اخلاق و رفتار كودكي
از كودكي فردي خجول و گوشهگير بودم. در بازي با بچه ها كمتر شركت ميكردم، بيشتر بازي بچه ها را تماشا ميكردم و جرأت شركت و ارتباط نداشتم. دوستان كمي داشتم و بيآزار و كمحرف بودم. بيشترين ارتباطم با مادر بود كه شديداً به من اظهار محبت ميكرد. اينقدر خجول بودم كه حتي نميتوانستم با بزرگترها سلام و احوالپرسي كنم. شايد اين حالات معلول يتيم شدن در سن كودكي بود.
از زمان كودكي به نماز و روزه علاقه داشتم. خانوادهي ما همه اهل مسجد و نماز و روزه بودند. قرائت حمد و سوره و نماز را به من ياد دادند و از سن هفت هشت سالگي نماز ميخواندم. گويا از آن زمان هيچگاه نمازم ترك نشده باشد. نزديك منزل ما مسجدي بود كه امامت آن را آقاي حاج شيخ احمد حججي برعهده داشت. غالباً در نماز جماعت مغرب و عشاء شركت ميكردم. آقاي حججي در نجف اشرف درس خوانده و از علماي بزرگ بود. او خوش اخلاق و مخلص و متواضع بود؛ و بعد از نماز عشا منبر ميرفت، ساده سخن ميگفت و موعظه ميكرد. به جاي خطبه، حمد و قل هو الله را ميخواند تا شنوندگان قرائت حمد و سوره را ياد بگيرند. به نقل قصه هاي آموزندهي قرآن عنايت داشت: در ايام عزاداري روضه هم ميخواند ولي آواز نداشت. من به منبر و بيان داستانهاي شيرين قرآني او علاقهمند بودم و به روزه و مراسم ماه مبارك رمضان علاقه داشتم. سحرها غالباً بيدار ميشدم و با مادر و برادر سحري ميخورديم و دعاي سحر ميخوانديم. بعضي روزها تا مغرب روزه بودم و بعضي روزها تا ظهر چيز نميخوردم. در آن زمان هنوز ساعت نبود، سحر را از ستارهها تشخيص ميدادند. بعضي افراد براي بيدار كردن روزهداران هنگام سحر بر پشتبام ميرفتند و با صدايي زيبا مناجات ميكردند. نزديك اذان صبح دوباره به پشتبام ميرفتند و با صداي بلند چند مرتبه ميگفتند: «آب است و ترياك».
در آن زمان خوردن چاي مرسوم نبود، بعد از صرف سحري برادرم جعفر دعاي سحر را از روي كتاب بياض ميخواند، من هم چراغ را برايش نگه ميداشتم. در آن زمان برق نبود و براي روشنايي از چراغ روغني و فتيله اي استفاده ميشد که نور بسيار كمي داشت. بعد از رفع نياز فوراً آن را خاموش ميكردند تا كمتر روغن چراغ مصرف شود.
مراسم احياي شبهاي قدر نيز برايم بسيار جالب و لذتبخش بود. در آن شبها به مسجد بازار ميرفتم و در آن مسجد يكي از علما بهنام «سيد محمود سجادي» مراسم احياء و قرآن بر سر گرفتن را خوب انجام ميداد. او در اين كار تخصص داشت، گرم و جالب سخن ميگفت و دعا ميكرد. منبرش در حدود دو ساعت طول ميكشيد ولي كسي خسته نميشد. سيد بسيار محترمي بود و مردم به او ارادت داشتند و برايش نذر و نياز ميكردند.