پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

تعداد نواب

تعداد نواب

در عدد نواب اختلاف است. سیدبن طاوس در کتاب (ربیع الشیعه) اسامى آنان را بدین قرار ذکر کرده: ابوهاشم داودبن القاسم، محمدبن على بن بلال، عثمان بن سعید، محمدبن عثمان، عمرالاهوازی، احمدبن اسحاق،ابومحمدالوجنای، ابراهیم بن مهزیار، محمدبن ابراهیم.(1)

شیخ طوسى علیه الرحمه وکلا را بدین اسامى معرفى نموده است: ازبغداد، عمرى وپسرش وحاجز وبلالى وعطار، از کوفه، عاصمی. ازاهواز، محمدبن ابراهیم بن مهزیار، از قم، احمدبن اسحاق، ازهمدان، محمدبن صالح، از ری،شامى واسدی. از آذربایجان، قاسم بن العلا.از نیشابور، محمدبن شاذان.(2)

لیکن وکالت چهارنفر، دربین شیعیان معروف است: اول عثمان بن سعید.دوم محمدبن عثمان، سوم حسین بن روح، چهارم على بن محمدسمری، هریک از آنها هم در شهرهاى مختلف نمایندگانى داشتند.(3)

 

عثمان بن سعید

عثمان بن سعید از بزرگان وثقات اصحاب امام حسن عسکری(علیه السلام) ووکیل آنجناب بود. مامقانى وبوعلى درباره اش نوشته اند: عثمان بن سعید موثق وجلیل القدر بوده احتیاجى به توصیف ندارد.وکیل امام هادى وامام حسن عسکرى وامام قائم علیهم السلام بوده است.(4)

علامه بهبهانى نوشته است: عثمان بن سعید ثقه وجلیل القدرمى باشد.(5)

امام هادى وامام حسن عسکرى علیهما السلام توثیقش نموده اند.

احمد بن اسحاق مى گوید: به امام هادی(علیه السلام) عرض کردم: باکى معاشرت نمایم واحکام دینم را از او یاد بگیرم وسخنش را بپذیرم؟ فرمود: عثمان بن سعید عمرى مورد اعتماد من مى باشد.اگر چیزى برایت نقل کرد صحیح مى گویدحرفش را بشنو واطاعت کن، زیرا من به وى اعتماد دارم.

ابوعلى نقل کرده که: از امام حسن عسکری(علیه السلام) هم نظیر این سؤال شد پاسخ داد: عثمان بن سعید وفرزندش محمد مورد اعتماد من هستند.هرچه را برایت روایت کنند درست مى گویند.سخن آنان را بشنو واطاعت کن زیرا به آنان اعتماد دارم.

این حدیث به قدرى در بین اصحاب شهرت داشت که ابوالعباس حمیرى مى گوید: این حدیث در بین ما زیاد مذاکره مى شد وبدان وسیله مقام ارجمند عثمان بن سعید را ستایش مى کردیم.(6)

محمد بن اسماعیل وعلى بن عبدالله مى گویند: روزى در شهر سامره بر امام حسن عسکری(علیه السلام) وارد شدیم در حالیکه گروهى از شیعیان حاضر بودند.ناگاه،بدرخادم وارد شده عرض کرد:جماعتى ژولیده مو وگردآلود درب خانه اجازه ورود مى خواهند.حضرت فرمود:از شیعیان یمن هستند.سپس به خادمش بدر فرمود: عثمان بن سعید را حاضر کن.

طولى نکشید که عثمان حاضر شد.حضرت به وى فرمود: عثمان! تو وکیل ومورد وثوق ما هستی،اموال خدا را که این جماعت آورده اند تحویل بگیر. راوى مى گوید:عرض کردیم: ما مى دانستیم که عثمان از شیعیان خوب است ولى شما با این عمل موقعیت ومقامش را بالاتر بردید ووکالت وثقه بودنش را نیز اثبات نمودید.حضرت فرمود: آرى چنین است. بدانید که عثمان بن سعید وکیل من وفرزندش وکیل فرزندم مهدى خواهد بود.(7)

امام حسن عسکری(علیه السلام) فرزندش را به جماعتى که چهل نفر بودند وعلى بن بلال واحمد بن هلال ومحمدبن معاویه وحسن بن ایوب از جمله آنان بودند نشان داد وفرمود: این امام شما وجانشین من است، از وى  اطاعت کنید وبدانید که بعد از این تا مدتى او را نخواهید دید. سخنان عثمان بن سعید را قبول کنید وتابع اوامرش باشید زیرا وى جانشین امام شماست وحل وفصل کارهاى شیعیان به دستش خواهد بود.(8)

 

کرامات او

علاوه بر اینها، کراماتى بدو منسوب است که صدق گفتارش را تأیید مى کند. از باب نمونه:

شیخ طوسى در کتاب غیبت از جماعتى از بنى نوبخت که ابوالحسن کثیرى از جمله آنهاست روایت کرده که: از قم وحوالى آن، اموالى نزد عثمان بن سعید حمل شد.وقتى حامل خواست مراجعت کند عثمان فرمود: امانت دیگرى هم بتو سپرده شده چرا تحویل ندادی؟عرض کرد: چیزى باقى نمانده است: فرمود: برگرد وجستجو کن.

آن مرد پس از چند روز تفحص، برگشته اظهار داشت، چیزى را نیافتم، عثمان گفت: دو قطعه پارچه سردانى را که فلانى فرزند فلانى به تو سپرده بود که به ما برسانى چه شد؟!عرض کرد: به خدا سوگند! فرمایش شما درست است لیکن من فراموش کردم والان هم اصلاً نمیدانم کجاست. بازهم به منزلش برگشته هرچه تفتیش کرد آنرا نیافت. نزد عثمان بن سعید برگشته جریان را اطلاع داد. گفت: برو پیش فلانى پسر فلانى پنبه فروش، که دو عدل پنبه بانبارش بردی،آن عدلى را که رویش چنین وچنان نوشته است بازکن، پارچه امانتى را در آن خواهى یافت.آن مرد به دستورش عمل نمود وپارچه را یافته خدمتش برد.(9)

محمد بن على اسود مى گوید: زنى پارچه اى به من داد که به عثمان بن سعید برسانم.آنرا با لباسهاى دیگرى خدمتش بردم. دستورداد: به محمد بن عباس قمى تحویل دهم. به دستورش رفتار نمودم. بعد از آن عثمان بن سعید پیغام داد: چرا پارچه آن زن را ندادی؟ پس داستان پارچه آن زن به یادم آمد، بعد از جستجوى بسیار آنرا یافته تحویل دادم.(10)

صدوق علیه الرحمه در (اکمال الدین) نوشته است: مردى از اهل عراق سهم امامى نزد عثمان بن سعید برد عثمان مال را رد کرده فرمود: حق عموزادگانت را که چهارصددرهم است از آن بیرون کن. مرد عراقى تعجب نمود، وقتى به حساب اموال خود رسیدگى نمود معلوم شد هنوز قسمتى از زمین زراعتى عموزادگانش را که در دست وى بوده به صاحبانش رد نکرده است. وقتى با دقت حساب کرد دید سهم آنان چهارصد درهم مى شود. پس آن مبلغ را از اموال خویش خارج نمود وبقیه را پیش عثمان بن سعید برد.این دفعه مورد قبول واقع گشت.(11)

اکنون وجدان پاک رفقا را به قضاوت مى طلبم. باوجود اخبارى که درباره عثمان بن سعید وارد شده ومقامى که نزد امام هادى وامام حسن عسکری(علیه السلام) داشته است واتفاق شیعیان برعدالتش وتسلیم بودن اصحاب وخواص امام حسن عسکری(علیه السلام) در مقابلش، آیا بازهم در صحت ادعایش تردید دارید واحتمال مى دهید که خواسته باشد مردم را فریب دهد؟!

 

محمد بن عثمان

بعد از وفات عثمان بن سعید، فرزندش محمد بن عثمان به جاى پدر نشست وبه وکالت ناحیه مقدس منصوب شد.

شیخ طوسى درباره اش مى گوید: محمدبن عثمان وپدرش هر دو وکیل حضرت صاحب الزمان(علیه السلام) بوده ونزد آن جناب مقام بزرگى را واجد بودند.(12)

مامقانى نوشته است: جلالت وبزرگى محمدبن عثمان نزد امامیه ثابت است ومحتاج به بیان واقامه برهان نیست. شیعیان اجماع دارند که حتى در زمان حیات پدرش وکیل امام حسن عسکری(علیه السلام) بوده وسفارت حضرت حجت را نیز عهده دار بوده است.(13)

عثمان بن سعید تصریح کرد که: بعد از من فرزندم جانشین من ونائب امام مى باشد(14)..

یعقوب بن اسحاق مى گوید: به وسیله محمدبن عثمان نامه اى خدمت امام زمان فرستادم واز بعض مشکلات دینى سؤال نمودم،جواب نامه به خط مبارک امام واصل شد ودرضمن آن نوشته بود: محمدبن عثمان بن عمرى موثق مى باشد ونامه هایش نامه هاى من است.(15)

 

کرامات او

محمدبن شاذان مى گوید:چهارصد وهشتاد درهم مال امام پیش من جمع شده بود. چون خوش نداشتم آن را نا تمام نزد امام بفرستم بیست درهم از مال خودم رویش گذاشته توسط محمدبن عثمان خدمت امام فرستادم، اما از اضافه کردن بیست درهم چیزى ننوشتم. رسید آن مال از ناحیه امام واصل شد ونوشته بود: پانصد درهم که بیست درهمش مال خودت بود واصل گشت.(16)

جعفر بن احمدبن متیل مى گوید: محمدبن عثمان مرا احضار کرد چند پارچه وکیسه ایکه چند درهم در آن بود به من تسلیم نمود وفرمود: به (واسط) برو واول کسى را که ملاقات نمودى کیسه را با پارچه تسلیمش کن. من به جانب واسط حرکت کردم، اول کسى را که ملاقات نمودم حسن بن محمد بن قطاة بود. پس خودم را به وى معرفى نمودم، مرا شناخت وبا هم معانقه کردیم، باو گفتم:

محمدبن عثمان سلامت رسانید واین امانت را برایت فرستاد. وقتى این مطلب را شنید خداى را سپاس گفت وفرمود: محمدبن عبدالله عامرى وفات نموده. من اکنون براى تهیه کفنش از منزل خارج شده ام. وقتى امانت را باز نمودیم دیدیم تمام مایحتاج دفن مرده اى در آن موجود است. پولها هم به مقدار مزد حمالان وقبرکن بود.پس جنازه را تشییع کرده دفن نمودیم.(17)

محمدبن على بن الاسودقمى مى گوید: محمد بن عثمان قبرى براى خویش تهیه کرده علتش را پرسیدم، پاسخ داد: از جانب امام مأمورم که کارهایم را جمع وجور کنم. دو ماه بعد از این واقعه دار دنیا را وداع کرد.(18)

محمد بن عثمان در حدود پنجاه سال متصدى منصب نیابت بود ودر سال (304) در گذشت.(19)

 

حسین بن روح

حسین بن روح سومین وکیل امام زمان(علیه السلام) است. وى داناترین فرد عصرخویش بود. محمدبن عثمان او را به جانشینى خود ونیابت امام عصر منصوب گردانید.

مجلسی(علیه الرحمه) در بحار نوشته است: وقتى مرض محمد بن عثمان شدت یافت، گروهى از بزرگان ومعروفین شیعه مانند ابوعلى بن همام وابوعبدالله بن محمد کاتب وابوعبدالله باقطانى وابو سهل اسماعیل بن على نوبختى وابوعبدالله بن وجنا خدمتش رسیده از جانشینش سؤال نمودند جواب داد: حسین بن روح جانشین من ووکیل ومورد اعتماد حضرت صاحب الامر است، در کارها به وى رجوع کنید. من از جانب امام مأمورم که حسین بن روح را به نیابت منصوب گردانم.(20)

جعفر بن محمد مدائنى مى گوید: من اموال امام را نزد محمد بن عثمان مى بردم. روزى چهارصد دینار خدمتش بردم فرمود:این پول را نزد حسین بن روح ببر. عرض کردم خواهشمندم خودتان قبول بفرمایید. فرمود: خدمت حسین بن روح ببر وبدانکه من او را جانشین خودم قرار دادم.عرض کردم: به امر امام این کار را انجام میدهید؟ فرمود:آری. پس اموال را نزد حسین بن روح بردم. بعد از آن سهم امام را خدمت او مى بردم(21)

در بین اصحاب وخواص محمد بن عثمان، افرادى وجود داشتند که به مراتب از حسین بن روح موجه تر وآبرومند تر بودند مانند جعفر بن احمدبن متیل.همه یقین داشتند که منصب نیابت به وى تفویض مى شود.

لیکن برخلاف پیش بینى آنان، حسین بن روح به این مقام برگزیده شد وتمام اصحاب حتى جعفر بن احمدبن متیل در مقابلش تسلیم شدند.(22)

از ابو سهل نوبختى پرسیدند:چطور شد که حسین بن روح به نیابت انتخاب شد در صورتیکه شما بدان مقام سزاوارتر بودید؟ گفت:امام بهتر مى داند چه کسى رابدین منصب انتخاب کند.من همیشه با مخالفین مناظره دارم، اگر وکیل بودم شاید در مواقع بحث، براى اثبات مدعاى خودم، جاى امام را نشان مى دادم، ولى حسین بن روح مثل من نیست حتى اگر امام در زیر لباسش مخفى باشد واورابا قیچى پاره پاره کنند ممکن نیست دامنش را بگشاید تا امام دیده شود.(23)

صدوق (علیه الرحمه) مى نویسد: محمد بن على اسود نقل کرده که على بن حسین بن بابویه، بوسیله من به حسین بن روح پیغام داد که از حضرت صاحب الامرعلیه السلام تقاضا کند برایش دعائى بفرماید شاید خدا پسرى بوى مرحمت کند. من خواسته او را خدمت حسین بن روح عرض کردم بعد از سه روز اطلاع داد که امام برایش دعا فرمود. بزودى خدا پسر پربرکتى که نفعش به مردم مى رسد به وى عطا خواهد نمود. درهمان سال محمد برایش متولد شد وبعد از او هم فرزندان دیگرى پیدا کرد. صدوق علیه الرحمه بعد از نقل داستان مى نویسد: هر وقت محمدبن على اسود مرا مى دید که در مجالس درس محمدبن حسن بن احمد رفت وآمد مى نمایم وشوق زیادى در خواندن وحفظ کتاب هاى علمى دارم، مى گفت چندان تعجب ندارد که این قدر به تحصیل علم علاقه دارى براى اینکه به برکت دعاى امام زمان به دنیا آمدی.(24)

مردى در نیابت حسین بن روح شک داشت. پس براى روشن شدن موضوع، با قلم خشک وبدون مرکب، نامه اى نوشت وبراى امام فرستاد. پس از چند روز جوابش توسط حسین بن روح از ناحیه مقدسه صادر شد.(25)

حسین بن روح در ماه شعبان سال(326) از داردنیا رحلت نمود.(26)

 

نائب چهارم

 

نائب چهارم امام عصر(علیه السلام) شیخ ابوالحسن على بن محمدسمرى بوده است. ابن طاوس در باره اش مى نویسد: امام حسن عسکرى وامام هادى علیهما السلام را خدمت نموده وآن دو امام باوى مکاتبه داشتندوتوقیعات زیادى برایش مرقوم فرمودند واز وجوه موثقین شیعیان بوده است(27)..

احمد بن محمد صفوانى مى گوید: حسین بن روح، على بن محمدسمرى را به جاى خویش نصب کرد تا به کارهایش رسیدگى کند. اما هنگامى که وفات على بن محمد نزدیک شد جمعى از شیعیان خدمتش رسیدند تا از جانشینش سؤال نمایند فرمود.مأمور نیستم کسى را به نیابت منصوب کنم.(28)

احمدبن ابراهیم بن مخلد مى گوید: روزى على بن محمد سمرى بدون مقدمه فرمود: خدا على بن بابویه قمى را رحمت کند.حاضرین تاریخ این کلام را یادداشت نمودند. بعداً خبر رسید که على بن بابویه در همان روز از دنیا رفته است. خودسمرى هم در سال (329) وفات نمود.(29)

حسن بن احمد مى گوید: چند روز قبل از وفات على بن محمد سمرى خدمتش حاضر بودم نامه اى را که از ناحیه مقدسه صادر شده بود براى مردم قرائت نمود، بدین مضمون: اى على بن محمدسمری! خداوند پاداش برادرانت را در مرگ تو بزرگ گرداند، زیرا تا شش روز دیگر اجلت خواهد رسید. کارهایت را جمع وجور کن، لیکن کسى را جانشین قرار نده زیرا بعد از این غیبت کامل واقع خواهدشد. من تا هنگامیکه خدا اذن ندهد وزمانى طولانى نگذرد ودلها را قساوت نگیرد وزمین از ستم پر نشود آشکار نخواهم شد. در بین شما کسانى پیدا خواهند شد که ادعاى رؤیت نمایند لیکن آگاه باشید که: پیش از خروج سفیانى وصیحه آسمانى هرکس ادعاى رؤیت کند دروغگوست.(30)

نیابت چهار نفر مذکور در بین شیعیان معروف است. گروهى هم به دروغ این منصب را ادعا نمودند ولى چون برهانى نداشتند دروغشان ثابت گشت ورسوا شدند مانند: حسن شریعى، ومحمدبن نصیرنمیرى، واحمدبن هلال کرخى، ومحمدبن على بن بلال، ومحمدبن على شلمغانی، وابوبکر بغدادى.

این بود اطلاعات من راجع به نواب. از مجموع این مدارک به صحت ادعاى آنان، اطمینان حاصل مى شود.

دکتر: من در این زمینه سؤالاتى داشتم ولى اجازه دهید براى جلسه بعد بماند، چون امشب بحثمان خیلى طولانى شد.

 

1) رجال بوعلى ط سال1102) ص 312.
2) رجال مامقانى ط نجف سال1352 ج 1 ص 200 واثبات الهداة ج 7 ص294.
3) بحار الأنوار ج 51 ص 362.
4) رجال بوعلى ص 200 ورجال مامقانى ج 2 ص 245.
5) منهج المقال تألیف علامه بهبهانى چاپ تهران سال1307 ص 21.
6) بحار الأنوار ج 51 ص 348.
7) بحار الأنوار ج 51 ص 345.
8) بحار الأنوار ج 51 ص 346.
9) بحار الأنوار ج 51 ص 316.
10) بحار الأنوار ج 51 ص 335.
11) بحار الأنوار ج 51 ص 326. واثبات الهداة ج 7 ص 302.
12) منهج المقال ص 305 ورجال مامقانى ج 3 ص 149.
13) رجال مامقانى ج 3 ص 149.
14) رجال مامقانى ج 1 ص 200.
15) بحار الأنوار ج 51 ص 349.
16) بحار الأنوار ج 51 ص 325.
17) بحار الأنوار ج 51 ص 337.
18) بحار الأنوار ج 51 ص 351.
19) بحار الأنوار ج 51 ص 352.
20) بحار الأنوار ج 51 ص 355.
21) بحار الأنوار ج 51 ص 352.
22) بحار الأنوار ج 51 ص 353.
23) بحار الأنوار ج 51 ص 359.
24) کمال الدین ج 2 ص 180.
25) اثبات الهداة ج 7 ص 340.
26) رجال  ماقمانی ج1ص 200.
27) رجال ماقمانی ج2 ص304.
28) بحار الانوار جلد 51 ص 360.
29) بحار الانوار ج 51 ص360.
30) بحار الأنوار ج 51 ص 361.