از مطالعه متن احكام وقوانين اسلام به خوبى استفاده مى شود كه: دين اسلام فقط يك دين عقيدتى وعبادى نيست بلكه يك نظام كامل عقيدتي، عبادي، اخلاقي، سياسي، واجتماعى است. احكام وقوانين اسلام را به طور كامل مى توان به دو دسته تقسيم نمود.
دسته اول: احكام فردي: مانند: نماز، روزه، طهارت، نجاست، حج، اطعمه، اشربه، ونظيراينها. انسان در عمل كردن به اين وظائف نيازى به حكومت وتعاون اجتماعى ندارد. بلكه خودش به تنهائى مى تواند انجام وظيفه نمايد.
دسته دوم:احكام اجتماعي، مانند: جهاد، دفاع، امربه معروف، نهى ازمنكر، قضا وحل اختلافات، قصاص، حدود وديات، تعزيرات، حقوق مدنى وجزائي، روابط مسلمين با خودشان وباكفار، زكات وخمس. اين قبيل احكام به زندگى اجتماعى وسياسى انسانها مربوط مى شود. انسانها چون ناچارند با هم زندگى كنند، در زندگى اجتماعى با تزاحمات وبرخوردهائى مواجه خواهند شد وبه همين جهت نياز به قوانينى دارند كه جلو تعديات وتجاوزات را بگيرد وحقوق افراد را تضمين كند. شارع مقدس اسلام از اين امر مهم وحياتى غفلت نكرده وبه همين منظور قوانين حقوقى وجزائى ومدنى را جعل وتدوين نموده وبراى حل اختلافات واجراى كامل آنها احكام ودستورات قضائى را پيش بينى نموده است. ازجعل وتدوين اين قوانين به خوبى استفاده مى شود كه دستگاه قضا وداورى در متن دين اسلام قرار دارد وشارع مقدس به چنين تشكيلاتى عنايت داشته است. جهاد درراه خدا ودفاع از اسلام ومسلمين نيز بخش عظيمى از احكام وقوانين اسلام را تشكيل مى دهد كه دهها آيه وصدها حديث دراين باره صادر شده است. از باب نمونه: خداوند حكيم به مؤمنين مى فرمايد: (وجاهدوا فى الله حق جهاده).(1)
درراه خداحق جهاد را ادا كنيد (وقاتلوهم حتى لاتكون فتنة ويكون الدين لله).(2)
با كافران جهاد كنيد تا فتنه وفساد برطرف شود ودين مخصوص خدا گردد.
(فقاتلوا ائمة الكفر انّهم لاايمان لهم لعلّهم ينتهون).(3)
از اين قبيل آيات كه نمونه هاى فراوانى دارد استفاده مى شود كه مسلمين وظيفه دارند براى گسترش اسلام ومبارزه با كفرو استكبار وستم جهاد كنند. حتى درآيات دستور مى دهد كه همواره درتقويت نيروى دفاعى خودشان بكوشند ودر برابر دشمنان نيروى مجهز وآماده اى داشته باشند.
درقرآن مى فرمايد: (واعدوالهم مااستطعتم من قوة ومن رباط الخيل ترهبون به عدوّالله وعدوّكم وآخرين من دونهم لا تعلمونهم الله يعلمهم).(4)
هرچه مى توانيد نيروى جنگى واسبان بسته، براى دشمنان آماده كنيد وبدين وسيله دشمن خودتان وديگران را كه شما آنها را نمى شناسيد وخدا ازآنان اطلاع دارد، بترسانيد. پس نتيجه مى گيريم كه تشكيلات وتأسيسات نظامى جز اسلام است. مسلمين وظيفه دارند همواره درتقويت وتحكيم نيروى دفاعى واختراع وتوليد انواع سلاحهاى تدافعى وتهاجمى بكوشند. آنچنان كه دشمنان اسلام همواره از قدرت اسلام دررعب ووحشت باشندو فكر تعدى وتجاوز به مغزشان خطور نكند.
امربه معروف ونهى ازمنكر
امربه معروف ونهى ازمنكر نيز يكى از دستورات مهم اسلام ويك وظيفه همگانى است. برمسلمين واجب است، باظلم وفساد واستكبار وتعدى وتجاوز وگناه، به هرطريق ممكن، مبارزه كنند وهم چنين واجب است. براى گسترش توحيد وخداپرستى ودعوت مردم به خير وصلاح كوشش وجهاد نمايند. درتأكيد وسفارش به اين وظيفه مهم وحساس اسلامى دهها آيه وصدها حديث وارد شده است. از باب نمونه: درقرآن مى فرمايد:
(ولتكن منكم ائمة يدعون الى الخير ويأمرون بالمعروف وينهون عن المنكر).(58)
يعنى بايد از شما امتى به وجود آيد كه مردم را به خير دعوت كنند، وامربه معروف و نهى از منكر نمايند.
ومى فرمايد: (كنتم خير امة اخرجت للناس، تأمرون بالمعروف وتنهون عن المنكر وتؤمنون بالله).(6)
يعنى شما بهترين امتى هستيد كه براى مردم به وجود آمديد، زيرا امربه معروف ونهى از منكر را انجام مى دهيد وبه خدا ايمان داريد.
كوتاه سخن
احكام وقوانين وبرنامه هاى سياسى واجتماعى اسلام، از قبيل جهاد، دفاع، قضا، قوانين حقوقى ومدنى وجزائي، امربه معروف ونهى از منكر، مبارزه با فساد وبيدادگرى واجراى عدالت اجتماعي، همه اينها نياز به نظم وتشكيلات وسيع ادارى دارد وبدون تأسيس يك حكومت اسلامى نمى توان اين احكام را باجرا درآورد.
وازهمين جا مى توان نتيجه گرفت كه تأسيس حكومت اسلامى كه ضامن اجراى قوانين وبرنامه هاى سياسى واجتماعى واقتصادى ونظامى وانتظامى وحقوقى اسلام باشد، در متن دين قرار دارد. اگر شارع مقدس اسلام چنين قوانين وبرنامه هائى را تشريع نموده قطعاً نسبت به مجرى آنها يعنى حاكم اسلام، نيزعنايت داشته است. مگر جهاد ودفاع بدون تشكيلات نظامى امكان پذيراست؟ مگرمبارزه با ظلم وبيدادگرى وتجاوز به حقوق ديگران وبرقرار ساختن عدالت اجتماعى واحقاق حقوق افراد وجلوگيرى از هرج ومرج، بدون تشكيلات منظم قضائى وانتظامى امكان وقوع دارد؟
چون اسلام، چنين قوانين وبرنامه هائى را جعل وتشريع نموده بناچار درباره مجرى آنها هم تصميم گرفته است. وهمين است معناى حكومت اسلامي، حاكم اسلام يعنى شخصى كه دررأس يك تشكيلات وسيع ادارى قرار مى گيرد وبا اجراى كامل قوانين الهى مردم را اداره مى كند. بنابراين حكومت درمتن اسلام واقع شده وقابل انفكاك نيست.
رسول خدا زمامدار مسلمين
رسول خدا صلى الله عليه وآله در زمان حياتش عملاً دررأس حكومت اسلامى قرار گرفت. آنحضرت امور مسلمين را اداره مى كرد واز جانب خدا، براى انجام اين مسؤوليت بزرگ، اختيارات وسيعى در اختيارش نهاده شد. قرآن مى فرمايد: (النبى اولى بالمؤمنين من انفسهم).(7)
پيامبردر تصرف درامور مسلمين، ازخودشان شايسته تراست.
ومى فرمايد: (فاحكم بينهم بما انزل الله ولا تتبع اهوائهم).(8)
به وسيله احكام وقوانينى كه برتو نازل شده در بين مسلمين حكومت كن واز خواسته هاى نفسانى آنها پيروى نكن.
بنابراين رسول خدا صلى الله عليه وآله دومقام ومنصب را عهده داربود: ازيك طرف به وسيله وحى با خداوند متعال درارتباط وتماس بود، احكام وقوانين شريعت را دريافت وبه مردم ابلاغ مى فرمود وازطرف ديگر مقام زمامدارى واداره امت اسلام را برعهده داشت وبا اجراى قوانين وبرنامه هاى سياسى واجتماعى اسلام، مسلمين را اداره مى كرد.
با مطالعه سيره رسول خدا صلى الله عليه وآله بخوبى روشن مى شود كه زمام امور مسلمين را عملاً برعهده داشته وبرآنان حكومت مى نموده است. حاكم وفرماندار مى گمارده، قاضى مى فرستاده، دستورجهاد ودفاع صادر مى كرده وبه طور كلى همه كارهائى را كه براى اداره يك امت كوچك لازم بوده انجام مى داده است.(9)
اين مأموريت از جانب خدا به آنجناب واگذار شده بود. مأموريت داشت احكام وقوانين سياسى واجتماعى اسلام را به اجرا درآورد. مسلمين مأمور به جهاد بودند ولى رسول خدا هم مأموريت داشت آنان را براى جهاد ودفاع بسيج كند. از باب نمونه: درقرآن مى فرمايد: (يا ايها النبى حرّض المؤمنين على القتال).(10)
اى پيامبر!مؤمنين را در جهاد ترغيب وتحريص كن.
ومى فرمايد: (يا ايها النبى جاهدالكفار والمنافقين واغلظ عليهم).(11)
اى پيامبر! با كفار ومنافقين جنگ كن وبرآنان سخت بگير. رسول خدا مأموريت داشت كه دربين مردم حكومت وداورى كند. درقرآن مى فرمايد: (انا انزلنا اليك الكتاب بالحق لتحكم بين الناس بما اراك الله ولا تكن للخائنين خصيماً).(12)
ما قرآن را برتو نازل كرديم تااينكه با آنچه خدا به تو نشان داده دربين مردم حكم كنى ونبايد كه به نفع خيانتكاران به خصومت برخيزي.
ازاين مجموع چنين استفاده مى شود كه رسول خدا علاوه برمقام نبوت ودريافت وحى وابلاغ به مردم، مقام حكومت وزمامدارى مسلمين را نيز برعهده داشته ومأمور بوده كه با اجراى احكام وبرنامه هاى سياسى واجتماعى اسلام، مسلمين را اداره كند ودر همين رابطه اختيارات ويژه اى به آن حضرت واگذار شده ومسلمانان موظف بوده اند كه از دستورهاى حكومتى آن جناب اطاعت نمايند.
در قرآن مى فرمايد: (واطيعوا الله واطيعوا الرسول واولى الامر منكم).(13)
ازخدا ورسول وصاحبان امر(مسؤولين امور) اطاعت كنيد.
(واطيعوا الله ورسوله ولا تنازعوا فتفشلوا).(14)
از خدا ورسول اطاعت كنيد واز تنازع واختلاف اجتناب نمائيد كه ضعيف مى شويد.
(وما ارسلنا من رسول الاّ ليطاع باذن الله).(15)
هيچ رسولى را نفرستاديم جزاينكه به اذن خدا مورد اطاعت قرارگيرد.
دراين قبيل آيات اطاعت از رسول دركنار اطاعت خدا قرار گرفته وبه مسلمين خطاب شده است كه هم از خدا اطاعت كنيد، هم از رسول خدا.
اطاعت از خدا به اين صورت تحقق مى پذيرد كه احكامى را كه به وسيله پيامبر ارسال شده مورد قبول قرار گيرد. علاوه براين، برمسلمين واجب شده كه ازدستورها و.فرمانهاى ويژه رسول خدا نيزاطاعت نمايند. فرمانهاى ويژه رسول الله عبارتست از:دستورها وفرمان هائى كه از آن حضرت به عنوان اينكه حاكم مسلمين است صادر مى شده. كه از اين جهت نيز واجب الاطاعه بوده است. البته وجوب اطاعت از او بالاستقلال نيست بلكه چون خدا به اطاعت از او فرمان داده واجب الاطاعه گشته است.
بنابراين حكومت از آغاز اسلام، جزو دين بوده وپيامبراكرم صلى الله عليه وآله عمداً آن را برعهده داشته است.
حكومت اسلامى بعد از رسول خدا
بعداز وفات رسول خدا نبوت وتشريع ووحى خاتمه يافت. ليكن احكام وقوانين دين، از جمله برنامه هاى سياسى واجتماعى اسلام دربين مسلمين باقى ماند. دراينجا اين سؤال مطرح مى شود كه بعد از رحلت رسول اكرم آيا منصب حاكميت وزمامدارى آن حضرت هم مانند مقام نبوت آن جناب به طور كلى خاتمه يافت؟ ورسول خدا نسبت به زمامدار وحاكم بعداز خودش هيچگونه دخالتى به عمل نياورده آن را برعهده خود مسلمين واگذار كرد يا از اين موضوع حساس ومهم غافل نبوده وشخصى را براى تصدى اين مقام انتخاب ومعرفى نموده است؟
شيعيان عقيده دارند كه پيامبرگرامى اسلام كه خود حاكم برمسلمين ومجرى قوانين وبرنامه هاى اسلام بود، ضرورت تداوم حكومت اسلامى را كاملاً احساس مى كرد. او به خوبى مى دانست كه مسلمين بدون حكومت نمى توانند زندگى كنند وحكومت در صورتى مى تواند اسلامى باشد كه مسؤوليت اداره آن برعهده شخصى عالم واسلام شناس وپرهيزكار وامين وعادل، نهاده شده باشد، تا با پياده كردن قوانين وبرنامه هاى دين حكومت اسلامى را تدوام دهد. به همين جهت از آغازدعوت وبه دستور خداوند حكيم، درفرصتهاى مناسب على بن ابيطالب عليه السلام را به عنوان امام مسلمين وخليفه خودش معرفى مى كرد كه احاديث آن در كتابهاى معتبر شيعه واهل سنت موجود است. از جمله در سفر حجةالوداع، در غديرخم فرود آمد ودر حضور هزاران نفر از اصحاب فرمود:
الست اولى بالمؤمنين من انفسهم؟ قالوا: بلى يا رسول الله. فقال: من كنت مولاه فعلى مولاه. ثم قال: اللهم وال من والاه وعاد من عاداه. فلقيه عمربن الخطاب فقال: هنيئاً لك يابن ابيطالب، اصبحت مولاى ومولا كل مؤمن ومؤمنة.(16)
يعنى رسول خدا به مردم فرمود: آيا من در تصرف در امور مؤمنين از خودشان شايسته تر نيستم؟ گفتند: چرا يا رسول الله. آنگاه فرمود: هركس كه من مولاو صاحب اختيار او هستم على صاحب اختيار اوخواهدبود. سپس فرمود: خدايا با دوستان على دوست وبا دشمنانش دشمن باش. در اين هنگام عمربن الخطاب على بن ابيطالب(عليه السلام) را ملاقات كرد وگفت: اى پسر ابوطالب مقام جديد برايت مبارك وگوارا باشد. تومولا وصاحب اختيار من وهمهمردان وزنان مؤمن شدي.
از اين قبيل احاديث استفاده مى شود كه حضرت رسول صلى الله عليه وآله مقام حاكميت خودش را تداوم بخشيده وبه على بن ابيطالب عليه السلام واگذار نموده است. قبلا او را براى تصدى اين مقام آماده كرده علوم واطلاعات لازم را در اختيارش نهاده ومى دانست كه از مقام علم وعصمت ذاتى نيز برخوردار است وبراى مقام امامت شايستگى دارد. به همين جهت وبه دستور خداوند حكيم او را بدين مقام برگزيد ومعرفى نمود. على بن ابيطالب(عليه السلام) هم حافظ احكام وقوانين اسلام بود. هم حاكم اسلام ومجرى قوانين. رسول خدا درغديرخم همان مقام اولى به تصرف وصاحب اختيار بودن خودش را به حضرت على واگذار نمود. عمربن الخطاب نيزهمين معنا را فهميد كه به على عليه السلام گفت: هنيئاً لك يا بن ابيطالب اصبحت مولاى ومولا كل مؤمن ومؤمنة.
مسلمين هم همين معنا را فهميدند كه با اميرالمؤمنين بيعت نموده، اظهار وفادارى كردند واگر جز اين بود نيازى به بيعت نبود.
على بن ابيطالب خليفه منصوب رسول خدا
رسول خدا صلى الله عليه وآله حضرت علي(عليه السلام) را به دستور خدا به امامت وزمامدارى مسلمين منصوب نمود وبدين وسيله امامت مسلمين وحاكميت خودش را تداوم بخشيد، ليكن بعداز وفات آن حضرت گروهى از اصحاب درصدد كسب خلاف برآمدند، ازجهل وضعف مردم سواستفاده نموده حق مشروع على بن ابيطالب عليه السلام را غصب كردند وحكومت اسلامى را از مسير اصلى خودش منحرف ساختند. خوددارى اميرالمؤمنين از بيعت وآن همه خطبه ها واحتجاجها وشكايتها، براى غصب مقام حاكميت وزمامدارى مسلمين بود، نه بيان احكام ومعارف دين. خلفا بيان احكام ومعارف دين را از على عليه السلام نگرفته بودند، بلكه به مقام والاى علمى آن جناب اعتراف داشتند وحتى درحل مشكلات هم به او مراجعه مى كردند.
هنگاميكه حضرت على عليه السلام به خلافت رسيد تمام شؤون حكومت را برعهده گرفت. از قبيل تعيين حاكم وفرماندار، نصب قضات، تعيين مأمور وصول زكات وخمس صدور فرمان جهاد ودفاع،تعيين فرماندهان سپاه وديگر كارهائى كه از شؤون حاكم اسلامى بود. اگر طلحه وزبير با آن جناب مخالفت كردند وجنگ جمل را برپا ساختند با حكومت آن حضرت مخالف بودند نه با مقام علمى وبيان معارف واحكام دين توسط آن حضرت. معاويه دربيان احكام با حضرت على نزاع نداشت بلكه درتصدى مقام حكومت نزاع مى كرد.
از اين مجموع چنين نتيجه مى گيريم كه با وفات رسول گرامى اسلام دوران حكومت اسلامى خاتمه نيافت بلكه با تعيين على بن ابيطالب بدين مقام برضرورت تداوم حكومت اسلامى تأكيد وتصريح به عمل آمد وبدين وسيله به اثبات رسيد كه شارع مقدس اسلام هيچگاه ازلزوم اجراى قوانين سياسى واجتماعى دست بردار نبوده ونيست. يعنى حكومت اسلامى بايد در طول تاريخ تداوم يابد.
اميرالمؤمنين عليه السلام بعد از خودش امام حسن را براى تصدى مقام امامت وحاكميت برگزيد وامام حسن عليه السلام برادرش امام حسين را وامام حسين عليه السلام فرزندش حضرت سجاد را بدين مقام برگزيد ومعرفى نمود وبهمين طريق هرامامي، امام بعداز خودش را معرفى نمود تا امام دوازدهم حضرت حجةبن الحسن عليه السلام، همه ائمه دوازده گانه علاوه برمقام عصمت وطهارت وعلم ودانش خدادادى وصلاحيت وكمال ذاتي، به مقام امامت وحاكميت مسلمين نيز منصوب ومعرفى مى شدند. بنابراين امامت مسلمين وحاكميت معصوم درمتن اسلام قرار دارد وجداشدنى نيست. گرچه جز على بن ابيطالب عليه السلام آنهم درزمان محدود، هيچيك از ائمه عملاً توفيق نيافت كه درمسند حق مشروع خويش قرار گيرد وحكومت اسلامى را درمسير واقعى خويش تداوم بخشد.
حكومت اسلامى درزمان غيبت
اكنون اين سؤال مطرح مى شود كه وضع احكام وبرنامه هاى سياسى واجتماعى اسلام دراين زمانها چيست؟ آيا دراين زمانها كه به وجود امام وحاكم معصوم دسترسى نيست، شارع مقدس اسلام دست از احكام وبرنامه هاى سياسى واجتماعى برداشته ومسلمين دراين باره وظيفه اى ندارند؟ آيا اين قبيل احكام وقوانين كه بخش عظيمى از اسلام را تشكيل مى دهند فقط براى دوران كوتاه حيات رسول خدا تشريع شده وبعد از آن تازمان ظهور حضرت مهدى بايد مسكوت بماند؟ آيا مى توان گفت: اسلام دراين اعصار طولانى از جهاد ودفاع واجراى حدود وقصاص وتعزيرات ومبارزه با ظلم وبيدادگرى ودفاع از محرومين ومستضعفين ومبارزه با فساد وگناه وطغيان، دست برداشته واجراى اين بخش عظيم اسلام را به ظهور حضرت مهدى ارواحنا فداه موكول نموده است؟ آيا مى توان گفت: اين همه آيات وروايات دراين زمانها فقط براى بحث كردن ودر كتابها نوشتن آمده است. گمان نكنم هيچ مسلمان انديشمندى چنين حرفى را باور كند. مسلمين وبالاخص دانشمندان خواهند گفت كه اين احكام نيز براى پياده شدن آمده است. اگر چنين است، پس اسلام نسبت به اجراى قوانين وبرنامه ها در تمام زمانها وازجمله دراين زمان نظر داشته ودارد. نمى توان گفت: اسلام احكام وبرنامه هاى سياسى واجتماعى را تشريع نموده ولى نسبت به مجرى آنها يعنى حاكم شرعى نظر وعنايتى ندارد.
وظيفه مسلمين درزمان غيبت
درست است كه پيامبر وامام معصوم از جانب خدا، براى تصدى مقام زمامدارى واداره امور مسلمين منصوب گشته اند وبايد دراين راه تلاش وجديت نمايند، ليكن وظيفه اصلى برعهده مسلمين نهاده شده كه درراه تأسيس وتحكيم حكومت اسلامى وبه قدرت رساندن پيامبر يا امام جديت وكوشش كنند وپيرو فرمانها ورهنمودهاى آنان باشند. هم چنين درزمانيكه به وجود امام معصوم دسترسى نيست مسلمين موظفند براى تأسيس حكومت اسلامى واجراى قوانين وبرنامه هاى سياسى واجتماعى اسلام تلاش وجديت نمايند. چون اسلام حتى درچنين زمانى هم ازاحكام خويش دست بردار نيست وعمل بآنها را از مسلمين خواستار است. اتفاقاً بسيارى از احكام وقوانين دين به صورت خطاب به عموم مسلمين توجه دارد. از باب نمونه خدا درقرآن مى فرمايد: (وجاهدوا فى الله حق جهاده).(17)
درراه خدا حق جهاد را انجام دهيد.
ومى فرمايد: (انفروا خفافاً وثقالاً وجاهدوا باموالكم وانفسكم فى سبيل الله).(18)
براى جنگ با كافران، درحال سبكبارى ودشوارى بيرون شويد ودرراه خدا به مال وجان جهاد كنيد.
ومى فرمايد: (تؤمنون بالله ورسوله وتجاهدون فى سبيل الله).(19)
به خدا ورسول ايمان داريد ودر راه خدا جهاد مى كنيد.
ومى فرمايد: (وقاتلوا فى سبيل الله الذين يقاتلونكم ولا تعتدوا).(20)
ودر راه خدا با كسانيكه با شما مى جنگند بجنگيد ولى تعدى نكنيد.
ومى فرمايد: (فقاتلوا اوليا الشيطان ان كيد الشيطان كان ضعفاً).(21)
با دوستان شيطان بجنگيد كه حيله هاى شيطان ضعيف است.
ومى فرمايد: (وقاتلوهم حتى لا تكون فتنة ويكون الدين كله لله).(22)
با آنها بجنگيد تا فتنه برطرف شود ودين مخصوص خدا باشد.
ومى فرمايد: (ومالكم لا تقاتلون فى سبيل الله).(23)
چرا درراه خدا نمى جنگيد؟ ومى فرمايد: (فقاتلوا ائمة الكفر انهّم لا ايمانلهم).(24)
با پيشوايان كفر بجنگيد زيرا به پيمانهاى خود وفادار نيستند.
ومى فرمايد: (وقاتلوا المشركين كافة كما يقاتلونكم كافة).(25)
همه باهم با مشركين بجنگيد چنانكه آنان با همديگر با شما مى جنگند.
ومى فرمايد: (واعدّوالهم مااستطعتم من قوة ومن رباط الخيل ترهبون به عدوالله وعدوكم).(26)
هرچه مى توانيد براى دشمنان نيرو واسبان بسته آماده سازيد وبدين وسيله دشمنان خدا ودشمنان خودتان را بترسانيد.
ومى فرمايد: (والسارق والسارقة فاقطعوا جزاءً بما كسبا نكالاً من الله والله عزيز حكيم).(27)
دست زن ومرد دزد را قطع كنيد تا كيفر اعمالشان وعقوبتى از جانب خدا باشد وخدا نيرومند وحكيم است.
ومى فرمايد: (الزانية والزانى فاجلدوا كل واحد منهما مأة جلدة ولا تأخذ بهمارأفة فى دين الله).(28)
زن ومرد زناكار را يكصد تازيانه بزنيد ودراجراى حدالهى دلسوزى وعاطفه مانع نشود.
ومى فرمايد: (ولتكن منكم امة يدعون الى الخير ويأمرون بالمعروف وينهون عن المنكر).(29)
بايد از شما امتى به وجود آيد كه مردم را به خوبى دعوت نمايند وامر به معروف ونهى از منكر كنند.
ومى فرمايد: (يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامّين بالقسط شهدا لله).(30)
اى مؤمنين! شما برپاكننده عدل وگواهان براى خدا باشيد.
دراين قبيل آيات كه نمونه هاى فراوانى دارد عموم مسلمين مورد خطاب قرار گرفته اند وازآنان خواسته شده كه وظائف اجتماعى را كه در صلاحيت حكومت اسلامى است انجام دهند. مثلاً گفته شده كه با دشمنان بجنگيد ودرراه خدا جهاد كنيد. با مستكبرين وسران كفر پيكار نمائيد. مردم جهان را به خير وصلاح دعوت كنيد. با فساد وگناه وستمگرى مبارزه نمائيد، عدل وداد را در جهان برپا داريد وحدود الهى را اجرا سازيد.
با اندكى تأمل روشن مى شود كه انجام اين قبيل كارهاى مهم اجتماعى بدون وجود دولت وتشكيلات وسيع اجرائى امكان پذير نيست وچون چنين امرى از مسلمين خواسته شده بنابراين موظفند در تهيه مقدمات آن يعنى تأسيس وتحكيم حكومت صالح اسلامى تلاش وجديت نمايند. به عبارت ديگراقامه دين درتمام ابعاد بدون وجود حكومت اسلامى امكان پذير نيست، درحاليكه اقامه دين از وظائف مسلمين است. خداوند در قرآن مى فرمايد:
(شرع لكم من الدين ما وصّى به نوحاً والذى اوحينا اليك وما وصيّنا به ابراهيم وموسى وعيسى ان اقيموا الدين ولا تفرقوا فيه).(31)
خدا براى شما از دين احكامى را تشريع نموده كه انجام آنها را به نوح توصيه كرده است وآنچه را كه به تو وحى كرديم وبه ابراهيم وموسى وعيسى توصيه نموديم كه دين خداى را برپا بداريد واز تفرقه واختلاف اجتناب نمائيد.
از خطابات عمومى قرآن ودوام واسمترار احكام سياسى واجتماعى اسلام واز اين آيه قرآن چنين نتيجه مى گيريم كه درزمانيكه مسلمين به امام معصوم ومبسوط اليد دسترسى ندارند، خودشان موظفند درتأسيس وتحكيم حكومت اسلامى تلاش وجديت نمايند وبدين وسيله دين را درتمام ابعاد برپا داشته، همه احكام وبرنامه هايش را باجرا درآورند.
به عبارت ديگر، اگر اين مطلب عقلائى را قبول داريم كه با هرج ومرج وبدون حكومت نمى توان زندگى كرد، اگر عقيده داريم كه شارع مقدس اسلام نيز چون هرج ومرج را نمى پسنديده، براى تأمين سعادت دنيا وآخرت انسانها حكومت خاصى را پيش بينى كرده وبه همين منظور قوانين وبرنامه هاى سياسى واجتماعى راتشريع نموده است،اگر عقيده داريم كه وجوب تأسيس حكومت اسلامى واجراى قوانين وبرنامه هاى سياسى واجتماعى اسلام مخصوص مدت كوتاه زندگى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) نيست بلكه براى هميشه ودرتمام اعصار بايد تداوم يابد واگرعقيده داريم كه اقامه دين درتمام ابعاد برعهده خود مسلمين نهاده شده است، از اين مجموع چنين نتيجه مى گيريم كه در زمان غيبت امام زمان عليه السلام ودسترسى نداشتن به آن حضرت، مهم ترين وضرورى ترين امرى كه برمسلمين لازم است سعى وجديت درتأسيس وتحكيم حكومت اسلامى وتداوم دادن حكومت پيامبرگرامى اسلام مى باشد، تا با اجراى احكام وبرنامه هاى سياسى واجتماعى اسلام محيط امن وامان وسالمى را به وجود آورند كه براى عبادت واطاعت خداى بزرگ وپرورش نفس وسيرو صعود الى الله آماده باشد.
دو شاهد
ضرورت تأسيس حكومت وسعى وتلاش در تداوم آن، يك امر عقلائى است كه همه عقول بدان گواهى مى دهند. اسلام نيز نه تنها اين امر عقلائى را مردود ندانسته بلكه آن را تأييد نموده است به همين جهت د رجنگ احد، هنگامى كه خبركذب كشته شدن پيامبر اسلام دربين مسلمين شايع گشت ودر اثر شيوع اين خبر دروغ رزمندگان اسلام كه مشغول نبرد بودند، توان خويش را ازدست دادند وپراكنده شدند اين آيه نازل شد كه:
(وما محمد الاّ رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم).(32)
شاهد ديگر: در انجمنى كه بعداز وفات رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در سقيفه بنى ساعده تشكيل شد، همه حاضرين درضرورت ولزوم تداوم دادن حكومت اسلامى پيامبر اتفاق داشتند وهيچكس نگفت نيازى به حاكم وخليفه نداريم، بلكه اختلاف درتعيين مصداق بود. انصار مى گفتند: بايد امير وخليفه از ما باشد ومهاجرين مى گفتند: ما به اين مقام سزاوارتريم. بعضى هم مى گفتند: ما امير باشيم وشما وزيرو گروهى ديگر مى گفتند: يك نفر ازما ويك نفراز شما باهم امير باشند. اما حتى يك نفر نگفت: وجود امير وخليفه ضرورت ندارد وبدون زمامدار مى توانيم به حيات اجتماعى خودمان ادامه دهيم.
حتى حضرت على عليه السلام كه از جانب رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) براى تصدى اين مقام منصوب گشته بود وحق الهى خويش را تضييع شده مى دانست وبا جريان سقيفه بنى ساعده به مخالفت برخاست وگروهى از اصحاب نيزاز او حمايت ودفاع مى كردند، بااصل ضرورت تداوم حكومت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به مخالفت برنخاست وهيچگاه نفرمود: اصل تعيين خليفه چه ضرورتى داشت كه اين همه تعجيل كرديد؟ بلكه مى فرمود: من به امامت وخلافت سزاوارترم، زيرا پيامبر مرا بدين مقام برگزيده واز علم وعصمت ولياقت ذاتى نيز برخوردارم. حضرت على عليه السلام با اينكه حق خودش را تضييع شده وخلافت اسلامى را از مسير اصلى منحرف شده مى دانست، اما چون به ضرورت اصل حكومت ايمان داشت، هيچگاه درصدد خلاف وتضعيف خلفا برنيامد. بلكه به عنوان ثانوى وبراى بقا اصل كيان اسلام درموارد لازم به ياريشان مى شتافت وازخيرانديشى وكمكهاى فكرى دريغ نداشت. خويشان نزديك وياران باوفايش كه گاهى از جانب خلفا به مأموريتهائى گمارده مى شدند مى پذيرفتند وحضرت علي(عليه السلام) هيچگاه آنها را از پذيرفتن اين مناصب نهى نكرد. از رفتار آن حضرت چنين استفاده مى شود كه اصل وجود حكومت را درهرحال ضرورى ولازم مى دانسته است. چنانكه در جواب خوارج كه مى گفتند: لا حكم الاّ لله فرمود: كلمة حق يراد بهاالباطل نعم انه لا حكم الاّ لله ولكن هؤلا يقولون: لا امرة الاّ لله. وانه لابدّ للناس من امير، براو فاجر، يعمل فى امرته المؤمن ويستمع فيها الكافر ويبلّغ الله فيها الاجل ويجمع به الفيئى ويقاتل به العدّو وتأمن به السبل ويؤخذ به للضعيف من القوى حتى يستريح برّ ويستراح من فاجر.(33)
يعنى سخن حقى است كه باطل از آن اراده شده است. آرى حكم مخصوص خداست ليكن اينها مى گويند: امارت وحكومت جزبراى خدا نيست. درصورتى كه مردم نياز به امير وحاكم دارند، خوب باشد يا بد باشد. تا اينكه مؤمن بتواند در پناه حكومت عمل صالح انجام دهد وكافر از نعمت آسايش برخوردار گردد وخدا كارش را باتمام برساند وبه وسيله حاكم غنائم ومالياتها جمع آورى شود وبه وسيله آ ن با دشمنان اسلام جهاد به عمل آيد وراهها امن شود وحق ضعيف از قوى مأخوذ گردد، تا اينكه افراد صالح ونيكوكاردر راحت وآسايش زندگى كنند ومردم از شر بدكاران در امان باشند.
بنابراين دراصل ضرورت تأسيس وتداوم حكومت اسلامى نبايد ترديد نمود. واين وظيفه سنگين وحساس برعهده عموم مسلمين نهاده شده است. درزمانيكه به پيامبر يا امام معصوم دسترسى دارند بايد درتأسيس وتحكيم حكومت او تلاش وجديت نمايند. ودر زمانيكه به امام معصوم دسترسى ندارند بايد دربين فقها فرد شايسته اى را كه نسبت به مسائل اسلامى بالاخص مسائل سياسى واجتماعي، كاملاً آشنا باشد واز مقام تقوا ومديريت وبينش سياسى نيز برخوردار باشد، شناسائى وبه رهبرى وامامت برگزينند. زيرا حاكميت ورهبرى چنين فردى از جانب ائمه معصومين عليهم السلام پذيرفته وتوصيه شده است، يك چنين فردى است كه مى تواند امت اسلام را رهبرى كند وبرنامه هاى سياسى واجتماعى اسلام را به اجرا درآورد.
لازم بيادآورى است كه بحث حكومت اسلامى ومسأله ولايت فقيه بحثى است دقيق وطولانى ونياز به تأليف جداگانه اى دارد، كه در اين بحث كوتاه ما نمى توانيم ابعاد گسترده آن را مورد بررسى قراردهيم. پس بهتر است دراينجا بهمين اشاره كوتاه اكتفا كنيم وبحث را خاتمه دهيم. هدف از ذكر اين مقدمه كه نسبتاً هم طولانى شده اينست كه وقتى احاديث مخالف قيام ونهضت قبل از حضرت مهدى را مورد بررسى قرار مى دهيم بدين نكته متوجه باشيم كه مسائلى از قبيل جهاد، دفاع، حدود، ديات، قصاص، تعزيرات، قضا، شهادت، امربه معروف، نهى ازمنكر، مبارزه با ظلم وستم، دفاع از محرومين ومستضعفين وديگر مسائل اجتماعى وسياسي، از مسائل ضرورى ومسلّم اسلام هستند كه نمى توان درآنها ترديد نمود اين قبيل مسائل بايد به اجرا گذارده شوند، براى اجراى آنها وجود حكومت اسلامى ضرورت دارد وبراى تأسيس حكومت اسلامى وپياده كردن احكام وقوانين دين هم، جهاد ونهضت وقيام همگانى ضرورت دارد. بنابراين احاديث مخالف قيام را بايد با يك چنين ديدى مورد بررسى قرار دهيم. اميدوارم كه بتوانيم در فرصت مناسب اين موضوع را دقيق تر ومشروح تر بررسى كنيم تا به نتيجه بهترى برسيم چون الان وقت جلسه گذشته وامكان توضيح بيشتر دراين مورد نيست.
دكتر: از دوستان تقاضا دارم كه هفته آينده براى تشكيل جلسه به منزل ما تشريف بياورند.
1) سوره حج آيه 78.
2) سوره بقره، آيه 193.
3) با پيشوايان كفربجنگيد. زيرا به عهد وپيمانشان وفادار نيستند. شايدازترس شمشيردست ازآزار شما بردارند.
4) سوره انفال،آيه 60.
5) آل عمران 104.
6) آل عمران 110.
7) سوره احزاب، آيه 6.
8) سوره مائده آيه 48.
9)براى اطلاع بيشتر مى توانيد به كتاب التراتيب الادرايه تأليف شيخ عبدالحق وكتاب الاموال تأليف حافظ ابوعبيد مراجعه نمائيد.
10) انعام 65.
11)توبه 73.
12) نساء 105.
13) نساء 59.
14) انفال 46.
15) نسا 64.
16) ينابيع الموده ص 297.
17) سوره حج، آيه 78.
18) سوره توبه، آيه 41.
19) سوره صف، آيه 11.
20) سوره بقره، آيه 190.
21) سوره نساء، آيه 76.
22) سوره انفال، آيه 39.
23) سوره نساء، آيه 75.
24) سوره توبه، آيه 12.
25) سوره توبه، آيه 36.
26) سوره انفال،آيه 60.
27) سوره مائده،آيه 38.
28) سوره نور، آيه 2.
29) سوره آل عمران، آيه 104.
30) سوره نسا، آيه 135.
31) سوره شوري، آيه 13.
32) محمد نيز پيامبرى است كه قبل از او پيامبرانى آمده ودرگذشته اند. اگر بميرد يا كشته شود شما به وضع سابق خودتان برمى گرديد؟ يعنى با كشته شدن يا مردن او تشكيلات ونظم اجتماعى خودتان را از دست مى دهيد واز جهاد ودفاع دست مى كشيد؟ چنانكه ملاحظه مى فرمائيد آيه مذكور ضرورت حفظ وتداوم نظام اسلامى واجتماعى را به عقول سالم خود مسلمين واگذار نموده وبه اين نكته توجه مى دهد كه مسلمين نبايد درهيچ حال ولو با كشته شدن يا مردن رسول خدا از نظام اسلامى واجتماعى خويش دست بردارند وجهاد را رها سازند.
33) نهج البلاغه ج 1 كلام 39.