مراجعت دوباره به قم

مراجعت دوباره به قم

در حدود شش سال در حوزه‌ي علميه‌ي اصفهان به تحصيل اشتغال داشتم. در نهايت تصميم گرفتم براي ادامه‌ي تحصيلات به حوزه‌ي علميه‌ي قم منتقل شوم. زيرا شنيده مي‏شد با اقامتِ آيت‌الله بروجردي در قم، حوزه‌ي علميه از رونق بيشتري برخوردار گشته و از جهتِ درس و بحث، به‌ويژه درس خارج فقه و اصول غني‏تر از حوزه‌ي علميه‌ي اصفهان مي‌باشد. موضوع را با يكي از طلاب نجف‌آبادي ساكنِ قم در ميان گذاشتم و از او كمك خواستم. ايشان موافقت كرد كه با هم به سوي قم حركت كنيم و تا پيدا‌كردن حجره، به‌طور موقت در حجره‌ي او مهمان باشم. اواخر شهريور يا اوايل مهرماه 1326 به سوي قم حركت كرديم. بسيار خشنود بودم كه توفيق يافتم دوباره به قم مراجعت نمايم. اسباب و لوازم زندگي را برداشتم و بر يك ماشين ليلاند نفتكش سوار شدم و پس از چند ساعت وارد قم گشتم. اثاث را بر يك گاري دستي حمل كردم و به سوي مدرسه‌ي حاج ملاصادق روانه شدم. يك شبانه‌روز در حجره‌ي آن دوستِ نجف‌آبادي مهمان بودم. با مشاوره ‏اي كه دوستان به عمل آوردند قرار شد در حجره آقاي آشيخ عباس ايزدي نجف‌آبادي ساكن شوم. هم ­حجره شدن با آقاي ايزدي كه يكي از اساتيد بود براي من يك افتخار محسوب مي‏شد. نگراني من از جهتِ مسكن برطرف شد و زندگي عادي را شروع كردم. در اينجا بايد دو كار را انجام مي‌دادم: اول اينكه بخشي از كتاب رسائل و مكاسب را كه در اصفهان نخوانده بودم مي‌خواندم. دوم اينكه امتحان مي­دادم تا از شهريه استفاده كنم. در بخش اول با مشورت دوستان در درس حاج آقا رضا صفي (بهاءالديني) و حاج شيخ عبدالجواد جبل‌عاملي سدهي و آقاي سيدمحمدباقر طباطبايي سلطاني و آقاي مجاهدي شركت كردم. براي امتحان حوزه نيز ثبت‌نام نمودم، تاريخي را تعيين كردند.

در اصفهان درس‏ها را مرور و خودم را براي امتحان آماده كرده بودم ولي اضطراب و دلهره داشتم. اگر در امتحان مردود مي‏شدم هم آبرويم مي‏ريخت و هم از جهتِ معيشت با مشكل مواجه مي‌گشتم. ثبت‌نام براي امتحان را به كسي نگفتم. تاريخ امتحان فرارسيد و به دفتر امتحانات مراجعه كردم. دفتر و محل امتحان در مدرسه‌ي فيضيه و حجره‌ي آقاي صاحب‌الداري جنبِ كتابخانه بود.

در آن زمان امتحانات حوزه فقط شفاهي بود و امتحان كتبي مرسوم نبود. اساتيد امتحان من آقاي فاضل موحدي قفقازي و آقاي آشيخ ابوالقاسم نحوي و آقاي صاحب‌الداري بودند. امتحانات اين‌گونه بود: امتحان‌كنندگان جايگاه امتحان را از روي كتاب تعيين مي‌كردند و به طلبه اجازه مي‌دادند آن را مطالعه كند، بعداً از او مي‌خواستند اول عبارت كتاب را بخواند، سپس مطلب را از حفظ بيان كند و توضيح دهد. صرف و نحو و فقه و اصول را با هم امتحان مي‌گرفتند. استاد صرف و نحو در عبارت خواندن طلبه كاملاً دقت مي‌كرد كه غلط مي‏خواند يا صحيح، و در موارد لازم سؤال ادبي مي‌كرد. استاد فقه‌ و اصول نيز به هنگام بيان مطالب كاملاً دقت مي‌كرد، كه مطلب را فهميده يا نه. و در موارد لازم نيز سؤال و اشكال مي‌كرد. هدف امتحان شناختِ قدرتِ فهم طلبه و رعايت موازين ادبيات بود، در واقع امتحانات بر قدرت فهم مطلب تكيه داشت، نه حفظ مطلب.

 

به‌هرحال براي امتحان من جايي از رسائل و جايي از مكاسب را تعيين كردند. در كتابخانه‌ي فيضيه مشغول مطالعه شدم. يك نفر هم از دور نظارت مي‌كرد، مبادا از كسي سؤال كنم. بعد از اينكه نوبت امتحانم فرا رسيد به اتاق آقاي صاحب‌الداري هدايت شدم. بر طبق مرسوم در ابتدا عبارت را از روي كتاب خواندم. آقاي نحوي كاملاً گوش مي‏داد. يك سؤال ادبي مطرح كرد كه من پاسخ دادم. اتفاقاً جواب من برخلاف كتب درسي بود. آقاي نحوي اعتراض كرد كه در فلان كتاب اين‌گونه نوشته‌است ولي من با اقامه‌ي برهان، بطلانِ آن مطلب و صحت مدعاي خودم را اثبات كردم، اما آقاي نحوي آن را قبول نكرد. در اين هنگام آقاي فاضل از سخن من دفاع كرد و گفت حق با ايشان است. بعد از آن، مطلبِ كتاب را از خارج توضيح دادم، و به سؤالات فقهي و اصولي پاسخ گفتم. بدين صورت جلسه‌ي امتحان پايان پذيرفت، ولي نتيجه را اعلام نكردند و گفتند موقع شهريه معلوم مي‏شود.

 

باز هم شركت در امتحانات را به كسي نگفتم و مشغول درس و بحث شدم. قريب يك ماه و نيم بعد با دلهره به دفتر شهريه مراجعه كردم، نام خودم را گفتم مسئول دفتر نگاهي كرد و گفت: «مبارك باشد قبول شده ‏ايد». شهريه در حدود ده تا دوازده تومان بود. دفتر آيت‌الله حجت تابع دفتر آيت‌الله بروجردي بود و امتحان جدايي نداشت. شهريه‌ي او را نيز گرفتم. مبلغ پنج تومان پول و سي عدد مهر نان مي‏داد كه در برابر هر مهر يك عدد نان سنگك مي‏دادند و در همه‌ي نانوايي‏ هاي شهر قابل استفاده بود. بدين‌وسيله بعد از قريب هفت‌سال وضع معيشتِ من نسبتاً روبه‏راه شد، و با آرامش بيشتري به درس و بحث مشغول شدم.
 

بعد از اتمام رسائل و مكاسب درس كفايه را شروع كردم. سطح جلد دوم كفايه را نزد آيت‌الله گلپايگاني در مدرسه‌ي دارالشفا خواندم، و سطح جلد اول را در درس آيت‌الله سيد شهاب‌الدين نجفي مرعشي نجفي در يكي از اتاق‏هاي صحن مطهر شركت نمودم. شاگردان هريك از اين دو درس در حدود بيست نفر بودند. آيت‌الله گلپايگاني عميق‏تر بود، گاهي هم از خودش اظهارنظر مي‌كرد و آيت‌الله نجفي خوش‌بيان‏تر بود. وقتي آيت‌الله گلپايگاني به بحث تعادل و تراجيح رسيد به پيشنهاد بعضي شاگردان همان درس به‌صورت درس خارج تبديل شد.

در همين ايام در درس منظومه‌ي حكمت حاجي سبزواري كه به وسيله‌ي علامه طباطبايي در مدرسه‌ي حجتيه تدريس مي‏شد شركت كردم. شاگردان اين درس بيش از پنجاه نفر بودند. بعد از اتمام درس كفايه در درس خارج اصول آيت‏الله بروجردي شركت كردم. اواسط مباحثِ الفاظ جلد اول كفايه بود. عصرها در مدرسه‌ي فيضيه تدريس مي‌كرد. در همين ايام در درس خارج فقه ايشان نيز شركت كردم. كتاب صلاة بحث نماز جمعه را تدريس مي‌كرد. در صحن بزرگ حضرت معصومه عليها­السلام و قبل‌ازظهر گفته مي‏شد.

در همين ايام در درس خارج اصول آيت‌الله حاج­آقا روح‌الله نيز شركت كردم. موضوع بحث در آن زمان مسئله‌ي برائت جلد دوم كفايه بود. اسامي اساتيد و هم‌مباحثه ­هاي من در قم از اين قرار مي­باشد:

اساتيد دروس سطح و خارج در قم آيات و حجج اسلام:

1 ـ حاج آقا رضا صفي (بهاءالديني)

2 ـ حاج شيخ عبدالجواد جبل­عاملي

3 ـ حاج شيخ ميرزا محمد مجاهدي

4 ـ حاج سيد محمدرضا گلپايگاني

5 ـ سيد شهاب‌الدين مرعشي نجفي

6 ـ حاج سيد حسين طباطبايي بروجردي

7 ـ حاج سيد روح‌الله خميني(امام)

8 ـ حاج سيد محمدحسين علامه طباطبايي

 

هم‌مباحثه‏ ها در قم

1 ـ حاج شيخ عبدالله جوادي آملي

2 ـ حاج شيخ عباس ايزدي نجف‌آبادي

3 ـ آسيد كمال‌الدين موسوي اصفهاني

4 ـ آسيد عطاءالله احمدي شيخ شباني

5 ـ حاج شيخ ابوالقاسم محمدي قهدريجاني

6 ـ آشيخ محمد مفتح همداني

7 ـ حاج شيخ محمد كلباسي اصفهاني

و بعضي افراد ديگر