انسان و مسئولیت پذیرى
در میان موجودات، انسان ویژگى خاصى دارد که همان لیاقت تکلیفپذیرى است، در صورتى که موجودات دیگر چنین لیاقتى را ندارند.
از آنجا که جمادات و نباتات علم و ادراک و اراده ندارند، شایسته تکلیف هم نیستند و در برابر اعمالشان مسئولیت ندارند. حیوانات نیز با این که نسبت به اعمالشان شعور، احساس و اراده دارند. لیکن چون فاقد عقلاند، نمىتوانند در آثار و عواقب کار خود بیندیشند تا بدین وسیله غرایز و امیال خود را کنترل کنند.
به همین جهت استعداد پذیرش تکلیف را ندارند. حیوانات در برابر نیروى شهوت و غضب تسلیم محض هستند و نمىتوانند در چهار چوب ضوابط، قوانین و مقررات زندگى کنند.
همچنین ملائکه لیاقت تکلیفپذیرى و امر و نهى و تشریع را ندارند. آنها موجوداتى فوق ماده و مادّیات هستند، بلکه عقل محض مىباشند، از نیروى شهوت و غضب برخوردار نیستند و حرکت، تکامل و تنزل ندارند. مسئولیت و وظیفه آنها روشن است و همان راه را طى مىکنند. عصیان و تخلف در باره آنها تصور نمىشود، لذا آنها هم نیازى به راهنمایى و تشریع قانون و تکلیف ندارند. خدا در باره آنها مىفرماید:
هرگز نافرمانى خدا را نخواهند کرد و به دستورهایش عمل خواهند کرد.[1] و مىفرماید:
و هیچ یک از ما (فرشتگان) نیست، جز این که مقام و جایگاه معلومى دارد، و همه (براى انجام فرمانهاى خدا) صف کشیدهایم و به تسبیح و ستایش او مشغولیم.[2] امّا انسان از آفرینش ویژهاى برخوردار است؛ یعنى از یک طرف موجودى است مادى که از روح نباتى و حیوانى برخوردار مىباشد. در این مرحله، یک جسم نامى است و از خصایص تغذیه، نمو و تولید مثل برخوردار مىباشد و یک حیوان است که غرایز و خصایص حیوانى- مانند احساس، شعور، ادراک، اراده، حرکت با اراده، غریزه شهوت، غریزه غضب و مانند آن- در وجودش نهاده شده است.
از طرف دیگر داراى روح مجرد ملکوتى و عقل انسانى است که به وسیله آن مىتواند در عواقب و آثار کارهاى خود بیندیشد و از این طریق خواستها و امیال نفسانى خویش را کنترل و مهار کند.
از سوى دیگر موجودى است آزاد و مختار که مىتواند راه سعادت و کمال خویش را بیابد و با علم و اراده و اختیار آن را برگزیند و دنبال کند.
عبداللَّه بن سنان مىگوید؟
به امام صادق علیه السلام عرض کردم: آیا ملائکه افضلاند یا آدمىزادگان؟ فرمود:
امیرالمؤمنین على بن ابى طالب علیه السلام فرمود: خداى سبحان ملائکه را از عقل بدون شهوت بیافرید و در حیوانات شهوت را بدون عقل قرار داد. امّا در آدمىزاد عقل و شهوت را با هم ترکیب کرد. پس هر کس که عقلش بر شهوتش غلبه نماید او از ملائکه بهتر است و هر کس که شهوتش بر عقلش چیره شود، از حیوانات بدتر خواهد بود.[3] در اثر همین آفرینش ویژه است که انسان مىتواند مورد تکلیف و امر و نهى قرار گیرد، و مسئولیت و امانت الهى را بپذیرد.
در قرآن آمده:
ما امانت خود را (تکلیف) بر آسمانها و زمین عرضه داشتیم، پس آنها (در اثر عدم لیاقت) از تحمل آن امتناع ورزیدند و ترسیدند، لیکن انسان امانت ما را پذیرفت، زیرا انسان ستمکار و نادان است.[4] بعضى مفسرین امانت را در این آیه به تکلیف تفسیر کردهاند؛ یعنى خداى متعال تکلیف را بر زمین و آسمان عرضه داشت، لیکن در اثر عدم لیاقت و استعداد ذاتى براى پذیرش تکلیف، از پذیرفتن آن امتناع ورزیدند، آفرینش آنها چنان بود که نمىتوانستند در محدوده تشریع قوانین و امر و نهىها زندگى کنند، چون علم، اراده و اختیار نداشتند. آنها مسخّر اراده الهى بودند و تخلف و عصیان برایشان تصور نداشت. امّا انسان در اثر آفرینش ویژهاش مىتوانست
تکلیف را بپذیرد و پذیرفت. چون ظلوم و جهول بود، یعنى ستم و جهل دربارهاش امکان داشت. لیاقت و استعداد این را داشت که مورد تکلیف و امر و نهى قرار گیرد. لذا نیاز داشت تا برنامه زندگى حرکت و تکاملش را از جانب خدا دریافت کند. به همین جهت، مقتضاى لطف الهى که وسیله تکامل هر موجودى را در اختیارش نهاده، چنین بود که برنامه تکامل و سعادت انسان نیز به وسیله پیامبران ارسال کرده و در اختیارش قرار دهد. در قرآن مىفرماید:
ما آدمى را از نطفهاى آمیخته بیافریدیم. تا او را امتحان کنیم، پس او را شنوا و بینا ساختیم. راه را به او نشان دادیم، یا سپاسگزار است یا ناسپاس.[5] موضوع مسئولیت داشتن و مکلف بودن انسان امرى است مسلم و پیامبران مبعوث شدند تا این مسئولیت بزرگ را بر انسانها عرضه بدارند و در انجام آن یار و مددکارشان باشند.
محمد بن عماره مىگوید:
از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم: چرا خدا بندگان را بیافرید؟ فرمود: خداى تبارک و تعالى بندگانش را عبث نیافرید و آنها را باطل و بیهوده رها نکرد، بلکه آنها را آفرید تا قدرت خود را اظهار نماید و طاعتش را بر آنان تکلیف کند، تا به این وسیله مستوجب رضوان الهى قرار گیرند. خدا بندگان را نیافرید تا از آنها نفعى ببرد یا به وسیله آنها از خودش دفع ضررى بکند، بلکه بیافرید تا به آنان نفعىبرساند و آنها را به نعمتهاى ابدى آخرت نائل گرداند.[6]
خدا در قرآن مىفرماید:
آیا گمان مىکنید شما را عبث و بیهوده بیافریدیم و به سوى ما باز نمىگردید؟[7] بنابراین، انسان موجودى است مسئول و مکلف. مسئولیت انسان همگانى است. هر انسانى در برابر دیگران و بالاخص در برابر زیردستان خود مسئولیت دارد.
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود:
همه شما نگهبان و مدبر هستید. همه شما نسبت به زیردستان خود مسئولاید.
پس والى و امیر نسبت به رعیت خود مسئولیت دارد. مرد سرپرست خانواده است و نسبت به آنها وظیفه دارد. زن نگهبان خانه شوهر و فرزندان اوست و نسبت به آنها مسئولیت دارد. بنده هم نگهبان اموال مولاى خود مىباشد و در این باره مسئولیت دارد. آگاه باشید که همه شما بندگان هستید و نسبت به رعیت خود مسئولیت دارید.[8]
مسئولیتهاى انسان
وظایف متعددى بر عهده انسان نهاده شده که در چهار نوع خلاصه مىشود:
1. مسئولیت در برابر خدا، 2. مسئولیت در برابر خودش، 3. مسئولیت اجتماعى در برابر انسانهاى دیگر، 4. مسئولیت در برابر موجودات طبیعى و محیط زیست.
مسئولیت انسان در برابر خدا
انسان عقلًا و شرعاً موظف است آفریدگار جهان را که مالک حقیقى و ولى نعمت همه موجودات است بشناسد و در برابرش خضوع و عبادت کند. در برابر دستورها و فرمانهایش که به وسیله پیامبران ارسال شده، تسلیم محض باشد.
برنامه زندگى را از خدا بگیرد و بدانها عمل نماید.
خدا در قرآن مىفرماید:
جن و انس را نیافریدم جز این که مرا عبادت کنند.[9] و مىفرماید:
اى کسانى که ایمان آوردهاید، خدا و رسول او را اطاعت کنید و اعمالتان را باطل نسازید.[10] نیز مىفرماید:
اى مردم! پروردگارتان را بپرستید که شما و پیشینیان شما را آفریده است، شاید پارسا و با تقوا شوید.[11] حضرت سجاد علیه السلام در رساله حقوق فرمود:
حق بزرگ خدا بر تو این است که تنها او را پرستش کنى و در عبادت چیزى را شریک او قرار ندهى، اگر با اخلاص این عمل را انجام دهى، خدا نیز اصلاح امور دنیا و آخرت تو را بر عهده مىگیرد و آنچه را دوست دارى برایت نگه مىدارد.[12]
مسئولیت انسان در برابر خودش
براى هر موجودى کمالى مقرر شده که غایت و هدف اوست. در نظام تکوین همه امکانات و شرایط لازم براى نیل به هدف، برایش پیشبینى شده و طبعاً همه موجودات مادى به سوى هدف خود در حرکتاند، لیکن نه علم به هدف دارند و نه راه را خود انتخاب کردهاند بلکه آفریدگار جهان است که نظام هستى را این چنین تنظیم کرده که هر موجودى تکویناً به سوى غایت و کمال ممکن خود رهسپار باشد و جز این چارهاى ندارد.
بنابراین، انواع موجودات این جهان با هدایت تکوینى به کمال ممکن و غایت وجودى خویش مىرسند، لیکن خود در این باره مسئولیت و اختیارى ندارند؛ حتى حیواناتى که از احساس و شعور برخوردار بوده و اعمال و حرکاتشان را با اراده انجام مىدهند، نیز افعالشان اختیارى نیست، بلکه مقهور غرایز خود هستند.
در بین تمام موجودات، تنها انسان است که مسئولیت پرورش و تکمیل نفس خود را برعهده دارد. براى نوع انسان نیز هدف و غایتى پیشبینى و مقرر شده و وسیله نیل به هدف نیز در اختیارش نهاده شده است. خدایى که همه موجودات را از هدایت به غایت و کمال مطلوب محروم نکرده، انسان را نیز از این لطف بىبهره نساخته است. لیکن هدایت انسان تشریعى است، نه تکوینى. براى سعادت و کمال انسان نیز برنامه و قوانینى تدوین کرده و به وسیله پیامبران در اختیارش قرار داده است. پیامبران آمدند تا صراط مستقیم تکامل انسانیت را در اختیار انسانها قرار دهند و در پیمودن این راه یار و مددکارشان باشند، ولى انسان در انتخاب راه سعادت یا شقاوت، آزاد و مختار است و مسئولیت پرورش و تکمیل نفس خویش را خود بر عهده دارد و جز از طریق سعى و تلاش چیزى عایدش نخواهد شد.
خدا در قرآن مىفرماید:
به انسان چیزى نمىرسد، جز آنچه را که در رسیدن به آن سعى و کوشش کرده است.[13] و مىفرماید:
خدا هیچ کس را تکلیف نمىکند، مگر به مقدار توانایىاش. نیکىهایى که کسب کرده به سود خود او و بدىهایش نیز به زیان خود او خواهد بود.[14] نیز مىفرماید:
پس هر نفسى جزاى آنچه را که کسب کرده خواهد دید و مورد ستم قرار نخواهند گرفت.[15] و مىفرماید:
اى کسانى که ایمان آوردهاید! نفس خود و خانوادهتان را از آتش دوزخ حفظ کنید؛ آتشى که مردم و سنگها آتش افروز آن هستند.[16]
حضرت سجاد علیه السلام فرمود:
حق نفست بر تو این است که او را در اطاعت خدا در آورى و حقش را با زبانت بپردازى و حقِ گوش، چشم، دست، پا، شکم و عورت را نیز ادا کنى و در این باره، از خدا استمداد جویى.[17] به هرحال، جمادات، نباتات و حیوانات براساس شرایط و اوضاع تکوینى ساخته شده و پرورش مىیابند و خود در این باره نقش آزادانهاى ندارند، ولى سازنده انسان خود اوست و در این باره نقش آگاهانه و آزادانهاى دارد. او از نیروى عقل بهره گرفته، راه خود را مىیابد و طبق دلخواه خویش انتخاب مىکند. انسان از جهت خصلتها و خوىها موجودى است بالقوه و در آغاز تولد از هر گونه خصلتى خالى است، امّا خصلتپذیر مىباشد. تدریجاً خصلتها را مىپذیرد و به عنوان ابعاد ثانوى بر وجودش عارض شده و او را شکل مىدهند. بنابراین، انسان سازنده خویش است و این مسئولیت بزرگ بر دوش خودش نهاده شده است. هر یک از اعضا و جوارح انسان نیز بر او حقى دارند که نسبت به اداى آنها وظیفه دارد.
مسئولیت انسان در برابر اجتماع
انسان موجودى اجتماعى است، آفرینش ویژهاش چنان است که به سوى اجتماع و زندگى در جمع گرایش دارد. زندگى اجتماعى انسانها از یک نوع ارتباط و هماهنگى مخصوصى برخوردار است و بدون تعاون و تشریک مساعى نمىتوانند نیازهاى خود را تأمین کنند. فعالیتهاى آنها ماهیت اجتماعى دارد و ناچارند کارها را بین خودشان تقسیم نمایند. هم به دیگران نفع برسانند و هم از منافع آنان برخوردار گردند. از این رو باید به یک سلسله ضوابط و آداب اجتماعى تقیّد داشته باشند، زیرا تخلف از مقررات اجتماعى نظم را برهم مىزند و آرامش را از افراد سلب مىکند.
بىتردید صلاح، فساد، ترقى و تنزل جامعه در صلاح، فساد، سعادت و شقاوت افراد تأثیر فراوانى دارد، زیرا افراد در جمع زندگى مىکنند و تربیت مىشوند و از دیگران الگو مىگیرند، پس باید خواستها و تمایلات یکدیگر را نیز منظور بدارند.
بنابراین، انسان باید خود را از جامعه و جامعه را از خود بداند. سعادت جامعه را سعادت خود و انحطاط آن را انحطاط خویش بداند.
موضوع مسئولیت اجتماعى انسان در احادیث با عنوانهاى مختلفى بیان شده که به طور اجمال به آنها اشاره مىشود:
مسئولیت در برابر خلق خدا
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود:
بندگان عیال خدا هستند، پس بهترین مردم نزد خدا کسى است که بیش تربه عیال خدا سود برساند و خانوادهاى را خشنود سازد.[18] حضرت صادق علیه السلام فرمود:
براى رضاى خدا ناصح و خیرخواه بندگان باشید که عملى را بهتر از آن نزد خدا نخواهید برد.[19]
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
بهترین فرد کسى است که مردم از وجودش سود مىبرند.[20] حضرت موسى بن جعفر علیه السلام فرمود:
خداى را در زمین بندگانى است که در تأمین حوایج مردم کوشش مىکنند و اینها هستند که در قیامت از عذاب در امان خواهند بود.[21] حضرت صادق علیه السلام فرمود:
از رسول خدا صلى الله علیه و آله سؤال شد: محبوبترین مردم نزد خدا کیست؟ فرمود:
کسى که بیش ترنفعش به مردم برسد.[22] قرآن نیز مىفرماید:
در نیکوکارى و تقوا به یکدیگر کمک کنید ولى بر معصیت و ستمکارى کمک نکنید و از خدا بترسید که شدید العقاب است.[23]
مسئولیت در برابر مسلمین
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:
هر کس (شب را) صبح کرد درحالىکه به امور مسلمین اهتمام نداشت، مسلمان نیست و هر کس که استغاثه و دادخواهى کسى را شنید و به یارى او نشتافت، مسلمان نیست.[24]
حضرت صادق علیه السلام فرمود:
هر کس به امور مسلمین اهتمام نداشته باشد مسلمان نیست.[25]
مسئولیت در برابر مؤمنین
خداوند در قرآن مىفرماید:
مؤمنان همه برادرند، پس بین برادرانتان صلح برقرار سازید و از خدا بترسید، باشد که مورد مرحمت و لطف قرار گیرید.[26] و مىفرماید:
مردان و زنان مؤمن همه ولىّ و یار یکدیگرند، امر به معروف و نهى از منکر مىکنند.[27] پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود:
مؤمنین را مىبینى که در دلسوزى، دوستى و محبت بین خودشان همانند بدن یک موجود زنده هستند که اگر عضوى به درد آمد، سایر اعضا نیز با بىخوابى و تب با آن همدردى مىکنند.[28] راوى مىگوید:
به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم: حق مؤمن بر مؤمن چیست؟ فرمود:
مىترسم بدانى و عمل نکنى و حق آنها را تضییع نمایى و حفظ نکنى. عرض کردم: لاحول ولاقوة الّا باللّه. فرمود: مؤمن هفت حق بر برادر مؤمن خود دارد که اداى آنها واجب است و اگر حقى از این حقوق را تضییع کرد از ولایت خدا خارج شده، اطاعت خدا را ترک نموده و از ولایت نصیبى ندارد، کوچکترین آنها این است که: آنچه را براى خودت دوست دارى براى برادر مؤمنت نیز دوست بدارى و آنچه را براى خود مکروه دارى براى او نیز مکروه بدارى.
دوم: با نفس و مال و زبان و دست و پایت او را کمک کنى.
سوم: وسیله رضایت او را فراهم سازى، از خشمناک کردن او اجتناب کنى و به دستورهایش عمل نمایى.
چهارم: چشم او، راهنماى او و آیینهاش باشى.
پنجم: نکند که او گرسنه باشد و تو سیر، یا تشنه باشد و تو سیراب، یا برهنه باشد و تو پوشیده.
ششم: اگر تو خادمى دارى و او ندارد، خادم خود را برایش بفرستى تا لباسهایش را بشوید، غذایش را طبخ کند و فرشش را بیندازد.
هفتم: سوگند او را تصدیق نمایى، اگر مریض شد عیادتش کنى، جنازهاش را تشییع کنى، اگر حاجتى داشت در برآوردن آن مبادرت ورزى و او را وادار نکنى تا از تو سؤال کند.
اگر به این حقوق عمل کردى، ولایت خودت را با ولایت او و ولایت او را با ولایت خدا متصل ساختهاى.[29]
مسئولیت انسان در برابر خانواده
قرآن مىفرماید:
اى کسانى که ایمان آوردهاید، خودتان و خانوادهتان را از آتش نگه دارید، آتشى که مردم و سنگها آتشافروز آن هستند.[30] رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
بهترین شما کسى است که نسبت به خانوادهاش نیک رفتارتر باشد و من نسبت به خانوادهام نیک رفتارتر هستم.[31]
مسئولیت در برابر خویشان
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود:
به حاضرین و غایبین امت و کسانى که در صلب پدر و رحم مادر هستند تا قیامت، توصیه مىکنم که صله رحم کند (با خویشانشان ارتباط برقرار سازند و خوشرفتارى کنند)، گرچه فاصله بین آنها به مدت یک سال راه باشد، زیرا صله رحم جزء دین است.[32]
حضرت باقر علیه السلام فرمود:
صله رحم اعمال انسان را پرورش مىدهد، جلو بلاها را مىگیرد، اموال را زیاد مىکند، عمر را طولانى مىسازد، روزى را وسیع مىگرداند و در بین خویشان محبت به وجود مىآورد، پس باید از خدا بترسند و صله رحم به جا آورند.[33]
مسئولیت در برابر همسایگان
امیرالمؤمنین علیه السلام به هنگام وفات فرمود:
از خدا بترسید، از خدا بترسید در باره همسایگانتان، زیرا پیامبر شما در این باره توصیه کرده است. در باره همسایگان آن قدر سفارش کرد که گمان کردیم آنها را وارث قرار مىدهد.[34] حضرت صادق علیه السلام فرمود:
ملعون است، ملعون است کسى که همسایهاش را اذیت کند.[35] پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:
هر کس که به همسایهاش خیانت کند، گرچه به یک وجب زمین باشد، خدا آن زمین را تا طبقه هفتم همانند طوقى در گردن او مىافکند تا این که خدا را در قیامت ملاقات نماید، مگر این که توبه کند (و فرمود:) هر کس همسایهاش را اذیت کند خدا بوى بهشت را بر او حرام خواهد کرد، و جایگاهش در جهنم خواهد بود، و بد جایگاهى است. هر کس که حق همسایهاش را تضییع کند از ما نیست. آن قدر جبرئیل مرا درباره همسایه سفارش کرد که گمان کردم او را شریک در ارث قرار خواهد داد.[36]
مسئولیت در برابر پدر و مادر
خداوند در قرآن مىفرماید:
و پروردگار تو حکم نموده که جز او هیچ کس را نپرستید و در باره پدر و مادر احسان کنید. چنان چه یکى از آنها یا هر دو، نزد تو پیر و سالخورده شدند.
[کمتر ین آزار را به آنها نرسانید؛ حتى] اف به آنها مگویید، و آنان را از خود دور نگردانید، و با احترام با آنها سخن بگویید، و همیشه در برابر آنها تواضع و فروتنى کنید و بگو: پروردگارا پدر و مادرم را رحمت کن، چنان که مرا در حال کودکى پرورش دادند.[37]
مسئولیت در برابر فرزند
حضرت سجاد علیه السلام فرمود:
و امّا حق فرزندت این است: بدانى که او از تو و در خوبى و بدى در همین دنیا منسوب به توست. تو نیز در برابر آنچه بر آن ولایت یافتهاى، مانند: حسن ادب، دلالت بر پروردگار و کمک به او در اطاعت، مسئولیت دارى. پس در کار او مانند کسى عمل کن که مىداند که در احسان به او پاداش خواهد داشت و در بدى به او معاقب خواهد بود.[38] علاوه بر آن دهها مسئولیتهاى اجتماعى دیگرى، مانند: مسئولیت حکومت در برابر مردم و مردم در برابر حکومت، استاد در برابر شاگرد و شاگرد در برابر استاد، ثروتمندان در برابر مستمندان و مستمندان در برابر ثروتمندان، علما در برابر مردم و مردم در برابر علما، کارفرمایان در برابر کارگران و بالعکس، فرماندهان در برابر زیردستان و بالعکس، بزرگسالان در برابر کودکان و جوانان و بالعکس، دوستان نسبت به یکدیگر، همکیشان نسبت به همدیگر، مسلمین در برابر اهل ذمه، انسان در برابر ایتام و بیوه زنان و مسئولیت در برابر معلولین و سالخوردگان.
به هرحال از آیات و احادیث به خوبى استفاده مىشود که اسلام به جنبههاى اجتماعى انسان کاملًا عنایت داشته و سعى کرده تا او را در این طریق هدایت نماید.
به همین جهت مسئولیتها و وظایف اجتماعى انسان بخش مهمى از آموزههاى اسلام را تشکیل مىدهد که در تعلیم و تربیت او باید کاملًا مورد عنایت قرار گیرد.
مسئولیت انسان در برابر طبیعت
از منابع دینى استفاده مىشود که موجودات جهان طبیعت، مسخّر انسان هستند. خداى متعال جهان طبیعت را آن چنان آفریده و به انسان قدرتى داده که با نیروى علم و تلاش و عمل مىتواند از اسرار و شگفتىهاى جهان طبیعت پرده برداشته و براى آباد کردن جهان و بهتر زیستن خود از آنها استفاده نماید.
قرآن مىفرماید:
خداست که دریا را براى شما مسخّر کرد تا کشتى به امر خدا راحت در آب حرکت کند و نیز از فضل خدا طلب روزى کنید. شاید نعمتهاى او را سپاس گویید و آنچه را که در آسمانها و زمین بود همه را مسخّر شما گردانید. در این کار نیز براى مردمى که تفکر دارند آیات و نشانههایى وجود دارد.[39] نیز مىفرماید:
آیا شما مشاهده نمىکنید که خدا انواع موجوداتى را که در آسمان و زمین است مسخّر شما گردانید و نعمتهاى آشکار و نهان خود را بر شما ارزانى داشت؟[40] و مىفرماید:
خداست که آسمانها و زمین را آفرید و باران را از آسمان نازل کرد و به وسیله آن انواع ثمرات و میوهها و حبوبات را براى روزى شما برآورد. و کشتىها را به امر خویش مسخّر شما گردانید تا در دریا حرکت نمایند. نهرها را نیز در اختیار شما قرار داد و خورشید و ماه را که پیوسته در حرکتاند براى شما مسخّر گردانید و شب و روز را نیز براى شما مسخّر ساخت.[41] و مىفرماید:
و خدایى است که دریا را مسخّر کرد تا از گوشت تازه ماهىهاى آن تغذیه کنید و از زیورهاى آن استخراج نموده، بپوشید. کشتىها را مىبینى که آبها را مىشکافند و حرکت مىکنند، براى این که از فضل خدا طلب روزى کنید، باشد که شکر خدا را به جاى آورید.[42] و مىفرماید:
او خدایى است که همه موجودات زمین را به منظور انتفاع شما آفرید.[43] حضرت صادق علیه السلام به مفضل فرمود:
اى مفضل! در این معادن و آنچه از آنها استخراج مىشود تفکر کن. در جواهر مختلف که از معادن استخراج مىشود مانند: گچ، آهک، جبسین (نوعى گچ)، زرنیخ، مرتک، قونیا، جیوه، مس، قلع، نقره، طلا، زبرجد، یاقوت، زمرد و انواع سنگها و همچنین در مورد آنچه از زمین استخراج مىشود مانند: قیر، مومیا، کبریت، نفت و چیزهاى دیگر، خوب بیندیش. آیا بر هیچ عاقلى پوشیده است که همه اینها ذخایرى هستند که براى انسان در دل زمین نهاده شدهاند تا آنها را استخراج کند و در حوایج خود استفاده نماید؟[44] امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
نسبت به بندگان خدا و بلاد او تقوا را رعایت کنید، زیرا شما مسئول هستید؛ حتى در مورد قطعات زمین و حیوانات.[45] از این آیات و احادیث و مانند آن استفاده مىشود که خداى سبحان، زمین و آسمان و آنچه در آنهاست؛ مانند: کوهها، نهرها، انواع معادن و فلزات، انواع درختان و گیاهان و انواع حیوانات برّى، بحرى، اهلى و وحشى را براى انسان و به منظور استفاده او آفریده است. جهان طبیعت را با نظامى دقیق آفریده و هزاران اسرار و رموز در باطن آنها نهفته است. به انسان قدرت، عقل و روح کنجکاوى داده تا از اسرار و شگفتىهاى طبیعت پرده بردارد و چهره جهان را دگرگون سازد. زمین را آباد کند و از نعمتهاى الهى بهرهمند شود. انسان موجودى برگزیده و خلیفه خداست و جهان طبیعت نیز مسخّر اوست.
چنین مسئولیت بزرگى بر عهده انسان نهاده شده است. لذا باید قدر نعمتهاى الهى را بداند و آنها را در جاى خود صرف کند. طبایع و معادن گرانبها را از نعمتهاى الهى بداند که براى استفاده همه انسانها آفریده شده و از اسراف و اتلاف آنها جداً اجتناب کند. آب و هوا، گیاهان و درختان و دریاها را محیطزیست همه انسانها و حیوانات بداند و از افساد و آلوده کردن آنها جداً خوددارى کند.
از گیاهان و درختان خوب نگهدارى نماید و در پرورش و تکمیل آنها کوشا باشد.
حیوانات برّى و بحرى را موجودات زنده و زیباى الهى بداند که مانند انسانها حق حیات دارند. در پرورش و تکثیر حیوانات سودمند جدیت کند و به مقدار نیاز از آنها استفاده نماید، چون براى انسان آفریده شدهاند. امّا از اذیت و آزار و اسراف و اتلاف آنها خوددارى ورزد.
به هر حال، سازندگى و آباد کردن زمین به عهده انسان نهاده شده و در تعلیم و تربیت او باید این نکته مهم نیز کاملًا مورد عنایت و توجه قرار گیرد.
پرورش نفس انسانى
قبلًا گفته شد که انسان با این که یک حقیقت بیش نیست، ولى مرکب است از جهات متعددى مانند: جسم طبیعى، جسم نامى، حیوان و نفسِ مجردِ ملکوتى.
امّا حقیقت انسان همان روح مجرد ملکوتى است که در عین وحدت، واجد همه مراتب پایینتر مىباشد.
در این جا لازم است یادآور شویم که در علوم عقلیه به اثبات رسیده که اگر چه نفس انسان در آغاز وجود، یک گوهر مجرد ملکوتى و برتر از ماده است، امّا در آن زمان حقیقتى ساخته شده و کامل نیست، بلکه موجودى مجرد بوده و نسبت به کمالات، بالقوه است. از جهت مرتبه نازله وجودش به بدن تعلق دارد و کارهاى مادى را انجام مىدهد و به همین لحاظ حرکت و استکمال دارد.
این موجود عجیب که خدا در بارهاش مىفرماید: «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الخالِقِینَ» در آغاز وجود واجد همه کمالات نیست، بلکه به تدریج ساخته و کامل مىشود و قوهها و استعدادهایش به فعلیت مىرسند. انسان از آغاز وجود تا آخرین لحظههاى زندگى، پیوسته در طریق حرکت و تکامل است. نهایت این که همه انسانها در یک طریق و به سوى یک هدف در حرکت نیستند، بلکه به طور کلى در یکى از دو طریق در حرکت و تکاپو هستند:
یا در طریق حیوانیت بوده و به پرورش و ارضاى غرایز و نیروهاى حیوانى و تقویت خصلتها و خوىهاى حیوانى مشغول مىشود، تا این که در باطن ذات به صورت یک حیوان واقعى؛ بلکه حیوانتر مىشود، زیرا نیروى عقل خویش را به استخدام غرایز و قواى حیوانى در آورده، اعمالى را انجام مىدهد که از سایر حیوانات ساخته نیست. حیوانى است که از طریق انسانیت و با استفاده از عقل، حیوان شده که از سایر حیوانات، به مراتب خطرناکتر و پلیدتر خواهد بود.
یا در طریق انسانیت و پرورش و تکمیل فضایل و مکارم انسانى واقع مىشود و به سوى انسان کامل و قرب الى اللّه حرکت مىکند تا به مقامى برسد که از فرشتگان مقرب الهى نیز فراتر رود در این راه به مقاماتى نائل مىشود که فرشتگان از رسیدن بدانها عاجزند.
هدف پیامبران نیز دعوت به همین طریق بوده است. پیامبران به انسانها مىگفتند: شما انسانید و خود انسانى خودتان را فراموش نکنید، زندگى شما زندگى حیوانى نباشد، بلکه طورى زندگى کنید که در خور انسان باشد. اگر انسانیت خود را فداى تمایلات حیوانى کنید، در زیان خواهید بود. چه زیانى بالاتر از این که شخصى انسانیتاش را نادیده گرفته و از عمل به لوازم آن اعراض کند، در عوض جنبه حیوانیت خود را پرورش دهد و در صراط حیوانیت طى طریق نماید.
قرآن مىفرماید:
اى پیامبر به آنها بگو: زیانکاران کسانى هستند که نفس (انسانى) و اهل بیت خودشان را در قیامت ببازند و این است خسران آشکار.[46] حضرت على علیه السلام فرمود:
تعجب مىکنم از کسى که براى یافتن گمشده خود تلاش مىکند، در صورتى که نفس خود را گم کرده، ولى در صدد یافتن آن نیست.[47] بنابراین در تربیت انسان باید به جنبه هاى انسانى او اصالت داد و در پرورش جنبه هاى حیوانى هم کارى کرد که در خدمت نفس ملکوتى قرار گیرد، نه این که مزاحم او شود.[48]
[1]. تحریم( 66) آیه 6:« لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ».
[2]. صافات( 37) آیه 164:« و ما منّا الّا له مقام معلوم و إنّا لنحن الصّافون و إنّا لنحن المسبّحون».
[3]. بحارالأنوار، ج 60، ص 299: عبداللَّه بن سنان، قال سألت أبا عبداللَّه جعفر بن محمد الصادق علیه السلام، فقلت: الملائکة أفضل أم ابن آدم؟ فقال:
« قال امیرألمؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السلام: إنّ اللّه عزّوجّل رَکَّبَ فی الملائکة عقلًا بلاشَهوةٍ، و رکّب فی البهائم شهوةً بلاعقلٍ، و رَکَّبَ فی بنی آدم کلتیهما، فمن غَلَبَ عقلُه شهوتَه فهو خیرٌ، من الملائکةِ و من غَلَبَ شهوتُه عقَلَه فهو شَرٌّ من البهائِم».
[4]. احزاب( 33) آیه 72:« إِنّا عَرَضْنَا الأَمانَةَ عَلَى السَّمواتِ وَالأَرْضِ وَالجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْها وَحَمَلَها الإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا».
[5]. انسان( 76) آیات 2- 3:« إِنّا خَلَقْنا الإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْناهُ سَمِیعاً بَصِیراً* إِنّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً».
[6]. بحارالأنوار، ج 5، ص 313:
جعفر بن محمد بن عمارة عن أبیه، قال: سألت الصادق جعفر بن محمد علیه السلام، فقلت له: لِمَ خَلقَ اللّه الخلق؟ فقال:« إنّ اللّهَ تبارَک و تعالى لم یَخْلُقْ خلقَه، عبثاً و لم یَتْرُکْهم سُدىً، بل خَلَقَهم لإِظهارِ قُدرتِهً و لیُکَلّفَهم طاعَته، فَیستوجبوا بذلک رضوانَه، و ما خَلَقَهم لیَجلِبَ منهم منَفعةً، ولا لِیدُفِعَ بهم مضّرةً، بل خَلَقَهم لِیَنَفعَهم و یُوصِلَهم إلى نعیمِ الأبدِ».
[7]. مؤمنون( 23) آیه 115:« أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَأَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ».
[8]. صحیح مسلم، ج 3، ص 459:
« ألا کُلُّکم راعٍ و کُلّکُم مَسؤولٌ عن رعیّتهِ. فالأمیر الذی على الناس راعٍ و هو مسؤول عن رعیّتِه، و الرجلُ راعٍ على أهلِ بیتِه و هو مسؤولٌ عنهم. و المرأةُ راعِیةٌ على بیت بعلِها و وُلدِه و هی مسؤولةٌ عنهم، و العبدُ راعٍ على مالِ سیّدهِ و هو مسؤولٌ عنه. ألا فکُلّکُم راعٍ و کُلّکُم مسؤول عن رعیّتهِ».
[9]. ذاریات( 51) آیه 56:« وَما خَلَقْتُ الجِنَّ وَالإِنْسَ إِلّا لِیَعْبُدُونِ».
[10]. محمد( 47) آیه 33:« یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَلا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ».
[11]. بقره( 2) آیه 21:« یا أَ یُّهَا النّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِى خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ».
[12]. تحف العقول، ص 262:
« فأمّا حقُّ اللّهِ الأکبرِ فإنّک تَعبُده لاتُشرِک به شیئاً؛ فإذا فَعلتَ ذلک بإخلاصٍ جعل لک على نفسِه أن یَکفیک أمرَ الدنیا و الآخرِة، و یَحفَظَ لک ما تُحِبُّ منهما».
[13]. نجم( 53) آیه 39:« وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِ نْسان إِلّا ما سَعى».
[14]. بقره( 2) آیه 286:« لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلّا وُسْعَها لَها ما کَسَبَتْ وَعَلَیْها ما اکْتَسَبَتْ».
[15]. همان، آیه 281:« ثُمَّ تُوَفّى کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ».
[16]. تحریم( 66) آیه 6:« یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ ناراً وَقُودُها النّاسُ وَالحِجارَةُ».
[17]. تحفالعقول، ص 262:
« و أمّا حقّ نفسک علیک: فإن تَستوفیها فی طاعةِ اللّه، فُتؤدّى إلى لسانک حقَّه، و إلىِ سمعک حقَّه، و إلى بصرک حقه و الى یدک حقَّها، و إلى رجلک حقَّها و إلى بطنک حقَّه، و إلى فرجک حقَّه، و تستعینُ باللّه على ذلک».
[18]. کافى، ج 2، ص 164:
« الخَلقُ عیالُ اللّهِ، فأَحَبُّ الخلقِ إلى اللّهِ من نَفَع عیالَ اللّهِ، و أَدخلَ على أهل بیتٍ سروراً».
[19]. همان، ص 208:
« علیکم بالنُصحِ فی خَلقِه، فلن تَلقاه بعملٍ أفضلَ منه».
[20]. بحارالأنوار، ج 75، ص 23:
« خیرُ النّاس مَن انتَفَع به الناسُ».
[21]. همان، ج 74، ص 319:
« انّ للّه عباداً فی الأرض یَسعونَ فی حوائجِ الناس هم الآمنون یوم القیامة».
[22]. همان، ص 339:
سئل رسول اللَّه صلى الله علیه و آله: من أحبُّ الناسِ؟« قال أنفعُ الناسِ للناسِ».
[23]. مائده( 5) آیه 3:« وَتَعاوَنُوا عَلَى البِرِّ وَالتَّقْوى وَلا تَعاوَنُوا عَلَى الإِثْمِ وَالعُدْوانِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ العِقابِ».
[24]. بحارالأنوار، ج 74، ص 339:
« مَن أَصبَح و لایَهتمَّ بأمورِ المسلمین فلیسَ منهم، و من یَسَمعُ رجلًا یُنادی یا للمسلمین فلم یُجِبْه فلیس بمسلمٍ».
[25]. همان، ص 338: « من لم یهتمّ بأمور المسلمین فلیس بمسلم».
[26]. حجرات( 49) آیه 10:« إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ».
[27]. توبه( 9) آیه 71:« وَالمُؤْمِنُونَ وَالمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ المُنْکَرِ».
[28]. نهج الفصاحه، ص 228:
« تَرى المؤمنینَ فی تراحمِهم و توادِّهم و تعاطِفهم کَمثَلِ الجسدِ إذا اشتکى عضواً تداعى له سائرُ جَسدِهِ بالسهر و الحُمى».
[29]. بحارالأنوار، ج 74، ص 234:
عن المعلَّى بن خُنَیسٍ قال: قلت لأبى عبداللَّه علیه السلام: ما حقُّ المؤمن على المؤمن؟ قال: اٍنّی علیک شفیقٌ، إنّی أخافُ أن تَعلمَ و لاتَعمَلَ، و تُضَیَّع ولاتحفَظَ، قال فقلت: لاحولَ ولاقّوةَ إلّا باللّه. قال: للمؤمن على المؤمن سبعةُ حقوقٍ واجبةٍ لیس منها حقَّ إلّا و هو واجب على أخیه، إن ضَیَّع منها حقّاً خرج من ولایةِ اللّه و ترک طاعته و لم یکن لهَ فیها نصیبٌ.
أیسر حقّ منها ان تُحِبّ له ما تحبّ لنفسک و أن تَکره له ما تَکره لنفسک. و الثانی: أن تعینه بنفسک و مالک و لسانک و یدیک و رجلیک. و الثالث: أن تَتبعَ رضاه و تَجتَنِبَ سخَطَه و تُطیع أمَره. و الرابع: ان تکون عینَه و دلیلَه و مرآتَه. و الخامس، لاتَشَبع و یَجوعُ و تُروى وَ یظَمأ، و تُکسى و یُعرى. و السادس: أن یکون لک خادم و لیس له خادمٌ أو لک امرأة تقوم علیک و لیس له امرأة تقوم علیه أن تَبعث خادمک تَغسِلُ ثیابَه و تَصنَعُ طعامَه و تُهیّئى فراشَه. و السابع: أن تبرّ قَسَمه، و تُجیب دعوتَه، و تَعودَ مرضتَه و تَشهَد جنازَتَه، و إن کانت له حاجةٌ تُبادِر إلى قضائِها، ولا تُکَلِّفَه أن یَسَألَکها، فإذا فعلتَ ذلک وَصَلْتَ ولایَتک بولایِته و ولایَته بولایةِ اللّه عزّوجلٍ.
[30]. تحریم( 66) آیه 6:« یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ ناراً وَقُودُها النّاسُ وَالحِجارَةُ».
[31]. وسائلالشیعه، ج 14، ص 122: « خیرُکم خیرُکم لأهله و أنا خیرکم لأهلی».
[32]. بحارالأنوار، ج 74، ص 114: « أوصی الشاهدَ من أمّتی و الغائبَ منهم و مَن فی أصلاب الرجال و أرحام النساء إلى یوم القیامة أن یَصِلَ الرحم و إن کانت منه على میسرةِ سنةٍ، فإنّ ذلک من الدین».
[33]. همان، ص 118: صلةُ الرحِم تُزَکّی الأعمالَ و تَدفعُ البلوى و تُنمی الأموالَ و تُنسئ له فی عمره، و تُوَسِّعُ له فی رزقه، و تُحَبِّبُ فی أهل بیتِه، فلیّتق اللّهَ و لَیصِل رحمَه».
[34]. همان، ج 17، ص 153: « اللّه! اللّه! فی جیرانِکم فإنّه وصیّة نبیِّکم مازال یوصی بهم حتىَ ظَننّا انّه سیُورِثُهم».
[35]. همان، ج 74، ص 153: « ملعون ملعون من آذا جارَه».
[36]. همان، ص 150: « من خان جارَه شِبراً من الأرض جَعَلها اللّه طوقاً فی عُنُقِه من تُخوم الأرضیِن السابعةِ حتى یلقَى اللّهُ یوم القیامةِ مطوّقاً إلّاأن یتوبَ و یَرجَعَ و قال: من آذى جارَه حرّم اللهُ علیه ریحَ الجنّةِ و مأواه جهنَّم و بِئسَ المصیر و من ضَیَّع حقَّ جارِه فلیسَ منّا، و مازال جبرئیلُ یوصینی بالجارِ حتى طننتُ أنّه سیُورِثه».
[37]. اسراء( 17) آیه 23:« وَقَضى رَبُّکَ أَ لّاتَعْبُدُوا إِلّا إِیّاهُ وَبِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَلاتَنْهَرْهُما وَقُلْ لَهُما قَوْلًا کَرِیماً* وَاخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانِى صَغِیراً».
[38]. بحارالأنوار، ج 74، ص 6: « و أمّا حقّ ولدک: فأن تعلم أنّه منک و مضاف إلیک فی عاجل الدنیا بخیره و شرّه و أنک مسؤول عمّا ولّیتَه من حسن الأدب والدلاته على ربّه عزّوجّل و المعونة على طاعته، فَاعمَل فی أمره عمل من یَعلم أنّه مُثابٌ على الأحسان إلیه، معاقب على الأساءَةِ إلیه».
[39]. جاثیه( 45) آیات 12- 13:« اللَّهُ الَّذِى سَخَّرَ لَکُمُ البَحْرَ لِتَجْرِىَ الفَلْکُ فِیهِ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ* وَسَخَّرَ لَکُمْ ما فِى السَّمواتِ وَما فِى الأَرْضِ جَمِیعاً مِنْهُ إِنَّ فِى ذ لِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ».
[40]. لقمان( 31) آیه 20:« أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِىالسَّمواتِ وَما فِى الأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَباطِنَةً».
[41]. ابراهیم( 14) آیه 32:« اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ السَّمواتِ وَالأَرضَ وَأَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الَّثمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ وَسَخَّرَ لَکُمُ الفُلْکَ لِتَجْرِىَ فِى البَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَکُمُ الأَنْهارَ* وَسَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَالقَمَرَ دائِبَیْنِ وَسَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَالنَّهارَ».
[42]. نحل( 16) آیه 13:« وَهُوَ الَّذِى سَخَّرَ البَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیّاً وَتَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها وَتَرىَ الفُلکَ مَواخِرَ فِیهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ».
[43]. بقره( 2) آیه 29:« هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَکُمْ ما فِى الأَرضِ جَمِیعاً».
[44]. بحارالأنوار، ج 60، ص 186:
« فکّر یا مفضّل فی هذه المعادنِ و ما یَخرُج منها من الجواهرِ المختلفة مثل الجصّ و الکَلَسِ و الجبسین، و الزرانیخ، و المرتک، و القونیا، و الزیبق، و النحاس، و الرصاص، و الفضَّة، و الذهب، و الزبرجد، و الیاقوت، و الزمرّد، و ضروب الحجارة، و کذلک ما یخرج منها من القار، و المومیا، و الکبریت، و النفط، و غیر ذلک ممّا یستعمله الناس فی مآربهم، فهل یخفى على ذی عقل أنّ هذه کلّها ذخائر ذخرت للإنسان فی هذه الأرض لیَستخرَجَها فیَستعملَها عند الحاجة إلیها».
[45]. نهج البلاغه، خطبه 167: « اتقوا اللّهَ فی عباده و بلاده، فإنّکم مسؤولون حتى عن البقاعِ و البهائمِ».
[46]. زمر( 39) آیه 15:« قُلْ إِنَّ الخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَأَهْلِیهِمْ یَوْمَ القِیامَةِ أَلا ذ لِکَ هُوَ الخُسْرانُ المُبِینُ».
[47]. غررالحکم، ص 455:« عجبتُ لمن یُنشِد ضالّتَه و قد أضلَّ نفسَه فلَا یطلُبها».
[48] امینى، ابراهیم، اسلام و تعلیم و تربیت، 1جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: سوم، 1387.