آشنایی با شهيد مطهري و افكار بلندش

شهيد مطهري و افكار بلندش

 

در اينجا مناسب ديدم به برخي افكار بلند دانشمند گرامي آقاي شهيد مطهري، كه در آن زمان يكي از چهره‏ ه اي روشنفكر و كم ‏نظير حوزوي بود، اشاره‌ي كوتاهي کنم.

آغاز آشنايي من با شهيد مطهري تقريباً در سال 1328 و در درس خارج اصول جلد دوم كفايه بحث برائت بود كه در يكي از حجره ‏هاي مدرسه‌ي فيضيه، نزديك حجره‌ي مطهري به‌ وسيله‌ي امام خميني (حاج آقا روح‌الله) گفته مي‌شد. تعداد شركت‌كنندگان در آن درس از ده نفر تجاوز نمي‌كرد كه اكثر آنها نجف‌آبادي بودند. آقاي شيخ مرتضي مطهري و آقاي شيخ حسينعلي منتظري از ممتازترين و فاضل‏ترين شاگردان بودند. اين دو نفر قبلاً درس منظومه‌ي حاجي سبزواري و بخشي از كتاب اسفار را از محضر حاج آقا روح‌الله استفاده كرده بودند و بخشي ديگر از اسفار را باهم مباحثه كرده بودند و تدريس اصول به پيشنهاد همين دو نفر شروع شده بود. در اين درس هم بيش از ديگران، ضمن درس اشكال مي‌كردند و استاد نيز نسبت به آنها توجهي خاص مبذول مي‏داشت. آشنايي بنده با آقاي مطهري از همين جا شروع شد. در درس فقه و اصول آيت‌الله بروجردي و بعد از آن در درس فلسفه‌ي علامه طباطبايي و بيش از همه در جلسات علامه طباطبايي كه شب‏هاي جمعه و پنجشنبه در منازل همين شاگردان برپا مي‏شد، با آقاي مطهري و افكارش آشنا شدم. همين آشنايي سبب شد كه در برخي جلسات دوستانه كه به مناسبت‌هاي مختلف در مناسبت‏هاي گوناگون به‌وسيله‌ي جمعي از فضلا تشكيل مي‏شد، بنده هم غالباً حضور داشتم. طرز تفكر افراد و از جمله شهيد مطهري در اين جلسات جروبحث‏هاي طلبگي و اظهارنظرها روشن مي‏شد.

آنچه در‌باره‌ي اين شخصيت ممتاز به‌طور كوتاه مي‏توانم بگويم اينكه: يك دانشمند ممتاز حوزوي و يك انديشمند روشن‌ضمير و معتدل و كم‌نظير علوم اسلامي بود، كه به اسلام و مباني علوم اسلامي از عمق جان ايمان داشت. تفكرات ناب او بر زمان پيشي داشت، به حوزه‌ي علميه و علوم حوزوي عشق مي‏ورزيد و با همان روش حوزوي به‌طور جدي به درس و بحث اشتغال داشت. در دروسي كه شركت مي‌كرد از شاگردان ممتاز به‌شمار مي‏رفت و توجّه استاد را به خود جلب مي‌نمود.

 

نكات مثبت و منفي دروس حوزوي

شهيد مطهري دروس سطح را در حوزه تدريس مي‌كرد و در جلسات دوستان از نكات مثبت دروس حوزوي تعريف و تمجيد مي‌نمود. مباحثه و مذاكره‌ي درس‏ها، آزادي انتخاب استاد، اخلاص اساتيد در تدريس، اخلاص طلاب در درس و بحث، سهولت ارتباط استاد و شاگرد، تكيه بر فهم كامل مطالب نه‌تنها بر حافظه، تدريس كتب پايين‏تر به‌وسيله‌ي طلاب سطح بالاتر، تدريس درس‌هاي خارج فقه و اصول به‌وسيله‌ي اساتيد و فقهاي برجسته و عالي‌رتبه و ديگر امور از اين قبيل، در جلسات خصوصي و در جمع دوستان گهگاه از نقاط منفي دروس حوزوي نيز انتقاد هم داشت ولي نه به قصد بدگويي، بلكه به‌عنوان دلسوزي و اميد اصلاح. مثلاً كتب و دروس ادبيات زبان عربي را ناقص و نيازمند به تغيير بنيادي مي‏دانست، چون طلاب پس از سال‌ها درس و تدريس كتب موجود گرچه با قواعد كلي صرف‌ونحو زبان عربي آشنا مي‏شدند ولي از مكالمه به زبان عربي و نوشتن و خواندن عربي فصيح ناتوان بودند و اين نقص بزرگي بود كه بايد اصلاح مي­شد. گهگاه هم از امور جزئي فراتر رفته در مسائل كلي مربوط به حوزه بحث و گفتگو مي‏شد.