وضع اقتصادي و ازدواج

وضع اقتصادي و ازدواج

چنان‌كه قبلاً گفته شد وضع اقتصادي من در آغاز طلبگي و در اصفهان مانند اكثر طلبه ‏ها چندان خوب نبود و غالباً در مضيقه بودم. بعد از انتقال به حوزه‌ي علميه‌ي قم گرچه كمي بهتر شد ولي باز هم خوب نبود. چون درآمدي جز شهريه و اندكي از غير شهريه نداشتم. بايد در آن سنين ازدواج مي‌كردم ولي بر اثر مشكلات اقتصادي و برخي موانع ديگر امكان ازدواج فراهم نبود. بزرگ‌ترين مانع ازدواج فقدان مسكن در قم و عدم قدرت پرداختِ اجاره بهاء بود. در آن زمان قصد داشتم در قم ازدواج كنم. البته پدر به هنگام مرگ يك قطعه ملك خود را به‌عنوان مهريه‌ي زن و دو دانگ از خانه‌ي مسكوني خود را به من اختصاص داده‌بود. منزل مسكوني ما در نجف‌آباد ميان من و برادرم جعفر و مادرم مشترک بود. به‌منظور خريد منزل در قم به برادر و مادر پيشنهاد كردم منزل به فروش برسد تا از سهم خودم خانه‌ي كوچكي در قم خريداري كنم. برادر براي فروش منزل از من وكالت گرفت و خانه به‌ فروش رسيد. اتفاقاً در همان زمان و قبل از اينكه من سهم خودم را دريافت كنم، حادثه‌ي بدي براي برادر به‌وجود آمد. بدين قرار كه در زمان مبارزه با بهائيت جمعي از مردم نجف‌آباد به‌عنوان مبارزه با بهائيت در يكي از روستاهاي بهائي‌نشين اطراف نجف‌آباد (اسكندري) فروشگاهي را تأسيس كردند و به‌عنوان وظيفه‌ي شرعي برادرم را فريب دادند. كسب و كار خود را در نجف‌آباد تعطيل كرد و اداره‌ي آن فروشگاه را برعهده گرفت. طبعاً امضاي چك و سفته ‏ها نيز برعهده‌ي او افتاد. روستاييان فرصت را غنيمت دانسته و اجناس فروشگاه را نسيه بردند و در پرداخت بدهي‏ ها تعلل مي‏ورزيدند. و چون فروشگاه از يك نهاد غيربومي بود، وصول مطالبات با مشكل مواجه مي‏شد. سررسيد چك و سفته‏ ها فرا مي‏رسيد و امكان پرداخت وجود نداشت.

صاحبان سهام كه مدعي قصد قربت در دفاع از اسلام بودند به‌جاي اينكه در حل مشكل بكوشند چك و سفته‏ هاي خود را نيز به اجرا گذاشتند. اين قضيه مصادف شد با فروش منزل مشترك ما. طلبكاران بي‌انصاف بدون رعايت ضوابط شرعي و وجداني مجموع پول خانه را گرفتند. در نتيجه من و برادر و مادرم بي‌خانمان شديم. به‌علاوه ارثيه‌ي همسر برادر نيز گرفته شد. براثر اين حادثه‌ي تلخ اوضاع برادر دگرگون و جان خود را در همين راه از دست داد. برادر چون عيالوار و آبرومند بود با تحمل مشكلات فراوان در ملك صداق همسرش پنج اتاق بنا كرد. خانواده ‏اش و ما در سه اتاق نيمه‌تمام ساكن شدند. دو اتاق آن را بدون درب و تعمير در عوض پول خانه‌ي مشترك فروش رفته به من واگذار كرد. در نتيجه خريد منزل در قم منتفي شد و براي تعمير دو اتاق واگذارشده نيز امكاني نبود و ازدواج به تأخير افتاد.

زماني فرا رسيد كه احساس كردم با وجود همه‌ي مشكلات بايد ازدواج كنم. با راهنمايي بعضي دوستان و صلاحديد مادر و برادر و خواهران فرد مناسبي را براي ازدواج پيدا كردم. خانواده ‏اي متوسط ولي محترم و آبرومند و متدين بودند. به خواستگاري رفتند و مورد موافقت قرار گرفت. در تعيين مهر و برگزاري مراسم ازدواج ،به‌ويژه پدرخانم سخت‌گيري نكردند. خدايش رحمت كند. مراسم عقد در منزل پدر خانم و با كمال سادگي برگزار شد. خويشان نزديك آنها و ما جزء مدعوين بودند و با تقسيم نقل و شيريني كه مرسوم آن زمان بود، پذيرايي به‌عمل آمد. در مراسم خطبه‌خواني آقاي شيخ حسينعلي منتظري ايجاب را برعهده گرفت و خود من قبول را. جشني ساده ولي باصفا، بي‌توقع، و بي‏دلخوري و كدورت بود.

ميل داشتم زودتر عروسي كنم ولي امكان آن فراهم نبود. زيرا نياز به تعمير منزل و فرش داشتم. براي تعمير منزل و تهيه‌ي مقدمات عروسي مبلغي را از بانك كشاورزي وام گرفتم و مشغول تعميرات شدم و با دشواري‌هاي فراوان مقدمات عروسي را فراهم ساختم. براي حفظ آبروي خانواده مراسم عروسي را نسبتاً باشكوه ‏تر برگزار كردم. مراسم مذكور نيز باصفا و بدون كدورت و ايراد و بهانه‌جويي پايان يافت. مدتي با خوبي و انس و مودت با هم زندگي كرديم. تعطيلات تابستان به پايان رسيد و بايد براي ادامه‌ي درس و بحث به حوزه‌ي علميه‌ي قم مراجعت مي­کردم. چون در قم منزل نداشتم و پرداخت اجاره ­خانه برايم ميسر نبود به‌ناچار همسر تازه ­عروس را نزد مادرم گذاشتم و به‌سوي قم حركت كردم و براي هزينه‌ي زندگي او در حد توانم وسايلي را فراهم ساختم و پولي را در اختيارش قرار دادم. مي‏دانم كه تحمل چنين وضعي براي همسرم دشوار بود ولي نه خودش ايراد گرفت، نه پدر و مادرش. خدا به آنها پاداش خير بدهد. هر دو يا سه ماه يك‌مرتبه براي ديدار و تأمين نفقه به نجف‌آباد مي‏رفتم و به مقدار مقدور توقف مي‌كردم. در حدود چهار سال زندگي ما بدين‌صورت گذشت. فرزندم سعيد در همين سال‏ها به‌دنيا آمد، درحالي‌كه من حضور نداشتم. علامه طباطبايي به‌عنوان شوخي مي‏فرمود نجف‌آبادي‌ها متأهل در وطن هستند. تحمل چنين وضعي براي من نيز دشوار بود، ولي چاره‏ اي نداشتم.

براي حل مشكل جدا زندگي‌كردن يك قطعه ملك ارث پدر را به مبلغ 2500 تومان فروختم و با پول آن خانه‏ اي را در قم رهن كردم و خانواده را به قم منتقل ساختم. در آن زمان علاوه بر شهريه از راه منبر نيز درآمدي پيدا كردم و خانواده از رفاه بهتري برخوردار شد. در حدود دو سال در آن منزلِ رهني زندگي كرديم. پس از پايان مدت رهن در حدود چهار سال اجاره‌نشين بودم. با پول رهن يكصد متر زمين در محله‌ي «جوي­شور» خريداري كردم. در طول مدت اجاره‌نشيني با قرض و تحمل دشواري‌هاي فراوان سه اتاق در آن زمين بنا كردم و بدانجا منتقل شديم. در آن زمان از جهت معيشت كاملاً در مضيقه بوديم، ولي به‌هرحال خوشحال بوديم كه از اجاره‌نشيني نجات يافته ‏ايم. زن و فرزندانم قانع و راضي بودند و از اين جهت مشكلي نداشتم. خدا بهترين جزاي خير را به آنان عطا فرمايد.

ولي متأسفانه اين وضع نيز چندان دوام نداشت، پس از چند سال سكونت در آن منزل بر اثر فشار بدهي‌ها و برخي علل ديگر به‌ناچار منزل را فروختم و دوباره اجاره‌نشين شدم. بدهي‌ها را دادم و با بقيه‌ي آن پول يك قطعه زمين در كوچه‌ي ناصر خريدم تا در موقع مناسب آن را بسازم. پس از مدتي اجاره‌نشيني كه بسيار هم سخت بود، يكي از مؤمنان اهل خير نجف‌آباد (حاج عباس رستمي) كه از وضع من اطلاع يافت، گفت: حاضرم مبلغي را به‌عنوان وام در اختيار شما قرار دهم. خانه را بساز و هر وقت كه قدرت پيدا كردي آن را بپرداز. پيشنهاد خوبي بود خدايش رحمت كند. مبلغي را به‌عنوان وام بدون چك و سفته از ايشان گرفتم و مشغول ساختمان شدم. اسكلت ساختمان ساخته شد و از سفت‌كاري درآمد. دو اتاق آن را تعمير كردم و بدون حياط‌ سازي اسباب و اثاثيه را به آنجا منتقل ساختم و دوباره از اجاره‌نشيني نجات يافتم. با فروش يك قطعه ملك ارثي و درآمدهاي ديگر قرض‌ها به‌تدريج پرداخت شد. به‌تدريج و طي چندين مرتبه بنّايي ساختمان تعمير و تكميل و اصلاح گرديد.

طبقه‌ي دوم ساختمان را يك‌سال بعد از پيروزي انقلاب بنا كردم. هم ­اكنون بعد از قريب چهل سال در همان منزل زندگي مي‏كنم. لازم به يادآوري است كه در بناي منزل و مراحل تعميرات آن سعي كردم از سهم امام استفاده نكنم، مگر در امور جزئي. مجموع هزينه‏ هاي بناي منزل از ارث پدر و مادر، درآمد منبر، حق‌التأليف كتاب‌ها تأمين شد.

گفتني است كه از سه چهار سال قبل از پيروزي انقلاب، به‌تدريج وضع اقتصادي من بهتر شد. چون علاوه بر شهريه از دو منبع مالي ديگر نيز استفاده مي‌كردم: يكي از راه تبليغ و منبر، ديگري حق ‏التأليف كتاب‌ها. بعد از پيروزي انقلاب گرچه منبر را ترك كردم و درآمدم از اين طريق قطع شد، ولي در عوض هم تأليفاتم زيادتر شده‌بود، هم بر اثر پيروزي انقلاب مصرف كتاب‌هاي اسلامي و از جمله كتاب‌هاي من توسعه ­يافته و حق‌التأليف بيشتري نيز نصيب من مي‏شد. در آن زمان نيز به تأليف كتاب‌هاي جديد ادامه مي‏دادم. در سال‏هاي اخير تعدادي از كتاب‌هايم به‌عنوان بهترين كتاب سال شناخته شد و جوايزي به‌صورت نقد يا سكه‌ي بهار آزادي اهدا شد. بعد از پيروزي انقلاب مناصب و اشتغالاتي برعهده‌ي من نهاده شد كه همه‌ي آنها يا اكثرشان مجاني و بدون مزد بود. از قبيل نمايندگي مجلس خبرگان، بازنگري قانون ‏اساسي، عضويت در جامعه‌ي مدرسين، سخنراني‌هاي فرهنگي، شوراي عالي مجمع جهاني اهل بيت، امامت جمعه‌ي قم، امامت مسجد اعظم قم، شوراي سرپرستي طلاب غيرايراني، مجمع تشخيص مصلحت نظام و چندين شغل ديگر. يكي از مشاغل مهم و وقت‌گير من اداره‌ي دبيرخانه‌ي مجلس خبرگان و مديريت مجله‌ي حكومت اسلامي و اداره‌ي مركز تحقيقات دبيرخانه است. سال‏ها اين مسئوليت را بدون حقوق و گاهي با حقوقي اندک برعهده داشتم.

ولي باز هم در حد توانم سعي كرده‏ام به تشريفات و تجملات آلوده نشوم. جز شهريه‌ي رسمي حوزه‌ي علميه از سهم امام استفاده نمي‏كنم. اكثر هزينه‌ي زندگي من از حق‌التأليف كتاب‌ها و احياناً جوايز و اهدايي‌ها تأمين مي‏شود. به هيچ‌كس غير از خدا محتاج نيستم. زندگي من نسبتاً ساده و آبرومندانه اداره مي‏شود و چنان‌كه استاد علامه طباطبايي مي‏فرمود خدا روزي مرا در نوك قلم قرار داده و لله الحمد، من نيز همين را تكرار مي‏كنم و خداي را بر اين نعمت بزرگ سپاس مي‏گويم.