شهر نجف‌آباد

شهر نجف‌آباد

بي‌مناسبت نيست اشاره‏‌هاي كوتاهي به اوضاع نجف‌آباد در زمان كودكي داشته باشم. جمعيت نجف‌آباد در آن زمان حدود پانزده هزار نفر بود و به‌ صورت بخشداري اداره مي‏شد. گفته مي‏شد اين شهر در زمان مرحوم شيخ بهايي و با پيشنهاد و نقشه‌ي او تأسيس شده است و از آغاز داراي خيابان‏ها و كوچه هاي منظمي بوده كه بعداً همان‌گونه ادامه يافته‌است. در اول شهر خياباني بود به نام «خيابان شيخ بهائي» كه از شمال به جنوب کشيده شده بود و دو طرفِ آن پوشيده از درخت‏هاي چنار بود. در وسط شهر نيز خيابان سرسبزي بود به نام «خيابان شاه عباس» كه از غرب به شرق كشيده مي‏شد و تا اصفهان ادامه داشت. موازي آن در طرف شمال نيز خياباني بود كه در آن زمان خيابان پهلوي يا «قبرستان» ناميده مي‏شد. در اول شهر و در تقاطع خيابان شاه و شيخ بهائي (جاي ساختمان كنوني شهرداري) زيارتگاهي وجود داشت كه عمارت يا قدمگاه ناميده مي‏شد. اين زيارتگاه حياطي داشت در حدود يك هزارمتر. جلوي درب ورودي آن زنجيري وجود داشت كه زائران هنگام ورود آن را مي‏بوسيدند. در طرف چپ آن عمارت، اتاق بزرگي بود كه از كف حياط دو سه پله ارتفاع داشت. در وسط آن اتاق چيزي شبيه يك قبر بزرگ وجود داشت كه از پارچه‏ هاي الوان پوشيده بود و زائران آن را مي‏بوسيدند و تبرك مي‏جستند. گفته مي‏شد اين زيارتگاه جاي خوابيدن شتر اميرالمؤمنين است. از وسط عمارت نهر آبي مي‌گذشت كه اطراف آن درختكاري بود. در اطراف عمارت ايوان‏هايي وجود داشت كه زائران غريبه در آنجا استراحت مي‌كردند و آش نذري مي‏پختند. اين مکان در اعياد و ايام سوگواري و شب‏هاي جمعه شلوغ مي‏شد. بعداً عمارت مذكور به‌دست مسئولان شهر خراب شد و بدين­وسيله خيابان‏هاي شاه و شيخ بهايي به‌صورت تقاطع كنوني و فلكه درآمد و مقداري از آن هم محل شهرداري شد. مقدسين از اين عمل شديداً ناراحت شده و آن را توهين به مقدسات ديني مي‏دانستند.

در علت احداث نجف‌آباد و وجه تسميه‌ي آن چنين گفته مي‏شد: در زمان شاه عباس صفوي مبالغ هنگفتي پول و طلا و نقره و جواهرات نذري فراهم شد و به‌وسيله‌ي چندين شتر به سوي نجف اشرف حمل گرديد تا در راه عمران و آباداني و روشنايي حرم مطهر اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) به مصرف برسد. قافله با اموال فراوان حركت كرد. وقتي به سرزمين كنوني نجف‏آباد رسيد، شتر مخصوص حامل پول و جواهرات در اين جايگاه مخصوص بر زمين زانو زد و از جاي خود حركت نكرد، مأموران حمل نذورات از اين حادثه‌ي غيرعادي شگفت‌زده شدند و جريان امر را به اطلاع شاه عباس رساندند. شاه در حل اين معما با شيخ بهايي، كه از مشاورانش بود، مشورت كرد. شيخ گفت: «اتفاقاً من ديشب اميرالمؤمنين­(عليه­السلام) را در خواب ديدم فرمود: "حرم من نيازي به اين همه جواهرات ندارد، با اين وجوهات اين سرزمين را آباد كنيد و مقداري از درآمد آن هر ساله براي عمران حرم ارسال گردد"». پيشنهاد شيخ مورد تأييد شاه واقع شد و دستورات لازم صادر گرديد.

نقشه‌ي شهر به وسيله‌ي شيخ بهايي تهيه و در اختيار مأموران قرار گرفت و به همين جهت «نجف‌آباد» ناميده شد. پس از عمران و توسعه و سكونت اهالي جايگاه زانو زدن شتر به‌عنوان يك زيارتگاه انتخاب و عمارت احداث شد.

نجف‌آباد در زمان شاه عباس احداث شد ولي در اثر مرغوبيت خاك، وسعت سرزمين، هموار بودن زمين و نيز وجود آب‏هاي فراوان زير زميني و در مسير راه كربلا و نجف­بودن به سرعت آباد شد و توسعه يافت تا به‌صورت شهر سرسبز و زيباي كنوني درآمد. در آن زمان چند قنات در نجف‌آباد بود: اول قنات كهريز كه مزارع و باغات وسط و شمال شهر را مشروب مي‌كرد. دوم جوب شاه كه از نه فرسخي نجف‌آباد سرچشمه مي‏گرفت و مزارع و باغات شرق نجف‌آباد را كه «باغ شاه» ناميده مي‏شد مشروب مي‏ساخت. سوم قنات شيربچه كه از زير زمين نجف‌آباد عبور مي‌كرد و مزارع و باغات سرسبز و وسيع شاه‌آباد را مشروب مي‌كرد. چهارم قنات جويخارون كه مزارع و باغات جنوب شهر را مشروب مي‌كرد. پنجم آب رعيتي كه مزارع بخشي از شمال شهر را آبياري مي‌كرد.

در آن زمان معروف بود كه زمين‏هاي وسيع باغِ شاه كه از خيابان شيخ بهايي شروع مي‏شد و در دوطرف خيابان شاه تا خيابان دورشهر و گلزار شهداي كنوني ادامه داشت، وقف روشنايي و عمران حرم مطهر اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) است. من اين مطلب را بارها از برخي پيرمردان متدين و حتي بعضي كشاورزان آن باغات شنيدم. آيت‌الله بروجردي عليه ­الرحمه نيز مي‏فرمود: در زماني كه من در اصفهان بودم، وقف بودن اراضي باغِ شاه نجف‌آباد امري معروف و قطعي بود. كشاورزان باتقوا مال‌الاجاره‌ي تقريبي املاك خود را به بعضي علماي نجف‌آباد تحويل مي‏دادند تا به نجف اشرف ارسال دارند. متأسفانه بعد از تأسيس اداره‌ي ثبت املاك، زارعين آن باغات، آن املاك را به‌نام خود ثبت دادند و اكنون همه ‏اش خانه و مغازه شده و اثري از وقف ديده نمي‏شود.

در آن زمان نجف‌آباد به دو محله (بخش) پنج جوبه و شش جوبه تقسيم مي‏شد و همواره در بين ساكنان اين دو محله رقابت و اختلاف بود. در وسط شهر قبرستاني بود كه به دو بخش تقسيم مي‏شد: بخش شمالي را به ساكنان محله‌ي پنج جوبه و بخش جنوبي به شش جوبه ‏اي‏ ها اختصاص داشت. در ضلع شمالي قبرستان خندقي بود كه زمستان‏ها پر از آب مي‏شد و اكنون به‌صورت ورزشگاه درآمده است. بقيه‌ي قبرستان نيز بعداً به‌صورت تأسيسات دولتي يا فرهنگي درآمده است كه دبيرستان كنوني و فرمانداري و درمانگاه و حسينيه‌ي بزرگ از جمله‌ي آنها مي‏باشد. تعدادي از مغازه‏هاي وسط شهر نيز قبلاً قبرستان بودند. همه‌ي اينها را من به خوبي ياد دارم.

از نجف‌آباد تا اصفهان خيابان عريضي به طول تقريباً 24 كيلومتر وجود داشت و در دو طرف آن باغات و مزارع زيبا و سرسبزي بود كه از همت و زحمت و ذوق كشاورزان اصفهاني خبر مي‏داد. اكنون همين خيابان طويل با كمي تعريض به يك بلوار زيبا و سرسبز تبديل شده و با گلكاري و نور چراغ‌هاي برق مزين گشته است. شايد در ايران كم­ نظير باشد.