نياز به پژوهش رفع نشد

نياز به پژوهش رفع نشد

با تصويب قانون‏ اساسي اركان نظام اسلامي روشن و تثبيت شد، از مخالفت‏ها و توطئه ‏هاي داخلي و خارجي تا حدي مصونيت يافت و بدين‌وسيله رهبر انقلاب و مردم انقلابي ايران نسبتاً آرامش يافتند. گرچه اين عمل در آن زمان بسيار خوب و لازم بود ولي نظام اسلامي را از يك پژوهش گسترده و دقيق حوزوي و دانشگاهي به‌طور كامل بي‌نياز نكرد. زيرا باتوجه به اينكه يك نظام صددرصد اسلامي در تاريخ وجود نداشته تا قوانين مدوني داشته باشد و بتوانيم از آن استفاده كنيم، تدوين قانون‏ اساسي براي چنين نظام جديدي، آن هم در شرايط كنوني جهان، نياز به اطلاعاتِ وسيع‌تر و فرصت بيشتري داشت كه انجام آن در مدتي در حدود سه ماه قانع‌كننده نبود. گرچه در حدود چهل هزار پيشنهاد كوتاه يا مفصل از سوي صاحب‌نظران رسيده و در اختيار نمايندگان بود، ولي زمان آن‌قدر كوتاه بود كه فرصتِ خواندن همه‌ي آنها را نداشتند. به علاوه تدوين چنين قانوني نياز به اطلاعات كارشناسي در حوزه‌ي علوم سياسي، فقه سياسي و مديريت، اقتصاد، فرهنگ آن هم از ديدگاه اسلام داشت كه در آن زمان كوتاه امكان نداشت.

از سوي ديگر گرچه پنجاه نفر از نمايندگان از علماي حوزوي و تعدادي فقيه و مجتهد در ميان آنان بود، ولي مطالعات فقهي آنان براي انجام چنين امر مهمي كافي نبود، زيرا مطالعات آنان زماني انجام گرفته بود كه حكومت اسلامي وجود نداشت، و فقاهت و استنباط احكام از توجه به وجود حكومت و ضرورت اداره‌ي جامعه‌ي اسلامي و تأمين نيازهاي گوناگون و حل مشكلاتشان آزاد بود. از اين نكته‌ي مهم غفلت داشت كه اسلام مدعي است كه توان اداره جامعه را دارد و فقه اسلامي بايد در مرحله‌ي عمل پاسخگوي تأمين همه‌ي نيازها باشد. بنابراين بسياري از مسائل فقهي نياز به تجديدنظر داشت كه در آن زمان‌ِ كوتاه امكان نداشت.

بنابراين تصويب قانون ‏اساسي در آن زمان گرچه يك اقدام بسيار مهم و سرنوشت‌ساز بود و بايد از تدوين‌كنندگان تشكر كرد، ولي ضرورت يك پژوهش گسترده، با همكاري اساتيد حوزه و كارشناسان متعهد دانشگاهي در مسائل مختلف حكومتي همچنان در جاي خود باقي بود. اگر چنين تحقيقات عميق و همه‌جانبه‌‏اي به‌وسيله‌­ي كارشناسان انجام گرفته و با بيان روشن و قاطع اعلام شده و مورد تأييد اكثريت فقها قرار گرفته بود، قطعاً اختلافِ برداشت‏ها و سليقه‏ ها و كشمكش‏ها و جناح‌بندي‏ها و اختلافات ميان مجلس و شوراي نگهبان و ساير مسئولان نظام كمتر بود. متأسفانه حوزه‌ي علميه و حتي جامعه‌ي مدرسين در انجامِ اين امرِ حياتي غفلت و كوتاهي كردند و نظام در مرحله‌ي عمل با مشكلاتي مواجه شد. در مواردي از اختلاف‌نظر بين مجلس و شوراي نگهبان كه به‌صورت يك معضل درمي‏آمد، امام شخصاً دخالت مي‌كرد و آن را حل و فصل مي‏نمود. گاهي از شوراي نگهبان حمايت مي‌كرد، گاهي از مجلس و گاهي در موارد اختلاف به رعايت رأي دوسوم مجلس توصيه مي‌كرد. در بعضي موارد دستور مي‏داد به هنگام بحث، اعضاي شوراي نگهبان در مجلس حضور داشته باشند تا مذاكرات را بشنوند و اختلافات كمتر شود. بعداً ناچار شد چند نفر را به‌عنوان اعضاي تشخيص مصلحت نظام معرفي كند تا در موارد اختلاف بين مجلس و شوراي نگهبان آنچه را به مصلحت نظام مي‏دانند تصويب كنند. گاهي اختلاف‌نظرها به جايي مي‏رسيد كه در محدوده‌ي اختيارات مجمع تشخيص مصلحت نيز تشكيك مي‏شد و امام ناچار بود دخالت كند. همواره به فقهاي شوراي نگهبان توصيه مي‌كرد: درصورتي‌كه مصوبه‌ي مجلس بر طبق مصالح نظام است آن را بپذيريد و كاري نكنيد كه اسلام متهم شود كه توان اداره‌ي جامعه را ندارد و ناقص است.