نقش طلاب و مدرسين حوزهي علميهي قم در پيگيري مبارزات
گرچه انقلاب اسلامي ايران يك انقلاب مردمي و همگاني بود و همهي اقشار و اصناف مردم در مبارزات ضد رژيم و پيروزي نهايي سهيم بودند ـ حتي ملي مذهبيها نيز در مبارزات شريك بودند و زندانها و شكنجه ها را تحمل كردندـ ولي در اين نيز ترديد نيست كه رهبريهاي امام خميني با همكاري ساير مراجع و فعاليت مجدانهي اساتيد و مدرسين و طلاب حوزهي علميهي قم بزرگترين نقش را داشتند. امام بود كه رژيم شاهنشاهي را ريشهي همهي مشكلات دانست و نوك پيكان مبارزات را بدان سوي متوجه ساخت. حتي دكتر مصدق و مليمذهبيها رسماً با رژيم شاهنشاهي درنيفتادند. شايد آن را در برابر خطر توده ايها، يك عامل ثبات كشور ميدانستند، شايد برخي علماي حوزه و ساير شهرها نيز از همين تفكر پيروي ميكردند و بقاي رژيم شاهنشاهي را بهترين ضامن استحكام و اقتدار ايران بلكه تشيع ميدانستند، تا آنجا كه من به ياد دارم حتي فدائيان اسلام نيز رسماً با اصل سلطنت درنيفتادند. حتي امام هم در آغاز مبارزات علناً با شاه درگير نشد، بلكه در طول ايام و حوادثِ دوران مبارزات اوليه بدانجا رسيد و افكار مبارزان را بهتدريج بدان سوي متوجه ساخت.
البته در اين پيروزي عظيم و شگفتآور نبايد و نميتوان نقش اساتيد و مدرسين و طلاب جوان حوزهي علميه را ناديده گرفت. اگر فعاليت و جهاد اساتيد حوزه بهويژه شاگردان و ارادتمندان امام نبود چه كسي و چگونه صداي امام را به گوش مردم ديندار شهرستانها و بخشها و روستاها ميرسانيد تا وظيفهي خود را بشناسند و براي مبارزه آماده گردند. بنابراين بايد گفت اساتيد و مدرسين در مرتبهي اول، و طلاب جوان بعد از آنها، در پيروزي انقلاب بزرگترين نقش را داشتند و نهضت يك حركت روحاني و حوزوي بود. البته اين سخن بدين معنا نيست كه نقش علما و مراجع تهران و ساير بلاد را ناديده گرفته باشيم، بلكه همه را حتي تلاش و جهاد دانشجويان و فرهنگيان، و بازاريان و حتي كشاورزان و كارگران نيز در پيروزي اين نهضت الهي سهيم ميدانيم و قدر مينهيم. ولي بههرحال اين حركت از قم و به رهبري امام كه يك مرجع تقليد واجب الاطاعه بود و همكاري اساتيد و طلاب جوان شروع شد و در نهايت به پيروزي رسيد. در تهران و ساير شهرستانها نيز رهبري نهضت را مراجع و علما و طلاب و منبريهاي آن بلاد برعهده داشتند، و در يك كلام پايگاه اين نهضت، مساجد، حوزه هاي علميه، حسينيه ها بود و از آنجا به دانشگاهها، مدارس، بازارها، و كارگاهها كشيده ميشد، در بقا و استمرار و تحكيم نظام نيز بايد از همين طريق بهره گرفت، بنابراين كارگزاران نظام در رده هاي مختلف بايد بدانند كه تضعيف مرجعيت و علما و حوزه هاي علميه، به هر طريق و از سوي هركس و هر نهادي كه انجام بگيرد به زيان نظام و به نفع دشمنان انقلاب خواهد بود.
گفتني است كه گرچه جمع كثيري از اساتيد و مدرسين حوزهي علميهي قم در مبارزات شركت داشتند، ولي در اين رابطه همه يكسان نبودند، تعدادي از آنها جدي و بيباكتر و جمعي ديگر محتاطتر بودند. بعضي همهي اعلاميه ها را امضا ميكردند و برخي ديگر بعضي آنها را. بعضي از آنها حوزههاي درس بزرگي داشتند و بدينوسيله در بين طلاب محبوبتر بودند. بعضي آنها مرجع وجوهات شرعيه بودند و بدينوسيله ميتوانستند برخي از هزينه هاي مبارزاتي را بپردازند و در اينجا ميتوانم به تعدادي از معروفان آنها اشاره كنم: شيخ علي مشكيني، شيخ حسينعلي منتظري، شيخ عبدالرحيم رباني شيرازي، شيخ محمد فاضل لنكراني، شيخ محمد يزدي، شيخ يحيي انصاري شيرازي، شيخ احمد جنتي، شيخ محمد محمدي گيلاني، شيخ ابوالقاسم خزعلي، شيخ علياكبر مسعودي، شيخ محمد مؤمن قمي، شيخ عبدالله جوادي آملي، شيخ عباس محفوظي، سيدمحمد ابطحي كاشاني، شيخ ابوالفضل خوانساري، سيد ابوالفضل ميرمحمدي، شيخ علي احمديميانجي، سيدمهدي روحاني، شيخ حسين نوري همداني، شيخ ناصر مكارم شيرازي، شيخ مهدي فيض گيلاني، سيدمحمدحسين حسيني لنگرودي، شيخ محمد مفتح همداني، سيد محمدحسين حسيني لنگرودي، سيدابوالفضل موسوي تبريزي، شيخ مهدي رباني املشي، و جمعي ديگر.
اين افراد به مدرسين معروف بودند ولي نه دفتر خاصي داشتند و نه از آييننامهي ويژهاي پيروي ميكردند. جلسات آنان نيز سرّي و در منازل اشخاص تشكيل ميشد و تصميماتي که ميگرفتند بهوسيلهي طلاب جوان به اجرا ميگذاشتند.