نقشِ تشويق در تربيت
همه انسانها حتى بزرگ سالان، تا آخر عمر نياز به تشويق دارند. تشويق موجب رغبت، دل گرمى، نشاط و تحرك مىشود و انسان را به جديت وادار مىكند. انسانى كه مورد تشويق قرار مىگيرد احساس آرامش و رضايت خاطر و اعتماد به نفس مىكند و براى جديت بيشتر و تحمل دشوارىها آماده مىگردد.
برعكس، اگر مورد نكوهش يا ناسپاسى قرار گرفت دل سرد و بىرغبت مىشود و احساس حقارت و ضعف مىكند. به گونهاى كه توان خويش را از دست داده و حتى قادر به استفاده از استعدادهاى موجود خويش هم ندارد.
تشويق، حس خودپسندى و حب ذات انسان را اقناع مىكند و موجب قوت قلب و نشاط مىشود. برعكس، نكوهش و ناسپاسى شخصيت انسان را تحقير مىنمايد و موجب افسردگى و ملال مىگردد. وجود تشويق و تنبيه براى پرورش انسانها يك امر ضرورى است، زيرا اگر نيكوكاران و بدكاران در نظر ديگران يكسان باشند موجب دل سردى نيكوكاران، در نيكوكارى و جرأت بدكاران در ادامه تبه كارى خواهد شد.
در تربيت اسلامى نيز افراد نيكوكار و افراد تبه كار يكسان به شمار نرفتهاند. از نيكوكارى تعريف و تحسين به عمل آمده و از تبه كارى مذمت شده است. به نيكوكاران وعده پاداش نيك داده شده و براى بدكاران عذاب و كيفر اخروى مقرر گشته است.
قرآن از وعد و وعيد، بشارت و انذار موج مىزند، ليكن در تربيت اسلامى بر تشويق، بيش از تنبيه تكيه شده است. همه بشارتهاى قرآن به منظور تشويق نيكوكاران نازل شده است.
خدا در قرآن مىگويد:
ما حقايق قرآن را سهل و آسان به زبان تو آورديم تا اهل تقوا را بشارت دهى و معاندان لجوج را بترسانى.[1] و مىفرمايد:
اى پيامبر به كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند بشارت بده كه جايگاه آنان در قيامت، باغستانهايى است كه نهرهاى آب در آن جارى است.[2] در احاديث نيز تأكيد شده كه مردمان خوب و بد نبايد نزد شما مساوى باشند؛ مثلًا: اميرالمؤمنين عليه السلام به مالك اشتر مىنويسد:
نيكوكار و بدكار نزد تو مساوى نباشد، زيرا موجب اين مىشود كه نيكوكاران در احسان كردن بىرغبت شوند و بدكاران به بدكارى عادت كنند.[3] دانشمندان تعليم و تربيت و روان شناسان نيز موضوع تشويق و نكوهش و بىتفاوتى مربيان را نسبت به رفتار جمعى از كودكان، مورد آزمايش قرار داده و تأثير فوق العاده تشويق را در موفقيت آنان به اثبات رسانيدهاند. همچنين آثار بد نكوهش را در افراد ديگر مشاهده نمودهاند.
بنابراين، تشويق را مىتوان يكى از عوامل مهم و روشهاى مؤثر تربيت دانست كه اوليا و مربيان مىتوانند از آن استفاده كنند.
تشويق عبارت است از: قول يا عملى كه از فعل فاعل قدردانى كرده و مىستايد؛ مانند: آفرين، احسنت، بارك اللَّه، متشكرم، خوشنود شدم و يا با تقديم هديه، خريد اسباب بازى، لباس و كفش نو، شكلات، شيرينى، كتاب داستان، مداد رنگى يا مانند: گردش، مسافرت، يا لبخند زدن، در آغوش گرفتن، بوسيدن، برايش قصه گفتن، يا مانند: اظهار رضايت كردن، تعريف و تمجيد نمودن، نمره خوب دادن، مدال دادن، سر صف معرفى كردن، پول دادن و امثال اينها.
اوليا و مربيان بايد با توجه به مقدار سن و درك كودك و نوجوان و اوضاع و شرايط خاص زندگى و ارزش و اهميت كار او، نوع تشويق و مقدار آن را انتخاب نمايند.
كودك در سالهاى اوليه زندگى بيش از هر چيز به جلب رضاى والدين و اظهار محبت، خندهها، نوازشها و پرستارىهاى آنان نياز دارد. لازم است تشويقها نيز در همين طريق باشد.
وقتى بزرگتر شد به آفرين گفتن، شيرينى، اسباب بازى، گردش يا مهمانى رفتن و شنيدن داستان بيشتر علاقه دارد. تشويقها نيز بهتر است به همين طريق باشد.
وقتى بزرگتر شد به ورزش، كتاب داستان، تعريف و تمجيد، كفش و لباس نو، هديه، نمره خوب، مسافرت و انعام بيشتر علاقه دارد.
پس از آن به مسئوليت پذيرفتن، مورد مشاوره قرار گرفتن، قهرمان شدن، مدال گرفتن و در حضور جمع معرفى شدن، بيشتر علاقه پيدا مىكند كه تشويقها نيز بايد در همين راستا باشد.
آنچه در موارد مختلف تشويق، موجب جديت انسان مورد تربيت مىشود، جلب رضايت پدر و مادر، معلّم، دوستان يا ساير مردم مىباشد. تصور اينكه عمل او مورد توجه و پسند ديگران واقع شده او را به حركت و جديت وادار مىكند.
لازم است اوليا و مربيان، از سنين نوجوانى به بعد، بلكه مقدارى هم جلوتر، اهميت جلب رضايت و خشنودى خداى متعال را نيز مطرح سازند و از اين طريق هم فرد مورد تربيت را مورد تشويق قرار دهند. كودك بايد به تدريج بفهمد كه جلب رضاى خدا نيز بسيار اهميت دارد و بايد مورد نظر قرار گيرد.
كوتاه سخن اينكه تشويق، يكى از روشهاى مؤثر تربيتى است كه اوليا و مربيان مىتوانند از آن استفاده نمايند. وقتى يك رفتار يا اخلاق يا كردار نيك را از كودك مشاهده كنند، به وسيله يك عمل مناسب، اظهار رضايت نمايند. كودك در اثر اين تشويق، به كار خود دل گرم مىشود و در تكميل و ادامه آن جديت خواهد كرد.
در اينجا تذكر يك نكته مهم را لازم مىدانيم.
گرچه تشويق يك وسيله مؤثر تربيتى است، امّا بىخطر هم نيست. خطر آن در اين است كه به صورت رشوه درآيد و اعمال كودك به پاداش وابسته شود.
امكان دارد كودك پر توقع و طلبكار پرورش يافته و در همه جا انتظار پاداش داشته باشد. چنين فردى وقتى هم بزرگ شد در برابر هر عملى توقع پاداش عملى، يا معنوى خواهد داشت. از همه كس طلبكار مىشود ولى خودش احساس مسئوليت نمىكند. حتى در برابر انجام وظايف قانونى، اجتماعى يا شرعى خود نيز توقع پاداش خواهد داشت. در صورتى كه جامعه چنين شهروندى را دوست ندارد.
بنابراين، اوليا و مربيان بايد بيش از تشويق، بر وظيفهشناسى و انجام وظيفه تكيه كنند. حتى تشويقهاى خود را در برابر انجام وظيفه انجام دهند. غذا خوردن كودك، درس خواندن او، كمك كردن به خانواده و رعايت اخلاق و آداب اجتماعى، براى كودك به عنوان وظيفه است و بايد آنها را انجام دهد. حال اگر در مواردى تشويق مىشود بايد بدين عنوان باشد كه چون به وظيفهات عمل نمودهاى تشويق مىشوى.
براى اينكه تشويق بىزيان بوده و بهتر نتيجه بدهد رعايت نكات زير ضرورت دارد:
1. بايد اخلاق يا رفتار نيك كودك مورد ستايش قرار گيرد، نه خود او. بايد كودك بفهمد كه كار او ارزش دارد نه شخص او. و اگر مورد تعريف و تشويق قرار مىگيرد به واسطه رفتار خوب او است.
2. تعريف و تمجيد بايد به صورت جزئى و به مقدار واقع باشد، نه به صورت كلى و بيش از مقدار واقعى. اين درست نيست كه به كودك بگوييم: چون بچه خوبى هستى تشويق مىشوى، يا بگوييم: تو بچه كاملًا راست گويى هستى وهيچ گاه دروغ نمىگويى. بلكه بهتر است بگوييم: چون فلان عمل خوب را انجام دادى تشويق مىشوى. يا بگوييم: تاكنون دروغى از تو نشنيدهايم.
اگر نقاشى كودك را تعريف مىكنيم بهتر است به نكات مثبت و ظرافتهاى آن نيز اشاره نماييم. اگر از خط او تعريف مىكنيم بهتر است به جهات زيبايى آن نيز اشاره كنيم.
3. تشويق بايد گاه گاه و در برابر كارهاى ممتاز باشد، نه به صورت دائم و براى هر كار، زيرا اگر چنين شد ارزش و تأثير تربيتى خود را از دست خواهد داد.
4. وقتى كودك را تعريف و تحسين مىكنيم نبايد او را با بچه ديگرى مقايسه كرده و انتقاد نماييم؛ مثلًا خوب نيست كه پدر به فرزندش بگويد: آفرين بر تو كه خوب درس مىخوانى و مانند حسن، تنبل نيستى، زيرا در اين صورت كودك ديگر، تحقير و مذمت شده و در نتيجه بدآموزى دارد.
5. در تشويق و تعريف نبايد زياده روى كرد، زيرا ممكن است موجب غرور و خود بزرگبينى شود.
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
چه بسا فردى كه در اثر تعريف و تمجيد به غرور مبتلا شده است.[4] و فرمود:
وقتى كسى را ستايش مىكنى مدح او را كوتاه كن.[5] 6. در مدح و ستايش از كودك نبايد از مرز واقع و مقدار استحقاق تجاوز كرد و به غلو اغراق گويى پرداخت، زيرا كودك از واقعيت خود خبر دارد و خود را مستحق آن مقدار از مدح را نمىداند. در نتيجه به ستايشكننده بدبين مىشود وستايش او را تملقگويى محسوب مىدارد و احياناً تملق گويى را از او ياد مىگيرد.
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
ستايشى كه بيش از مقدار استحقاق باشد تملق گويى است و چنان چه كمتر از مقدار استحقاق باشد از ناتوانى گوينده يا حسد او حكايت دارد.[6] نيز فرمود:
مبادا كسى را ستايش كنى به چيزى كه در او نيست، زيرا كار او صفتش را تصديق مىكند و تو را تكذيب مىنمايد.[7] 7. تشويق بايد با ارزش كار كودك متناسب باشد، صلاح نيست كه در برابر يك فعاليت كوچك و كم اهميت كودك، تشويقهاى بزرگ انجام بگيرد.
پاداشهاى بزرگ بايد در برابر كارهاى بزرگ باشد. بهتر است پاداشها همگام با موفقيتهاى تدريجى كودك و ترقى كند.
8. بايد پاداشها و تشويقها، در برابر فعاليتها و جديتهاى كودك انجام بگيرد، نه در برابر موهبتهاى ذاتى او؛ مثلًا يك كودك كمهوش كه در اثر جديت و تلاش، رفته رفته به موفقيتهايى نايل مىگردد و نمره پنج او به هشت ترقى مىكند نيز قابل ستايش و تشويق است. بايد به مقدار جديت و موفقيت خود كم كم مورد تشويق قرار گيرد تا به حد اعلاى ترقى ممكن خود نايل گردد.[8]
[1]. مريم( 20) آيه 57:\i« فَإِنَّما يَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ المُتَّقِينَ وَتُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدّاً».
[2]. بقره( 2) آيه 25:\i« وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلوا الصّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنّاتٍ تَجرِى مِنْ تَحْتِها الأَنْهارُ».
[3]. نهج البلاغه، نامه 53:« ولا يكوننّ المحسنُ و المسيءُ عندك بمنزلةٍ سواء، فإنّ في ذلك تزهيداً لأهلالإحسان في الإحسان، و تدريباً لأهل الإساءة على الإساءة».
[4]. بحارالأنوار، ج 73، ص 295:« ربّ مَفتونٍ بحسن القوِل فيه».
[5]. غررالحكم، فصل 17، شماره 11:« إذا مَدحتَ فَاختصِر».
[6]. بحارالأنوار، ج 73، ص 295:« الثناء بأكثرَ من الاستحقاق مَلقٌ، و التقصيرُ عن الاستحقاق عيٌّ أو حسدٌ».
[7]. غررالحكم، فصل 5، شماره 83:« إيّاك أن تُثني على أحد بما ليس فيه، فانّ فعلَه يُصدِّق وصفَه و يُكذبك».
[8] امينى، ابراهيم، اسلام و تعليم و تربيت، 1جلد، بوستان كتاب (انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم) - قم، چاپ: سوم، 1387.