علماي نجف‌آباد در آن زمان

علماي نجف‌آباد در آن زمان

علماي معروف نجف‌آباد در آن زمان عبارت بودند از:

1 ـ حاج شيخ احمد حججي:

ايشان در مسجدي كه نزديك منزل ما بود نماز جماعت مي‏خواند و منبر مي‏رفت. در حدود هفت هشت سال داشتم كه در مسجد با ايشان آشنا شدم. او خيلي ساده سخن مي‌گفت و گاهي هم به داستان‌هاي آموزنده ‏اي اشاره مي‌كرد. در آغاز منبر حمد و قل هو الله مي‏خواند و بدين‌وسيله قرائت حمد و سوره را به مردم ياد مي‏داد. به منبر او علاقه داشتم. جدم حاج رجبعلي و پدر و مادرم نيز غالباً در نماز جماعت حاضر مي‏شدند. وي عالمي متواضع، خوش ­اخلاق و مردمي بود و به همين جهت مردم به او علاقه داشتند. به قرار مسموع فقه و اصول را در حد اجتهاد در نجف اشرف نزد آخوند خراساني و سيدمحمدكاظم يزدي خوانده بود. در منزل خود براي تعدادي از طلاب و گروه خاصي از كشاورزان و كسبه و تجار كه به تحصيل علوم ديني علاقه داشتند، درس فقه و تفسير و اخلاق مي‏داد. بدين وسيله جمعي را پرورش داد كه به «ملاكلاهي» معروف شدند. يكي از آنها حاج علي‌منتظري بود. او در جذب جوانان به دروس حوزوي و تحصيلات علوم ديني عنايت و جديت خاصي داشت و موفق هم بود. گروه زيادي از جوانان نجف‌آباد و روستاهاي اطراف با تشويق‌هاي و پيگيري‏هاي ايشان طلبه شدند. هرگاه و در هر كجا فردي را مي‏ديد كه براي طلبگي مناسب است با پدرش وارد مذاكره مي‏شد و از او مي‏خواست كه پسرش را براي تحصيلات علوم ديني بفرستد. در طلبه‌شدن خود من نيز بي‌اثر نبود: جده‌ي مادري من حاج خورشيد آنگاه كه در قيد حيات بود به هنگام بيماري از حاج شيخ احمد دعوت كرده بود برايش وصيتنامه بنويسد. در ضمن وصيتنامه نوشته بود مقدار نيم جريب از باغات او به اولين فردي كه از خويشان او طلبه شد، داده شود. در آن زمان من هنوز بچه بودم. البته وارثان به وصيتش عمل نكردند. داستان مذكور را به عنوان نمونه ذكر كردم. منزل ايشان در محله‌ي ديگر و از مسجد نسبتاً دور بود.

بعد از طلبه‌شدن گهگاه به منزلشان مي‏رفتم. با اينكه مرض قند داشت شربت سكنجبين و خيار زياد ميل مي‌كرد و گاهي هم ليواني به ما مي‏داد. در يكي از ايام كه به قصد نماز جماعت به سوي مسجد حركت كرد همراه او بودم. پياده و از وسط بازار عبور كرد، به بعضي مغازه ‏ها كه مي‏رسيد مغازه‌دار به احترام ايشان برمي‏خاست و تعارف مي‌كرد. براي رفع خستگي چند دقيقه ‏اي در مغازه‏اش مي‏نشست و گاهي به حساب خمس او رسيدگي مي‌كرد.

نزديك مسجد مغازه ‏اي بود كه مغازه‌دارش معروف به «ميرزا نمازي» بود. منزل او  نيز همان‌جا بود. همسر نامبرده بهائي و خودش نيز متهم به بهائي بودن بود. بهائي‏ها هم سعي مي‌كردند او را به سوي خود جذب كنند. مرحوم حججي بسياري از اوقات درب مغازه ‏اش مي‏رفت، آبي مي‌گرفت و همان­جا تجديد وضو مي‌كرد. از صاحب مغازه نقل كردند كه مي‌گفت: براي جذب من به بهائيت كوشش مي‌كردند، تنها چيزي كه مرا از بهائي‌شدن محفوظ داشت، اخلاق خوش حاج شيخ احمد و وضو گرفتن درب مغازه‏ام بود.

مرحوم حاج شيخ احمد بسيار خوش‌اخلاق و طلبه‌پرور بود و با طلبه ‏ها انس مي‏گرفت و احترام مي‌‌گذاشت. ياد گرفتن مسائل فقهي مورد نياز و مطالعه‌ي كتب اخلاق از جمله كتاب «معراج السعاده» را كيداً توصيه مي‌كرد و مي‌گفت: مردم نجف‌آباد و روستاهاي اطراف به مسائل فقهي و اخلاقي شديداً نياز دارند. توصيه مي‌كرد اگر پولي به‌دست آورديد صرف غذا كنيد تا بيمار نشويد، با يك كتاب چند نفر مي‏توانيد مطالعه كنيد. در آن زمان كه در اصفهان تحصيل مي‌كردم طلاب از جهت معيشت كاملاً در مضيقه بودند.

تهيه‌ي آذوقه مخصوصاً نان بسيار دشوار بود و طلبه‏ هاي روستايي ناچار بودند نانشان را از روستا تهيه‌ كنند. مرحوم حاج شيخ احمد مرد خيّري را به نام مشهدي عبدالله پيدا كرده بود که خانواده‌ي طلبه ‏ها در طول هفته اجناس و خوراكي‌هايي را كه براي فرزندانشان تهيه مي‌كردند به خانه‌ي مشهدي عبدالله مي‏بردند. ايشان هم اجناس را بر يك يا دو الاغ حمل مي‌كرد و به اصفهان مدرسه‌ي جده‌ بزرگ مي‏آورد. طلبه ‏ها از مدارس مختلف بدانجا مي‏آمدند و اجناس خود را تحويل مي‏گرفتند. مرحوم حاج شيخ احمد، گاهي كيسه آردي به در خانه‌ي افراد بي‌بضاعت مي‏فرستاد تا براي فرزندانشان نان تهيه كنند.

يكي از ايام كه به قصد ديدار خانواده و تهيه‌ي آذوقه به نجف‌آباد رفته بودم، هنگام مراجعت به اصفهان مرحوم حججي فرمود: «من نيز قصد اصفهان دارم با هم برويم». ايشان سوار بر الاغ شد، من با چند نفر از طلبه ‏ها پياده همراهي مي‌كرديم. در بين راه كه به بعضي روستاها مي‏رسيديم ايشان براي استراحت پياده مي‏شد، بعضي روستاييان كه او را مي‏شناختند احترام مي‌كردند و با آب و ميوه پذيرايي مي‏نمودند. در بين راه براي ما داستان مي‌گفت و پند و اندرز مي‏داد. سفر خوش و زيبايي بود.

 

2 ـ حاج شيخ ابراهيم رياضي

شش هفت ساله بودم كه در قم با ايشان آشنا شدم. من به اتفاق مادر و يكي از خواهران و شوهر او به قصد زيارت به قم مشرف شديم. در آن سفر همسر آقاي رياضي نيز با ما بود. در يك مسافرخانه نزديك حرم منزل كرديم. مرحوم رياضي كه در آن زمان در حوزه‌ي علميه‌ي قم به تحصيل اشتغال داشت، در مسافرخانه از ما ديدن كرد. وي به همسرش خيلي احترام مي‌گذاشت.

دومين مرحله‌ي آشنايي من با او در نجف‌آباد و در مسجد مرحوم حاج شيخ احمد بود. در تابستان ايشان به نجف‌آباد آمده بود و در مسجد آقاي حججي براي نماز جماعت حضور يافته بود. مرحوم حججي بعد از نماز به او تعارف كرد منبر برود. نمازگزاران صلوات فرستادند و او به منبر رفت. موضوع سخنراني‌اش را به ياد ندارم، ولي تند و با عجله و به اصطلاح «تكيه به صوت» صحبت مي‌كرد.

مرحوم رياضي دروس ادبيات و سطح فقه و اصول را در حوزه‌ي علميه‌ي اصفهان فراگرفت و در درس خارج فقه و اصول آيت‌الله حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي و ساير علماي در حوزه‌ي علميه‌ي قم شركت نمود. چون او مورد اعتماد مرحوم حائري بود تقسيم شهريه‌ي طلاب اصفهاني برعهده­ي ايشان گذاشته شد. وي در حوزه‌ي علميه‌ي قم دروس سطح را تدريس مي‌كرد.

در يكي از سال‌ها مرحوم حاج شيخ احمد ايشان را براي اقامه‌ي نماز جماعت و تبليغ و تدريس به نجف‌آباد دعوت كرد و مورد قبول واقع شد. شيخ ابراهيم در مسجد خودش و در مجالس ديگر منبر مي‏رفت و گاهي به جاي حاج شيخ احمد نماز مي‏خواند؛ براي تعدادي از طلبه ‏ها و كسبه و بازاري‌ها نيز تدريس مي‌كرد. من در آن زمان هنوز طلبه نشده بودم.

در سال 1321 به قصد تحصيل علوم حوزوي ابتدا به قم سفر كردم و بعد از حدود سه ماه توقف و فرا رسيدن تعطيلات رسمي حوزه به نجف‌آباد مراجعت نمودم و دروس حوزوي را در آنجا ادامه دادم. در آن زمان مدرسه‌ي علميه ‏اي در نجف‏آباد وجود نداشت. اساتيد در مساجد يا منازل خود تدريس مي‌كردند و از اين جهت در مضيقه بودند. آقاي رياضي اين مشكل را با يكي از ثروتمندان اهل خير در ميان گذاشت و او خانه‌ي بزرگ خود را كه داراي چندين اتاق بود به اين كار اختصاص داد و درس و بحث طلبه ‏ها بدانجا منتقل شد. بعد از چندي آقاي رياضي زمين بزرگ‌تري را تهيه كرد و با سعي و تلاش فراوان مدرسه‌ي الحجة را بنا كرد كه به‌نام مدرسه‌ي رياضي معروف است. آقاي رياضي عالمي بلندهمت، وارسته، مخلص، جدي و در كمك به مستمندان و رفع مشكلات مردم كوشا بود. وي ساده و متواضع مي‏زيست، در جذب و پرورش طلبه ‏ها و نظارت بر درس و بحث آنها تلاش مي‌كرد و همانند پدري مهربان با طلبه ‏ها انس مي‌گرفت و از آنها دلجويي مي‌كرد. او براي طلبه ‏ها در سطوح مختلف تدريس داشت و براي كسبه و بازاري‌ها نيز درس فقه و تفسير و اخلاق مي‌گفت. ايشان در شبستان مدرسه نماز جماعت مي‏خواند و منبر مي‏رفت و بعد از فوت مرحوم حاج شيخ احمد به‌طور مرتب در مسجد ايشان اقامه‌ي نماز جماعت مي‌كرد. مرحوم رياضي در بين مردم موجه بود و وجوهات خود را به او مي‏پرداختند.

 

3 ـ حاج شيخ غلامحسين منصور:

پس از فراگرفتن صرف و نحو و مقداري از دروس سطح براي ادامه‌ي تحصيلات به نجف اشرف مشرف شد. در درس خارج فقه آسيد ابوالحسن اصفهاني و ديگر اساتيد بزرگ شركت كرد و به مراتبي از فضل نائل آمد. بعد از چندي به حوزه‌ي علميه‌ي اصفهان آمد و به تدريسِ دروس مختلف پرداخت، سپس به حوزه‌ي علميه‌ي قم منتقل شد. در درس آيت‌الله حائري يزدي و بعضي علماي ديگر حاضر شد و كسب فيض كرد و براي طلاب دروس سطح را تدريس نمود. در نهايت به نجف‌آباد آمد و تا آخر عمر در آنجا سكونت گزيد. وي در مدرسه‌ي الحجه براي طلبه ‏ها تدريس مي‌كرد.

من نيز چند ماهي در ايام تابستان نزد ايشان درس ادبيات خواندم. وي در مسجد محله‌ي حكيم اقامه‌ي نماز جماعت مي‌كرد و گاهي منبر مي‏رفت و به ارشاد مردم مي‏پرداخت.

ايشان مخلص و در تعليم و تربيت طلبه ‏ها جدي بود. در پرداخت وجوهات كمتر به او مراجعه مي‏شد و زندگي او از كشاورزي و درآمد باغاتي كه در مزارع شاه‌آباد، اطراف نجف‌آباد داشت اداره مي‏شد، به‌همين جهت زندگي نسبتاً خوبي داشت. گاهي ما را به باغ خود دعوت و با كباب برگ پذيرايي مي‌كرد. در منزلش چاي شيرين مي‏خورد و هر هفته يك مرتبه بعد از اتمام درس يك چاي هم به ما مي‏داد.

 

4 ـ حاج شيخ نصرالله قضايي:

براي تحصيل علوم دينيه به حوزه‌ي علميه‌ي اصفهان رفت و دروس ادبيات و سطح را نزد اساتيد معروف خواند. در دروس خارج فقه و اصول آيت‌الله آسيدعلي آيت نجف‌آبادي و سيدمحمد مدرس نجف‌آبادي شركت كرد و به مراتبي از فضل و علم نائل آمد. در اصفهان سطوح فقه و اصول را تدريس كرد. آنگاه به نجف‌آباد آمد و در مدرسه‌ي الحجة براي طلبه‏ ها تدريس مي‌كرد. براي كسبه و بازاري‌ها نيز درس تفسير مي‌گفت. نماز جماعت نيز اقامه مي‌كرد، به كشاورزي علاقه داشت و در اين رابطه فعال و جدي بود.

 

5 ـ سيدناصر‌الدين حجت:

وي معروف به حاج آقا ناصر بود. ادبيات را در نجف‌آباد نزد پدرش، كه از علماي نجف‌آباد بود آموخت. براي ادامه‌ي تحصيلات به اصفهان رفت. دروس سطح فقه و اصول را نزد اساتيد حوزه خواند و مدتي هم در درس خارج فقه و اصول شركت كرد. در قم و نجف اشرف نيز از محضر اساتيد بزرگ كسب فيض كرد. آنگاه به نجف‌آباد مراجعت كرد و به ارشاد و تبليغ پرداخت. در مسجد نصير نماز جماعت مي‏خواند و به تبليغ و ترويج دين اشتغال داشت. براي بيان عقايد و دفاع از اسلام جلساتي داشت. اديب و شاعر و نويسنده بود و گاهي با بهائيان مناظره داشت و در اين رابطه كتاب «الحجة البالغه» را تأليف كرد. با طب قديم آشنا بود و به معالجه‌ي بيماران مي‏پرداخت و با تفسير قرآن نيز آشنا بود. گرچه من خدمت ايشان نرسيده بودم چون در محله‌ي ديگري زندگي مي‌كرد ولي در دوران نوجواني آوازه‌ي فضلش را از دور مي‏شنيدم.

 

6 ـ حاج ملا محمد باقر قاهري:

در مسجد ياور اقامه‌ي نماز جماعت مي‌كرد. اهل منبر و خطابه بود، منبرهايش نسبتاً خوب بود.

 

7 ـ حاج ملا محمود قاهري:

اهل منبر و به فضل معروف بود.

 

8 ـ حاج سيد محمود سجادي:

تحصيلات او در حوزه‌ي علميه‌ي اصفهان بود و بعد از خاتمه‌ي تحصيلات به نجف‌آباد مراجعت كرد. در مسجد بازار نماز جماعت مي‏خواند و به ارشاد و هدايت مردم مي‏پرداخت. مردم نسبت به او ارادت خاصي داشتند و او را مستجاب‌الدعوه و صاحب كرامات مي‏دانستند و برايش نذر و نياز مي‌كردند. در منبر دم گرمي داشت و خوب دعا مي‌كرد. شب‏هاي قدر مراسم احيا را خوب برپا مي‏ساخت و مسجدش پر از جمعيت مي‏شد. من نيز براي مراسم احياء به مسجد او مي‏رفتم.

 

9 ـ آقاي سيد حسن مدرس:

پدر حاج آقا محمود مدرس يكي از علماي نجف‌آباد بود و در حوزه‌ي علميه‌ي اصفهان درس خوانده بود. پس از مراجعت به نجف‌آباد در مسجد معروف به كوچه‌ي شاه نماز جماعت مي‌خواند و به ارشاد و هدايت مردم مي‏پرداخت.

 

10 ـ حاج شيخ غلامحسين ذاكر:

دانشمندي وارسته، عفيف و مخلص و اهل منبر بود، و ارادتمندان خاصي داشت.

 

11 ـ آقاي آسيد ابراهيم ابطحي:

وي در حوزه‌ي علميه‌ي اصفهان درس خوانده بود و سپس به نجف‌آباد مراجعت كرد و يكي از وعاظ و منبري‌هاي معروف نجف‌آباد بود. خوب صحبت مي‌كرد و دم گرمي داشت. منبرش مطلوب بود و مردم براي استماع سخنان او ازدحام مي‌كردند و مجلسش شلوغ مي‏شد. او خوب هم روضه مي‏خواند.

 

12 ـ آيت‌الله سيدعلي آيت نجف‌آبادي:

يكي از فقها و مجتهدان بزرگ اصفهان بود. ادبيات و دروس سطح فقه و اصول را در اصفهان خواند و براي ادامه‌ي تحصيلات به نجف اشرف مشرف شد. يكي از بهترين شاگردان درس خارج آخوند خراساني و آسيد محمد كاظم يزدي بود. هم‌زمان دروس سطح فقه و اصول را تدريس مي‌كرد. پس از خاتمه‌ي تحصيلات به اصفهان مراجعت كرد. خانواده‏اش در نجف‌آباد زندگي مي‌كردند ولي خودش در مدرسه‌ي صدر ساكن شد و خارج فقه و اصول را تدريس مي‌كرد. درسش نسبتاً پرجمعيت بود و شاگردان و فضلاي خوبي از محضرش استفاده كرده و پرورش يافتند. كلام و تفسير نيز تدريس مي‌كرد. علاوه بر تدريس، منبر هم مي‏رفت. بعضي علما و طلاب منبر رفتن را دون شأن او مي‏دانستند و خرده مي‏گرفتند. در جواب مي‌گفت با خدا عهد بسته‏ ام كه منبر بروم و بر امام حسين (عليه‌السلام) روضه بخوانم. در نجف‌آباد هم او را براي منبر دعوت مي‌كردند، مي ‏پذيرفت. من در ايام نوجواني در بعضي مجالس او شركت مي‌كردم و از همان زمان با وي آشنا شدم. سخنراني‌هايش پرمحتوا و مطلب‌دار بود و مريدان خاصي داشت.

در اصفهان در حدي نبودم كه در درسش شركت كنم، ولي در بعضي مجالس او را مي‏ديدم.

از جمله به ياد دارم مجلسي در مسجد جده‌ بزرگ برگزار شده بود. آقاي سيدعلي آيت و حاج شيخ محمدحسن عالم نجف‌آبادي و حاج ميرزا علي آقاي شيرازي و جمعي ديگر از علما و طلاب در آن مجلس حضور داشتند. حاج شيخ محمدحسن منبر رفت و به موعظه پرداخت. اشك بر صورت و محاسن حاج ميرزا علي آقاي شيرازي و آسيد علي آيت جاري شد كه بعد از سال‌ها هنوز منظره‏اش را فراموش نكرده‏ام.

آقاي سيدعلي آيت بسيار پركار بود و همواره مشغول مطالعه يا تدريس بود. در حجره‌ي مدرسه‌ي صدر بيمار و بستري شد. وي در حال بيماري هم دست از مطالعه بر نمي‏داشت، در آخرين ساعات زندگي كتاب را از روي سينه ‏اش برداشتند و روحش به عرش اعلا پرواز كرد.

 

13 ـ حاج شيخ محمدحسن عالم نجف‌آبادي:

گرچه در نجف‌آباد ساكن نبود ولي چون در برخي مراسم براي منبر به نجف‌آباد دعوت مي‏شد و جزء منبري‌هاي آنجا بود، نام او را در فهرستِ علماي نجف‌آباد آوردم. من در سنين نوجواني از سخنراني‌هايش در نجف‌آباد استفاده كردم.

ادبيات و سطوح فقه و اصول را در اصفهان خواند و سپس براي ادامه‌ي تحصيلات به نجف اشرف سفر كرد. در درس خارج فقه و اصول از محضر فقهاي بزرگي همانند آخوند خراساني و سيدجمال‌الدين گلپايگاني و سيدمحمدكاظم يزدي كسب فيض كرد. سپس به اصفهان مراجعت و به تدريس و تبليغ مشغول شد. وي از اساتيد معروف سطوح فقه و اصول بود و شرح حال او با تفصيل بيشتر ضمن شرح حال اساتيد بيان خواهد شد.

 

14 ـ آسيدمحمد مدرس:

در نجف اشرف درس خوانده و از اساتيد معروفِ فقه و اصول اصفهان بود و شاگردان بزرگي را پرورش داد. من محضر اين دانشمند بزرگ را درك نكردم ولي در سنين نوجواني در نجف‌آباد و در زمان تحصيل در حوزه‌ي علميه‌ي اصفهان ذكر فضايلش را از اساتيد مي‏شنيدم.

 

15 ـ سيد هاشم ميردامادي نجف‌آبادي:

در نجف‌ اشرف به دنيا آمده و در همان‌جا تحصيل كرده‌بود. پس از اتمام تحصيلات فقه و اصول و تفسير به ايران آمده در مشهد مقدس مقيم شد. در مسجد گوهرشاد نماز جماعت مي‏خواند، درس تفسير و اخلاق مي‌گفت و مريدان مخصوصي داشت. گاهي كه به قصد زيارت به مشهد مشرف مي‏شدم در نماز او شركت مي‌كردم. با پسرش سيدحسن ميردامادي كه در حوزه‌ي علميه‌ي قم تحصيل مي‌كرد آشنا و دوست بودم. او طلبه‌ي خوش‌فهم و محجوبي بود. در درس آيت‌الله بروجردي و علامه طباطبايي و امام خميني شركت مي‌كرد.

 

16 ـ آسيد محمدباقر مرتضوي:

اهل بن از توابع شهركرد بود و در حوزه‌ي علميه‌ي اصفهان و نجف ‌اشرف درس خوانده بود و پس از خاتمه‌ي تحصيلات به نجف‌آباد آمد و در مسجد چهارسو سه وعده نماز جماعت مي‏خواند و منبر مي‏رفت. مريدان فراواني داشت و مسجدش پرجمعيت بود. در بين مردم محبوب و برايش نذر و نياز مي‌كردند. مراسم تشييع‌ جنازه‏اش باشكوه برگزار شد و در محل دفنش بين مردم محله‌ي پنج ­جوبه و شش­ جوبه نزاع درگرفت که در نهايت بين قبرستان پنج ­جوبه و شش­جوبه دفن شد. مراسم تشييع او را در سنين نوجواني شاهد بودم.

 

17 ـ سيد عطاءالله مرتضوي:

يكي از علماي محترم نجف‌آباد بود که در حوزه‌ي علميه‌ي اصفهان درس خوانده بود. بعد از خاتمه‌ي تحصيلات به نجف‌آباد آمد و در مسجد چهار سو به جاي پدر اقامه نماز جماعت مي‌كرد. در مسجد خود منبر مي‏رفت، گرم صحبت مي‌كرد و مريدان ويژه‏اي داشت كه برايش نذر و نياز مي‌كردند.

 

18 ـ شيخ حيدرعلي يوسفان:

در اصفهان و قم درس خواند و در حجره‌ي مدرسه‌ي حاج ملاصادق قم زندگي مي‌كرد. مدتي كوتاه هم­حجره بوديم. مرد ساده و وارسته‏اي بود. سپس به نجف‌آباد آمد و در مسجد محله‌ي لرها به اقامه نماز جماعت و تبليغ مشغول شد. براي بعضي طلاب تدريس نيز داشت.

 

19 ـ آشيخ محمد حبيب‌اللهي:

در حوزه‌ي علميه‌ي اصفهان و نجف اشرف درس خوانده سپس به اصفهان مراجعت كرد. در اصفهان دروس ادبيات و سطح فقه و اصول را تدريس مي‌كرد. داماد حاج شيخ محمدحسن عالم نجف‌آبادي بود. در اواخر عمر براي اقامه‌ي نماز جماعت و تبليغ دين به خمين منتقل شد.

 

20 ـ شيخ ابوالقاسم حججي (برادر حاج شيخ احمد):

در اصفهان و قم درس خوانده بود و در قم براي طلبه ‏ها ادبيات تدريس مي‌كرد. در ايام تعطيلات تفسير و تجويد مي‌گفت. سپس به نجف‌آباد آمد و در مسجد حكيم نماز جماعت مي‏خواند و منبر مي‏رفت. براي تعدادي از طلبه ‏ها تدريس داشت.

 

21 ـ حاج شيخ محمد جعفر تدين:

شخصيتي آبرومند و از نوادگان فقيه گرانمايه ملاعبدالرحيم نجف‌آبادي بود. در مسجد ميدان نماز جماعت مي‏خواند و به تبليغ و ارشاد مي‏پرداخت.