حوادث سال‏هاي 43 تا 57

حوادث سال‏هاي 43 تا 57

امام در سال 43 به تركيه تبعيد شد و در سال 57 به ايران بازگشت و انقلاب پيروز شد. اكنون اين سؤال مهم مطرح مي‏شود كه در زمان تبعيد و غيبت امام كه دسترسي به وي غيرممكن يا بسيار دشوار بود، رهبري نهضت را چه كس يا چه كساني برعهده داشتند و چگونه احساسات انقلابيون را هدايت كردند و ميدان مبارزات را داغ نگه‌ داشتند تا بعد از قريب پانزده سال در نهايت رژيم پهلوي سقوط كرد و انقلاب پيروز شد؟ پاسخ بدين سؤال نياز به بررسي دقيق حوادث آن ايام دارد كه فعلاً و در اين اوراق كوتاه امكانش نيست. خوشبختانه برخي از آن حوادث در اسناد و مدارك نهضت امام‌خميني به ثبت رسيده است. من در اينجا به‌طور كوتاه به نمايي از حوادث آن دوران اشاره مي‌نمايم.

قبلاً به اين نكته اشاره كنم كه عوامل اطلاعاتي رژيم و مشاوران آمريكايي آنان به اين نتيجه رسيده‌بودند كه علماي بزرگ و مراجع تقليد قابل تفاهم هستند، مي‏توان به‌طور مستقيم يا به‌وسيله‌ي عوامل نفوذي در آنها تأثير گذاشت و به بهانه‌ي اداره‌ي حوزه و تدريس يا داير كردن مدارس حوزوي يا مراكز خدمات اجتماعي يا تبليغات اسلامي قانع و سرگرمشان ساخت و با تهديد يا تطميع از مخالفت با رژيم و ادامه‌ي نهضت بازشان داشت. به نظر آنها تنها عنصر سرسخت و غيرقابل انعطاف آيت‌الله خميني بود كه بايد براي كنترل او چاره ‏اي انديشيد. محاكمه و اعدام او را هم به مصلحت نديدند. تنها كاري را كه مفيد و كارساز ديدند تبعيد امام خميني به كشور تركيه و تحت نظر داشتن او بود. عقيده داشتند كه با اجراي چنين برنامه ‏اي نهضت انقلابي ايران با خلأ فقدان رهبري مواجه، و به‌تدريج احساسات مردم فروكش و كنترل خواهد شد. ابزار تبليغاتي و رسانه ‏هاي عمومي را هم در اختيار داشتند و مي‏توانستند در تحريف واقعيات از آنها بهره بگيرند. با اين قبيل تحليل‏ها بود كه امام را به تركيه، يكي از كشورهاي دوست‌شان تبعيد كردند.

در تعقيب همين سياست و به منظور به انزواي كامل كشيدن رهبري بود كه عوامل اطلاعاتي سعي مي‌كردند بيت امام متروك بماند، طلاب و مردم بدانجا مراجعه نكنند، سهم امام و وجوهات شرعيه به آنجا پرداخت نشود، شهريه‌ي طلاب از آنجا توزيع نگردد. كسي پاسخ‌گوي فتاواي امام نباشد و در ايام سوگواري مجالس روضه‌خواني برپا نشود. چاپ و نشر رساله‏ هاي امام اكيداً ممنوع بود، منبري‌ها و مسئله­گوها حق نداشتند نام امام را ببرند يا فتواي فقهي او را بگويند و اگر مي‌گفتند زنداني و ممنوع‌المنبر مي‏شدند.

عوامل اطلاعاتي رژيم مطمئن بودند در چنين اوضاع و شرايط خفقان ­آوري و با توجّه به خلأ رهبري، نهضت انقلابي را مهار مي‌كنند و امام را به فراموشي مي‏سپارند. غافل از اينكه خود رهبريِ در حال تبعيد مي‏تواند براي بقاي خشم مردم ديندار و تداوم مبارزات بهترين سوژه باشد.

آنها باز هم از قدرت ايمان مردم و عشق به رهبري و مرجعيت تقليد غافل بودند. آنها براي فضلا و مدرسين حوزه، و علما و منبري‌هاي در حال تبعيد و احساسات تند جوانان علاقه‏مند به انقلاب و شيفته‌ي امام خميني كه از فطرت پاكشان سرچشمه مي‌گرفت حساب خاصي باز نكرده بودند، غافل از اينكه همين‏ها مي‏توانند به صورت خودجوش خلأ رهبري را جبران نمايند و ميدان مبارزات را همچنان داغ نگه‏دارند. با توجه به آنچه گفته شد مي‏توانيد پاسخ سؤال سابق را بيابيد.

پاسخ اين است كه خلأ رهبري به‌وسيله‌ي تعداد محدودي از مدرسين و فضلاي مجاهد حوزه‌ي علميه‌ي قم كه اكثرشان از شاگردان مخلص امام و علاقه‏مندان به انقلاب بودند پر شد. تعداد آنها چندان زياد نبودند مي‏توانم به‌نام تعدادي از معروفان آنها اشاره كنم: آقايان شيخ عبدالرحيم رباني شيرازي، قدوسي نهاوندي، شيخ احمد آذري قمي، شيخ حسينعلي منتظري نجف‌آبادي، شيخ علي اكبر هاشمي رفسنجاني، شيخ علي مشكيني، ناصر مكارم شيرازي، محمدتقي مصباح يزدي، شيخ احمد جنتي، محمد مفتح همداني آشيخ محمد فاضل لنكراني، سيدحسن طاهري خرم‌آبادي، آشيخ محمد يزدي، آشيخ محمد مؤمن قمي، آشيخ محمد محمدي گلپايگاني و جمعي ديگر، تعدادي از علماي مبارز تهران كه معاريف آنها عبارت بودند از: آقاي شيخ مرتضي مطهري، سيد محمد بهشتي، موسوي اردبيلي، مفتح همداني، محي‌الدين انواري و نيز تعدادي از علماي مبارز و وفادار شهرستان‌هاي مختلف.

كارگزاران و فعالان اين صحنه عبارت بودند از: جمع كثيري از طلاب جوان و انقلابي حوزه‌ي علميه‌ي قم و ساير شهرستان‌ها و جمع كثيري از بازاريان انقلابي قم و تهران و برخي شهرهاي ديگر.

بعد از تبعيد امام گروه‏هاي مذكور به طور خودجوش و بدون برنامه‌ي منسجم و از قبل پيش‌بيني ­شده وارد صحنه‌ي عمل شدند. در اين رابطه بايد چند برنامه را به اجرا مي‌گذاشتند:

نخستين كار مهم ادامه‌ي اداره‌ي بيت امام، پاسخگويي به مسائل شرعي، وصول وجوهات شرعي و پرداخت شهريه‌ي طلاب و برگزاري مراسم اعياد اسلامي و سوگواري و عزاداري و ديگر امور مربوطه بود. در انجامِ اين مهم در آغاز آقازاده امام حاج آقا مصطفي مسئوليت اداره‌ي بيت را برعهده گرفت و بعد از تبعيد ايشان به تركيه آقاي آشيخ محمد صادق تهراني و آشيخ علي­اكبر تربتي و در نهايت آقاي پسنديده مسئوليت اداره‌ي بيت را عهده ­دار شدند.

كساني كه قبلاً در بيت مسئوليت‏هايي را برعهده داشتند، مانند شيخ عبدالعلي قرهي و آشيخ حسن صانعي و آشيخ رضا توسلي و آشيخ زين‌العابدين ذوالفقاري و ديگر افراد به كارهايشان گمارده شدند و مرتب در بيت حضور مي‏يافتند. فضلا و مدرسين انقلابي نيز سعي مي‌كردند به طور مرتب يا گهگاه در بيت حضور يابند و در مراسم جشن يا سوگواري شركت نمايند. براي تأمين هزينه‌ي شهريه‌ي طلاب نيز تعدادي از مدرسين و علماي مبارز قم و تهران و ساير شهرستان‌ها و بازاريان انقلابي فعال بودند. طلاب جوان نيز براي منبر به شهرستان‌ها مي‏رفتند و نيز در تشويق مردم به دادن وجوهات شرعيه نقش مهمي را ايفا مي‌كردند.

بدين­وسيله بيت امام به رغم اذيت و آزار و كارشكني‌هاي عوامل اطلاعاتي رژيم همانند سابق و گاهي بهتر اداره مي‏شد، و به پايگاه و مركز اميدي براي انقلابيون بر جاي ماند.

دومين و مهم‌ترين كاري كه براي ادامه‌ي مبارزات و تحريك عواطف و خشم مردم بايد انجام مي‏گرفت يادآوري كارهاي ننگين رژيم و اعتراض بدان‌ها بود كه در فرصت‏هاي مناسب انجام مي‌گرفت. يكي از مهم‌ترين آنها تبعيد امام به تركيه و بعد از چندي به عراق بود كه به نمونه‏ هايي از آنها به‌طور اجمال اشاره مي‌شود:

ترتيب مجالس دعا در مسجد بالاسر حضرت معصومه (س) و در منظر زائران، خواندن دعاي توسل و دعا براي آزادي امام، كه مدت‌ها ادامه داشت؛ تعطيل درس‏هاي حوزه و سخنراني در جمع طلاب و تقاضاي آزادي امام؛ نامه‌ي سرگشاده‌ي طلاب هريك از شهرستان‏ها به دولت و تقاضاي آزادي امام، نامه‌ي سرگشاده‌ي مدرسين و اساتيد حوزه‌ي علميه‌ي قم به مراجع قم و نجف و تقاضاي اقدام براي آزادي امام؛ نامه‏ هاي سرگشاده‌ي طلاب شهرستاني ساكن قم به علما و مراجع و تقاضاي اقدام براي آزادي امام؛ تحصن مدرسين و طلاب به‌صورت دسته‌جمعي در منازل مراجع تقليد و تقاضاي اقدامات لازم براي آزادي امام؛ نامه‌ي سرگشاده و اظهار تأسف از حادثه‌ي خونين پانزده خرداد، به‌مناسبت سالگرد آن روز؛ نامه‌ي سرگشاده و اظهار تأسف از حادثه‌ي ننگين حمله به مدرسه‌ي فيضيه و ده‌ها نامه‌ي ديگر از اين قبيل كه در مناسبت‏هاي مختلف، با امضاهاي كم يا زياد و گاهي بدون امضا نوشته و چاپ و به‌صورت گسترده در قم و تهران و ساير شهرستان‌ها پخش مي‏شد و پخش‌كنندگان غالباً طلاب جوان و ديگر جوانان بودند.

گفتني است كه چاپ و نشر آن اعلاميه‏ ها در آن شرايط خفقان‌آور بسيار دشوار و پرمخاطره بود، ولي احساس وظيفه و ايمان قوي در تحمل مشكلات و احياناً دستگيري و زندان و شكنجه يا تبعيد كارساز بود. ايام عاشورا و مراسم عزاداري و اجتماع عظيم مردم در حرم مطهر و هنگام تحويل سال بهترين فرصت بود. گاهي بعضي منبري‌ها و طلاب جوان با لباس مبدل و تغيير صورت در چنين اجتماعاتي سخن مي‌گفتند و انتقادات خود را از رژيم بيان مي‌كردند. چنان‌كه در مراسم عيد نوروز 1345 همين اتفاق رخ داد و پيرو آن ابتدا آقاي محمد منتظري دستگير و در روز بعد پدرش آشيخ حسينعلي منتظري را در منزل دستگير، سپس آقاي رباني شيرازي دستگير و همه را به تهران و زندان قزل‌قلعه منتقل ساختند. در همين ايام آقاي آذري قمي نيز بازداشت شد، و در جستجوي منزلش اساسنامه‌ي مدرسين به‌دست آمد و پيرو آن پرونده‌ي سنگيني براي آقاي رباني و منتظري و آذري و جمعي ديگر از مدرسين تشكيل شد كه مشكلات بزرگي را به همراه داشت. خود من نيز يكي از اعضاي اين پرونده بودم.