انسان و مسئوليت پذيرى
در ميان موجودات، انسان ويژگى خاصى دارد كه همان لياقت تكليفپذيرى است، در صورتى كه موجودات ديگر چنين لياقتى را ندارند.
از آنجا كه جمادات و نباتات علم و ادراك و اراده ندارند، شايسته تكليف هم نيستند و در برابر اعمالشان مسئوليت ندارند. حيوانات نيز با اين كه نسبت به اعمالشان شعور، احساس و اراده دارند. ليكن چون فاقد عقلاند، نمىتوانند در آثار و عواقب كار خود بينديشند تا بدين وسيله غرايز و اميال خود را كنترل كنند.
به همين جهت استعداد پذيرش تكليف را ندارند. حيوانات در برابر نيروى شهوت و غضب تسليم محض هستند و نمىتوانند در چهار چوب ضوابط، قوانين و مقررات زندگى كنند.
همچنين ملائكه لياقت تكليفپذيرى و امر و نهى و تشريع را ندارند. آنها موجوداتى فوق ماده و مادّيات هستند، بلكه عقل محض مىباشند، از نيروى شهوت و غضب برخوردار نيستند و حركت، تكامل و تنزل ندارند. مسئوليت و وظيفه آنها روشن است و همان راه را طى مىكنند. عصيان و تخلف در باره آنها تصور نمىشود، لذا آنها هم نيازى به راهنمايى و تشريع قانون و تكليف ندارند. خدا در باره آنها مىفرمايد:
هرگز نافرمانى خدا را نخواهند كرد و به دستورهايش عمل خواهند كرد.[1] و مىفرمايد:
و هيچ يك از ما (فرشتگان) نيست، جز اين كه مقام و جايگاه معلومى دارد، و همه (براى انجام فرمانهاى خدا) صف كشيدهايم و به تسبيح و ستايش او مشغوليم.[2] امّا انسان از آفرينش ويژهاى برخوردار است؛ يعنى از يك طرف موجودى است مادى كه از روح نباتى و حيوانى برخوردار مىباشد. در اين مرحله، يك جسم نامى است و از خصايص تغذيه، نمو و توليد مثل برخوردار مىباشد و يك حيوان است كه غرايز و خصايص حيوانى- مانند احساس، شعور، ادراك، اراده، حركت با اراده، غريزه شهوت، غريزه غضب و مانند آن- در وجودش نهاده شده است.
از طرف ديگر داراى روح مجرد ملكوتى و عقل انسانى است كه به وسيله آن مىتواند در عواقب و آثار كارهاى خود بينديشد و از اين طريق خواستها و اميال نفسانى خويش را كنترل و مهار كند.
از سوى ديگر موجودى است آزاد و مختار كه مىتواند راه سعادت و كمال خويش را بيابد و با علم و اراده و اختيار آن را برگزيند و دنبال كند.
عبداللَّه بن سنان مىگويد؟
به امام صادق عليه السلام عرض كردم: آيا ملائكه افضلاند يا آدمىزادگان؟ فرمود:
اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام فرمود: خداى سبحان ملائكه را از عقل بدون شهوت بيافريد و در حيوانات شهوت را بدون عقل قرار داد. امّا در آدمىزاد عقل و شهوت را با هم تركيب كرد. پس هر كس كه عقلش بر شهوتش غلبه نمايد او از ملائكه بهتر است و هر كس كه شهوتش بر عقلش چيره شود، از حيوانات بدتر خواهد بود.[3] در اثر همين آفرينش ويژه است كه انسان مىتواند مورد تكليف و امر و نهى قرار گيرد، و مسئوليت و امانت الهى را بپذيرد.
در قرآن آمده:
ما امانت خود را (تكليف) بر آسمانها و زمين عرضه داشتيم، پس آنها (در اثر عدم لياقت) از تحمل آن امتناع ورزيدند و ترسيدند، ليكن انسان امانت ما را پذيرفت، زيرا انسان ستمكار و نادان است.[4] بعضى مفسرين امانت را در اين آيه به تكليف تفسير كردهاند؛ يعنى خداى متعال تكليف را بر زمين و آسمان عرضه داشت، ليكن در اثر عدم لياقت و استعداد ذاتى براى پذيرش تكليف، از پذيرفتن آن امتناع ورزيدند، آفرينش آنها چنان بود كه نمىتوانستند در محدوده تشريع قوانين و امر و نهىها زندگى كنند، چون علم، اراده و اختيار نداشتند. آنها مسخّر اراده الهى بودند و تخلف و عصيان برايشان تصور نداشت. امّا انسان در اثر آفرينش ويژهاش مىتوانست
تكليف را بپذيرد و پذيرفت. چون ظلوم و جهول بود، يعنى ستم و جهل دربارهاش امكان داشت. لياقت و استعداد اين را داشت كه مورد تكليف و امر و نهى قرار گيرد. لذا نياز داشت تا برنامه زندگى حركت و تكاملش را از جانب خدا دريافت كند. به همين جهت، مقتضاى لطف الهى كه وسيله تكامل هر موجودى را در اختيارش نهاده، چنين بود كه برنامه تكامل و سعادت انسان نيز به وسيله پيامبران ارسال كرده و در اختيارش قرار دهد. در قرآن مىفرمايد:
ما آدمى را از نطفهاى آميخته بيافريديم. تا او را امتحان كنيم، پس او را شنوا و بينا ساختيم. راه را به او نشان داديم، يا سپاسگزار است يا ناسپاس.[5] موضوع مسئوليت داشتن و مكلف بودن انسان امرى است مسلم و پيامبران مبعوث شدند تا اين مسئوليت بزرگ را بر انسانها عرضه بدارند و در انجام آن يار و مددكارشان باشند.
محمد بن عماره مىگويد:
از حضرت صادق عليه السلام پرسيدم: چرا خدا بندگان را بيافريد؟ فرمود: خداى تبارك و تعالى بندگانش را عبث نيافريد و آنها را باطل و بيهوده رها نكرد، بلكه آنها را آفريد تا قدرت خود را اظهار نمايد و طاعتش را بر آنان تكليف كند، تا به اين وسيله مستوجب رضوان الهى قرار گيرند. خدا بندگان را نيافريد تا از آنها نفعى ببرد يا به وسيله آنها از خودش دفع ضررى بكند، بلكه بيافريد تا به آنان نفعىبرساند و آنها را به نعمتهاى ابدى آخرت نائل گرداند.[6]
خدا در قرآن مىفرمايد:
آيا گمان مىكنيد شما را عبث و بيهوده بيافريديم و به سوى ما باز نمىگرديد؟[7] بنابراين، انسان موجودى است مسئول و مكلف. مسئوليت انسان همگانى است. هر انسانى در برابر ديگران و بالاخص در برابر زيردستان خود مسئوليت دارد.
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:
همه شما نگهبان و مدبر هستيد. همه شما نسبت به زيردستان خود مسئولايد.
پس والى و امير نسبت به رعيت خود مسئوليت دارد. مرد سرپرست خانواده است و نسبت به آنها وظيفه دارد. زن نگهبان خانه شوهر و فرزندان اوست و نسبت به آنها مسئوليت دارد. بنده هم نگهبان اموال مولاى خود مىباشد و در اين باره مسئوليت دارد. آگاه باشيد كه همه شما بندگان هستيد و نسبت به رعيت خود مسئوليت داريد.[8]
مسئوليتهاى انسان
وظايف متعددى بر عهده انسان نهاده شده كه در چهار نوع خلاصه مىشود:
1. مسئوليت در برابر خدا، 2. مسئوليت در برابر خودش، 3. مسئوليت اجتماعى در برابر انسانهاى ديگر، 4. مسئوليت در برابر موجودات طبيعى و محيط زيست.
مسئوليت انسان در برابر خدا
انسان عقلًا و شرعاً موظف است آفريدگار جهان را كه مالك حقيقى و ولى نعمت همه موجودات است بشناسد و در برابرش خضوع و عبادت كند. در برابر دستورها و فرمانهايش كه به وسيله پيامبران ارسال شده، تسليم محض باشد.
برنامه زندگى را از خدا بگيرد و بدانها عمل نمايد.
خدا در قرآن مىفرمايد:
جن و انس را نيافريدم جز اين كه مرا عبادت كنند.[9] و مىفرمايد:
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، خدا و رسول او را اطاعت كنيد و اعمالتان را باطل نسازيد.[10] نيز مىفرمايد:
اى مردم! پروردگارتان را بپرستيد كه شما و پيشينيان شما را آفريده است، شايد پارسا و با تقوا شويد.[11] حضرت سجاد عليه السلام در رساله حقوق فرمود:
حق بزرگ خدا بر تو اين است كه تنها او را پرستش كنى و در عبادت چيزى را شريك او قرار ندهى، اگر با اخلاص اين عمل را انجام دهى، خدا نيز اصلاح امور دنيا و آخرت تو را بر عهده مىگيرد و آنچه را دوست دارى برايت نگه مىدارد.[12]
مسئوليت انسان در برابر خودش
براى هر موجودى كمالى مقرر شده كه غايت و هدف اوست. در نظام تكوين همه امكانات و شرايط لازم براى نيل به هدف، برايش پيشبينى شده و طبعاً همه موجودات مادى به سوى هدف خود در حركتاند، ليكن نه علم به هدف دارند و نه راه را خود انتخاب كردهاند بلكه آفريدگار جهان است كه نظام هستى را اين چنين تنظيم كرده كه هر موجودى تكويناً به سوى غايت و كمال ممكن خود رهسپار باشد و جز اين چارهاى ندارد.
بنابراين، انواع موجودات اين جهان با هدايت تكوينى به كمال ممكن و غايت وجودى خويش مىرسند، ليكن خود در اين باره مسئوليت و اختيارى ندارند؛ حتى حيواناتى كه از احساس و شعور برخوردار بوده و اعمال و حركاتشان را با اراده انجام مىدهند، نيز افعالشان اختيارى نيست، بلكه مقهور غرايز خود هستند.
در بين تمام موجودات، تنها انسان است كه مسئوليت پرورش و تكميل نفس خود را برعهده دارد. براى نوع انسان نيز هدف و غايتى پيشبينى و مقرر شده و وسيله نيل به هدف نيز در اختيارش نهاده شده است. خدايى كه همه موجودات را از هدايت به غايت و كمال مطلوب محروم نكرده، انسان را نيز از اين لطف بىبهره نساخته است. ليكن هدايت انسان تشريعى است، نه تكوينى. براى سعادت و كمال انسان نيز برنامه و قوانينى تدوين كرده و به وسيله پيامبران در اختيارش قرار داده است. پيامبران آمدند تا صراط مستقيم تكامل انسانيت را در اختيار انسانها قرار دهند و در پيمودن اين راه يار و مددكارشان باشند، ولى انسان در انتخاب راه سعادت يا شقاوت، آزاد و مختار است و مسئوليت پرورش و تكميل نفس خويش را خود بر عهده دارد و جز از طريق سعى و تلاش چيزى عايدش نخواهد شد.
خدا در قرآن مىفرمايد:
به انسان چيزى نمىرسد، جز آنچه را كه در رسيدن به آن سعى و كوشش كرده است.[13] و مىفرمايد:
خدا هيچ كس را تكليف نمىكند، مگر به مقدار توانايىاش. نيكىهايى كه كسب كرده به سود خود او و بدىهايش نيز به زيان خود او خواهد بود.[14] نيز مىفرمايد:
پس هر نفسى جزاى آنچه را كه كسب كرده خواهد ديد و مورد ستم قرار نخواهند گرفت.[15] و مىفرمايد:
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! نفس خود و خانوادهتان را از آتش دوزخ حفظ كنيد؛ آتشى كه مردم و سنگها آتش افروز آن هستند.[16]
حضرت سجاد عليه السلام فرمود:
حق نفست بر تو اين است كه او را در اطاعت خدا در آورى و حقش را با زبانت بپردازى و حقِ گوش، چشم، دست، پا، شكم و عورت را نيز ادا كنى و در اين باره، از خدا استمداد جويى.[17] به هرحال، جمادات، نباتات و حيوانات براساس شرايط و اوضاع تكوينى ساخته شده و پرورش مىيابند و خود در اين باره نقش آزادانهاى ندارند، ولى سازنده انسان خود اوست و در اين باره نقش آگاهانه و آزادانهاى دارد. او از نيروى عقل بهره گرفته، راه خود را مىيابد و طبق دلخواه خويش انتخاب مىكند. انسان از جهت خصلتها و خوىها موجودى است بالقوه و در آغاز تولد از هر گونه خصلتى خالى است، امّا خصلتپذير مىباشد. تدريجاً خصلتها را مىپذيرد و به عنوان ابعاد ثانوى بر وجودش عارض شده و او را شكل مىدهند. بنابراين، انسان سازنده خويش است و اين مسئوليت بزرگ بر دوش خودش نهاده شده است. هر يك از اعضا و جوارح انسان نيز بر او حقى دارند كه نسبت به اداى آنها وظيفه دارد.
مسئوليت انسان در برابر اجتماع
انسان موجودى اجتماعى است، آفرينش ويژهاش چنان است كه به سوى اجتماع و زندگى در جمع گرايش دارد. زندگى اجتماعى انسانها از يك نوع ارتباط و هماهنگى مخصوصى برخوردار است و بدون تعاون و تشريك مساعى نمىتوانند نيازهاى خود را تأمين كنند. فعاليتهاى آنها ماهيت اجتماعى دارد و ناچارند كارها را بين خودشان تقسيم نمايند. هم به ديگران نفع برسانند و هم از منافع آنان برخوردار گردند. از اين رو بايد به يك سلسله ضوابط و آداب اجتماعى تقيّد داشته باشند، زيرا تخلف از مقررات اجتماعى نظم را برهم مىزند و آرامش را از افراد سلب مىكند.
بىترديد صلاح، فساد، ترقى و تنزل جامعه در صلاح، فساد، سعادت و شقاوت افراد تأثير فراوانى دارد، زيرا افراد در جمع زندگى مىكنند و تربيت مىشوند و از ديگران الگو مىگيرند، پس بايد خواستها و تمايلات يكديگر را نيز منظور بدارند.
بنابراين، انسان بايد خود را از جامعه و جامعه را از خود بداند. سعادت جامعه را سعادت خود و انحطاط آن را انحطاط خويش بداند.
موضوع مسئوليت اجتماعى انسان در احاديث با عنوانهاى مختلفى بيان شده كه به طور اجمال به آنها اشاره مىشود:
مسئوليت در برابر خلق خدا
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:
بندگان عيال خدا هستند، پس بهترين مردم نزد خدا كسى است كه بيش تربه عيال خدا سود برساند و خانوادهاى را خشنود سازد.[18] حضرت صادق عليه السلام فرمود:
براى رضاى خدا ناصح و خيرخواه بندگان باشيد كه عملى را بهتر از آن نزد خدا نخواهيد برد.[19]
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
بهترين فرد كسى است كه مردم از وجودش سود مىبرند.[20] حضرت موسى بن جعفر عليه السلام فرمود:
خداى را در زمين بندگانى است كه در تأمين حوايج مردم كوشش مىكنند و اينها هستند كه در قيامت از عذاب در امان خواهند بود.[21] حضرت صادق عليه السلام فرمود:
از رسول خدا صلى الله عليه و آله سؤال شد: محبوبترين مردم نزد خدا كيست؟ فرمود:
كسى كه بيش ترنفعش به مردم برسد.[22] قرآن نيز مىفرمايد:
در نيكوكارى و تقوا به يكديگر كمك كنيد ولى بر معصيت و ستمكارى كمك نكنيد و از خدا بترسيد كه شديد العقاب است.[23]
مسئوليت در برابر مسلمين
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
هر كس (شب را) صبح كرد درحالىكه به امور مسلمين اهتمام نداشت، مسلمان نيست و هر كس كه استغاثه و دادخواهى كسى را شنيد و به يارى او نشتافت، مسلمان نيست.[24]
حضرت صادق عليه السلام فرمود:
هر كس به امور مسلمين اهتمام نداشته باشد مسلمان نيست.[25]
مسئوليت در برابر مؤمنين
خداوند در قرآن مىفرمايد:
مؤمنان همه برادرند، پس بين برادرانتان صلح برقرار سازيد و از خدا بترسيد، باشد كه مورد مرحمت و لطف قرار گيريد.[26] و مىفرمايد:
مردان و زنان مؤمن همه ولىّ و يار يكديگرند، امر به معروف و نهى از منكر مىكنند.[27] پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:
مؤمنين را مىبينى كه در دلسوزى، دوستى و محبت بين خودشان همانند بدن يك موجود زنده هستند كه اگر عضوى به درد آمد، ساير اعضا نيز با بىخوابى و تب با آن همدردى مىكنند.[28] راوى مىگويد:
به حضرت صادق عليه السلام عرض كردم: حق مؤمن بر مؤمن چيست؟ فرمود:
مىترسم بدانى و عمل نكنى و حق آنها را تضييع نمايى و حفظ نكنى. عرض كردم: لاحول ولاقوة الّا باللّه. فرمود: مؤمن هفت حق بر برادر مؤمن خود دارد كه اداى آنها واجب است و اگر حقى از اين حقوق را تضييع كرد از ولايت خدا خارج شده، اطاعت خدا را ترك نموده و از ولايت نصيبى ندارد، كوچكترين آنها اين است كه: آنچه را براى خودت دوست دارى براى برادر مؤمنت نيز دوست بدارى و آنچه را براى خود مكروه دارى براى او نيز مكروه بدارى.
دوم: با نفس و مال و زبان و دست و پايت او را كمك كنى.
سوم: وسيله رضايت او را فراهم سازى، از خشمناك كردن او اجتناب كنى و به دستورهايش عمل نمايى.
چهارم: چشم او، راهنماى او و آيينهاش باشى.
پنجم: نكند كه او گرسنه باشد و تو سير، يا تشنه باشد و تو سيراب، يا برهنه باشد و تو پوشيده.
ششم: اگر تو خادمى دارى و او ندارد، خادم خود را برايش بفرستى تا لباسهايش را بشويد، غذايش را طبخ كند و فرشش را بيندازد.
هفتم: سوگند او را تصديق نمايى، اگر مريض شد عيادتش كنى، جنازهاش را تشييع كنى، اگر حاجتى داشت در برآوردن آن مبادرت ورزى و او را وادار نكنى تا از تو سؤال كند.
اگر به اين حقوق عمل كردى، ولايت خودت را با ولايت او و ولايت او را با ولايت خدا متصل ساختهاى.[29]
مسئوليت انسان در برابر خانواده
قرآن مىفرمايد:
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، خودتان و خانوادهتان را از آتش نگه داريد، آتشى كه مردم و سنگها آتشافروز آن هستند.[30] رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
بهترين شما كسى است كه نسبت به خانوادهاش نيك رفتارتر باشد و من نسبت به خانوادهام نيك رفتارتر هستم.[31]
مسئوليت در برابر خويشان
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:
به حاضرين و غايبين امت و كسانى كه در صلب پدر و رحم مادر هستند تا قيامت، توصيه مىكنم كه صله رحم كند (با خويشانشان ارتباط برقرار سازند و خوشرفتارى كنند)، گرچه فاصله بين آنها به مدت يك سال راه باشد، زيرا صله رحم جزء دين است.[32]
حضرت باقر عليه السلام فرمود:
صله رحم اعمال انسان را پرورش مىدهد، جلو بلاها را مىگيرد، اموال را زياد مىكند، عمر را طولانى مىسازد، روزى را وسيع مىگرداند و در بين خويشان محبت به وجود مىآورد، پس بايد از خدا بترسند و صله رحم به جا آورند.[33]
مسئوليت در برابر همسايگان
اميرالمؤمنين عليه السلام به هنگام وفات فرمود:
از خدا بترسيد، از خدا بترسيد در باره همسايگانتان، زيرا پيامبر شما در اين باره توصيه كرده است. در باره همسايگان آن قدر سفارش كرد كه گمان كرديم آنها را وارث قرار مىدهد.[34] حضرت صادق عليه السلام فرمود:
ملعون است، ملعون است كسى كه همسايهاش را اذيت كند.[35] پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
هر كس كه به همسايهاش خيانت كند، گرچه به يك وجب زمين باشد، خدا آن زمين را تا طبقه هفتم همانند طوقى در گردن او مىافكند تا اين كه خدا را در قيامت ملاقات نمايد، مگر اين كه توبه كند (و فرمود:) هر كس همسايهاش را اذيت كند خدا بوى بهشت را بر او حرام خواهد كرد، و جايگاهش در جهنم خواهد بود، و بد جايگاهى است. هر كس كه حق همسايهاش را تضييع كند از ما نيست. آن قدر جبرئيل مرا درباره همسايه سفارش كرد كه گمان كردم او را شريك در ارث قرار خواهد داد.[36]
مسئوليت در برابر پدر و مادر
خداوند در قرآن مىفرمايد:
و پروردگار تو حكم نموده كه جز او هيچ كس را نپرستيد و در باره پدر و مادر احسان كنيد. چنان چه يكى از آنها يا هر دو، نزد تو پير و سالخورده شدند.
[كمتر ين آزار را به آنها نرسانيد؛ حتى] اف به آنها مگوييد، و آنان را از خود دور نگردانيد، و با احترام با آنها سخن بگوييد، و هميشه در برابر آنها تواضع و فروتنى كنيد و بگو: پروردگارا پدر و مادرم را رحمت كن، چنان كه مرا در حال كودكى پرورش دادند.[37]
مسئوليت در برابر فرزند
حضرت سجاد عليه السلام فرمود:
و امّا حق فرزندت اين است: بدانى كه او از تو و در خوبى و بدى در همين دنيا منسوب به توست. تو نيز در برابر آنچه بر آن ولايت يافتهاى، مانند: حسن ادب، دلالت بر پروردگار و كمك به او در اطاعت، مسئوليت دارى. پس در كار او مانند كسى عمل كن كه مىداند كه در احسان به او پاداش خواهد داشت و در بدى به او معاقب خواهد بود.[38] علاوه بر آن دهها مسئوليتهاى اجتماعى ديگرى، مانند: مسئوليت حكومت در برابر مردم و مردم در برابر حكومت، استاد در برابر شاگرد و شاگرد در برابر استاد، ثروتمندان در برابر مستمندان و مستمندان در برابر ثروتمندان، علما در برابر مردم و مردم در برابر علما، كارفرمايان در برابر كارگران و بالعكس، فرماندهان در برابر زيردستان و بالعكس، بزرگسالان در برابر كودكان و جوانان و بالعكس، دوستان نسبت به يكديگر، همكيشان نسبت به همديگر، مسلمين در برابر اهل ذمه، انسان در برابر ايتام و بيوه زنان و مسئوليت در برابر معلولين و سالخوردگان.
به هرحال از آيات و احاديث به خوبى استفاده مىشود كه اسلام به جنبههاى اجتماعى انسان كاملًا عنايت داشته و سعى كرده تا او را در اين طريق هدايت نمايد.
به همين جهت مسئوليتها و وظايف اجتماعى انسان بخش مهمى از آموزههاى اسلام را تشكيل مىدهد كه در تعليم و تربيت او بايد كاملًا مورد عنايت قرار گيرد.
مسئوليت انسان در برابر طبيعت
از منابع دينى استفاده مىشود كه موجودات جهان طبيعت، مسخّر انسان هستند. خداى متعال جهان طبيعت را آن چنان آفريده و به انسان قدرتى داده كه با نيروى علم و تلاش و عمل مىتواند از اسرار و شگفتىهاى جهان طبيعت پرده برداشته و براى آباد كردن جهان و بهتر زيستن خود از آنها استفاده نمايد.
قرآن مىفرمايد:
خداست كه دريا را براى شما مسخّر كرد تا كشتى به امر خدا راحت در آب حركت كند و نيز از فضل خدا طلب روزى كنيد. شايد نعمتهاى او را سپاس گوييد و آنچه را كه در آسمانها و زمين بود همه را مسخّر شما گردانيد. در اين كار نيز براى مردمى كه تفكر دارند آيات و نشانههايى وجود دارد.[39] نيز مىفرمايد:
آيا شما مشاهده نمىكنيد كه خدا انواع موجوداتى را كه در آسمان و زمين است مسخّر شما گردانيد و نعمتهاى آشكار و نهان خود را بر شما ارزانى داشت؟[40] و مىفرمايد:
خداست كه آسمانها و زمين را آفريد و باران را از آسمان نازل كرد و به وسيله آن انواع ثمرات و ميوهها و حبوبات را براى روزى شما برآورد. و كشتىها را به امر خويش مسخّر شما گردانيد تا در دريا حركت نمايند. نهرها را نيز در اختيار شما قرار داد و خورشيد و ماه را كه پيوسته در حركتاند براى شما مسخّر گردانيد و شب و روز را نيز براى شما مسخّر ساخت.[41] و مىفرمايد:
و خدايى است كه دريا را مسخّر كرد تا از گوشت تازه ماهىهاى آن تغذيه كنيد و از زيورهاى آن استخراج نموده، بپوشيد. كشتىها را مىبينى كه آبها را مىشكافند و حركت مىكنند، براى اين كه از فضل خدا طلب روزى كنيد، باشد كه شكر خدا را به جاى آوريد.[42] و مىفرمايد:
او خدايى است كه همه موجودات زمين را به منظور انتفاع شما آفريد.[43] حضرت صادق عليه السلام به مفضل فرمود:
اى مفضل! در اين معادن و آنچه از آنها استخراج مىشود تفكر كن. در جواهر مختلف كه از معادن استخراج مىشود مانند: گچ، آهك، جبسين (نوعى گچ)، زرنيخ، مرتك، قونيا، جيوه، مس، قلع، نقره، طلا، زبرجد، ياقوت، زمرد و انواع سنگها و همچنين در مورد آنچه از زمين استخراج مىشود مانند: قير، موميا، كبريت، نفت و چيزهاى ديگر، خوب بينديش. آيا بر هيچ عاقلى پوشيده است كه همه اينها ذخايرى هستند كه براى انسان در دل زمين نهاده شدهاند تا آنها را استخراج كند و در حوايج خود استفاده نمايد؟[44] اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
نسبت به بندگان خدا و بلاد او تقوا را رعايت كنيد، زيرا شما مسئول هستيد؛ حتى در مورد قطعات زمين و حيوانات.[45] از اين آيات و احاديث و مانند آن استفاده مىشود كه خداى سبحان، زمين و آسمان و آنچه در آنهاست؛ مانند: كوهها، نهرها، انواع معادن و فلزات، انواع درختان و گياهان و انواع حيوانات برّى، بحرى، اهلى و وحشى را براى انسان و به منظور استفاده او آفريده است. جهان طبيعت را با نظامى دقيق آفريده و هزاران اسرار و رموز در باطن آنها نهفته است. به انسان قدرت، عقل و روح كنجكاوى داده تا از اسرار و شگفتىهاى طبيعت پرده بردارد و چهره جهان را دگرگون سازد. زمين را آباد كند و از نعمتهاى الهى بهرهمند شود. انسان موجودى برگزيده و خليفه خداست و جهان طبيعت نيز مسخّر اوست.
چنين مسئوليت بزرگى بر عهده انسان نهاده شده است. لذا بايد قدر نعمتهاى الهى را بداند و آنها را در جاى خود صرف كند. طبايع و معادن گرانبها را از نعمتهاى الهى بداند كه براى استفاده همه انسانها آفريده شده و از اسراف و اتلاف آنها جداً اجتناب كند. آب و هوا، گياهان و درختان و درياها را محيطزيست همه انسانها و حيوانات بداند و از افساد و آلوده كردن آنها جداً خوددارى كند.
از گياهان و درختان خوب نگهدارى نمايد و در پرورش و تكميل آنها كوشا باشد.
حيوانات برّى و بحرى را موجودات زنده و زيباى الهى بداند كه مانند انسانها حق حيات دارند. در پرورش و تكثير حيوانات سودمند جديت كند و به مقدار نياز از آنها استفاده نمايد، چون براى انسان آفريده شدهاند. امّا از اذيت و آزار و اسراف و اتلاف آنها خوددارى ورزد.
به هر حال، سازندگى و آباد كردن زمين به عهده انسان نهاده شده و در تعليم و تربيت او بايد اين نكته مهم نيز كاملًا مورد عنايت و توجه قرار گيرد.
پرورش نفس انسانى
قبلًا گفته شد كه انسان با اين كه يك حقيقت بيش نيست، ولى مركب است از جهات متعددى مانند: جسم طبيعى، جسم نامى، حيوان و نفسِ مجردِ ملكوتى.
امّا حقيقت انسان همان روح مجرد ملكوتى است كه در عين وحدت، واجد همه مراتب پايينتر مىباشد.
در اين جا لازم است يادآور شويم كه در علوم عقليه به اثبات رسيده كه اگر چه نفس انسان در آغاز وجود، يك گوهر مجرد ملكوتى و برتر از ماده است، امّا در آن زمان حقيقتى ساخته شده و كامل نيست، بلكه موجودى مجرد بوده و نسبت به كمالات، بالقوه است. از جهت مرتبه نازله وجودش به بدن تعلق دارد و كارهاى مادى را انجام مىدهد و به همين لحاظ حركت و استكمال دارد.
اين موجود عجيب كه خدا در بارهاش مىفرمايد: «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الخالِقِينَ» در آغاز وجود واجد همه كمالات نيست، بلكه به تدريج ساخته و كامل مىشود و قوهها و استعدادهايش به فعليت مىرسند. انسان از آغاز وجود تا آخرين لحظههاى زندگى، پيوسته در طريق حركت و تكامل است. نهايت اين كه همه انسانها در يك طريق و به سوى يك هدف در حركت نيستند، بلكه به طور كلى در يكى از دو طريق در حركت و تكاپو هستند:
يا در طريق حيوانيت بوده و به پرورش و ارضاى غرايز و نيروهاى حيوانى و تقويت خصلتها و خوىهاى حيوانى مشغول مىشود، تا اين كه در باطن ذات به صورت يك حيوان واقعى؛ بلكه حيوانتر مىشود، زيرا نيروى عقل خويش را به استخدام غرايز و قواى حيوانى در آورده، اعمالى را انجام مىدهد كه از ساير حيوانات ساخته نيست. حيوانى است كه از طريق انسانيت و با استفاده از عقل، حيوان شده كه از ساير حيوانات، به مراتب خطرناكتر و پليدتر خواهد بود.
يا در طريق انسانيت و پرورش و تكميل فضايل و مكارم انسانى واقع مىشود و به سوى انسان كامل و قرب الى اللّه حركت مىكند تا به مقامى برسد كه از فرشتگان مقرب الهى نيز فراتر رود در اين راه به مقاماتى نائل مىشود كه فرشتگان از رسيدن بدانها عاجزند.
هدف پيامبران نيز دعوت به همين طريق بوده است. پيامبران به انسانها مىگفتند: شما انسانيد و خود انسانى خودتان را فراموش نكنيد، زندگى شما زندگى حيوانى نباشد، بلكه طورى زندگى كنيد كه در خور انسان باشد. اگر انسانيت خود را فداى تمايلات حيوانى كنيد، در زيان خواهيد بود. چه زيانى بالاتر از اين كه شخصى انسانيتاش را ناديده گرفته و از عمل به لوازم آن اعراض كند، در عوض جنبه حيوانيت خود را پرورش دهد و در صراط حيوانيت طى طريق نمايد.
قرآن مىفرمايد:
اى پيامبر به آنها بگو: زيانكاران كسانى هستند كه نفس (انسانى) و اهل بيت خودشان را در قيامت ببازند و اين است خسران آشكار.[46] حضرت على عليه السلام فرمود:
تعجب مىكنم از كسى كه براى يافتن گمشده خود تلاش مىكند، در صورتى كه نفس خود را گم كرده، ولى در صدد يافتن آن نيست.[47] بنابراين در تربيت انسان بايد به جنبه هاى انسانى او اصالت داد و در پرورش جنبه هاى حيوانى هم كارى كرد كه در خدمت نفس ملكوتى قرار گيرد، نه اين كه مزاحم او شود.[48]
[1]. تحريم( 66) آيه 6:« لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ».
[2]. صافات( 37) آيه 164:« و ما منّا الّا له مقام معلوم و إنّا لنحن الصّافون و إنّا لنحن المسبّحون».
[3]. بحارالأنوار، ج 60، ص 299: عبداللَّه بن سنان، قال سألت أبا عبداللَّه جعفر بن محمد الصادق عليه السلام، فقلت: الملائكة أفضل أم ابن آدم؟ فقال:
« قال اميرألمؤمنين عليّ بن أبي طالب عليه السلام: إنّ اللّه عزّوجّل رَكَّبَ في الملائكة عقلًا بلاشَهوةٍ، و ركّب في البهائم شهوةً بلاعقلٍ، و رَكَّبَ في بني آدم كلتيهما، فمن غَلَبَ عقلُه شهوتَه فهو خيرٌ، من الملائكةِ و من غَلَبَ شهوتُه عقَلَه فهو شَرٌّ من البهائِم».
[4]. احزاب( 33) آيه 72:« إِنّا عَرَضْنَا الأَمانَةَ عَلَى السَّمواتِ وَالأَرْضِ وَالجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْها وَحَمَلَها الإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولًا».
[5]. انسان( 76) آيات 2- 3:« إِنّا خَلَقْنا الإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْناهُ سَمِيعاً بَصِيراً* إِنّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمّا شاكِراً وَ إِمّا كَفُوراً».
[6]. بحارالأنوار، ج 5، ص 313:
جعفر بن محمد بن عمارة عن أبيه، قال: سألت الصادق جعفر بن محمد عليه السلام، فقلت له: لِمَ خَلقَ اللّه الخلق؟ فقال:« إنّ اللّهَ تبارَك و تعالى لم يَخْلُقْ خلقَه، عبثاً و لم يَتْرُكْهم سُدىً، بل خَلَقَهم لإِظهارِ قُدرتِهً و ليُكَلّفَهم طاعَته، فَيستوجبوا بذلك رضوانَه، و ما خَلَقَهم ليَجلِبَ منهم منَفعةً، ولا لِيدُفِعَ بهم مضّرةً، بل خَلَقَهم لِيَنَفعَهم و يُوصِلَهم إلى نعيمِ الأبدِ».
[7]. مؤمنون( 23) آيه 115:« أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَأَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ».
[8]. صحيح مسلم، ج 3، ص 459:
« ألا كُلُّكم راعٍ و كُلّكُم مَسؤولٌ عن رعيّتهِ. فالأمير الذي على الناس راعٍ و هو مسؤول عن رعيّتِه، و الرجلُ راعٍ على أهلِ بيتِه و هو مسؤولٌ عنهم. و المرأةُ راعِيةٌ على بيت بعلِها و وُلدِه و هي مسؤولةٌ عنهم، و العبدُ راعٍ على مالِ سيّدهِ و هو مسؤولٌ عنه. ألا فكُلّكُم راعٍ و كُلّكُم مسؤول عن رعيّتهِ».
[9]. ذاريات( 51) آيه 56:« وَما خَلَقْتُ الجِنَّ وَالإِنْسَ إِلّا لِيَعْبُدُونِ».
[10]. محمد( 47) آيه 33:« يا أَيُّها الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَلا تُبْطِلُوا أَعْمالَكُمْ».
[11]. بقره( 2) آيه 21:« يا أَ يُّهَا النّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ».
[12]. تحف العقول، ص 262:
« فأمّا حقُّ اللّهِ الأكبرِ فإنّك تَعبُده لاتُشرِك به شيئاً؛ فإذا فَعلتَ ذلك بإخلاصٍ جعل لك على نفسِه أن يَكفيك أمرَ الدنيا و الآخرِة، و يَحفَظَ لك ما تُحِبُّ منهما».
[13]. نجم( 53) آيه 39:« وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِ نْسان إِلّا ما سَعى».
[14]. بقره( 2) آيه 286:« لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلّا وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَعَلَيْها ما اكْتَسَبَتْ».
[15]. همان، آيه 281:« ثُمَّ تُوَفّى كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَهُمْ لا يُظْلَمُونَ».
[16]. تحريم( 66) آيه 6:« يا أَيُّها الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ ناراً وَقُودُها النّاسُ وَالحِجارَةُ».
[17]. تحفالعقول، ص 262:
« و أمّا حقّ نفسك عليك: فإن تَستوفيها في طاعةِ اللّه، فُتؤدّى إلى لسانك حقَّه، و إلىِ سمعك حقَّه، و إلى بصرك حقه و الى يدك حقَّها، و إلى رجلك حقَّها و إلى بطنك حقَّه، و إلى فرجك حقَّه، و تستعينُ باللّه على ذلك».
[18]. كافى، ج 2، ص 164:
« الخَلقُ عيالُ اللّهِ، فأَحَبُّ الخلقِ إلى اللّهِ من نَفَع عيالَ اللّهِ، و أَدخلَ على أهل بيتٍ سروراً».
[19]. همان، ص 208:
« عليكم بالنُصحِ في خَلقِه، فلن تَلقاه بعملٍ أفضلَ منه».
[20]. بحارالأنوار، ج 75، ص 23:
« خيرُ النّاس مَن انتَفَع به الناسُ».
[21]. همان، ج 74، ص 319:
« انّ للّه عباداً في الأرض يَسعونَ في حوائجِ الناس هم الآمنون يوم القيامة».
[22]. همان، ص 339:
سئل رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: من أحبُّ الناسِ؟« قال أنفعُ الناسِ للناسِ».
[23]. مائده( 5) آيه 3:« وَتَعاوَنُوا عَلَى البِرِّ وَالتَّقْوى وَلا تَعاوَنُوا عَلَى الإِثْمِ وَالعُدْوانِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ العِقابِ».
[24]. بحارالأنوار، ج 74، ص 339:
« مَن أَصبَح و لايَهتمَّ بأمورِ المسلمين فليسَ منهم، و من يَسَمعُ رجلًا يُنادي يا للمسلمين فلم يُجِبْه فليس بمسلمٍ».
[25]. همان، ص 338: « من لم يهتمّ بأمور المسلمين فليس بمسلم».
[26]. حجرات( 49) آيه 10:« إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ».
[27]. توبه( 9) آيه 71:« وَالمُؤْمِنُونَ وَالمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ المُنْكَرِ».
[28]. نهج الفصاحه، ص 228:
« تَرى المؤمنينَ في تراحمِهم و توادِّهم و تعاطِفهم كَمثَلِ الجسدِ إذا اشتكى عضواً تداعى له سائرُ جَسدِهِ بالسهر و الحُمى».
[29]. بحارالأنوار، ج 74، ص 234:
عن المعلَّى بن خُنَيسٍ قال: قلت لأبى عبداللَّه عليه السلام: ما حقُّ المؤمن على المؤمن؟ قال: اٍنّي عليك شفيقٌ، إنّي أخافُ أن تَعلمَ و لاتَعمَلَ، و تُضَيَّع ولاتحفَظَ، قال فقلت: لاحولَ ولاقّوةَ إلّا باللّه. قال: للمؤمن على المؤمن سبعةُ حقوقٍ واجبةٍ ليس منها حقَّ إلّا و هو واجب على أخيه، إن ضَيَّع منها حقّاً خرج من ولايةِ اللّه و ترك طاعته و لم يكن لهَ فيها نصيبٌ.
أيسر حقّ منها ان تُحِبّ له ما تحبّ لنفسك و أن تَكره له ما تَكره لنفسك. و الثاني: أن تعينه بنفسك و مالك و لسانك و يديك و رجليك. و الثالث: أن تَتبعَ رضاه و تَجتَنِبَ سخَطَه و تُطيع أمَره. و الرابع: ان تكون عينَه و دليلَه و مرآتَه. و الخامس، لاتَشَبع و يَجوعُ و تُروى وَ يظَمأ، و تُكسى و يُعرى. و السادس: أن يكون لك خادم و ليس له خادمٌ أو لك امرأة تقوم عليك و ليس له امرأة تقوم عليه أن تَبعث خادمك تَغسِلُ ثيابَه و تَصنَعُ طعامَه و تُهيّئى فراشَه. و السابع: أن تبرّ قَسَمه، و تُجيب دعوتَه، و تَعودَ مرضتَه و تَشهَد جنازَتَه، و إن كانت له حاجةٌ تُبادِر إلى قضائِها، ولا تُكَلِّفَه أن يَسَألَكها، فإذا فعلتَ ذلك وَصَلْتَ ولايَتك بولايِته و ولايَته بولايةِ اللّه عزّوجلٍ.
[30]. تحريم( 66) آيه 6:« يا أَيُّها الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ ناراً وَقُودُها النّاسُ وَالحِجارَةُ».
[31]. وسائلالشيعه، ج 14، ص 122: « خيرُكم خيرُكم لأهله و أنا خيركم لأهلي».
[32]. بحارالأنوار، ج 74، ص 114: « أوصي الشاهدَ من أمّتي و الغائبَ منهم و مَن في أصلاب الرجال و أرحام النساء إلى يوم القيامة أن يَصِلَ الرحم و إن كانت منه على ميسرةِ سنةٍ، فإنّ ذلك من الدين».
[33]. همان، ص 118: صلةُ الرحِم تُزَكّي الأعمالَ و تَدفعُ البلوى و تُنمي الأموالَ و تُنسئ له في عمره، و تُوَسِّعُ له في رزقه، و تُحَبِّبُ في أهل بيتِه، فليّتق اللّهَ و لَيصِل رحمَه».
[34]. همان، ج 17، ص 153: « اللّه! اللّه! في جيرانِكم فإنّه وصيّة نبيِّكم مازال يوصي بهم حتىَ ظَننّا انّه سيُورِثُهم».
[35]. همان، ج 74، ص 153: « ملعون ملعون من آذا جارَه».
[36]. همان، ص 150: « من خان جارَه شِبراً من الأرض جَعَلها اللّه طوقاً في عُنُقِه من تُخوم الأرضيِن السابعةِ حتى يلقَى اللّهُ يوم القيامةِ مطوّقاً إلّاأن يتوبَ و يَرجَعَ و قال: من آذى جارَه حرّم اللهُ عليه ريحَ الجنّةِ و مأواه جهنَّم و بِئسَ المصير و من ضَيَّع حقَّ جارِه فليسَ منّا، و مازال جبرئيلُ يوصيني بالجارِ حتى طننتُ أنّه سيُورِثه».
[37]. اسراء( 17) آيه 23:« وَقَضى رَبُّكَ أَ لّاتَعْبُدُوا إِلّا إِيّاهُ وَبِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً إِمّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَلاتَنْهَرْهُما وَقُلْ لَهُما قَوْلًا كَرِيماً* وَاخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّيانِى صَغِيراً».
[38]. بحارالأنوار، ج 74، ص 6: « و أمّا حقّ ولدك: فأن تعلم أنّه منك و مضاف إليك في عاجل الدنيا بخيره و شرّه و أنك مسؤول عمّا ولّيتَه من حسن الأدب والدلاته على ربّه عزّوجّل و المعونة على طاعته، فَاعمَل في أمره عمل من يَعلم أنّه مُثابٌ على الأحسان إليه، معاقب على الأساءَةِ إليه».
[39]. جاثيه( 45) آيات 12- 13:« اللَّهُ الَّذِى سَخَّرَ لَكُمُ البَحْرَ لِتَجْرِىَ الفَلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ* وَسَخَّرَ لَكُمْ ما فِى السَّمواتِ وَما فِى الأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ إِنَّ فِى ذ لِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ».
[40]. لقمان( 31) آيه 20:« أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِىالسَّمواتِ وَما فِى الأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَباطِنَةً».
[41]. ابراهيم( 14) آيه 32:« اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ السَّمواتِ وَالأَرضَ وَأَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الَّثمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ وَسَخَّرَ لَكُمُ الفُلْكَ لِتَجْرِىَ فِى البَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَكُمُ الأَنْهارَ* وَسَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَالقَمَرَ دائِبَيْنِ وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهارَ».
[42]. نحل( 16) آيه 13:« وَهُوَ الَّذِى سَخَّرَ البَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِيّاً وَتَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها وَتَرىَ الفُلكَ مَواخِرَ فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ».
[43]. بقره( 2) آيه 29:« هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَكُمْ ما فِى الأَرضِ جَمِيعاً».
[44]. بحارالأنوار، ج 60، ص 186:
« فكّر يا مفضّل في هذه المعادنِ و ما يَخرُج منها من الجواهرِ المختلفة مثل الجصّ و الكَلَسِ و الجبسين، و الزرانيخ، و المرتك، و القونيا، و الزيبق، و النحاس، و الرصاص، و الفضَّة، و الذهب، و الزبرجد، و الياقوت، و الزمرّد، و ضروب الحجارة، و كذلك ما يخرج منها من القار، و الموميا، و الكبريت، و النفط، و غير ذلك ممّا يستعمله الناس في مآربهم، فهل يخفى على ذي عقل أنّ هذه كلّها ذخائر ذخرت للإنسان في هذه الأرض ليَستخرَجَها فيَستعملَها عند الحاجة إليها».
[45]. نهج البلاغه، خطبه 167: « اتقوا اللّهَ في عباده و بلاده، فإنّكم مسؤولون حتى عن البقاعِ و البهائمِ».
[46]. زمر( 39) آيه 15:« قُلْ إِنَّ الخاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ القِيامَةِ أَلا ذ لِكَ هُوَ الخُسْرانُ المُبِينُ».
[47]. غررالحكم، ص 455:« عجبتُ لمن يُنشِد ضالّتَه و قد أضلَّ نفسَه فلَا يطلُبها».
[48] امينى، ابراهيم، اسلام و تعليم و تربيت، 1جلد، بوستان كتاب (انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم) - قم، چاپ: سوم، 1387.