پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

1ـ مأموريت‏ها

1ـ مأموریت‏ها

اولین مأموریت من در اسفند 1357 و از جانب امام خمینی به استان هرمزگان بود. در حکم کتبی مورخ 25 ربیع‌الثانی سال 1399 هجری قمری امام خمینی چنین آمده:

 

«جناب حجة‌الاسلام آقای حاج شیخ ابراهیم امینی دامت‌افاضاته، به جنابعالی مأموریت داده‌ می‏شود که در معیت جناب حجةالاسلام آقای حاج شیخ علی‌اکبر مسعودی (دامت‌افاضاته) برای سرکشی به امور کمیته ‏ها و سروسامان دادن به اوضاع محلی به استان ساحلی و بنادر جنوب بروید و ضمن انجام مأموریت، اهالی محترم را به اتحاد و یگانگی دعوت نموده، از اختلاف و تفرقه برحذر دارید. از خدای تعالی عظمت اسلام و مسلمین و توفیق همگان را خواستارم.

 به‌تاریخ 1/24/99 روح‌الله موسوی الخمینی».

این حکم همان شب از رادیو پخش شد. وسیله‌ی نقلیه‌ی ما در این سفر یک ماشین سواری قراضه‌ی قدیمی گازوئیل‌سوز بود که مال آقای مسعودی بود و رانندگی آن را یکی از مؤمنان علاقه‏مند به انقلاب برعهده داشت. ماشین به طور مرتب خراب می‏شد و ناچار بودیم به مکانیک مراجعه کنیم. با عشق و علاقه‌ی فراوان به سوی بندرعباس حرکت کردیم. در بین راه به هر شهر و قصبه‌‏ای برخورد می‌کردیم، مردم به‌ویژه جوانان با شور و عشق فراوان پاسداری می‌کردند. بعد از طی این مسافت طولانی به شهر بندرعباس رسیدیم و به استانداری وارد شدیم.

در این استان از چند شهر و بخش و جزیره دیدن کردیم. از جمله بندرعباس، بندرلنگه، میناب، بستک، گاوبندی، لامرد، بندر امام خمینی، بندر جاسک، بندر گناوه، جزیره‌ی کیش و جزیره‌ی لاوان. چون رژیم سابق تازه متلاشی شده و اوایل انقلاب بود، مردم با مشکلات فراوانی مواجه بودند: پادگان‏های نظامی و اکثر ادارات تعطیل یا نیمه‌تعطیل بودند و نظم کافی نداشتند؛ شهربانی‏ها تعطیل و در جای آنها کمیته‏ ها نظم و امنیت را بر عهده داشتند؛ امکانات رفاهی مانند آب، برق و سوخت غالباً مشکل داشتند؛ کارخانجات تعطیل یا نیمه‌تعطیل و کارگران سرگردان بودند و دشمنان انقلاب گاهی آنها را تحریک کرده آشوب برپا می‏شد؛ کشتی‏ها لنگر انداخته در تخلیه‌ی بارها مشکل داشتند و دادگاه و زندان‏ها نیز با مشکلات فراوانی مواجه بودند. بدتر از همه گاهی بین نهادهای مختلف اختلافاتی به‌وجود می‏آمد و درگیر می‏شدند.

کارهایی را که ما می‏توانستیم انجام بدهیم عبارت بود از: دیدار از پادگان‏ها و پاسگاه‏ها و دلجویی از سربازان و درجه‌داران و توصیه‏ های لازم به مسئولان مربوطه، دیدار از کارخانجات و دلجویی از کارگران و امیدوار ساختن آنان و توصیه ‏های لازم به مسئولان، سرکشی از ادارات و توصیه‏ های لازم به کارمندان، دیدار از مراکز کمیته ‏ها و رسیدگی به کار آنها و شکایات وارده و احیاناً حکم به انحلال بعضی کمیته‏ های مرتکب خلاف، دیدار از بعضی کشتی‏ها و سخنرانی و دلجویی از ناخدا و کارمندان و کارگران، دیدار از ائمه‌ی جمعه و علمای شهرستان‏ها، دلجویی از آنان و مشاوره در امور، دیدار علمای اهل سنت و دلجویی آنان و تشویق به حمایت از نظام و دیدار از طلاب مدارس شیعه و اهل سنت.

در این بازدیدها احساس کردیم که طلاب جوان اهل سنت از امکانات مادی محروم‌اند و نیاز به کمک دارند. بدین ­جهت تصمیم گرفتم از پولی که امام برای هزینه‌ی سفر در اختیار ما نهاده بود مبلغی را در بین طلاب اهل سنت تقسیم کنم. بعد از مراجعت به قم جریان تقسیم را خدمت امام عرض کردم و مورد تأیید قرار گرفت. سفر ما به استان هرمزگان در حدود چهل روز طول کشید و نسبتاً مفید بود.

با توجه به اینکه مأموریتِ ما سرکشی به بنادر جنوب بود، تصمیم گرفتیم در مراجعت از بعضی بنادر خوزستان نیز دیدن کنیم. برای مراجعت مسیر شیراز را انتخاب کردیم. در شیراز چند روزی توقف داشتیم، با امام جمعه و تعدادی از علما دیدار و در مسائل مربوطه و مشکلات و راه‌حل‏ها مشاوره و گفتگو کردیم.

سپس از مسیر بهبهان به سوی آغاجاری، امیدیه و بندرماهشهر حرکت کردیم. چند روزی در آغاجاری و امیدیه توقف داشتیم، اوضاع و مشکلات را از نزدیک بررسی و با علما و ائمه‌ی جمعه مشاوره و گفتگو کردیم. مشکلات فراوانی داشتند که تذکرات لازم داده شد و وعده دادیم مشکلات را در قم و تهران خدمت مسئولان مربوطه عرضه بداریم. تعدادی سلاح که از افراد گرفته بودند تحویل ما دادند و در قم تحویل مسئولان مربوطه دادیم. سپس از ماهشهر و بندر آن دیدن کردیم، مشکلات آنجا بیش از مشکلات سایر بنادر بود. در حل آنها به مقدار توان و امکانمان کوشیدیم. سپس از مسیر اهواز رهسپار قم شدیم. گزارش این سفر و مشکلات مناطق مختلف را خدمت امام و بعضی مسئولان مربوطه عرضه داشتیم.

 

دومین مأموریت

دومین مأموریت من از جانب امام خمینی، در تاریخ 24 ذی‌القعده‌ی سال 1399ق به شهرستان نائین بود. در حکم چنین آمده:

«جناب مستطاب حجةالاسلام آقای حاج شیخ ابراهیم امینی (دامت افاضاته) با توجه به مشکلاتی که اخیراً در شهرستان نائین پدید آمده و طوماری به امضای عده‏ای از اهالی محترم آن سامان به این دفتر واصل گردیده است که طی آن خواستار اعزام نماینده ‏ای جهت رسیدگی به وضع محل شده ‏اند، حسب‌الامر حضرت آیت‌الله العظمی امام خمینی به جنابعالی مأموریت داده می‏شود تا بدانجا مسافرتی نموده و ضمن دعوت به اتحاد و یگانگی از نزدیک به وضع اهالی و مشکلات ایشان رسیدگی فرمایند از خدای تعالی موفقیت جناب عالی را در انجام وظایف محوله خواستاریم.

                                                  به تاریخ 24 ذیقعدة الحرام 99 /  قم ـ دفتر امام خمینی»

پیرو این مأموریت به سوی نائین حرکت کردم. گروهی از مردم شهر، به‌ویژه شاکیان تا چند کیلومتری به استقبال آمده‌ بودند و با تظاهرات و شعار که جنبه‌ی سیاسی داشت وارد شهر شدم. مصلحت دیدم که بر امام جمعه‌ی شهر که از آشنایان بود وارد شوم. تا آنجا که به یاد دارم، مهم‌ترین مشکل شهر اقدامات تند و خودسرانه‌ی یک روحانی از هوادارن سید مهدی هاشمی بود. روحانی مذکور از اوایل پیروزی انقلاب به آنجا هجرت کرده بود و بدون رعایت ضوابط هر کاری را که به نظرش خوب می‏آمد انجام می‏داد. تعدادی از اعضای کمیته که مسلح بودند از او حمایت می‌کردند. در کارهای خلاف خود نه از سپاه پاسداران که تازه‌تأسیس شده بود تمکین می‌کردند نه از مسئولان ادارات. گاهی هم درگیری‏های مسلحانه داشتند. در رابطه با خلافکاری‏های خودسرانه‌ی آنها مردم به ستوه آمده، در طومار مفصلی شکایت خود را خدمت امام عرضه داشتند و برای حل آن تقاضای اعزام نماینده کردند، و به‌منظور حل مشکل مذکور و مشکلاتی دیگر من بدانجا اعزام شدم. مأموریت دشواری بود ولی با مشورت خیراندیشان و تشکیل جلسات متعدد و بحث و گفتگو و احیاناً با تهدید، مشکلات برطرف و اختلافات حل و فصل شد.

 

سومین مأموریت

سومین مأموریت در تاریخ 8 آبان 1358 از سوی امام خمینی به علی‌آباد گرگان و منطقه‌ی گنبد قابوس بود. در حکم امام چنین آمده است:

«جناب مستطاب حجت­‌الاسلام حاج شیخ ابراهیم امینی دامت افاضاته. پیرو درخواست اهالی محترم علی‌آباد گرگان و منطقه‌ی گنبد قابوس در مورد اعزام آقایان محترم جهت رسیدگی به مشکلات و اختلافاتی که در منطقه به‌وجود آمده، مقتضی است جناب‌عالی در معیت جناب حجة‌الاسلام آقای شیخ علی‌اکبر مسعودی بدانجا بروید و از نزدیک مشکلات و کمبودها را بررسی کرده و با همکاری و مشورت علمای اعلام و افراد ذی‌صلاح محلی در رفع آنها سعی کافی مبذول دارید و از توطئه‌ی دشمنان تفرقه ‏انگیز مردم را آگاه سازید و به وظایف خطیری که دارند و اهم آنها اتحاد کلمه است ایشان را آشنا سازید. از خدای تعالی موفقیت آقایان محترم را خواستارم. والسلام علیکم و رحمة‌الله.

                                                            روح‌الله موسوی خمینی / به تاریخ 8 ذی حجة 1399 ـ 8 آبان­ماه 58

هنگام سفر، امام مبلغی را در اختیار ما قرار داد که در هزینه‏ های جاری هیئت صرف شود. عرض کردم در این منطقه اهل سنت زیاد هستند و علما و طلاب آنجا نیاز به کمک و تفقد دارند، اگر صلاح می‏دانید در این رابطه به مسئولان مربوطه سفارش کنید. امام با این پیشنهاد موافقت کردند و به توصیه اقدام نمودند. پیرو آن نامه‌ی زیر به وزارت ارشاد و اوقاف نوشته شد:

«وزارت محترم ارشاد ملی و اوقاف طبق فرمان امام خمینی مدظله‌العالی جنابان مستطابان حجة‌الاسلام آقای حاج شیخ ابراهیم امینی و حجة‌الاسلام آقای حاج شیخ علی‌اکبر مسعودی دامت افاضاتهما مأموریت دارند جهت سرکشی به اوضاع منطقه‌ی گنبدقابوس و علی‌آباد گرگان و رفع مشکلات بدانجا بروند و از جمله تفقدی از علمای اهل سنت بنمایند. بدین منظور صورتی از آقایان نزد شما می‏آورند که امام دستور فرمودند بودجه ‏ای در اختیار آنان قرار گیرد که پرداخت شود. إنْ‏شاءالله بدون فوت وقت ترتیب این کار را بدهید که آقایان محترم به دنبال مأموریت خود بروند.

                                                                با تشکر / تاریخ 10/8/58 دفتر امام خمینی»

پیرو نامه‌ی دفتر امام به مسئولان اداره ارشاد و اوقاف مراجعه کردیم. مبلغی را در اختیار قرار دادند، آنگاه به سوی علی‌آباد گرگان حرکت کردیم. وسیله‌ی نقلیه‌ی ما در این سفر یک پیکان مدل قدیم بود که به یکی از طلاب نجف‌آبادی به‌نام قربانعلی طالب تعلق داشت. رانندگی آن را خود او برعهده گرفت. بعد از طی مسافتی طولانی به علی‌آباد رسیدیم. با توجه به اختلاف‌های شدید اهالی و حفظ بی‏طرفی دعوت کسی را نپذیرفتیم و بر یکی از مساجد که دارای اتاقی بود وارد شدیم. اهالی شهر با مشکلات و کمبودهای فراوانی مواجه بودند، ولی اختلاف‌ها و نزاع‌‏های داخلی بیش از هر چیز آنها را رنج می‏داد. از جمله می‏توان به اختلاف شدید بین یک روحانی کج‌سلیقه و خودسر و هوادارانش و بین امام جمعه و ائمه‌ی جماعات و مردم هوادار انقلاب اشاره کرد. روحانی مذکور به دلخواه خود عمل می‌کرد و به حرف هیچ‌کس تمکین نمی‌کرد. در مدتی که در آنجا بودیم در چندین سخنرانی مردم را به وحدت و حمایت از انقلاب دعوت کردیم و از اختلافات بر حذر داشتیم. علاوه بر آن چندین مرتبه به طور خصوصی با روحانی مذکور و گاهی با چندین نفر از سران هوادارانش صحبت و گفتگو کردیم و آنها را از اختلاف و تفرقه برحذر داشتیم؛ ولی تأثیر نداشت و به مواضع غلط خود اصرار می‏ورزید. او را تهدید کردیم که اگر دست از خودسری‏‌های خود برنداری مراتب را به امام گزارش خواهیم داد، این تهدیدات نیز تأثیر چندانی نداشت.

 

ولی در اثر همین لجبازی‌ها در میان مردم به‌عنوان مخالف امام‌خمینی شناخته و منزوی شد، به‌گونه‌‏ای که بعد از چندی به قم هجرت کرد و در همان جا از دنیا رفت.

بعد از یک هفته توقف در علی‌آباد به گنبد قابوس اعزام شدیم. آقای ابراهیمی و جمعی از شیعیان و اهل سنت گنبد استقبال کردند و وارد مدرسه‌ی علمیه‌ی طلاب شدیم. شهر گنبد مرکز منطقه‌ی ترکمن صحراست که اهل سنت و شیعه در این شهر با هم زندگی می‌کنند ولی روستاها و بخش‌های تابعه غالباً سنی‌نشین هستند. با علمای اهل سنت و شیعه و مسئولان ادارات و جمعی از بزرگان شهر دیدار و گفتگو داشتیم. از بعضی ادارات مخصوصاً دادگستری دیدن کردیم و از نزدیک با مشکلات و نیازها آشنا شدیم. برای عموم مردم در مساجد و برای فرهنگیان در مدارس چند جلسه سخنرانی داشتم.

در آن زمان منطقه‌ی ترکمن­ صحرا منطقه‌ی ناامنی بود. سران گروهک فدائیان خلق کاملاً فعال بودند و احساس می‏شد زمینه‌ی یک شورش داخلی در حال شکل گرفتن است. سفر ما در آن زمان به منطقه نیز بی‌خطر نبود، به­ویژه اینکه محافظ و پاسداری هم نداشتیم. چند روز در شهر توقف کردیم ولی مهم‌ترین مأموریت ما سرکشی و دیدار از دهات و بخش‌های تابعه و سنی‌نشین بود. گروهک فدائیان خلق نیز عمده فعالیت‌شان در آن مناطق بود و احتمال مزاحمت کاملاً وجود داشت. دیدار از آن مناطق دورافتاده با راه‏های خاکی به‌وسیله‌ی ماشین پیکان غیرممکن بود. به علاوه نه ‌راه‌ها را بلد بودیم نه علما و شخصیت‏ها را می‏شناختیم. مسئله را با میزبانمان آقای شیخ ابراهیمی مدیر و مدرس طلاب مدرسه و چند نفر از دوستان شیعه و اهل سنت در میان گذاشتیم. یکی از علمای اهل سنت که سردفتر اسناد و املاک بود گفت: «حاضرم در این سفر شما را راهنمایی کنم، منطقه را کاملاً می‏شناسم و با علما آشنا هستم. ماشین جیپ خودم را در اختیار شما می‌گذارم، سلاح هم دارم و به همراه می‏آورم. فدائیان خلق جرأت تعرض ندارند».

به همراه ایشان حرکت کردیم. از دهات و بخش‌ها و قصبه‌‏ها حتی تا مرز شوروی دیدار کردیم. در این دیدار دو هدف داشتیم: یکی مشاهده و بررسی مشکلات و کمبودهای ساکنین مناطق و پاسگاه‌ها و گزارش به مسئولان مربوطه در منطقه و توصیه به اقدام و در صورت ضرورت تهیه‌ی گزارش برای مقامات مربوطه در تهران، در این رابطه مشکلات و کمبودهای فراوانی وجود داشت که در حل آنها در حد توانمان اقداماتی به‌عمل آمد.
 

هدف دوم دیدار با علمای حوزه‏ های علمیه و طلاب مدارس و دلجویی از آنها که غالباً از انقلاب حمایت می‌کردند ولی مرعوب گروهک فدائیان خلق بودند. از دیدار ما در آن شرایط حساس بسیار خشنود می‏شدند و با گرمی استقبال می‌کردند. در جمع طلاب و اساتید مدارس و در جمع برادران اهل سنت سخنرانی کردم، با برنامه‏ های درسی مدارس آشنا شدم و برای تکمیل آنها پیشنهاداتی را ارائه دادم. در حد امکاناتی که در اختیار داشتم مبلغی را خدمت علما و اساتید تقدیم و وجوهی را در بین طلاب تقسیم کردم. گرچه سفر دشواری بود ولی در آن زمان بسیار مفید و ضروری بود. در این سفر متوجه شدیم که طلاب و حوزه‏ های علمیه‌ی اهل سنت شدیداً نیاز به کمک‏های مالی و فرهنگی دارند و مسئولان نظام باید در تأمین این نیاز به‌صورت شهریه‌ی مستمر اقدام نمایند.

سفر ما به منطقه‌ی ترکمن‌صحرا در حدود سه هفته طول کشید و به قم بازگشتیم. بعد از مراجعت، گزارش سفر و مشکلات و نیازهای منطقه‌ی ترکمن صحرا را خدمت مسئولان مربوطه و امام خمینی عرضه داشتم.

در گزارش خدمت امام عرض‌کردم با توجه به وضع منطقه و نفوذ گروهک فدائیان خلق و مشکلات اقتصادی علماء و طلاب مدارس اهل سنت، دادن یک شهریه‌ی دائم در حل مشکلات منطقه و جلوگیری از نفوذ کمونیست‌ها بسیار مؤثر و ضروری به نظر می‏رسد. امام با این امر اظهار موافقت کرد. در این رابطه نامه‌ی زیر را خدمت ایشان نوشتم و دفتر امام پاسخ داد.

بسمه‌تعالی

«محضر مقدس حضرت آیت‌الله العظمی خمینی مدظله العالی، در برابر نفوذ فوق‌العاده‌ی کمونیست‌ها در ترکمن صحرا لازم است علمای دینی آنها تقویت شوند و به طلاب و مدرسین آنها که غالباً فقیر هستند شهریه‌ی مستمری پرداخت گردد. اجازه می‏دهید با وزارت کشور مذاکره و در این باره اقدام شود؟

ابراهیم امینی نجف‌آبادی»

دفتر امام ذیل نامه چنین نوشت:

بسمه‌تعالی

حضرت حجت‌الاسلام آقای هاشمی رفسنجانی دامت افاضاته، موضوع فوق‌الذکر خدمت امام مدظله العالی معروض شد، فرمودند اگر صلاح می‏دانید اقدام نمایید. والسلام علیکم

                                                        دفتر اقامتگاه امام خمینی/  به تاریخ 24/9/58

در تعقیب دستور امام در وزارت کشور با آقای هاشمی رفسنجانی ملاقات کردم. اوضاع ترکمن‌صحرا را برایش شرح دادم. گفت با دادن شهریه به طلاب و اساتید کاملاً موافق هستم. حسابی در یکی از بانک‏ها باز کنید تا وجوه لازم را به حساب واریز کنم. پیرو آن حسابی در بانک باز کردم و مبلغ پیشنهادی مورد نیاز به‌طور علی‌الحساب واریز شد و قرار شد بقیه را از منطقه گزارش دهیم تا واریز شود. آماده‌ی حرکت به­سوی منطقه بودیم که خبر غائله‌ی آشوب فدائیان خلق در 19 و 20 بهمن58 را از رسانه‏ ها دریافت کردیم. بدین­وسیله منطقه‌ی ترکمن صحرا برای ادامه‌ی مأموریت ناامن شد و به قم بازگشتیم.

توقف انجام این مأموریت تا سال 1362 ادامه یافت. پس از سرکوب شدن آشوب گروهک فدائیان خلق و امنیت کامل منطقه، دوباره به محل مأموریت بازگشتیم. در این مرتبه به‌طور مفصل‏تر از همه‌ی حوزه‏ های علمیه و مدارس پراکنده طلاب دیدن کردیم. از طلاب امتحان ساده‏ ای به­عمل آمد. برای هر مدرسه دفتری تهیه و تنظیم و اسامی طلاب و مدرسین ثبت و مبلغی به‌عنوان شهریه پرداخت شد. با برنامه‏ های درسی و نواقص و کمبودها بهتر آشنا شدیم و برای تکمیل آنها تذکرات لازم داده شد. تصمیم داشتیم در سفرهای بعد امتحانات بهتری را برگزار کنیم. با علمای بزرگ منطقه نیز دیدار و از آنها دلجویی کردیم.

در این سفر متوجه شدیم وهابیت در منطقه کاملاً نفوذ دارد. تعدادی از مولوی‌ها که فارغ ­التحصیل دانشگاه‌های حجاز یا پاکستان بودند در نشر عقاید وهابی‌ها و تخریب عقاید اسلامی فعالیت می‌کنند، ولی اکثر علما و طلاب با آنها مخالف بودند. با مشورتی که با تعدادی از دوستان داشتیم به این نتیجه رسیدیم که بهترین راه­ حل تأسیس یک یا چند دانشگاه علوم دینی است که طلاب ممتاز علوم دینیه بتوانند در آنها ادامه‌ی تحصیل دهند و مدرک بگیرند. اگر تهیه‌ی برنامه‏ های درسی و اداره‌ی آنها با نظارت دقیق مسئولان مربوطه انجام بگیرد آثار خوبی خواهد داشت و از نفوذ و گسترش عقاید وهابیت جلوگیری خواهد کرد.

بعد از خاتمه‌ی این مأموریت به قم بازگشتیم. بعد از چند روز به تهران رفتم و گزارش سفر را خدمت آقای هاشمی رفسنجانی تقدیم کردم. در رابطه با تأسیس دانشگاه اظهار موافقت کرد و گفت درصورتی‌که شما اقدام کنید امکانات لازم را فراهم می‏سازم. راجع به ادامه‌ی پرداخت شهریه هم گفت از طریق قانونی اقدام خواهم کرد. ولی متأسفانه این عملِ بسیار خوب تعقیب نشد.

 

چهارمین مأموریت

چهارمین مأموریت به فرمان امام خمینی و حکم دادستان و آقای مشکینی در تاریخ 21 فروردین59 و به استان همدان بود. در حکم چنین آمده است:

«بسمه ‏تعالی

جناب حجة‌الاسلام والمسلمین آقای ابراهیم امینی دامت تأییداته، پیرو فرمان حضرت آیت‌الله العظمی امام خمینی مدظله العالی، حضرتعالی به سرپرستی هیئت منتخب، به نمایندگی از طرف اینجانبان به استان همدان مسافرت نموده و به‌وضع دادسراها و دادگاه‏های انقلاب و احکام صادره و شکایات مردم رسیدگی نموده و در موارد مقتضی دستور کیفرهای شرعی را صادر و محکومین و متهمین را که مشمول عفو می‏باشند آزاد و نتیجه را گزارش فرمایید. بدیهی است تمام قوای انتظامی باید همکاری لازم را با جنابعالی بنمایند.

علی قدوسی دادستان انقلاب جمهوری اسلامی ایران،

الاقل علی مشکینی به تاریخ 21/1/1359 شماره‌ی 9633/150»

در اوایل پیروزی انقلاب جو تندی به‌وجود آمد. مردم انقلابی ایران که شاهد بیدادگری‏های مأموران رژیم شاهنشاهی بودند و چه بسا خودشان مورد ستم و شکنجه واقع شده بودند و ظلم و تعدیات سرمایه‌داران بزرگ و مالکان و اربابان را دیده بودند خشم خود را نمی‌توانستند کنترل کنند، افرادی را دستگیر می‌کردند و تحویل دادگاه‏های انقلاب می‏دادند و با شعار و داد و فریاد از قضات انقلاب اشد مجازات را برای آنها خواستار می‏شدند. البته قضات غالباً تحت تأثیر خواسته‏‌های تند آنها قرار نمی‌گرفته، ولی بعضی قضات در اثر کم‌تجربگی و گاهی جو حاکم احکام خلافی را صادر می‌کردند. گاهی اتفاق می‏افتاد افراد بی‌گناه، مجرم شناخته می‏شدند، گاهی جریمه‌‏ها بیش از مقدار جرم بود، گاهی اموالی مصادره می‏شد که نباید می‏شد. در این رابطه شکایات فراوانی به دفتر امام و دفتر دادستانی کل انقلاب می‏رسید. بدین ­جهت امام به دادستان کل انقلاب فرمان داد برای رسیدگی به شکایات مردم هیئت‏هایی را به شهرستان‏ها اعزام کند. پیرو آن آقای علی قدوسی که دادستان کل انقلاب بود هیئت‏هایی را به استان‏های مختلف اعزام کرد. از جمله به من مأموریت داد به استان همدان بروم. چند نفر از فضلا و علما را از جمله آقای صالحی مازندرانی انتخاب کردم و عازم همدان شدم. پرونده‏ های موجود را مورد بررسی و تجدیدنظر قرار می‏دادیم، بعضی احکام تأیید می‏شد، بعضی تبرئه می‏شدند، بعضی مورد عفو قرار می‌گرفتند و بعضی جریمه‏‌شان تخفیف داده می‏شد. بعد از همدان به ملایر و نهاوند و تویسرکان نیز رفتیم و پرونده‏های موجود را مورد بررسی قرار دادیم.

در همدان به پرونده‌ی شخصی برخورد کردیم که به اعدام محکوم شده بود. بعد از بررسی معلوم شد علت صدور حکم اعدام او دو چیز بوده: یکی اینکه در زمان رژیم سابق شهردار بوده و به عنوان شهردار نمونه شناخته شده و از محمدرضا شاه جایزه گرفته است. جرم دوم اینکه در سفری که شاه به آنجا داشته به استقبال او رفته و خیر مقدم گفته است. با بررسی پرونده و مشورت با اعضای هیئت به این نتیجه رسیدیم که حکم اعدام او بدون وجه است. گروهی از تندروها از این قضیه خبردار شدند، برای اینکه ما او را آزاد نکنیم، در اقامتگاه ما تظاهراتی را برپا ساختند و حکم اعدام او را خواستار شدند، متأسفانه نیروهای انتظامی هم با ما همکاری نکردند. هنگامی که وضع را چنین دیدیم به حسب ظاهر از آزاد کردن او منصرف شدیم، ولی پرونده‏ اش را تکمیل کردیم و بعد از مراجعت به قم، جریان امور را به آقای قدوسی گزارش دادیم و پیشنهاد کردیم خود او و پرونده ‏اش را به قم منتقل سازند. آقای قدوسی دستور داد پرونده ‏اش را به قم آوردند و بعد از چند روز حکم آزادی او صادر شد.