امام خميني(حاج آقا روح‌الله)

امام خميني(حاج آقا روح‌الله)

يكي از اساتيد درس خارج من حاج آقا روح‌الله خميني بود. با راهنمايي و تشويق آقاي منتظري در اين درس شركت كردم. مسئله‌ي مورد بحث در آن زمان مسئله‌ي برائت بود.

محل تدريس مدرسه‌ي فيضيه، حجره‌ي آسيد اسماعيل حسني نجف‌آبادي بود. حجره‌ي او يك حجره‌ي با حجره شيخ مرتضي مطهري فاصله داشت. حجره‌ي مطهري طرف شرق مدرسه طبقه‌ي دوم، آخرين حجره بود. شركت‌كنندگان در درس در حدود ده يازده نفر بودند به اسامي: شيخ مرتضي مطهري، شيخ حسينعلي منتظري، آشيخ عباس ايزدي نجف‌آبادي، آشيخ اسدالله نوراللهي نجف‌آبادي، آسيد اسماعيل حسني نجف‌آبادي، آسيد عباس ابوترابي قزويني، آشيخ جعفر عالم، آقا جواد حسني نجف‌آبادي، آقا جواد خندق­ آبادي، آشيخ جعفر سبحاني تبريزي و بنده. و شايد چند نفر ديگر كه نامشان را به ياد ندارم. بعد از چندي همين درس به مسجد محمديه نزديك صحن مطهر منتقل شد. در آنجا چند نفري اضافه شدند ولي تفاوت محسوسي نداشت. مطهري و نوراللهي و منتظري فاضل‏ترين و سابقه‏ دارترين شاگردان ايشان بودند، از مؤسسان درس خارج او و قبلاً از شاگردان فلسفه و از ارادتمندان وي بودند. در درس اشكال مي‌كردند و امام هم نسبت به آنان عنايت داشت. برعكس تعدادي از طلاب با درس ايشان مخالف بودند و سمپاشي مي‌كردند. زيرا امام مشهور به فلسفه و عرفان بود، و اين دو علم در آن زمان منفور بود و اصولاً احتمال نمي‏دادند كه يك متخصص در عرفان و فلسفه در فقه و اصول نيز تخصص داشته ‌باشد. خودم از بعضي مخالفان شنيدم كه مي‌گفت: مطهري و منتظري در فقه و اصول بهتر از حاج آقا روح‌الله هستند، نمي‏دانم با چه هدفي در درس او شركت مي‏‌کنند؟ در آن زمان بعد از درس آيت‌الله بروجردي معروف‏ترين و پرشاگردترين درس‏ها درس آسيد محمد محقق داماد بود كه اكثر طلاب فاضل را به سوي خود جذب كرده بود. حتي حاج آقا مصطفي خميني هم در درس آقاي داماد شركت مي‌كرد، نه درس پدرش.

 

ولي چندي بعد درس امام به‌صورتِ بهترين و پرجمعيت‏ ترين درس‏ها درآمد و در اين جهت، علاوه بر علم و فضل و كمالات ذاتي امام، قطعاً آقاي منتظري و مطهري بزرگ‌ترين نقش را داشتند. اگر آنان درس خارج فقه و اصول را نزد ايشان شروع نكرده بودند و فضلا و طلاب را به شركت در درس تشويق نكرده بودند، شايد شايستگي فقهي و اصولي ايشان همچنان تحت‌الشعاع فلسفه و عرفان او واقع مي‏شد يا اصلاً ظهور نمي‏يافت يا ديرتر ظاهر مي‏شد. چنان‌كه قبلاً گفته شد اكثر شاگردان اولين درس خارج او نجف‌آبادي بودند، خود من نيز با اشاره و تشويق آقاي منتظري در درس شركت نمودم.

در يكي از روزها كه به اتفاق آقاي مطهري در خارج شهر قم قدم مي‏زديم، سخن از مخالفتِ بعضي فضلا با آقاي خميني به ميان آمد. آقاي مطهري گفت به نظر من ما بايد دشواري‏ها را تحمل كنيم و براي رضاي خدا از آقاي خميني حمايت و ترويج كنيم. من براي ايشان آينده‌ي درخشاني را پيش‏بيني مي‌‌كنم، ولي اين عمل بايد صرفاً براي رضاي خدا باشد، زيرا به‌تجربه ثابت شده هركس براي مرجعيت كسي تلاش كند، همو اولين مطرود آن مرجع خواهد شد. چنان‌كه حاج ميرزا مهدي بروجردي در جلب نظر آيت‌الله بروجردي به اقامت در قم و تأييد و تحكيم مرجعيت او بزرگ‌ترين نقش را داشت، ولي بعد از اينكه به مرجعيت رسيد حاج ميرزا مهدي را از بيت خود طرد كرد.

بعد از اتمام جلد دوم كفايه جلد اول را شروع كرد. شاگردان اين درس زياد بودند ولي آقاي منتظري و مطهري شركت نكردند. بعد از اتمام جلد اول دوباره جلد دوم را شروع كرد ولي من تا بحث برائت بيشتر شركت نكردم.

 

درس خارج فقه امام

من به اتفاق جمعي از دوستان درس خارج، بحث خيارات را نزد امام شروع كرديم. محل درس يكي از اتاق‏هاي بزرگ صحن بزرگ حضرت معصومه بود. به‌تدريج تعداد شاگردان زياد شد و تقريباً به حدود سي نفر رسيد و درس آبرومندي شد. متأسفانه در اثر سمپاشي‏ هاي مخالفان بعد از چندي جمع شركت‌كننده به‌تدريج رو به نقصان نهاد. مسئول آن بقعه نيز اذيت مي‌كرد، گاهي دير مي‏آمد و گاهي اصلاً نمي‏آمد. در اثر آن ناچار شديم درس را به مسجد كوچكي در گذر خان منتقل كنيم. در آن زمان در حدود ده نفر بوديم. به‌تدريج شاگردان تقليل يافتند و در نهايت به پنج شش نفر رسيد. امام درس را همچنان ادامه مي‏داد. ما كه از ارادتمندان امام بوديم ميل داشتيم درس همچنان ادامه‌ يابد ولي احساس كرديم اين جمعيت كم در شأن امام نيست. روزي به ايشان عرض كرديم: «ما دوست داريم همچنان از محضر درس شما استفاده كنيم ولي احساس مي‌كنيم شما در عمل به وعده و ادامه‌ي درس مأخوذ به حيا هستيد، اگر چنين است و قلباً تمايل به تعطيل درس داريد از جانب ما مانعي نيست». فرمود: «اگر اجازه بدهيد بهتر است تعطيل كنيم». بدين‌صورت كارشكني‏‌هاي مخالفان مؤثر افتاد و درس خيارات به اتمام نرسيد.

چندي بعد بحث زكات را در منزل براي تعدادي از فضلا شروع كرد. آقاي مطهري و منتظري و آسيد موسي صدر از جمله شركت‌كنندگان بودند.

چندي بعد نيز بحث طهارت را شروع كرد ولي خوشبختانه روزبه‌­روز بر تعداد شاگردان اضافه شده به حدي كه بعد از درس آيت‌الله بروجردي پرجمعيت‌‏ترين درس‏ها شد و مورد استقبال فضلا قرار گرفت. اين درس در حدود هفت سال به اتمام رسيد.

بعد از اتمام درس طهارت در ابتدا مكاسب محرمه را تدريس كرد، بعد از آن كتاب بيع را شروع كرد و تا زمان تبعيد ادامه داشت ولي به اتمام نرسيد. جمعيت شركت‌كننده زياد و درس پررونقي بود.

اينجانب يك دوره‌ي كامل خارج درس اصول، و كتاب طهارت به طور كامل و بخشي از خيارات و كتاب مكاسب محرمه به‌طور كامل و بخشي از كتاب بيع را از درس امام استفاده كردم.

 

ويژگي‏هاي درس امام

1 ـ خوش‌بيان و درسش براي همه قابل فهم بود.

2 ـ در آغاز موضوع بحث را خوب تبيين مي‌كرد.

3 ـ بعد از آن به اقوال علما در مسئله اشاره مي‌كرد. در صورت لزوم به اقوال علماي اهل سنت نيز اشاره مي‌كرد.

4 ـ ادله هر يك از قائلين را نقل و نقد مي‌كرد.

5 ـ سپس رأي مختار خودش را مي‌گفت و ادله‌ي آن را كاملاً توضيح مي‏داد.

6 ـ به سند احاديث و ضعف يا وثاقت راويان اشاره مي‌كرد.

7 ـ در فهم مفاد احاديث بسيار دقيق بود.

8 ـ در مسائل فقهي و اصولي كه بي‌جهت به مسائل  فلسفي استدلال شده بود مي‏تاخت و مي‌گفت: فلسفه از علوم حقيقي است و در فقه و اصول كه از علوم اعتباري هستند جايگاهي ندارد.

9 ـ بسيار منظم و وقت‌شناس بود.

10 ـ به اشكال شاگردان خوب گوش و پاسخ مي‏داد.

11 ـ از فقها و علماي گذشته با ادب نام مي‏برد و هيچ­گاه توهين نمي‌كرد. گاهي اقوال آنها را رد مي‌كرد ولي با رعايت ادب. اگر يكي از شاگردان نسبت به يكي از علما بي‌ادبي مي‌كرد، امام با او برخورد مي‏نمود.

12 ـ به شاگردان احترام مي‌گذاشت.

13 ـ درس او بين 45 دقيقه تا يك ساعت طول مي‌كشيد.

14 ـ روزهاي چهارشنبه يك حديث كوتاه اخلاقي مي‏خواند و در حدود ده دقيقه درباره‌‏اش صحبت مي‌كرد.

15 ـ معمولاً در موضوع بحث صحبت مي‌كرد و پراكنده‌گويي نداشت.

16 ـ بسيار تيزهوش و خوش‌فهم بود.

 

خاطراتي از امام خميني

اين خاطرات به سال‏هاي 1328 تا 1343 برمي‌گردد كه امام(ره) به تركيه تبعيد شدند. من در اين مدت در درس امام شركت داشتم و با ايشان مأنوس بودم. امام براي من و تعدادي از شاگردانش شخصيتي محبوب و جاذب بود. علاقه‌ي من نسبت به ايشان فراتر از علاقه‌ي استاد و شاگردي بود، بلكه شيفته و مريد او بودم. گويا جاذبه‌ي او جاذبه‌ي باطني و معنوي بود كه از ايمان و اخلاصش نشأت مي‌گرفت. شايد شركت من در درس اخلاق او در آغاز طلبگي و سال 1321 نيز در اين جهت بي ­تأثير نبوده است. در آن زمان هم كه در اصفهان بودم به ايشان علاقه‏مند بودم. كتاب كشف‏الاسرار ايشان را در اصفهان خواندم و او را به عنوان يك روحاني شجاع و مخلص و مدافع از اسلام مي‏شناختم. در اينجا به برخي خاطرات كه به يادم مانده اشاره مي‌كنم:

 

1 ـ مرسوم امام خميني اين بود كه روزهاي جمعه، مجلس روضه ‏اي در منزل ترتيب مي‏داد. مجلس ساده و بي‌آلايشي بود. شركت‌كنندگان در مجلس غالباً شاگردان و گاهي دوستان و همسايگان بودند. منبري غالباً آشيخ قوام وشنوه‌‏اي بود. سخنان او ساده و اخلاقي بود و بيشتر از احاديث و نهج‌البلاغه استفاده مي‌كرد. در آخر ذكر مصيبتي هم مي‌كرد ولي روضه‌خوان نبود. امام به او توصيه كرده بود كه در منبر نامي از او نبرد. در مجالسي كه به‌مناسبت وفات يكي از ائمه برگزار مي‏شد، يكي از روضه ‏خوان‏ها را دعوت مي‌كرد. جالب اينكه در اين مجالسْ امام جاي هميشگي خودش مي‏نشست، به واردين احترام مي‌كرد ولي دم درب اتاق نمي ‏ايستاد. شايد علت اين رفتارش اجتناب از تظاهر به تواضع بوده است.

 

2 ـ زماني كه در مدرسه‌ي حجتيه ساكن بودم مبتلا به بيماري شديد رماتيسم شدم. در حدود چهل روز در حجره‌ي مدرسه بستري بودم و قدرت حركت نداشتم و در درس شركت نمي‌كردم. در آن مدت امام به اتفاق آشيخ جعفر سبحاني دو مرتبه از من عيادت كردند كه برايم جالب و اسباب تسكين بود.

3 ـ بعضي روزها بعد از درس تا مقداري از راه امام را همراهي مي‌كردم و اگر در مسائل درس اشكالي داشتم مطرح مي‏ساختم و پاسخ آن را مي‏شنيدم. در يكي از ايام به من فرمود قصد دارم به ديدار آقاي حاج ميرزا مهدي بروجردي بروم، اگر شما هم ميل داريد مي‏توانيد بياييد. با هم سوار درشكه شديم. وقتي به مقصد رسيديم امام مبلغ ده ريال به درشكه ‏چي داد. او حرفي نزد ولي گويا انتظار كرايه‌ي بيشتري داشت. كرايه‌ي هر نفر پنج ريال بود. به امام عرض كردم: «گويا درشكه‌چي انتظار كرايه‌ي بيشتري داشت؟» فرمود: «حقش همين بود، اگر بيشتر به او مي‏داديم عادت مي‌كرد».

4 ـ روزي به من فرمود: «مي‏خواهم به ديدار آقاي داماد (آيت‌الله سيد محمد محقق داماد) بروم». با هم پياده به منزل آقاي داماد رفتيم. بعد از سلام و احوال‌پرسي امام به ايشان گفت: شنيده ‏ام قصد تشرف به عتبات را داريد، به ما هم دعا كنيد. هدف شما زيارت و عبادت است، ولي علما و فضلاي نجف اهل گعده و جر و بحث هستند، شما هم ناچاريد ديد و بازديدهايي داشته باشيد. مواظب باشيد بحث‏هاي طلبگي، شما را از هدف اصلي يعني زيارت باز ندارد».

 

5 ـ در آغاز طلبگي (سال 1321) در حدود سه ماه در درس اخلاق امام شركت كردم و شيفته‌ي آن بودم. در مرتبه‌­ي دوم كه به قم آمدم، متأسفانه درس اخلاق تعطيل شده بود. چندي بعد در جلسه‌‏اي كه با دوستان داشتيم سخن از درس اخلاق امام به ميان آمد. من از تعطيل‌شدن آن اظهار تأسف كردم، يكي از آنان گفت خوشبختانه ايشان كتابي در اخلاق نوشته كه هنوز چاپ نشده است. در يكي از ايام به امام عرض‌ كردم: «شنيده‌‏ام كتابي در اخلاق داريد اگر مانعي ندارد لطف كنيد مطالعه كنم». فرمود: «مانعي ندارد». نسخه‌ي خطي كتاب را گرفتم و مشغول مطالعه شدم. جلد چرمي مشکي داشت و در حدود پانصد صفحه و به خط زيباي امام نگاشته شده بود. با دقت و شوق فراوان كتاب را خواندم، و عميقاً تحت تأثير قرار گرفتم. بعد از چندي كتاب را تحويل ايشان دادم و تشكر كردم. سؤال كرد: «كتاب را چگونه يافتي؟» عرض كردم: «بسيار جالب بود»، كتاب را به دو بخش مي‌توان تقسيم كرد: بخشي از آن شرح احاديث ساده‌ي اخلاقي بود كه براي همه قابل فهم است، ولي بخشي ديگر مربوط به شرح احاديث عرفاني است كه جز براي علما و فضلا قابل فهم نبود. متأسفانه بعد از دستگيري امام و حمله‌ي مأموران ساواك به منزل ايشان آن نسخه‌ي گرانبها به همراه ساير كتاب‏ها به تاراج رفت و هرگز پيدا نشد. بعد از پيروزي انقلاب هم هر چه در بايگاني ‏هاي ساواك جستجو شد چيزي به دست نيامد. از چند نفر از فضلا كه احتمال مي‏دادم از آن نسخه‌برداري كرده باشند سؤال كردم ولي اظهار بي‌اطلاعي كردند. يك روز برحسب اتفاق يكي از فضلا گفت: من در كتابخانه‌ي آخوند ملاعلي همداني نسخه خطي كتابي را ديدم به نام اربعين. نوشته بود اين كتاب را از روي نسخه‌ي خطي كتاب اربعين حاج آقا روح‌الله خميني استنساخ كردم. از اين خبر مسرت‌بخش بسيار خشنود شدم، به او گفتم اين نسخه را به هر قيمت شده خريداري كنيد، پولش را مي‏پردازم. بعد از چندي خبر داد: نسخه را گرفتم و با اجازه‌ي امام در حال چاپ و نشر است. اين كتاب با نام «چهل حديث» منتشر شد.

 

6 ـ زماني كه در مدرسه‌ي حجتيه ساكن بودم، در درس خارج فقه و اصول امام خميني و درس فلسفه‌ي علامه طباطبايي شركت مي‌كردم و به اين دو استاد بزرگوار شديداً ارادت داشتم. قصد كردم آن دو عزيز را به مهماني در حجره‌ي مدرسه دعوت كنم، ولي در پذيرفتن دعوت اطمينان نداشتم، خوشبختانه با كمال سادگي دعوتم پذيرفته شد. از اين توفيق بسيار شادمان بودم؛ زيرا مدت‏ها بود كه آرزو داشتم روزي با اين دو استاد محبوب هم‌غذا شوم. غذايي ساده و طلبگي در حجره طبخ كردم (پلو و خورش لپه) و در انتظارشان بودم. بعد از نماز ظهر و عصر تشريف آوردند. برخورد آن دو بزرگوار در حد احترام و سلام و احوالپرسي متعارف بود. بعد از پذيرايي مختصر خواستم از فرصت استفاده كنم و با طرح يك مسئله‌ي فلسفي آن دو استاد فلسفه را به بحث و جدال طلبگي بكشانم. بدون اينكه به شخص خاصي توجه كنم، مسئله‏‌اي را مطرح ساختم. هر دو نفر كاملاً گوش مي‏دادند قريب يك دقيقه هر دو نفر سكوت كردند. بعد از آن علامه به‌عنوان احترام نگاهي به امام كرد، شايد در جواب پيشقدم شود، ولي با تبسمي از ايشان مواجه شده علامه جواب سؤال را داد و امام همچنان ساكت بود و گوش مي‏داد. بعد از آن مسئله‌ي ديگري را از امام سؤال كردم جواب داد، علامه كاملاً گوش مي‏داد ولي وارد بحث نشد. به‌هرحال موفق نشدم اين دو استاد را به بحث طلبگي وارد سازم. جلسه‌ي جالب و شيريني بود.

 

7 ـ با اينكه حاج آقا روح‌الله در فقه و اصول از شاگردان مبرز آيت‌الله حاج شيخ عبدالكريم حائري و حاج مير سيدعلي يثربي كاشاني بود و دروس سطح فقه و اصول را تدريس مي‌كرد، اما به فلسفه و عرفان بيشتر شهرت داشت. منظومه‌ي حكمت حاجي سبزواري و كتاب اسفار را تدريس مي‌كرد و در اين باره شاگردان زبده‏اي مانند آقاي آشيخ مرتضي مطهري و آشيخ حسينعلي منتظري و حاج آقا مهدي حائري و ديگران پرورش داد. اما در آن زماني كه من به قم آمدم، فلسفه را به‌كلي تعطيل و تمام اوقاتش را صرف فقه و اصول مي‌كرد. به ­طوري­كه حتي در درس فقه و اصول هم حاضر نبود به سؤالات فلسفي پاسخ دهد و مي‌گفت: «اين مسائل را بگذاريد جاي خودش». روزي به ايشان عرض كردم شما كه اهل فلسفه هستيد، چرا با مسائل فلسفي اين‌گونه برخورد مي‌كنيد؟ جواب داد: «در اين زمان اسلام احتياج به فقه و فقيه دارد». من در آن زمان مقصود ايشان را خوب نفهميدم. تا سال 1342 كه مبارزات بر ضد رژيم پهلوي شروع شد و در بين فقها و مراجع حاج آقا روح‌الله پرچم مبارزات را بر دوش گرفت و مردم ديندار ايران دعوت او را پذيرفتند و در نهايت رژيم طاغوتي را سرنگون و نظام اسلامي را جايگزين ساختند، در آن زمان احساس كردم تغيير روش ايشان از تدريس فلسفه و عرفان به فقه و اصول هدفدار بوده است. زيرا نفوذ كلمه‌ي مرجعيت ديني بود كه قلوب توده‏هاي مردم ديندار را به سوي خود جذب مي‌كرد.

8 ـ بعد از ارتحال آيت‌الله بروجردي مدت چهل روز درس‌هاي حوزه‌ي علميه‌ي قم تعطيل بود. مراسم ترحيم مرتب برگزار مي‏شد. علما و فقهاي بزرگ حوزه به اتفاق جمعي از هوادارانشان با جاه و جلال در مجالس شركت مي‌كردند. مشهدي رضا كه صداي بلندي داشت براي ورود آنها تقاضاي صلوات مي‌كرد. مردم به احترام حركت كرده و آقايان در صدر مجلس مي‏نشستند. ولي حاج آقا روح‌الله در همه‌ي مجالس شركت نمي‌كرد و اگر هم شركت مي‌كرد تنها بود و در گوشه ‏اي مي‏نشست.

 

9 ـ در اين مدت مردم شهرستان‏ها، گروه گروه با عَلَم و كتل و مرثيه‌خواني همراه با علماي بزرگ به قم مي‏آمدند و در خيابان‏هاي قم به سينه‌زني و مرثيه‌خواني مي‏پرداختند. مرسوم علما و مراجع قم اين بود كه با علمايي كه از شهرستان‏ها به قم مي‏آمدند، ديد و بازديد داشتند ولي حاج آقا روح‌الله از اين ديد و بازديدها نداشت. شاگردان و علاقه‏مندان ايشان از اين روش ناراحت بودند، زيرا احساس مي‌كردند با ادامه‌ي اين روش از علماي هم‌طراز خود عقب مي‏افتد. روزي به ايشان عرض كردم: «آيا احترام و ديد و بازديد از علما امر مستحبي نيست؟» فرمود: «چرا». عرض كردم: «ما از شما انتظار داريم اين امر مستحب اخلاقي را براي رضاي خدا انجام دهيد. به‌طور معمول با علمايي كه از شهرستان‏ها مي‏آيند ديد و بازديد داشته باشيد». فرمود: «مطلب صحيحي است ولي من با نفس‌اماره‌ي خودم چه ‌كنم».

10 ـ بعد از فوت آيت‌الله بروجردي مراجع و علماي بزرگ قم يكي پس از ديگري مجلس ختم مي‌گذاشتند و احياناً بر يكديگر سبقت مي‌گرفتند. سخنران مجالس مهم هم غالباً آقاي فلسفي بود و از صاحب مجلس تجليل به‌عمل مي‏آمد. ولي حاج آقا روح‌الله از تشكيل مجلس ختم خودداري مي‌كرد، و اصرار شاگردان مفيد واقع نمي‏شد. روزي خدمت ايشان رسيدم و گفتم: «مگر شما با آيت‌الله بروجردي اختلاف داشته‏ايد؟» فرمود: «نه، اين چه سؤالي است؟». گفتم: «در بين طلاب گفته مي‏شود علت خودداري شما از تشكيل مجلس ختم وجود اختلاف و دلخوري است». گفت: «لااله‌الاالله! اين چه حرفي است مي‏زنند؟ وجود آيت‌الله بروجردي قدرت و شوكتي بود براي اسلام؛ ارتحال ايشان ضربه‌ي بزرگي بر حوزه وارد ساخت، آن‌قدر از فوت او ناراحت هستم كه تحمل حضور بر قبر و فاتحه‌خواني برايم دشوار است». سپس فرمود: «اكنون كه اين حرف‏ها زده مي‏شود مجلس ختمي برقرار سازيد، ولي براي منبر از آقاي فلسفي دعوت نكنيد و به سخنران تذكر بدهيد نام مرا در منبر نبرد».

 

11 ـ بعد از فوت آيت‌الله بروجردي چند نفر از فقها و علماي بزرگ مانند آيات عظام گلپايگاني و شريعتمداري و نجفي‌مرعشي به‌عنوان حفظ حوزه‌ي علميه هر يك به مقدار توانش شهريه ‏اي را مي‏پرداختند، ولي حاج­آقا روح‌الله در اين رابطه اقدامي به‌عمل نياورد. بعضي از دوستان به ايشان پيشنهاد كردند شما هم شهريه‏اي به طلاب بدهيد، ما حاضريم در تهيه‌ي وجوهات در ابتدا به شما كمك كنيم، اگر يكي دو ماه شهريه بدهيد بعداً اهل وجوهات به شما مراجعه خواهند كرد، ولي ايشان قبول نكرد.

آقاياني كه رساله‌ي عمليه‌ي فارسي داشتند، آن را تجديد چاپ كردند. در آن زمان يكي از كتابفروشي‏هاي تهران قصد داشت رساله‌ي عروة‌الوثقي را با حواشي مراجع به چاپ برساند. اظهار داشت حاضرم حواشي حاج آقا روح‌الله خميني را نيز ضميمه كنم، مشروط به اينكه پانصد جلد آن را خريداري كند ولي هرچه اصرار كرديم قبول نكرد و گفت: هركس بخواهد از من تقليد كند خودش رساله را مي‏خرد. در نهايت كتاب عروةالوثقي با حواشي ساير آقايان و بدون حاشيه‌ي ايشان به چاپ رسيد.

 

12 ـ علما و فقهاي حوزه و هم‌طرازهاي حاج آقا روح‌الله هريك براي خود دفتر و بيروني و اندروني و جلسه‌ي استفتاء داشتند و بدين‌وسيله منزلشان رونقي داشت و طلاب و مردم عادي رفت‌وآمد داشتند، ولي ايشان از تنظيم چنين برنامه ‏هايي امتناع مي‏ورزيد. پيشنهاد مي‏شد رساله‌ي فارسي خود را چاپ كنيد، مي‏فرمود: «من مقلد ندارم». گفته مي‏شد خوب است جلسه‌ي استفتائي داشته باشيد، مي‌گفت: «اكنون نيازي نمي‏بينم». علاقه‏مندان او از چنين وضعي ناراحت بودند. روزي به ايشان عرض كردم: «تعدادي از فضلا و اساتيد داريم كه بعد از فوت آيت‌الله بروجردي در درس‏هاي خارج شركت نمي‌كنند، اين افراد اميد آينده‌ي حوزه هستند، تدريس مي‌كنند ولي در درس‏ها شركت ندارند. طبعاً پيشرفت فقهي آنان به نحو مطلوب نخواهد بود». از باب مثال چند نفر را نام بردم كه حاج شيخ عبدالجواد جبل‌عاملي و آشيخ حسينعلي منتظري از جمله‌ي آنها بودند. عرض كردم اگر صلاح بدانيد اين آقايان را دعوت كنيد، هفته ‏اي يك يا دو ساعت خدمت شما باشند، مسائل دشوار فقهي را مطرح و بحث كنيد، هم شما از آنها استفاده مي‌كنيد هم آنان در فقه ورزيده ‏تر مي‏شوند. حاج آقا روح‌الله در اين مدت سرش را پايين انداخته خوب گوش مي‏داد. بعد از اتمام سخن من، سر برداشت و گفت: «از شما انتظار داشتم به من بگويي تو پيرشده ‏اي و مرگت نزديك شده‏ است. به فكر اصلاح خودت باش، مواظب باش دنيا تو را فريب ندهد. برعكس مي‏خواهي مرا به تأسيس جلسه‌ي استفتاء تشويق كني؛ من در اين زمان مقلد ندارم تا نيازي به تشكيل جلسه‌ي استفتاء داشته باشم».

13 ـ آقاي آشيخ جعفر سبحاني از شاگردان خوب و علاقه‏مند به آقاي خميني بود. از سوي ديگر نسبت به يكي از فضلا هم شديداً علاقه‏مند بود. او از شاگردان آقاي محقق داماد بود و با آقاي خميني ارتباط چنداني نداشت. روزي آقاي سبحاني به‌منظور ايجاد رابطه بين اين دو نفر به آقاي حاج آقا روح‌الله گفت: «آقاي فلاني مجلس روضه‌خواني دارد در خدمت شما در مجلس روضه‌ي ايشان شركت كنيم؟» امام قبول نكرد و اصرار آقاي سبحاني مؤثر واقع نشد. آقاي سبحاني مكدر شد. روزي به من گلايه كرد و گفت: «در طول اين مدت يك خواهش از حاج آقا روح‌الله كردم ولي پذيرفته نشد».

 

نظر امام در مخالفت با اصلاحات ارضي شاه

يكي از مواد برنامه انقلابِ به اصطلاح سفيد شاه، تقسيم اراضي بود. او تصميم داشت اين عمل را در زمان حيات آيت‌الله بروجردي انجام دهد ولي با مخالفت قاطع ايشان مواجه شد و از اجراي آن منصرف گشت. در سال 1340 و بعد از ارتحال آيت‌الله بروجردي از فرصت استفاده كرد و برنامه‌ي اصلاحات ارضي را اعلام كرد. در آن زمان علم نخست‌وزير بود. علما و مراجع تقليد اظهار مخالفت نمودند ولي بدون قاطعيت و تندي. اما از امام عكس‌العملي ديده نشد. روزي خدمت ايشان عرض كردم با پياده ­شدن برنامه‌ي تقسيم اراضي مشكلات فراواني به‌وجود خواهد آمد. به‌ويژه از لحاظ مسائل شرعي چرا در برابر اين عمل اقدامي به عمل نمي‏آوريد؟ فرمود: «صلاح نيست، چون به حمايت از مالكان متهم مي‏شويم و كشاورزان به ما بدبين مي‏شوند». بعد از اين و در طول مبارزات هم امام درباره‌ي تقسيم اراضي سخنان تندي نفرمود. ولي مبارزات را در سال 1341 و در مسئله­ ي لايحه‌ي انتخابات انجمن‏هاي ايالتي و ولايتي كه قيد اسلام از شرايط انتخاب‌كنندگان و انتخاب‌شوندگان برداشته بود و به جاي سوگند با قرآن، سوگند به كتاب آسماني گذاشته شده بود، شروع كرد. در اين رابطه سوژه‏اي را انتخاب كرد كه بُرد همگاني داشت و با آن بهتر مي‏توان عواطف توده‌ي مردم را تحريك كرد.

 

گوشه‏‌اي از اخلاق و رفتار امام خميني

خوش‌قيافه، جاذب، خوش‌لباس و پاكيزه، خوش ­استعداد و تيزهوش بود. ساده و مردمي سخن مي‌گفت و خوش‌بيان بود. در مجالس كم سخن مي‌گفت و مجلس‌آرا نبود. تندخو و بد اخلاق نبود ولي گاهي كه عصباني مي‏شد داد مي‏زد. اهل شوخي و مزاح نبود. از غيبت و تهمت و عيب‌جويي جداً اجتناب مي‌كرد. اجازه نمي‏داد در حضورش از ديگران غيبت و بدگويي شود. در جلسات درس و بحث از گفتار بعضي علما انتقاد علمي مي‌كرد ولي با رعايت احترام و ادب.

خنده ‏هاي او از حد تبسم تجاوز نمي‌كرد. با افراد زود مأنوس نمي‏شد. با اينكه بداخلاق نبود از اقتدار نفساني و هيبت ويژه ‏اي برخوردار بود؛ به گونه‏ اي كه حتي خواص در برابر او مرعوب بودند و سخن گفتن برايشان دشوار بود. به شاگردان احترام مي‌گذاشت ولي در حد معمول. متكبر نبود ولي از تواضع‌ ريايي هم خودداري مي‌كرد، از خودنمايي و رياكاري جداً اجتناب مي‏ورزيد. از رفتار او چنين احساس مي‌كردم كه با نفس خود همواره در حال مبارزه است. در تصميماتِ خود قاطع بود و در تحقق آنها پافشاري مي‌كرد. با اينكه خودش خارج فقه و اصول را تدريس مي‌كرد و شاگردان زيادي هم داشت در درس آيت‌الله بروجردي شركت مي‌كرد.

 

از فرزندش حاج آقا مصطفي پرسيدم: «برنامه‌ي حاج آقا شب‏ها چيست؟» گفت: «شب‏ها زود مي‏خوابد و سحر بيدار مي‏شود. بعد از اداي نماز شب و ذكر و دعاي معمول به مطالعه مي‏پردازد، تا اذان صبح، نافله و نماز صبح را مي‏خواند و بعد از تعقيبات، باز هم مطالعه مي‌كند».

 

به دعا و مناجات علاقه داشت و به مداومت خواندن مناجات شعبانيه (مناجات اميرالمؤمنين و امامان) توصيه مي‌كرد. اهل عبادت و ذكر و دعا و قرائت قرآن بود ولي در حد اعتدال. گهگاه براي زيارت به حرم حضرت معصومه (عليهاالسلام) مشرف مي‏شد. از پذيرش امامت جماعت امتناع مي‏ورزيد، ولي در نماز جماعت مدرسه‌ي فيضيه به امامت آيت‌الله سيد محمدتقي خوانساري شركت مي‌كرد و گاهي كه ايشان تشريف نمي‏‌آوردند، به پيشنهاد بعضي حاضران امامت را مي‏پذيرفت. در نماز جماعت آيت‌الله بروجردي نيز شركت مي‌كرد. اما از سال 1342 كه مبارزات با رژيم پهلوي آغاز شد، به پيشنهاد بعضي فضلا امامت جماعت را پذيرفت و در حياط منزل نماز مغرب و عشا را برپا مي‏ساخت. در وضو و نماز وسواسي‌گري نداشت، با كمي آب و با سرعت وضو مي‌گرفت، حمد و سوره را به‌طور معمول مي‏خواند. ركوع و سجده ‏اش طولاني نبود. نوافل مغرب و عشا را تند مي‏خواند و حتي گاهي طمأنينه را رعايت نمي‌كرد. روزي به ايشان عرض كردم: «چرا در نوافل طمأنينه را رعايت نمي‌كنيد؟» فرمود: «در نماز واجب هم دليل ندارد». در درس اخلاق از استادش آيت‌الله شاه‌آبادي با تجليل و احترام ياد مي‌كرد. آقاي خميني زندگي متوسط و زيبايي داشت. مدت‏ها اجاره‌نشين بود. و در اواخر خانه‌ي ملكي تهيه كرد. منزل او در محله‌ي يخچال قاضي و داراي پنج اتاق بود و تا زمان تبعيد در همان خانه زندگي كرد. فرش اتاق‏ها قالي‏هاي ارزان‌قيمت و بعضاً گليم بود. يكي از اتاق‏ها به عنوان بيروني و محل ملاقات انتخاب شده بود. از ملاقات‌كنندگان با يك فنجان چاي پذيرايي مي‏شد و جز آن چيزي نديدم. تنها يك مرتبه اتفاق افتاد كه يك جعبه شيريني را كه گويا برايش هديه آورده بودند تعارف كرد. البته در آن زمان زندگي همه‌ي علما و مراجع ساده و بدون تشريفات بود.

 

در آن زمان در تابستان‏ها هواي قم بسيار گرم و تحملش دشوار بود. درس‏ها تعطيل مي‏شد. كولر و پنكه هم وجود نداشت و به همين جهت كساني كه قدرت داشتند تابستان‏ها به نقاط ييلاقي اطراف قم يا مكان‏هاي ديگر مي‏رفتند. آقاي خميني از كساني بود كه تابستان‏ها به ييلاق مي‏رفت. به طلاب نيز توصيه مي‌كرد در صورت امكان در قم نمانند، زيرا به سلامت آنها لطمه مي‏زند. يك سال تابستان به‌دعوت آقاي حاج شيخ مرتضي اردكاني به اصفهان آمد. براي منزل او ساختماني را در يكي از باغ‏هاي اصفهان آخر خيابان طوقچي فراهم كرده بودند، باغ نسبتاً بزرگي بود با انواع ميوه ‏ها، ولي گرم بود. در يكي از ايام كه از نجف‌آباد به ديدار ايشان رفتم، پس از احوال‏پرسي فرمود: «من فكر مي‌كردم هواي اصفهان خنك است ولي چنين نيست». كولر و پنكه هم در آن زمان مرسوم نبود. من عرض كردم، اصفهان جاهاي خنك هم دارد، براي سكونت شما جاي خوبي را فراهم نكرده‏ اند.