اختلاف عقيده

موضوع ديگرى كه بسا اوقات سبب تضعيف راوى مى‌شد و بدان بهانه اشخاص نيك و راستگو متهم مى‌شدند و احاديث آنها مردود شناخته مى‌شد، اختلاف عقيده بود. مثلا يكى از موضوعات حساسى كه در آن زمان مورد بحث و تفتيش بود داستان مخلوق بودن قرآن است. گروهى عقيده داشتند كه قرآن مخلوق نيست و قديم است. گروهى ديگر مى‌گفتند: مخلوق و حادث است. در بين اين دو دسته كشمكشها و نزاعها بلكه تكفيرها اتفاق افتاد. عدۀ زيادى از راويان احاديث چون عقيده داشتند كه قرآن مخلوق است يا در مخلوق بودنش شك و ترديد داشتند، تضعيف بلكه تكفير شدند.

نويسندۀ كتاب «اضواء على السنة المحمدية» مى‌نويسد: دانشمندان، جماعتى از راويان احاديث را مانند ابن لهيعه، تكفير نمودند. جرمشان اين بود كه عقيده داشتند قرآن مخلوق است. از اين بالاتر، دربارۀ محاسبى گفته شده كه:

ارث پدرش را قبول نكرده گفت: چون اهل دو دين از هم ارث نمى‌برند، من ارث پدرم را نمى‌خواهم. علت امتناعش اين بود كه پدرش واقفى بود يعنى در موضوع مخلوق بودن و مخلوق نبودن قرآن اظهار توقف و ترديد مى‌نمود  1 .

چنانكه تعصبات شديد مذهبى و اختلافات عقيده‌اى باعث مى‌شد كه جنبۀ امانت‌دارى و راستگويى افرادى را بكلى ناديده بگيرند و احاديث‌شان را يكسره مردود بشمارند، همچنين خوشبينى در اثر اتحاد مسلك و عقيده و تعصبات بيجا گاهى سبب مى‌شد كه جنايات و بدى‌هاى افرادى را به كلى فراموش كنند و آنان را توثيق و تعديل نمايند، مثلا عجلى دربارۀ‌عمر بن سعد ميگويد: از موثقين تابعين بوده و مردم از او روايت دارند.

در صورتيكه عمر بن سعد قاتل حسين بن على يعنى سيد جوانان اهل بهشت وجگرگوشۀ رسول خدا بوده است. 2

همچنين بسر بن ارطاة را كه از جانب معاويه مأموريت يافت و هزاران شيعۀ بى‌گناه را بقتل رسانيد و على بن ابيطالب خليفۀ پيغمبر را علنا دشنام مى‌داد، چنين عنصر ناپاكى را در اين اعمال ننگين معذور و مجتهد مى‌دانند  3 .

يحيى بن معين دربارۀ عتبة بن سعيد مى‌گويد: مورد وثوق است. نسائى و ابو داود و دارقطنى نيز وى را توثيق نموده‌اند، در صورتيكه عتبه همنشين و يار و ياور حجاج بن يوسف جنايتكار بوده است.

بخارى احاديث مروان بن حكم را در كتاب خود نوشته و بدانها اعتماد مى‌نمايد. در صورتيكه همين مروان يكى از عوامل مهم جنگ جمل بود، طلحه را تشويق و تحريك نمود تا با على جنگ كند. سپس در اثناء جنگ طلحه را بقتل رسانيد  4 .

اين چند موضوع بعنوان شاهد نوشته شد تا خوانندگان، به طرز تفكر و روش قضا و اظهار عقيدۀ نويسندگان واقف و آشنا گردند و بدانند كه حب و بغضها و تعصبات تا كجاها دخالت نموده است.

صاحب كتاب اضواء مى‌نويسد: در كار اين دانشمندان دقت كنيد ببينيد، چگونه شخصى را كه بقتل على راضى بود و طلحه را بقتل رسانيد و شخصى را كه متصدى كشتن حسين بن على شد توثيق مى‌نمايند، اما در مقابل، امثال بخارى و مسلم، احاديث علماى امت و حافظين آنها را مانند حماد بن مسلمه و مكحول عابد و زاهد را مردود مى‌شناسند  5 .

به‌هرحال، اگر شخصى از روات فضائل اهل بيت و على بن ابيطالب بود يا حديثى را بر طبق عقايد شيعه روايت كرد، همين جرم كافى بود كه بعضى از متعصبين عامه، در صحت احاديثش تشكيك كنند يا رسما مردود بدانند، چه رسد به جاييكه تشيع او محرز گردد، در آن صورت بغض و عناد، براى طرد احاديثش كافى است. شما در كلام جرير دقت بفرماييد تا مقدار تعصب عامه برايتان روشن گردد: «جرير مى‌گويد: جابر جعفى را ملاقات نمودم ولى حديثى از وى ننوشتم زيرا برجعت عقيده‌مند بود» 6.


 1 ) . كتاب اضواء على السنة المحمدية تأليف محمود ابوريه ط اول ص  ٣١۶ .
2 ) . اضواء ص  ٣١٩ .
 3 ) . اضواء ص  ٣٢١ .
4) . اضواء ص 317.
 5 ) . اضواء ص  ٣١٩ .
 6 ) . صحيح مسلم ج  ١  ص  ١٠١ .