بخش دوم بررسى احاديث
دكتر: جناب آقاى هوشيار! به بحث گذشته ادامه بدهيد:
هوشيار: در جلسه گذشته بحثى را به عنوان مقدمه خدمت شما عرضه داشتم وازاينكه طولانى وشايد خسته كننده بود معذرت مى خواهم. اكنون وارد اصل بحث يعنى بررسى احاديث مخالف قيام ونهضت مى شويم. چنانكه در جلسه قبل باطلاع شما رسيد، احكام سياسي واجتماعى بخش عظيمى از اسلام را تشكيل مى دهد ودر متن دين قرار دارد. جهاد درراه خدا ودفاع ازاسلام ومسلمين ومبارزه با كفر واستكبار ودفاع از محرومين ومستضعفين وامربه معروف ونهى از منكر، وبه طور كلى اقامه دين، از وظائف قطعى وضرورى مسلمين است ليكن ممكن است بعض افراد به بهانه وجود چند حديث، از انجام اين وظيفه بزرگ شانه خالى كنند وخويشتن را باانجام برخى از مراسم مذهبى دلخوش بدارند. به همين جهت لازم است احاديث را كاملاً بررسى كنيم. احاديث مذكور را بطور كلى به چند دسته مى توان تقسيم كرد:(1)
دسته اول
رواياتى كه به شيعيان سفارش مى كند: دعوت هركسى را كه قيام كرد وشما را به خروج مسلحانه دعوت نمود بدون تفكر نپذيريد بلكه شخص او وهدفش را بشناسيد وبررسى كنيد. اگر واجد شرائط رهبرى نبود يا در قيام هدف باطلى داشت، دعوت اورا اجابت نكنيد گرچه از خاندان پيامبر باشد. مانند اين حديث:
حديث اول ـ محمدبن يعقوب عن على بن ابراهيم عن ابيه عن صفوان بن يحيى عن عيسى بن القاسم قال سمعت اباعبدالله عليه السلام يقول:عليكم بتقوى الله وحده لاشريك له وانظروا لانفسكم فوالله ان الرجل ليكون له الغنم فيها الراعى فاذا وجد رجلاً هواعلم بغنمه من الذى هوفيها يخرجه ويجئى بذالك الرجل الذى هواعلم بغنمه من الذى كان فيها والله لوكانت لاحدكم نفسان يقاتل بواحدة يجرّب بها ثم كانت الاخرى باقية يعمل على ماقد استبان لها، ولكن له نفس واحدة اذا ذهبت فقد والله ذهبت التوبة فانتم احق ان تختار والانفسكم ان اتاكم آت منّا فانظروا على اى شيئى تخرجون ولا تقولوا: خرج زيد. فان زيداً كان عالماً وكان صدوقاً ولم يدعكم الى نفسه وانمادعاكم الى الرضا من آل محمد. ولوظهر لوفى بمادعاكم اليه. انما خرج الى سلطان مجتمع لينقضه. فالخارج منّا اليوم الى اى شيئى يدعوكم.الى الرضا من آل محمد صلى الله عليه وآله؟ فنحن نشهدكم انالسنا نرضى به وهويعصينا اليوم وليس معه احد وهو اذا كانت الرايات والالوية اجد ران لا يسمع منّا، الاّ من اجتمعت بنوفاطمة معه. فوالله ما صاحبكم الاّ من اجتمعوا عليه اذا كان رجب فاقبلوا على اسم الله وان احببتم ان تتأخروا الى شعبان فلاضيروان احببتم ان تصوموا فى اهاليكم فلعل ذالك اقوى لكم وكفالكم بالسفيانى علامة.(2)
يعني: عيص بن قاسم مى گويد: ازحضرت صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: تقوا را ازدست ندهيد وهمواره مراقب نفوس خودتان باشيد. به خدا سوگند اگر كسى چوپانى را براى چرانيدن گوسفندانش برگزيده، بعداً شخص ديگرى را يافت كه براى چرانيدن گوسفندان از چوپان اول داناتراست، چوپان قبلى را رها مى كند ومرد داناتر را به كار مى گيرد. به خدا سوگند اگر شما دوجان داشتيد كه با جان اول جنگ وتجربه مى كرديد، وجان ديگر برايتان باقى مى ماند واز تجربه هاى گذشته استفاده مى كرد(مانعى نداشت) ليكن واقع امر چنين نيست وهرانسانى بيش از يك نفس ندارد كه اگر به هلاكت برسد ديگر امكان توبه وبازگشت وجود ندارد. بنابراين برشما لازم است كه خوب بينديشيد وبهترين راه را انتخاب كنيد. پس اگر يك نفر ازما(خاندان پيامبر) آمد وشما را به قيام وخروج دعوت نمود، خوب بينديشيد كه به چه منظورى قيام كرده است. (وبراى توجيه قيام او) نگوئيد: زيدبن على هم قبلاً قيام كرد. زيرا زيد مردى دانشمند وراستگو بود وشمارا به امامت خودش دعوت نمى كرد بلكه به شخصى دعوت مى كرد كه مورد توافق ورضايت اهل بيت قرار گيرد. واگر پيروز مى شد حتماً به وعده اش عمل مى كرد وحكومت را باهلش مى داد. زيد در برابر دستگاه سلطنت قيام كرد تا آن را سرنگون سازد. اما آن كس كه امروز قيام كرده شما را به چه امرى دعوت مى كند؟ آياشما را به سوى شخصى دعوت مى كند كه مورد توافق ورضايت آل محمد قرارگيرد؟ نه چنين نيست. شما راگواه مى گيريم كه ما به قيام اين شخص راضى نيستيم. او هم اكنون كه به قدرت نرسيده با ما مخالفت مى كند پس در صورتى كه قدرت يافت وپرچمى برافراشت بطريق اولى از ما اطاعت نخواهد كرد. فقط دعوت كسى را بپذيريد كه همه فرزندان فاطمه دررهبرى او توافق نمايند كه او امام ورهبرشما است. وقتى ماه رجب فرارسيد به يارى خدا بيائيد. واگر خواستيد تا شعبان تأخير بيندازيد مانعى ندارد واگر ميل داشتيد كه روزه ماه رمضان را دربين خانواده خودتان باشيد شايد برايتان بهترباشد. واگر نشانه وعلامت مى خواهيد خروج سفيانى براى شما كفايت مى كند.
سند حديث ـ حديث صحيح است وراويان آن توثيق شده اند.
بررسى معنا ومفاد حديث
امام صادق عليه السلام دراين حديث مى فرمايد: مواظب نفوس خودتان باشيد مبادا بيهوده آن را به هلاكت بيندازيد. چنان نباشد كه هركس قيام كرد وشمارا بيارى طلبيد دعوتش را اجابت نمائيد.اگر مدعى رهبرى وامامت بود درحاليكه دربين امت فردى اعلم واصلح وجود دارد، دعوت اورا نپذيريد.(كما اينكه درزمان حيات ائمه معصومين عليهم السلام هميشه چنين بوده است) هم شخص رهبر قيام را مورد بررسى قرار دهيد هم هدفش را. اگر خودش مورد اعتماد نبود يا هدف درستى نداشت دعوتش را اجابت نكنيد. وقيام اين شخص را (ظاهراً محمدبن عبدالله بن حسن) با قيام زيدبن على بن حسين مقايسه نكنيد ونگوئيد چون زيد قيام كرد پس قيام اين شخص هم صحيح است. زيرا زيد نه مدعى امامت بود نه مردم را به سوى خودش دعوت مى نمود.هدف زيد اين بود كه حكومت باطل را سرنگون سازد وبه دست اهلش يعنى شخصى كه مورد توافق آل محمد باشد بسپارد. واگر پيروز مى شد حتماً بوعده اش عمل مى كرد. زيد مردى عالم وراستگو بود وصلاحيت رهبرى قيام را نيز داشت.اما شخصى كه اكنون قيام كرده مردم را به سوى خودش دعوت مى كند وبا اينكه هنوز به قدرت نرسيده با ما مخالفت مى نمايد پس اگر پيروز شد به طريق اولى از ما اطاعت نخواهد كرد ازحديث استفاده مى شود كه در آن زمان شخصى قيام كرده بوده كه خودش را لايق مقام امامت مى دانسته وبراى رسيدن به اين مقام مردم را بيارى مى طلبيده است. شخص مذكور ظاهراً محمدبن عبدالله بن حسن بوده كه به عنوان مهدى موعود قيام كرد. ابوالفرج اصفهانى مى نويسد: اهل بيت محمد او را مهدى مى خواندند وعقيده داشتند كه مهدى موعود روايات است.(3) همو مى نويسد: هيچكس شك نداشت كه محمدبن عبدالله، مهدى موعود است واين موضوع دربين مردم شايع بود وبه همين جهت گروهى از بنى هاشم وآل ابيطالب وآل عباس با او بيعت نمودند(4) همو نقل مى كند كه محمد به مردم مى گفت: شما مرا مهدى مى دانيد وواقعاً هم چنين است(5) به هرحال محمدبن عبدالله بن حسن درزمان حضرت صادق عليه السلام به عنوان مهدى موعود قيام كرده بود ومردم را به سوى خودش دعوت مى كردو دريك چنين موردى است كه امام صادق عليه السلام به عيص بن قاسم وسائر شيعيان مى فرمايد: مواظب نفوس خودتان باشيد وبيهوده آن را بهدر ندهيد. وقيام اين شخص را با قيام زيد مقايسه نكنيد. زيرا زيد مدعى امامت نبود بلكه مردم را به سوى شخصى كه مورد توافق آل محمد قرار گيرد، دعوت مى نمود.
از سخنان گذشته به خوبى روشن شد كه امام صادق عليه السلام درصدد نيست كه مردم را به طور اطلاق از قيام نهى كند بلكه قيامها را به دو دسته تقسيم مى كند: يك دسته قيامهاى باطل نظير قيام محمد بن عبدالله بن حسن ودرچنين موردى نبايد مسلمين دعوتش را بپذيرند ونفوسشان را به هلاكت بيندازند. دسته ديگر، قيامهاى صحيح كه مطابق موازين عقل وشرع است، نظير قيام زيدبن علي، كه هم هدف درستى داشت هم خودش واجد شرائط رهبرى بود. كه امام صادق عليه السلام نه تنها از چنين نهضتهائى نهى نمى كند بلكه ظاهراً آنها را تأييد مى نمايد. از حديث استفاده مى شود: هرقيامى كه نظير قيام زيد باشد مورد تأييد ائمه عليهم السلام مى باشد. بررسى شخصيت زيد واهداف وانگيزه هاى قيامش نياز به بحثهاى طولانى دارد كه دراين مختصر نمى گنجد، ولى به طور اختصار عرض مى كنم.
1ـ رهبر قيام يعنى زيد مردى با تقوا وعالم وصادق بود وصلاحيت رهبرى داشت. حضرت صادق عليه السلام درباره اش مى فرمود: عمويم زيد براى دنيا وآخرت ما سودمند بود. به خدا سوگند درراه خدا به شهادت رسيد، او نيز مانند شهيدانى است كه با رسول خدا وعلى بن ابيطالب وحسن وحسين عليهم السلام به شهادت رسيدند.(6) حضرت على عليه السلام مى فرمود: مردى با ابهت وجلال دركوفه قيام مى كند كه زيد نام دارد. او دربين اولين وآخرين همانندى ندارد. جز كسانى كه از سيره ورفتارش پيروى مى نمايند. زيد واصحابش در قيامت با طومارهائى ظاهر مى شوند. فرشتگان باستقبال آنان مى شتابند ومى گويند: اينان بهترين باقيماندگان ودعوت كنندگان به حق مى باشند. رسول خدا صلى الله عليه وآله نيز از آنان استقبال مى كند ومى فرمايد: پسرم! شما به ظيفه خودتان عمل كرديد. واكنون بدون حساب داخل بهشت شويد.(7)
رسول خدا صلى الله عليه وآله به امام حسين فرمود: ازنسل تو فرزندى به وجود مى آيد كه زيد نام دارد. او واصحابش درقيامت با صورتهاى سفيد وزيبا محشور مى شوند وداخل بهشت مى گردند.(8)
2ـ زيد در قيامش هدف صحيحى داشت. مدعى امامت نبود بلكه مى خواست حكومت طاغوت را سرنگون سازد بعد از آن حق را به حقدارش يعنى امام معصوم كه مورد توافق آل محمد قرار مى گيرد بسپارد واگر پيروز مى شد به وعده اش عمل مى كرد. امام صادق عليه السلام فرمود: خدا عمويم زيد را رحمت كند. اگر پيروز مى شد بوعده اش عمل مى كرد. او مردم را به شخص مورد توافق آل محمد دعوت مى كرد كه مصداقش من بودم.(9)
يحيى بن زيد مى گويد: خدا پدرم را رحمت كند. به خدا سوگند يكى از بزرگترين عبادت كنندگان بود. شبها به عبادت مشغول بود وروزها روزه دار بود. درراه خدا جهاد كرد. راوى مى گويد: به يحيى گفتم: يابن رسول الله! البته امام بايد چنين باشد. يحيى گفت: پدرم امام نبود بلكه اززهاد وسادات بزرگوار واز جهادگران درراه خدا بود. باز راوى گفت: يابن رسول الله! پدرت مدعى امامت بود وبراى جهاد در راه خدا قيام كرد، با اينكه حديثى از پيامبر درباره كسيكه به دروغ ادعاى امامت كند وارد شده است. يحيى پاسخ داد: بنده خدا! چنين حرفى را نزن. پدرم عاقلتر از اين بود كه مدعى مقامى باشد كه حقش نيست. بلكه پدرم به مردم مى گفت: من شما را به سوى شخصى دعوت مى كنم كه مورد توافق آل محمد قرار گيرد. ومنظورش عمويم جعفربود. راوى گفت: پس جعفر بن محمد امام است؟ يحيى گفت: آرى او فقيه ترين فرد بنى هاشم مى باشد.(10)
خود زيد نيزبه علم وتقوا وفضيلت امام صادق عليه السلام اعتراف داشت. دريكجا مى گويد: هركس كه مى خواهد جهاد كند به سوى من بيايد وهركس كه طالب علم است خدمت پسر برادرم جعفر برود.(11)
ياران وسپاهيان زيد نيز به امامت وافضليت حضرت صادق عليه السلام ايمان واعتراف داشتند. عمارساباطى مى گويد: مردى به سليمان بن خالد كه در سپاهيان زيد خروج كرده بود، گفت: عقيده ات درباره زيد چيست؟ زيد افضل است يا جعفربن محمد؟ سليمان جواب داد: به خدا سوگند! يك روز از زندگى جعفر بن محمد بيشتر از تمام عمرزيد ارزش دارد. آنگاه سرش را حركت داد وبه نزد زيد رفت وداستان را برايش تعريف كرد. عمار مى گويد: من هم پيش زيد رفتم وشنيدم كه مى گفت: جعفر بن محمد در مسائل حلال وحرام امام ما مى باشد.(12)
3ـ قيام زيد يك قيام ناسنجيده واحساساتى وبدون آمادگى وتهيه مقدمات نبود بلكه از هر جهت حساب شده ودقيق بود. انگيزه اش درقيام امر به معروف ونهى ازمنكر ومبارزه با حكومت طاغوت بود. تصميم داشت با مبارزه مسلحانه حكومت غاصبين را سرنگون سازد وآن را به دست اهلش يعنى شخص مورد توافق آل محمد بسپارد. وبه همين جهت تعداد زيادى از مسلمين دعوتش را پذيرفتند وآماده جهاد شدند. ابوالفرج اصفهانى مى نويسد: پانزده هزارنفر از مردمان كوفه با زيد بيعت نمودند. علاوه براين، عده زيادى از اهالى مدائن وبصره وواسط وموصل وخراسان وگرگان دعوتش را اجابت كردند.(13)
قيام زيد آن چنان لازم وموجه بود كه تعدادى از فقهاى اهل سنت نيزدعوتش را پذيرفته وبياريش شتافتند. حتى مورد تأييد ابوحنيفه امام بزرگ اهل سنت نيز قرار گرفت. فضل بن زبير مى گويد: ابوحنيفه به من گفت: چند نفر از فقها دعوت زيد را پذيرفته اند؟ گفتم: سليمة بن كهيل ويزيد بن ابى زياد وهارون بن سعد وهاشم بن بريد وابوهاشم سريانى وحجاج بن دينار وچند نفر ديگر. ابوحنيفه مقدارى پول به من داد وگفت: اين پولها را به زيد بده وبگو درراه خريد سلاح وتأمين نيازهاى رزمندگان جهادگر به مصرف برسان. من پولها را گرفتم وبه زيد تحويل دادم.(14)
نكته جالب اين است كه زيد موضوع قيامش را قبلاً با امام صادق عليه السلام در ميان گذاشت وآن حضرت در جواب فرمود: عموجان! اگر راضى هستى كه كشته شوى وبدنت را در كناسه كوفه بدار بياويزند هرطور صلاح مى دانى عمل كن (15) وزيد با اينكه اين خبر را از امام صادق عليه السلام شنيده بود اما آن چنان مصمم بود واحساس وظيفه مى كرد كه حتى خبر شهادت نيز نتوانست اورا از اين اقدام بزرگ منصرف سازد. در راه خدا جهاد كرد تا به فيض شهادت نائل گشت. امام رضا عليه السلام درباره اش فرمود: زيدبن على از علماى آل محمد بود. براى خدا غضب كرد وبا دشمنان خدا جنگيد تا به شهادت رسيد (16) وامام جعفر صادق عليه السلام درباره اش فرمود: خدا عمويم زيد را رحمت كند. او مردم را به شخص مورد توافق آل محمد دعوت مينمود واگر پيروز ميشد حتماً بوعده اش عمل مى كرد.(17)
به اصل بحث برگرديم. چنانكه ملاحظه فرموديد روايت عيص بن قاسم را نمى توان از روايات مخالف نهضت وحركتهاى اسلامى محسوب داشت بلكه مى توان آن را از مؤيدات نهضتهاى صحيح اسلامى به شمارآورد. وحتى به وسيله اين حديث مى توان احاديث ديگر را توجيه وتفسيرنمود. كه مراد آنها نهى از نهضتهائى است كه رهبرى آن واجد شرائط لازم نباشد يا قيام ونهضت را قبل از تهيه مقدمات وامكانات لازم شروع كند، يا بانگيزه هاى باطل واردعمل شود. اما قيامهاى صحيح اسلامى كه مانند قيام زيدبن على باشد نه تنها ممنوع نيست بلكه مورد تأييد ائمه اطهارعليهم السلام بوده است. وبا همين بيان روشن شد كه حديث يازدهم همين باب وسائل را نيز نمى توان از احاديث مخالف قيام محسوب داشت. حديث اينست:
حديث دوم ـ احمدبن يحيى المكتب عن محمد بن يحيى الصولى عن محمدبن زيد النحوى عن ابن بى عبدون عن ابيه عن الرضا عليه السلام (فى حديث) انه قال للمأمون: لا تقس اخى زيداً الى زيدبن علي. فانه كان من علما آل محمد صلى الله عليه وآله. غضب لله فجاهد اعدائه حتى قتل فى سبيله ولقد حدثنى ابى موسى بن جعفر انه سمع اباه جعفربن محمد يقول: رحم الله عمى زيداً انه دعا الى الرضا من آل محمد ولوظفر لوفى بما دعا اليه. لقد استشارنى فى خروجه. فقلت ان رضيت ان تكون المقتول المصلوب بالكناسه فشأنك. (الى ان قال) فقال الرضا عليه السلام ان زيدبن على لم يدع ما ليس له بحق وانه كان اتقى لله من ذالك انه قال:ادعوكم الى الرضا من آل محمد(18) يعنى امام رضا عليه السلام به مأمون فرمود: برادرم زيد را بازيد بن على بن الحسين مقايسه نكن. زيد بن على از علما آل محمد بود كه براى خدا غضب كرد وبا دشمنان خدا جهاد نمود تا اينكه درراه خدا به شهادت رسيد. پدرم موسى بن جعفر فرمود كه از پدرم جعفربن محمد عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: خدا عمويم زيد را رحمت كند. او مردم را به سوى شخصى كه مورد توافق آل محمد قرارگيرد دعوت مى كرد. واگر پيروز مى شد حتماً به وعده اش عمل مى كرد. ومى فرمود: زيد درباره قيامش با من مشورت نمود، به او گفتم: اگر راضى هستى كشته شوى وبدنت را دركناسه كوفه بدار آويزند هرطور صلاح مى دانى عمل كن. (تا اينكه فرمود) پس امام رضا عليه السلام فرمود: زيدبن على مدعى چيزى نبود كه حقش نباشد. او پرهيزكارتراز اين بود كه چنين ادعاى ناحقى را داشته باشد. بلكه او به مردم مى گفت: شما را به شخصى دعوت مى كنم كه مورد توافق آل محمد قرار گيرد.
حديث مذكور از جهت سند صحيح نيست وراويانش دركتب رجال به عنوان مهمل توصيف شده اند. وازجهت معنا هم آن را نمى توان ا زاحاديث مخالف محسوب داشت. زيرا دراين حديث قيامهائى نظير قيام زيدبن على مورد تأييد قرار گرفته است. اما زيدبن موسى مورد انتقاد قرار گرفته است. زيدبن موسى دربصره خروج كرد ومردم را به سوى خودش دعوت مى نمود. خانه هاى مردم را به آتش كشيد. واموال مردم را به زور مى گرفت وسرانجام سپاهيانش شكست خوردند وخودش دستگير شد. مأمون او را مورد عفو قرار داد وخدمت امام رضا عليه السلام فرستاد. امام رضا عليه السلام دستور داد آزادش كردند ولى قسم خورد كه هيچگاه با او همكلام نشود.(19)
چنانكه ملاحظه مى فرمائيد دراين حديث از قيام زيدبن موسى انتقاد شده ليكن از هرقيام ونهضتى نهى نشده بلكه ازقيامهائى كه نظير قيام زيدبن على باشد تأييد به عمل آمده است.
دسته دوم
احاديثى كه دلالت دارند هرقيامى كه قبل از قيام جهانى حضرت مهدى عليه السلام انجام بگيرد سرانجام با شكست مواجه خواهد شد.
حديث اول ـ على بن ابراهيم عن ابيه عن حمادبن عيسى عن ربعى رفعه عن على بن الحسين ليه السلام قال: والله لا يخرج احد منّا قبل خروج القائم الاّ كان مثله كمثل فرخ طار من وكره قبل ان يستوى جناحاه فاخذه الصبيان فعبثوبه.(20)
يعنى امام سجاد عليه السلام فرمود: به خدا سوگند! هيچيك از ما قبل از قيام قائم قيام نمى كند مگر اينكه همانند جوجه پرنده اى است كه پيش از بال وپردرآوردن از لانه اش خارج شود، به دست كودكان خواهد افتاد كه با او بازى ميكنند.
سند حديث ــ حديث مذكور به اصطلاح اهل حديث، مرفوع ناميده مى شود. وبعض راويان حذف شده اند كه معلوم نيست چه كسى يا كسانى بوده اند وبه هرحال معتبر ومورد اعتماد نيست.
حديث دوم ـ جابر عن ابى جعفر محمدبن على عليه السلام قال: مثل خروج القائم منّا كخروج رسول الله صلى الله عليه وآله ومثل من خرج منّا اهل البيت قبل قيام القائم مثل فرخ طارمن وكره فتلاعب به الصبيان.(21)
يعنى امام محمد باقر عليه السلام فرمود: مثل قيام قائم مثل قيام رسول الله خواهدبود. ومثل هريك از ما اهل بيت كه قبل از قيام قائم خروج كند مثل جوجه پرنده اى است كه از آشيانه اش خارج گردد كه اسباب بازى كودكان قرار خواهد گرفت.
حديث سوم ـ ابو الجارود قال سمعت ابا جعفر عليه السلام يقول: ليس منّا اهل البيت احد يدفع ضيماً ولا يدعوا الى حق الاّصرعته البلية حتى تقوم عصابة شهدت بدراً، لايوارى قتيلها ولا يداوى جريحها، قلت: من عنى ابوجعفر عليه السلام؟ قال: الملائكة.(22)
يعنى امام محمد باقرعليه السلام فرمود: هيچ يك از ما اهل بيت به منظور دفع ظلم وقيام به حق قيام نمى كند جز اينكه با گرفتاريها وشكست مواجه خواهد شد. تا هنگامى كه افرادى كه درجنگ بدر حضور يافتند وبه يارى رزمندگان شتافتند، وكشته اى نداشتند تا مدفون شوند ومجروحى نداشتند تا معالجه گردند، قيام كنند.
راوى مى گويد: مقصود امام از اين افراد چه كسانى است؟ گفت: ملائكه كه درجنگ بدربه يارى سپاهيان اسلام فرود آمدند.
حديث چهارم ـ ابوالجارودعن ابى جعفرعليه السلام قال قلت له اوصنى فقال اوصيك بتقوى الله وان تلزم بيتك وتقعد فى دهمك هؤلا الناس وايّاك والخوارج منّا فانّهم ليسوا على شيئى (الى ان قال) واعلم انه لا تقوم عصابة تدفع ضيماً او تعزّ ديناً الاّصرعتهم البلية حتى تقوم عصابة شهدوا بدراً مع رسول الله صلى الله عليه وآله لا يوارى قتيلهم ولا يرفع صريعهم ولايداوى جريحهم. فقلت: من هم؟ قال: الملائكة(23) يعنى ابوالجارود مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: مرا وصيت بفرمائيد. فرمود به تو سفارش مى كنم كه تقوا را پيشه خود سازى وملازم خانه ات باشي. ودر خفا باهمين مردم زندگى كني. واز افرادى از ما كه قيام مى كنند، اجتناب كن. زيرا آنها برباطل هستند وهدف درستى ندارند(تا اينكه فرمود) وبدانكه هيچ گروهى براى دفع ظلم يا عزت واقتداراسلام قيام نمى كنند جزاينكه بلا يا وگرفتارى ها آنها را برزمين مى زند تا وقتى گروهى قيام كنند كه در جنگ بدر حضور داشتند وكشته نمى شدند تا مدفون گردند وبرزمين نمى افتادند تا برداشته شوند ومجروح نمى شدند تا معالجه شوند. راوى گفت: اين افراد چه كسانى هستند؟ فرمود: ملائكة.
سند حديث
اين سه حديث از جهت سند معتبر نيستند. زيرا راوى آنها ابوالجارود است كه زيدى مذهب بوده ومؤسس فرقه جاروديه مى باشد. ودركتب رجال تضعيف شده است.
بررسى معنا ومفاد احاديث
امام عليه السلام دراين احاديث دربرابر اصرار بعض شيعيان كه چرا شما قيام نمى كنيد از يك واقعيت خارجى خبرمى دهد كه هريك از ما(امامان) كه قبل از قيام قائم معهود قيام كند پيروزى ندارد وكشته مى شود وشكست او به مصلحت اسلام نيست. از ما اهل بيت تنها قيام مهدى به پيروزى نهائى مى رسد كه فرشتگان الهى نيز به ياريش فرود مى آيند. بنابراين، اين احاديث از قيام امامان خبرمى دهد وعلت عدم قيام آنها را تبيين مى كند وبه قيام سائرين نظر ندارد.
واگر مقصود امام عليه السلام از كلمه (منّا) سادات علوى باشد، وبفرمايد: هرقيامى كه به رهبرى هريك از علويين انجام بگيرد در نهايت با شكست وكشته شدن مواجه خواهد شد، بازهم دلالت برممنوعيت قيام ندارد. زيرا فرضاً كه چنين باشد.احاديث از يك واقعيت خارجى خبر مى دهند كه قيامهائى كه قبل از قيام حضرت مهدى عليه السلام انجام بگيرد به پيروزى كامل نمى رسد ورهبرش كشته مى شود، اما اين احاديث وظيفه شرعى وقطعى وجوب جهاد درراه خدا ودفاع از اسلام ومسلمين وامربه معروف ونهى ازمنكر ومبارزه با ظلم وبيدادگرى واستكبار را از عهده مسلمين ساقط نمى سازند اطلاع از كشته شدن مطلبى است وانجام وظيفه مطلب ديگر. امام حسين عليه السلام نيز با اينكه از موضوع شهادتش اطلاع داشت اما درعين حال براى دفاع از كيان اسلام دربرابر دستگاه طاغوتى يزيد قيام كرد. به وظيفه اش عمل نمود گرچه درنهايت به شهادت رسيد. وهم چنين زيدبن على بن الحسين بااينكه خبرشهادتش را از امام جعفر صادق عليه السلام شنيده بود بازهم به وظيفه شرعى خودش عمل كرد وبراى دفاع از اسلام وقرآن قيام نمود. گرچه درنهايت به شهادت رسيد. جهاد درراه خدا ودفاع از اسلام وامربه معروف ونهى از منكر ودفاع از محرومين ومستضعفين برمسلمين واجب است گرچه دراين راه كشته ها بدهند. زيرا كشته شدن مرادف با شكست نيست. اصولاً اگر اسلام درجهان گسترش يافته وباقى مانده است، دراثر جهاد وايثارگرى هاى امام حسين عليه السلام واصحاب ويارانش وجهاد وفداكارى هاى انسان هاى از خود گذشته اى همانند زيدبن على ويحيى بن زيد وحسين شهيد فخ وديگر ايثارگران تاريخ اسلام بوده است. بنابراين، احاديث مذكور تكليف شرعى جهاد ودفاع ووجوب امر به معروف ونهى از منكر را از مسلمين ساقط نمى سازند.
دراينجاجلسه خاتمه يافت وشب شنبه بعد درمنزل آقاى فهيمى تشكيل شد.
فهيمي: جناب آقاى هوشياربه بحث خود ادامه بدهيد.
هوشيار: دسته سوم
احاديثى كه دستور مى دهند كه قبل از ظهور علائم مخصوص قيام حضرت مهدى عليه السلام از هرگونه حركت وقيامى خوددارى نمائيد.
حديث اول ـ عدة من اصحابنا عن احمدبن محمد بن عثمان بن عيسى عن بكربن محمد عن سدير قال، قال ابوعبدالله عليه السلام: ياسدير! الزم بيتك وكن حلساً من احلاسه واسكن ما سكن الليل والنهار فاذا بلغك ان السفيانى قدخرج فارحل الينا ولوعلى رجلك.(24) يعنى حضرت صادق عليه السلام به سدير فرمود: ملازم خانه ات باش ومادام كه شب وروز ساكن هستند تو نيز ساكن باش. وقتى شنيدى كه سفيانى خروج كرده به سوى ما بيا، گرچه پياده باشي.
سند حديث
حديث مذكور از جهت سند چندان قابل اعتماد نيست. زيرا عثمان بن سعيد كه درسند واقع شده واقفى بوده است. درزمان حيات موسى بن جعفر عليه السلام وكيل آن حضرت بود ولى بعداز وفات آن جناب واقفى مذهب شد واز فرستادن سهم امام به سوى امام رضا عليه السلام خوددارى نمود وبه همين جهت مورد خشم امام رضا قرار گرفت. گرچه بعداً توبه كرد واموال را خدمت حضرت فرستاد. وهم ثقه بودن سدير بن حكيم صيرفى مورد ترديد مى باشد.
حديث دوم ـ احمدعن على بن الحكم عن ابى ايوب الخزازعن عمر بن حنظله قال سمعت اباعبدالله عليه السلام يقول: خمس علامات قبل قيام القائم: الصيحة والسفيانى والخسف وقتل النفس الزكية واليماني. فقلت جعلت فداك ان خرج احد من اهل بيتك قبل هذاه العلامات انخرج معه؟ قال: لا.(25)
يعنى امام صادق عليه السلام فرمود: قبل از قيام قائم پنج علامت واقع خواهد شد: 1ـ صداى آسمانى 2ـ خروج سفيانى 3ـ فرورفتن نقطه اى از زمين 4ـ كشته شدن نفس زكيه 5ـ خروج يمانى. راوى عرض كرد: يابن رسول الله!
اگر يكى از اهل بيت شما قبل از اين علائم قيام كرد ماهم با او خروج كنيم؟ فرمود: نه.
سند حديث
حديث مذكور چندان قابل اعتماد نيست. زيرا توثيق عمربن حنظله به اثبات نرسيده است.
حديث سوم ـ محمدبن الحسن عن الفضل بن شاذان عن الحسن بن محبوب عن عمروبن ابى المقدام عن جابر عن ابى جعفرعليه السلام قال: الزم الارض ولا تحرك يداً ولا رجلاً حتى ترى علامات اذكرها لك وما اراك تدركها: اختلاف بنى فلان ومناد ينادى من السما ويجيئكم الصوت من ناحية دمشق.(26)
يعني: جابرمى گويد حضرت باقرعليه السلام فرمود: ملازم زمين باش ودست وپايت را حركت نده، تا اينكه نشانه هائى را كه برايت مى گويم ظاهر شوند. وگمان نكنم كه توآنها را درك كني: اختلاف بنى فلان(شايد بنى عباس) ومنادى كه از آسمان ندا مى كند. وصدائى كه از جانب دمشق مى آيد.
سندحديث
حديث مذكور از جهت سند چندان قابل اعتماد نيست زيرا عمربن ابى المقدام مجهول است. وشيخ الطائفه احاديث را از دو طريق از فضل بن شاذان روايت مى كند كه هردو طريق تضعيف شده است.
حديث چهارم ـ الحسن بن محمد الطوسى عن ابيه عن المفيد عن احمدبن محمد العلوى عن حيدربن محمدبن نعيم عن محمدبن عمرالكشى عن حمدويه عن محمدبن عيسى عن الحسين بن خالد قال قلت لابى الحسن الرضا عليه السلام ان عبدالله بن بكيريروى حديثاً وانا احبّ ان اعرضه عليك فقال: ما ذالك الحديث؟ قلت: قال ابى بكير: حدثنى عبيد بن زراة قال: كنت عند ابى عبدالله عليه السلام ايام خرج محمد(ابراهيم) بن عبدالله بن الحسن اذ دخل عليه رجل من اصحابنا فقال له: جعلت فداك ان محمد بن عبدالله قدخرج فما تقول فى الخروج معه؟ فقال: اسكنوا ماسكنت السما والارض. فما من قائم وما من خروج؟ فقال ابوالحسن عليه السلام: صدق ابوعبدالله عليه السلام وليس الامرعلى ما تأوله ابن بكير. انما عنى ابوعبدالله عليه السلام اسكنواما سكنت السما من الندا والارض من الخسف بالجيش.(27)
يعنى حسين بن خالد مى گويد به امام رضا عليه السلام عرض كردم: عبدالله بن بكير حديثى را نقل كرده كه دوست دارم خدمت شما عرضه بدارم. فرمود: حديث چيست؟ گفتم: ابن بكير ازعبيد بن زراه نقل كرده كه گفت: هنگامى كه محمدبن عبدالله بن حسن خروج كرده بود من درخدمت امام صادق عليه السلام بودم. يكى از اصحاب خدمت رسيد وعرض كرد: فدايت شوم! محمد بن عبدالله بن حسن خروج كرده شما درباره خروج با او چه مى فرمائيد؟ فرمود: مادام كه آسمان وزمين ساكن هستند شما هم حركت نكنيد. بنابراين اگر امر چنين باشد نه قائمى خواهد بود نه خروجى. پس امام رضا عليه السلام فرمود: حضرت صادق عليه السلام درست فرموده ليكن مطلب چنين نيست كه ابن بكير فهميده است. بلكه مقصود امام اين بوده كه مادام كه آسمان از ندا وزمين از فرو بردن سپاه ساكن هستند شماهم ساكن باشيد.
سند حديث
حديث مذكور از حيث سند خيلى خوب نيست، زيرا احمدبن محمدعلوى دركتب رجال به عنوان مهمل يادشده است. وهم چنين حسين بن خالد دونفر داريم: يكى ابوالعلا ديگرى صيرفي. وهيچيك از اين دونفر توثيق نشده اند.
حديث پنجم ـ محمدبن همام قال حدثنا جعفربن مالك الفزارى قال حدثنى محمدبن احمد عن على بن اسباط عن بعض اصحابه عن ابى عبدالله عليه السلام انه قال: كفوّا السنتكم والزموا بيوتكم فانه لايصيبكم امر تخصّون به ولا يصيب العامة ولايزال الزيديه وقاءً لكم.(28)
يعنى حضرت صادق عليه السلام فرمود: زبانتان را نگهداريد وملازم خانه باشيد. زيرا به شما چيزى نمى رسد كه به عموم مردم نرسد وزيديه همواره سپر بلاى شما خواهند بود.
سند حديث
حديث مذكور از حيث سند چندان قابل اعتماد نيست. زيرا على بن اسباط حديث را از بعض اصحاب نقل كرده كه معلوم نيست چه كسى است به علاوه جعفربن (محمد بن) مالك درطريق حديث واقع شده كه گروهى از علماى رجال اورا تضعيف نموده اند.
حديث ششم ـ على بن احمدعن عبيدالله بن موسى العلوى عن محمدبن الحسين عن محمد بن سنان عن عماربن مروان عن منخل بن جميل عن جابربن يزيد عن ابى جعفرالباقر عليه السلام انه قال: اسكنوا ما سكنت السموات ولاتخرجوا على احد فانّ امركم ليس به خفا الاّ انّها آية من الله عزّوجّل ليست من الناس.(29)
يعنى حضرت باقرعليه السلام فرمود: مادام كه آسمان ساكن است ساكن باشيد وبرهيچ كس خروج نكيند. بدرستى كه امر شما مخفى نيست. الاّ اينكه نشانه اى است از جانب خدا وامرش به دست مردم نيست.
سند حديث
حديث مذكور از حيث سند معتبرنيست. زيرا منخل بن جميل دركتب رجال به عنوان ضعيف وفاسدالروايه توصيف شده است.
بررسى معنا ومفاد احاديث
قبل از اينكه به بررسى مفاد احاديث مذكور بپردازيم، لازم است به يك مطلب توجه داشته باشيد كه شيعيان واصحاب ائمه اطهار همواره درانتظار قيام ونهضت مهدى موعود وقائم آل محمد بودند. زيرا از پيامبراكرم وائمه اطهارعليهم السلام شنيده بودند كه به هنگامى كه ظلم وجور جهان را فراگرفت، مهدى دادگستر قيام مى كند، حكومت ظلم وكفرو استكبار را سرنگون مى سازد، اسلام را درجهان پيروزى مى دهد وعدل وداد را برپا مى دارد. شنيده بودند كه قيام چنين فردى پيروز است واز تأييدات الهى برخوردار خواهد بود. وبه همين جهت در آن اوضاع بحرانى صدراسلام، موضوع قيام وقائم همواره دربين شيعيان مطرح بود. به ائمه اطهارعليهم السلام مى گفتند: ظلم وجور همه جا را فراگرفته چرا قيام نمى كنيد. گاهى مى پرسيدند: پس قائم آل محمد كى قيام مى كند؟ گاهى از علائم قيام قائم سؤال مى كردند. ودر چنين اوضاعى بود كه بعض سادات علوى از اين موقعيت استفاده مى كردند وبه عنوان مهدى موعود وقائم آل محمد قيام مى نمودند، وبراى سرنگون ساختن حكومتهاى طاغوت مى جنگيدند، اما چندى طول نمى كشيد كه با شكست مواجه مى شدند.
دريك چنين اوضاع وشرائطى صادرشده است. پس اگر امام به يك نفر يا چند نفر ازاصحاب مى فرمايد ساكت باشيد وحركت نكنيد، ومنتظر خروج سفيانى يا صداى آسمانى يا علائم ديگر باشيد، مى خواهد بفرمايد: شخصى كه اكنون قيام كرده مهدى موعود روايات نيست، ازمنهم انتظار قيام نداشته باش كه قائم معهود نيستم. صبركنيد تا قائم آل محمد قيام كند، وقيام او داراى علائم ونشانه هاى مخصوصى است. هركس به عنوان مهدى وقائم قيام كرد وشما را به يارى طلبيد، ملاحظه كنيد اگر علائم مخصوص را دارد دعوتش را بپذيريد واگرعلائم مخصوص هنوز آشكار نشده فريب او را نخوريد ودعوتش را نپذيريد وبدانيد كه او مهدى موعود نيست. احاديث مذكور درواقع مى خواهند جلو سواستفاده بعض سادات علوى را كه به عنوان مهدى موعود وقائم آل محمد قيام مى نمودند، بگيرد. وتفهيم كند كه اينها مهدى موعود نيستندفريبشان را نخوريد واحاديث مذكور هرگز درصدد نيستند كه احكام ووظائف قطعى مسلمين را از قبيل وجوب جهاد ودفاع از اسلام ومسلمين وامربه معروف ونهى از منكر ولزوم مبارزه با ظلم وبيدادگرى ودفاع ا زمحرومين ومستضعفين، ازاعتبار ساقط سازند. وبگويند: دربرابر انواع ظلم وستم وفحشا ومنكرات وكفر والحاد وحتى دربرابر توطئه هائى كه براى براندازى اصل اسلام چيده مى شود سكوت كنيد ودرانتظار ظهور حضرت مهدى باشيد تا جهان را پرازعدل وداد نمايد. يك چنين مطلب ناروائى را نمى توان به ائمه اطهارعليهم السلام نسبت داد.اگر سكوت واجب بود پس چرا على بن ابيطالب عليه السلام با دشمنان اسلام جنگيد؟ وچرا امام حسين عليه السلام دربرابر دستگاه ستمگر يزيد قيام كرد؟ چرا قيام خونين زيدبن على مورد تأييد ائمه اطهار عليهم السلام قرار گرفت؟ بنابراين، احاديث مذكور را نبايد ازاحاديث مخالف قيام ونهضت وانقلاب محسوب داشت.
دسته چهارم
احاديثى كه به شيعيان توصيه مى كند كه در قيام ونهضت عجله نكنيد.
حديث اول ـ عدة من اصحابنا عن احمدبن محمدبن خالد عن محمدبن على عن حفص بن عاصم عن سيف التمارعن ابى المرهف عن ابى جعفر عليه السلام قال: الغبرة على من اثارها، هلك المحاضير. قلت: جعلت فداك، وما المحاضير. قال: المستعجلون. اما انهم لن يريد وا الاّ من يعرض عليهم(الى ان قال) ياابالمرهف اترى قوماً حبسوا انفسهم على الله لا يجعل الله لهم فرجاً؟ بلى والله ليجعلن الله لهم فرجاً.(30)
يعنى امام محمد باقرعليه السلام فرمود: گرد وغبار به چشم كسى مى رود كه آن را پراكنده مى سازد. عجله كنندگان به هلاكت مى رسند. بدرستى كه آنها(دولتها) اراده نمى كنند مگر كسى را كه معترض آنها شود. اى ابومرهف! آيا درباره كسانى كه درراه خدا خوشتن دارى مى كنند مى پندارى كه گشايشى برايشان حاصل نمى شود؟ چرا، به خدا سوگند برايشان گشايش به وجود مى آورد.
سند حديث
حديث مذكوراز حيث سندخوب نيست. زيرا محمدبن على كوفي (محمدبن على بن ابراهيم) در كتب رجال تضعيف شده است. وابوالمرهف نيزمجهول است.
بررسى مفاد حديث
ازحديث مذكوراستفاده مى شود كه درآن زمان گروهى برخليفه وقت خروج كرده وبا شكست مواجه شده بودند. وبه همين جهت راوى حديث دروحشت واضطراب بوده كه شيعيان نيز مورد تعقيب قرار گيرند.وبه همين جهت امام عليه السلام به او دلدارى مى دهد كه نترس فقط خروج كنندگان مورد تعقيب قرارخواهند گرفت وبه شما زيانى وارد نخواهد شد. شما صبر كنيد تا وقت قيام فرارسد وبرايتان فرج حاصل گردد. بنابراين، روايت مذكور را نبايد از احاديث مخالف قيام محسوب داشت.
حديث دوم ـ الحسن بن محمدالطوسى عن ابيه عن المفيد عن ابن قولويه عن ابيه عن سعد عن احمدبن محمدعن على بن اسباط عن عمّه يعقوب بن سالم عن ابى الحسن العبيدى عن الصادق عليه السلام قال: ماكان عبد ليجس نفسه على الله الاّ ادخله الجنة(31) يعني: امام صادق عليه السلام فرمود: هركس كه براى خدا خويشتن دارى كند، اورا داخل بهشت مى كند.
سند حديث
حديث مذكور ازجهت سند نسبتاً خوب است وراويان آن توثيق شده اند.
بررسى مفاد حديث
امام صادق عليه السلام دراين حديث به توطين نفس وصبرو پايدارى سفارش مى كند ودليل لزوم سكوت وخوددارى از قيام نيست بلكه با قيام مناسبتر مى نمايد.
حديث سوم ـ قال اميرالمؤمنين عليه السلام: الزموا الارض واصبرواعلى البلا ولا تحركوا بايديكم وسيوفكم فى هوى السنتكم ولا تستعجلوا بما لم يعجل الله لكم فانه من مات منكم على فراشه وهوعلى معرفة حق ربّه وحق رسوله واهل بيته مات شهيداً ووقع اجره على الله واستوجب ثواب مانوى من صالح عمله وقامت النية مقام اصلاته بسيفه فان كان لكل شيئى مدة واجلاً.(32)
يعنى اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: اززمين حركت نكنيد وبربلاها صابر باشيد.ودستهاو شمشيرهايتان را درطريق خواسته هاى زبانتان حركت ندهيد. ودرامرى كه خدا عجله نكرده، عجله نكنيد. بدرستيكه هريك از شما كه دربستر خود بميرد درحاليكه به حق خدا ورسول واهل بيتش معرفت داشته باشد، شهيد از دنيا مى رود واجرش برخداست. وبه ثواب عمل صالحى كه درنيت داشته نائل خواهد شد. ودربرابر نيت شمشير زدن به ثواب آن خواهد رسيد. بدرستيكه هرچيزى وقت ومدت خاصى دارد.
سند حديث
حديث مذكور از كتاب نهج البلاغه نقل شده ومعتبرمى باشد.
حديث چهارم ـ محمدبن يحيى عن محمد بن الحسين عن عبدالرحمان بن ابى هاشم عن الفضل الكاتب قال كنت عند ابى عبدالله عليه السلام فاتاه كتاب ابى مسلم فقال: ليس لكتابك جواب. اخرج عنا (الى ان قال) قلت: فما العلامة فيما بيننا وبينك فداك؟ قال: لا تبرح الارض يا فضيل حتى يخرج السفياني. فاذا خرج السفيانى فاجيبوا الينا، يقولها ثلاثاً. وهو من المحتوم.(33)
يعني: فضيل مى گويد: خدمت امام صادق عليه السلام بودم كه نامه ابومسلم به آن جناب رسيد. امام به حامل نامه فرمود: نامه تو جواب ندارد، از نزد من خارج شو. خدا براى عجله كردن بندگانش تعجيل نمى كند. به درستيكه كندن كوه از جايش آسانتر است از ساقط كردن حكومتى كه مدتش به پايان نرسيده است. راوى عرض كرد: پس علامت بين ما وشما چيست؟ فرمود)از زمين حركت نكن تا هنگامى كه سفيانى خروج كند. درآن هنگام به سوى ما بشتابيد واين سخن را سه مرتبه تكرارفرمود ـ وخروج سفيانى ازعلائم حتمى خواهد بود.
سند حديث
حديث مذكور از جهت سند خوب است.
حديث پنجم ـ محمدبن على بن الحسين باسناده عن حمادبن عمرووانس بن محمد عن ابيه عن جعفر بن محمد عن آبائه عليهم السلام(فى وصية النبى صلى الله عليه وآله لعلى عليه السلام) قال: يا علي! ازالة الجبال الرواسى اهون من ازالة ملك لم تنقض ايامه.(34)
يعنى رسول خدا صلى الله عليه وآله به حضرت على فرمود: كندن كوهاى بزرگ از سرنگون ساختن حكومتى كه هنوز مدتش به پايان نرسيده آسان تر است.
سند حديث
حديث مذكور از جهت سند خوب نيست. زيرا حمادبن عمرومجهول است.
وانس بن محمد مهمل مى باشد وپدرش محمد نيز دركتب رجال به عنوان مهمل توصيف شده است.
حديث ششم ـ حميد بن زياد عن عبيدالله بن احمد الدهقان عن على بن الحسن الطاطرى عن محمد بن زياد عن ابان عن صباح بن سيّابه عن المعلى بن خنيس قال ذهبت بكتاب عبد السلام بن نعيم وسدير وكتب غيرواحدالى ابيعبدالله عليه السلام حين ظهر المسودة قبل ان يظهر ولد العباس: بانّا قدّرنا ان يؤل هذاالامراليك فماتري؟ قال: فضرب بالكتب الارض، قال: اف اف ماانا لهؤلا بامام. اما يعلمون انه انما يقتل السفياني.(35)
يعني: معلى مى گويد: نامه هاى عبدالسلام وسدير وچندنفر ديگر را خدمت امام صادق عليه السلام بردم، درهمان هنگام كه سياه پوشان ظاهر شدند. وقبل از اينكه بنى عباس آشكار گردند. مضمون نامه ها چنين بود كه ما تصميم گرفته ايم كه امررهبرى وحكومت به شما واگذار شود، نظر شما چيست؟ امام صادق عليه السلام نامه ها را برزمين زد وفرمود: اى واي، اى واي، من كه امام اينها نيستم (درقيامشان به من نظر ندارند) آيا نميدانند كه مهدى موعود كسى است كه سفيانى را به قتل مى رساند.
سند حديث
حديث مذكورازحيث سند خيلى قابل اعتماد نيست زيرا صباح بن سيّابه مجهول الحال است.
بررسى معنا ومفاد احاديث
قبل از بررسى مفاد احاديث به نكات زير توجه داشته باشيد:
1ـ شيعيان درزمان ائمه اطهارعليهم السلام همواره درانتظار ظهور وقيام حضرت مهدى بودند كه اخبارش را از پيامبراكرم وائمه اطهارعليهم السلام شنيده بودند.
2ـ شيعيان درآن زمانها، درشرائط بسيار دشوارى زندگى مى كردند. مورد تعقيب خلفاى جور بودند. به زندان مى افتادند يا تبعيد يا كشته مى شدند.
3ـ هرچند يكباريكى از سادات علوى دربرابر حكومتهاى ستمكار قيام مى كرد وگروهى از مردم كه جانشان بستوه آمده بود، به گمان اينكه مهدى موعود ونجات دهنده انسانهاست به ياريش مى شتافتند ولى بعداز چندى سركوب وكشته مى شدند.
4ـ خلفاى وقت نسبت به موضوع قيام وقائم حساسيت خاصى داشتند وهمواره در بيم وهراس ومراقب اوضاع بودند. از سادات علوى وبالاخص افراد سرشناس آنها كاملاً مراقبت مى كردند. احاديث مذكور در چنين اوضاع وشرائطى صادرشده است. شيعيان كه به انواع گرفتاريها مبتلا بودند، با اصرار از ائمه مى خواستند كه قيام كنيد ومسلمين را ازبند حكومتهاى غاصب وستمكار آزاد سازيد، يا اجازه مى خواستند كه به يارى بعض سادات علوى كه به عنوان مهدى موعود قيام كرده اند بشتابند. ائمه اطهارعليهم السلام به شيعيان مى فرمودند درقيام مهدى موعود عجله نكنيد كه زمان آن هنوز فرانرسيده است. خروج كنندگان به عنوان مهدى موعود وقائم آل محمد خروج كرده اند درصورتى كه قائم معهود نيستند. قيام قائم معهود علائم خاصى دارد كه هنوز آشكار نشده است. براى تثبيت وتحكيم امامت ما هم قيام نكرده اند. قيام آنها هم به پيروزى نخواهد رسيد. زيرا اسباب ومقدمات سقوط حكومتهاى غاصب فراهم نشده است. وسرنگون كردن حكومتها بسيار دشوار است. مى فرمودند صبر كنيد تا فرج حاصل شود. ودرامر قيام مهدى عجله نكنيد كه به هلاكت مى رسيد. وچون نيت قيام واصلاح داريد ودرصدد تهيه اسباب ومقدماتش هستيد به ثواب آن نائل خواهيد شد. وبه هرحال، اين احاديث ازعجله كردن واقدام به يك حركت خام وناپخته نهى مى كند، ولى نمى گويد كه درصدد تهيه اسباب ومقدمات يك نهضت كامل براى مبارزه با ظلم واستكبار وكفرو بى دينى نباشيد. مفاد احاديث اين نيست كه تكليف جهاد ودفاع وامربه معروف ونهى ازمنكر ووجوب دفاع از محرومين ومستضعفين، درزمان غيبت امام زمان عليه السلام از مسلمين ساقط شده بايد تماشاگر صحنه هاى فساد باشند وفقط براى تعجيل درظهور حضرت مهدى دعا كنند. بنابراين، احاديث مذكور را نيز نمى توان از احاديث مخالف قيام وحركت محسوب داشت.
دسته پنچم
رواياتى كه صاحب هرپرچمى را كه قبل از قيام حضرت قائم برافراشته شود به عنوان طاغوت معرفى مى كند.
حديث اول ـ محمد بن يحيى عن احمدبن محمد عن الحسين بن سعيد عن حمادبن عيسى عن الحسين بن المختار عن ابى بصيرعن ابيعبدالله عليه السلام قال: كل راية ترفع قبل قيام القائم فصاجها طاغوت يعبد من دون الله(36) يعنى امام صادق عليه السلام فرمود: هرپرچمى كه قبل از قيام قائم برافراشته شود وصاحبش طاغوتى است كه دربرابر خدا مورد پرستش قرار مى گيرد.
سند حديث
حديث مذكور از جهت سند خوب است وراويان آن توثيق شده اند.
حديث دوم ـ محمدبن ابراهيم النعمانى عن عبدالواحد بن عبدالله قال حدثنا احمدبن محمد بن رياح الزهرى قال حدثنا محمدبن العباس عن عيسى الحسينى عن الحسن بن على بن ابى حمزه عن ابيه عن مالك بن اعين الجهنى عن ابى حعفرعليه السلام انه قال كل راية ترفع قبل راية القائم فصاحبها طاغوت.(37)
يعنى امام محمدباقرعليه السلام فرمود: هرپرچمى كه قبل از پرچم مهدى برافراشته شود صاحبش طاغوت است.
سند حديث
حديث مذكور از حيث سند خوب وقابل اعتماد نيست زيرا حسن بن على بن ابى حمزه، در كتب رجال به عنوان كذاب وملعون واز سران واقفيه معرفى شده است.
بررسى معنا ومفاد حديث
(رايه) به معناى پرچم است. ورفع رايه كنايه است از اعلان جنگ در برابر نظام حاكم وتأسيس حكومت جديد. وصاحب پرچم عبارتست از رهبر نهضت كه براى سرنگون ساختن حكومت موجود مردم را به يارى مى طلبد. طاغوت يعنى شخص جبار وستمگرى كه به حريم مقدس الهى تجاوز كرده وبندگان خدارا مجبور مى كند كه حاكميت اورا دربرابر حاكميت الله بپذيرند وبدون چون وچرا تسليم فرمانهايش باشند. جمله(يعبد من دون الله) بهترين شاهد است كه صاحب پرچم، مى خواهد دربرابر حكومت الله حكومتى را تأسيس كند وخواسته هاى خودش را به اجرا درآورد. صاحب چنين پرچمى به عنوان طاغوت معرفى شده است. بنابراين معناى حديث اين مى شود كه: هرپرچمى كه قبل از قيام قائم برافراشته شود ورهبر آن، مردم را به سوى خودش دعوت كند. صاحب چنين پرچمى طاغوت است كه به حريم حاكميت الله تجاوز نموده ومردم را به اطاعت خويش دعوت مى كند. بنابراين مفاد حديث اين مى شود كه نهضتهاى غيردينى مردود مى باشند. ليكن اگر نهضتى به عنوان دفاع از دين وحاكميت احكام وقوانين قرآن به وجود آمد مردود نخواهد بود. زيرا دراين صورت پرچمى دربرابر پرچم دين برافراشته نشده ورهبر چنين نهضتى طاغوت نيست بلكه ضدطاغوت است. چنين رهبرى مردم را به پرستش واطاعت خودش دعوت نمى كند بلكه به اطاعت پروردگار جهان دعوت مى نمايد. چنين پرچمى نه تنها دربرابر پرچم قائم آل محمد قرار نگرفته بلكه درمسير حكومت جهانى آن جناب وزمينه ساز آن خواهد بود. آيا مى توان گفت هرپرچمى كه قبل از قيام قائم برافراشته شد صاحبش طاغوت است؟! مگر على بن ابيطالب عليه السلام دربرابر حكومت طاغوتى معاويه قيام نكرد؟! مگر امام حسن عليه السلام با معاويه اعلان جنگ نداد؟ مگر امام حسين عليه السلام براى دفاع از اسلام ومبارزه با دستگاه ستمگر يزيد قيام نكرد؟ مگر زيد بن على بن حسين براى دفاع از قرآن ومبارزه با ستمگرى قيام نكرد؟
خلاصه سخن ونتيجه گيري
چنانكه ملاحظه فرموديد اكثر احاديث اين بخش ضعيف وغيرقابل اعتماد هستند ونمى توان به آنها تمسك جست. به علاوه احاديث مذكور از چند قسم خارج نيستند ومفاد آنها چنين است.
1ـ هركس كه قيام كرد وشما را به يارى طلبيد بدون تأمل دعوتش را اجابت نكنيد بلكه شخص دعوت كننده وهدفش را خوب بررسى كنيد. اگر به عنوان مهدى موعود وقائم آل محمد قيام كرده يا هدف غيرخدائى دارد دعوتش را نپذيريد. زيرا زمان ظهور وقيام حضرت مهدى هنوز فرا نرسيده است.
2ـ دربرابر اصرار شيعيان كه امام را دعوت به قيام مى كردند ازيك واقعيت خارجى خبر مى دهد كه هريك از ائمه كه قبل ازقيام قائم آل محمد قيام كند با شكست مواجه مى گردد وكشته مى شود. چون اسباب ومقدمات قيام جهانى مهدى فراهم نشده است.
3ـ قيام حضرت مهدى علائم ونشانه هاى مخصوصى دارد، وقبل از وقوع آن علائم دعوت كسانى را كه به عنوان مهدى موعود قيام مى كنند اجابت نكنيد.
4ـ براى سرنگون ساختن هرحكومتى تهيه اسباب ومقدمات لازم ضرورت دارد. قبل از آماده كردن اسباب ومقدمات، درقيام ونهضت عجله نكنيد كه با شكست مواجه خواهيد شد.
5- هرپرچمى كه قبل از قيام قائم، دربرابر حاكميت الله برافراشته شود صاحبش طاغوت مىباشد كه به حريم حاكميت الله تجاوز نموده ونبايد دعوتش را اجابت كرد.
چنانكه ملاحظه مى فرمائيد احاديث مذكور تنها قيامهائى را مردود مى شمارد كه رهبر آن مدعى مهدويت باشد وبه عنوان قائم آل محمد قيام كند يا هدف غيرالهى داشته باشد يا بدون تهيه مقدمات واسباب لازم وقبل از فرارسيدن زمان مناسب اقدام شود.اما اگر رهبرقيام نه به عنوان مهدويت ونه به منظور تأسيس حكومتى دربرابر حاكميت الله. بلكه به منظور دفاع از اسلام وقرآن ومبارزه با ظلم واستكبار، وبقصد تأسيس حكومت عدل الهى واجراى كامل قوانين آسمانى قيام كرد واسباب ومقدمات نهضت را نيز پيش بينى نمود، ومردم را به يارى طلبيد، روايات مذكور چنين نهضت وانقلابى را مردود نمى شمارد. وپرچم چنين نهضتى پرچم طاغوت نيست بلكه پرچم ضد طاغوت است. تأسيس چنين حكومتى دربرابر الله نيست بلكه به منظور حاكميت الله ودرمسير حكومت جهانى حضرت مهدى وزمينه ساز آن مى باشد. بنابراين، احاديث مذكور مخالف چنين قيام ونهضتى نخواهد بود.
خلاصه ونتيجه گيرى بحث
چون بحث ما به طول انجاميد لازم است به خلاصه دو بخش اشاره كنيم سپس به نتيجه گيرى بپردازيم. دربخش اول اين مطالب به اثبات رسيد.
1ـ قوانين وبرنامه هاى سياسى واجتماعي، بخش عظيمى از اسلام را تشكيل مى دهد. مانند جهاد، دفاع، مبارزه با ظلم وبيدادگري، دادگسترى وعدالتخواهي، قوانين كيفرى وجزائى وحقوقى ومدني، امربه معروف ونهى ازمنكر، روابط مسلمين با خودشان وبا كفار، ووو...
2ـ احكام وقوانين اسلام براى پياده شدن آمده نه براى خواندن وبحث كردن ونوشتن.
3ـ اجراى كامل قوانين اسلام به تأسيس حكومت وتشكيلات وسيع ادارى نيازمند است. بايد هميشه دربين مسلمين افرادى باشند كه مسؤوليت اجراى قوانين آسمانى را برعهده بگيرند وبه اين وسيله جامعه مسلمين را اداره كنند. بنابراين، حكومت درمتن اسلام قرار دارد وبدون آن اسلام نمى تواند به طور كامل پياده شود.
4ـ پيامبر اسلام مسؤوليت اداره امور مسلمين وپياده كردن قوانين اسلام را عملاً برعهده داشت.
5ـ وجوب اجراى كامل قوانين سياسى واجتماعى اسلام، درزمان حيات رسول خدا خلاصه نمى شود بلكه بايد تا قيامت تداوم يابد.
6ـ درزمانيكه پيامبر درقيد حيات باشد يا مردم بوجود امام معصوم ومبسوط اليد دسترسى داشته باشند، مسلمين موظفند درتأسيس حكومت الهى وتحكيم قدرت پيامبر يا امام تلاش وجهاد كنند ومطيع فرمانهايش باشند. واگر چنين فرد معصومى دربين مسلمين نيست بازهم موظفند فقيهى پرهيزكار ومدير وآشناى با امور مسلمين را شناسائى وبه رهبرى جامعه برگزينند ودرتحكيم قدرت وولايت او بكوشند ومطيع فرمانهايش باشند. يعنى حكومتى را به وجود آورند كه مجرى كامل قوانين وبرنامه هاى اسلام باشد واينست معناى حكومت اسلامي در بخش دوم اين بحث نيز با احاديث مخالف ومفاد آنها آشنا شديد.
اكنون وجدان پاك شما را به داورى مى طلبم. آيا احاديث مذكور با آن سند ودلالتى كه ملاحظه كرديد مى توانند يك چنين وظيفه قطعى ومهمي، يعنى وجوب اجراى كامل قوانين اسلام را از عهدهمسلمين ساقط سازند؟ آيا مى توانند دربرابر آن همه آيات وروايات وجوب جهاد ودفاع وامربه معروف ونهى از منكر ومبارزه با ظلم وبيدادگرى ودفاع از محرومين ومستضعفين مقاومت نمايند وچنين تكليف مهمى را درزمان غيبت ولى عصر از عهده مسلمين ساقط سازند؟ آيا با اين قبيل احاديث مى توان گفت كه شارع مقدس اسلام، دراين زمانها دست از احكام سياسى واجتماعى خويش برداشته واجراى آنها رابه زمان ظهور حضرت مهدى عليه السلام موكول نموده است؟ آيا با اين قبيل احاديث مى توان گفت كه حتى اگر اساس اسلام هم درمعرض خطر دشمنان اسلام قرار گرفت برمسلمين لازم نيست از آن دفاع كنند؟ آيا مى توان گفت كه حتى اگر كفار ومشركين برمسلمين سلطه يافتند وتمام شؤون آنها را درقبضه خويش درآوردند وبرجان ومال وناموس وشرف آنها مسلط شدند مسلمين جز سكوت وتماشاى صحنه هاى فساد وبدبختى ورنج ومحروميت وظيفه اى ندارند بايد صبركنند تا امام زمان عليه السلام ظاهر شود وجهان را اصلاح كند؟ آيا احاديث مذكور با چنين اسناد ومفادى كه داشتند مى توانند دربرابر اين قبيل آيات مقاومت نمايند؟ (فقاتلوا ائمة الكفر انهم لا ايمان لهم)(38) (وقاتلوا المشركين كافة كما يقاتلونكم كافة)(39) (وقاتلوهم حتى لا تكون فتنة ويكون الدين كله لله)(40) (ومالكم لا تقاتلون فى سبيل الله والمستضعفين).(41) (فقاتلوا اوليا الشيطان ان كيد الشيطان كان ضعيفاً).(42) (وجاهدوا فى الله حق جهاده)(43) (وقاتلوا فى سبيل الله الذين يقاتلوكم ولا تعتدوا)(44) (ولتكن منكم امة يدعون الى الخير ويأمرون بالمعروف وينهون عن المنكر).(45) (يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين بالقسط شهدا الله).(46) (واعدّوالهم مااستطعتم من قوة ومن رباط الخيل ترهبون به عدوالله وعدوكم).(47) ودهها آيه وصدها حديث ديگر از اين قبيل. نه، هرگز. احاديث مذكور چنان توانى را ندارند كه تكاليف قطعى وضرورى ودائمى اسلام را از عهده مسلمين ساقط سازند، بلكه عموم مسلمين موظفند درگسترش دين ودفاع از اسلام ومسلمين واجراى كامل احكام وبرنامه هاى حياتبخش قرآن تلاش وجديت كنند، گرچه مستلزم قيام وجهاد همگانى باشد.
مخصوصاً علماى دين وفقهاى اسلام در انجام اين امر مهم، مسؤوليت سنگين ترى را برعهده دارند.زيرا آنها وارثان پيامبران ونگهبانان دين وپناه گاه مردم هستند. مگر علماو فقها حق دارند دربرابر كفارومستكبرين وطاغوتيان كه امت اسلامى را به روز سياه نشانده اند، سكوت كنند ومستضعفين ومحرومين را درقيام همگانى تشويق ورهبرى نكنند؟ مگراميرالمؤمنين عليه السلام نمى فرمايد؛ اما والذى فلق الحبة وبرأ النسمة لولا حضورالحاضر وقيام الحجة بوجود الناصر ومااخذالله على العلما ان لا يقارّ واعلى كظة ظالم ولا سغب مظلوم لالقيت حبلها على غاربها (48) يعنى به خدائى سوگند كه دانه را شكافت وانسان را آفريد. اگر آن جمعيت (انبوه) براى بيعت من حاضر نمى شدند. وبه اين وسيله حجت برمن تمام نمى شد، واگر نبود كه خدا از علما پيمان گرفته كه برپرخوردن ظالم وگرسنه ماندن مظلوم رضايت ندهند، بدون ترديد مهار شتر خلافت را بركوهانش مى انداختم تا هرجا كه خواهد برود. مگر امام حسين عليه السلام از پيامبر نقل نكرده كه فرمود؛ من راى سلطاناً جائراً مستحلاً لحرام الله ناكثاً لعهدالله مخالفاً لسنة رسول الله صلى الله عليه وآله يعمل فى عبادالله بالاثم والعدوان فلم يغيرّ عليه بفعل ولا قول كان حقاً على الله يدخله مدخله.(49) يعنى هركس كه سلطان ستمگرى را ببيند كه حرام خدا را حلال كرده وعهد خدا را درهم شكسته وبا سنت وقانون پيامبر مخالفت نموده ودرميان بندگان خدا مرتكب گناه وعدوان مى شود، واورا دربرابر چنين سلطان ستم پيشه اى با عمل وگفتار به مخالفت برنخيزد برخداوند است كه چنين شخصى را درجايگاه همان ستمگر (جهنم) وارد كند.
بازهم امام حسين عليه السلام مى فرمايد: ذالك بان مجارى الامور والاحكام على ايدى العلما بالله الامنا على حلاله وحرامه، فانتم المسلوبون تلك المنزلة وماسلبتم ذالك الاّ بتفرقكم عن ا لحق واختلافكم فى السنة بعد البينة الواضحة ولو صبرتم على الاذى وتحملتم المؤمنة فى ذات الله كانت امور الله عيكم ترد وعنكم تصدرواليكم ترجع ولكنكم مكنتم الظلمة من منزلتكم واستسلمتم امورالله فى ايديهم يعملون بالشبهات ويسيرون فى الشهوات، سلّطهم على ذالك فراركم من الموت واعجابكم بالحياة التى هى مفارقتكم فاسلمتم الضعفا فى ايديهم فمن بين مستعبد مقهور وبين مستضعف على معيشتهم مغلوب، يتقلبون فى الملك بآرائهم ويستشعرون الخزى باهوائهم اقتدا بالاشرار وجرأة على الجبار(50) يعنى به اين جهت است كه مجارى امور واحكام به دست علما الهى مىباشد كه امين برحلا ل وحرام خدا مى باشند. پس شمائيد كه اين مقام ومنزلت را از دست داده ايد. واين مقام از شما سلب نشده مگر دراثر افتراق شما از حق واختلافتان درسنت پيامبر بعداز اينكه ادله روشنى داشتيد. واگر براذيتها صبر مى كرديد وشدائد وسختيها را درراه خدا تحمل مى نموديد امور خدا برشما وارد مى شد واز شما صدور مى يافت وبه شما مراجعه مى شد. ولى شما (دراثركوتاهى درانجام وظيفه) ستمگران را درجايگاه خودتان مستقر ساختيد. وامورالهى (اداره امت) را به دستشان سپرديد تا درشبهات (بميل خودشان) رفتار كنند ودنبال اميال وخواسته هايشان بروند. آرى فرارشما از مرگ وعلاقه به حيات دنيا بود كه آنها را برشما مسلط ساخت.شما بوديد كه مردمان ضعيف ومحروم را دردست ستمكاران رها ساختيد تا برخى را برده خويش قرار دهند وبعضى را ناتوان ومحتاج لقمه نانى قرار دهند. وستمكاران مطابق ميلشان مملكت را ادراه كنند وذلت ورسوائى را برخودشان وملتشان هموار سازند ودراين باره از اشرار وبدان پيروى مى كنند وبرمخالفت با خداوند جبار جرات مى ورزند.
آرى علماوفقهاى اسلام يك چنين وظيفه سنگينى رابرعهده دارند. واگر درانجام اين مسؤوليت بزرگ كوتاهى كنند درقيامت مورد بازخواست قرار خواهند گرفت. وظيفه علما فقط درس وبحث وحاشيه وتقريرات نويسى واقامه نمازجماعت ومسأله گفتن نيست بلكه وظيفه بزرگتر آنها حفظ دين ودفاع از اسلام ومسلمين ومبارزه با كفر واستكبار وسعى دراجراى كامل قوانين واحكام اسلام مى باشد. كه اگر دراين باره كوتاهى كنند نزد خداوند قهار عذر وبهانه اى ندارند. وتمسك جستن به چند حديث ضعيف ومجمل هم نمى تواند چنين مسؤوليت سنگينى را از دوش آنها بردارد. آيا خداوند متعال وپيامبرگرامى اسلام بما اجازه مى دهند كه در برابر توطئه هاى شوم وخطرناك دشمنان اسلام واوضاع اسفناك ورقتبار كشورهاى اسلامى سكوت كنيم وهمانند سابق به درس وبحث واقامه نمازمان اكتفا كنيم؟! نه هرگز.
1) احاديث مزبور را مى توانيد در كتاب وسائل الشيعه ج 11 ص 35 تا 41 وكتاب بحار الأنوار ج 52 مطالعه كنيد.
2) وسائل الشيعه ج 11 ص 35ـ بحار الأنوار ج 52 ص 301. حديث دهم اين باب نيز از عيص بن قاسم روايت شد كه بخشى از همين حديث مى باشد ونبايد آن را حديث ديگرى محسوب داشت.
3) مقاتل الطالبين ص 157.
4) مقاتل الطالبين ص 158.
5) مقاتل الطالبين ص 162.
6) عيون الاخبار باب 2.
7) مقاتل الطالبين ص 88.
8) مقاتل الطالبين ص 88.
9) بحار الأنوار ج 46 ص 199.
10) بحار الأنوار ج 46 ص 199.
11) بحار ج 46ص 199.
12) بحار ج 46 ص 196.
13) مقاتل الطالبين ص 91.
14) مقاتل الطالبين ص 99.
15) بحار الأنوار ج 46 ص 174.
16) بحار الأنوار ج 46 ص 174.
17) بحار الأنوار ج 46 ص 174.
18) وسائل الشيعه ج 11 ص 39.
19) بحار الأنوارج48 ص 315.
20) وسائل الشيعه ج 11 ص 36 وبحار الأنوار ج 52 ص 302.
21) مستدرك الوسائل ج 2 ص 248.
22) مستدرك الوسائل ج 2 ص 248.
23) مستدرك ج 2 ص 248.
24) وسائل الشيعه ج 11 ص 36.
25) وسائل الشيعه ج 11 ص 37.
26) وسائل الشيعه ج 11 ص 41.
27) وسائل الشيعه ج 11 ص 39.
28) مستدرك الوسائل ج 2 ص 248.
29) مستدرك الوسائل ج 2 ص 248.
30) وسائل الشيعه ج 11 ص 36.
31) وسائل الشيعه ج 11 ص 39.
32) وسائل الشيعه ج 11 ص40.
33) وسائل الشيعه ج 11 ص 37.
34) وسائل الشيعه ج 11 ص 37.
35) وسائل الشيعه ج 11 ص 37.
36) وسائل الشيعه ج 11 ص 37.
37) مستدرك الوسائل ج 2 ص 248.
38) توبه 12.
39) توبه 36.
40) انفال 39.
41) نسا 75.
42) نسا 76.
43) حج 78.
44) بقره: 190.
45) آل عمران 104.
46) نسا 135.
47) انفال 60.
48) نهج البلاغه خطبه 2.
49) الكامل فى التاريخ ج 4 ص 48 چاپ بيروت.
50) تحف العقول ص 242.