حوزه های علمیه در زمان قدیم
یکی از مسائلی که مطرح میشد، این بود که حوزه های علمیه در زمانهای قدیم بهصورت یک دانشگاه جامع اداره میشد که انواع علوم زمان در آنها تدریس میشد؛ از قبیل فلسفه، کلام، عرفان، تفسیر، حدیث، فقه، اخلاق، طب، حتی ریاضیات و هیئت و نجوم، و در همهی رشته ها دانشجو داشت و اساتید و دانشمندان زبدهای را پرورش میداد و همهی آنان به رسمیت شناختهشده ارزش اجتماعی داشتند. اما در زمانهای اخیر بهتدریج سایر رشته ها حذف شدند و تنها فقه و اصول و مقدمات آنها باقی ماند. به گونه ای که حوزههای علمیه در این زمان بهصورت یک دانشکدهی فقه درآمده و سایر رشته ها یا به کلی حذف یا به صورت کمرنگ و بهعنوان دروس جنبی درآمده و تحصیلکرده های آنها، به مقدار فقها ارزش اجتماعی ندارند و از مزایای آنها برخوردار نیستند، مانند: فلسفه، کلام، عرفان، تفسیر و حدیث.
تخصصی شدن رشته های فقه
یکی از مسائلی که در آن جلسات درباره اش بحث میشد، مسئله ی تخصصی شدن رشته های مختلف فقه بود که به مرحوم آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری نسبت داده میشد. گفته میشد با توجّه به گستردگی ابواب فقه اسلامی و مسائل جدیدی که در طول زمان پیدا میشود و فرصت محدودی که مجتهدین برای اجتهاد و استنباط احکام دارند، آیا بهتر بلکه لازم نیست طلابی که قصد دارند در رشتهی فقاهت وارد شوند، پس از خواندن یک دورهی کامل اصول فقه و دیدن یک دورهی کامل فقه عمومی، یک رشتهی خاص از فقه را انتخاب کنند و مطالعه و تحقیقات خود را به همان رشته اختصاص بدهند؛ مثلاً گروهی وارد رشتهی عبادات شوند و گروهی دیگر وارد رشتهی معاملات و اقتصادیات اسلام و گروهی دیگر در مسائل سیاسی اسلام تحقیق کنند. البته این تقسیم کار و رشتهبندی باید قبلاً بهوسیلهی مسئولان مدیریت حوزههای علمیه انجام بگیرد. در چنین فرضی دانشجویان هریک از این رشته ها فرصت کافی برای تحقیق و مطالعه دارند و دستاورد علمی بهتری در موضوع رشته خود خواهند داشت، و مقلدان هم برای تعیین تکالیف شرعی خود به مجتهدان و فارغالتحصیلان همان رشته مراجعه و از همانها تقلید خواهند کرد. چنانکه مشاهده میکنیم، علوم روز نیز تخصصی شده و بهتر نتیجه داده است. در پزشکی رشتههای مختلف قلب، اعصاب، دستگاه گوارش، چشم، حلق و گوش و بینی، و دیگر رشته بهوجود آمده و خوب هم نتیجه داده است، چه بهتر که در مسائل فقه اسلامی نیز همینگونه رشتهبندی شود و مجتهدان هر رشته از مزایای مشترک اجتماعی یکسان برخوردار خواهند شد.
تخصصی شدن کامل نه تنها در رشته های فقهی مطلوب است، بلکه در سایر رشته های علوم اسلامی مانند: فلسفه، عرفان، کلام، تفسیر، حدیث و اخلاق نیز نتایج خوبی خواهد داشت، البته درصورتی که فارغ التحصیلان آنها نیز از مزایای مشترک اجتماعی برخوردار گردند.
بودجه روحانیت
هر تشکیلات حتماً نیاز به بودجه دارد و مقدار آن بودجه و راههای تأمین آن در نحوهی ادارهی آن تشکیلات و موفقیت آن تأثیر بسزایی دارد. تشکیلات روحانیت، ادارهی حوزه های علمیه، تدریس اساتید، تأمین هزینهی زندگی طلاب، ادارهی مدارس حوزوی و مسکن طلاب، پرورش نیروهای مورد نیاز جامعهی دینی، ادارهی مساجد، پاسخگویی به مسائل گوناگون دینی و دیگر امور مربوط به جامعهی دینی نیز نیاز به بودجه دارد. مقدار آن بودجه و راههای تأمین آن نیز در خوب اداره شدن آن و مقدار موفقیت در انجام امور مربوطه تأثیر بسزایی دارد.
به همین جهت یکی از مسائلی که در آن جلسات دوستانه بهطور مکرر مورد بحث قرار میگرفت، مسئلهی بودجهی ادارهی حوزههای علوم دینی بود. با توجه به نیازهای فراوان و روزافزون مسائل مربوط به دین و توقعات مردم متدین و وظایف و مسئولیتهایی که برعهدهی علما نهاده شده، اگر روحانیت بخواهد به وظایف دینی خود خوب عمل کند، نیاز به بودجهی سنگین به مقدار نیاز دارد. این بودجه از چند راه میتواند تأمین شود:
1ـ بودجهی دولتی: استفاده از مالیات و اموال دولتی و بودجهای که دولت در اختیارشان قرار میدهد و در واقع حقوقبگیر دولتها باشند. چنانکه جامعالازهر مصر و دانشگاههای دینی سعودی و دیگر کشورهای اهل سنت اینگونه اداره میشوند. دولتها ادارهی امور دینی را از وظایف خود میدانند و مانند سایر مسائل مربوط به کشورداری ردیف بودجهی خاصی را بدان اختصاص میدهند. وجه امتیاز اینگونه بودجه ها این است که مسئولان ادارهی امور دینی در تأمین بودجهی مورد نیاز خود دغدغهای ندارند و بهطور مستقیم به مردم وابسته نیستند، بلکه دولتها هستند که وظیفه دارند بودجهی مورد نیاز آنها را تأمین کنند. بنابراین در امور دینی وابسته به مردم عوام نیستند بلکه آزادی عمل دارند، امّا عیب این قبیل بودجه ها این است که روحانیت را وابسته به دولت میکند و آزادی عمل را از آنها سلب میکند و ناچارند از خواسته های آنها پیروی کنند و در برابر کارهای خلافشرع آنها سکوت نمایند. از همین جهت حسن ظن عوام را از دست خواهند داد و این عیب بزرگی است، لذا روحانیت شیعه از آغاز تاکنون زیر بار چنین بودجهای نرفته است و روحانیهایی که احیاناً از این قبیل وجوه استفاده کردهاند، به عنوان آخوند دولتی و جیرهخوار شناخته شده آبروی دینی خود را از دست دادهاند.
2ـ اوقاف: دومین منبع مالی که روحانیت میتواند هزینههایش را از آن تأمین کند، اموال موقوفه است. در سالهای قبل از صاحب جواهر و مرحوم شیخ انصاری اکثر بودجه روحانیت شیعه از طریق اوقاف تأمین میشد. در زمانهای قدیم فرهنگ وقف اموال برای امور خیریه یک عمل ارزشمند اسلامی محسوب میشد. بسیاری از ثروتمندان ثلث اموال خود و گاهی اکثر اموال یا همه آن را برای امور خیریه و به اصطلاح باقیات و صالحات وقف میکردند. این عمل خیر اختصاص به مالکان و ثروتمندان عادی نداشت، بلکه گاهی سلاطین و خویشان و وابستگان آنها و دیگر مسئولان دولتی در انجام این عمل خیر پیشقدم میشدند. دایرهی موقوفات بهقدری گسترده بود که خیرین برای یافتن ملکی که وقف کنند در مضیقه بودند و ناچار میشدند در چندین فرسخیِ شهرها، روستاهایی را خریداری و وقف نمایند؛ چنانکه در بعضی تواریخ دیده میشود و خود نگارنده در اوایل طلبگی آثار آن را در اصفهان مشاهده کردم و از بعضی علمای بزرگ شنیدم. در نجفآباد در دو طرف خیابانی که به اصفهان میرفت باغات وسیعی وجود داشت که به نام «باغشاه» و «شاهآباد» نامیده میشد که مردم دیندار شهر آنها را موقوفات شاه عباس میدانستند، ولی متأسفانه در زمان رژیم پهلوی همهی آنها به نام اشخاص ثبت شده و اثری از وقف دیده نمیشود.
املاک موقوفه برای جهات مختلف وقف میشد از جمله: برای حرم امامان و امامزادهها در ایران و عتباتعالیات، برای اقامهی مراسم عزاداری حضرت امام حسین(ع)، برای مدارس طلاب و نگهداری آنها، برای ادارهی حوزههای علمیهی طلاب، برای علمای بلاد و تأمین هزینهی زندگی آنها، برای امام جماعت و ادارهی مساجد و امور خیریهی دیگر از این قبیل. موقوفات مربوط به روحانیت بهقدری زیاد بود که امور روحانیون تأمین میشد، آن هم با توجه به زندگی سادهی مردم آن زمان. به علاوه در کمبود آنها گاهی هم از زکات استفاده میکردند. در آن زمانها مردم کمتر توجّه به پرداخت سهم امام (علیهالسلام) داشتند، کسانی هم که سهم امام میپرداختند، الزامی نداشتند که وجوهات خود را به اعلم فقهای شیعه بپردازند و تمرکز در یکجا نداشت، بلکه مؤمنین وجوهات خود را به علمای همان بلد خودشان میپرداختند که در امور مربوط به دین به مصرف میرسید و گاهی هم علمای بلاد و طلاب در کمبود زندگی از آنها استفاده میکردند، با توجّه به آنچه گفته شد، روحانیت شیعه در آن زمان از لحاظ بودجه تقریباً استقلال داشت نه وابسته به دولت بودند نه وابستگی چندانی به مردم عوام داشتند و بههمین جهت در بیان حقایق و معارف اسلام و دفاع از مؤمنین در برابر تعدی و تجاوز حاکمان، نسبتاً آزادی داشتند. البته در آن زمانها هم گویا روحانیت، در استیفای حقوق خود و دریافت درآمد اموال موقوفه و هزینهکردن صحیح آنها در مصارف خاص، دارای تشکیلات منظمی نبود و به همین جهت برای متولیان اوقاف امکان حیف و میل وجود داشت.
غصب اوقاف به وسیلهی رژیم پهلوی
این وضع تا زمان سلطنت رضاشاه پهلوی ادامه داشت. از آن زمان تصمیم گرفتند دست روحانیت شیعه را از این منبع غنی و مشروع مالی کوتاه کنند و کردند. بسیاری از موقوفات مهم توسط خود شاه و وابستگان و عمالش غصب شد، برخی دیگر را متجاوزان با پارتیبازی بهنام خود ثبت کردند و بسیاری از مدارس طلبگی را به آموزش و پرورش و دیگر نهادهای دولتی اختصاص دادند. برای ادارهی بقیهی موقوفات ادارهی اوقاف را بهوجود آوردند که درآمد آنها را بر طبق دلخواهشان به مصرف برسانند و دست روحانیت را برای همیشه از اوقاف کوتاه کردند.