مسئوليتهاي من در جامعهي مدرسين
گمان ميكنم در جامعه مدرسين من عضو نسبتاً فعالي بودم و در مقامات زير انجام وظيفه ميكردم:
1 ـ حضور مرتب و بدون تأخير در جلسات و عدم غيبت مگر با عذر شرعي
2 ـ تصدي مقام رياست و ادارهي جلسات و ديگر امور مربوط در بعضي دورهها
3 ـ نايب رئيس و معاون اول در بعضي دورهها
4 ـ نايب رئيس و معاون دوم در بعضي دورهها
5 ـ سخنگوي جامعه در بعضي از دورهها
6 ـ عضو هيئت مؤسس جامعه
7 ـ عضويت در گروه اصلاح و تكميل اساسنامه
8 ـ عضويت در شوراي عالي مديريت حوزهي علميهي قم
9 ـ عضو هيئت مديرهي مدرسهي عالي تربيتي و قضايي قم و تدريس در آن
10 ـ عضو هيئت مديرهي مجلهي نور علم و نويسندهي بعضي مقالات
11 ـ عضو يكي از كميتههاي انقلاب دانشگاهي
12 ـ عضو شورايعالي آموزش و پرورش
13 ـ سرپرست بخش فرهنگي جامعه در مدتي طولاني و جديت در انجام وظايف محوله
اين بخش نسبتاً فعال بود و كارهاي زير در آن انجام گرفت:
1 ـ بررسي و اصلاح همهي كتابهاي درسي، آموزش و پرورش، دورهي ابتدايي و راهنمايي(ديني و غيرديني) از لحاظ ديني و اخلاق اسلامي
2 ـ بررسي و اصلاح و تكميل همهي كتابهاي مورد استفادهي آموزگاران امور تربيتي مدارس ابتدايي و راهنمايي.
3 ـ تأليف چند كتاب جديد در موضوع تاريخ، فلسفه و اخلاق براي تدريس در مدارس به پيشنهاد مسئولان آموزش و پرورش
4 ـ بازنگري و تكميل كتابهاي آموزش دين، با همكاري آقاي سيد علياكبر حسيني بهمنظور تدريس در مدارس دولتي، در دورهي ابتدايي، در چهار جلد
5 ـ تأليف كتابهاي تعليمات ديني و فرهنگ اسلامي با همكاري سيد علياكبر حسيني براي تدريس در دورهي راهنمايي آموزش و پرورش در سه جلد
گفتني است كه كتابهاي مذكور بيش از بيست سال جزء كتابهاي درسي آموزش و پرورش بود.
6 ـ تأسيس و ادارهي گروه تحقيق و پژوهش در موضوع تعليم و تربيت اسلامي.
در اين كار سه هدفِ مهم منظور بود: هدفِ اول پرورش نيروهاي حوزوي آشنا و متخصص در تعليم و تربيت اسلامي كه در آن زمان يك ضرورت محسوب ميشد. هدفِ دوم بهره گيري از آنها در تأليفِ كتاب يا كتابهايي در تعليم و تربيت اسلامي. هدفِ سوم بهره گيري از آنها در سخنراني و نشر فرهنگ اسلامي در مجامع فرهنگي.
بدينمنظور از گروهي از طلابِ مستعد جهت همكاري دعوت به عمل آمد. براي آمادگي مقدماتي كتابهاي تعليم و تربيت، خارجي و ايراني در اختيارشان قرار گرفت تا مطالعه كنند. سپس كتب و منابع تعليم و تربيت اسلامي قرآن و حديث و تفسير و سيره جهت فيشبرداري در ميانشان تقسيم شد. براي هماهنگي و راهنماييهاي لازم هر هفته يك جلسه در خدمتشان بوديم. مطالعاتِ مقدماتي و فيشبرداريها تقريباً به اتمام رسيد و مقرر شد يك نفر از آنان، با استفاده از منابع موجود به تأليف مشغول گردد و نتيجهي آن هرچند يك روز در جلسهي عمومي مطرح و با مشاوره و تبادلنظر اصلاح و تكميل گردد. كارها به خوبي پيش ميرفت و اميدواركننده بود، ولي متأسفانه پس از مدت كوتاهي يكي دو نفر از محققان كه تدريس حوزوي پررونق داشت، به بهانهي كثرت مشاغل از شركت در جلسات عذرخواهي كرد. مسئول تأليف و قلمزدن نيز اظهار خستگي كرد، ساير افراد نيز دلسرد شده و بهتدريج كنار رفتند و كار پژوهش عملاً به تعطيلي كشيده شد. شايد علت عدم موفقيت، دستهجمعي بودن كار بود كه غالباً به نتيجهي مطلوب نميرسد، به علاوه بودجهي قابلتوجهي در اختيار نبود تا حق الزحمهي آنها بهخوبي پرداخت شود و شايد ضعفِ مديريت من علت قضيه باشد، ولي به هرحال بينتيجهي محض هم نبود، چون در طول اين مطالعات، جمعي از فضلاي حوزه با فرهنگ تعليم و تربيت اسلامي آشنا شدند و در مواقع مناسب از آن استفاده خواهند كرد.
7 ـ تأسيس و ادارهي گروه تحقيق و پژوهش دربارهي شيوهي صحيح بانكداري اسلامي.
هدف از تأسيس اين گروه پژوهش در همهي مسائل مربوط به بانكداري اسلامي و نظر اسلام در اين باره بود، از قبيل: تاريخ پيدايش پول فلزي و كاغذي، وجه ارزش پول (ذاتي يا اعتباري) و قدرت خريد، وجود تورم و گراني در صدر اسلام يا عدم آن، ديدگاه اسلام در حرمت ربا و فلسفهي آن انواع معاملات ربوي و راههاي مشروع فرار از ربا و در نهايت شناخت شيوهي صحيح و مشروع بانكداري بدون ربا در اسلام.
در تحقق اين هدف به دانشمنداني نياز داشتيم كه هم به فقه و اقتصاد اسلامي آشنا باشند و هم به علوم اقتصادي دانشگاهي، بدينمنظور از تعدادي از فضلاي حوزهي علميه كه در علوم دانشگاهي رشتهي اقتصاد نيز تخصص داشتند به همكاري دعوت كرديم. سرپرستي گروه را آقاي مالك برعهده گرفت. پس از تنظيم برنامه و تهيهي كتابهاي لازم مقرر شد در آغاز، منابع اقتصادي اسلام: قرآن، حديث و سيره و تاريخ دقيقاً مورد مطالعه قرار گيرد و از مسائل مربوطه فيشبرداري شود. در تنظيم و تقسيم كارها مقرر شد بهعنوان آمادگي براي مسئلهي اصلي، يكي از محققان مطالعات گسترده اي را در مسئلهي پول و نظامهاي پولي بهعمل آورد و در اين رابطه كتابي را تأليف نمايد. با نظارت آقاي مالك و همكاري ساير محققان اين كار انجام گرفت و كتابي با عنوان «پول و نظامهاي پولي» تأليف و به چاپ رسيد.
در همين ايام مقرر شد يكي ديگر از محققان در مسئلهي ربا تحقيق كند و در اين رابطه كتابي تأليف نمايد. اين كار نيز با نظارتِ آقاي مالك و مشورت و تبادلنظر در جمع محققان پايان پذيرفت و كتابي با عنوان «ربا» تأليف و به چاپ رسيد. دو كتاب مذكور بهوسيلهي ناشر معتبري به چاپ رسيد ولي با توجه به اينكه اين قبيل مسائل علمي غالباً خوانندگان زيادي ندارد، چندان مورد استقبال قرار نگرفت. ولي در سالهاي اخير كتاب ربا در يكي از مسابقات كتابهاي علمي، بهترين كتاب در رشتهي اقتصاد شناخته و جايزهاي به نويسندهي آن اهدا شد.
انجام اين قبيل مطالعات و تحقيقات بهعنوان مقدمه و آمادگي كامل افراد براي پژوهش و شناختِ شيوهي صحيح و مشروع بانكداري اسلامي بود و اميد ميرفت هر چه زودتر اين كار مهم شروع شود، ولي متأسفانه اين كار نيز ناتمام ماند و به تعطيل كشيده شد. علت تعطيلي كار را ميتوان چنين گفت: گروه محققان در اين مدت براي انجام كارهاي اقتصادي پرورش يافتند و تكميل شدند. بعضي آنها انجام كارهاي شخصي و تأليف كتاب به نام خود را به همكاري جمعي ترجيح دادند و در انجام كار گروهي كمتر وقتگذاري ميكردند و بعضي به مراكز تحقيقاتي ديگر كه از امكانات فراواني برخوردار بودند و مزد بيشتري عطا ميكردند جذب شدند. با توجه به مشكلات موجود، مسئول گروه نيز دلسرد شد و خود نيز كار تكنفره را ترجيح داد. گفتني است كه گرچه اعضاي گروه بهصورت انفرادي يا در مراكز تحقيقاتي ديگر مشغول به كار هستند و از آنها و افراد ديگر دهها مقاله يا كتاب در مسائل اقتصادي نوشته شده است، ولي متأسفانه مسئلهي بانكداري اسلامي بدون ربا همچنان لاينحل باقيمانده است.
8 ـ بررسي اسناد احاديث مربوط به حضرت مهدي(عج)، به منظور پاسخگويي به اشكالات منكران و نگارش كتابي استوار دربارهي آن حضرت.
احاديث مربوطه بهوسيلهي جمعي از فضلا و كارشناسان علم رجال و درايه دقيقاً بررسي شد و در دو مجلد خطي به ثبت رسيد و در بايگاني كتابهاي جامعهي مدرسين موجود است. بنا بر اين بود كه پس از تكميلِ بررسي در نگارش يك كتاب دقيق و معتبر دربارهي امام زمان(عج) مورد استفاده قرار گيرد، ولي متأسفانه نه چنين توفيقي براي بنده حاصل شد و نه جامعه چنين اقدام مهمي را انجام داد. اميد اينكه جامعه در اين باره اقدامي به عمل آورد.
در پايان يادآوري اين نكته را لازم ميدانم: با اينكه علما و اساتيد و بهويژه اعضاي جامعهي مدرسين آماده بودند، نظر اسلام را در مسائل مربوط به نظام، در بخش فقه، اخلاق، سياست، فرهنگ و حتي مديريت، در اختيار مسئولان نظام قرار دهند، ولي متأسفانه در مرحلهي عمل در حد مطلوب انجام نگرفت. بدينعلت كه اولاً علما و اساتيد حوزه فرصت آن را نداشتند كه در مطالعات علمي خود تجديدنظر كنند و با توجه به نيازهاي نظام آنها را هماهنگ و تنظيم و قابل عمل سازند. و ثانياً مسئولان و مديران نظام بايد آنها را بپذيرند تا در عمل به اجرا گذارند، درصورتيكه آنها فارغالتحصيلان دانشگاهي بودند و با علوم دانشگاهي كه غالباً از غرب گرفته شده بود مأنوس بودند و حاضر نبودند به سادگي از آنها دست بردارند و نظر يك نفر يا چند نفر از علماي حوزه را بپذيرند. ثالثاً نظر علماي حوزوي در جمع مسئولان و مديران مربوطه مطرح ميشد و در نهايت رأي گيري بهعمل مي آمد و غالباً اكثريت با آنها بود. بههرحال برگزاركنندگان جلسات و مجريان امور مديران مربوطه بودند و غالباً نظرهاي خود را بر نظر علماي حوزه ترجيح ميدادند. البته نه به قصد مخالفت با آراي اسلامي بلكه بسا اوقات خودشان را صاحبنظر ميدانستند. رابعاً علماي حوزوي در اثر اينگونه برخوردها دلسرد ميشدند و شركت در جلسات را بيفايده دانسته و ادامهي درس و بحث حوزوي را ترجيح ميدادند.
در اينجا به برخي از اين قبيل برخوردها اشاره ميكنم:
1 ـ آقاي سيدجعفر كريمي و احمدي ميانجي از اعضاي جامعهي مدرسين، از جانب امام خميني مأموريت يافتند تا بهمنظور تبيين نظر اسلام در اقتصاد، در جلسات شورايعالي اقتصاد كه اعضاي آن عبارت بودند از: هيئت وزرا، مسئولان بانك و ديگر مسئولان مربوطه شركت نمايند. هر زمان كه دعوت ميشدند در جلسات شركت ميكردند و آراي خود را در مسائل مربوطه اظهار نموده از آنها دفاع ميكردند، ولي غالباً با همان مشكلاتي كه قبلاً بدانها اشاره شد مواجه ميشدند. گاهي آنها را در جلسات جامعه مطرح ميساختند. يك مرتبه هم به همين منظور خدمت امام رسيدند و از برخورد غيرمناسبِ مسئولان اظهار ناراحتي و دلسردي كردند. امام فرموده بود دلسرد نشويد. آنها كه تحصيلات حوزوي ندارند، كارتان را پيگيري كنند. و اگر از درب شما را راه نميدهند از پنجره وارد شويد. ولي بههرحال كار آنها بيش از هفت هشت ماه ادامه نيافت و به تعطيلي كشيده شد.
2 ـ من عضويت در شوراي عالي آموزش و پرورش را پذيرفتم. در اين شورا جمعي از شخصيتها و صاحبنظران عاليرتبهي آموزش و پرورش شركت ميكردند. من چون به مسائل فرهنگي علاقه داشتم در آن شركت ميكردم. بدينجهت عضويت آن را پذيرفتم كه فكر ميكردم اين شورا در مسائل مهم فرهنگي تصميم گيرنده است. بعد از چندي متوجه شدم كه وظيفهي آنها بررسي و تصميمگيري در امور اداري است. از قبيل اينكه آيا مدرك تحصيلي دانش آموزان فلان كشور خارجي را بپذيريم يا نه؟ با دانش آموزان غيرمسلمان چه كنيم؟ با اقليتهاي غيرمسلمان چه كنيم؟ من هم مانند ساير اعضا اظهارنظر ميكردم ولي در نهايت به رأي گيري ميكشيد و من هم در اقليت قرار ميگرفتم. در حدود دو سال در آن شورا شركت كردم، تا اينكه احساس كردم حضورم فايدهي چنداني ندارد، در دورهي بعد عضويت را نپذيرفتم و يكي از افراد ديگر شركت كرد.
3 ـ بعد از تأليف كتابهاي تعليمات ديني دورهي ابتدايي و راهنمايي وزير آموزش و پرورش (آقاي اكرمي) پيشنهاد كرد كتابهاي تعليمات ديني دورهي دبيرستان را نيز با همين روش تأليف نمايم تا درصورت امكان در دروس دانشگاهي نيز ادامه يابد. پيرو اين حكم كتبي، من با همكاري آقاي سيدعلياكبر حسيني مشغول به كار شديم. در مدتي قريب به يكسال كتاب اول دبيرستان به اتمام رسيد. پس از بررسيهاي مجدد و مشاوره با چند نفر از دبيران ديني نسخهي خطي را براي اقدامات لازم تحويل كارشناسان ديني آموزش و پرورش داديم و منتظر اعلام نتيجه بوديم. پس از چندي اعلام كردند كه كتاب، در دفتر كارشناسان مورد بررسي قرار گرفت و صلاحيت آن تأييد نشد. نسخهي خطي را پسگرفتيم و از ادامهي كار منصرف شديم.
افرادي كه بهعنوان كارشناس تعليمات ديني شناخته شده بودند، اطلاعات عميقي از علوم ديني نداشتند و تخصص آنها در علوم دانشگاهي بود، ولي چون در مصدر كار بودند و كتابهاي ديني را خودشان تأليف كرده بودند رأي آنها عملاً بر زحمات يكسالهي ما ترجيح داده شد. آنچه گفتم بهعنوان نمونه بود تا با مشكلات آن زمان آشنا شويد.