سهم مبارك امام

سهم مبارك امام

سهم امام نوعي ماليات اسلامي است كه شيعيان بدان عقيده دارند. برطبق برخي آيات و احاديث فراوان، شيعيان در زمان غيبت امام زمان (عليه‌السلام) وظيفه دارند يك پنجم درآمد خود را پس از كسر هزينه‌ي زندگي خود و عائله ‏شان، در اختيار فقيه جامع‌الشرايطي كه مسئوليت اداره‌ي حوزه‏ هاي علميه و تبليغ و ترويج دين و دفاع از ارزش‏هاي ديني را برعهده دارد قرار دهند تا در موارد معين به مصرف برساند. فقيه مزبور از اين وجوهات حوزه‏ هاي علوم ديني و زندگي طلاب و سادات فقير را تأمين مي‌كند كه اگر امام زمان هم حضور داشت با خمس اموال همين عمل را انجام مي‏داد و قطعاً بدان رضايت دارد. در زمان حاضر بودجه‌ي روحانيت از همين راه تأمين مي‏شود: نه بودجه دولتي دارند و نه از اداره‌ي اوقاف چيزي دريافت مي‏نمايند.
 

اين بودجه مزيت‏هايي دارد: 1ـ چون از طيب خاطر مؤمنان و بدون الزام قانوني و بدون منت پرداخت مي‏شود از احترام ويژه‏ اي برخوردار مي‏باشد.

2ـ چون بودجه‌ي آن از طريق دولت پرداخت نمي‏شود، روحانيت استقلال و آزادي دارد و مي‏تواند آزادانه از حريم دين دفاع نمايد و جلوي تعديات و ستمكاري‌ها و امور خلاف شرع را بگيرد و در اين باره از حمايت‌هاي مردمي استفاده نمايد.

چنان­كه در طول تاريخ نمونه‏ هاي فراواني را مشاهده كرده يا خوانده ‏ايم و بهترين نمونه ‏اش زمان مبارزات برضد رژيم پهلوي و پيروزي انقلاب بود، يكي از مهم‌ترين عوامل پيروزي روحانيت استقلال در بودجه بود. چنين انقلابي را نمي‌توان از روحانيت جيره‌خوار مانند روحانيت جامع‌الازهر مصر و روحانيت ساير كشورهاي سني‌مذهب انتظار داشت.

3ـ چون روحانيون و طلاب خود را جيره‌خوار و سرباز امام زمان (عليه‌السلام) مي‏دانند، نسبت به انجام وظايف روحاني غالباً بيشتر احساس وظيفه مي‌كنند و در صرف بيت‌المال بيشتر احتياط مي‏نمايند. حتي بعضي دوستان چون خود را بي‌نياز مي‏دانستند، اصلاً از سهم امام استفاده نمي‌كردند. تعدادي از علماي بزرگ و اساتيد نيز چنين بودند، ولي بودجه‌ي سهم امام (عليه‌السلام) نيز خالي از عيب و نقصان نيست كه به برخي از آنها اشاره مي‏شود:

 

مشكل اول: عوام‌زدگي

چون بودجه‌ي روحانيت از طريق سهم امام تأمين مي‏شود كه پرداختِ آن به‌دست مؤمنان عوام مي‏باشد، در برخي موارد ناچار مي‏شوند از نظر آنها پيروي كنند و حتي گاهي در مواد درسي طلاب نيز تأثير دارد. در اين رابطه مي‏توانم به‌عنوان مثال به تعطيل­ شدن درس اسفار علامه طباطبايي اشاره‌ نمايم. قبلاً ياد‌آور شوم كه قبل از تدريس علامه طباطبايي سال‌هاي متمادي تدريس كتاب اسفار و منظومه‌ي حكمت حاجي سبزواري، در حوزه‏ هاي علميه‌ي قم و ساير شهرستان‌ها يك گناه و عيب و حتي گاهي به‌عنوان اشاعه‌ي كفر به‌شمار مي‏رفت، به‌گونه‏اي كه امام خميني تدريس منظومه و اسفار را براي تعدادي محدود و در گوشه و كنار انجام مي‏داد و در عين حال از انتقاد برخي روحانيون خشك و نادان مصون نماند، چنان‌كه خود من شاهد برخي از آنها بودم. تعداد محدود شاگردان فلسفه، مانند شيخ مرتضي مطهري، شيخ حسينعلي منتظري، حاج آقا مهدي حائري، آسيد رضا صدر نيز از وضع اجتماعي بهتري برخوردار نبودند.

 

درس عرفان نيز به‌طور كلي متروك بود. اتفاقاً در همان زمان‌ها حركتي بر ضد فلسفه و عرفان در حوزه‌ي علميه‌ي مشهد مقدس رضوي شروع شد. در همان زمان‏ها علامه طباطبايي از تبريز به قم هجرت نمودند و اولين درس فلسفه‌ي او منظومه‌ي حكمت و در منزل با شاگرداني در حدود ده نفر شروع شد. بعد از اين دوره، همين درس را در مدرس مدرسه‌ي حجتيه با شاگرداني در حدود يك‌صد نفر و به‌طور علني شروع كردند، البته انتقادات شروع شد ولي ايشان مقاومت مي‌كردند و مي‏فرمودند: احساس وظيفه مي‌كنم در عين حال تا حدي تقيه هم مي‌كردند و به‌همين منظور بحث معاد منظومه و همچنين معاد اسفار را در درس عمومي تدريس نكردند. بعد از منظومه تدريس كتاب اسفار را در مسجد سلماسي با شاگرداني در حدود دويست نفر شروع كردند. از قضا درس فلسفه‌ي ايشان گاهي با درس فقه آيت‌الله بروجردي تداخل زماني پيدا مي‌كرد. اتفاقاً در همان زمان‌ها آقاي منتظري هم درس منظومه‌ي حكمت را با شاگرداني زياد و به‌طور چشمگير شروع كردند. در اينجا بود كه تعدادي از ثروتمندان بازار تهران و مشهد براي اسلام احساس خطر كرده خدمت آيت‌الله بروجردي رسيده و گفتند: «ما سهم امام را به شما مي‏دهيم كه در تدريس فقه آل‌محمد به مصرف برسانيد، نه در تدريس فلسفه». و اين در واقع هشداري بود به آيت‌الله بروجردي.

لذا آيت‌الله بروجردي احساس خطر كردند (و شايد برخلاف ميل باطني) و به‌وسيله‌ي يكي از معتمدين براي علامه طباطبايي پيام فرستادند كه: اصلح اين است كه شما درس اسفار را تعطيل كنيد و به جاي آن فلسفه‌ي مشاء را تدريس نماييد. علامه كه انتظار چنين پيامي را نداشت در جواب فرمودند: «من تدريس اسفار را وظيفه‌ي خودم مي‏دانستم، ولي با توجّه به صلاحديد جنابعالي و اينكه شما را زعيم حوزه مي‏دانم نظر جنابعالي را بر نظر خودم مقدم مي‏دانم». به‌هرحال درس اسفار تعطيل شد و به جاي آن تدريس كتاب الهيات شفاء بوعلي سينا را شروع كردند، ولي به قرار مسموع چندي بعد آيت‌الله بهبهاني از تهران براي آيت‌الله بروجردي پيام دادند که تعطيل درس اسفار در بين اساتيد دانشگاه عكس‌العمل بدي داشته، لذا بهتر است در اين باره تجديدنظر بفرمايند. پيرو آن آيت‌الله بروجردي به علامه پيام دادند كه مي‏توانيد درس اسفار را دوباره شروع كنيد، ولي به گونه ‏اي باشد كه انظار عمومي را تحريك نكند. پيرو آن تدريس اسفار را دوباره شروع كردند. منظورم از ذكر اين داستان، اشاره به اين مطلب بود كه استفاده‌ي روحانيت از سهم امام گرچه او را از وابستگي به دولت مي‏رهاند و آزاد مي‏سازد ولي در عوض او را به عوام كه پرداخت‌كننده‌ي سهم امام هستند، وابسته مي‏سازد و ناچارند كه كم يا بيش نظر آنها را، حتي در تنظيم برنامه ‏هاي درسي، منظور بدارد و شايد همين مطلب يكي از عواملي بوده كه حوزه‏ هاي علميه‌ي گسترده‌ي سابق را كه به‌صورت يك دانشگاه جامع علوم روز اداره مي‏شد، به‌تدريج به‌صورت يك دانشكده‌ي محدود فقهي تبديل ساخت.

 

مشكل دوم

عدم آزادي و سكوت روحانيون در برابر برخي خرافات و بدعت‌هايي كه احياناً در بين عوام به‌وجود مي‏آيد. توضيح اينكه اكثر عوام ميل دارند با انجام برخي اعمال آسان و ناچيز گناهانشان آمرزيده شود و به بهشت برين بروند، گرچه با ترك واجبات مسلم اسلامي و انجام گناهان كبيره باشد. در اين رابطه برخي روحاني‌نماهاي كم‌سواد و كم‌تقوا و برخي كسان ديگر كه به‌صورتي يكي از مناصب ترويج دين را برعهده گرفته ‏اند، امكان دارد از سادگي عوام و خواسته‌ي طبيعي آنان سوءاستفاده نمايند، عقايد باطل و خرافاتي را در بين آنان پخش كنند و با استناد به برخي احاديث ضعيف و نوشته ‏هاي غيرمعتبر تاريخ و نقل برخي خواب‌هاي غيرمعتبر، مردم عوام را سرگرم و اميدوار سازند و از اين طريق محبوبيت پيدا كنند و كسب روزي نمايند. اين قبيل خرافات در همه‌ي زمان‌ها در بين عوام‌الناس وجود داشته و دارد و از نسلي به نسل ديگر منتقل مي‌گردد و احياناً بدعت‌هايي تازه بدان‏ها اضافه مي‏شود؛ و بعد از سپري‌شدن چند نسل به‌صورت حقائق مسلم و غيرقابل انكار ديني به‌شمار مي‏روند.

 

در چنين مواقعي علماي دين وظيفه دارند روشنگري كنند، با ذهني صاف و دور از تأثير جو حاكم، حقايق دين را از قرآن و احاديث و سيره‌ي پيامبر و ائمه‌ي معصومين و در مواردي با به‌كارگرفتن عقل سليم، استخراج كنند و با كمال شجاعت و بدون پروا از جوسازي‌هاي نگهبانان خرافات، حقايق نوراني و حيات‌بخش اسلام را در اختيار مردم قرار دهند و اين بزرگ‌ترين وظيفه‌‏اي است كه اسلام به عهده‌ي روحانيت نهاده است. ولي متأسفانه روحانيت اصيل در انجام اين مسئوليت مهم و حساس غالباً با مشكلاتي مواجه مي‏باشند كه مهم‌ترين آنها وابستگي بودجه‌ي آنها به سهم امامي است كه بايد از طريق عوام‌الناس تأمين شود كه متأسفانه با برخي افكار خرافي خو گرفته‌‏اند و زوال آنها بسيار دشوار است. به همين جهت، براي نگهداري عوام يا سكوت اختيار مي‌كنند و يا با رگ عوامي خود تحت تأثير قرار مي‌گيرند و كوشش مي‌كنند براي آن مدركي پيدا كنند و توجيه‌گر باشند.

 

مشكل سوم

عدم وجود راهكارهاي صحيح و مورد اعتماد براي دريافت سهم امام و هزينه‌كردن آن در مصارف ضروري با رعايت اولويت‏ها. با اينكه سهم امام بودجه‌ي خوب و قابل توجهي براي روحانيت مي‏باشد ولي متأسفانه روحانيت تاكنون راهكار مناسب و مورد اعتماد و آساني براي وصول آنها از مؤمنان نينديشيده لذا از حيف و ميل مصون نمانده است. توضيح اينكه چون اكثر سهم‌ِ امام ­دهندگان غالباً دسترسي مستقيم به مرجع تقليدشان كه در مراكز حوزوي زندگي مي‌كنند ندارند، ناچارند وجوهاتشان را به علمايي كه در محل‌شان حضور دارند بدهند. نهايت اينكه قبض رسيد مطالبه نمايند. يا اينكه به طلابي كه به قصد منبر در ماه مبارك رمضان يا ايام عاشورا بدانجا سفر مي‌كنند بپردازند و احياناً قبض رسيد مطالبه نمايند. گرچه اكثر اين افراد متدين هستند و وجوهات مأخوذه را خدمت مراجع مي‏برند و تقاضاي قبض رسيد مي‏نمايند، ليكن مراجع ناچارند و چنين مرسوم شده كه مقداري از آن را به‌عنوان حق‌الزحمه به آنها برگردانند وگرنه دفعه‌ي ديگر وجوهات را خدمت مرجع ديگر مي‏برند و به‌صورتي آن را براي پرداخت‌كننده توجيه مي‌نمايند. گرچه اكثر اين افراد ديندار و باتقوا هستند ولي در بين آنها افراد كم‌تقوا و سودجو هم پيدا مي‌شود كه از اين طريق اموالي را كسب مي‌كنند و حق ديگر طلاب را تضييع مي‏نمايند.

عيب ديگر اين روش، اينكه وجوهات مأخوذه در بين فقهاي مختلف پخش مي‏شود و هريك از آنها بر طبق سليقه‌ي خود هزينه مي‌كند و در يك‌جا تمركز پيدا نمي‌كند تا با رعايت عدل و انصاف و با رعايت اولويت‏ها هزينه شود.

مشكل ديگر اينكه اكثر اين مراجع براي ثبت دقيق وجوهات دريافت ­شده و موارد دقيق هزينه‌شده دفتر و دستك منظم و دستگاه نظارت درستي ندارند و اصولاً در اثر گرفتاري‌هاي فراوان فرصت كافي براي نظارت بر اين كارها را پيدا نمي‌کنند، لذا غالباً به اطرافيان و فرزندان خود اعتماد مي‏نمايند. به همين جهت متأسفانه گهگاه بعد از ارتحال اين ذوات مقدس، سوء‌استفاده‌‏هاي فراواني مشاهده شده كه دامن مقدس مراجع باتقوا را لكه‌دار نموده و اسباب بدبيني وجه­ دهندگان را فراهم ساخته است. اين عالمان نوراني خود تقصيري ندارند بلكه تقصير از عدم تشكيلات صحيح براي دريافت وجوهات شرعيه و هزينه كردن آنها مي‏باشد.

مشكل ديگر كمبود بودجه، با توجّه به ازدياد روزافزون جمعيت شيعه در داخل و خارج و نيازهاي جديد فرهنگي و توسعه و تكامل عجيب ابزار اطلاع‌رساني و خطراتي است كه از اين ناحيه متوجه اسلام و مسلمانان و به‌ويژه نسل جوان مي‏باشد. اگر روحانيت بخواهد درست انجام وظيفه كند نياز به بودجه‌ي سنگين و قابل‌توجهي دارد كه متأسفانه در شرايط كنوني فاقد آن مي‏باشد. روحانيت بايد براي تأمين امام جماعت و سخنران براي همه‌ي مساجد موجود در كشور، و شهر و روستا به مقدار كافي روحاني پرورش دهد؛ بايد براي شهرها و روستاهايي كه به مقدار كافي مسجد ندارند مسجد بسازد؛ بايد مساجد را آباد و مجهز به كتابخانه و ابزار تبليغاتي نمايد؛ بايد به مقدار نياز امام جمعه، واعظ و سخنران خوب پرورش دهد؛ بايد براي تبليغ و ترويج دين در خارج كشور روحاني پرورش دهد و اعزام كند؛ براي انجام اين مهم به مقدار كافي براي سكونت طلاب مدرسه و مسكن بسازد، درصورتي‌كه در شرايط كنوني حتي عشري از اعشار آن را در اختيار ندارد.

اداره‌ي اين مدارس نيز نياز به تشكيلات وسيع و برنامه‌ريزي دقيق و حساب‌شده و بودجه‌ي كافي دارد كه متأسفانه چنين بودجه‌‏اي در اختيار روحانيت نيست. اين كمبود بودجه نه بدين‌جهت است كه اسلام در تشريع وجوب خمس غنايم ناسنجيده عمل كرده است، بلكه علت واقعي قضيه دو چيز ديگر است: اول اينكه همه‌ي بدهكاران خمس واقعي درآمد خود را نمي‌‏پردازند، ثروتمند بزرگ غالباً خمس نمي‏دهند يا بدين جهت كه به‌وجود خمس ايمان ندارند يا با بهانه‌‏هاي نادرست از زير بار پرداخت كامل اين ماليات اسلامي طفره مي‏روند. خمس‌دهندگان غالباً از طبقات پايين يا متوسط مي‏باشند كه وجوهاتشان چندان زياد نيست، به علاوه حتي همه‌ي اينان نيز اهل وجوهات نيستند.

 

دوم اينكه همه‌ي اين وجوهات پراكنده نيز در يك جايگاه امن تمركز پيدا نمي‌كند تا با رعايت اولويت‏ها در موارد لازم صرف شود، بلكه پراكنده مي‌شود و هركس بر طبق سليقه‏‌اش آنها را صرف مي‌كند. به علاوه غالباً تا رسيدن به مركز مديريت حوزه‏ها از حيف و ميل سودجويان و زياده‌طلبان مصون نخواهد بود.

 

روحانيت مانند ساير اصناف مردم در ادامه‌ي زندگي و انجام وظيفه نياز به هزينه‌ي زندگي دارند. آنان در اين رابطه دو گونه‏اند: يك گروه از طريق كسب و كار آزاد نيازهاي خود را تأمين مي‌كنند و درواقع مزدبگير از مردم هستند. گروهي ديگر در تشكيلاتي اداري يا مردمي كار مي‌كنند كه داراي برنامه‏اي خاص و هدفي معين مي‌باشد. اين گروه در واقع حقوق‌بگير آن تشكيلات مي‏باشند و بايد در عمل رضايت آن تشكيلات را فراهم سازند و از آن تشكيلات حقوق بگيرند؛ مانند نهاد آموزش‌وپرورش. آموزش و پرورش چون يك تشكيلات اداري است، وظيفه دارد حقوق كارمندانش را تأمين كند و نمي‌تواند به آنها بگويد براي من و طبق ضوابط من كار كنيد ولي حقوقتان را مستقيماً از مردم بگيريد، چون لازمه‏اش هرج­ومرج خواهد شد.

 

اكنون اين سؤال مهم مطرح مي‏شود كه روحانيت، در همه‌ي اصناف آن، از گروه اول هستند يا گروه دوم؟ آيا فقها مراجع تقليد براي مردم رساله مي‌نويسند و فقه و اصول تدريس مي‌كنند يا براي خدا و ارشاد و براي دينداران؟ آيا اساتيد و مدرسين حوزوي براي مردم تدريس مي‌كنند يا براي خدا؟ آيا اساتيد اخلاق براي مردم درس اخلاق مي‌گويند يا براي خدا و تهذيب اخلاق دينداران؟ آيا امامان جمعه و جماعت براي مردم نماز مي‏خوانند و دعوت به تقوا و ترك گناهان و آلوده‌نشدن به حب دنيا و رياكاري مي‌كنند يا براي خدا و به‌منظور انجام وظايف ديني؟ آيا شارع مقدس اسلام، براي ارشاد و هدايت مردم و ترويج و تبليغ دين و پاسداري از دين و ارزش‌هاي ديني و مبارزه با خرافات، در زمان غيبت امام معصوم، به گروه خاصي مأموريت داده يا نه؟ و اگر داده، جز روحانيت چه كساني صلاحيت دارند اين مسئوليت بزرگ را انجام دهند؟ و اگر به گروهي خاص مأموريت داده آيا بدون تشكيلات لازم مي‌‌توانند چنين مسئوليت بزرگي را انجام دهند؟ و اگر مسئوليت ايجاد و اداره‌ي چنين تشكيلات بزرگي را برعهده‌ي روحانيت نهاده، آيا بودجه‌ي لازم را برايش پيش‌بيني نكرده؟ جواب اينكه حتماً آن را پيش‌بيني كرده و آن عبارت است از سهم مبارك امام. بايد براي دريافت آن و صرف در مصارف معين تشكيلات لازم را به‌وجود بياورند. نمي‌توان گفت شارع مقدس اسلام به روحانيون در مقام‏هاي مختلف مأموريت داده براي رضاي خدا انجام وظيفه كنند، ولي مزدشان را از مردم بگيرند؟ آيا لازمه‌ي چنين فرضي ترويج رياكاري و تسليم در برابر خواسته‌ي عوام و سكوت در برابر خرافات و بدعت‏ها نيست. آيا لازمه‌‏اش سوء‌استفاده و حيف و ميل اموال عمومي به‌وسيله‌ي سودگرايان و زياده‌طلبان بي‌تقوا نيست؟