نقش تنبیه در تربیت
یکى از روشهایى که در تربیت از آن استفاده مىشود، تنبیه است. تنبیه در
لغت به معناى آگاهى دادن و بیدار کردن است. در اصطلاح عبارت است از:
مجازات انسانى که کار ناپسندى را انجام داده، به منظور ترک نمودن و جلوگیرى از تکرار.
تنبیه هم گام با تشویق، از زمانهاى قدیم، در بین اولیا و مربیان اطفال و همه مسئولین و نهادهاى تربیتى معمول بوده و در این زمان نیز کم یا بیش معمول است. لیکن روش مذکور در زمان اخیر، به وسیله دانشمندان تعلیم و تربیت و روان شناسان جدید، شدیداً مورد نقد و منع قرار گرفته است. ما این موضوع را در ضمن چند عنوان مورد بررسى قرار مىدهیم:
انواع تنبیه
تنبیهات را به طور کلى به دو نوع مىتوان تقسیم نمود:
تنبیهات بدنى
تنبیهات بدنى عبارت است از: کارهاى دردآور و دشوارى که بهطور مستقیم روى بدن انسان اثر مىگذارد و اسباب ناراحتى او را فراهم مىسازد؛ مانند: کتک زدن، شکنجههاى جسمانى، کشتن قاتل به عنوان قصاص، اجراى حدود، تعزیرات و قطع عضو انسانِ جانى به عنوان قصاص.
تنبیهات غیر بدنى
تنبیهات غیر بدنى عبارت است از: اعمالى که به عنوان مجازات انجام مىگیرد و موجب ناراحتى مىشود، لیکن روى بدن اثرى ندارند؛ مانند: توبیخ، سرزنش، قهر کردن، تندى و خشونت، زندان کردن، منع از غذا و آب، ایستادن و دست بالا نگهداشتن در مدتى محدود، در سرما یا گرما نگهداشتن، تهدید و انذار، جریمه مالى یا عملى، تبعید کردن، دشنام دادن و مجازاتهایى از این قبیل.
تنبیه کردن کودکان و جوانان و حتى بزرگترها، در مقابل نافرمانى یا خطاى آنها، از دیر زمان در بین اولیا و مربیان و اربابان و دستگاههاى قضایى مرسوم بوده است. پدران و مادران، کتک زدن فرزندان را براى تربیت آنها لازم مىدانستند. در مکتبخانهها از چوب و فلک و شلاق براى تربیت کودکان استفاده مىکردند. اربابها به خود اجازه مىدادند که بر طبق میل خود رعایا را شکنجه کنند. دستگاههاى قضایى و انتظامى از شکنجه کردن زندانیانِ خطاکار، ابایى نداشتند. اصولًا کتک و شکنجه و زجر دادن یک روش مطلوب و ضرورىِ تربیتى محسوب مىشد. چنانکه در مَثَلها گفته مىشد: «تا نباشد چوب تَر، فرمان نبرند گاو و خر» و «جور استاد به از مهر پدر».
در این زمان گر چه تنبیه بدنى کودکان در تربیت، و شکنجه و تعذیب زندانیان در مجازاتها، نسبتاً کمتر شده، لیکن هنوز هم کم یا بیش مرسوم است، مخصوصاً در مورد زندانیان. امّا در بین مصلحین و دانشمندان شدیداً مورد مخالفت قرار گرفته است، لیکن آنان نیز هم عقیده نیستند. در بین آنها نیز عقاید مختلفى وجود دارد که به اجمال به آنها اشاره مىشود:
دیدگاه موافقان
جمعى از دانشمندان اخلاق و تعلیم و تربیت، استفاده از روش تنبیه در تعلیم و تربیت کودکان و جوانان را اجمالًا مجاز و مفید دانسته و آن را به عنوان یک وسیله مؤثر و ضرورى معرفى مىنمایند.
خواجه نصیرالدین طوسى مىنویسد:
او را (کودک) از آداب بد زجر کنند که کودک در ابتداىِ نشو و نما افعال قبیح بسیار کند و در اکثر احوال کذوب و حسود و سروق و نموم و لجوج بود، فضولى کند و کید و اضرار خود و دیگران ارتکاب نماید. بعد از آن به تأدیب و سنّ و تجارب بگردد. پس باید که در طفولیت او بدان مؤاخذت کنند ... او را به هر خلقى نیک که از او صادر شود مدح گویند و اکرام کنند و برخلاف آن توبیخ سرزنش و صریح فرا ننمایند. اگر بر خود بپوشد بر او پوشیده دارند و اگر معاودت کند در سرّ، او را توبیخ کنند و در قبح آن فعل مبالغت نمایند. از معاودت تحذیر فرمایند و از عادت گرفتنِ توبیخ و مکاشفت احتراز باید کرد که موجب وقاحت شود و بر معاودت تحریض دهد، که «الإنسان حریص على ما منع» و به استماع ملامت اهانت کند و ارتکاب قبایح لذت کند از تجاسر. و چون معلّم در اثناى تأدیب ضربى بهتقدیم رساند از فریاد و شفاعت خواستن حذر فرمایند. چه آن فعل ممالیک و ضعفا بود و ضرب اول که باید اندک بود و نیک مولم، تا از آن اعتبار گیرد و بر معاودت دلیرى نکند.[1] ارسطا طالیس مىگوید:
مردم بیشتر در بند ضروریاتاند تا استدلال. و ترس از تنبیه بیشتراز جاذبه خیر محرک آنها مىتواند باشد. این امر مستند کسانى است که چنین مىاندیشند. قانونگذار از یک سوى وظیفه دارد مردم را به فضیلت دعوت و آنها را به سوى خیر تحریض کند و در این زمینه نظر خود را به گوش کسانى که به موجب عادات مکتسب قبلًا قرین فضیلت بودهاند برسانند و از سوى دیگر در حق کسانى که نافرمان هستند و طبیعت حقنشناسى دارند تنبیهات و مجازات اعمال نماید.[2] پاولسون مىگوید:
بدون بالاترین درجه ترس، احترام مبتنى بر اندیشه درباره مجازات هیچگونه تربیتى امکانپذیر نیست.[3] طرفداران تنبیه نه تنها به اجراى آن صحه مىگذارند بلکه در توجیه آن مىگویند: تربیت عبارت است از: شکستن و رام کردن میل بد کودک و پیروزى بر نفوذِ هرچه بیشتر و قوىتر آن امیال.
هربرت معلّم معروف آلمانى مىگوید:
انقیاد با قدرت حاصل مىشود و قدرت باید به اندازه کافى باشد و مکرر ظاهر شود تا موفقیت کامل را بهدست آورد.[4] از ظاهر کلام این دانشمندان استفاده مىشود که تنبیه را به عنوان یک عامل مؤثر در تربیت پذیرفتهاند. چنانکه تشویق را یک عامل سازنده تربیتى مىدانند، تنبیه را نیز یک عامل سازنده مىدانند و هر دو را براى تربیت ضرورى مىشمارند. به اولیا و مربیان نیز توصیه مىکنند که در تربیت، هر دو را منظور بدارند. در این جهت بین تنبیه بدنى و غیر بدنى فرقى نیست.
این دانشمندان در توجیه نظر خود چنین مىگویند: کودکان در آغاز زندگى، افعال زشت را بسیار بهجا مىآورد و طبعاً شرور، حسود، کذوب، سروق و لجوج بوده و بسیارى از آنها نافرمان و حق ناشناسند، لذا براى تربیت و اصلاح آنها چارهاى جز تنبیه و کتک و مجازات نیست. اینها طبعاً تمایل به نافرمانى و بدکارى دارند و باید به وسیله تنبیه تمایل آنها را سرکوب نمود، تا خوب تربیت شوند. لازمه تربیت همین است، بلکه تربیت عبارت است از: شکستن و رام کردن میلِ بد کودک.
لیکن ما عقیده مذکور را با چنین اطلاق و شدتى مردود مىدانیم، زیرا بر خلاف نظر اینها، کودک در مقام ذات و طبیعت، شرور و بد جنس و نافرمان و متمایل به بدى نیست تا اینکه مستحق تنبیه و سرکوب کردن باشد. کودکان بالذات، نه خوبند و نه بد، نه حق شناسند و نه حقنشناس، این صفات را بالعرض و به وسیله دیگران کسب مىکنند.
بنابراین، کودک آنچنان شرور نیست که در اصلاح و تربیت او، تنبیه و مجازات ضرورت داشته باشد. به علاوه، افعال بدى که از کودک پدید مىآید به طور حتم معلول علل و انگیزههاى باطنى اوست که با برطرف کردن آنها مىتوان جلوى عادات بد کودک را گرفت، به طورى که نیازى به تنبیه ومجازات نباشد.
پس، نمىتوان تنبیه و مجازات کودک را به عنوان یک وسیله منحصر به فرد و ضرورى معرفى نمود. بلکه در تربیت و اصلاح کودک مىتوان از وسایل دیگرى مانند معاشرت با افراد خوب، بیان مفاسد کارهاى بد، پند و اندرز و تعریف و تمجید از صفات خوب کودک، استفاده نمود. بنابراین، یک مربى آگاه و آشناى به روشهاى صحیح تربیتى، نیاز زیادى به تنبیه پیدا نخواهد کرد.
البته نمىتوان تنبیه و مجازات را به طور کلى از برنامههاى تربیتى حذف نمود. بلکه گاهى لازم مىشود و آن در صورتى است که مربى از اعمال روشهاى دیگر تربیتى نتیجه نگیرد و براى اصلاح کودک چارهاى جز تنبیه نباشد. در این صورت مىتواند از تنبیه استفاده کند، لیکن مشروط به رعایت شروطى که در آینده خواهیم گفت.
بنابراین، تنبیه را مىتوان به عنوان یک وسیله درجه دوم تربیتى معرفى نمود، نه همردیف تشویق. تنبیه یک وسیلهاى است که در شرایط خاص و اضطرارى مىتوان از آن استفاده کرد.
دیدگاه مخالفان
جمعى دیگر از دانشمندان با هرگونه تنبیه مخالفاند و به اولیا و مربیان توصیه مىکنند که از تنبیه کودک جداً بپرهیزند.
ژان ژاک روسو مىنویسد:
هیچگاه شاگرد خود را تنبیه نکنید، زیرا او نمىداند خطا کردن چه مفهومى دارد. هیچگاه او را وادار نکنید بگوید: «مرا ببخشید.» او که در اعمال خود از ملاحظات اخلاقى کاملًا بهدور است، نمىتواند کارى را که از نظر اخلاقى نادرست باشد انجام دهد. بنابراین، نه استحقاق مجازات دارد و نه سرزنش، نخست شخصیت او را آزاد گذارید تا خود را نشان دهد، در هیچ مورد او را محدود نکنید. در این صورت بهتر خواهید فهمید که او واقعاً چطور است.[5] این دانشمندان مىگویند: در تعلیم و تربیت کودک، نیازى به تنبیه و مجازات نیست. باید به او آزادى داد تا استعدادهاى درونى خویش را پرورش داده و براى ورود در اجتماع و پذیرش مسئولیتهاى سنگین زندگى آماده گردد. در برابر موفقیتهایش تشویق مىشود و ثمره رفتار نیک خود را مشاهده مىنماید، لیکن لازم نیست خطاهایش را مجازات کنیم. باید تنبیه او را به طبیعت واگذار نماییم، زیرا هر عملى، در طبیعت، عکس العملى را به همراه دارد که مجازات طبیعى آن خواهد بود؛ مثلًا کودکى که با چاقو بازى مىکند، جراحت و دردى که بهوجود مىآید او را تنبیه خواهد کرد. وقتى به زمین خورد، پایش مجروح مىشود و بعد از آن در راه رفتن بیشتر دقت خواهد کرد. بنابراین، خودِ طبیعت عهده دار تربیت و تأدیب بدنى کودک مىباشد و نیازى به تنبیه دیگران نیست.
اصولًا تنبیه هاى بدنى و غیربدنى، ارزش تربیتى ندارند، چون از قوانین طبیعت نشأت نگرفتهاند، به همین جهت، ضرر آنها بیش از نفعشان خواهد بود.
مىگویند: تربیتهایى که آزادى را از کودک بگیرد و با جبر و زور، او را به کارهایى وادار کند مفاسد و مصائب فراوانى را به همراه خواهد داشت.
ژان شاتو در توضیح روش تربیتى خانم مونتهسورى چنین مىنویسد:
تمام مصائب آدمیان، مانند: نابرابرىها، بىعدالتى، تجاوزات، بىنظمىها، کینهورزىها و جنگها، در واقع مربوط به جبر و زورى است که درباره کودک اعمال مىشود. بىنظمى، که استبداد و خودخواهى بزرگسالان در روح و در جریان تربیت او ایجاد مىنماید، بذرهاى پربارى که در او کشته مىشود، تغییر ماهیت و فسادى که نیروهاى طبیعتش را بدان محکوم مىکنند، سرکشىهاى پنهان یا آشکارى که از راه تعلیم و تربیتى خالى از بصیرت در او برانگیختهاند، گواه نادانى یا سوء استفاده از قدرتى است که بزرگسالان بدان خو گرفتهاند و به سادگى به خود حق مىدهند که نسل جدید را به پیروى از خود وادار نمایند.[6] راسل مىنویسد:
به عقیده من تنبیه بدنى به هیچ وجه صحیح نیست. ولى صورت خفیف آن کمزیان است لیکن هیچ گونه سودى هم ندارد. و من این طور اقناع شدهام که صورت سخت و شدید آن موجب پیدایش قساوت و وحشىگرى مىگردد.[7]
سخن یکى از دانشمندان
آ. ل گریگوروا که یکى از مخالفین سرسخت استفاده از تنبیه؛ مخصوصاً تنبیههاى بدنى است، مىگوید:
نباید کودک را در اضطراب و اطاعت تربیت کرد و در او فرمانبردارى بىچونو چرا و کورکورانه را پرورش داد که مبتنى بر ترس از مجازات باشد. مربىاى که مىخواهد در کودکان، اطاعتِ بَرده وار و شناسایى کامل و بىچون و چراى «حق باقوى است» را بهوجود آورد چنین مسائلى را پیش خود مطرح مىکند ... تأثیر غلط اصلاح کودک با تنبیه، از این جهت بهوجود مىآید که اغلب کودکان در حقیقت از انجام کارى که به خاطر آن کتک خوردهاند خوددارى مىکنند ... امّا کتک واقعیت عمل را از بین نمىبرد بلکه فقط ظهور عیب را از بین مىبرد، نه خود عیب را. کتک نه تنها فایدهاى نمىرساند بلکه ضرر هم مىرساند، عیب را در اختفا نگه مىدارد ... پدران و مادرانى هم وجود دارند که فکر مىکنند کتک چیزى یاد مىدهد و با این وسیله به اصلاح کودک مىپردازند، ولى در واقع کودک با خونسردى به گول زدن پدر و مادر خود ادامه مىدهد. بدین ترتیب روى خصائل زشتى که دارد خصلت دیگر نیز اضافه مىکند و آن دروغگویى و ریاکارى است.
بنابراین، اولین چیزى که باید پدران و مادران بدانند این است که در تنبیه بدنى اغلب، موفقیت ظاهرى به دست مىآید ودر واقع شکست پدر و مادر در پشت آن پنهان مىشود. کودکانِ کتک خورده تنها در حضور بزرگترها اصلاح مىشوند، در صورتى که عادت به انجام کارهاى بد در خفا به جاى خود محفوظ مىماند ... اگر کودک از انجام کارى که به خاطر آن کتک خورده دست کشید، یعنى ترس از درد، ترس از رنج بدنى بود که به تمام احساسات و امیال وى پیروز گردید، در این مورد در واقع پدر موفق شده به نتیجه مطلوب برسد، امّا به قیمت گران و با تقویت خصوصیاتى چون ترسویى و بزدلى در کودک به هدف نایل شد.
نباید مضراتى که تنبیههاى بدنى روى سلسله اعصاب کودک بهجاى مىگذارند را از یاد برد. تنبیه بدنى اغلب منجر به بیمارى عصبى شدید مىشود ... وقتى تنبیه بدنى وسیله معمولى نفوذ در کودک شد، در تمام رفتار او احساس ترس از تنبیه آشکار مىشود و این موجب بهوجود آمدن عادات ناپسند در کودک گشته که به تدریج جزء طبیعت ثانوى او مىگردند.
بنابراین، تنبیههاى بدنى مىتوانند کودک را به فرمانبردارى بکشانند، امّا این چه کودکى خواهد بود؟ و چگونه آدمى باز خواهد آمد؟ کودکان ضعیف در نتیجه تنبیه، ترسو و بىزیان بار مىآیند. و کودکانِ قوى، سنگدل و گستاخ مىشوند.
در هر دو مورد این تنبیهها در کودکان، عصبانیت، دروغگویى و حیلهگرى را افزایش مىدهند و سادهدلى کودکانه و زندهدلى سالم و بشاشت آنها را از هم مىپاشند ...
یک نتیجه سنگین دیگر تنبیه بدنى را نیز که لجبازى است باید یادآورى کرد.
لجاجت شکل ویژهاى از دفاع کودک است. شکل دفاعى از اعتراض است.
چون کودک ضعیف و بىدفاع است و نمىتواند اراده خود را با اراده بزرگترها مقابله کند، گوشهگیرى اختیار مىکند. کُند ذهن مىشود، نسبت به تأثیرات محیط چون کرولال مىشود، حالت مقاومتِ خاموش و درونى را مىگیرد.[8] همین دانشمند در توضیح عقیده خود مىگوید:
در کودکان از همان ماه اولِ زندگى میل فراوان به آشنایى با محیط شروع مىشود. آنها مىخواهند تا آنجا که ممکن است چیزهاى تازه را ببینند، سپس مىخواهند با دست بگیرند، به اشیا دست بزنند و بعد بهکار ببرند. اغلب فعالیت آرامناپذیرى ظاهر مىکنند ... کودک به همهجا با لجاجت مىرود، خیلى چیزها را خراب کرده و مىشکند، اغلب خود را به بدبختى مىکشاند، مىافتد و مىسوزد، ممکن است خود و دیگران را زخمى کند. مزاحم اطرافیان مىشود و آنها را عصبانى مىسازد.
با وجود این، بزرگترها باید به خاطر داشته باشند که هرچند که کودکِ کوچولو اغلب، لجباز و یا حتى شیطان به نظر مىرسد ولى رفتارش از میل بد او سرچشمه نمىگیرد. بلکه از اهمیت نیاز او حکایت دارد. نه تنها نباید این نیاز را سرکوب نمود، بلکه باید هر طور شده آن را محافظت و تقویت کرد. زیرا این همان نیاز است که بدون ارضاى آن، مغز کودک، عقل کودک و تمام روح کودک نمىتواند به طور طبیعى رشد کند.
امّا همچنانکه نباید جلوى فعالیت کودک را گرفت، اجازه هم نباید داد تا کار غیر مجازى را انجام دهد. باید فعالیت او را به سوى کار مجاز و مفید جلب نمود؛ مثلًا کودک چیزى را مىخواهد که نباید به آن دست بزند، در عوض مىتوان چیز دیگرى را که جالب و سرگرمکننده باشد به او داد.[9]
بعد از آن، عواقب و آثار سوء تنبیه را نسبت به همین کودک مورد بررسى قرار داده و مىگوید:
کودک پس از کتک خوردن، پس از داد زدن، عملًا سکوت مىکند. او با اشک از اولین قصد خویش انصراف مىجوید و مطیع بزرگتر مىشود. در چنین موردى بزرگتر معمولًا احساس رضایت مىکند، او کودک را با انضباط کرده و او را مجبور به اطاعت و منظم نمود. ولى چنین موفقیتى در اکثر موارد گران تمام مىشود. باز اگر تنبیه و به جاى نشاندن، بهندرت صورت گیرد خوب است، امّا فرض کنید که پىدرپى انجام شود. در این صورت در کودکان کوچولو کمکم منفىگرى، بىارادگى، بىتفاوتى نسبت به اطرافیان آغاز مىشود. در آنها کنجکاوى و دانش دوستى از بین مىرود و ابتکارشان را از دست مىدهند. در بسیارى از کودکان عدم اطمینان به خود، ترس، احساسِ نقصِ شخصى بروز مىکند. امّا تمام این نتایج فوراً ظاهر نمىشود، آنها مدتها از نظر پنهان مىمانند.[10] بعد از آن مىنویسد:
براى تربیت صحیح در سنین نوآموزى مانند سنین کودکى، باید سعى کرد تا کودک خواست بزرگتر را درک کند، به او اعتماد نموده و میل انجام آن را داشته باشد. به عبارت دیگر: باید در نظر داشت درخواستى که از کودک، خصوصاً نوجوان، داریم درخواست شخصى نسبت به خود او باشد. این بدان معنا است که بزرگترها در وهله اول روى امیال، عقاید، نظریات و ایدههاى کودک اثر بگذارند و تنها در موارد نادرى به اجبار و تنبیه اقدام کنند. هیچ وقت تنبیه را به صورت نظم درنیاورند.[11]
این دانشمندان به طور کلى با تنبیه، مخالفت نموده و اولیا و مربیان را از این عمل شدیداً برحذر داشتهاند. تنبیه را نه تنها براى تربیت مفید نمىدانند بلکه آن را امرى زیانبار و خطرناک و موجب بسیارى از مفاسد اخلاقى و اجتماعى مىدانند. این مطلب را درباره مطلق تنبیهات گفتهاند، لیکن تنبیههاى بدنى را امرى زیانبار و خطرناکتر مىدانند.
دلیل مخالفین و نقد آن
مخالفین در توجیه نظر خود مطالب مختلفى گفتهاند که به اجمال به آنها اشاره کرده و نقاط ضعف آنها را یادآور مىشویم:
گفته اند: کودک در آغاز، اصلًا مفهوم خطا و نادرستى را نمىفهمد و قصد خلاف ندارد، تا استحقاق تنبیه و مجازات را داشته باشد.
در جواب گفته مىشود:
اولًا: تنبیه در صورتى تجویز مىشود که قبلًا کودک کاملًا توجیه شده و ناروا بودن فعلش را بفهمد و از طرق دیگر نیز اصلاحش امکانپذیر نباشد.
ثانیاً: بالاخره کودک باید بهتدریج افعال خوب را از بد تشخیص بدهد و بداند که بعضى کارها نزد پدر و مادر و سایر مردم ناپسند است و چون مىخواهد در اجتماعى زندگانى کند باید خواست آنها را نیز رعایت کند و خودِ تنبیه یکى از عواملى است که در شناخت این مطلب به کودک کمک مىنماید.
ثالثاً: تنبیه براى آگاه کردن است نه مجازات. تنبیه براى این است که کودک به خطاى خود پى ببرد و از تکرار آن اجتناب نماید، نه اینکه انتقامجویى و مجازات باشد. اصولًا تنبیههاى تربیتى را نباید مجازات محسوب کرد.
ژان شاتو در علت مخالفت خود با تنبیه مىگفت: همه مصائب آدمیان، نابرابرىها، بىعدالتىها و غیره که در بین بشر دیده مىشود، معلول تنبیهات و زورگویىهایى است که بزرگترها نسبت به کودکان و نسل جدید به عمل مىآورند و با زور، آنها را به پیروى از خود وادار مىسازند. بنابراین، باید تنبیه کودکان به طور کلى حذف شود، تا مصائب بشریت نیز برطرف گردد.
در جواب او گفته مىشود:
اولًا: سخن او ادعایى بیش نیست و دلیل قاطعى برایش ندارد و ثانیاً: فرض اینکه مدعاى او را بپذیریم و مقدارى از مصائب آدمیان را معلول تنبیهات شدید بزرگترها نسبت به کودکان بدانیم، باز هم مدعاى کلى و مطلق او، یعنى زیانمند بودن مطلق تنبیهات، به اثبات نمىرسد، زیرا ممکن است مصائب موجود معلول افراط در تنبیهات و انجام تنبیهات غیر مجاز باشد، نه اصل تنبیه.
راسل در علت مخالفت خود با تنبیه مىگفت: تنبیههاى شدید بدنى، قساوت و وحشىگرى را در کودک پرورش مىدهد، زیرا کودک رفتار وحشیانه را در مربى خود مشاهده مىکند و از او الگو مىگیرد. بنابراین، تنبیه، بدآموزى دارد و باید از آن اجتناب نمود.
در جواب گفته مىشود: ما نیز در مورد تنبیههاى شدید بدنى، با شما همعقیدهایم و آن را مضر و موجب پرورش قساوت قلب و وحشىگرى مىدانیم. چون تنبیه براى آگاه کردن خطاکار است و در آگاه کردن نیازى به تشدید در تنبیه نیست.
کودکِ خطاکار تنبیه هاى خفیف را غالباً مىپذیرد و ناعادلانه نمىداند و در باطن ذات، خود را مستحق تنبیه مىداند، لیکن تنبیههاى شدید را ظالمانه مىداند و آن را وسیلهاى براى زورگویى و انتقامجویى و قدرتنمایى بزرگترها محسوس مىدارد. در اینجاست که نسبت به تنبیه کننده عقده و کینه پیدا مىکند و او را فردى زورگوو ستمگر مىشناسد و عقیده پیدا مىکند که انسانها از طریق زور به اهداف خود مىرسند، خوى زورگویى و وحشىگرى را از اولیا فرا مىگیرد و سعى مىکند در نیل به تمایلات خود از همین روش استفاده کند.
خلاصه اینکه ما نیز در مورد تنبیههاى شدید بدنى با راسل همعقیدهایم و آن را زیانبار مىدانیم، لیکن تنبیههاى خفیف را در موارد ضرورى و با رعایت شرایط، تجویز مىنماییم.
راسل مىگفت: تنبیه خفیف بدنى کمضرر مىباشد، لیکن براى تربیت هم سودى ندارد، زیرا عملى را مىتوان در تربیت سودمند دانست که کودک را به فکر اصلاح و تکمیل نفس خود بیندازد، در صورتى که تنبیه چنین نتیجهاى در برندارد. در مورد تنبیه، کودک احساس مىکند که مجبور است که از خواسته بزرگترها اطاعت کند و مىکند لیکن از روى اضطرار، نه به قصد اصلاح و سازندگى.
در جواب گفته مىشود: کودک در اثر تنبیه، به خطاى خود پى مىبرد و مىفهمد که کار او مبغوض دیگران بوده و نارواست. و چون مىخواهد با دیگران زندگى کند تصمیم مىگیرد که تمایلات خودش را با خواسته هاى دیگران هماهنگ سازد، تا بتواند از منافع و کمک آنها بهرهمند گردد. بنابراین، تنبیههاى خفیف، به موقع و حساب شده را نیز مىتوان از عوامل مؤثر در تربیت به شمار آورد.
مخالفین در توجیه ممنوعیت تنبیه مىگفتند: تربیتِ مبتنى بر ترس از مجازات، کودک را به فرمانبردارى و اطاعت بىچون و چرا عادت مىدهد و چنین عادتى زیانبار است، چون اراده را از انسان سلب مىکند و او را بردهوار پرورش مىدهد، در نتیجه در برابر زورگویان تسلیم مىگردد.
در جواب گفته مىشود: درست است که کودک نباید به اطاعتِ بردهوار و بىچون و چرا پرورش یابد لیکن هر تنبیهى چنین نتیجهاى را نمىدهد. در صورتى که تنبیه در جاى خود و با رعایت مجموع شرایط انجام بگیرد چنین اثرى را در بر ندارد.
اگر کودک را قبلًا توجیه کنند تا به خطاى خود واقف شود و از سایر عوامل تربیتى نیز استفاده نمایند ولى مؤثر واقع نشود و همچنان به تکرار رفتار بد خود ادامه دهد، در چنین صورتى جز تنبیه چارهاى نیست، چون اگر جلوى او را نگیرند به طغیان و خطاکارى عادت مىکند. البته تنبیه باید خفیف و با رعایت شرایط باشد.
در تعلیل تحریم تنبیه مىگوید: تنبیه اثر تربیتى ندارد، زیرا میل به خطاکارى را از بین نمىبرد. در اثر ترس از مجازات ممکن است از تکرار عمل بد خوددارى نماید ولى میل به آن عمل همچنان در باطن و ذاتش باقى خواهد ماند، لذا وقتى ترس از مجازات برداشته شد دوباره آشکار مىگردد. کودکِ کتک خورده، براى مخفى ساختن عیب خود ممکن است دست به دروغگویى، ریاکارى و حیلهبازى بزند. لجبازى، گوشهگیرى، ترس و بىتفاوتى را نیز مىتوان از آثار تنبیه به شمار آورد.
در جواب گفته مىشود: ما نیز این مطلب را قبول دارم که با تنبیه، عامل اصلى و درونى رفتار بد کودک از بین نمىرود و براى جلوگیرى از رفتار نابهنجار کودک باید علل و عوامل اصلى آن را پیدا کرد و از بین برد تا از رفتار بد خود دست بردارد، لیکن اگر آن طریق مؤثر واقع نشد و کودک همچنان به رفتار نابهنجار خویش ادامه داد، چارهاى جز تنبیه نیست. در چنین صورتى ترس از تنبیه مىتواند از رفتار بد او جلوگیرى کند یا حداقل از مقدار آن بکاهد. اگر درست انجام بگیرد آثار سوء چندانى نیز نخواهد داشت. درست است که باید به کودک آزادى عمل داد تا آزمایش کند و اشیا را بشناسد و از خواص آنها مطلع شده و عقل خویش را پرورش دهد، لیکن کودک باید به این نکته مهم نیز توجه داشته باشد که در این جهان با آزادى مطلق نمىتوان زندگى کرد، فقط آزادى در محدوده عدم ضرر به خود و دیگران امکانپذیر مىباشد.
تنبیه، وسیله درجه دوم
جمعى از دانشمندان، اصل تنبیه را به عنوان یک عامل تربیت مىپذیرند، لیکن نه مطلقاً بلکه به عنوان یک وسیله درجه دوم و در شرایط خاص و به هنگام ضرورت. مىگویند: مادام که مربى مىتواند از روش تشویق یا استدلال و برهان یا پند و اندرز یا بیان مصالح و مفاسد، در کودک اثر بگذارد نباید از تنبیه استفاده کند. ولى اگر از تأثیر عوامل مذکور مأیوس شد مىتواند از تنبیه استفاده کند لیکن محدود و با رعایت شرایط مخصوص.
راسل مىنوسد:
من شخصاً عقیده دارم که مقام تنبیه در تربیت، خیلى کوچک و در درجه دوم است.[12] همو مىنویسد:
تنبیههاى جزئى در معالجه خلافهاى جزئى؛ خاصه در آنچه که مربوط به سلوک و رفتار است منافع خود را دربردارد. تحسین و نکوهش براى بچههاى کوچک و پسران و دختران بزرگتر، اگر از طرف شخصى که مورد احترام آنان است بهعمل آید دو نوع مهم پاداش یا تنبیه است. من معتقدم که پرداختن به امر تربیت بدون ستایش و سرزنش امکانپذیر نیست، لیکن در این دو مورد تا اندازهاى رعایت احتیاط لازم است.[13] جان لاک مىنویسد:
بدیهى است که تنبیه بدنى گاهى ضرورت پیدا مىکند، امّا هدف پرورش اخلاقى آن است که کودک را طورى بار بیاوریم که در او ترس از شرمسارى بر ترس از تنبیه و مکافات غلبه داشته باشد. سختگیرى بىاندازه و افراط در تنبیههاى شدید ناگزیر ریاکارى و تزویربار مىآورد.[14] گریگوروا مىنویسد:
امّا در هر حال مواردى هست که بزرگترها باید کودک را تنبیه کنند. بلى حتماً هست؛ مثلًا اگر کودک در سنین نوآموزى و یا حتى دانش آموزى باشد و بداند که پدر و مادرش استراحت مىکنند، به سرو صدا ادامه دهد و اعتنایى به اطلاع قبلى و خواهش آنها نکند نه تنها مىتوان بلکه باید تنبیهش کرد. تنبیه در اینگونه موارد به این جهت ضرورى است که در کودک تجربه اخلاقى؛ خاص عادت به خواست اطرافیان، توانایى کنترل و احساس وظیفه و مسئولیت در برابر رفتار خویش تشکیل یافته است، ولى با استفاده از تنبیه. پدر و مادر باید بدانند که این وسیله تند و باریک تربیت باید با احتیاط و خصوصاً با بینش مورد استفاده قرار گیرد. مجازات به کار برده شده در اوج عصبانیت، بدون در نظر گرفتن تمام اوضاع و جوانبى که جرم در آن صورت گرفته ممکن است.
چنانکه قبلًا گفته شد، به نقص رابطه میان پدر و مادر و کودکان منجر شود و مىتواند موجب جدایى، عدم اعتماد متقابل و حتى کینه و دشمنى گردد.
تنبیه حساب نشده ممکن است در کودک، نسبت به درخواست اظهار شده یا نسبت به کارى که به خاطر عدم اجراى آن تنبیه شده دشمنى ایجاد کند؛ مثلًا خصومت نسبت به آموزش یاکار به وجود آورد. قبل از اینکه تنبیه، به کار برده شود لازم است کاربرد این وسیله حساس تربیتى را آموخت. فهمید که کدام مجازات را در کدام شرایط مىتوان به کار برد و کدام تنبیه را در کجا و چگونه استعمال کرد یا نکرد.[15] این دانشمندان گرچه اصل تنبیه را به عنوان یک عامل تربیتى پذیرفته و در برخى موارد انجام آن را ضرورى مىدانند، امّا غالباً تنبیه بدنى را به هیچ وجه تجویز نمىکنند، بلکه تنبیه مجاز را منحصر به تنبیههاى غیر بدنى مىدانند، حتى تنبیههاى غیربدنى دشوار را نیز مجاز نمىدانند.
گریگوروا مىنویسد:
قبل از هرچیز باید به خاطر داشت که قطعاً تمام مجازاتهایى که شخصیت کودک را پایین مىآورند؛ نظیر: تنبیه بدنى، ترس از درد آن و آنچه که اراده کودک را تحت فشار مىگذارد و شکست مىدهد، باید کنار گذاشت. از کتک، انبارى، اتاق تاریک و صندوقخانه که بچه را جهت مجازات به آنجا مىاندازند باید خوددارى نمود.[16] امّا جان لاک و خواجه لاک و خواجه طوسى و جمعى دیگر، حتى تنبیه بدنى را در بعض موارد تجویز نمودهاند.
دیدگاه اسلام درباره تنبیه
اسلام تنبیه را به عنوان یک وسیله تربیتى پذیرفته و انجام آن را در بعض مواقع مفید بلکه گاهى لازم مىداند. در اسلام سه نوع تنبیه وجود دارد:
نوع اول: تنبیههاى غیربدنى؛ مانند: تهدید و انذار مجرمین از عقوبتهاى دنیوى و اخروى، پرداخت جریمه و دیه. قرآن کریم در جاهاى متعددى نیکوکاران را به پاداشهاى نیک اخروى وعده مىدهد و مجرمین را از عذابهاى اخروى انذار مىکند. تبشیر و انذار کار پیامبران بوده، به طورى که به عنوان مبشّر و منذر معرفى شدهاند.
نوع دوم: تنبیهات محدود بدنى؛ مانند: زندان، تبعید، قتل، زدن و قطع عضو، که موارد و مقدار آنها در شرع تعیین شده است. حاکم شرعى اسلام مىتواند مجرمین رابه زندان یا تبعید محکوم نماید.
در قتل عمد، اولیاى مقتول مىتوانند از دستگاه قضایى تقاضاى قصاص کنند.
در قتل خطایى، قاتل وظیفه دارد به اولیاى مقتول دیه بپردازد. حاکم شرعى اسلام، زن و مرد زناکار را با شرایطى خاص یکصد تازیانه مىزند.
شخصى که عمل لواط انجام دهد، در شرایط خاص، به وسیله حاکم شرع کشته مىشود. بر شارب خمر در شرایط خاص هشتاد تازیانه زده مىشود. دست دزد در شرایط مخصوص قطع مىشود. کسى که عمداً یکى از اعضاى بدن دیگرى را قطع کند، با حکم حاکم شرع، قصاص مىشود و همان عضو او قطع مىگردد. البته اگراز روى عمد نباشد باید مبلغ معینى را که در کتب فقهى تعیین شده به عنوان دیه به شخص مورد جنایت پرداخت نماید.
کوتاه سخن این که بحث قصاص، حدود ودیات، از مسائل مهم قضایى اسلام مىباشد که در کتب فقهى به تفصیل مورد بحث قرار گرفته و از مسائل ضرورى اسلام است.
نوع سوم: تعزیرات که از نوع تنبیهات بدنى است. تعیین مقدار ضرب در تعزیرات بر عهده حاکم شرعى اسلام نهاده شده لیکن به هر حال باید از مقدار حد کمتر باشد. در مواردى که مجرم مرتکب عمل خلافى شده که در شرع حدى براى آن تعیین نشده، حاکم شرعى اسلام براى حفظ امنیت عمومى و حمایت از حریم احکام الهى نمىتواند، به مقدار جرمش او راتأدیب و تنبیه نماید، لیکن باید از حداقل حد (هشتاد تازیانه) کمتر باشد؛ مثلًا مردى که پسرى یا زنى را غیر همسرش، از روى شهوت ببوسد حاکم شرع مىتواند او را تعزیر نماید.
همچنین زن و مرد بیگانهاى که برهنه در یک رختخواب خوابیدهاند تعزیر مىشوند. به طور کلى هرکس که یکى از گناهان کبیره را مرتکب شود، حاکم شرع مىتواند او را تعزیر کند.
چنانکه ملاحظه مىفرمایید: مطلق تنبیه (بدنى و غیربدنى) در اسلام جایگاه ویژهاى دارد و به عنوان یک عامل تربیتى مهم و لازم پذیرفته شده است. براى حفظ حقوق مردم و امنیت اجتماعى باید خطاکار تنبیه شود.
امّا تذکر این نکته لازم است که تنبیهات اسلامى به منظور تشفى خاطر و انتقامجویى از مجرم انجام نمىگیرد. بلکه جعل و اجراى آن به منظور تأمین حقوق افراد و امنیت اجتماعى و جلوگیرى از هرج و مرج است و اهداف تربیتى را نیز تأمین مىنماید.
هدف اسلام از تنبیه و مجازات مجرم، آگاه ساختن و هشدار دادن به او و سایر افراد جامعه است به این صورت که کار خلاف تبعات و عواقب دردناکى را به همراه دارد و باید از آن اجتناب نمایند.
اهداف تنبیه
تنبیهات اسلامى سه هدف را دنبال مىکند:
هدف اول
بازدارى مجرم از تکرار جرم، حمایت از امنیت اجتماعى و حفظ جان و مال و ناموس مردم از تجاوزات. اسلام با تشریع قصاص، حدود، تعزیرات و مجازات مجرمین، افراد دیگر جامعه را زیر چتر حمایت خود قرار مىدهد و از هرج و مرج جلوگیرى مىکند.
بنابراین، قوانین جزایى اسلام به منظور حمایت از بىگناهان تشریع شده و مصالح عموم مردم را تأمین مىکند. قصاص قاتل عامد جلو خونریزىهاى دیگر را مىگیرد و حیات جامعه را تأمین مىنماید.
خدا در قرآن مىگوید:
«وَلَکُمْ فِى القِصاصِ حَیوةٌ یا أُولِى الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»؛[17]
براى شما در قصاص حیات و زندگى است اى صاحبان عقل شاید تقوا را رعایت کنید.
حضرت على بن الحسین علیهما السلام در تفسیر آیه: «وَلَکُمْ فِى القِصاصِ حَیوةٌ» فرمود:
اى امت محمد! در قصاص حیات است، زیرا شخصى که قصد کشتن دیگرى را داشته باشد اگر بداند که بعد از کشتن مورد قصاص قرار مىگیرد از ارتکاب قتل خوددارى خواهد کرد، در این صورت هم حیات شخص مورد سوء قصد حفظ شده و هم حیات شخصى که قصد کشتن او را داشت. حیات سایر مردم نیز حفظ مىشود، زیرا وقتى دیدند که شخص قاتل قصاص مىشود آنان نیز جرأت ارتکاب قتل را پیدا نمىکنند.[18]
هدف دوم
تنبیه و مجازات مجرمین وسیله عبرت و هشدار دیگران مىشود. وقتى دیگران مشاهده کنند که مجرمین کیفر مىشوند جرأت خلاف پیدا نمىکنند و از مقدار جرم کاسته خواهد شد. بنابراین، مجازات مجرمین، نسبت به دیگران نیز یک عامل بازدارنده است.
محمد بن سنان از حضرت امام رضا علیه السلام نقل کرده که فرمود:
علت قطع دست راست دزد این است که اشیا را غالباً با دست راست مىگیرد و افضل و انفع آنها مىباشد. پس قطع آن را وسیله ترس و عبرت دیگران قرار داده، تا از اخذ اموال حرام خوددارى نمایند.[19] بنابراین، بهتر است مجازاتها در حضور دیگران باشد تا عبرت بگیرند. به همین جهت در قرآن آمده:
زن و مرد زناکار را یکصد تازیانه بزنید و در اجراى حدود الهى نرمش نشان ندهید، اگر به خدا و معاد ایمان دارید و جمعى از مؤمنین باید شاهد حد خوردن آنها باشند.[20]
هدف سوم
تنبیه مجرمین علاوه بر جنبه بازدارندگى، جنبه تربیتى نیز دارد. تقوا و خودنگهدارى راکه منشأ همه فضایل ومکارم است در انسان پرورش مىدهد.
ترس از مجازات، تمایلات غیر مجاز نفسانى را کنترل نموده و نیروى صبر و خودنگهدارى را پرورش مىدهد و به نفس نیرو مىدهد تا در برابر خواستههاى غیرمشروع خود مقاومت کند، تا کمکم به صورت یک عادت و طبع ثانوى و ملکه درآید.
بنابراین، چنانکه تشویق یک عامل پرورشى است و در تربیت، ضرورت ندارد، تنبیه نیز یک عامل تربیتى است و در سازندگى افراد تأثیر دارد.
بنابراین، طبق نظر اسلام، انذارها و تهدیدهایى که در قرآن آمده، نهتنها بر طبق مصالح عمومى و براى اداره جامعه لازم مىداند بلکه براى پرورش نیروى تقوا و خودنگهدارى و کنترل خواستههاى نفسانى نیز مفید مىشمارد. اصل ضرورت مجازات مجرمین را همه جوامع پذیرفته و به صور مختلف به اجرا گذاشتهاند. البته در اجراى مجازاتهاى شدیدى مانند اعدام و بریدن دست دزد در بین جوامع، اختلافى است. بعضى جوامع، به بهانه غیر انسانى و بىرحمانه بودن، این قبیل مجازاتهارا مردود مىدانند و انجام نمىدهند. ولى انواع دیگر مجازاتها را مجاز مىدانند و اجرا مىنمایند. ما اکنون در صدد آن نیستیم که مسائل جزایى و کیفرى اسلام را مورد بررسى قرار دهیم و از آنها دفاع کنیم، بلکه هدف ما بیان اصل نظر اسلام در مورد تنبیهها و مجازاتها مى باشد.
ناگفته نماند که اجراى حدود الهى بر عهده حاکم شرعى اسلام و دستگاه قضایى نهاده شده و اشخاص دیگر حق ندارند خودسرانه دراینباره اقدام نمایند. آنچه گفته شد مربوط به تنبیه و مجازات افراد بالغ بود.
نظر اسلام در مورد تنبیه بدنى کودکان
با اینکه اسلام جهت رعایت مصالح اجتماعى، بر اجراى حدود و تعزیرات تأکید دارد، امّا اجراى آنها را درباره کودکان نابالغ تجویز نمىنماید.
قاتل نا بالغ اعدام نمىشود و دیه قتل را عاقله او باید بپردازد و دست سارق نابالغ قطع نمىگردد.
لیکن به حاکم شرع و قضات اجازه داده مىشود که در مواردى که صلاح بدانند کودکان مجرم نابالغ را نیز تنبیه نمایند. امّا نه زیاد بلکه کم و به مقدار استعداد بدنى آنها. تنبیه بدنى کودک مجرم نوعى تعزیر خفیف است. در احادیث بدین مطلب اشاره شده است:
ابوبصیر از امام صادق علیه السلام نقل کرده که در مورد پسر نابالغ ده سالهاى که با زنى زنا کرده بود فرمود:
پسر را به کمتر از حد تازیانه مىزنند، ولى درباره زن، حد کامل اجرا مىشود.
گفته شد: اگر زن شوهردار (محصنة) بود چطور؟ فرمود: زن رجم نمىشود چون کسى که با او زنا کرده بالغ نبوده است. اگر بالغ بود زن رجم مىشد.[21] ابو مریم مىگوید:
از حضرت صادق علیه السلام، در آخرین ملاقاتم، از پسرى که به حد بلوغ نرسیده و با زنى زنا کرده، سؤال کردم که باید با آنها چه کرد؟ فرمود: پسر را به کمتر از حد تازیانه مىزنند، ولى درباره زن حد کامل اجرا مىشود. گفتم: اگر مردى با دختر نابالغى زنا کرد تکلیف چیست؟ فرمود: دختر را به مقدار کمتر از حد تازیانه مىزنند، ولى بر مرد حدکامل اجرا مىشود.[22] یزید کناسى از امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده که فرمود:
وقتى که دختر به نُه سال تمام رسید یتیم بودن او برطرف مىشود. مىتواند شوهر کند و حدود الهى نیز بر او جارى مىگردد. راوى گفت: پسر نابالغى که پدرش براى او ازدواج کرده چه حکمى دارد؟ آیا حد بر او جارى مىشود؟
فرمود: حد کامل بر او اجرا نمىشود لیکن در مورد حدود، به مقدار سنش بر او حد جارى مىشود. حدود خدا نباید تعطیل شود. حقوق مسلمانان بر یکدیگر نیز نباید باطل گردد.[23] امام صادق علیه السلام درباره پسر که به حد بلوغ نرسیده و با زنى بزرگ زنا کرده و مرد بالغى که با دخترى نابالغ زنا نموده فرمود:
حد بر بالغ در این دو مورد اجرا مىشود ولى درباره طفل جارى نمىشود. حد براطفال نیست لیکن به طور شدید تأدیب مىشوند به گونهاى که احساس درد کنند.[24]
حضرت امام صادق علیه السلام فرمود:
پسرى را خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام بردند که دزدى کرده بود ولى هنوز به سن بلوغ نرسیده بود، آن حضرت مقدارى از گوشت اطراف انگشتان او را برید و به او فرمود: اگر باز هم دزدى کنى دستت را قطع مىکنم.[25] امام صادق علیه السلام مىفرماید:
دختر بالغى را که دزدى کرده بود خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام آوردهاند چند تازیانه به او زد ولى دستش را قطع نکرد.[26] و فرمود:
در کتاب على علیه السلام آمده: گاهى با یک تازیانه و با نصف و گاهى با مقدارى از آن، در حد استفاده مىکرد. وقتى پسر و دختر نابالغ رامىآوردند حد را تعطیل نمىکرد. گفته شد: چگونه مىزد؟ فرمود: تازیانه را از وسط یا ثلث آن مىگرفت و به تعداد سالهاى عمرش بر او مىزد، ولى حدود الهى را تعطیل نمىکرد.[27] از احادیث یاد شده استفاده مىشود که گرچه حدود الهى بر کودکان نابالغ اجرا نمىشود، امّا به حاکم شرعى اسلام اجازه داده شده که در مواردى که صلاح است کودکانى را که مرتکب امر خلافى شدهاند به وسیله زدن تنبیه کند تا حریم محرمات الهى محفوظ بماند و کودکان نیز متوجه شوند که حتى کارهاى خلاف
آنها نیز بدون کیفر نخواهد بود و بدین وسیله از ارتکاب خلاف بعدى خوددارى نمایند. ترس کودک از مجازاتهاى تعزیرى علاوه بر جنبه بازدارندگى، جنبه تربیتى نیز دارد.
تنبیه بدنى در غیر موارد حدود
احادیث دیگرى نیز داریم که به اولیا و مربیان اجازه مىدهد که براى تربیت کودکان، در مواقع ضرورى از تنبیهات بدنى استفاده نمایند؛ مثلًا:
امام صادق علیه السلام از قول على علیه السلام فرمود:
از همان طریقى که فرزند خودت را تأدیب مىکنى کودک یتیم را نیز از همان طریق تأدیب کن و در مورد ارتکاب هر عملى که فرزندت را کتک مىزنى کودک یتیم را در همان مورد کتک بزن.[28] همچنین از پدرانش نقل کرده که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:
وقتى کودکان به سن هفت سالگى رسیدند به آنها امر کنید نماز بخوانند و هنگامى که به سن نُه سالگى رسیدند، اگر نماز را ترک کردند آنها را بزنید.
وقتى ده ساله شدند بسترشان را جدا کنید.[29] مردى خدمت رسول خدا عرض کرد:
کودک یتیمى در تکفل من زندگى مىکند، آیا مىتوانم او را کتک بزنم؟ فرمود: به خاطر همان کارى که فرزندت را کتک مىزنى یتیم را نیز مىتوانى بزنى.[30]
امام صادق علیه السلام فرمود:
تا سن هفت سالگى به فرزندت اجازه بده بازى کند، هفت سال هم تأدیب مىشود. در هفت سال سوم او را ملازم خود قرار بده. اگر رستگار و صالح شد که چه بهتر وگرنه خیرى در او نیست.[31] امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
وقتى خادم تو مرتکب عصیان خدا شد او را بزن ولى اگر از تو نافرمانى کرد او را ببخش.[32] امام باقر یا امام صادق علیهما السلام در ضمن حدیث فرمود:
آنگاه کودک را آزاد بگذار تا نُه سال تمام شود، وقتى نه سال شد باید وضو را به او یاد داد و در ترک وضو کتک مىخورد. باید نماز را به او یاد داد و اگر نماز را ترک کرد کتک مىخورد، هنگامى که وضو و نماز را یاد گرفت گناهان پدر و مادرش آمرزیده مىشود.[33] از امام صادق و امام باقر علیهما السلام نقل شده که فرمودند:
اگر یکى از جوانان شیعه را نزد من بیاورند که مسائل دینش را یاد نگرفته او را تأدیب مىکنم.[34] رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
وقتى کودک هفت ساله شد نماز را به او یاد بده و هنگامى که ده ساله شد او را براى نماز خواندن کتک بزن.[35] از مجموع این روایات چنین استفاده مىشود که اسلام تنبیه و مجازات بدنى را یک عامل بازدارنده و یک وسیله تربیتى مىداند. و انجام آن را نه تنها مفید و جایز بلکه در بعضى موارد واجب و لازم مىداند. بدین منظور حدود، دیات، تعزیرات و قصاص را جعل نموده و حکّام و قضات شرع را ضامن اجراى آنها مىداند. امّا اجراى حدود را درباره افراد نابالغ تجویز نمىکند. لیکن به حکام و قضات اجازه داده: در مواردى که کودکان نابالغ مرتکب جرم شوند آنها را تعزیر نمایند، تا طعم تلخ مجازات را بچشند و از تکرار آن خوددارى کنند. به اولیا و مربیان نیز اجازه داده که جهت تربیت کودکان، در موارد ضرورى، از مجازات و تنبیههاى بدنى استفاده نمایند.
زیانهاى تنبیه هاى بدنى
درست است که تنبیه بدنى عامل بازدارنده و به عنوان آخرین راهکار، مىتواند وسیله تربیت باشد، امّا باید دانست که بسیار خطرناک است و ضررهاى قابل توجهى را دربردارد که به برخى از آنها اشاره مىشود:
1. کودک به وسیله کتک خوردن با منطق غلطِ تسلیم شدن در برابر زور عادت مىکند و هر آینده در برابر زورگویان تسلیم خواهد شد.
2. با منطق زورگویى و قلدرى آشنا مىشود، چون همین عمل را از اولیا و مربیان خود مشاهده مىکند و بعدها خواستههاى خود را با زور بر دیگران تحمیل مىنماید، اگر مقاوم کردند براى سرکوب کردن آنها از هر وسیله ممکن استفاده مىکند.
3. کودکِ کتک خورده نسبت به تنبیه کننده عقده پیدا مىکند که غالباً تا آخر عمر باقى خواهد ماند. ممکن است حالت طغیان و تمرد به خود گیرد، از خانه فرار کند، یا مرتکب کارهاى خلاف شود تا بدین وسیله از کتک زننده انتقام بگیرد.
4. در اثر کتک، شخصیت کودک درهم شکسته مىشود و تعادل روحى او بر هم مىخورد، به عصبانیت و بیمارىهاى روانى مبتلا مىگردد.
5. تحقیر مىشود، ترسو و بزدل بار مىآید.
6. به آزادى و استقلالطلبى کودک لطمه مىزند. خود را مقهور و مجبور بزرگترها مىبیند. ممکن است عکس العمل نشان دهد و درصدد طغیان و لجبازى برآید.
7. جهان را پر از ظلم و جور و بزرگترها را متجاوز مىشناسند. فکر مىکند علیه او بسیج شدهاند و او را دوست ندارند. در نتیجه امکان دارد به فکر طغیان و انتقامجویى برآید.
بنابراین، اولیا و مربیان حق ندارند هر وقت که خواستند و به هر مقدار و کیفیت، کودکان را تنبیه نمایند، باید به ضررهاى آن توجه داشته باشند و فقط در مواقع ضرورى از آن استفاده نمایند، آن هم با احتیاط و رعایت همه شرایط.
تذکراتى چند در مورد تنبیه
اولًا: تنبیه در صورتى تجویز مىشود که اصلاح کودک از طریق دیگر امکانپذیر نباشد. راوى مىگوید:
خدمت حضرت موسى بن جعفر از پسرم شکایت نمودم، فرمود: او را کتک نزن با او قهر کن لیکن طولانى نشود.[36] رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:
عصا را بر خانواده ات بلند مکن، آنها را از خدا بترسان.[37] بنابراین، اصلاح بدىها و تربیت کودک، مادام که از طرق دیگر امکان داشته باشد، نباید از تنبیه هاى بدنى استفاده نمود. پند و اندرز، ذکر مصالح و مفاسد، نشان دادن الگوهاى خوب، امر به کار خوب و نهى ازکارهاى بد، جایزه و تشویق و حتى تنبیههاى غیر بدنى، همه اینها بر تنبیههاى بدنى تقدم دارند.
تنبیه بدنى در صورتى تجویز مىشود که عوامل و وسایل دیگر کارساز نباشد.
ثانیاً: در موارد مجاز نیز اولیا و مربیان حق ندارند بر طبق دلخواهشان عمل نمایند. بلکه هم از جهت وسیله ضرب، هم از جهت مقدار و هم از جهت کیفیت محدود مىباشند.
حماد بن عثمان مىگوید:
به امام صادق علیه السلام عرض کردم: در تأدیب کودک و برده چه مقدار مجازم؟
فرمود: پنج یا شش عدد، آن هم آهسته و با رعایت ارفاق.[38] امام صادق علیه السلام مىفرماید:
روزى چند کودک خدمت امیرالمؤمنین رسیدند و لوحهاى خودشان را دادند تا امیرالمؤمنین بهترین آنها را انتخاب کند. حضرت فرمود: این انتخاب، یک نوع حکومت مىباشد و ظلم در آن نیز مانند ظلم در قضاوت خواهد بود. شما به معلّم خودتان از جانب من ابلاغ کنید که اگر در مورد تأدیب، سه مرتبه بیشتر بزند قصاص خواهد شد.[39] بنابراین، اولیا و مربیان در صورتى که در تربیت کودک ناچار شدند از تنبیه بدنى استفاده نمایند باید به حداقل اکتفا کنند. اگر کتک زدن با دست مفید باشد از چوب استفاده نکنند و اگر استفاده از چوب تأثیر دارد از شلاق و فلک استفاده نکنند. در شدت و تعداد ضربات نیز به حداقل اکتفا نمایند.
ثالثاً: تنبیه بدنى باید به گونه اى باشد که موجب قصاص و دیه نشود. اگر تنبیه موجب قتل کودک شد، تنبیه کننده، قصاص شده یا دیه او را مىپردازد. اگر در اثر تنبیه یکى از اعضاى کودک ناقص شد باید دیه مقرر آن را بپردازد مقدار دیه در فلج یا نقص هریک از اعضاى بدن انسان به تفصیل در کتب فقهى آمده است که باید بدانها مراجعه نمود.
بنابراین، تنبیه کننده اى که مجاز به تنبیه است باید کاملًا مواظبت نماید که از مقدار مجاز تجاوز ننماید و شدت ضرب هم به حدى نباشد که موجب قصاص یا دیه شود.
رابعاً: در حال غضب نباید به تأدیب کودک پرداخت، چون ممکن است از حد لازم تجاوز نماید. به علاوه، کودک عمل تأدیب را نوعى انتفام و تشفى خاطرمحسوب مىدارد، لذا اثر تربیتى خود را از دست خواهد داد. به همین جهت، در حدیث آمده است که رسول خدا صلى الله علیه و آله از تأدیب به هنگام غضب نهى کرد.[40]
خامساً: تنبیه باید سنجیده باشد و از مقدار ضرورت تجاوز نکند و از جرم شدیدتر نباشد وگرنه ممکن است کودک را بدبین سازد و تنبیه را جنگى علیه خود بداند و دست به طغیان و تمرد بزند.
مردى خدمت پیامبر رسید وعرض کرد:
خانواده ام نافرمانى مىکنند چگونه آنها را تنبیه کنم؟ آنها را ببخش. در مرتبه دوم و سوم همین سؤال را تکرار کرد. فرمود: اگر تصمیم گرفتى تنبیه کنى مواظب باش کیفر تو از جرم آنها بیشتر نباشد و از زدن بر صورت نیز خوددارى کن.[41] سادساً: تنبیه نباید خیلى خفیف و ناچیز باشد، زیرا چنان تنبیه هایى نه تنها بازدارنده و بیدار کننده نیست بلکه امکان دارد کودک را جرىتر کند.
سابعاً: در صورتى کودک را مىتوان تنبیه کرد که قبل از ارتکاب، بر جرم بودن آن و استحقاق کیفر آگاه باشد و عالماً و عامداً آن را انجام داده باشد. بنابراین، اگر از روى نادانى یا اشتباه مرتکب عملى شده، تنبیه کردنش بر خلاف انصاف و عدالت خواهد بود.
ثامناً: باید علت تنبیه را به کودک گفت: تا عبرت بگیرد و از ارتکاب جرم اجتناب نماید. حال اگر بعد از عمل جرم و بدون فاصله باشد بهتر است.
تاسعاً: تنبیه باید به گونهاى باشد که کودک احساس کند که به منظور اصلاح و خیرخواهى او انجام گرفته، تشفى و انتقامجویى مربى. تنبیه نباید با خشونت و بىرحمى همراه باشد. نباید کودک احساس کند که مربى مىخواهد انتقامجویى کند و خشم خود راتسکین دهد. یا این که ازتنبیه کردن او خوشحال است.
عاشراً: تنبیه باید گاهگاه و به صورت استثنایى باشد تا نتیجهبخش باشد وگرنه کودک بدان عادت مىکندو تنبیه از اثر مىافتد.
تنبیه هاى غیر بدنى
تنبیه هاى غیر بدنى عبارت است از: زندان، تبعید، جریمه هاى نقدى، جریمه هاى کارى، ممنوع کردن ازغذا یا آب، ممنوع کردن از تفریح و بازى، نبردن به مهمانى، لباس و کفش نخریدن، قهر کردن با او، عتاب و خطاب، تهدید و انذار، فحش و دشنام دادن، در جاى ترسناک محبوس کردن، ملامت و سرزنش، توبیخ، تعریف از دیگران و مقایسه کودک با آنها، سرصف به عنوان بچه بد معرفى کردن، بچه هاى کلاس او را به عنوان «اى تنبل» خطاب کردن و امورى از این قبیل.
زیان بعض این تنبیه ها از زیان تنبیه هاى بدنى کمتر نیست. مانند حبس کودک در جاهاى مخوف، که امکان دارد موجب ترس شدید و ضعف اعصاب و حتى سکته کردن کودک گردد. اولیا و مربیان باید از این قبیل تنبیه ها جدّاً اجتناب نمایند. تحمل زندانهاى طویل المدة نیز براى کودک بسیار دشوار است و امکان دارد آثار بدى به همراه داشته باشد. امّا بازداشتها و زندانهاى کوتاه مدت، یک یا چند ساعت و حداکثر یکى دو روز، در جاى غیر مخوف، براى کودک قابل تحمل است و زیان چندانى هم ندارد که اولیا و مربیان در مواقع ضرورى مىتوانند از آنها استفاده نمایند. فحش و ناسزا گفتن نیز عمل زشتى است که براى کودک هم بدآموزى دارد، زیرا این گفتار زشت را از آنها درس مىگیرد.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
خدا شخص بداخلاقى را که به دیگران ناسزا بگوید دوست ندارد.[42] قهر کردن با کودک هم اگر طولانى باشد، مخرّب است، چون ممکن است او را نیز به قهر و لجبازى وادار کند. به علاوه، این خلق را از اولیا و مربیان خود یاد مىگیرد، بعدها با اندک بهانهاى با دیگران قهر مىکند، ولى اگر کوتاه مدت باشد مىتوان از آن استفاده کرد.
شخصى مىگوید:
خدمت حضرت موسى بن جعفر علیه السلام از پسرم شکایت کردم. فرمود: کتک به او نزن، با او قهر کن ولى طولانى نشود.[43] از ملامت و سرزنش نیز مىتوان استفاده کرد، لیکن باید به حداقل اکتفا کرد و از افراط اجتناب نمود، زیرا افراط در ملامت، موجب لجبازى مىشود.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
زیاده روى در ملامت آتش لجاجت را شعله ور مىسازد.[44] توبیخ و سرزنش کودک باید فقط در موارد ضرورى بوده و بیش از یک مرتبه هم انجام نگیرد، چون اگر تکرار شد براى کودک بسیار کوبنده و دردناک خواهد بود. ضربه روحى آن کمتر از کتک زدن نخواهد بود.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
تکرار سرزنش و توبیخ دردناکتر از کتک مىباشد.[45]
به طور کلى تنبیه هاى غیر بدنى گرچه بر روى هم، خفیفتر و کم زیانتر از تنبیه هاى بدنى هستند لیکن آنها نیز بىزیان نیستند. بنابراین، تا ضرورت اقتضا نکند نباید از آنها استفاده کرد.
تذکرات پایانى
در اینجا توجه خوانندگان را به رعایت نکاتى که در تنبیههاى بدنى مذکور مهماند جلب مىکنیم:
1. تا حد امکان نوع تنبیه را طورى انتخاب کنید که با نوع جرم کودک سنخیت داشته باشد؛ مثلًا اگر درس حسابش را حاضر نکرده در جریمه کردن، تمرین مسائل حساب به او بدهید، نه رونویسى کتاب فارسى. اگر کیف و لباسش را پخش کرده وادارش نمایید آنها را سرجاى خود بگذارد. به علاوه، اسباب منزل را تمیز و مرتب نماید. اگر در تهیه غذا به شما کمک نکرده از خوردن انواع غذا محرومش سازید. اگر در مجلس مهمانى بىادبى و بىانضباطى کرده او را به مهمانى نبرید. اگر پول توجیبى خود را بیهوده صرف کرده یک مرتبه پول توجیبى به او ندهید. اگر در اثر بىاحتیاطى ظرف شیر را روى فرش ریخته او را وادار کنید فرش را تمیز کند.
2. در موقع توبیخ و نکوهش هیچگاه او را با دیگران مقایسه نکنید و آنها را به رخ او نکشید، زیرا حسودىگرىِ او را تحریک مىکند و موجب لجبازى او مىشود.
3. از رفتار بد کودک انتقاد کنید، نه از شخص او. بگویید: فلان رفتار تو زشت است، نگویید: تو بد پسرى هستى. انتقاد باید صرفاً از خود عمل باشد و شخصیت کودک را تحقیر نکند.
4. تا ضرورت اقتضا نکند کودک را در برابر دیگران مورد نکوهش و ملامت قرار ندهید. آبروى او را نریزید و شخصیت او را لگدمال نکنید.
5. تنبیه باید بعد از ارتکاب جرم و در مورد جزئى انجام بگیرد تا کودک علت آن را درک کند، نه اینکه جرمها را جمع کنید و یک مرتبه وبه صورت کلى اقدام به تنبیه نمایید.
6. هیچگاه کودک را به عنوان اینکه دوستت ندارم تنبیه نکنید. احساس عدم محبوبیت براى کودک موضوع بسیار دردناکى است و امکان دارد عواقب بدى را در پى داشته باشد. محبت والدین نسبت به کودک همواره باید محفوظ باشد.
حتى تنبیه هاى بدنى و غیر بدنى را نیز باید به عنوان محبت و خیرخواهى تلقى نماید، تا مؤثرتر باشد.
7. در مورد تهدید و انذار نیز باید جنبه احتیاط را رعایت نمود، یعنى اولًا: باید تهدید به گونه اى باشد که امکان عمل داشته باشد و ثانیاً: موجب ترس شدید و دلهره او نشود.
8. اگر کودک را قبلًا تهدید کرده اید که در صورت ارتکاب فلان عمل، جریمه خواهى شد، سعى کنید به وعده خود عمل کنید، تا کودک تهدیدها را جدى بگیرد.
9. بعد از تنبیه، جرم را فراموش کنید، لذا نه خطاى کودک را به یادش بیاورید و نه تنبیه کردن او را. باید کودک احساس کند که با تنبیه شدن همه چیز تمام شده است.
10. هیچگاه کودک را براى اینکه نمىتواند کارى را انجام دهد تنبیه نکنید. در چنین صورتى شما را یک آدم بىانصاف مىشناسد و کینه شما را در دل پرورش مىدهد و چه بسا دست به طغیان و انتقامجویى بزند.
11. ابتدا رفتار صحیح را به کودکان بیاموزید، بعد اگر خلاف کردند مىتوانید آنها را تنبیه کنید. امّا اگر رفتار صحیح را به آنها نیاموختهاید و مرتکب خلاف شدند نباید آنها را تنبیه کنید؛ مثلًا اگر کودک لباس و اشیاى خود را در خانه پرت مىکند و شما بدون عکس العمل، آنها را جمع مىکنید و با همین برنامه او را عادت مىدهید، این کودک وقتى بزرگ شد همین روش را ادامه خواهد داد، در چنین صورتى شما حق ندارید، به بهانه نامنظم بودن، او را تنبیه کنید. بهتر بود از اول وسایل او را جمع نمىکردید و از او مىخواستید که خودش این عمل را انجام دهد و بدین ترتیب رعایت نظم را به او مىآموختید.
12. به مجرد مشاهده کارى که به نظر شما خلاف است کودک را تنبیه نکنید، بلکه ابتداء انگیزه او را در ارتکاب عمل بررسى کنید، اگر عمل را با انگیزه صحیح و از روى حسن نیت انجام داده، تنبیه او کار ناروایى است؛ مثلًا کودک عروسک ناطق خود را مىشکند، مادر عصبانى مىشود و او را کتک مىزند، امّا فکر نمىکند که کودک در شکستن عروسک قصد خلاف نداشته بلکه مىخواسته راز سخن گفتن او را کشف کند. بنابراین، نه تنها مستحق تنبیه نیست بلکه باید مورد تشویق هم قرار بگیرد تا روح کنجکاوى در او تقویت شود. در اثر این قبیل تنبیهات ناسنجیده، اعتماد کودک به بزرگترها از بین مىرود، آنها را افرادى بىانصاف و کینهتوز مىشناسد و آثار سوء چنین تفکرى روشن است.
13. به مجرد مشاهده کار خلاف و قبل از اثبات جرم، کودک را تنبیه نکنید؛ مثلًا وقتى دیدید کودک فنجان را شکسته فوراً او را مورد مؤاخذه قرار ندهید بلکه ابتدا تحقیق کنید که عمدى بوده یا خطایى، اگر عمداً شکسته استحقاق تنبیه دارد، ولى اگر به قصد تمیز کردن بوده مستحق تنبیه نیست. اگر کودک وظایف درسى خود را انجام نداده نباید فوراً مؤاخذه شود، بلکه باید ابتدا تحقیق شود که علت انجام ندادن چیست. اگر عذر درستى دارد مستحق تنبیه نیست. شاید مریض بوده، شاید به قلم و کاغذ و کتاب دسترسى نداشته، یا در اثر گرفتارى خانواده نتوانسته وظایفش را انجام دهد، یا خواب مانده، و امثال آن. در صورتى که معذور باشد ولى از طرف معلّم مورد مؤاخذه قرار گیرد او را بىانصاف و زورگو تلقى مىکند.
14. در تنبیه کودک، وحدت رویّه بین اولیا و مربیان در موارد مختلف ضرورت دارد. اگر کودک را براى فعل خاصى تنبیه مىکنید، باید در موارد مشابه نیز تنبیه را تکرار کنید. اگر پدر، کودک را براى رفتار خاصى تنبیه مىکند مادر و مادربزرگ و دیگران نیز باید کار پدر را تأیید نمایند. این درست نیست که پدر امروز کودک را به خاطر خطایى تنبیه کند ولى فردا ارتکاب همان عمل را نادیده بگیرد. یا پدر تنبیه کند ولى مادر اعتراض نماید یا در موارد مشابه آن را بىمجازات بگذارد. وحدت رویه و تداوم و قاطعیت اولیا و مربیان در مورد تنبیه کودک، تکلیف او را روشن مىسازد و به او کمک مىکند تا خویشتن را اصلاح نماید.
15. تنبیه بدنى و غیر بدنى دشوارترین و ظریفترین وسیله تربیتى است که اجراى آن نیاز به آگاهى، کاردانى و بردبارى دارد. اگر شرایط آن رعایت نشود آثار و تبعات بدى را در روح کودک به جاى خواهد گذاشت که جبران آنها بسیار دشوار است. بنابراین، هرکسى حق ندارد از این وسیله حساس استفاده نماید.[46]
[1]. اخلاق ناصرى، ص 223.
[2]. اخلاق نیکوماخس، ص 285.
[3]. روانشناسى تجربى کودک، ص 262.
[4]. همان، ص 261.
[5]. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 10، بخش اول، ص 245.
[6]. مربیان بزرگ، ص 333.
[7]. در تربیت، ص 165.
[8]. روانشناسى تجربى کودک، ص 261، 267.
[9]. همان، ص 270- 271.
[10]. همان، ص 272.
[11]. همان، ص 275.
[12]. در تربیت، ص 156.
[13]. همان، ص 161.
[14]. مربیان بزرگ، ص 144.
[15]. روانشناسى تجربى کودک، ص 276.
[16]. همان، ص 277.
[17]. بقره،( 2) آیه 179.
[18]. بحارالأنوار، ج 104، ص 370:
« و لکم فى القصاص حَیوة» قال:« و لکم یا أمّة محمّد فیالقصاص حیاةٌ لأنّ مَن همّ بالقتلِ فعَرفَ أن یُقَتصّ منه فکفّ لذلک عن القتل، کان حیاة للذی کان همّ بقتله و حیاة هذاالجانی الذی أراد أن یُقتَل، و حیاة لغیرهما من الناس إذا علموا أنّ القصاص واجب لایجسرون على القتل مخافةَ القصاص».
[19]. وسائل الشیعه؛ ج 18، ص 481:
« و علّة قطع الیمین من السارق لأنّه تُباشر الأشیاء غالباً بیمینه و هی أفضل أعضائه و أنفعها له، فجعل قطعَها نکالًا و عبرةً للخلق لئلّایبتغوا أخذ الأموال من غیر حلّها».
[20]. نور( 24)، آیه 2:\i« الزّانِیَةُ وَالزّانِىفَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِاْئَةَ جَلْدَةٍ وَلاتَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِى دِینِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْاخِرِ وَلْیَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ المُؤْمِنِینَ».
[21]. وسائل الشیعه، ج 18، ص 362:أبوبصیر عن أبی عبداللَّه علیه السلام فی غلام صغیر لم یدرک، ابن عشر سنین، زنى بامرأة. قال:« یُجلَدالغلام دون الحدّ، و تُجَلد المرأة الحد کاملًا». قیل: فإن کانت محصنةً؟ قال:« لاترجم، لأنّ الذی نکحهالیس بمدرک و لو کان مدرکاً رُجِمت.»
[22]. همان، ص 362،عن أبی مریم قال: سألت أباعبداللَّه علیه السلام فی آخر مالقّنیته عن غلام لم یبلغ الحُلَم وَقَع على امرأة و فَجَر بامرأة أیّ شىء یصنع بهما؟ قال:« یضرَبُ الغلام دون الحدَ و یقام على المرأة الحدُّ». قلت: جاریة لم تبلغ وجدت مع رجل یفجربها؟ قال:« تضرب الجاریة دون الحدّ و یقام على الرجل الحدُّ».
[23]. همان، ص 314،« الجاریة إذا بلغت تسع سنین ذهب عنها الیتم و زوّجت و أقیمت علیها الحدود التامّة لها و علیها». قال: قلت: الغلام إذا زوّجه أبوه و دخل بأهله و هو غیر مدرک أتقام علیها الحدود على تلک الحال؟ قال:« أمّا الحدود الکاملة التی یؤُخَذبها بها الرجال فلا، و لکن یُجلد فی الحدود على مبلغ سنّه، و لاتبطل حدوداللّه فی خلقه، و لاتبطل حقوق المسلمین بینهم.»
[24]. مستدرک الوسائل، ج 3، ص 223:فی الصبیّ الصغیر الذی لم یبلغ الحلم یفجر بالمرأة الکبیرة و الرجل البالغ یفجر بالصبیة الصغیرة التی لم تبلغ الحلم؟ قال:« یحدّ البالغ منهما دون الطفل إن کان بکراً و لاحدّ على الأطفال و لکن یُؤَدّبون أدباً بلیغاً وجیعاً».
[25]. وسائل الشیعه، ج 18، ص 526:« أتی أمیرالمؤمنین علیه السلام بغلام قد سَرِق و لم یبلغ الحلم فقَطع من لحم أطراف أصابعه». ثم قال: إن عُدتَ قَطِعتُ یدک».
[26]. همان، ص 524،« أتی علیّ علیه السلام بجاریة لم تَحِض قد سرقت. فَضربَها أسواطاً و لم یَقطَعْها».
[27]. همان، ص 308:« إن فی کتاب علیّ علیه السلام أنّه کان یَضرِب بالسوط و بنصف السوط و ببعضه فی الحدود، و کان إذا أُتی بغلامِ وجاریة لم یُدرِکا لایُبطِل حداً من حدود اللّه عزّوجّل. قیل له: و کیف کان یضرب؟ قال:« کان یأخذ السوط بیده من وسطِه أو ثلثِه ثم یضرب به على قدر أسنانهم، و لایبطل حدّاً من حدوداللّه».
[28]. همان، ج 15، ص 197:« أدِّب الیتیم مما تؤُدِّبُ منه ولدک، اضرِبْه ممّا تَضِرب منه و لدک».
[29]. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 624:« مروا صبیانکم بالصلاة إذا بلغوا سبع سنینو اضربو هم على ترکها إذا بلغوا تسعاً، و فرّقوا بینهم فی المضاجع إذا بلغوا عشراً».
[30]. همان، ص 625:إنّ رجلًا قال للنبی صلى الله علیه و آله و سلم: فی حجری یتیماً- إلى أن قال- أفأضربه؟« قال ممّا کنتَ ضارباً ابنک منه».
[31]. وسائل الشیعه، ج 15، ص 194:« دَع ابنک یَلعَب سبع سنین ویُؤدّب سبع سنین، و ألزِمه نفسک سبع سنین فإن أفلح وإلّا فلا خیرَ فیه».
[32]. غررالحکم، فصل دوم، شماره 126:« اضرب خادمک إذا عصى اللّه، و اعفُ عنه إذا عصاک».
[33]. وسائل الشیعه، ج 15، ص 193:« ثم یترک حتى یتّم له تسع، فإذا تمّت له علم الوضوء و ضُرِب علیه، و عُلِّمالصلاة و ضُربِ علیها، فإذا تعلّم الوضوءَ و الصلاةَ غَفَراللّه لوالدیه».
[34]. بحارالأنوار، ج 1، ص 214:« لوأتیتُ بشابٍّ من شباب الشیعةِ لایتفقّه لأدّبُته».
[35]. مستدرک الوسائل، ج 1، ص 258:« عَلِّموا الصبیّ الصلاةَ ابن سبع سنین، و اضرِبوه علیها ابن عشر.»
[36]. بحارالأنوار، ج 104، ص 99:« شکوتُ إلى أبی الحسن موسى علیه السلام ابناًلی فقال: لاتَضِربْه، و اهجُرْه ولاتُطِل».
[37]. مجمع الزوائد، ج 8، ص 106:« لاترفع العصا على اهلک و اخفهم فی اللّه عزّوجّل».
[38]. وسائل الشیعه، ج 18، ص 581:حماد بن عثمان قال قلت لأبی عبداللَّه علیه السلام: فی تأدب الصبی و المملوک؟ فقال:« خمسة أو ستة، و ارفق».
[39]. همان، ص 582،إنّ أمیرالمؤمنین ألقى صبیان الکتّاب ألواحهم بین یدیه لیُخَیّر بینهم، فقال:« أما أنّهاحکومة و الجور فیهاکالجور فی الحکم، أبلِغو معلِّمکم إن ضربکم فوق ثلاثِ ضرباتٍ فی الأدب اقتُصَّ منه».
[40]. همان، ص 337:« نهى رسولاللَّه صلى الله علیه و آله و سلم عن الأدب عند الغَضبِ».
[41]. مجمع الزوائد، ج 8، ص 106:
إنّ رجلًا أتى النبی صلى الله علیه و آله و سلم فقال: یارسول اللَّه، إنّ أهلی یعصونی، فبم أعاقِبهم؟ قال:« تعفو». ثمّ قال الثانیة حتى قالها ثلاثاً، قال:« إنّ عاقبتَ فعاقِبْ بقدرِ الذَنْبِ و اتّق الوَجهَ».
[42]. همان، ص 64:« إنّ اللّه لایحبُّ کلّ فاحشٍ متفحِّش».
[43]. بحارالأنوار، ج 4، ص 99:« قال بعضهم شکوتُ إلى أبی ألحسن موسى علیه السلام ابناً لی فقال:« لاتضَرِبه، واهجُره و لاتُطِل».
[44]. غررالحکم، فصل اول، شماره 1794:« الإفراط فی الملامة یَشبّ نارَاللجاجة».
[45]. همان، شماره 1468:« إعادة التقریع أشدّ من مضض الضرب».
[46] امینى، ابراهیم، اسلام و تعلیم و تربیت، 1جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: سوم، 1387.