پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

نقش تنبيه در تربيت‏

نقش تنبیه در تربیت‏

 

یکى‌‌ از روش‏هایى‌‌ که در تربیت از آن استفاده مى‌‌‏شود، تنبیه است. تنبیه در

 

لغت به معناى‌‌ آگاهى‌‌ دادن و بیدار کردن است. در اصطلاح عبارت است از:

مجازات انسانى‌‌ که کار ناپسندى‌‌ را انجام داده، به منظور ترک نمودن و جلوگیرى‌‌ از تکرار.

تنبیه هم گام با تشویق، از زمان‏هاى‌‌ قدیم، در بین اولیا و مربیان اطفال و همه مسئولین و نهادهاى‌‌ تربیتى‌‌ معمول بوده و در این زمان نیز کم یا بیش معمول است. لیکن روش مذکور در زمان اخیر، به وسیله دانشمندان تعلیم و تربیت و روان شناسان جدید، شدیداً مورد نقد و منع قرار گرفته است. ما این موضوع را در ضمن چند عنوان مورد بررسى‌‌ قرار مى‌‌‏دهیم:

 

انواع تنبیه‏

تنبیهات را به‏ طور کلى‌‌ به دو نوع مى‌‌‏توان تقسیم نمود:

 

تنبیهات بدنى‌‌‏

تنبیهات بدنى‌‌ عبارت است از: کارهاى‌‌ دردآور و دشوارى‌‌ که به‏طور مستقیم روى‌‌ بدن انسان اثر مى‌‌‏گذارد و اسباب ناراحتى‌‌ او را فراهم مى‌‌‏سازد؛ مانند: کتک زدن، شکنجه‏هاى‌‌ جسمانى‌‌، کشتن قاتل به عنوان قصاص، اجراى‌‌ حدود، تعزیرات و قطع عضو انسانِ جانى‌‌ به عنوان قصاص.

 

تنبیهات غیر بدنى‌‌‏

تنبیهات غیر بدنى‌‌ عبارت است از: اعمالى‌‌ که به عنوان مجازات انجام مى‌‌‏گیرد و موجب ناراحتى‌‌ مى‌‌‏شود، لیکن روى‌‌ بدن اثرى‌‌ ندارند؛ مانند: توبیخ، سرزنش، قهر کردن، تندى‌‌ و خشونت، زندان کردن، منع از غذا و آب، ایستادن و دست بالا نگهداشتن در مدتى‌‌ محدود، در سرما یا گرما نگهداشتن، تهدید و انذار، جریمه مالى‌‌ یا عملى‌‌، تبعید کردن، دشنام دادن و مجازات‏هایى‌‌ از این قبیل.

تنبیه کردن کودکان و جوانان و حتى‌‌ بزرگ‏ترها، در مقابل نافرمانى‌‌ یا خطاى‌‌ آن‏ها، از دیر زمان در بین اولیا و مربیان و اربابان و دستگاه‏هاى‌‌ قضایى‌‌ مرسوم بوده است. پدران و مادران، کتک زدن فرزندان را براى‌‌ تربیت آن‏ها لازم مى‌‌‏دانستند. در مکتب‏خانه‏ها از چوب و فلک و شلاق براى‌‌ تربیت کودکان استفاده مى‌‌‏کردند. ارباب‏ها به خود اجازه مى‌‌‏دادند که بر طبق میل خود رعایا را شکنجه کنند. دستگاه‏هاى‌‌ قضایى‌‌ و انتظامى‌‌ از شکنجه کردن زندانیانِ خطاکار، ابایى‌‌ نداشتند. اصولًا کتک و شکنجه و زجر دادن یک روش مطلوب و ضرورىِ تربیتى‌‌ محسوب مى‌‌‏شد. چنان‏که در مَثَل‏ها گفته مى‌‌‏شد: «تا نباشد چوب تَر، فرمان نبرند گاو و خر» و «جور استاد به از مهر پدر».

در این زمان گر چه تنبیه بدنى‌‌ کودکان در تربیت، و شکنجه و تعذیب زندانیان در مجازات‏ها، نسبتاً کمتر شده، لیکن هنوز هم کم یا بیش مرسوم است، مخصوصاً در مورد زندانیان. امّا در بین مصلحین و دانشمندان شدیداً مورد مخالفت قرار گرفته است، لیکن آنان نیز هم عقیده نیستند. در بین آن‏ها نیز عقاید مختلفى‌‌ وجود دارد که به اجمال به آن‏ها اشاره مى‌‌‏شود:

 

 

دیدگاه ‏موافقان‏

 

جمعى‌‌ از دانشمندان اخلاق و تعلیم و تربیت، استفاده از روش تنبیه در تعلیم و تربیت کودکان و جوانان را اجمالًا مجاز و مفید دانسته و آن را به عنوان یک وسیله مؤثر و ضرورى‌‌ معرفى‌‌ مى‌‌‏نمایند.

خواجه نصیرالدین طوسى‌‌ مى‌‌‏نویسد:

او را (کودک) از آداب بد زجر کنند که کودک در ابتداىِ نشو و نما افعال قبیح بسیار کند و در اکثر احوال کذوب و حسود و سروق و نموم و لجوج بود، فضولى‌‌ کند و کید و اضرار خود و دیگران ارتکاب نماید. بعد از آن به تأدیب و سنّ و تجارب بگردد. پس باید که در طفولیت او بدان مؤاخذت کنند ... او را به هر خلقى‌‌ نیک که از او صادر شود مدح گویند و اکرام کنند و برخلاف آن توبیخ سرزنش و صریح فرا ننمایند. اگر بر خود بپوشد بر او پوشیده دارند و اگر معاودت کند در سرّ، او را توبیخ کنند و در قبح آن فعل مبالغت نمایند. از معاودت تحذیر فرمایند و از عادت گرفتنِ توبیخ و مکاشفت احتراز باید کرد که موجب وقاحت شود و بر معاودت تحریض دهد، که «الإنسان حریص على‌‌ ما منع» و به استماع ملامت اهانت کند و ارتکاب قبایح لذت کند از تجاسر. و چون معلّم در اثناى‌‌ تأدیب ضربى‌‌ به‏تقدیم رساند از فریاد و شفاعت خواستن حذر فرمایند. چه آن فعل ممالیک و ضعفا بود و ضرب اول که باید اندک بود و نیک مولم، تا از آن اعتبار گیرد و بر معاودت دلیرى‌‌ نکند.[1] ارسطا طالیس مى‌‌‏گوید:

مردم بیش‏تر در بند ضروریات‏اند تا استدلال. و ترس از تنبیه بیش‏تراز جاذبه خیر محرک آن‏ها مى‌‌‏تواند باشد. این امر مستند کسانى‌‌ است که چنین مى‌‌‏اندیشند. قانون‏گذار از یک سوى‌‌ وظیفه دارد مردم را به فضیلت دعوت و آن‏ها را به سوى‌‌ خیر تحریض کند و در این زمینه نظر خود را به گوش کسانى‌‌ که به موجب عادات مکتسب قبلًا قرین فضیلت بوده‏اند برسانند و از سوى‌‌ دیگر در حق کسانى‌‌ که نافرمان هستند و طبیعت حق‏نشناسى‌‌ دارند تنبیهات‏ و مجازات اعمال نماید.[2] پاولسون مى‌‌‏گوید:

بدون بالاترین درجه ترس، احترام مبتنى‌‌ بر اندیشه درباره مجازات هیچ‏گونه تربیتى‌‌ امکان‏پذیر نیست.[3] طرفداران تنبیه نه تنها به اجراى‌‌ آن صحه مى‌‌‏گذارند بلکه در توجیه آن مى‌‌‏گویند: تربیت عبارت است از: شکستن و رام کردن میل بد کودک و پیروزى‌‌ بر نفوذِ هرچه بیش‏تر و قوى‌‌‏تر آن امیال.

 

هربرت معلّم معروف آلمانى‌‌ مى‌‌‏گوید:

انقیاد با قدرت حاصل مى‌‌‏شود و قدرت باید به اندازه کافى‌‌ باشد و مکرر ظاهر شود تا موفقیت کامل را به‏دست آورد.[4] از ظاهر کلام این دانشمندان استفاده مى‌‌‏شود که تنبیه را به عنوان یک عامل مؤثر در تربیت پذیرفته‏اند. چنان‏که تشویق را یک عامل سازنده تربیتى‌‌ مى‌‌‏دانند، تنبیه را نیز یک عامل سازنده مى‌‌‏دانند و هر دو را براى‌‌ تربیت ضرورى‌‌ مى‌‌‏شمارند. به اولیا و مربیان نیز توصیه مى‌‌‏کنند که در تربیت، هر دو را منظور بدارند. در این جهت بین تنبیه بدنى‌‌ و غیر بدنى‌‌ فرقى‌‌ نیست.

این دانشمندان در توجیه نظر خود چنین مى‌‌‏گویند: کودکان در آغاز زندگى‌‌، افعال زشت را بسیار به‏جا مى‌‌‏آورد و طبعاً شرور، حسود، کذوب، سروق و لجوج بوده و بسیارى‌‌ از آن‏ها نافرمان و حق ناشناسند، لذا براى‌‌ تربیت و اصلاح آن‏ها چاره‏اى‌‌ جز تنبیه و کتک و مجازات نیست. اینها طبعاً تمایل به نافرمانى‌‌ و بدکارى‌‌ دارند و باید به وسیله تنبیه تمایل آن‏ها را سرکوب نمود، تا خوب تربیت شوند. لازمه تربیت همین است، بلکه تربیت عبارت است از: شکستن و رام کردن میلِ بد کودک.

لیکن ما عقیده مذکور را با چنین اطلاق و شدتى‌‌ مردود مى‌‌‏دانیم، زیرا بر خلاف نظر اینها، کودک در مقام ذات و طبیعت، شرور و بد جنس و نافرمان و متمایل به بدى‌‌ نیست تا این‏که مستحق تنبیه و سرکوب کردن باشد. کودکان بالذات، نه خوبند و نه بد، نه حق شناسند و نه حق‏نشناس، این صفات را بالعرض و به وسیله دیگران کسب مى‌‌‏کنند.

بنابراین، کودک آن‏چنان شرور نیست که در اصلاح و تربیت او، تنبیه و مجازات ضرورت داشته باشد. به علاوه، افعال بدى‌‌ که از کودک پدید مى‌‌‏آید به طور حتم معلول علل و انگیزه‏هاى‌‌ باطنى‌‌ اوست که با برطرف کردن آن‏ها مى‌‌‏توان جلوى‌‌ عادات بد کودک را گرفت، به طورى‌‌ که نیازى‌‌ به تنبیه ومجازات نباشد.

 

پس، نمى‌‌‏توان تنبیه و مجازات کودک را به عنوان یک وسیله منحصر به فرد و ضرورى‌‌ معرفى‌‌ نمود. بلکه در تربیت و اصلاح کودک مى‌‌‏توان از وسایل دیگرى‌‌ مانند معاشرت با افراد خوب، بیان مفاسد کارهاى‌‌ بد، پند و اندرز و تعریف و تمجید از صفات خوب کودک، استفاده نمود. بنابراین، یک مربى‌‌ آگاه و آشناى‌‌ به روش‏هاى‌‌ صحیح تربیتى‌‌، نیاز زیادى‌‌ به تنبیه پیدا نخواهد کرد.

البته نمى‌‌‏توان تنبیه و مجازات را به طور کلى‌‌ از برنامه‏هاى‌‌ تربیتى‌‌ حذف نمود. بلکه گاهى‌‌ لازم مى‌‌‏شود و آن در صورتى‌‌ است که مربى‌‌ از اعمال روش‏هاى‌‌ دیگر تربیتى‌‌ نتیجه نگیرد و براى‌‌ اصلاح کودک چاره‏اى‌‌ جز تنبیه نباشد. در این صورت مى‌‌‏تواند از تنبیه استفاده کند، لیکن مشروط به رعایت‏ شروطى‌‌ که در آینده خواهیم گفت.

بنابراین، تنبیه را مى‌‌‏توان به عنوان یک وسیله درجه دوم تربیتى‌‌ معرفى‌‌ نمود، نه هم‏ردیف تشویق. تنبیه یک وسیله‏اى‌‌ است که در شرایط خاص و اضطرارى‌‌ مى‌‌‏توان از آن استفاده کرد.

 

 

دیدگاه مخالفان‏

 

جمعى‌‌ دیگر از دانشمندان با هرگونه تنبیه مخالف‏اند و به اولیا و مربیان توصیه مى‌‌‏کنند که از تنبیه کودک جداً بپرهیزند.

ژان ژاک روسو مى‌‌‏نویسد:

هیچ‏گاه شاگرد خود را تنبیه نکنید، زیرا او نمى‌‌‏داند خطا کردن چه مفهومى‌‌ دارد. هیچ‏گاه او را وادار نکنید بگوید: «مرا ببخشید.» او که در اعمال خود از ملاحظات اخلاقى‌‌ کاملًا به‏دور است، نمى‌‌‏تواند کارى‌‌ را که از نظر اخلاقى‌‌ نادرست باشد انجام دهد. بنابراین، نه استحقاق مجازات دارد و نه سرزنش، نخست شخصیت او را آزاد گذارید تا خود را نشان دهد، در هیچ مورد او را محدود نکنید. در این صورت بهتر خواهید فهمید که او واقعاً چطور است.[5] این دانشمندان مى‌‌‏گویند: در تعلیم و تربیت کودک، نیازى‌‌ به تنبیه و مجازات نیست. باید به او آزادى‌‌ داد تا استعدادهاى‌‌ درونى‌‌ خویش را پرورش داده و براى‌‌ ورود در اجتماع و پذیرش مسئولیت‏هاى‌‌ سنگین زندگى‌‌ آماده گردد. در برابر موفقیت‏هایش تشویق مى‌‌‏شود و ثمره رفتار نیک خود را مشاهده مى‌‌‏نماید، لیکن لازم نیست خطاهایش را مجازات کنیم. باید تنبیه او را به طبیعت واگذار نماییم، زیرا هر عملى‌‌، در طبیعت، عکس العملى‌‌ را به همراه دارد که مجازات طبیعى‌‌ آن‏ خواهد بود؛ مثلًا کودکى‌‌ که با چاقو بازى‌‌ مى‌‌‏کند، جراحت و دردى‌‌ که به‏وجود مى‌‌‏آید او را تنبیه خواهد کرد. وقتى‌‌ به زمین خورد، پایش مجروح مى‌‌‏شود و بعد از آن در راه رفتن بیش‏تر دقت خواهد کرد. بنابراین، خودِ طبیعت عهده دار تربیت و تأدیب بدنى‌‌ کودک مى‌‌‏باشد و نیازى‌‌ به تنبیه دیگران نیست.

 

اصولًا تنبیه ‏هاى‌‌ بدنى‌‌ و غیربدنى‌‌، ارزش تربیتى‌‌ ندارند، چون از قوانین طبیعت نشأت نگرفته‏اند، به همین جهت، ضرر آن‏ها بیش از نفعشان خواهد بود.

مى‌‌‏گویند: تربیت‏هایى‌‌ که آزادى‌‌ را از کودک بگیرد و با جبر و زور، او را به کارهایى‌‌ وادار کند مفاسد و مصائب فراوانى‌‌ را به همراه خواهد داشت.

ژان شاتو در توضیح روش تربیتى‌‌ خانم مونته‏سورى‌‌ چنین مى‌‌‏نویسد:

تمام مصائب آدمیان، مانند: نابرابرى‌‌‏ها، بى‌‌‏عدالتى‌‌، تجاوزات، بى‌‌‏نظمى‌‌‏ها، کینه‏ورزى‌‌‏ها و جنگ‏ها، در واقع مربوط به جبر و زورى‌‌ است که درباره کودک اعمال مى‌‌‏شود. بى‌‌‏نظمى‌‌، که استبداد و خودخواهى‌‌ بزرگ‏سالان در روح و در جریان تربیت او ایجاد مى‌‌‏نماید، بذرهاى‌‌ پربارى‌‌ که در او کشته مى‌‌‏شود، تغییر ماهیت و فسادى‌‌ که نیروهاى‌‌ طبیعتش را بدان محکوم مى‌‌‏کنند، سرکشى‌‌‏هاى‌‌ پنهان یا آشکارى‌‌ که از راه تعلیم و تربیتى‌‌ خالى‌‌ از بصیرت در او برانگیخته‌‏اند، گواه نادانى‌‌ یا سوء استفاده از قدرتى‌‌ است که بزرگ‏سالان بدان خو گرفته‏اند و به سادگى‌‌ به خود حق مى‌‌‏دهند که نسل جدید را به پیروى‌‌ از خود وادار نمایند.[6] راسل مى‌‌‏نویسد:

به عقیده من تنبیه بدنى‌‌ به هیچ وجه صحیح نیست. ولى‌‌ صورت خفیف آن کم‏زیان است لیکن هیچ گونه سودى‌‌ هم ندارد. و من این طور اقناع شده‏ام که‏ صورت سخت و شدید آن موجب پیدایش قساوت و وحشى‌‌‏گرى‌‌ مى‌‌‏گردد.[7]

 

سخن یکى‌‌ از دانشمندان‏

 

آ. ل گریگوروا که یکى‌‌ از مخالفین سرسخت استفاده از تنبیه؛ مخصوصاً تنبیه‏هاى‌‌ بدنى‌‌ است، مى‌‌‏گوید:

نباید کودک را در اضطراب و اطاعت تربیت کرد و در او فرمانبردارى‌‌ بى‌‌‏چون‏و چرا و کورکورانه را پرورش داد که مبتنى‌‌ بر ترس از مجازات باشد. مربى‌‌‏اى‌‌ که مى‌‌‏خواهد در کودکان، اطاعتِ بَرده وار و شناسایى‌‌ کامل و بى‌‌‏چون و چراى‌‌ «حق باقوى‌‌ است» را به‏وجود آورد چنین مسائلى‌‌ را پیش خود مطرح مى‌‌‏کند ... تأثیر غلط اصلاح کودک با تنبیه، از این جهت به‏وجود مى‌‌‏آید که اغلب کودکان در حقیقت از انجام کارى‌‌ که به خاطر آن کتک خورده‏اند خوددارى‌‌ مى‌‌‏کنند ... امّا کتک واقعیت عمل را از بین نمى‌‌‏برد بلکه فقط ظهور عیب را از بین مى‌‌‏برد، نه خود عیب را. کتک نه تنها فایده‏اى‌‌ نمى‌‌‏رساند بلکه ضرر هم مى‌‌‏رساند، عیب را در اختفا نگه مى‌‌‏دارد ... پدران و مادرانى‌‌ هم وجود دارند که فکر مى‌‌‏کنند کتک چیزى‌‌ یاد مى‌‌‏دهد و با این وسیله به اصلاح کودک مى‌‌‏پردازند، ولى‌‌ در واقع کودک با خون‏سردى‌‌ به گول زدن پدر و مادر خود ادامه مى‌‌‏دهد. بدین ترتیب روى‌‌ خصائل زشتى‌‌ که دارد خصلت دیگر نیز اضافه مى‌‌‏کند و آن دروغ‏گویى‌‌ و ریاکارى‌‌ است.

بنابراین، اولین چیزى‌‌ که باید پدران و مادران بدانند این است که در تنبیه بدنى‌‌ اغلب، موفقیت ظاهرى‌‌ به دست مى‌‌‏آید ودر واقع شکست پدر و مادر در پشت آن پنهان مى‌‌‏شود. کودکانِ کتک خورده تنها در حضور بزرگ‏ترها اصلاح‏ مى‌‌‏شوند، در صورتى‌‌ که عادت به انجام کارهاى‌‌ بد در خفا به جاى‌‌ خود محفوظ مى‌‌‏ماند ... اگر کودک از انجام کارى‌‌ که به خاطر آن کتک خورده دست کشید، یعنى‌‌ ترس از درد، ترس از رنج بدنى‌‌ بود که به تمام احساسات و امیال وى‌‌ پیروز گردید، در این مورد در واقع پدر موفق شده به نتیجه مطلوب برسد، امّا به قیمت گران و با تقویت خصوصیاتى‌‌ چون ترسویى‌‌ و بزدلى‌‌ در کودک به هدف نایل شد.

 

نباید مضراتى‌‌ که تنبیه‏هاى‌‌ بدنى‌‌ روى‌‌ سلسله اعصاب کودک به‏جاى‌‌ مى‌‌‏گذارند را از یاد برد. تنبیه بدنى‌‌ اغلب منجر به بیمارى‌‌ عصبى‌‌ شدید مى‌‌‏شود ... وقتى‌‌ تنبیه بدنى‌‌ وسیله معمولى‌‌ نفوذ در کودک شد، در تمام رفتار او احساس ترس از تنبیه آشکار مى‌‌‏شود و این موجب به‏وجود آمدن عادات ناپسند در کودک گشته که به تدریج جزء طبیعت ثانوى‌‌ او مى‌‌‏گردند.

بنابراین، تنبیه‏هاى‌‌ بدنى‌‌ مى‌‌‏توانند کودک را به فرمانبردارى‌‌ بکشانند، امّا این چه کودکى‌‌ خواهد بود؟ و چگونه آدمى‌‌ باز خواهد آمد؟ کودکان ضعیف در نتیجه تنبیه، ترسو و بى‌‌‏زیان بار مى‌‌‏آیند. و کودکانِ قوى‌‌، سنگ‏دل و گستاخ مى‌‌‏شوند.

در هر دو مورد این تنبیه‏ها در کودکان، عصبانیت، دروغ‏گویى‌‌ و حیله‏گرى‌‌ را افزایش مى‌‌‏دهند و ساده‏دلى‌‌ کودکانه و زنده‏دلى‌‌ سالم و بشاشت آن‏ها را از هم مى‌‌‏پاشند ...

یک نتیجه سنگین دیگر تنبیه بدنى‌‌ را نیز که لج‏بازى‌‌ است باید یادآورى‌‌ کرد.

لجاجت شکل ویژه‏اى‌‌ از دفاع کودک است. شکل دفاعى‌‌ از اعتراض است.

چون کودک ضعیف و بى‌‌‏دفاع است و نمى‌‌‏تواند اراده خود را با اراده بزرگ‏ترها مقابله کند، گوشه‏گیرى‌‌ اختیار مى‌‌‏کند. کُند ذهن مى‌‌‏شود، نسبت به تأثیرات‏ محیط چون کرولال مى‌‌‏شود، حالت مقاومتِ خاموش و درونى‌‌ را مى‌‌‏گیرد.[8] همین دانشمند در توضیح عقیده خود مى‌‌‏گوید:

در کودکان از همان ماه اولِ زندگى‌‌ میل فراوان به آشنایى‌‌ با محیط شروع مى‌‌‏شود. آن‏ها مى‌‌‏خواهند تا آن‏جا که ممکن است چیزهاى‌‌ تازه را ببینند، سپس مى‌‌‏خواهند با دست بگیرند، به اشیا دست بزنند و بعد به‏کار ببرند. اغلب فعالیت آرام‏ناپذیرى‌‌ ظاهر مى‌‌‏کنند ... کودک به همه‏جا با لجاجت مى‌‌‏رود، خیلى‌‌ چیزها را خراب کرده و مى‌‌‏شکند، اغلب خود را به بدبختى‌‌ مى‌‌‏کشاند، مى‌‌‏افتد و مى‌‌‏سوزد، ممکن است خود و دیگران را زخمى‌‌ کند. مزاحم اطرافیان مى‌‌‏شود و آن‏ها را عصبانى‌‌ مى‌‌‏سازد.

با وجود این، بزرگ‏ترها باید به خاطر داشته باشند که هرچند که کودکِ کوچولو اغلب، لج‏باز و یا حتى‌‌ شیطان به نظر مى‌‌‏رسد ولى‌‌ رفتارش از میل بد او سرچشمه نمى‌‌‏گیرد. بلکه از اهمیت نیاز او حکایت دارد. نه تنها نباید این نیاز را سرکوب نمود، بلکه باید هر طور شده آن را محافظت و تقویت کرد. زیرا این همان نیاز است که بدون ارضاى‌‌ آن، مغز کودک، عقل کودک و تمام روح کودک نمى‌‌‏تواند به طور طبیعى‌‌ رشد کند.

امّا هم‏چنان‏که نباید جلوى‌‌ فعالیت کودک را گرفت، اجازه هم نباید داد تا کار غیر مجازى‌‌ را انجام دهد. باید فعالیت او را به سوى‌‌ کار مجاز و مفید جلب نمود؛ مثلًا کودک چیزى‌‌ را مى‌‌‏خواهد که نباید به آن دست بزند، در عوض مى‌‌‏توان چیز دیگرى‌‌ را که جالب و سرگرم‏کننده باشد به او داد.[9]

 

بعد از آن، عواقب و آثار سوء تنبیه را نسبت به همین کودک مورد بررسى‌‌ قرار داده و مى‌‌‏گوید:

کودک پس از کتک خوردن، پس از داد زدن، عملًا سکوت مى‌‌‏کند. او با اشک از اولین قصد خویش انصراف مى‌‌‏جوید و مطیع بزرگ‏تر مى‌‌‏شود. در چنین موردى‌‌ بزرگ‏تر معمولًا احساس رضایت مى‌‌‏کند، او کودک را با انضباط کرده و او را مجبور به اطاعت و منظم نمود. ولى‌‌ چنین موفقیتى‌‌ در اکثر موارد گران تمام مى‌‌‏شود. باز اگر تنبیه و به جاى‌‌ نشاندن، به‏ندرت صورت گیرد خوب است، امّا فرض کنید که پى‌‌‏درپى‌‌ انجام شود. در این صورت در کودکان کوچولو کم‏کم منفى‌‌‏گرى‌‌، بى‌‌‏ارادگى‌‌، بى‌‌‏تفاوتى‌‌ نسبت به اطرافیان آغاز مى‌‌‏شود. در آن‏ها کنجکاوى‌‌ و دانش دوستى‌‌ از بین مى‌‌‏رود و ابتکارشان را از دست مى‌‌‏دهند. در بسیارى‌‌ از کودکان عدم اطمینان به خود، ترس، احساسِ نقصِ شخصى‌‌ بروز مى‌‌‏کند. امّا تمام این نتایج فوراً ظاهر نمى‌‌‏شود، آن‏ها مدت‏ها از نظر پنهان مى‌‌‏مانند.[10] بعد از آن مى‌‌‏نویسد:

براى‌‌ تربیت صحیح در سنین نوآموزى‌‌ مانند سنین کودکى‌‌، باید سعى‌‌ کرد تا کودک خواست بزرگ‏تر را درک کند، به او اعتماد نموده و میل انجام آن را داشته باشد. به عبارت دیگر: باید در نظر داشت درخواستى‌‌ که از کودک، خصوصاً نوجوان، داریم درخواست شخصى‌‌ نسبت به خود او باشد. این بدان معنا است که بزرگ‏ترها در وهله اول روى‌‌ امیال، عقاید، نظریات و ایده‏هاى‌‌ کودک اثر بگذارند و تنها در موارد نادرى‌‌ به اجبار و تنبیه اقدام کنند. هیچ وقت تنبیه را به صورت نظم درنیاورند.[11]

این دانشمندان به طور کلى‌‌ با تنبیه، مخالفت نموده و اولیا و مربیان را از این عمل شدیداً برحذر داشته‏اند. تنبیه را نه تنها براى‌‌ تربیت مفید نمى‌‌‏دانند بلکه آن را امرى‌‌ زیان‏بار و خطرناک و موجب بسیارى‌‌ از مفاسد اخلاقى‌‌ و اجتماعى‌‌ مى‌‌‏دانند. این مطلب را درباره مطلق تنبیهات گفته‏اند، لیکن تنبیه‏هاى‌‌ بدنى‌‌ را امرى‌‌ زیان‏بار و خطرناک‏تر مى‌‌‏دانند.

 

 

دلیل مخالفین و نقد آن‏

 

مخالفین در توجیه نظر خود مطالب مختلفى‌‌ گفته‏اند که به اجمال به آن‏ها اشاره کرده و نقاط ضعف آن‏ها را یادآور مى‌‌‏شویم:

گفته ‏اند: کودک در آغاز، اصلًا مفهوم خطا و نادرستى‌‌ را نمى‌‌‏فهمد و قصد خلاف ندارد، تا استحقاق تنبیه و مجازات را داشته باشد.

در جواب گفته مى‌‌‏شود:

اولًا: تنبیه در صورتى‌‌ تجویز مى‌‌‏شود که قبلًا کودک کاملًا توجیه شده و ناروا بودن فعلش را بفهمد و از طرق دیگر نیز اصلاحش امکان‏پذیر نباشد.

ثانیاً: بالاخره کودک باید به‏تدریج افعال خوب را از بد تشخیص بدهد و بداند که بعضى‌‌ کارها نزد پدر و مادر و سایر مردم ناپسند است و چون مى‌‌‏خواهد در اجتماعى‌‌ زندگانى‌‌ کند باید خواست آن‏ها را نیز رعایت کند و خودِ تنبیه یکى‌‌ از عواملى‌‌ است که در شناخت این مطلب به کودک کمک مى‌‌‏نماید.

ثالثاً: تنبیه براى‌‌ آگاه کردن است نه مجازات. تنبیه براى‌‌ این است که کودک به خطاى‌‌ خود پى‌‌ ببرد و از تکرار آن اجتناب نماید، نه این‏که انتقام‏جویى‌‌ و مجازات باشد. اصولًا تنبیه‏هاى‌‌ تربیتى‌‌ را نباید مجازات محسوب کرد.

ژان شاتو در علت مخالفت خود با تنبیه مى‌‌‏گفت: همه مصائب آدمیان، نابرابرى‌‌‏ها، بى‌‌‏عدالتى‌‌‏ها و غیره که در بین بشر دیده مى‌‌‏شود، معلول تنبیهات و زورگویى‌‌‏هایى‌‌ است که بزرگ‏ترها نسبت به کودکان و نسل جدید به عمل مى‌‌‏آورند و با زور، آن‏ها را به پیروى‌‌ از خود وادار مى‌‌‏سازند. بنابراین، باید تنبیه کودکان به طور کلى‌‌ حذف شود، تا مصائب بشریت نیز برطرف گردد.

در جواب او گفته مى‌‌‏شود:

اولًا: سخن او ادعایى‌‌ بیش نیست و دلیل قاطعى‌‌ برایش ندارد و ثانیاً: فرض این‏که مدعاى‌‌ او را بپذیریم و مقدارى‌‌ از مصائب آدمیان را معلول تنبیهات شدید بزرگ‏ترها نسبت به کودکان بدانیم، باز هم مدعاى‌‌ کلى‌‌ و مطلق او، یعنى‌‌ زیان‏مند بودن مطلق تنبیهات، به اثبات نمى‌‌‏رسد، زیرا ممکن است مصائب موجود معلول افراط در تنبیهات و انجام تنبیهات غیر مجاز باشد، نه اصل تنبیه.

راسل در علت مخالفت خود با تنبیه مى‌‌‏گفت: تنبیه‏هاى‌‌ شدید بدنى‌‌، قساوت و وحشى‌‌‏گرى‌‌ را در کودک پرورش مى‌‌‏دهد، زیرا کودک رفتار وحشیانه را در مربى‌‌ خود مشاهده مى‌‌‏کند و از او الگو مى‌‌‏گیرد. بنابراین، تنبیه، بدآموزى‌‌ دارد و باید از آن اجتناب نمود.

در جواب گفته مى‌‌‏شود: ما نیز در مورد تنبیه‏هاى‌‌ شدید بدنى‌‌، با شما هم‏عقیده‏ایم و آن را مضر و موجب پرورش قساوت قلب و وحشى‌‌‏گرى‌‌ مى‌‌‏دانیم. چون تنبیه براى‌‌ آگاه کردن خطاکار است و در آگاه کردن نیازى‌‌ به تشدید در تنبیه نیست.

 

کودکِ خطاکار تنبیه‏ هاى‌‌ خفیف را غالباً مى‌‌‏پذیرد و ناعادلانه نمى‌‌‏داند و در باطن ذات، خود را مستحق تنبیه مى‌‌‏داند، لیکن تنبیه‏هاى‌‌ شدید را ظالمانه مى‌‌‏داند و آن را وسیله‏اى‌‌ براى‌‌ زورگویى‌‌ و انتقام‏جویى‌‌ و قدرت‏نمایى‌‌ بزرگ‏ترها محسوس مى‌‌‏دارد. در این‏جاست که نسبت به تنبیه کننده عقده و کینه پیدا مى‌‌‏کند و او را فردى‌‌ زورگوو ستم‏گر مى‌‌‏شناسد و عقیده پیدا مى‌‌‏کند که انسان‏ها از طریق زور به اهداف خود مى‌‌‏رسند، خوى‌‌ زورگویى‌‌ و وحشى‌‌‏گرى‌‌ را از اولیا فرا مى‌‌‏گیرد و سعى‌‌ مى‌‌‏کند در نیل به تمایلات خود از همین روش استفاده کند.

خلاصه این‏که ما نیز در مورد تنبیه‏هاى‌‌ شدید بدنى‌‌ با راسل هم‏عقیده‏ایم و آن را زیانبار مى‌‌‏دانیم، لیکن تنبیه‏هاى‌‌ خفیف را در موارد ضرورى‌‌ و با رعایت شرایط، تجویز مى‌‌‏نماییم.

راسل مى‌‌‏گفت: تنبیه خفیف بدنى‌‌ کم‏ضرر مى‌‌‏باشد، لیکن براى‌‌ تربیت هم سودى‌‌ ندارد، زیرا عملى‌‌ را مى‌‌‏توان در تربیت سودمند دانست که کودک را به فکر اصلاح و تکمیل نفس خود بیندازد، در صورتى‌‌ که تنبیه چنین نتیجه‏اى‌‌ در برندارد. در مورد تنبیه، کودک احساس مى‌‌‏کند که مجبور است که از خواسته بزرگ‏ترها اطاعت کند و مى‌‌‏کند لیکن از روى‌‌ اضطرار، نه به قصد اصلاح و سازندگى‌‌.

در جواب گفته مى‌‌‏شود: کودک در اثر تنبیه، به خطاى‌‌ خود پى‌‌ مى‌‌‏برد و مى‌‌‏فهمد که کار او مبغوض دیگران بوده و نارواست. و چون مى‌‌‏خواهد با دیگران زندگى‌‌ کند تصمیم مى‌‌‏گیرد که تمایلات خودش را با خواسته‏ هاى‌‌ دیگران هماهنگ سازد، تا بتواند از منافع و کمک آن‏ها بهره‏مند گردد. بنابراین، تنبیه‏هاى‌‌ خفیف، به موقع و حساب شده را نیز مى‌‌‏توان از عوامل مؤثر در تربیت به شمار آورد.

مخالفین در توجیه ممنوعیت تنبیه مى‌‌‏گفتند: تربیتِ مبتنى‌‌ بر ترس از مجازات، کودک را به فرمانبردارى‌‌ و اطاعت بى‌‌‏چون و چرا عادت مى‌‌‏دهد و چنین عادتى‌‌ زیانبار است، چون اراده را از انسان سلب مى‌‌‏کند و او را برده‏وار پرورش مى‌‌‏دهد، در نتیجه در برابر زورگویان تسلیم مى‌‌‏گردد.

در جواب گفته مى‌‌‏شود: درست است که کودک نباید به اطاعتِ برده‏وار و بى‌‌‏چون و چرا پرورش یابد لیکن هر تنبیهى‌‌ چنین نتیجه‏اى‌‌ را نمى‌‌‏دهد. در صورتى‌‌ که تنبیه در جاى‌‌ خود و با رعایت مجموع شرایط انجام بگیرد چنین اثرى‌‌ را در بر ندارد.

اگر کودک را قبلًا توجیه کنند تا به خطاى‌‌ خود واقف شود و از سایر عوامل تربیتى‌‌ نیز استفاده نمایند ولى‌‌ مؤثر واقع نشود و هم‏چنان به تکرار رفتار بد خود ادامه دهد، در چنین صورتى‌‌ جز تنبیه چاره‏اى‌‌ نیست، چون اگر جلوى‌‌ او را نگیرند به طغیان و خطاکارى‌‌ عادت مى‌‌‏کند. البته تنبیه باید خفیف و با رعایت شرایط باشد.

در تعلیل تحریم تنبیه مى‌‌‏گوید: تنبیه اثر تربیتى‌‌ ندارد، زیرا میل به خطاکارى‌‌ را از بین نمى‌‌‏برد. در اثر ترس از مجازات ممکن است از تکرار عمل بد خوددارى‌‌ نماید ولى‌‌ میل به آن عمل هم‏چنان در باطن و ذاتش باقى‌‌ خواهد ماند، لذا وقتى‌‌ ترس از مجازات برداشته شد دوباره آشکار مى‌‌‏گردد. کودکِ کتک خورده، براى‌‌ مخفى‌‌ ساختن عیب خود ممکن است دست به دروغ‏گویى‌‌، ریاکارى‌‌ و حیله‏بازى‌‌ بزند. لج‏بازى‌‌، گوشه‏گیرى‌‌، ترس و بى‌‌‏تفاوتى‌‌ را نیز مى‌‌‏توان از آثار تنبیه به شمار آورد.

در جواب گفته مى‌‌‏شود: ما نیز این مطلب را قبول دارم که با تنبیه، عامل اصلى‌‌ و درونى‌‌ رفتار بد کودک از بین نمى‌‌‏رود و براى‌‌ جلوگیرى‌‌ از رفتار نابهنجار کودک باید علل و عوامل اصلى‌‌ آن را پیدا کرد و از بین برد تا از رفتار بد خود دست بردارد، لیکن اگر آن طریق مؤثر واقع نشد و کودک هم‏چنان به رفتار نابهنجار خویش ادامه داد، چاره‏اى‌‌ جز تنبیه نیست. در چنین صورتى‌‌ ترس از تنبیه مى‌‌‏تواند از رفتار بد او جلوگیرى‌‌ کند یا حداقل از مقدار آن بکاهد. اگر درست انجام بگیرد آثار سوء چندانى‌‌ نیز نخواهد داشت. درست است که باید به کودک آزادى‌‌ عمل داد تا آزمایش کند و اشیا را بشناسد و از خواص آن‏ها مطلع شده و عقل خویش را پرورش دهد، لیکن کودک باید به این نکته مهم نیز توجه داشته باشد که در این جهان با آزادى‌‌ مطلق نمى‌‌‏توان زندگى‌‌ کرد، فقط آزادى‌‌ در محدوده عدم ضرر به خود و دیگران امکان‏پذیر مى‌‌‏باشد.

تنبیه، وسیله درجه دوم‏

جمعى‌‌ از دانشمندان، اصل تنبیه را به عنوان یک عامل تربیت مى‌‌‏پذیرند، لیکن نه مطلقاً بلکه به عنوان یک وسیله درجه دوم و در شرایط خاص و به هنگام ضرورت. مى‌‌‏گویند: مادام که مربى‌‌ مى‌‌‏تواند از روش تشویق یا استدلال و برهان یا پند و اندرز یا بیان مصالح و مفاسد، در کودک اثر بگذارد نباید از تنبیه استفاده کند. ولى‌‌ اگر از تأثیر عوامل مذکور مأیوس شد مى‌‌‏تواند از تنبیه استفاده کند لیکن محدود و با رعایت شرایط مخصوص.

راسل مى‌‌‏نوسد:

من شخصاً عقیده دارم که مقام تنبیه در تربیت، خیلى‌‌ کوچک و در درجه دوم است.[12] همو مى‌‌‏نویسد:

تنبیه‏هاى‌‌ جزئى‌‌ در معالجه خلاف‏هاى‌‌ جزئى‌‌؛ خاصه در آن‏چه که مربوط به سلوک و رفتار است منافع خود را دربردارد. تحسین و نکوهش براى‌‌ بچه‏هاى‌‌ کوچک و پسران و دختران بزرگ‏تر، اگر از طرف شخصى‌‌ که مورد احترام آنان است به‏عمل آید دو نوع مهم پاداش یا تنبیه است. من معتقدم که پرداختن به‏ امر تربیت بدون ستایش و سرزنش امکان‏پذیر نیست، لیکن در این دو مورد تا اندازه‏اى‌‌ رعایت احتیاط لازم است.[13] جان لاک مى‌‌‏نویسد:

بدیهى‌‌ است که تنبیه بدنى‌‌ گاهى‌‌ ضرورت پیدا مى‌‌‏کند، امّا هدف پرورش اخلاقى‌‌ آن است که کودک را طورى‌‌ بار بیاوریم که در او ترس از شرمسارى‌‌ بر ترس از تنبیه و مکافات غلبه داشته باشد. سخت‏گیرى‌‌ بى‌‌‏اندازه و افراط در تنبیه‏هاى‌‌ شدید ناگزیر ریاکارى‌‌ و تزویربار مى‌‌‏آورد.[14] گریگوروا مى‌‌‏نویسد:

امّا در هر حال مواردى‌‌ هست که بزرگ‏ترها باید کودک را تنبیه کنند. بلى‌‌ حتماً هست؛ مثلًا اگر کودک در سنین نوآموزى‌‌ و یا حتى‌‌ دانش آموزى‌‌ باشد و بداند که پدر و مادرش استراحت مى‌‌‏کنند، به سرو صدا ادامه دهد و اعتنایى‌‌ به اطلاع قبلى‌‌ و خواهش آن‏ها نکند نه تنها مى‌‌‏توان بلکه باید تنبیهش کرد. تنبیه در این‏گونه موارد به این جهت ضرورى‌‌ است که در کودک تجربه اخلاقى‌‌؛ خاص عادت به خواست اطرافیان، توانایى‌‌ کنترل و احساس وظیفه و مسئولیت در برابر رفتار خویش تشکیل یافته است، ولى‌‌ با استفاده از تنبیه. پدر و مادر باید بدانند که این وسیله تند و باریک تربیت باید با احتیاط و خصوصاً با بینش مورد استفاده قرار گیرد. مجازات به کار برده شده در اوج عصبانیت، بدون در نظر گرفتن تمام اوضاع و جوانبى‌‌ که جرم در آن صورت گرفته ممکن است.

چنان‏که قبلًا گفته شد، به نقص رابطه میان پدر و مادر و کودکان منجر شود و مى‌‌‏تواند موجب جدایى‌‌، عدم اعتماد متقابل و حتى‌‌ کینه و دشمنى‌‌ گردد.

تنبیه حساب نشده ممکن است در کودک، نسبت به درخواست اظهار شده یا نسبت به کارى‌‌ که به خاطر عدم اجراى‌‌ آن تنبیه شده دشمنى‌‌ ایجاد کند؛ مثلًا خصومت نسبت به آموزش یاکار به وجود آورد. قبل از این‏که تنبیه، به کار برده شود لازم است کاربرد این وسیله حساس تربیتى‌‌ را آموخت. فهمید که کدام مجازات را در کدام شرایط مى‌‌‏توان به کار برد و کدام تنبیه را در کجا و چگونه استعمال کرد یا نکرد.[15] این دانشمندان گرچه اصل تنبیه را به عنوان یک عامل تربیتى‌‌ پذیرفته و در برخى‌‌ موارد انجام آن را ضرورى‌‌ مى‌‌‏دانند، امّا غالباً تنبیه بدنى‌‌ را به هیچ وجه تجویز نمى‌‌‏کنند، بلکه تنبیه مجاز را منحصر به تنبیه‏هاى‌‌ غیر بدنى‌‌ مى‌‌‏دانند، حتى‌‌ تنبیه‏هاى‌‌ غیربدنى‌‌ دشوار را نیز مجاز نمى‌‌‏دانند.

گریگوروا مى‌‌‏نویسد:

قبل از هرچیز باید به خاطر داشت که قطعاً تمام مجازات‏هایى‌‌ که شخصیت کودک را پایین مى‌‌‏آورند؛ نظیر: تنبیه بدنى‌‌، ترس از درد آن و آنچه که اراده کودک را تحت فشار مى‌‌‏گذارد و شکست مى‌‌‏دهد، باید کنار گذاشت. از کتک، انبارى‌‌، اتاق تاریک و صندوق‏خانه که بچه را جهت مجازات به آن‏جا مى‌‌‏اندازند باید خوددارى‌‌ نمود.[16] امّا جان لاک و خواجه لاک و خواجه طوسى‌‌ و جمعى‌‌ دیگر، حتى‌‌ تنبیه بدنى‌‌ را در بعض موارد تجویز نموده‏اند.

دیدگاه اسلام درباره تنبیه‏

اسلام تنبیه را به عنوان یک وسیله تربیتى‌‌ پذیرفته و انجام آن را در بعض‏ مواقع مفید بلکه گاهى‌‌ لازم مى‌‌‏داند. در اسلام سه نوع تنبیه وجود دارد:

نوع اول: تنبیه‏هاى‌‌ غیربدنى‌‌؛ مانند: تهدید و انذار مجرمین از عقوبت‏هاى‌‌ دنیوى‌‌ و اخروى‌‌، پرداخت جریمه و دیه. قرآن کریم در جاهاى‌‌ متعددى‌‌ نیکوکاران را به پاداش‏هاى‌‌ نیک اخروى‌‌ وعده مى‌‌‏دهد و مجرمین را از عذاب‏هاى‌‌ اخروى‌‌ انذار مى‌‌‏کند. تبشیر و انذار کار پیامبران بوده، به طورى‌‌ که به عنوان مبشّر و منذر معرفى‌‌ شده‏اند.

نوع دوم: تنبیهات محدود بدنى‌‌؛ مانند: زندان، تبعید، قتل، زدن و قطع عضو، که موارد و مقدار آن‏ها در شرع تعیین شده است. حاکم شرعى‌‌ اسلام مى‌‌‏تواند مجرمین رابه زندان یا تبعید محکوم نماید.

در قتل عمد، اولیاى‌‌ مقتول مى‌‌‏توانند از دستگاه قضایى‌‌ تقاضاى‌‌ قصاص کنند.

در قتل خطایى‌‌، قاتل وظیفه دارد به اولیاى‌‌ مقتول دیه بپردازد. حاکم شرعى‌‌ اسلام، زن و مرد زناکار را با شرایطى‌‌ خاص یک‏صد تازیانه مى‌‌‏زند.

شخصى‌‌ که عمل لواط انجام دهد، در شرایط خاص، به وسیله حاکم شرع کشته مى‌‌‏شود. بر شارب خمر در شرایط خاص هشتاد تازیانه زده مى‌‌‏شود. دست دزد در شرایط مخصوص قطع مى‌‌‏شود. کسى‌‌ که عمداً یکى‌‌ از اعضاى‌‌ بدن دیگرى‌‌ را قطع کند، با حکم حاکم شرع، قصاص مى‌‌‏شود و همان عضو او قطع مى‌‌‏گردد. البته اگراز روى‌‌ عمد نباشد باید مبلغ معینى‌‌ را که در کتب فقهى‌‌ تعیین شده به عنوان دیه به شخص مورد جنایت پرداخت نماید.

کوتاه سخن این که بحث قصاص، حدود ودیات، از مسائل مهم قضایى‌‌ اسلام مى‌‌‏باشد که در کتب فقهى‌‌ به تفصیل مورد بحث قرار گرفته و از مسائل ضرورى‌‌ اسلام است.

نوع سوم: تعزیرات که از نوع تنبیهات بدنى‌‌ است. تعیین مقدار ضرب در تعزیرات بر عهده حاکم شرعى‌‌ اسلام نهاده شده لیکن به هر حال باید از مقدار حد کمتر باشد. در مواردى‌‌ که مجرم مرتکب عمل خلافى‌‌ شده که در شرع حدى‌‌ براى‌‌ آن تعیین نشده، حاکم شرعى‌‌ اسلام براى‌‌ حفظ امنیت عمومى‌‌ و حمایت از حریم احکام الهى‌‌ نمى‌‌‏تواند، به مقدار جرمش او راتأدیب و تنبیه نماید، لیکن باید از حداقل حد (هشتاد تازیانه) کمتر باشد؛ مثلًا مردى‌‌ که پسرى‌‌ یا زنى‌‌ را غیر همسرش، از روى‌‌ شهوت ببوسد حاکم شرع مى‌‌‏تواند او را تعزیر نماید.

هم‏چنین زن و مرد بیگانه‏اى‌‌ که برهنه در یک رخت‏خواب خوابیده‏اند تعزیر مى‌‌‏شوند. به طور کلى‌‌ هرکس که یکى‌‌ از گناهان کبیره را مرتکب شود، حاکم شرع مى‌‌‏تواند او را تعزیر کند.

چنان‏که ملاحظه مى‌‌‏فرمایید: مطلق تنبیه (بدنى‌‌ و غیربدنى‌‌) در اسلام جایگاه ویژه‏اى‌‌ دارد و به عنوان یک عامل تربیتى‌‌ مهم و لازم پذیرفته شده است. براى‌‌ حفظ حقوق مردم و امنیت اجتماعى‌‌ باید خطاکار تنبیه شود.

امّا تذکر این نکته لازم است که تنبیهات اسلامى‌‌ به منظور تشفى‌‌ خاطر و انتقام‏جویى‌‌ از مجرم انجام نمى‌‌‏گیرد. بلکه جعل و اجراى‌‌ آن به منظور تأمین حقوق افراد و امنیت اجتماعى‌‌ و جلوگیرى‌‌ از هرج و مرج است و اهداف تربیتى‌‌ را نیز تأمین مى‌‌‏نماید.

هدف اسلام از تنبیه و مجازات مجرم، آگاه ساختن و هشدار دادن به او و سایر افراد جامعه است به این صورت که کار خلاف تبعات و عواقب دردناکى‌‌ را به همراه دارد و باید از آن اجتناب نمایند.

 

اهداف تنبیه‏

 

تنبیهات اسلامى‌‌ سه هدف را دنبال مى‌‌‏کند:

 

هدف اول‏

بازدارى‌‌ مجرم از تکرار جرم، حمایت از امنیت اجتماعى‌‌ و حفظ جان و مال و ناموس مردم از تجاوزات. اسلام با تشریع قصاص، حدود، تعزیرات و مجازات مجرمین، افراد دیگر جامعه را زیر چتر حمایت خود قرار مى‌‌‏دهد و از هرج و مرج جلوگیرى‌‌ مى‌‌‏کند.

بنابراین، قوانین جزایى‌‌ اسلام به منظور حمایت از بى‌‌‏گناهان تشریع شده و مصالح عموم مردم را تأمین مى‌‌‏کند. قصاص قاتل عامد جلو خونریزى‌‌‏هاى‌‌ دیگر را مى‌‌‏گیرد و حیات جامعه را تأمین مى‌‌‏نماید.

خدا در قرآن مى‌‌‏گوید:

«وَلَکُمْ فِى‌‌ القِصاصِ حَیوةٌ یا أُولِى‌‌ الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»؛[17]

براى‌‌ شما در قصاص حیات و زندگى‌‌ است اى‌‌ صاحبان عقل شاید تقوا را رعایت کنید.

حضرت على‌‌ بن الحسین علیهما السلام در تفسیر آیه: «وَلَکُمْ فِى‌‌ القِصاصِ حَیوةٌ» فرمود:

اى‌‌ امت محمد! در قصاص حیات است، زیرا شخصى‌‌ که قصد کشتن دیگرى‌‌ را داشته باشد اگر بداند که بعد از کشتن مورد قصاص قرار مى‌‌‏گیرد از ارتکاب قتل خوددارى‌‌ خواهد کرد، در این صورت هم حیات شخص مورد سوء قصد حفظ شده و هم حیات شخصى‌‌ که قصد کشتن او را داشت. حیات سایر مردم نیز حفظ مى‌‌‏شود، زیرا وقتى‌‌ دیدند که شخص قاتل قصاص مى‌‌‏شود آنان نیز جرأت ارتکاب قتل را پیدا نمى‌‌‏کنند.[18]

 

هدف دوم‏

تنبیه و مجازات مجرمین وسیله عبرت و هشدار دیگران مى‌‌‏شود. وقتى‌‌ دیگران مشاهده کنند که مجرمین کیفر مى‌‌‏شوند جرأت خلاف پیدا نمى‌‌‏کنند و از مقدار جرم کاسته خواهد شد. بنابراین، مجازات مجرمین، نسبت به دیگران نیز یک عامل بازدارنده است.

محمد بن سنان از حضرت امام رضا علیه السلام نقل کرده که فرمود:

علت قطع دست راست دزد این است که اشیا را غالباً با دست راست مى‌‌‏گیرد و افضل و انفع آن‏ها مى‌‌‏باشد. پس قطع آن را وسیله ترس و عبرت دیگران قرار داده، تا از اخذ اموال حرام خوددارى‌‌ نمایند.[19] بنابراین، بهتر است مجازات‏ها در حضور دیگران باشد تا عبرت بگیرند. به همین جهت در قرآن آمده:

زن و مرد زناکار را یک‏صد تازیانه بزنید و در اجراى‌‌ حدود الهى‌‌ نرمش نشان ندهید، اگر به خدا و معاد ایمان دارید و جمعى‌‌ از مؤمنین باید شاهد حد خوردن آن‏ها باشند.[20]

 

هدف سوم‏

تنبیه مجرمین علاوه بر جنبه بازدارندگى‌‌، جنبه تربیتى‌‌ نیز دارد. تقوا و خودنگهدارى‌‌ راکه منشأ همه فضایل ومکارم است در انسان پرورش مى‌‌‏دهد.

ترس از مجازات، تمایلات غیر مجاز نفسانى‌‌ را کنترل نموده و نیروى‌‌ صبر و خودنگهدارى‌‌ را پرورش مى‌‌‏دهد و به نفس نیرو مى‌‌‏دهد تا در برابر خواسته‏هاى‌‌ غیرمشروع خود مقاومت کند، تا کم‏کم به صورت یک عادت و طبع ثانوى‌‌ و ملکه درآید.

بنابراین، چنان‏که تشویق یک عامل پرورشى‌‌ است و در تربیت، ضرورت ندارد، تنبیه نیز یک عامل تربیتى‌‌ است و در سازندگى‌‌ افراد تأثیر دارد.

بنابراین، طبق نظر اسلام، انذارها و تهدیدهایى‌‌ که در قرآن آمده، نه‏تنها بر طبق مصالح عمومى‌‌ و براى‌‌ اداره جامعه لازم مى‌‌‏داند بلکه براى‌‌ پرورش نیروى‌‌ تقوا و خودنگهدارى‌‌ و کنترل خواسته‏هاى‌‌ نفسانى‌‌ نیز مفید مى‌‌‏شمارد. اصل ضرورت مجازات مجرمین را همه جوامع پذیرفته و به صور مختلف به اجرا گذاشته‏اند. البته در اجراى‌‌ مجازات‏هاى‌‌ شدیدى‌‌ مانند اعدام و بریدن دست دزد در بین جوامع، اختلافى‌‌ است. بعضى‌‌ جوامع، به بهانه غیر انسانى‌‌ و بى‌‌‏رحمانه بودن، این قبیل مجازات‏هارا مردود مى‌‌‏دانند و انجام نمى‌‌‏دهند. ولى‌‌ انواع دیگر مجازات‏ها را مجاز مى‌‌‏دانند و اجرا مى‌‌‏نمایند. ما اکنون در صدد آن نیستیم که مسائل جزایى‌‌ و کیفرى‌‌ اسلام را مورد بررسى‌‌ قرار دهیم و از آن‏ها دفاع کنیم، بلکه هدف ما بیان اصل نظر اسلام در مورد تنبیه‏ها و مجازات‏ها مى‌‌ باشد.

ناگفته نماند که اجراى‌‌ حدود الهى‌‌ بر عهده حاکم شرعى‌‌ اسلام و دستگاه قضایى‌‌ نهاده شده و اشخاص دیگر حق ندارند خودسرانه دراین‏باره اقدام‏ نمایند. آنچه گفته شد مربوط به تنبیه و مجازات افراد بالغ بود.

 

نظر اسلام در مورد تنبیه بدنى‌‌ کودکان‏

 

با این‏که اسلام جهت رعایت مصالح اجتماعى‌‌، بر اجراى‌‌ حدود و تعزیرات تأکید دارد، امّا اجراى‌‌ آن‏ها را درباره کودکان نابالغ تجویز نمى‌‌‏نماید.

قاتل نا بالغ اعدام نمى‌‌‏شود و دیه قتل را عاقله او باید بپردازد و دست سارق نابالغ قطع نمى‌‌‏گردد.

لیکن به حاکم شرع و قضات اجازه داده مى‌‌‏شود که در مواردى‌‌ که صلاح بدانند کودکان مجرم نابالغ را نیز تنبیه نمایند. امّا نه زیاد بلکه کم و به مقدار استعداد بدنى‌‌ آن‏ها. تنبیه بدنى‌‌ کودک مجرم نوعى‌‌ تعزیر خفیف است. در احادیث بدین مطلب اشاره شده است:

ابوبصیر از امام صادق علیه السلام نقل کرده که در مورد پسر نابالغ ده ساله‏اى‌‌ که با زنى‌‌ زنا کرده بود فرمود:

پسر را به کمتر از حد تازیانه مى‌‌‏زنند، ولى‌‌ درباره زن، حد کامل اجرا مى‌‌‏شود.

گفته شد: اگر زن شوهردار (محصنة) بود چطور؟ فرمود: زن رجم نمى‌‌‏شود چون کسى‌‌ که با او زنا کرده بالغ نبوده است. اگر بالغ بود زن رجم مى‌‌‏شد.[21] ابو مریم مى‌‌‏گوید:

از حضرت صادق علیه السلام، در آخرین ملاقاتم، از پسرى‌‌ که به حد بلوغ نرسیده و با زنى‌‌ زنا کرده، سؤال کردم که باید با آن‏ها چه کرد؟ فرمود: پسر را به کمتر از حد تازیانه مى‌‌‏زنند، ولى‌‌ درباره زن حد کامل اجرا مى‌‌‏شود. گفتم: اگر مردى‌‌ با دختر نابالغى‌‌ زنا کرد تکلیف چیست؟ فرمود: دختر را به مقدار کمتر از حد تازیانه مى‌‌‏زنند، ولى‌‌ بر مرد حدکامل اجرا مى‌‌‏شود.[22] یزید کناسى‌‌ از امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده که فرمود:

وقتى‌‌ که دختر به نُه سال تمام رسید یتیم بودن او برطرف مى‌‌‏شود. مى‌‌‏تواند شوهر کند و حدود الهى‌‌ نیز بر او جارى‌‌ مى‌‌‏گردد. راوى‌‌ گفت: پسر نابالغى‌‌ که پدرش براى‌‌ او ازدواج کرده چه حکمى‌‌ دارد؟ آیا حد بر او جارى‌‌ مى‌‌‏شود؟

فرمود: حد کامل بر او اجرا نمى‌‌‏شود لیکن در مورد حدود، به مقدار سنش بر او حد جارى‌‌ مى‌‌‏شود. حدود خدا نباید تعطیل شود. حقوق مسلمانان بر یکدیگر نیز نباید باطل گردد.[23] امام صادق علیه السلام درباره پسر که به حد بلوغ نرسیده و با زنى‌‌ بزرگ زنا کرده و مرد بالغى‌‌ که با دخترى‌‌ نابالغ زنا نموده فرمود:

حد بر بالغ در این دو مورد اجرا مى‌‌‏شود ولى‌‌ درباره طفل جارى‌‌ نمى‌‌‏شود. حد براطفال نیست لیکن به طور شدید تأدیب مى‌‌‏شوند به گونه‏اى‌‌ که احساس درد کنند.[24]

 

حضرت امام صادق علیه السلام فرمود:

پسرى‌‌ را خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام بردند که دزدى‌‌ کرده بود ولى‌‌ هنوز به سن بلوغ نرسیده بود، آن حضرت مقدارى‌‌ از گوشت اطراف انگشتان او را برید و به او فرمود: اگر باز هم دزدى‌‌ کنى‌‌ دستت را قطع مى‌‌‏کنم.[25] امام صادق علیه السلام مى‌‌‏فرماید:

دختر بالغى‌‌ را که دزدى‌‌ کرده بود خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام آورده‏اند چند تازیانه به او زد ولى‌‌ دستش را قطع نکرد.[26] و فرمود:

در کتاب على‌‌ علیه السلام آمده: گاهى‌‌ با یک تازیانه و با نصف و گاهى‌‌ با مقدارى‌‌ از آن، در حد استفاده مى‌‌‏کرد. وقتى‌‌ پسر و دختر نابالغ رامى‌‌‏آوردند حد را تعطیل نمى‌‌‏کرد. گفته شد: چگونه مى‌‌‏زد؟ فرمود: تازیانه را از وسط یا ثلث آن مى‌‌‏گرفت و به تعداد سال‏هاى‌‌ عمرش بر او مى‌‌‏زد، ولى‌‌ حدود الهى‌‌ را تعطیل نمى‌‌‏کرد.[27] از احادیث یاد شده استفاده مى‌‌‏شود که گرچه حدود الهى‌‌ بر کودکان نابالغ اجرا نمى‌‌‏شود، امّا به حاکم شرعى‌‌ اسلام اجازه داده شده که در مواردى‌‌ که صلاح است کودکانى‌‌ را که مرتکب امر خلافى‌‌ شده‏اند به وسیله زدن تنبیه کند تا حریم محرمات الهى‌‌ محفوظ بماند و کودکان نیز متوجه شوند که حتى‌‌ کارهاى‌‌ خلاف‏

آن‏ها نیز بدون کیفر نخواهد بود و بدین وسیله از ارتکاب خلاف بعدى‌‌ خوددارى‌‌ نمایند. ترس کودک از مجازات‏هاى‌‌ تعزیرى‌‌ علاوه بر جنبه بازدارندگى‌‌، جنبه تربیتى‌‌ نیز دارد.

 

تنبیه بدنى‌‌ در غیر موارد حدود

 

احادیث دیگرى‌‌ نیز داریم که به اولیا و مربیان اجازه مى‌‌‏دهد که براى‌‌ تربیت کودکان، در مواقع ضرورى‌‌ از تنبیهات بدنى‌‌ استفاده نمایند؛ مثلًا:

امام صادق علیه السلام از قول على‌‌ علیه السلام فرمود:

از همان طریقى‌‌ که فرزند خودت را تأدیب مى‌‌‏کنى‌‌ کودک یتیم را نیز از همان طریق تأدیب کن و در مورد ارتکاب هر عملى‌‌ که فرزندت را کتک مى‌‌‏زنى‌‌ کودک یتیم را در همان مورد کتک بزن.[28] هم‏چنین از پدرانش نقل کرده که رسول خدا صلى‌‌ الله علیه و آله و سلم فرمود:

وقتى‌‌ کودکان به سن هفت سالگى‌‌ رسیدند به آن‏ها امر کنید نماز بخوانند و هنگامى‌‌ که به سن نُه سالگى‌‌ رسیدند، اگر نماز را ترک کردند آن‏ها را بزنید.

وقتى‌‌ ده ساله شدند بسترشان را جدا کنید.[29] مردى‌‌ خدمت رسول خدا عرض کرد:

کودک یتیمى‌‌ در تکفل من زندگى‌‌ مى‌‌‏کند، آیا مى‌‌‏توانم او را کتک بزنم؟ فرمود: به خاطر همان کارى‌‌ که فرزندت را کتک مى‌‌‏زنى‌‌ یتیم را نیز مى‌‌‏توانى‌‌ بزنى‌‌.[30]

امام صادق علیه السلام فرمود:

تا سن هفت سالگى‌‌ به فرزندت اجازه بده بازى‌‌ کند، هفت سال هم تأدیب مى‌‌‏شود. در هفت سال سوم او را ملازم خود قرار بده. اگر رستگار و صالح شد که چه بهتر وگرنه خیرى‌‌ در او نیست.[31] امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

وقتى‌‌ خادم تو مرتکب عصیان خدا شد او را بزن ولى‌‌ اگر از تو نافرمانى‌‌ کرد او را ببخش.[32] امام باقر یا امام صادق علیهما السلام در ضمن حدیث فرمود:

آن‏گاه کودک را آزاد بگذار تا نُه سال تمام شود، وقتى‌‌ نه سال شد باید وضو را به او یاد داد و در ترک وضو کتک مى‌‌‏خورد. باید نماز را به او یاد داد و اگر نماز را ترک کرد کتک مى‌‌‏خورد، هنگامى‌‌ که وضو و نماز را یاد گرفت گناهان پدر و مادرش آمرزیده مى‌‌‏شود.[33] از امام صادق و امام باقر علیهما السلام نقل شده که فرمودند:

اگر یکى‌‌ از جوانان شیعه را نزد من بیاورند که مسائل دینش را یاد نگرفته او را تأدیب مى‌‌‏کنم.[34] رسول خدا صلى‌‌ الله علیه و آله فرمود:

وقتى‌‌ کودک هفت ساله شد نماز را به او یاد بده و هنگامى‌‌ که ده ساله شد او را براى‌‌ نماز خواندن کتک بزن.[35] از مجموع این روایات چنین استفاده مى‌‌‏شود که اسلام تنبیه و مجازات بدنى‌‌ را یک عامل بازدارنده و یک وسیله تربیتى‌‌ مى‌‌‏داند. و انجام آن را نه تنها مفید و جایز بلکه در بعضى‌‌ موارد واجب و لازم مى‌‌‏داند. بدین منظور حدود، دیات، تعزیرات و قصاص را جعل نموده و حکّام و قضات شرع را ضامن اجراى‌‌ آن‏ها مى‌‌‏داند. امّا اجراى‌‌ حدود را درباره افراد نابالغ تجویز نمى‌‌‏کند. لیکن به حکام و قضات اجازه داده: در مواردى‌‌ که کودکان نابالغ مرتکب جرم شوند آن‏ها را تعزیر نمایند، تا طعم تلخ مجازات را بچشند و از تکرار آن خوددارى‌‌ کنند. به اولیا و مربیان نیز اجازه داده که جهت تربیت کودکان، در موارد ضرورى‌‌، از مجازات و تنبیه‏هاى‌‌ بدنى‌‌ استفاده نمایند.

 

زیان‏هاى‌‌ تنبیه‏ هاى‌‌ بدنى‌‌‏

 

درست است که تنبیه بدنى‌‌ عامل بازدارنده و به عنوان آخرین راه‏کار، مى‌‌‏تواند وسیله تربیت باشد، امّا باید دانست که بسیار خطرناک است و ضررهاى‌‌ قابل توجهى‌‌ را دربردارد که به برخى‌‌ از آن‏ها اشاره مى‌‌‏شود:

1. کودک به وسیله کتک خوردن با منطق غلطِ تسلیم شدن در برابر زور عادت مى‌‌‏کند و هر آینده در برابر زورگویان تسلیم خواهد شد.

2. با منطق زورگویى‌‌ و قلدرى‌‌ آشنا مى‌‌‏شود، چون همین عمل را از اولیا و مربیان خود مشاهده مى‌‌‏کند و بعدها خواسته‏هاى‌‌ خود را با زور بر دیگران تحمیل مى‌‌‏نماید، اگر مقاوم کردند براى‌‌ سرکوب کردن آن‏ها از هر وسیله ممکن استفاده مى‌‌‏کند.

3. کودکِ کتک خورده نسبت به تنبیه کننده عقده پیدا مى‌‌‏کند که غالباً تا آخر عمر باقى‌‌ خواهد ماند. ممکن است حالت طغیان و تمرد به خود گیرد، از خانه فرار کند، یا مرتکب کارهاى‌‌ خلاف شود تا بدین وسیله از کتک زننده انتقام بگیرد.

4. در اثر کتک، شخصیت کودک درهم شکسته مى‌‌‏شود و تعادل روحى‌‌ او بر هم مى‌‌‏خورد، به عصبانیت و بیمارى‌‌‏هاى‌‌ روانى‌‌ مبتلا مى‌‌‏گردد.

5. تحقیر مى‌‌‏شود، ترسو و بزدل بار مى‌‌‏آید.

6. به آزادى‌‌ و استقلال‏طلبى‌‌ کودک لطمه مى‌‌‏زند. خود را مقهور و مجبور بزرگ‏ترها مى‌‌‏بیند. ممکن است عکس العمل نشان دهد و درصدد طغیان و لج‏بازى‌‌ برآید.

7. جهان را پر از ظلم و جور و بزرگ‏ترها را متجاوز مى‌‌‏شناسند. فکر مى‌‌‏کند علیه او بسیج شده‏اند و او را دوست ندارند. در نتیجه امکان دارد به فکر طغیان و انتقام‏جویى‌‌ برآید.

بنابراین، اولیا و مربیان حق ندارند هر وقت که خواستند و به هر مقدار و کیفیت، کودکان را تنبیه نمایند، باید به ضررهاى‌‌ آن توجه داشته باشند و فقط در مواقع ضرورى‌‌ از آن استفاده نمایند، آن هم با احتیاط و رعایت همه شرایط.

 

تذکراتى‌‌ چند در مورد تنبیه‏

اولًا: تنبیه در صورتى‌‌ تجویز مى‌‌‏شود که اصلاح کودک از طریق دیگر امکان‏پذیر نباشد. راوى‌‌ مى‌‌‏گوید:

خدمت حضرت موسى‌‌ بن جعفر از پسرم شکایت نمودم، فرمود: او را کتک‏ نزن با او قهر کن لیکن طولانى‌‌ نشود.[36] رسول خدا صلى‌‌ الله علیه و آله و سلم فرمود:

عصا را بر خانواده ‏ات بلند مکن، آن‏ها را از خدا بترسان.[37] بنابراین، اصلاح بدى‌‌‏ها و تربیت کودک، مادام که از طرق دیگر امکان داشته باشد، نباید از تنبیه‏ هاى‌‌ بدنى‌‌ استفاده نمود. پند و اندرز، ذکر مصالح و مفاسد، نشان دادن الگوهاى‌‌ خوب، امر به کار خوب و نهى‌‌ ازکارهاى‌‌ بد، جایزه و تشویق و حتى‌‌ تنبیه‏هاى‌‌ غیر بدنى‌‌، همه اینها بر تنبیه‏هاى‌‌ بدنى‌‌ تقدم دارند.

تنبیه بدنى‌‌ در صورتى‌‌ تجویز مى‌‌‏شود که عوامل و وسایل دیگر کارساز نباشد.

ثانیاً: در موارد مجاز نیز اولیا و مربیان حق ندارند بر طبق دلخواه‏شان عمل نمایند. بلکه هم از جهت وسیله ضرب، هم از جهت مقدار و هم از جهت کیفیت محدود مى‌‌‏باشند.

حماد بن عثمان مى‌‌‏گوید:

به امام صادق علیه السلام عرض کردم: در تأدیب کودک و برده چه مقدار مجازم؟

فرمود: پنج یا شش عدد، آن هم آهسته و با رعایت ارفاق.[38] امام صادق علیه السلام مى‌‌‏فرماید:

روزى‌‌ چند کودک خدمت امیرالمؤمنین رسیدند و لوح‏هاى‌‌ خودشان را دادند تا امیرالمؤمنین بهترین آن‏ها را انتخاب کند. حضرت فرمود: این انتخاب، یک نوع حکومت مى‌‌‏باشد و ظلم در آن نیز مانند ظلم در قضاوت خواهد بود. شما به معلّم خودتان از جانب من ابلاغ کنید که اگر در مورد تأدیب، سه مرتبه بیش‏تر بزند قصاص خواهد شد.[39] بنابراین، اولیا و مربیان در صورتى‌‌ که در تربیت کودک ناچار شدند از تنبیه بدنى‌‌ استفاده نمایند باید به حداقل اکتفا کنند. اگر کتک زدن با دست مفید باشد از چوب استفاده نکنند و اگر استفاده از چوب تأثیر دارد از شلاق و فلک استفاده نکنند. در شدت و تعداد ضربات نیز به حداقل اکتفا نمایند.

ثالثاً: تنبیه بدنى‌‌ باید به گونه ‏اى‌‌ باشد که موجب قصاص و دیه نشود. اگر تنبیه موجب قتل کودک شد، تنبیه کننده، قصاص شده یا دیه او را مى‌‌‏پردازد. اگر در اثر تنبیه یکى‌‌ از اعضاى‌‌ کودک ناقص شد باید دیه مقرر آن را بپردازد مقدار دیه در فلج یا نقص هریک از اعضاى‌‌ بدن انسان به تفصیل در کتب فقهى‌‌ آمده است که باید بدان‏ها مراجعه نمود.

بنابراین، تنبیه کننده ‏اى‌‌ که مجاز به تنبیه است باید کاملًا مواظبت نماید که از مقدار مجاز تجاوز ننماید و شدت ضرب هم به حدى‌‌ نباشد که موجب قصاص یا دیه شود.

رابعاً: در حال غضب نباید به تأدیب کودک پرداخت، چون ممکن است از حد لازم تجاوز نماید. به علاوه، کودک عمل تأدیب را نوعى‌‌ انتفام و تشفى‌‌ خاطرمحسوب مى‌‌‏دارد، لذا اثر تربیتى‌‌ خود را از دست خواهد داد. به همین جهت، در حدیث آمده است که رسول خدا صلى‌‌ الله علیه و آله از تأدیب به هنگام غضب نهى‌‌ کرد.[40]

خامساً: تنبیه باید سنجیده باشد و از مقدار ضرورت تجاوز نکند و از جرم شدیدتر نباشد وگرنه ممکن است کودک را بدبین سازد و تنبیه را جنگى‌‌ علیه خود بداند و دست به طغیان و تمرد بزند.

مردى‌‌ خدمت پیامبر رسید وعرض کرد:

خانواده ‏ام نافرمانى‌‌ مى‌‌‏کنند چگونه آن‏ها را تنبیه کنم؟ آن‏ها را ببخش. در مرتبه دوم و سوم همین سؤال را تکرار کرد. فرمود: اگر تصمیم گرفتى‌‌ تنبیه کنى‌‌ مواظب باش کیفر تو از جرم آن‏ها بیش‏تر نباشد و از زدن بر صورت نیز خوددارى‌‌ کن.[41] سادساً: تنبیه نباید خیلى‌‌ خفیف و ناچیز باشد، زیرا چنان تنبیه هایى‌‌ نه تنها بازدارنده و بیدار کننده نیست بلکه امکان دارد کودک را جرى‌‌‏تر کند.

سابعاً: در صورتى‌‌ کودک را مى‌‌‏توان تنبیه کرد که قبل از ارتکاب، بر جرم بودن آن و استحقاق کیفر آگاه باشد و عالماً و عامداً آن را انجام داده باشد. بنابراین، اگر از روى‌‌ نادانى‌‌ یا اشتباه مرتکب عملى‌‌ شده، تنبیه کردنش بر خلاف انصاف و عدالت خواهد بود.

ثامناً: باید علت تنبیه را به کودک گفت: تا عبرت بگیرد و از ارتکاب جرم اجتناب نماید. حال اگر بعد از عمل جرم و بدون فاصله باشد بهتر است.

تاسعاً: تنبیه باید به گونه‏اى‌‌ باشد که کودک احساس کند که به منظور اصلاح و خیرخواهى‌‌ او انجام گرفته، تشفى‌‌ و انتقام‏جویى‌‌ مربى‌‌. تنبیه نباید با خشونت و بى‌‌‏رحمى‌‌ همراه باشد. نباید کودک احساس کند که مربى‌‌ مى‌‌‏خواهد انتقام‏جویى‌‌‏ کند و خشم خود راتسکین دهد. یا این که ازتنبیه کردن او خوشحال است.

عاشراً: تنبیه باید گاه‏گاه و به صورت استثنایى‌‌ باشد تا نتیجه‏بخش باشد وگرنه کودک بدان عادت مى‌‌‏کندو تنبیه از اثر مى‌‌‏افتد.

 

تنبیه ‏هاى‌‌ غیر بدنى‌‌‏

تنبیه ‏هاى‌‌ غیر بدنى‌‌ عبارت است از: زندان، تبعید، جریمه ‏هاى‌‌ نقدى‌‌، جریمه‏ هاى‌‌ کارى‌‌، ممنوع کردن ازغذا یا آب، ممنوع کردن از تفریح و بازى‌‌، نبردن به مهمانى‌‌، لباس و کفش نخریدن، قهر کردن با او، عتاب و خطاب، تهدید و انذار، فحش و دشنام دادن، در جاى‌‌ ترسناک محبوس کردن، ملامت و سرزنش، توبیخ، تعریف از دیگران و مقایسه کودک با آن‏ها، سرصف به عنوان بچه بد معرفى‌‌ کردن، بچه ‏هاى‌‌ کلاس او را به عنوان «اى‌‌ تنبل» خطاب کردن و امورى‌‌ از این قبیل.

زیان بعض این تنبیه ‏ها از زیان تنبیه‏ هاى‌‌ بدنى‌‌ کمتر نیست. مانند حبس کودک در جاهاى‌‌ مخوف، که امکان دارد موجب ترس شدید و ضعف اعصاب و حتى‌‌ سکته کردن کودک گردد. اولیا و مربیان باید از این قبیل تنبیه‏ ها جدّاً اجتناب نمایند. تحمل زندان‏هاى‌‌ طویل المدة نیز براى‌‌ کودک بسیار دشوار است و امکان دارد آثار بدى‌‌ به همراه داشته باشد. امّا بازداشت‏ها و زندان‏هاى‌‌ کوتاه مدت، یک یا چند ساعت و حداکثر یکى‌‌ دو روز، در جاى‌‌ غیر مخوف، براى‌‌ کودک قابل تحمل است و زیان چندانى‌‌ هم ندارد که اولیا و مربیان در مواقع ضرورى‌‌ مى‌‌‏توانند از آن‏ها استفاده نمایند. فحش و ناسزا گفتن نیز عمل زشتى‌‌ است که براى‌‌ کودک هم بدآموزى‌‌ دارد، زیرا این گفتار زشت را از آن‏ها درس مى‌‌‏گیرد.

رسول خدا صلى‌‌ الله علیه و آله فرمود:

خدا شخص بداخلاقى‌‌ را که به دیگران ناسزا بگوید دوست ندارد.[42] قهر کردن با کودک هم اگر طولانى‌‌ باشد، مخرّب است، چون ممکن است او را نیز به قهر و لج‏بازى‌‌ وادار کند. به علاوه، این خلق را از اولیا و مربیان خود یاد مى‌‌‏گیرد، بعدها با اندک بهانه‏اى‌‌ با دیگران قهر مى‌‌‏کند، ولى‌‌ اگر کوتاه مدت باشد مى‌‌‏توان از آن استفاده کرد.

شخصى‌‌ مى‌‌‏گوید:

خدمت حضرت موسى‌‌ بن جعفر علیه السلام از پسرم شکایت کردم. فرمود: کتک به او نزن، با او قهر کن ولى‌‌ طولانى‌‌ نشود.[43] از ملامت و سرزنش نیز مى‌‌‏توان استفاده کرد، لیکن باید به حداقل اکتفا کرد و از افراط اجتناب نمود، زیرا افراط در ملامت، موجب لج‏بازى‌‌ مى‌‌‏شود.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

زیاده ‏روى‌‌ در ملامت آتش لجاجت را شعله ‏ور مى‌‌‏سازد.[44] توبیخ و سرزنش کودک باید فقط در موارد ضرورى‌‌ بوده و بیش از یک مرتبه هم انجام نگیرد، چون اگر تکرار شد براى‌‌ کودک بسیار کوبنده و دردناک خواهد بود. ضربه روحى‌‌ آن کمتر از کتک زدن نخواهد بود.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

تکرار سرزنش و توبیخ دردناک‏تر از کتک مى‌‌‏باشد.[45]

 

به طور کلى‌‌ تنبیه ‏هاى‌‌ غیر بدنى‌‌ گرچه بر روى‌‌ هم، خفیف‏تر و کم زیان‏تر از تنبیه‏ هاى‌‌ بدنى‌‌ هستند لیکن آن‏ها نیز بى‌‌‏زیان نیستند. بنابراین، تا ضرورت اقتضا نکند نباید از آن‏ها استفاده کرد.

 

تذکرات پایانى‌‌‏

در اینجا توجه خوانندگان را به رعایت نکاتى‌‌ که در تنبیه‏هاى‌‌ بدنى‌‌ مذکور مهم‏اند جلب مى‌‌‏کنیم:

1. تا حد امکان نوع تنبیه را طورى‌‌ انتخاب کنید که با نوع جرم کودک سنخیت داشته باشد؛ مثلًا اگر درس حسابش را حاضر نکرده در جریمه کردن، تمرین مسائل حساب به او بدهید، نه رونویسى‌‌ کتاب فارسى‌‌. اگر کیف و لباسش را پخش کرده وادارش نمایید آن‏ها را سرجاى‌‌ خود بگذارد. به علاوه، اسباب منزل را تمیز و مرتب نماید. اگر در تهیه غذا به شما کمک نکرده از خوردن انواع غذا محرومش سازید. اگر در مجلس مهمانى‌‌ بى‌‌‏ادبى‌‌ و بى‌‌‏انضباطى‌‌ کرده او را به مهمانى‌‌ نبرید. اگر پول توجیبى‌‌ خود را بیهوده صرف کرده یک مرتبه پول توجیبى‌‌ به او ندهید. اگر در اثر بى‌‌‏احتیاطى‌‌ ظرف شیر را روى‌‌ فرش ریخته او را وادار کنید فرش را تمیز کند.

2. در موقع توبیخ و نکوهش هیچ‏گاه او را با دیگران مقایسه نکنید و آن‏ها را به رخ او نکشید، زیرا حسودى‌‌‏گرىِ او را تحریک مى‌‌‏کند و موجب لج‏بازى‌‌ او مى‌‌‏شود.

3. از رفتار بد کودک انتقاد کنید، نه از شخص او. بگویید: فلان رفتار تو زشت است، نگویید: تو بد پسرى‌‌ هستى‌‌. انتقاد باید صرفاً از خود عمل باشد و شخصیت کودک را تحقیر نکند.

4. تا ضرورت اقتضا نکند کودک را در برابر دیگران مورد نکوهش و ملامت‏ قرار ندهید. آبروى‌‌ او را نریزید و شخصیت او را لگدمال نکنید.

5. تنبیه باید بعد از ارتکاب جرم و در مورد جزئى‌‌ انجام بگیرد تا کودک علت آن را درک کند، نه این‏که جرم‏ها را جمع کنید و یک مرتبه وبه صورت کلى‌‌ اقدام به تنبیه نمایید.

6. هیچ‏گاه کودک را به عنوان این‏که دوستت ندارم تنبیه نکنید. احساس عدم محبوبیت براى‌‌ کودک موضوع بسیار دردناکى‌‌ است و امکان دارد عواقب بدى‌‌ را در پى‌‌ داشته باشد. محبت والدین نسبت به کودک همواره باید محفوظ باشد.

حتى‌‌ تنبیه ‏هاى‌‌ بدنى‌‌ و غیر بدنى‌‌ را نیز باید به عنوان محبت و خیرخواهى‌‌ تلقى‌‌ نماید، تا مؤثرتر باشد.

7. در مورد تهدید و انذار نیز باید جنبه احتیاط را رعایت نمود، یعنى‌‌ اولًا: باید تهدید به گونه ‏اى‌‌ باشد که امکان عمل داشته باشد و ثانیاً: موجب ترس شدید و دلهره او نشود.

8. اگر کودک را قبلًا تهدید کرده ‏اید که در صورت ارتکاب فلان عمل، جریمه خواهى‌‌ شد، سعى‌‌ کنید به وعده خود عمل کنید، تا کودک تهدیدها را جدى‌‌ بگیرد.

9. بعد از تنبیه، جرم را فراموش کنید، لذا نه خطاى‌‌ کودک را به یادش بیاورید و نه تنبیه کردن او را. باید کودک احساس کند که با تنبیه شدن همه‏ چیز تمام شده است.

10. هیچ‏گاه کودک را براى‌‌ این‏که نمى‌‌‏تواند کارى‌‌ را انجام دهد تنبیه نکنید. در چنین صورتى‌‌ شما را یک آدم بى‌‌‏انصاف مى‌‌‏شناسد و کینه شما را در دل پرورش مى‌‌‏دهد و چه بسا دست به طغیان و انتقام‏جویى‌‌ بزند.

11. ابتدا رفتار صحیح را به کودکان بیاموزید، بعد اگر خلاف کردند مى‌‌‏توانید آن‏ها را تنبیه کنید. امّا اگر رفتار صحیح را به آن‏ها نیاموخته‌‏اید و مرتکب خلاف شدند نباید آن‏ها را تنبیه کنید؛ مثلًا اگر کودک لباس و اشیاى‌‌ خود را در خانه پرت مى‌‌‏کند و شما بدون عکس العمل، آن‏ها را جمع مى‌‌‏کنید و با همین برنامه او را عادت مى‌‌‏دهید، این کودک وقتى‌‌ بزرگ شد همین روش را ادامه خواهد داد، در چنین صورتى‌‌ شما حق ندارید، به ‏بهانه نامنظم بودن، او را تنبیه کنید. بهتر بود از اول وسایل او را جمع نمى‌‌‏کردید و از او مى‌‌‏خواستید که خودش این عمل را انجام دهد و بدین ترتیب رعایت نظم را به او مى‌‌‏آموختید.

12. به مجرد مشاهده کارى‌‌ که به نظر شما خلاف است کودک را تنبیه نکنید، بلکه ابتداء انگیزه او را در ارتکاب عمل بررسى‌‌ کنید، اگر عمل را با انگیزه صحیح و از روى‌‌ حسن نیت انجام داده، تنبیه او کار ناروایى‌‌ است؛ مثلًا کودک عروسک ناطق خود را مى‌‌‏شکند، مادر عصبانى‌‌ مى‌‌‏شود و او را کتک مى‌‌‏زند، امّا فکر نمى‌‌‏کند که کودک در شکستن عروسک قصد خلاف نداشته بلکه مى‌‌‏خواسته راز سخن گفتن او را کشف کند. بنابراین، نه تنها مستحق تنبیه نیست بلکه باید مورد تشویق هم قرار بگیرد تا روح کنجکاوى‌‌ در او تقویت شود. در اثر این قبیل تنبیهات ناسنجیده، اعتماد کودک به بزرگ‏ترها از بین مى‌‌‏رود، آن‏ها را افرادى‌‌ بى‌‌‏انصاف و کینه‏توز مى‌‌‏شناسد و آثار سوء چنین تفکرى‌‌ روشن است.

13. به مجرد مشاهده کار خلاف و قبل از اثبات جرم، کودک را تنبیه نکنید؛ مثلًا وقتى‌‌ دیدید کودک فنجان را شکسته فوراً او را مورد مؤاخذه قرار ندهید بلکه ابتدا تحقیق کنید که عمدى‌‌ بوده یا خطایى‌‌، اگر عمداً شکسته استحقاق تنبیه دارد، ولى‌‌ اگر به قصد تمیز کردن بوده مستحق تنبیه نیست. اگر کودک وظایف درسى‌‌ خود را انجام نداده نباید فوراً مؤاخذه شود، بلکه باید ابتدا تحقیق شود که علت انجام ندادن چیست. اگر عذر درستى‌‌ دارد مستحق تنبیه نیست. شاید مریض بوده، شاید به قلم و کاغذ و کتاب دست‏رسى‌‌ نداشته، یا در اثر گرفتارى‌‌ خانواده نتوانسته وظایفش را انجام دهد، یا خواب مانده، و امثال آن. در صورتى‌‌ که معذور باشد ولى‌‌ از طرف معلّم مورد مؤاخذه قرار گیرد او را بى‌‌‏انصاف و زورگو تلقى‌‌ مى‌‌‏کند.

14. در تنبیه کودک، وحدت رویّه بین اولیا و مربیان در موارد مختلف ضرورت دارد. اگر کودک را براى‌‌ فعل خاصى‌‌ تنبیه مى‌‌‏کنید، باید در موارد مشابه نیز تنبیه را تکرار کنید. اگر پدر، کودک را براى‌‌ رفتار خاصى‌‌ تنبیه مى‌‌‏کند مادر و مادربزرگ و دیگران نیز باید کار پدر را تأیید نمایند. این درست نیست که پدر امروز کودک را به خاطر خطایى‌‌ تنبیه کند ولى‌‌ فردا ارتکاب همان عمل را نادیده بگیرد. یا پدر تنبیه کند ولى‌‌ مادر اعتراض نماید یا در موارد مشابه آن را بى‌‌‏مجازات بگذارد. وحدت رویه و تداوم و قاطعیت اولیا و مربیان در مورد تنبیه کودک، تکلیف او را روشن مى‌‌‏سازد و به او کمک مى‌‌‏کند تا خویشتن را اصلاح نماید.

15. تنبیه بدنى‌‌ و غیر بدنى‌‌ دشوارترین و ظریف‏ترین وسیله تربیتى‌‌ است که اجراى‌‌ آن نیاز به آگاهى‌‌، کاردانى‌‌ و بردبارى‌‌ دارد. اگر شرایط آن رعایت نشود آثار و تبعات بدى‌‌ را در روح کودک به جاى‌‌ خواهد گذاشت که جبران آن‏ها بسیار دشوار است. بنابراین، هرکسى‌‌ حق ندارد از این وسیله حساس استفاده نماید.[46]

 

[1]. اخلاق ناصرى‌‌، ص 223.
[2]. اخلاق نیکوماخس، ص 285.
[3]. روانشناسى‌‌ تجربى‌‌ کودک، ص 262.
[4]. همان، ص 261.
[5]. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 10، بخش اول، ص 245.
[6]. مربیان بزرگ، ص 333.
[7]. در تربیت، ص 165.
[8]. روانشناسى‌‌ تجربى‌‌ کودک، ص 261، 267.
[9]. همان، ص 270- 271.
[10]. همان، ص 272.
[11]. همان، ص 275.
[12]. در تربیت، ص 156.
[13]. همان، ص 161.
[14]. مربیان بزرگ، ص 144.
[15]. روانشناسى‌‌ تجربى‌‌ کودک، ص 276.
[16]. همان، ص 277.
[17]. بقره،( 2) آیه 179.
[18]. بحارالأنوار، ج 104، ص 370:
« و لکم فى‌‌ القصاص حَیوة» قال:« و لکم یا أمّة محمّد فی‏القصاص حیاةٌ لأنّ مَن همّ بالقتلِ فعَرفَ أن یُقَتصّ منه فکفّ لذلک عن القتل، کان حیاة للذی کان همّ بقتله و حیاة هذاالجانی الذی أراد أن یُقتَل، و حیاة لغیرهما من الناس إذا علموا أنّ القصاص واجب لایجسرون على‌‌ القتل مخافةَ القصاص».
[19]. وسائل الشیعه؛ ج 18، ص 481:
« و علّة قطع الیمین من السارق لأنّه تُباشر الأشیاء غالباً بیمینه و هی أفضل أعضائه و أنفعها له، فجعل قطعَها نکالًا و عبرةً للخلق لئلّایبتغوا أخذ الأموال من غیر حلّها».
[20]. نور( 24)، آیه 2:\i« الزّانِیَةُ وَالزّانِى‌‌‏فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِاْئَةَ جَلْدَةٍ وَلاتَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِى‌‌ دِینِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْاخِرِ وَلْیَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ المُؤْمِنِینَ».
[21]. وسائل الشیعه، ج 18، ص 362:أبوبصیر عن أبی عبداللَّه علیه السلام فی غلام صغیر لم یدرک، ابن عشر سنین، زنى‌‌ بامرأة. قال:« یُجلَدالغلام دون الحدّ، و تُجَلد المرأة الحد کاملًا». قیل: فإن کانت محصنةً؟ قال:« لاترجم، لأنّ الذی نکحهالیس بمدرک و لو کان مدرکاً رُجِمت.»
[22]. همان، ص 362،عن أبی مریم قال: سألت أباعبداللَّه علیه السلام فی آخر مالقّنیته عن غلام لم یبلغ الحُلَم وَقَع على‌‌ امرأة و فَجَر بامرأة أیّ شى‌‌‏ء یصنع بهما؟ قال:« یضرَبُ الغلام دون الحدَ و یقام على‌‌ المرأة الحدُّ». قلت: جاریة لم تبلغ وجدت مع رجل یفجربها؟ قال:« تضرب الجاریة دون الحدّ و یقام على‌‌ الرجل الحدُّ».
[23]. همان، ص 314،« الجاریة إذا بلغت تسع سنین ذهب عنها الیتم و زوّجت و أقیمت علیها الحدود التامّة لها و علیها». قال: قلت: الغلام إذا زوّجه أبوه و دخل بأهله و هو غیر مدرک أتقام علیها الحدود على‌‌ تلک الحال؟ قال:« أمّا الحدود الکاملة التی یؤُخَذبها بها الرجال فلا، و لکن یُجلد فی الحدود على‌‌ مبلغ سنّه، و لاتبطل حدوداللّه فی خلقه، و لاتبطل حقوق المسلمین بینهم.»
[24]. مستدرک الوسائل، ج 3، ص 223:فی الصبیّ الصغیر الذی لم یبلغ الحلم یفجر بالمرأة الکبیرة و الرجل البالغ یفجر بالصبیة الصغیرة التی لم تبلغ الحلم؟ قال:« یحدّ البالغ منهما دون الطفل إن کان بکراً و لاحدّ على‌‌ الأطفال و لکن یُؤَدّبون أدباً بلیغاً وجیعاً».
[25]. وسائل الشیعه، ج 18، ص 526:« أتی أمیرالمؤمنین علیه السلام بغلام قد سَرِق و لم یبلغ الحلم فقَطع من لحم أطراف أصابعه». ثم قال: إن عُدتَ قَطِعتُ یدک».
[26]. همان، ص 524،« أتی علیّ علیه السلام بجاریة لم تَحِض قد سرقت. فَضربَها أسواطاً و لم یَقطَعْها».
[27]. همان، ص 308:« إن فی کتاب علیّ علیه السلام أنّه کان یَضرِب بالسوط و بنصف السوط و ببعضه فی الحدود، و کان إذا أُتی بغلامِ وجاریة لم یُدرِکا لایُبطِل حداً من حدود اللّه عزّوجّل. قیل له: و کیف کان یضرب؟ قال:« کان یأخذ السوط بیده من وسطِه أو ثلثِه ثم یضرب به على‌‌ قدر أسنانهم، و لایبطل حدّاً من حدوداللّه».
[28]. همان، ج 15، ص 197:« أدِّب الیتیم مما تؤُدِّبُ منه ولدک، اضرِبْه ممّا تَضِرب منه و لدک».
[29]. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 624:« مروا صبیانکم بالصلاة إذا بلغوا سبع سنین‏و اضربو هم على‌‌ ترکها إذا بلغوا تسعاً، و فرّقوا بینهم فی المضاجع إذا بلغوا عشراً».
[30]. همان، ص 625:إنّ رجلًا قال للنبی صلى‌‌ الله علیه و آله و سلم: فی حجری یتیماً- إلى‌‌ أن قال- أفأضربه؟« قال ممّا کنتَ ضارباً ابنک منه».
[31]. وسائل الشیعه، ج 15، ص 194:« دَع ابنک یَلعَب سبع سنین ویُؤدّب سبع سنین، و ألزِمه نفسک سبع سنین فإن أفلح وإلّا فلا خیرَ فیه».
[32]. غررالحکم، فصل دوم، شماره 126:« اضرب خادمک إذا عصى‌‌ اللّه، و اعفُ عنه إذا عصاک».
[33]. وسائل الشیعه، ج 15، ص 193:« ثم یترک حتى‌‌ یتّم له تسع، فإذا تمّت له علم الوضوء و ضُرِب علیه، و عُلِّم‏الصلاة و ضُربِ علیها، فإذا تعلّم الوضوءَ و الصلاةَ غَفَراللّه لوالدیه».
[34]. بحارالأنوار، ج 1، ص 214:« لوأتیتُ بشابٍّ من شباب الشیعةِ لایتفقّه لأدّبُته».
[35]. مستدرک الوسائل، ج 1، ص 258:« عَلِّموا الصبیّ الصلاةَ ابن سبع سنین، و اضرِبوه علیها ابن عشر.»
[36]. بحارالأنوار، ج 104، ص 99:« شکوتُ إلى‌‌ أبی الحسن موسى‌‌ علیه السلام ابناًلی فقال: لاتَضِربْه، و اهجُرْه ولاتُطِل».
[37]. مجمع الزوائد، ج 8، ص 106:« لاترفع العصا على‌‌ اهلک و اخفهم فی اللّه عزّوجّل».
[38]. وسائل الشیعه، ج 18، ص 581:حماد بن عثمان قال قلت لأبی عبداللَّه علیه السلام: فی تأدب الصبی و المملوک؟ فقال:« خمسة أو ستة، و ارفق».
[39]. همان، ص 582،إنّ أمیرالمؤمنین ألقى‌‌ صبیان الکتّاب ألواحهم بین یدیه لیُخَیّر بینهم، فقال:« أما أنّهاحکومة و الجور فیهاکالجور فی الحکم، أبلِغو معلِّمکم إن ضربکم فوق ثلاثِ ضرباتٍ فی الأدب اقتُصَّ منه».
[40]. همان، ص 337:« نهى‌‌ رسول‏اللَّه صلى‌‌ الله علیه و آله و سلم عن الأدب عند الغَضبِ».
[41]. مجمع الزوائد، ج 8، ص 106:
إنّ رجلًا أتى‌‌ النبی صلى‌‌ الله علیه و آله و سلم فقال: یارسول اللَّه، إنّ أهلی یعصونی، فبم أعاقِبهم؟ قال:« تعفو». ثمّ قال الثانیة حتى‌‌ قالها ثلاثاً، قال:« إنّ عاقبتَ فعاقِبْ بقدرِ الذَنْبِ و اتّق الوَجهَ».
[42]. همان، ص 64:« إنّ اللّه لایحبُّ کلّ فاحشٍ متفحِّش».
[43]. بحارالأنوار، ج 4، ص 99:« قال بعضهم شکوتُ إلى‌‌ أبی ألحسن موسى‌‌ علیه السلام ابناً لی فقال:« لاتضَرِبه، واهجُره و لاتُطِل».
[44]. غررالحکم، فصل اول، شماره 1794:« الإفراط فی الملامة یَشبّ نارَاللجاجة».
[45]. همان، شماره 1468:« إعادة التقریع أشدّ من مضض الضرب».
[46] امینى‌‌، ابراهیم، اسلام و تعلیم و تربیت، 1جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى‌‌ حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: سوم، 1387.