پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

تربيت و تأمين سعادت‏

تربیت و تأمین سعادت‏

مهم‏ترین هدفى‏‌ که مربیان باید در نظر داشته باشند، تأمین سعادت و خوشبختى‏‌ افراد مورد تربیت است. لیکن این موضوع قابل بحث است که سعادت انسان در چیست تا در همان طریق تربیت شود و آیا سعادت انسان فقط در تأمین نیازهاى‏‌ اقتصادى‏‌ و تمتع از رفاه مادى‏‌ و لذت‏هاى‏‌ حیوانى‏‌ است؟ یا براى‏‌ سعادت‏مند شدن، چیزهاى‏‌ دیگرى‏‌ هم ضرورت دارد؟

به عقیده همه ادیان آسمانى‏‌؛ مخصوصاً دین مقدس اسلام، زندگى‏‌ انسان در همین زندگى‏‌ دنیوى‏‌ و ظاهرى‏‌ خلاصه نمى‏‌شود، بلکه در همین جهان زندگى‏‌ دیگرى‏‌ نیز دارد که در باطن و مخفى‏‌ است. انسان در عین حال که در این جهان زندگى‏‌ مى‏‌کند و به خوردن، آشامیدن، کار کردن و شهوترانى‏‌ اشتغال دارد، در باطن ذات نیز به یک زندگى‏‌ مخفى‏‌ ادامه مى‏‌دهد.

چنان چه زندگى‏‌ دنیوى‏‌ انسان مى‏‌تواند قرین سعادت و خوشبختى‏‌ یا شقاوت و بدبختى‏‌ باشد، در زندگى‏‌ باطنى‏‌ انسان نیز همین دو امر امکان دارد. انسان در ذات یا به سوى‏‌ سعادت و کمال سیر مى‏‌کند یا به سوى‏‌ نقصان و رنج و ظلمت‏ حرکت مى‏‌نماید. سعادت واقعى‏‌ انسان وقتى‏‌ تأمین مى‏‌شود که در هر دو زندگى‏‌؛ خصوصاً در زندگى‏‌ باطنى‏‌ و نفسانى‏‌ سعادت‏مند باشد.

انسان از جهت بُعد جسمانى‏‌ و حیوانى‏‌، نیازمندى‏‌هایى‏‌ دارد که باید تأمین شود تا بتواند سالم و راحت به زندگى‏‌ خویش ادامه دهد. او نیاز به غذا، لباس، مسکن، ارضاى‏‌ غریزه جنسى‏‌ و دیگر تمتعات مادى‏‌ دارد که باید تأمین شود تا سعادت‏مند و خوشبخت باشد. البته بدیهى‏‌ است که انسان براى‏‌ تأمین نیازمندى‏‌هایش باید کار و کوشش کند.

بنابراین، مربیان باید به تغذیه سالم و سودمند افراد مورد تربیت، رعایت بهداشت و پرورش اعضا و جوارح و ارضاى‏‌ صحیح و مشروع غریزه جنسى‏‌، پرورش نیروى‏‌ فکرى‏‌ و تمرین در کار و کوشش آن‏ها کاملًا توجه کنند تا بتوانند افرادى‏‌ باهوش، سالم، مؤدب، دانشمند و پرکار تربیت کنند، که در زندگى‏‌، خوش و سعادت‏مند باشند.

امّا اگر کار مربیان در همین حد خلاصه شود، نه آن‏ها تمام وظیفه خود را انجام داده‏اند و نه افراد مورد تربیت به سعادت و کمال واقعى‏‌ خود نائل شده‏اند، زیرا حیات انسان در همین زندگى‏‌ زودگذر حیوانى‏‌ خلاصه نمى‏‌شود، بلکه زندگى‏‌ نفسانى‏‌ دیگرى‏‌ نیز دارد که مربیان باید به فکر آن هم باشند؛ بلکه بیش ترتلاش و همت خود را صرف آن کنند. زندگى‏‌ باطنى‏‌ گرچه با چشم دیده نمى‏‌شود، واقعیت و تحقق دارد و پیامبران از آن خبر داده‏اند.

قرآن مى‏‌فرماید:

به ظاهر زندگى‏‌ دنیا علم دارند ولى‏‌ از زندگى‏‌ آخرت (باطنى‏‌) غافل هستند.[1] در قیامت که پرده‏هاى‏‌ تاریک مادّیّت از چشم انسان برداشته شد، به واقعیت و فعلیت خویش که در دنیا تهیه کرده، پى‏‌ خواهد برد.

خداوند مى‏‌فرماید:

[در قیامت به انسان گفته مى‏‌شود] تو در دنیا از این امر [فعلیت باطن خودت‏] غافل بودى‏‌، ولى‏‌ امروز دیدگانت تیزبین شده است.[2] از آیه مذکور استفاده مى‏‌شود که امور مربوط به آخرت در همین جهان و در باطن ذات وجود داشته، لیکن انسان از آن‏ها غافل است و در جهان آخرت که پرده‏هاى‏‌ مادّیّت کنار مى‏‌روند همه را مشاهده خواهد کرد.

از آیات و احادیث فراوان چنین استفاده مى‏‌شود که نفس انسان در این جهان به وسیله علم و عمل چیزهایى‏‌ را کسب مى‏‌کند، که همواره برایش باقى‏‌ مى‏‌ماند و در جهان آخرت سرنوشت او را تعیین مى‏‌کنند؛ از باب نمونه:

قرآن مى‏‌فرماید:

هر کس به مقدار ذره‏اى‏‌ کار خیر انجام داده، همان را در قیامت خواهد دید و هر کس به اندازه ذرّه‏اى‏‌ کار بد انجام دهد، آن را مشاهده خواهد کرد.[3] و مى‏‌فرماید:

 

روزى‏‌ که هر نفس آنچه خوبى‏‌ انجام داده همه را پیش خود حاضر خواهد یافت؛ هم چنین هر کار بدى‏‌ را که انجام داده، آرزو مى‏‌کند که بین او و کار بدش فاصله درازى‏‌ وجود مى‏‌داشت.[4] و مى‏‌فرماید:

هر کس عمل صالحى‏‌ را انجام دهد براى‏‌ نفس خودش انجام داده و هر کس کار زشتى‏‌ را مرتکب شود به زیان نفس خودش خواهد بود، سپس همه شما به سوى‏‌ پروردگارتان رجوع خواهید کرد.[5] از این قبیل آیات و احادیث استفاده مى‏‌شود که انسان در همین جهان به پرورش نفس خویش و تأمین زندگى‏‌ اخروى‏‌ اشتغال دارد. انسان به وسیله عقاید و افکار، ملکات و خوى‏‌ها، محبت‏ها و بغض‏ها، و با عمل‏هاى‏‌ خوب یا بدى‏‌ که انجام مى‏‌دهد و در نفس اثر مى‏‌گذارند، تدریجاً ساخته مى‏‌شود و پرورش مى‏‌یابد. حیات اخروى‏‌ او نیز به همین عوامل بستگى‏‌ دارد. ایمان و معارف حق، فضایل و مکارم اخلاق، توجه و یاد خدا، اطاعت از خدا و جلب رضایتش و انجام عمل‏هاى‏‌ صالح و کارهاى‏‌ نیک، روح ملکوتى‏‌ انسان را در مدارج کمال آدمى‏‌ صعود مى‏‌دهند و به مقام قرب الهى‏‌ نائل مى‏‌گردانند و در اثر آن، حیات جدید و پاکیزه‏اى‏‌ پیدا مى‏‌کند.

خداوند مى‏‌فرماید:

هر کس عمل صالحى‏‌ انجام دهد، در حالى‏‌ که ایمان دارد، ما او را به زندگى‏‌ پاک و زیبایى‏‌ زنده خواهیم کرد.[6] امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

ذکر خدا را فراموش نکن که نور قلب‏هاست.[7] امام صادق علیه السلام فرمود:

خداوند تبارک و تعالى‏‌ به بندگانش مى‏‌فرماید: اى‏‌ بندگان صدیق من! در دنیا از نعمت عبادت استفاده کنید تا در جهان آخرت از همان‏ها بهره‏مند شوید.[8] هم چنین عقاید و افکار باطل، صفات و ملکات حیوانى‏‌ و عمل‏هاى‏‌ زشت و قبیح، نفس انسان را تاریک و پلید مى‏‌کنند و از صراط مستقیم انسانیت منحرف ساخته، در وادى‏‌ تاریک حیوانیت سقوط مى‏‌دهند، گاهى‏‌ نیز از حیوانات پست‏تر و گمراه‏تر خواهد شد.

امام سجاد علیه السلام ضمن حدیثى‏‌ فرمود:

آگاه باشید! هرکس که با اولیاى‏‌ خدا دشمنى‏‌ کند و جز دین حق، آیین دیگرى‏‌ را بپذیرد و امر ولىّ خدا را پشت سر بگذارد و به رأى‏‌ خود عمل کند، در آتش شعله‏ورى‏‌ است که بدن‏ها را مى‏‌خورد؛ بدن‏هایى‏‌ که ارواحشان را از دست داده و شقاوت بر آن‏ها غلبه کرده است. اینها مردگانى‏‌ هستند که حرارت آتش را درک نمى‏‌کنند و اگر زنده بودند درد و حرارت را احساس مى‏‌نمودند. پس اى‏‌ صاحبان بصیرت! عبرت بگیرید و خداى‏‌ را سپاس گویید که شما را هدایت کرده است.[9] بنابراین زندگى‏‌ نفسانى‏‌ و باطنى‏‌، حیاتى‏‌ واقعى‏‌ است. انسان در باطن ذات، مسیرى‏‌ واقعى‏‌ را طى‏‌ مى‏‌کند که یا به سعادت و کمال نفسانى‏‌ و اخروى‏‌اش منتهى‏‌ مى‏‌شود و یا به شقاوت و هلاکت وى‏‌ منجر مى‏‌گردد.

مربیان باید به این واقعیت بسیار مهم کاملًا عنایت داشت باشند و برنامه‏هاى‏‌ تربیتى‏‌ خود را طورى‏‌ تنظیم کنند که به زندگى‏‌ نفسانى‏‌ لطمه‏اى‏‌ وارد نشود. در اجراى‏‌ آن برنامه‏ها نیز همواره جانب نفس و زندگى‏‌ باطنى‏‌ و سعادت و کمال اخروى‏‌ را مقدم بدارند، بلکه آن را هدف اصلى‏‌ محسوب کنند.

مربیان باید به افراد مورد تربیت تفهیم کنند که آنان حیوان نیستند، بلکه انسانند و داراى‏‌ یک زندگى‏‌ نفسانى‏‌ و باطنى‏‌ هستند. سعادت و کمالى‏‌ براى‏‌شان مقرر شده که باید براى‏‌ نیل به آن کوشش و تلاش کنند و نیز راه رسیدن به آن کمال را در اختیارشان قرار دهند و در پیمودن راه، یار و مددکارشان باشند و مراقبت کنند که از راه منحرف نشوند.

 

 

ارزش ایمان‏

 

آفرینش انسان به گونه‏اى‏‌ است که جز با ایمان و یاد خدا آرامش نمى‏‌یابد.

انسان طبعاً خواستار سعادت و خوشبختى‏‌ و آرامش روانى‏‌ است و براى‏‌ به دست آوردن آن شبانه‏روز تلاش مى‏‌کند، و از تصور شکست و بدبختى‏‌ در بیم و اضطراب است.

لیکن هر کس سعادت و خوشبختى‏‌ خویش را در چیزى‏‌ مى‏‌پندارد و براى‏‌ رسیدن به آن برنامه خاصى‏‌ را تنظیم مى‏‌کند و راهى‏‌ را مى‏‌پوید. بعضى‏‌ حداکثر استفاده از لذایذ مادى‏‌، برخى‏‌ اندوختن مال و ثروت و املاک، دسته‏اى‏‌ جاه و مقام و ریاست و شهرت، گروهى‏‌ تحصیل علم و دانش و به طور کلى‏‌ نیل به امور مادى‏‌ و دنیوى‏‌ را وجهه نظر خویش قرار داده، سعادت و کمال خود را در آن جست‏وجو مى‏‌کنند و در حد پرستش به دنبال آن مى‏‌روند؛ به عبارت دیگر، بعضى‏‌ شهوت‏پرست، گروهى‏‌ مقام‏پرست، مال پرست و یا علم‏پرست هستند.

اینها تصور مى‏‌کنند بدین وسیله مى‏‌توان سعادت‏مند و خوشبخت شد. امّا قرآن عقیده دارد که اعراض از یاد خدا، توجه به امور دنیوى‏‌ و پیروى‏‌ از هواهاى‏‌ نفسانى‏‌، زندگى‏‌ انسان را قرین خوشبختى‏‌ و آرامش نمى‏‌کنند، بلکه زندگى‏‌ را سخت و دشوار و مقرون با اضطراب درونى‏‌ و افسردگى‏‌ مى‏‌سازند.

خداوند مى‏‌فرماید:

هر کس از یاد من اعراض کند همانا زندگى‏‌ تنگ و دشوارى‏‌ خواهد داشت و در قیامت او را نابینا محشور خواهیم کرد.[10] بزرگ‏ترین بدبختى‏‌ انسان دلبستگى‏‌ به امور دنیوى‏‌ و تسلیم در برابر هواهاى‏‌ نفسانى‏‌ است، زیرا خواست‏هاى‏‌ نفسانى‏‌ حدى‏‌ ندارد؛ بلکه همواره خواستار مرتبه عالى‏‌تر است و در طریق رسیدن به آن هم‏چنان مى‏‌کوشد امّا از آن جا که امکانات هر کس محدود است و نمى‏‌تواند به دلخواه خود نائل شود، ناچار است در فراق آن بسوزد و بسازد.

به علاوه انسان به حفظ و نگه‏دارى‏‌ همان چیزهایى‏‌ که به دست آورده نیز مطمئن نیست، زیرا همواره نگران است که مبادا در اثر وقوع حوادث، بلایا، آفت‏ها و مصیبت‏ها، یا در اثر حسادت‏ها و دشمنى‏‌ها، تزاحم‏ها و رقابت‏ها نعمت‏هاى‏‌ موجودش را از دست بدهد.

از همه مهم‏تر این که آدمى‏‌ از یک طرف عاشق و دلباخته امور دنیوى‏‌ است و از طرف دیگر مرگ را پایان زندگى‏‌ مى‏‌داند و یقین دارد که دیر یا زود مرگش فرا مى‏‌رسد و ناچار مى‏‌شود محبوب و معشوق خود را رها کند و به عقیده خودش رهسپار دیار عدم گردد. به همین جهت زندگى‏‌ را پوچ و بى‏‌هدف مى‏‌پندارد و همواره نگران و پریشان خاطر خواهد بود و زندگى‏‌ تلخ و ناگوارى‏‌ خواهد داشت، گرچه ممکن است دیگران او را در ناز و نعمت و رفاه و آرامش بپندارند؛ در صورتى‏‌ که اشتباه مى‏‌کنند، زیرا آرامش باید از درون تأمین شود نه از خارج.

بنابراین، امور دنیوى‏‌ از قبیل: مال و ثروت و املاک، منزل و اسباب و تجملات زندگى‏‌، زن و فرزند، جاه و مقام و ریاست و شهرت؛ حتى‏‌ علم و دانش‏ نمى‏‌توانند قلب انسان را آرام کنند. تنها چیزى‏‌ که مى‏‌تواند قلب مضطرب و پریشان را تسکین و آرامش بخشد، ایمان به خدا و یاد اوست.

خداى‏‌ سبحان در قرآن کریم مى‏‌فرماید:

آن‏ها که ایمان آورده و قلوبشان به یاد خدا آرامش مى‏‌یابد، بدانید که فقط ذکر خدا مى‏‌تواند قلب‏ها را اطمینان و آرامش دهد، آنان که به خدا ایمان آورده و عمل صالح انجام داده‏اند، زندگى‏‌ خوش و آینده خوبى‏‌ خواهند داشت.[11] قلبى‏‌ که به خدا ایمان دارد و از روى‏‌ یقین و با تمام وجود او را مى‏‌پذیرد و در همه حال او را حاضر و ناظر مى‏‌داند، در حوادث و مشکلات، خود را بى‏‌ پناه نمى‏‌یابد، چون به منبع و سرچشمه همه خوبى‏‌ها و زیبایى‏‌ها پى‏‌ برده، از غیر او احساس بى‏‌نیازى‏‌ مى‏‌کند. جز کمال و جمال حقیقى‏‌ و بى‏‌نهایت خداى‏‌ سبحان، همه کمال‏ها و جمال‏ها را عاریتى‏‌ و عرضى‏‌ مى‏‌داند. نظام آفرینش را عادلانه و هدفدار مى‏‌داند و به نظام هستى‏‌ و قوانین حاکم برجهان خوش‏بین است. زندگى‏‌ را هدفدار تلقى‏‌ مى‏‌کند و به آینده خویش امیدوار است. لذا احساس بى‏‌هدفى‏‌ و پوچى‏‌ و یأس و ناامیدى‏‌ در دل مؤمن راه ندارد.

بنابراین، اولیا و مربیان باید پرورش ایمان را جزو برنامه‏هاى‏‌ تربیتى‏‌ خود بدانند و از آغاز برایش برنامه‏ریزى‏‌ کنند.

 

 

انسان و تمایلات حیوانى‏‌

 

انسان از این جهت که حیوان است داراى‏‌ تمایلات و خواست‏هاى‏‌ متعدد و متنوع حیوانى‏‌ است که از آفرینش ویژه و غرایزى‏‌ که در باطن ذاتش نهاده شده، نشأت مى‏‌گیرند. به انواع غذاها و نوشیدنى‏‌ها نیاز دارد، احساس گرسنگى‏‌ و تشنگى‏‌ مى‏‌کند و از خوردن و نوشیدن لذت مى‏‌برد. از انواع لذت‏هاى‏‌ جنسى‏‌ لذت مى‏‌برد و به سوى‏‌ آن‏ها تحریک و جذب مى‏‌شود. به مسکن و لباس نیاز دارد و بدین وسیله خود را از سرما و گرما و خطرها حفظ مى‏‌کند.

انسان در این نیازها درست مانند سایر حیوانات است؛ با این تفاوت که غذا، لباس و مسکن حیوانات، ساده و طبیعى‏‌ است، لیکن در مورد انسان، متنوع بوده و غالباً به صورت غیر طبیعى‏‌ درآمده است. انسان از تجربه و دانش خویش استفاده مى‏‌کند و با تصرف در طبیعت، غذاها، لباس‏ها و مسکن‏هاى‏‌ متنوع به وجود مى‏‌آورد تا بیش ترلذت‏جویى‏‌، رفاه‏طلبى‏‌ و تجمل‏پرستى‏‌ کند. بنابراین، این موارد از صورت نیاز طبیعى‏‌ خارج شده و به صورت تنوع و تجمل‏پرستى‏‌ درآمده است. هم‏چنین ارضاى‏‌ غریزه جنسى‏‌ از صورت نیاز طبیعى‏‌ که در مسیر تولد و تکثیر نسل قرار مى‏‌گیرد خارج شده و شکل شهوت‏پرستى‏‌ و لذت‏جویى‏‌ به خود گرفته است.

انسان براى‏‌ سلامت و ادامه حیات و نیز براى‏‌ تولید و بقاى‏‌ نسل به غذا، آب، لباس، مسکن و ازدواج نیاز دارد و براى‏‌ تأمین آن‏ها ناچار است کار و کوشش کند. حال اگر اعتدال را رعایت کند مشکلى‏‌ به وجود نخواهد آمد و زندگى‏‌ خوش و سعادت‏مندانه‏اى‏‌ خواهد داشت. لیکن غرایز حیوانى‏‌ و تمایلات نفسانى‏‌ حد و مرزى‏‌ نمى‏‌شناسند و خواستار ارضاى‏‌ آزاد و بدون قید و شرط مى‏‌باشند؛ اگر احساس آزادى‏‌ کنند نفس انسانى‏‌ را اسیر و برده خویش قرار مى‏‌دهند و به وادى‏‌ هلاکت و بدبختى‏‌ مى‏‌افکنند.

در این جاست که خوى‏‌هاى‏‌ حیوانى‏‌ آشکار مى‏‌شود؛ مانند: حرص، طمع، مال‏پرستى‏‌، اسراف، تبذیر، رفاه‏طلبى‏‌، ظلم و بى‏‌عدالتى‏‌، تعدى‏‌ و تجاوز، غصب‏ اموال، سرقت، اذیت، توهین، تحقیر، حسد، کینه‏توزى‏‌، انتقام‏جویى‏‌، شهوت‏پرستى‏‌، زورگویى‏‌، مقام‏پرستى‏‌، جنگ و قتل نفس و ده‏ها صفات زشت دیگرى‏‌ که از خودخواهى‏‌ و طغیان غرایز و تمایلات حیوانى‏‌ نشأت مى‏‌گیرند.

به همین جهت نفس به عنوان یک دشمن؛ بلکه بزرگ‏ترین دشمن معرفى‏‌ شده و از انسان خواسته‏اند که با این دشمن بزرگ مبارزه کند؛ مثلًا:

پیامبر گرامى‏‌ صلى‏‌ الله علیه و آله اسلام فرمود:

بزرگ‏ترین دشمن تو نفس توست که در بین دو پهلویت قرار دارد.[12] امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

مواظب باشید شهوت‏ها بر قلوب شما غلبه نکنند، زیرا ابتدا شما را در تملک خود قرار مى‏‌دهند و در نهایت به هلاکت مى‏‌افکنند.[13] هم چنین فرمود:

شر و بدى‏‌ در باطن هر نفس نهفته است، پس اگر صاحب نفس بر آن غلبه کرد، پنهان مى‏‌شود و اگر غلبه نکرد آشکار مى‏‌گردد.[14] نیز فرمود:

غالب شدن خواست‏هاى‏‌ نفسانى‏‌ بزرگ‏ترین هلاکت است و غلبه بر آن‏ها بهترین مالکیت‏ها است.[15] بنابراین، اولیا و مربیان وظیفه دارند در تأمین تمایلات حیوانى‏‌ کودک، اعتدال را رعایت کرده و او را از افراط و تفریط برحذر بدارند. به فکر غذاى‏‌ مورد نیاز، لباس، مسکن و بهداشت او باشند، تا سالم و نیرومند پرورش یابد. ولى‏‌ از طرف دیگر مراقبت کنند که خوردن، پوشیدن و لذت‏جویى‏‌ برایش به صورت هدف زندگى‏‌ درنیاید.

 

اخلاق نیک و بد

 

در تعریف خُلق گفته‏اند: خلق عبارت است از هیأتى‏‌ که در نفس نفوذ کرده باشد و بدن نیاز به فکر و تأمل، افعال از آن صادر شود. بنابراین، خُلق از صفات ثابت نفسانى‏‌ است. گاهى‏‌ هم خلق به خود افعال اطلاق مى‏‌شود؛ مثلًا به خود صدق و کذب نیز خلق خوب و بد گفته مى‏‌شود.

فعل اخلاقى‏‌ کارى‏‌ است ارزشى‏‌ که همه انسان‏ها، در همه زمان‏ها و مکان‏ها، بر خوبى‏‌ یا بدى‏‌ آن توافق دارند و عقل سلیم انسانى‏‌، حُسن یا قبح آن را درک مى‏‌کند. از لحاظ انسانى‏‌ خود را ملزم مى‏‌بیند که فعل حَسَن را انجام دهد و از فعل قبیح اجتناب کند.

اسلام روح انسان را گوهرى‏‌ مجرد از ماده و از سنخ عالم ملکوت مى‏‌داند، که طبعاً خواستار ارزش‏هاى‏‌ والاى‏‌ انسانى‏‌، یعنى‏‌ مکارم اخلاق است. روح انسان در باطن ذات، حسن مکارم اخلاق را درک مى‏‌کند و تناسب آن را با تکامل نفسانى‏‌ در مى‏‌یابد و خواستار آن مى‏‌شود؛ مکارم اخلاق را ارزش‏ها و کمالات انسانى‏‌ مى‏‌داند و حکم مى‏‌کند که باید آن‏ها را انجام داد.

هم چنین انسان در باطن ذات، قبح رذایل اخلاق را درک مى‏‌کند و آن‏ها را با مقام شامخ انسانى‏‌ خویش ناسازگار مى‏‌داند، لذا حکم مى‏‌کند که نباید آن‏ها را انجام داد.

انسان اگر به فطرت پاک و کمال دوست خود مراجعه کند و به دور از هوا و

هوس خوب بیندیشد، مى‏‌تواند فضایل و ارزش‏هاى‏‌ اخلاقى‏‌ و نیز رذایل اخلاقى‏‌ و ضد ارزش‏ها را درک کند. همه انسان‏ها چنین درکى‏‌ را داشته و دارند: حال اگر بعضى‏‌ انسان‏ها از چنین درک مقدسى‏‌ محرومند بدین جهت است که نور عقلشان با هوا و هوس‏ها و تمایلات شدید حیوانى‏‌ خاموش شده است.

مسائل اخلاقى‏‌ را به طور کلى‏‌ به دو دسته مى‏‌توان تقسیم کرد: اخلاق نیک و اخلاق بد. هر یک از اینها نیز به دو دسته تقسیم مى‏‌شوند: اخلاق فردى‏‌ و اخلاق اجتماعى‏‌. ما در این جا فهرست‏وار به آن‏ها اشاره مى‏‌کنیم:

 

اخلاق نیک‏

اخلاق نیکِ فردى‏‌ عبارت است از: یاد خدا، محبت خدا، توکل بر خدا، راضى‏‌ بودن به رضاى‏‌ خدا، اخلاص عمل براى‏‌ خدا، امیدوارى‏‌، صبر، بى‏‌نیازى‏‌ نفس، شجاعت، استقامت، تصمیم و قاطعیت، آرامش و اطمینان نفس و صفاتى‏‌ دیگر از این قبیل.

اخلاق نیکِ اجتماعى‏‌ نیز عبارت است از: خوش اخلاقى‏‌، خوش گفتارى‏‌، خوش‏برخوردى‏‌، تواضع، احترام به مردم، عدالت‏خواهى‏‌، ایثار، دفاع از مظلومان و محرومان، خیرخواهى‏‌، احسان به مردم، امانت دارى‏‌، وفاى‏‌ به عهد، راست‏گویى‏‌، رازدارى‏‌، نرم‏خویى‏‌، عفو، چشم‏پوشى‏‌ از عیوب دیگران، نیکى‏‌ به والدین، نیکى‏‌ به فرزندان، صله رحم، رعایت حقوق متقابل زن و شوهر، سعى‏‌ در قضاى‏‌ حاجت مؤمنین، اهتمام به امور مسلمین، خوشرفتارى‏‌ با همسایگان، رعایت حقوق دیگران، نفع رسانیدن به مردم، بخشش و مانند آن.

 

اخلاق بد

اخلاق بد فردى‏‌ عبارت است از: ریا، عجب، حسد، غضب، اضطراب درونى‏‌، یأس، جزع و بى‏‌تابى‏‌، حب‏دنیا، حب جاه و مقام و شهرت، خوف، حرص، طمع، احساس ناامنى‏‌ و عدم آرامش نفس، بى‏‌ اعتمادى‏‌، راضى‏‌ نبودن به رضاى‏‌ خدا، ضعف‏اراده و امثال آن.

اخلاق زشت اجتماعى‏‌ نیز عبارت است از: تندخویى‏‌، بدزبانى‏‌، برخورد بد، تکبر، توهین به دیگران، ستمکارى‏‌، عدم دفاع از محرومین و مظلومین، بدخواهى‏‌، اذیت دیگران، خیانت در امانت، پیمان شکنى‏‌، دروغ‏گویى‏‌، فاش کردن اسرار دیگران، پرخاش‏گرى‏‌، لج‏بازى‏‌، عیب‏جویى‏‌، بدرفتارى‏‌ با پدر و مادر، بدرفتارى‏‌ با فرزندان، قطع رحم، اذیت همسایگان، رعایت نکردن حقوق زن و شوهر، عدم اهتمام به امور مسلمین، عمل نکردن به وظیفه، بخل، سعایت نزد ظالم، سخن‏چینى‏‌، فتنه‏جویى‏‌، مکر و حیله، تهمت، غیبت، کمک به ظالم، اسراف و تبذیر، فریب دادن و اغفال و مانند آن.

آنچه گفته شد فهرستى‏‌ بود از مکارم اخلاق و رذایل که در مورد تربیت باید مورد عنایت اولیا و مربیان قرار گیرد.[16]

 

[1]. روم( 30) آیه 7:« یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الحَیوةِ الدُّنْیاوَهُمْ عَنِ الآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ».

[2]. ق( 50) آیه 22:« لَقَدْ کُنْتَ فِى‏‌غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطائَکَ فَبَصَرُکَ الیَوْمَ حَدِیدٌ».

[3]. زلزال( 99) آیه 7:« فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرة شراً یره».

[4]. آل عمران( 3) آیه 30:« یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَبَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً».

[5]. جاثیه( 45) آیه 15:« مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَساءَ فَعَلَیْها ثُمَّ إِلى‏‌ رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ».

[6]. نحل( 16) آیه 97:« مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏‌ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً».

[7]. غررالحکم، ص 479:« علیک بذکرِ اللّهِ فإنّه نورُ القلوبِ».

[8]. بحارالأنوار، ج 8، ص 155:« یا عبادی الصدیقین تنعّموا بعبادتی فی الدنیا فانکم تتنعمون بها فی الآخرة».

[9]. فیض، قرة العیون، ص 466.

[10]. طه( 20) آیه 124:« وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِى‏‌ فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ القِیامَةِ أَعْمى‏‌».

[11]. رعد( 13) آیات 27- 28:« الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ* الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ طُوبى‏‌ لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ».

[12]. بحارالأنوار، ج 70، ص 64: « أعدى‏‌ عَدوِّک نفسُک التی بینَ جنبیک».

[13]. غررالحکم، ص 16: « إیّاکم و غَلبةَ الشهواتِ على‏‌ قلوبکم؛ فانّ بدایتَها ملکةٌ و نهایَتها هلکةٌ».

[14]. همان، ص 105: « الَشرُّکامِنٌ فی طبیعةِ کلّ أحدٍ، فإن غلبه صاحبُه بَطَنَ، و إن لم یَغلِبه ظَهَرَ».

[15]. همان، ص 702: « غلبةُ الشهوةِ أعظمُ هِلکٍ و مَلکُها أشرفُ مَلْکٍ».

[16] امینى‏‌، ابراهیم، اسلام و تعلیم و تربیت، 1جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى‏‌ حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: سوم، 1387.