تفكرات انحرافي
در آن زمان در بين نخبگان فرهنگي و دانشمندان تفكرات مختلفي وجود داشت كه هريك از آنها، جوانان بهويژه دانش آموزان و دانشجويان را به سوي خود جذب ميكردند و بدانسو هدايت ميكردند و بدين وسيله آيندهي جامعه را رقم ميزدند. آن تفكرات را به دو دسته ميتوان تقسيم كرد: تفكرات ناب و صحيح اسلامي و تفكرات اشتباه و انحرافي. در اينجا بهطور كوتاه به برخي از آنها اشاره ميشود:
1 ـ تفكر ماترياليستي
در اين تفكر الحادي جز ماده و ماديات و آثار ماده چيزي پذيرفته نميشود. الهيات و موجودات برتر از طبيعيات مورد انكار قرار ميگيرد، و براي همه چيز حتي علوم و ادراكات توجيه مادي ميشوند. وجود خدا و آفريدگار جهان، وحي، نبوت و معاد مورد انكار قرار ميگيرد. در آن زمان اين تفكر خطرناكِ الحادي در بين جوانان بهويژه در بين دانشجويان بهصورت مخفي ترويج ميشد و به طور غيررسمي فعال بودند. حتي بعضي آنها در دستگاه اداري كشور بهويژه امور فرهنگي نفوذ كرده بودند و در فرصتهاي مناسب به نفع عقيدهي خودشان كار ميكردند، كتابهاي دكتر تقي اراني و ديگر كتابهاي ماترياليستي و ضد خدا در كتابفروشيهاي اطراف دانشگاه بهصورت مخفي يا نيمهمخفي توزيع ميشد. برخي اساتيد ضمن تدريس به مناسبتهاي مختلف به مسائلي از فلسفهي ماترياليستي اشاره ميكردند و بدينوسيله شبهاتي را در اذهان ساده و پاك دانشپژوهان القا مينمودند و گاهي به مطالعهي برخي كتابها توصيه ميكردند. و در يك كلام محيط دانشگاه و اذهان دانشجويان با انواع شبهات ضد ديني و الهي آلوده بود و روز به روز توسعه مييافت و نياز شديد به پاسخگوييهاي دقيق فلسفي و علمي داشت. در آن زمان مطهري در دانشگاه حضور داشت، و با اطلاعات فلسفي كه قبلاً در حوزهي علميه كسب كرده بود، قدرت پاسخگويي داشت و به مقدار توان دراينباره ميكوشيد.
اساتيد دانشمند و ديندار و آگاه ديگري نيز حضور داشتند و در پاسخگويي به شبهات تلاش ميكردند، ولي اين مقدار كافي نبود. در آن زمان علامه طباطبايي شبهاي جمعه و پنجشنبه در قم جلسات درس و بحثي را در منزل خود داير كرده بود كه جمعي از شاگردان زبده و از فضلاي حوزه در آن شركت ميكردند و با همكاري و همفكري، شبهات مختلف را مطرح و پاسخ ميدادند. مطهري كه خود از شاگردان علامه بود شبي در آن جلسه شركت كرد و مسئلهي شبهات و اشكالاتي را كه از سوي ماترياليستها در دانشگاهها توسعه يافته بود مطرح ساخت و از علامه تقاضا كرد مسائل الهيات و فلسفهي اسلامي را با توجه و مطالعهي كتب فلاسفهي غرب بهويژه ماترياليستها مورد بررسي قرار دهند و بدينوسيله يكي از مهمترين نيازهاي عقيدتي دانشجويان را تأمين نمايند. اين پيشنهاد مورد پذيرش قرار گرفت. كتابهاي فلاسفهي غرب و ماترياليستها تهيه و دقيقاً مورد مطالعه واقع ميشد و جلسات بهصورت عميقتر ادامه يافت. مطهري نيز بهمنظور شركت در جلسات غالباً از تهران به قم ميآمد و بهصورت فعال شركت ميكرد. نتيجهي آن بحثها يك دوره فلسفهي تطبيقي بود، كه بعداً با پاورقيهاي عميق مطهري بهنام «اصول فلسفه و روش رئاليسم»، در پنج جلد چاپ و انتشار يافت. تدوين و نشر اين كتاب در آن زمان براي پاسخگويي به شبهات و اشكالات بسيار ارزنده و مفيد بود و با جديتي كه مطهري در مطالعه و دقت در كتب فلسفي بهعمل آورد، اطلاعات او عميقتر شد و بهتر ميتوانست در صحنهي دانشگاهها حضور علمي پيدا كند.
در همان زمان و در همين باره در دانشگاه سخنرانيهاي ارزشمندي داشت. بعد از آن همين سخنرانيها را با تكميل و اضافاتي بهصورت كتاب «علل گرايش به ماديگري» چاپ و منتشر كرد كه هماكنون مورد استفاده است. كتاب «فيلسوفنماها» نوشتهي آقاي ناصر مكارم نيز در همان زمان نوشته شد.
2 ـ روشنفكران غيرمذهبي
دومين تفكر رايج و فعال آن زمان، تفكر روشنفكران غيرمذهبي بود. گرچه آنان كمونيست نبودند ولي همانند كمونيستها به وجود خدا و نبوت و معاد و امامت ايمان نداشتند. نهتنها ايمان نداشتند بلكه انواع اشكالات را نسبت به اصول و فروع دين وحي، نبوت آيات قرآن ايراد وارد ميكردند. در رد آنها كتاب و مقاله مينوشتند و سخنراني ميكردند. علماي دين را مرتجع، عقبافتاده، خرافهپرست، نگهبانان سحر و افسون، فريبكار، سازشكار با دربار، بيسواد و بزرگترين عامل عقبماندگي ايران معرفي ميكردند و ميگفتند: مادام كه دين و روحانيون بر ايران حاكم باشند ملت ايران طعم آزادي و ترقي و پيشرفت را نخواهد چشيد. اينان غربزده و غالباً تحصيلكردگان غرب بودند و اين تفكرات را از غرب به سوغات آورده بودند.
وجه اشتراك اين دو گروه انحرافي، عدم ايمان به مبدأ و معاد، و ايراد انواع اشكالات به دين، قرآن، وحي و احكام فقهي، اجتماعي، سياسي و اخلاقي اسلام بود. اين دو گروه با تبليغات خود عقايد جوانان بهويژه دانشجويان را شديداً مورد تهاجم قرار داده بودند.
3 ـ روشنفكران مذهبي
روشنفكران مذهبي گروهي از اساتيد، مهندسان، تحصيلكردگان دانشگاهي و بعضاً تحصيلكردگان غرب بودند كه به اصول دين، مبدأ و معاد، وحي و نبوت، امامت، احكام و قوانين شريعت ايمان داشتند، با طبيعيات و علوم جديد نيز آشنا بودند و به افكار دانشمندان احترام ميگذاشتند، ولي عقيده داشتند كه براي اثبات مسائل مبدأ و معاد و علوم و معارف اسلامي از علوم حسي و طبيعيات نيز ميتوان استفاده كرد و بدينوسيله به شبهات و اشكالات مخالفان پاسخ داد.
آقايان مهندس بازرگان، دكتر سحابي، طالقاني و دكتر شريعتي از اين گروه بودند. آنان در دين متعصب بودند و از جذب جوانان به كمونيستها و روشنفكران غيرمذهبي شديداً نگران بودند و احساس خطر ميكردند. آنها ميگفتند در استدلال بهوجود آفريدگار جهان نيازي به فلسفه و براهين عقليه نداريم، بلكه از طريق مطالعه و دقت در علوم حسي و تجربي نيز ميتوان به وجود خالق آنها پيبرد. آنها مدعي بودند قرآن نيز در اثبات صانع همين راه را پيموده است.
اين دانشمندان در برخي مسائل دشوار و مورد اشكالي كه در اسلام و قرآن آمده، مانند: وحي، معجزه، آسمانها و زمينهاي هفتگانه، شهابها، شياطين، فرشتگان، اجنه نيز به توجيهات و تأويلات متوسل ميشدند تا بدينوسيله به خردهگيريهاي معاندين پاسخ دهند و جوانان را به سوي اسلام دعوت نمايند.
دكتر شريعتي نيز در رشتهي جامعه شناسي يك دانشمند برجسته بود، ولي اطلاعات كلامي و فلسفي و اسلامي او در حد مطالعه بيش نبود و از همين روي خالي از لغزش و كجانديشي نبود، و با بيان شيوا و جذاب خود شنوندگان را تحت تأثير قرار ميداد. مطهري با اينكه با هر دو نفر دوست بود و آنان را در دفاع از اسلام همكار ميدانست اما نميتوانست نسبت به اشتباهات آنان سكوت نمايد. بههمين جهت در سخنرانيها و نوشته هاي خود، با رعايت كمال ادب اشتباهات آنها را مطرح ميساخت و حق مطلب را ادا ميكرد، ولي برخورد با آنها هيچگاه تند و خصمانه و توهين آميز نبود.
آقاي دكتر شريعتي گهگاه روحانيت را به باد انتقاد ميگرفت ولي در موارد ديگر شديداً از آنها دفاع ميكرد، بنابراين نميتوان او را بهطور مطلق معاند روحانيت بهشمار آورد.
اين گروه همواره از آزادي، عدالت و استقلال دم ميزدند و از استبداد، بيعدالتي و سلطهي بيگانگان شديداً انتقاد ميكردند ولي هيچگاه با اصل پادشاهي كه ريشهي همهي مشكلات بود درنيفتادند و فكر ميكردند از طريق روشنگري افكار عمومي و تأسيس احزاب ملي و برگزاري انتخابات صحيح و با دخالت مجلس شوراي ملي ميتوان جلوي استبداد را گرفت و قدرت شاه را در محدودهي تشريفاتي پادشاهي خلاصه كرد. با اينكه اينان با اصل سلطنت درنيفتادند، باز هم عوامل اطلاعاتي رژيم تاب تحمل آنها را نداشتند و مدتها در زندان به سر بردند.
4 ـ متحجران و مدافعان سرسخت اسلام و تشيع سنتي
اينان اسلام و تشيع و شعائر آن را كه از پدران و عادات و رسوم اجتماعي خود گرفته بودند، همه را حق مطلق و بدون چون و چرا ميدانند و سرسختانه از آن دفاع ميكنند، نه خود حاضرند در درستي و نادرستي آنها تحقيق كنند نه تحقيقات ديگران را ميپذيرند. همينها هستند كه خرافهپرستي را ترويج ميكنند و چهرهي نوراني دين را زشت جلوه ميدهند و چه بسا دانشمندان حقجو را از آن دور ميسازند.
اينگونه افراد كوردل همواره و در طول تاريخ بوده اند و در اين زمان و زمانهاي آينده نيز امكان وجود دارند. همينها بودند كه آقاي مشكيني و آقاي منتظري را به جرم تقريظ نويسي بر كتاب شهيد جاويد به وهابيگري متهم ساختند. و همينها بودند كه مطهري را به جرم نوشتن كتاب مسئلهي حجاب و كتاب حماسهي حسيني تفسيق كردند و همينها بودند كه دكتر شريعتي را به ارتداد و خروج از دين متهم ساختند.
البته دكتر شريعتي اشتباهاتي داشت و به همين جهت بهوسيلهي مطهري و برخي دانشمندان ديگر مورد انتقاد قرار گرفت، ولي نه در حد ارتداد و تكفير. به علاوه نكات مثبتي هم داشت و چنان نبود كه همهي عقايد او باطل باشد، او بود كه در برابر ماترياليستها ايستاد و گروه كثيري از دانشجويان را بهسوي اسلام جذب نمود، چه خوب بود دانشمندان مذهبي با او به گفتگو مينشستند و دوستانه و مشفقانه اشكالاتش را برطرف ميساختند. در دفاع از مسائل كلامي يا فقهي، اجتماعي اسلام توسل به حربه تكفير كار درستي نبوده و نيست. بهويژه دربارهي كساني كه نسبت به اصل اسلام عنادي ندارند.
5 ـ انجمن حجتيه
اين انجمن در سال 1335 تأسيس شد، مؤسس و رهبر آن آقاي شيخ محمود حلبي بود. او مردي عالم و سخنراني زبردست بود. سخنرانيهايش غالباً اخلاقي و كلامي و پيرامون امامت بهويژه حضرت مهدي(عج) بود. هيئت مؤسس علاوه بر آقاي حلبي تعدادي از افراد سرشناس از اصناف مختلف بودند. هزينه هاي آن بهوسيلهي همان افراد تأمين ميشد. هدف تأسيس آن مبارزهي فرهنگي با فرقهي ضالهي بهائيت بود.
آنان از آغاز عدم دخالت در سياست را در مرامنامهي خود اعلام كرده بودند و به همين جهت عوامل رژيم مزاحمتي برايشان بهوجود نميآوردند. در توجيه عدم دخالت در سياست به دو مسئله استناد ميكردند: يكي اينكه اگر در سياست دخالت كنيم دستگاه حاكم نسبت به ما بدبين ميشوند و براي فعاليت فرهنگي ما بر ضد بهائيت مزاحمت ايجاد ميكنند، درصورتيكه خطر بهائيها كمتر از خطر توده ايها نيست. دوم اينكه در احاديث چنين آمده: قبل از قيام قائم آل محمد هر نهضت و حركتي كه به منظور تأسيس حكومت آل محمد انجام بگيرد با شكست مواجه خواهد شد و ائمهي اطهار از آن نهي كردهاند. به همين بهانه ها از دخالت در سياست و مبارزه بر ضد رژيم شاهنشاهي و همكاري با مبارزان مذهبي خودداري ميكردند.
انجمن به بهانهي دفاع از ولايت جمع كثيري از جوانان متدين را سرگرم كرده و از نهضت مذهبي بر ضد رژيم جدا كرده بودند و اين يكي از خواسته هاي رژيم بود. اگر فرد يا افرادي از اعضاي انجمن در مبارزات ضد رژيم شركت ميكرد از انجمن اخراج ميشد. سعي ميكردند برنامه هاي فرهنگي خود را به اجرا گذارند، گرچه مزاحم با تصميمات سياسي مبارزان مذهبي باشد. از اين جمله تحريم چراغاني نيمهي شعبان بهوسيلهي مبارزان مذهبي و اصرار انجمنيها بر انجام چراغاني، به بهانهي وجوب انجام شعائر مذهبي بود و چنين تزاحماتي به نفع رژيم تمام ميشد. انجمنيها ميگفتند در اين زمان ما موظف به جهاد نيستيم و اگر هم جهاد كنيم به نتيجه نميرسيم و امكان دارد سود آن عايد توده ايها گردد. با چنين وسوسه هايي روحيهي مبارزان مذهبي را تضعيف ميكردند.
گفتني است كه گرچه بهائيت در آن زمان براي ايران و اسلام يك خطر جدي بود، چون سران آنها به طور گسترده در دستگاه حاكميت رژيم پهلوي نفوذ داشتند؛ از جمله هويدا در مقام نخستوزيري، اسدالله صنيعي در پست وزارت جنگ، روحاني وزير آب و برق، خانم پارسا وزير آموزش و پرورش، اين افراد متهم به بهائيت بودند و از همه خطرناكتر دكتر ايادي پزشك مخصوص شاه و پرنفوذترين افراد در نظام ادارهي كشور بود و با چنين وضعي ادارهي كشور در اختيار بهائيت بود كه از جانب آمريكا تأييد ميشدند. با چنين وضعي ايران واقعاً در معرض خطر جدي بود، ولي متأسفانه انجمن دربارهي اين افراد عكس العملي از خود نشان نميداد. بلكه تبليغات خود را صرفاً در مبارزات فرهنگي آن هم نسبت به بهائيهاي سطحِ پايين خلاصه كرده بودند و به سران آنها چيزي نميگفتند.
تأسفبارتر اينكه با همهي امكانات اقتصادي و نيروهاي انساني و تنظيمات گسترده و منسجم اداري و نيروهاي زبدهي فرهنگي و علمي كه در اختيار داشتند، نسبت به حل مسائل فرهنگي مربوط به حضرت مهدي(عج) مانند: مسئلهي انتظار و چگونگي تحقق آن، وظايف اساسي شيعيان در آمادهسازي افكار جهانيان براي يك نهضت جهاني عليه ظلم و بيدادگري و تأسيس حكومت عدل جهاني و مسئلهي مهم طول عمر حضرت مهدي و ديگر مسائل از اين قبيل، اقدام چشمگيري بهعمل نياوردند، و مردم را با همان افكار عاميانه رها ساختند. و به همين جهت گهگاه بهوسيلهي آقاي دكتر شريعتي مورد انتقاد قرار ميگرفتند. كتاب «مسئلهي انتظار» دكتر در همين راستا نوشته شد. انجمن هم سخنان و نوشته هاي دكتر را تحمل نميكرد و او را به فسق و وهابيگري و خروج از دايرهي تشيع متهم ميساخت.
در پايان يادآور ميشوم كه اكثر اعضاي انجمن، در رده هاي بالا و پايين، افرادي متدين، متعصب در دفاع از تشيع و مخلص بودند و چنان نبود كه بخواهند عمداً و از روي عناد بر مدافعان مذهبي ضربه اي وارد سازند؛ بهويژه اينكه در بين آنها علمايي وارسته، متدين، باتقوا، از حوزهي علميهي قم، مشهد و تهران وجود داشت. مشكل اساسي آنها جهل و ناداني و تفكرات انحرافي بود كه به آنان القا شده بود، البته شايد در رده هاي بالاي آنها افرادي نفوذي و بدانديش و خيانتپيشه نيز وجود داشته، چنانكه در بعد تشكيلات گستردهي اجتماعي چنين امكاني وجود دارد.