تربیت و تأمین سعادت
مهمترین هدفى که مربیان باید در نظر داشته باشند، تأمین سعادت و خوشبختى افراد مورد تربیت است. لیکن این موضوع قابل بحث است که سعادت انسان در چیست تا در همان طریق تربیت شود و آیا سعادت انسان فقط در تأمین نیازهاى اقتصادى و تمتع از رفاه مادى و لذتهاى حیوانى است؟ یا براى سعادتمند شدن، چیزهاى دیگرى هم ضرورت دارد؟
به عقیده همه ادیان آسمانى؛ مخصوصاً دین مقدس اسلام، زندگى انسان در همین زندگى دنیوى و ظاهرى خلاصه نمىشود، بلکه در همین جهان زندگى دیگرى نیز دارد که در باطن و مخفى است. انسان در عین حال که در این جهان زندگى مىکند و به خوردن، آشامیدن، کار کردن و شهوترانى اشتغال دارد، در باطن ذات نیز به یک زندگى مخفى ادامه مىدهد.
چنان چه زندگى دنیوى انسان مىتواند قرین سعادت و خوشبختى یا شقاوت و بدبختى باشد، در زندگى باطنى انسان نیز همین دو امر امکان دارد. انسان در ذات یا به سوى سعادت و کمال سیر مىکند یا به سوى نقصان و رنج و ظلمت حرکت مىنماید. سعادت واقعى انسان وقتى تأمین مىشود که در هر دو زندگى؛ خصوصاً در زندگى باطنى و نفسانى سعادتمند باشد.
انسان از جهت بُعد جسمانى و حیوانى، نیازمندىهایى دارد که باید تأمین شود تا بتواند سالم و راحت به زندگى خویش ادامه دهد. او نیاز به غذا، لباس، مسکن، ارضاى غریزه جنسى و دیگر تمتعات مادى دارد که باید تأمین شود تا سعادتمند و خوشبخت باشد. البته بدیهى است که انسان براى تأمین نیازمندىهایش باید کار و کوشش کند.
بنابراین، مربیان باید به تغذیه سالم و سودمند افراد مورد تربیت، رعایت بهداشت و پرورش اعضا و جوارح و ارضاى صحیح و مشروع غریزه جنسى، پرورش نیروى فکرى و تمرین در کار و کوشش آنها کاملًا توجه کنند تا بتوانند افرادى باهوش، سالم، مؤدب، دانشمند و پرکار تربیت کنند، که در زندگى، خوش و سعادتمند باشند.
امّا اگر کار مربیان در همین حد خلاصه شود، نه آنها تمام وظیفه خود را انجام دادهاند و نه افراد مورد تربیت به سعادت و کمال واقعى خود نائل شدهاند، زیرا حیات انسان در همین زندگى زودگذر حیوانى خلاصه نمىشود، بلکه زندگى نفسانى دیگرى نیز دارد که مربیان باید به فکر آن هم باشند؛ بلکه بیش ترتلاش و همت خود را صرف آن کنند. زندگى باطنى گرچه با چشم دیده نمىشود، واقعیت و تحقق دارد و پیامبران از آن خبر دادهاند.
قرآن مىفرماید:
به ظاهر زندگى دنیا علم دارند ولى از زندگى آخرت (باطنى) غافل هستند.[1] در قیامت که پردههاى تاریک مادّیّت از چشم انسان برداشته شد، به واقعیت و فعلیت خویش که در دنیا تهیه کرده، پى خواهد برد.
خداوند مىفرماید:
[در قیامت به انسان گفته مىشود] تو در دنیا از این امر [فعلیت باطن خودت] غافل بودى، ولى امروز دیدگانت تیزبین شده است.[2] از آیه مذکور استفاده مىشود که امور مربوط به آخرت در همین جهان و در باطن ذات وجود داشته، لیکن انسان از آنها غافل است و در جهان آخرت که پردههاى مادّیّت کنار مىروند همه را مشاهده خواهد کرد.
از آیات و احادیث فراوان چنین استفاده مىشود که نفس انسان در این جهان به وسیله علم و عمل چیزهایى را کسب مىکند، که همواره برایش باقى مىماند و در جهان آخرت سرنوشت او را تعیین مىکنند؛ از باب نمونه:
قرآن مىفرماید:
هر کس به مقدار ذرهاى کار خیر انجام داده، همان را در قیامت خواهد دید و هر کس به اندازه ذرّهاى کار بد انجام دهد، آن را مشاهده خواهد کرد.[3] و مىفرماید:
روزى که هر نفس آنچه خوبى انجام داده همه را پیش خود حاضر خواهد یافت؛ هم چنین هر کار بدى را که انجام داده، آرزو مىکند که بین او و کار بدش فاصله درازى وجود مىداشت.[4] و مىفرماید:
هر کس عمل صالحى را انجام دهد براى نفس خودش انجام داده و هر کس کار زشتى را مرتکب شود به زیان نفس خودش خواهد بود، سپس همه شما به سوى پروردگارتان رجوع خواهید کرد.[5] از این قبیل آیات و احادیث استفاده مىشود که انسان در همین جهان به پرورش نفس خویش و تأمین زندگى اخروى اشتغال دارد. انسان به وسیله عقاید و افکار، ملکات و خوىها، محبتها و بغضها، و با عملهاى خوب یا بدى که انجام مىدهد و در نفس اثر مىگذارند، تدریجاً ساخته مىشود و پرورش مىیابد. حیات اخروى او نیز به همین عوامل بستگى دارد. ایمان و معارف حق، فضایل و مکارم اخلاق، توجه و یاد خدا، اطاعت از خدا و جلب رضایتش و انجام عملهاى صالح و کارهاى نیک، روح ملکوتى انسان را در مدارج کمال آدمى صعود مىدهند و به مقام قرب الهى نائل مىگردانند و در اثر آن، حیات جدید و پاکیزهاى پیدا مىکند.
خداوند مىفرماید:
هر کس عمل صالحى انجام دهد، در حالى که ایمان دارد، ما او را به زندگى پاک و زیبایى زنده خواهیم کرد.[6] امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
ذکر خدا را فراموش نکن که نور قلبهاست.[7] امام صادق علیه السلام فرمود:
خداوند تبارک و تعالى به بندگانش مىفرماید: اى بندگان صدیق من! در دنیا از نعمت عبادت استفاده کنید تا در جهان آخرت از همانها بهرهمند شوید.[8] هم چنین عقاید و افکار باطل، صفات و ملکات حیوانى و عملهاى زشت و قبیح، نفس انسان را تاریک و پلید مىکنند و از صراط مستقیم انسانیت منحرف ساخته، در وادى تاریک حیوانیت سقوط مىدهند، گاهى نیز از حیوانات پستتر و گمراهتر خواهد شد.
امام سجاد علیه السلام ضمن حدیثى فرمود:
آگاه باشید! هرکس که با اولیاى خدا دشمنى کند و جز دین حق، آیین دیگرى را بپذیرد و امر ولىّ خدا را پشت سر بگذارد و به رأى خود عمل کند، در آتش شعلهورى است که بدنها را مىخورد؛ بدنهایى که ارواحشان را از دست داده و شقاوت بر آنها غلبه کرده است. اینها مردگانى هستند که حرارت آتش را درک نمىکنند و اگر زنده بودند درد و حرارت را احساس مىنمودند. پس اى صاحبان بصیرت! عبرت بگیرید و خداى را سپاس گویید که شما را هدایت کرده است.[9] بنابراین زندگى نفسانى و باطنى، حیاتى واقعى است. انسان در باطن ذات، مسیرى واقعى را طى مىکند که یا به سعادت و کمال نفسانى و اخروىاش منتهى مىشود و یا به شقاوت و هلاکت وى منجر مىگردد.
مربیان باید به این واقعیت بسیار مهم کاملًا عنایت داشت باشند و برنامههاى تربیتى خود را طورى تنظیم کنند که به زندگى نفسانى لطمهاى وارد نشود. در اجراى آن برنامهها نیز همواره جانب نفس و زندگى باطنى و سعادت و کمال اخروى را مقدم بدارند، بلکه آن را هدف اصلى محسوب کنند.
مربیان باید به افراد مورد تربیت تفهیم کنند که آنان حیوان نیستند، بلکه انسانند و داراى یک زندگى نفسانى و باطنى هستند. سعادت و کمالى براىشان مقرر شده که باید براى نیل به آن کوشش و تلاش کنند و نیز راه رسیدن به آن کمال را در اختیارشان قرار دهند و در پیمودن راه، یار و مددکارشان باشند و مراقبت کنند که از راه منحرف نشوند.
ارزش ایمان
آفرینش انسان به گونهاى است که جز با ایمان و یاد خدا آرامش نمىیابد.
انسان طبعاً خواستار سعادت و خوشبختى و آرامش روانى است و براى به دست آوردن آن شبانهروز تلاش مىکند، و از تصور شکست و بدبختى در بیم و اضطراب است.
لیکن هر کس سعادت و خوشبختى خویش را در چیزى مىپندارد و براى رسیدن به آن برنامه خاصى را تنظیم مىکند و راهى را مىپوید. بعضى حداکثر استفاده از لذایذ مادى، برخى اندوختن مال و ثروت و املاک، دستهاى جاه و مقام و ریاست و شهرت، گروهى تحصیل علم و دانش و به طور کلى نیل به امور مادى و دنیوى را وجهه نظر خویش قرار داده، سعادت و کمال خود را در آن جستوجو مىکنند و در حد پرستش به دنبال آن مىروند؛ به عبارت دیگر، بعضى شهوتپرست، گروهى مقامپرست، مال پرست و یا علمپرست هستند.
اینها تصور مىکنند بدین وسیله مىتوان سعادتمند و خوشبخت شد. امّا قرآن عقیده دارد که اعراض از یاد خدا، توجه به امور دنیوى و پیروى از هواهاى نفسانى، زندگى انسان را قرین خوشبختى و آرامش نمىکنند، بلکه زندگى را سخت و دشوار و مقرون با اضطراب درونى و افسردگى مىسازند.
خداوند مىفرماید:
هر کس از یاد من اعراض کند همانا زندگى تنگ و دشوارى خواهد داشت و در قیامت او را نابینا محشور خواهیم کرد.[10] بزرگترین بدبختى انسان دلبستگى به امور دنیوى و تسلیم در برابر هواهاى نفسانى است، زیرا خواستهاى نفسانى حدى ندارد؛ بلکه همواره خواستار مرتبه عالىتر است و در طریق رسیدن به آن همچنان مىکوشد امّا از آن جا که امکانات هر کس محدود است و نمىتواند به دلخواه خود نائل شود، ناچار است در فراق آن بسوزد و بسازد.
به علاوه انسان به حفظ و نگهدارى همان چیزهایى که به دست آورده نیز مطمئن نیست، زیرا همواره نگران است که مبادا در اثر وقوع حوادث، بلایا، آفتها و مصیبتها، یا در اثر حسادتها و دشمنىها، تزاحمها و رقابتها نعمتهاى موجودش را از دست بدهد.
از همه مهمتر این که آدمى از یک طرف عاشق و دلباخته امور دنیوى است و از طرف دیگر مرگ را پایان زندگى مىداند و یقین دارد که دیر یا زود مرگش فرا مىرسد و ناچار مىشود محبوب و معشوق خود را رها کند و به عقیده خودش رهسپار دیار عدم گردد. به همین جهت زندگى را پوچ و بىهدف مىپندارد و همواره نگران و پریشان خاطر خواهد بود و زندگى تلخ و ناگوارى خواهد داشت، گرچه ممکن است دیگران او را در ناز و نعمت و رفاه و آرامش بپندارند؛ در صورتى که اشتباه مىکنند، زیرا آرامش باید از درون تأمین شود نه از خارج.
بنابراین، امور دنیوى از قبیل: مال و ثروت و املاک، منزل و اسباب و تجملات زندگى، زن و فرزند، جاه و مقام و ریاست و شهرت؛ حتى علم و دانش نمىتوانند قلب انسان را آرام کنند. تنها چیزى که مىتواند قلب مضطرب و پریشان را تسکین و آرامش بخشد، ایمان به خدا و یاد اوست.
خداى سبحان در قرآن کریم مىفرماید:
آنها که ایمان آورده و قلوبشان به یاد خدا آرامش مىیابد، بدانید که فقط ذکر خدا مىتواند قلبها را اطمینان و آرامش دهد، آنان که به خدا ایمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند، زندگى خوش و آینده خوبى خواهند داشت.[11] قلبى که به خدا ایمان دارد و از روى یقین و با تمام وجود او را مىپذیرد و در همه حال او را حاضر و ناظر مىداند، در حوادث و مشکلات، خود را بى پناه نمىیابد، چون به منبع و سرچشمه همه خوبىها و زیبایىها پى برده، از غیر او احساس بىنیازى مىکند. جز کمال و جمال حقیقى و بىنهایت خداى سبحان، همه کمالها و جمالها را عاریتى و عرضى مىداند. نظام آفرینش را عادلانه و هدفدار مىداند و به نظام هستى و قوانین حاکم برجهان خوشبین است. زندگى را هدفدار تلقى مىکند و به آینده خویش امیدوار است. لذا احساس بىهدفى و پوچى و یأس و ناامیدى در دل مؤمن راه ندارد.
بنابراین، اولیا و مربیان باید پرورش ایمان را جزو برنامههاى تربیتى خود بدانند و از آغاز برایش برنامهریزى کنند.
انسان و تمایلات حیوانى
انسان از این جهت که حیوان است داراى تمایلات و خواستهاى متعدد و متنوع حیوانى است که از آفرینش ویژه و غرایزى که در باطن ذاتش نهاده شده، نشأت مىگیرند. به انواع غذاها و نوشیدنىها نیاز دارد، احساس گرسنگى و تشنگى مىکند و از خوردن و نوشیدن لذت مىبرد. از انواع لذتهاى جنسى لذت مىبرد و به سوى آنها تحریک و جذب مىشود. به مسکن و لباس نیاز دارد و بدین وسیله خود را از سرما و گرما و خطرها حفظ مىکند.
انسان در این نیازها درست مانند سایر حیوانات است؛ با این تفاوت که غذا، لباس و مسکن حیوانات، ساده و طبیعى است، لیکن در مورد انسان، متنوع بوده و غالباً به صورت غیر طبیعى درآمده است. انسان از تجربه و دانش خویش استفاده مىکند و با تصرف در طبیعت، غذاها، لباسها و مسکنهاى متنوع به وجود مىآورد تا بیش ترلذتجویى، رفاهطلبى و تجملپرستى کند. بنابراین، این موارد از صورت نیاز طبیعى خارج شده و به صورت تنوع و تجملپرستى درآمده است. همچنین ارضاى غریزه جنسى از صورت نیاز طبیعى که در مسیر تولد و تکثیر نسل قرار مىگیرد خارج شده و شکل شهوتپرستى و لذتجویى به خود گرفته است.
انسان براى سلامت و ادامه حیات و نیز براى تولید و بقاى نسل به غذا، آب، لباس، مسکن و ازدواج نیاز دارد و براى تأمین آنها ناچار است کار و کوشش کند. حال اگر اعتدال را رعایت کند مشکلى به وجود نخواهد آمد و زندگى خوش و سعادتمندانهاى خواهد داشت. لیکن غرایز حیوانى و تمایلات نفسانى حد و مرزى نمىشناسند و خواستار ارضاى آزاد و بدون قید و شرط مىباشند؛ اگر احساس آزادى کنند نفس انسانى را اسیر و برده خویش قرار مىدهند و به وادى هلاکت و بدبختى مىافکنند.
در این جاست که خوىهاى حیوانى آشکار مىشود؛ مانند: حرص، طمع، مالپرستى، اسراف، تبذیر، رفاهطلبى، ظلم و بىعدالتى، تعدى و تجاوز، غصب اموال، سرقت، اذیت، توهین، تحقیر، حسد، کینهتوزى، انتقامجویى، شهوتپرستى، زورگویى، مقامپرستى، جنگ و قتل نفس و دهها صفات زشت دیگرى که از خودخواهى و طغیان غرایز و تمایلات حیوانى نشأت مىگیرند.
به همین جهت نفس به عنوان یک دشمن؛ بلکه بزرگترین دشمن معرفى شده و از انسان خواستهاند که با این دشمن بزرگ مبارزه کند؛ مثلًا:
پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله اسلام فرمود:
بزرگترین دشمن تو نفس توست که در بین دو پهلویت قرار دارد.[12] امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
مواظب باشید شهوتها بر قلوب شما غلبه نکنند، زیرا ابتدا شما را در تملک خود قرار مىدهند و در نهایت به هلاکت مىافکنند.[13] هم چنین فرمود:
شر و بدى در باطن هر نفس نهفته است، پس اگر صاحب نفس بر آن غلبه کرد، پنهان مىشود و اگر غلبه نکرد آشکار مىگردد.[14] نیز فرمود:
غالب شدن خواستهاى نفسانى بزرگترین هلاکت است و غلبه بر آنها بهترین مالکیتها است.[15] بنابراین، اولیا و مربیان وظیفه دارند در تأمین تمایلات حیوانى کودک، اعتدال را رعایت کرده و او را از افراط و تفریط برحذر بدارند. به فکر غذاى مورد نیاز، لباس، مسکن و بهداشت او باشند، تا سالم و نیرومند پرورش یابد. ولى از طرف دیگر مراقبت کنند که خوردن، پوشیدن و لذتجویى برایش به صورت هدف زندگى درنیاید.
اخلاق نیک و بد
در تعریف خُلق گفتهاند: خلق عبارت است از هیأتى که در نفس نفوذ کرده باشد و بدن نیاز به فکر و تأمل، افعال از آن صادر شود. بنابراین، خُلق از صفات ثابت نفسانى است. گاهى هم خلق به خود افعال اطلاق مىشود؛ مثلًا به خود صدق و کذب نیز خلق خوب و بد گفته مىشود.
فعل اخلاقى کارى است ارزشى که همه انسانها، در همه زمانها و مکانها، بر خوبى یا بدى آن توافق دارند و عقل سلیم انسانى، حُسن یا قبح آن را درک مىکند. از لحاظ انسانى خود را ملزم مىبیند که فعل حَسَن را انجام دهد و از فعل قبیح اجتناب کند.
اسلام روح انسان را گوهرى مجرد از ماده و از سنخ عالم ملکوت مىداند، که طبعاً خواستار ارزشهاى والاى انسانى، یعنى مکارم اخلاق است. روح انسان در باطن ذات، حسن مکارم اخلاق را درک مىکند و تناسب آن را با تکامل نفسانى در مىیابد و خواستار آن مىشود؛ مکارم اخلاق را ارزشها و کمالات انسانى مىداند و حکم مىکند که باید آنها را انجام داد.
هم چنین انسان در باطن ذات، قبح رذایل اخلاق را درک مىکند و آنها را با مقام شامخ انسانى خویش ناسازگار مىداند، لذا حکم مىکند که نباید آنها را انجام داد.
انسان اگر به فطرت پاک و کمال دوست خود مراجعه کند و به دور از هوا و
هوس خوب بیندیشد، مىتواند فضایل و ارزشهاى اخلاقى و نیز رذایل اخلاقى و ضد ارزشها را درک کند. همه انسانها چنین درکى را داشته و دارند: حال اگر بعضى انسانها از چنین درک مقدسى محرومند بدین جهت است که نور عقلشان با هوا و هوسها و تمایلات شدید حیوانى خاموش شده است.
مسائل اخلاقى را به طور کلى به دو دسته مىتوان تقسیم کرد: اخلاق نیک و اخلاق بد. هر یک از اینها نیز به دو دسته تقسیم مىشوند: اخلاق فردى و اخلاق اجتماعى. ما در این جا فهرستوار به آنها اشاره مىکنیم:
اخلاق نیک
اخلاق نیکِ فردى عبارت است از: یاد خدا، محبت خدا، توکل بر خدا، راضى بودن به رضاى خدا، اخلاص عمل براى خدا، امیدوارى، صبر، بىنیازى نفس، شجاعت، استقامت، تصمیم و قاطعیت، آرامش و اطمینان نفس و صفاتى دیگر از این قبیل.
اخلاق نیکِ اجتماعى نیز عبارت است از: خوش اخلاقى، خوش گفتارى، خوشبرخوردى، تواضع، احترام به مردم، عدالتخواهى، ایثار، دفاع از مظلومان و محرومان، خیرخواهى، احسان به مردم، امانت دارى، وفاى به عهد، راستگویى، رازدارى، نرمخویى، عفو، چشمپوشى از عیوب دیگران، نیکى به والدین، نیکى به فرزندان، صله رحم، رعایت حقوق متقابل زن و شوهر، سعى در قضاى حاجت مؤمنین، اهتمام به امور مسلمین، خوشرفتارى با همسایگان، رعایت حقوق دیگران، نفع رسانیدن به مردم، بخشش و مانند آن.
اخلاق بد
اخلاق بد فردى عبارت است از: ریا، عجب، حسد، غضب، اضطراب درونى، یأس، جزع و بىتابى، حبدنیا، حب جاه و مقام و شهرت، خوف، حرص، طمع، احساس ناامنى و عدم آرامش نفس، بى اعتمادى، راضى نبودن به رضاى خدا، ضعفاراده و امثال آن.
اخلاق زشت اجتماعى نیز عبارت است از: تندخویى، بدزبانى، برخورد بد، تکبر، توهین به دیگران، ستمکارى، عدم دفاع از محرومین و مظلومین، بدخواهى، اذیت دیگران، خیانت در امانت، پیمان شکنى، دروغگویى، فاش کردن اسرار دیگران، پرخاشگرى، لجبازى، عیبجویى، بدرفتارى با پدر و مادر، بدرفتارى با فرزندان، قطع رحم، اذیت همسایگان، رعایت نکردن حقوق زن و شوهر، عدم اهتمام به امور مسلمین، عمل نکردن به وظیفه، بخل، سعایت نزد ظالم، سخنچینى، فتنهجویى، مکر و حیله، تهمت، غیبت، کمک به ظالم، اسراف و تبذیر، فریب دادن و اغفال و مانند آن.
آنچه گفته شد فهرستى بود از مکارم اخلاق و رذایل که در مورد تربیت باید مورد عنایت اولیا و مربیان قرار گیرد.[16]
[1]. روم( 30) آیه 7:« یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الحَیوةِ الدُّنْیاوَهُمْ عَنِ الآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ».
[2]. ق( 50) آیه 22:« لَقَدْ کُنْتَ فِىغَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطائَکَ فَبَصَرُکَ الیَوْمَ حَدِیدٌ».
[3]. زلزال( 99) آیه 7:« فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرة شراً یره».
[4]. آل عمران( 3) آیه 30:« یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَبَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً».
[5]. جاثیه( 45) آیه 15:« مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَساءَ فَعَلَیْها ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ».
[6]. نحل( 16) آیه 97:« مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً».
[7]. غررالحکم، ص 479:« علیک بذکرِ اللّهِ فإنّه نورُ القلوبِ».
[8]. بحارالأنوار، ج 8، ص 155:« یا عبادی الصدیقین تنعّموا بعبادتی فی الدنیا فانکم تتنعمون بها فی الآخرة».
[9]. فیض، قرة العیون، ص 466.
[10]. طه( 20) آیه 124:« وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ القِیامَةِ أَعْمى».
[11]. رعد( 13) آیات 27- 28:« الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ* الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ طُوبى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ».
[12]. بحارالأنوار، ج 70، ص 64: « أعدى عَدوِّک نفسُک التی بینَ جنبیک».
[13]. غررالحکم، ص 16: « إیّاکم و غَلبةَ الشهواتِ على قلوبکم؛ فانّ بدایتَها ملکةٌ و نهایَتها هلکةٌ».
[14]. همان، ص 105: « الَشرُّکامِنٌ فی طبیعةِ کلّ أحدٍ، فإن غلبه صاحبُه بَطَنَ، و إن لم یَغلِبه ظَهَرَ».
[15]. همان، ص 702: « غلبةُ الشهوةِ أعظمُ هِلکٍ و مَلکُها أشرفُ مَلْکٍ».
[16] امینى، ابراهیم، اسلام و تعلیم و تربیت، 1جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: سوم، 1387.