جلالى: ما اصل لزوم غيبت را از شما قبول مى كنيم ليكن چرا در غيبت كبرى نيز، مانند غيبت صغرى، نوابى را براى خويش تعيين نكرد تا شيعيان به وسيله آنان با وى تماس گرفته مشكلاتشان را حل نمايند؟
هوشيار: دشمنان، نواب را آزاد نمى گذاشتند بلكه آنان را شكنجه وزجر مى دادند تا مكان امام را نشان دهند يا تحت شكنجه ودر كنج زندان جان سپارند.
جلالي: ممكن بود اشخاص معينى را به وكالت منصوب نكند، ليكن گاه گاهى براى بعضى از مؤمنين ظاهر شود وبه وسيله آنها دستورات لازم را براى شيعيان صادر كند.
هوشيار: اينكار نيز صلاح نبود زيرا ممكن بود همان شخص، امام ومكانش را به دشمنان نشان دهد واسباب دستگيرى وكشته شدنش را فراهم نمايد.
جلالي: احتمال خطر در صورتى بودكه براى هر فرد مجهول الحالى ظاهر مى شد، اما اگر فقط براى علماو مؤمنين مورد وثوق ظاهر مى شد هيچ احتمال خطرى نداشت.
هوشيار: اين فرضيه را ازچند راه مى توان پاسخ داد:
اول: امام زمان براى هركس مى خواست ظاهر شود، ناچار بود براى معرفى خودش معجزه اى اظهار نمايد بلكه براى اشخاص دير باور چندين معجزه انجام دهد، تا در صحت ادعايش يقين كنند. در اين ميان اشخاص حقه باز وساحر هم پيدا مى شدند كه مردم را فريب مى دادند وبا ادعاى امامت واظهار سحر وجادومردم عوام را گمراه مى نمودند، تميز بين معجزه وجادو هم كار هر كسى نيست وخود اين قضيه مفاسد واشكالات زيادى براى مردم توليد مى كرد.
دوم: افراد ظاهرالصلاح وحقه باز از اين موضوع سواستفاده مى كردند. در ميان جهال وعوام افتاده، ادعاى رؤيت امام مى كردند واحكام خلاف شرع را به وى نسبت مى دادند تا به مقاصد شوم خودشان نائل گردند.هر كس هر عمل خلاف شرعى را مى خواست انجام دهد، براى تصحيح وپيشرفت كار خودش مى گفت: من خدمت امام زمان رسيدم وديشب منزل ما تشريف آورد وبه من فرمود: فلان كار را انجام ده ودر فلان كار از من تأييد وپشتيبانى كرد. مفاسد اين موضوع بركسى پوشيده نيست.
سوم: ما دليل قاطعى نداريم كه امام زمان براى هيچ كس حتى افراد صالح ومورد اعتماد، ظاهر نشود بلكه ممكن است بسيارى از صلحا واوليا خدمتش برسند ولى مأمور به اخفا باشند وبه احدى اظهار نكنند در اين موضوع هر كس از حال خودش فقط اطلاع دارد وراجع به ديگران حق قضاوت ندارد.