زندگي مردم در آن زمان
وضع اقتصادي مردم در آن زمان غالباً خوب نبود: درآمدها كم بود، اجناس نسبتاً ارزان بود ولي پول هم كم بود. بسياري اجناس را بهصورت تبادلي معامله ميكردند. پولهاي رايج يا نقره بود يا مس، يك پول، يك شاهي، ده شاهي، يك ريالي، دو ريالي، پنج ريالي، ده ريالي.
زندگي اكثر مردم ساده و بدون تجملات بود. خانه هاي مسكوني غالباً با خشت و گل و سقفهاي چوبي يا طاقهاي ضربي تهيه ميشد، و چندان از آجر استفاده نميکردند، مگر در بناهاي مهم مثل مساجد و مدارس. درب منازل و اتاقها از چوب تهيه ميشد و درب آهني اصلاً مرسوم نبود. موزائيك مرسوم نبود، كف اتاقها با گچ و خاك صاف ميشد. حياط منازل يا با آجر مفروش ميشد يا سنگفرش گاهي هم شن ميريختند. فرش اتاقها غالباً گليم بود يا نمد يا حصير، و البته افراد متمكن از قاليهاي دستباف نيز استفاده ميكردند. ظرفها يا مسي بود يا سراميك و كوزههاي گلي.
در آن زمان برق نبود و براي روشنايي از چراغهاي روغني يا شمع و پيهسوز استفاده ميكردند. بعد از چندي چراغهاي نفتي مرسوم شد كه «لامپا» ناميده ميشد. اين نوع چراغها از شيشه و فتيله تهيه ميشد. نوعي چراغ نفتي پيدا شد كه فانوس و چراغ «بغدادي» نام داشت، قابل حمل و نقل بود و در باد خاموش نميشد. در روشنايي كوچه ها و خيابانها نيز از همين وسيله استفاده ميكردند. آب لولهكشي وجود نداشت، آب آشاميدني و شستوشو را از چاه منازل تهيه ميكردند يا از آب قنات و نهرها استفاده ميشد. براي گرم كردن منازل از هيزم و ذغال استفاده ميكردند و براي خنك كردن از زيرزمين و سرداب و بادبزن استفاده ميشد. در منازل حمام نبود و از حمامهاي عمومي و خزينه دار استفاده ميكردند. خوراك مردم بسيار ساده و طبيعي بود و غالباً از نان، كره، ماست، كشك، روغن حيواني، تخم مرغ و از گوشت گاو و گوسفند استفاده ميشد. حبوبات بيشتر ولي برنج كمتر مصرف ميشد. در هر ماه يك يا دو مرتبه از برنج استفاده ميكردند ولي غالباً با بلغور يا رشتهپلو مخلوط ميشد. شبهاي عيد نوروز همه مقيد بودند پلو و قورمه سبزي بپزند. مقداري را ميخوردند و بقيه را در بشقابها و سيني ميريختند و غالباً تا سيزده نوروز نگاه داشته ميشد و وسيلهي پذيرايي از مهمانها بود. در ديد و بازديدها غالباً از آجيل و گاهي از نقل و نان شكري و خيلي كم از گز استفاده ميشد. پرتغال و نارنگي و ليمو ديده نميشد. البته نارنج بود ولي نه براي خوردن بلكه براي قشنگي و بوئيدن. گاهي هم سيب درختي و انار را به سقف ميبستند و براي عيد نوروز نگه ميداشتند. چايخوردن تازه مرسوم شده بود ولي اكثر مردم از آن استفاده نميكردند. لباس مردم نيز بسيار ساده بود. بيشتر مردم گيوه ميپوشيدند، افراد كمي كفش چرمي ميپوشيدند كه ارسي ناميده ميشد. گيوهدوزي و تختكشي دو شغل مرسوم و محترم آن زمان بود. كلاهها را از پشم و كرك حيوانات تهيه ميكردند و شغل كلاهمالي نيز از اشتغالات رسمي بود. لباسها غالباً از كرباس و مدخال رنگ شده تهيه ميشد. رنگرزي نيز يك شغل رسمي بود. البته افراد متمكن از پارچه هاي پشمي يا نخي الوان كه از خارج وارد ميشد يا در كارخانه هاي تازهتأسيس ايران بافته ميشد نيز استفاده ميكردند. در خاتمه تذكر اين نكته را لازم ميدانم كه گرچه وضع اقتصادي و معيشتي مردم در آن زمان غالباً خوب نبود ولي شاداب، سالم و خوش ميزيستند و گرفتاريهاي مردم اين زمان را نداشتند. چهره ها باز، لبها خندان، بدنها سالم و دلها شاد و آرام بود.