پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

خسارت چند اشتباه

خسارت چند اشتباه

 

هر انسانی در طول عمر، به‌ویژه در دوران جوانی، اشتباهاتی دارد که بعداً مایه‌ی تأسف او می‏شود. اشتباهات دو گونه ‏اند: اول اشتباهات کوچک و زودگذر که بعد از چندی به فراموشی سپرده می‏شوند. دوم اشتباهات بزرگ و سرنوشت‌ساز که آثار آنها باقی می‏ماند. من نیز مانند سایر انسان‏ها اشتباهاتی داشته ‏ام که از ارتکاب آنها تأسف می‌خورم و به بعضی از آنها به‌طور کوتاه اشاره می‌کنم:

1ـ یکی از عوامل مهم موفقیتِ یک طلبه، انتخاب هدف روشن و پیمودن بهترین و نزدیک‏ترین راه‏ها در رسیدن به هدفِ مطلوب است. لازم است یک طلبه پس از دوران درس ادبیات و علوم پایه باتوجه به استعدادهای جسمانی و روانی و امکانات زندگی خود، و با مشورت اساتید خیراندیش و باتجربه برای تحصیل علوم دینی هدف روشنی را انتخاب کند. خوب بیندیشد به کدام یک از اشتغالات روحانیت بیشتر علاقه دارد و امکانات آن برایش فراهم است. آیا می‏خواهد یک فقیه جامع‌الشرایط و مجتهد مرجع تقلید باشد؟ یا یک واعظ و سخنران خوب؟ یا یک مدرس حوزه‌ی علمیه یا دانشگاه آن هم در ادبیات یا فقه و اصول یا تفسیر و حدیث؟ یا به تفسیر قرآن و حدیث علاقه دارد و می‏خواهد یک مفسر و حدیث‏ شناس باشد، یا به فلسفه و کلام علاقه دارد؟ یا به تحقیق و نویسندگی علاقه دارد و می‏خواهد یک محقق و نویسنده باشد؟ و امثال این کارها که می‌توانند از اشتغالات دانشجویان علوم حوزوی باشند.

بعد از انتخاب هدف لازم است ضمن ادامه‌ی دروس عمومی و پایه ‏ای حوزه‌ی علمیه مانند: ادبیات، منطق، فقه و اصول، بیشترین توجه خود را به سوی هدف مورد نظر متمرکز سازد. مشورت با اساتید کاردان و مجرب کتاب‏های مناسب را شناسایی، و ضمن تحصیلات حوزوی یا ایام فراغت و تعطیلات آنها را بخواند یا مطالعه و مباحثه کند. مطالعه ‏های متفرقه‌ی خود را نیز به سوی همان هدف متمرکز سازد، و از مطالعات پراکنده اجتناب کند مگر به مقدار ضرورت.

مطالب مفید و مربوطه را با قید نام کتاب و صفحه و چاپ و مؤلف در دفتری یادداشت کند تا بعداً مورد استفاده قرار گیرد. یادداشت کردن گرچه دشوار است ولی کاملاً ارزش دارد. نباید به حافظه اعتماد کرد، زیرا بعد از چندی فراموش خواهد شد.

برای طلاب بدون هدفِ مشخص، درس­ خواندن یک آفت به‌شمار می‏رود و آثار بدی را به همراه خواهد داشت. متأسفانه من نیز از این اشتباه مصون نماندم و خسارتش را به عیان تجربه کردم. گرچه پس از چندی به اشتباه و ضعف خودم پی بردم و در حد امکان آن را جبران کردم ولی اگر از آغاز جوانی و طلبگی هدفدار کار کرده بودم، قطعاً شخصیتم به‌گونه‌ی بهتری پرورش می‏یافت و بهتر می‏توانستم به اسلام و مردم خدمت کنم. ولی من و دیگر طلاب تازه‌وارد در این رابطه تقصیر نداشتیم، زیرا در آن زمان حوزه‌ی علمیه‌ی اصفهان از برنامه‌ی دقیق و حساب‌شده‏ ای پیروی نمی‌کرد، رشته ‏های تخصصی وجود نداشت و برای مشاوره و راهنمایی طلاب مرکز خاصی نبود تا از رهنمودهای آن استفاده کنیم. کوتاهی از علمای بزرگ و مسئولان حوزه‌ی علمیه بود. آنان باید با بررسی نیازهای دینی مردمِ دیندار آن زمان و زمان‏های بعد، برای دروس حوزوی برنامه‌ریزی می‌کردند و به مقدار نیاز رشته ‏های تخصصی به‌وجود می‏آوردند، و در انتخاب رشته و تعیین هدف به طلاب تازه‌وارد کمک می‌کردند. تخصصی‌شدن علوم دینی یک ضرورت است که متأسفانه نه در سابق مورد توجه بوده نه در این زمان آن گونه که باید و شاید مورد عنایت قرار می‏گیرد. با اینکه اخیراً با عنایت برنامه‌ریزان حوزه‌ی علمیه‌ی قم بعضی رشته‏ های تخصصی به‌ وجود آمده و طلاب داوطلب، ضمن اشتغالات رسمی حوزوی، هفته‏ ای چند ساعت در رشته‌ی مخصوص به تحصیل می‏پردازند؛ ولی متأسفانه این قبیل درس‏ها جدی گرفته نمی‏شود بلکه به‌عنوان درس‏های فرعی و جنبی به‌شمار می‏روند. هنوز درس رسمی و مهم حوزه‌ درس فقه و اصول است که اساتید و شاگردان آن از قداست و احترام خاصی برخوردارند که اساتید و شاگردان علوم فلسفه، کلام، تفسیر، حدیث از صد یک آن را ندارد.

2ـ عدم مراقبت کافی از سلامت جسم و اعصاب. سلامت جسم و اعصاب یکی از بزرگ‌ترین نعمت‏های الهی و سرمایه‌ی دوران جوانی است. جوان از سلامت نسبی برخوردار است، نیرو و نشاط دارد، هوش و حافظه ‏اش نسبتاً خوب است و به همین جهت می‌تواند در پرورش استعدادهای خود تلاش کند و به موفقیت‏های فراوانی دست‌ یابد. ولی جوانان باید به این نکته‌ی مهم توجه داشته باشند که هوش و حافظه و نیرو و نشاط، به حفظ سلامت و عافیت جسم و اعصاب بستگی دارد. بنابراین مهم‌ترین وظیفه‌ی یک جوان، مراقبت کامل از حفظ سلامت و عافیت خود می‏باشد.

جوانان نباید به هوش و حافظه و نیروی جوانی مغرور شوند و از حفظ سلامت خود غفلت کنند که اشتباهی است بس بزرگ؛ به‌ویژه دانشجویان و طلاب که به سلامت اعصاب خود بیش از دیگران نیاز دارند.

برای طلاب جوانی که به موفقیت خود می‏اندیشند، رعایت چند امر مهم ضرورت دارد:

1 ـ تغذیه‌ی کافی و مناسب 2 ـ خواب مرتب و به مقدار نیاز 3 ـ ورزش و تحرک 4 ـ تفریح و استراحت 5 ـ اعتدال در مطالعه و درس و بحث و اجتناب از افراط و تفریط. با رعایت امور مذکور سلامت انسان تضمین می‏شود و می‏تواند با بدنی سالم و اعصابی آرام و هوش و حافظه ‏ای نیرومند، سال‏ها در کسب دانش جدیّت کند و در خدمت دین و مردم باشد. ولی اگر در این باره کوتاهی کرد خسارت‏های غیرقابل جبرانی را خواهد دید.

متأسفانه خودِ من در اثر اشتباه یا غفلت در آغاز دوران تحصیل در رعایت حفظ سلامتی کوتاهی کردم. در جوانی از سلامت کامل برخوردار بودم، هوش و حافظه ‏ام از حد متوسط بالاتر بود و به مقدار کافی نیرو و نشاط داشتم. اگر قدر این نعمت‏ها را دانسته بودم، امید می‏رفت به موفقیت‏های بزرگی نائل گردم، ولی متأسفانه چنین نشد. تغذیه‌ی کافی و مناسب نداشتم. در مطالعه و درس و بحث اعتدال را رعایت نمی‌کردم، و به اصطلاح می‏خواستم زودتر «ملا» شوم. به مقدار نیاز خواب نداشتم، برای اینکه کمتر بخوابم و بیشتر مطالعه کنم قهوه می‌خوردم تا خوابم کمتر شود. ورزش و تفریح اصلاً نداشتم. ناگفته نماند که عدم تغذیه‌ی کافی به‌منظور ریاضت نبود، بلکه قدرت اقتصادی بهتری نداشتم. در عین حال اگر سایر امور را رعایت کرده بودم، می‏‌توانست آثار کمبود تغذیه را تا حدی جبران کند. ولی به‌هرحال این غفلت‏ها آثار بد خود را به جای گذاشت و بعد از چندی به ضعف اعصاب شدید، بی‌خوابی، اضطراب و دلهره، سردرد دائم، یأس و ناامیدی مبتلا گشتم، حافظه ‏ام کم شد، تمرکز فکر برایم بسیار دشوار شد، بیش از یک ثلث از قرآن، اشعار الفیه ابن ­مالک و چندین خطبه‌ی نهج‌البلاغه را که قبلاً ازبر کرده بودم، در اثر عدم تمرین به‌تدریج فراموش کردم. از زندگی مأیوس بودم و خودم را در آستانه‌ی مرگ می‏پنداشتم و در یک کلام در حال سقوط بودم و به‌قول یکی از پزشکان معالج پیری زودرس به سراغم آمده بود.

این بیماری بیش از هشت سال ادامه یافت. برای معالجه به پزشکان متعدد در اصفهان و قم و تهران بارها مراجعه کردم ولی سودی نداشت. آخرین پزشکِ معالج من متخصص اعصاب بود. دکتری بود مهربان و دقیق، هر روز ده نفر را بیشتر ویزیت نمی‌کرد. ویزیت او در آن زمان پنجاه تومان بود ولی از من پنج تومان بیشتر نمی‌گرفت. مدت‏ها تحت نظر او معالجه کردم و مأنوس شده بودیم.

یک روز با اظهار لطفِ بیشتر، از حوادث گذشته و جزئیات زندگی من سؤال کرد. پاسخ‏های مرا با دقت گوش می‏داد و در نهایت گفت: «من انواع داروهای اعصاب را در معالجه‌ی شما تجربه کرده‏ام ولی متأسفانه مؤثر نبوده است. به نظر من تنها مصرف دارو نمی‌تواند بیماری شما را معالجه کند. درصورتی می‏توانید سلامت و اعتدال مزاج خود را بازیابید که برنامه‌ی زندگی خود را تغییر دهید. شما در کارکردن اعتدال را رعایت نکرده ‏اید و بیش از حد به اعصاب و مغز و جسم‌تان فشار وارد ساخته ‏اید، اگر به همین وضع ادامه بدهید امید بهبودی نداشته باشید. بر فرض اینکه در اجتهاد به مرتبه‌ی آیت‌الله بروجردی یا بالاتر هم برسید نه خودت می‌توانی استفاده کنی نه دیگران می‏توانند از علوم تو بهره بگیرند. آیا این بهتر است یا اینکه به موجودیت کنونی خودت اکتفا کنی و سلامت خود را بازیابی، هم خودت از آن استفاده کنی هم دیگران؟»

سخنان مشفقانه‌ی آن پزشک مهربان در دل من نشست و گفتم: «البته فرض دوم ترجیح دارد. دستور بفرمایید تا عمل کنم». ایشان در این باره چند توصیه داشت که مهم‌ترین آنها عبارت بود از: رعایت برنامه‌ی مناسب تغذیه، ورزش به‌ویژه پیاده‌روی، تفریح، کم‌کردن درس و بحث، اشتغال به یک کار مثبت و سرگرم‌کننده، اجتناب از کارهای غیرمربوطه مانند خواندن روزنامه و حساسیت در برابر مسائل سیاسی، به ازدواج نیز توصیه کرد.

تصمیم گرفتم به توصیه‏ های او عمل کنم. دو جلسه تدریس داشتم هر دو را تعطیل کردم، در چهار درس شرکت می‌کردم دو تا را تعطیل کردم، برای پیدا کردن شغلِ شاغل، تحقیق و تألیف کتاب را برگزیدم و سعی‌ کردم به سایر توصیه‏ها نیز عمل کنم.

بعد از چندی مزاجم رو به بهبود نهاد. عارضه‌ی بی‌خوابی و سردرد به‌تدریج برطرف شد. عوارض دیگر نیز بهبود یافت، ولی متأسفانه بعضی آنها به کلی مرتفع نشد و هنوز هم باقی است.