نقش عادت در تربيت
وقتى انسان، عملى را بهطور مستمر تكرار كرد به تدريج به آن خو كرده و حالتى در نفسش به وجود مىآيد كه اصطلاحاً عادت ناميده مىشود. انسانِ معتاد با عمل مزبور، انس و الفت خاصى پيدا مىكند و طبعاً تمايل دارد آن را ادامه دهد.
ممكن است انجام عملى براى انسان در آغاز، دشوار و حتى ناگوار باشد ولى بعد از تكرار و حصول اعتياد، آسان و گوارا مىگردد، به گونهاى كه گويا از طبيعت صادر مىشود و يك فعل طبيعى است.
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
عادت طبيعت ثانوى است.[1] علماى اخلاق و تعليم و تربيت، عادت دادن را يكى از روشهاى مهم تربيت مىدانند و نقش بزرگى را برايش اثبات مىنمايند؛ بلكه فن تربيت را فن عادت دادن مىشمارند.
خواجه طوسى مىنويسد:
خُلق ملكهاى بود نفس را مقتضى سهولت صدور فعلى ازو، بىاحتياج به فكرى و رويتى و در حكمت نظرى روشن شده است كه از كيفيات نفسانى آنچه سريعالزوال بود آن را حال خوانند و آنچه بطيىء الزوال بود آن را ملكه گويند. پس ملكه كيفيتى بود از كيفيات نفسانى و اين ماهيت خُلق است و امّا كميّت او يعنى سبب وجود او، نفس را دو چيز باشد: يكى طبيعت و دوم عادت. امّا طبيعت چنان بود كه اصل مزاج شخصى چنان اقتضا كند كه او مستعدّ حالى باشد از احوال، مانند كسى كه كمتر سببى تحريك قوت غضبى او كند، يا كسى كه از اندك آوازى كه به گوش او رسد و يا از خبر مكروهى ضعيف كه بشنود خوف و بد دلى بر او غالب شود، يا كسى كه از اندك حركتى كه موجب تعجب بود خنده بسيار بىتكلف بر او غلبه كند، يا كسى كه از كمتر سببى قبض و اندوه به افراط به رو درآيد.
و امّا عادت چنان بود كه در اول به رويت و فكر اختيار كارى كرده باشد و به تكلف در آن شروع مىنموده تا به ممارست متواتر و فرسودگى در آن، با آن كار الف گيرد و بعد از الف تمام، به سهولت، بىرويت از او صادر شود تا خلقى شود او را.[2] غزالى مىگويد:
پس هر كه كارى نيكو عادت كند خلق نيكو اندر وى پديد آيد و سرّ اينكه شريعت به كار نيكو فرموده است، اين است كه مقصود از اين، گرديدن دل است از صورت زشت به صورت نيكو و هر چه آدمى به تكلف عادت كند طبع وى شود، كه كودك از ابتدا از دبيرستان برمد و از تعليم گريزان بود و چون وى را به الزام فراتعليم دارند طبع وى شود و چون بزرگ شود لذت وى اندر علم بود و از آن صبر نتواند كرد، بلكه كسى كه كبوتر بازيدن يا شطرنج بازيدن يا قمار عادت كند- چنانكه طبع او گردد- همه راحتىهاى دنيا و هر چه دارد اندر سر آن دهد و دست از آن بر ندارد، بلكه چيزها كه بر خلاف طبع است به سبب عادت طبيعت گردد.[3] جان لاك مىنويسد:
اعمال خوب به تنهايى كافى نيستند، دانشآموز بايد اعمال خوب را آنقدر تكرار كند كه جزء عادات پسنديده درآيند، زيرا عادات هميشه سهلتر و آسانتر از خرد، كه به هنگام ضرورت به ندرت با آن مشورت و از آن تبعيت مىكنيم، عمل مىكنند.[4] بنابراين تربيت مبتنى بر عادت است و از طريق عادت دادن مىتوان به تربيت افراد پرداخت. عادت كردن، يكى از ويژگىهاى انسان، به خصوص در زمان كودكى است. وقتى چندين مرتبه و بهطور مستمر عملى را تكرار كرد بدان عادت كرده و انجام آن برايش آسان و لذيذ خواهد بود. برعكس ترك آن عمل برايش دشوار و ناراحتكننده مىشود. كودك در آغاز زندگى به هيچ چيز عادت ندارد ولى در اثر تكرار عمل، به تدريج عادتهايى برايش به وجود مىآيد. در اثر تكرار اعمال بد، به بدى عادت مىكند و در اثر تكرار عمل خوب، به كار نيك عادت مىكند.
بنابراين، مربى بايد از اين موقعيت كودك كاملًا استفاده نمايد. سعى كند او را به تكرار كارهاى نيك دعوت كند تا به آنها عادت نمايد. كودك را به اخلاق نيك و رفتار خوب عادت دهد و از به وجود آمدن عادتهاى بد جداً جلوگيرى كند.
مربى نمىتواند كودك را به حال خود رها سازد تا هر كارى را خواست انجام دهد و هر چه را نخواست ترك نمايد، چون در چنين صورتى امكان دارد كودك به كارهاى زشت عادت كند، وقتى هم كه بزرگ شد غالباً به همان روش ادامه مىدهد، چون ترك عادت برايش بسيار دشوار خواهد بود.
اگر در زمان كودكى به كارهاى خوب عادت نكرد، وقتى بزرگ شد، پايبندى چندانى بدانها نخواهد داشت، چون با آنها مأنوس نشده است. از اينرو اسلام نسبت به عادت دادن فرد به خوبى تأكيد فراوانى دارد، براى نمونه:
اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايد:
نفس خودت را به انجام كارهاى نيك و تحمل بار غرامتهاى مردم، عادت بده تا نفس تو شريف و آخرتت آباد شود و ستايش كنندگانت بسيار گردند.[5] و فرمود:
خويشتن را به نيكوكارى عادت بده، زيرا آنچه را كه از تو پديد آيد زيبا مىسازد و پاداشت را نزد خدا بسيار و كامل مىگرداند.[6] و فرمود:
زبانت را به نرمى سخن گفتن و سلام كردن عادت بده تا دوستانت بسيار و دشمنانت كم شوند.[7] و فرمود:
عادت به احسان، سرمايه موفقيت و قدرت است.[8]
نيز فرمود:
از هر خويى بهترينش را براى خودت اختيار كن، زيرا خوبى عادت مىشود.[9] نيز فرمود:
براى نيكوكارى، عادت به آن كافى است.[10] و فرمود:
همانا طبيعت تو، وادار مىكند تو را بر آنچه كه بدان خوى گرفتهاى.[11] و فرمود:
زبانت از تو مىخواهد كه آنچه را او را بدان عادت دادهاى برايش انجام دهى.[12] و فرمود:
هر كس كه عملى را انجام دهد اشتياق پيدا مىكند.[13] از اينرو اسلام به پدر و مادر سفارش مىكند كه فرزندان خود را از كودكى و قبل از زمان بلوغ به نماز خواندن و روزه گرفتن وادار كنند تا عادت نمايند.
امام رضا عليه السلام فرمود:
پسر را در سن هفت سالگى به نماز وادار كنيد.[14] امام صادق عليه السلام فرمود:
ما فرزندانمان را در سن هفت سالگى، به مقدار توانشان دستور مىدهيم روزه بگيرند، تا نصف روز يا بيشتر يا كمتر. وقتى تشنگى يا گرسنگى بر آنان غلبه كرد افطار مىكنند. اين عمل را بدين جهت انجام مىدهيم تا كمكم به روزه گرفتن عادت نمايند و قدرت آن را پيدا كنند. پس شما نيز كودكان خود را در سن نه سالگى به روزهدارى دستور دهيد، به مقدارى كه طاقت دارند، وقتى عطش بر آنان غلبه كرد افطار نمايند.[15] حضرت سجاد عليه السلام در ضمن حديثى فرمود:
امّا روزه تأديب بدين صورت است كه وقتى كودك به نزديك زمان بلوغ رسيد به روزه گرفتن وادار مىشود، به جهت تأديب، ليكن واجب نيست.[16] به تجربه ثابت شده كه كودكانى كه قبل از بلوغ به نماز خواندن و روزه گرفتن مشغول شده و بدان عادت كردهاند بعد از بلوغ نيز غالباً به نماز و روزه ادامه مىدهند و نمازخوان و روزهگير مىشوند. برعكس، كودكانى كه قبل از بلوغ به نماز و روزه عادت نكردهاند، بعد از بلوغ نماز خواندن و روزه گرفتن برايشان دشوار است. به همين جهت بسيارى از آنها علاقه چندانى به نماز و روزه پيدا نخواهند كرد. مگر اينكه بعد از بلوغ نيز مدتى تحت مراقبت اوليا و مربيان باشند تا به نماز و روزه عادت نمايند.
بنابراين، پدران و مادرانى كه ميل دارند فرزندانشان نمازخوان و روزهگير تربيت شوند بايد از همان زمان كودكى آنان را به انجام اين اعمال عادت دهند.
كوتاه سخن اينكه عادت يكى از روشهاى مؤثر تربيتى است كه اوليا و مربيان مىتوانند از آن استفاده كنند. مربى بايد براى تربيت و پرورش فضايل و مكارم اخلاق و آداب در كودك از اين روش كاملًا استفاده نمايد؛ مخصوصاً در دوران كودكى كه به قول دانشمندان دوران تكوين عادتها است.
البته استفاده از اين روش در تربيت، منحصر به كودك نيست، بلكه در مورد نوجوانان و حتى بزرگ سالان نيز قابل استفاده است، زيرا خوى عادتپذيرى در همه انسانها وجود دارد. بزرگترها نيز اگر مدتى به طور مستمر كارى را انجام دهند عادت مىنمايند. اسلام نيز به مسلمين توصيه مىكند كه كارهاى نيك را ادامه دهند تا بدان عادت كنند.
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
كار خود را در حال نشاط و كسالت ادامه بده.[17] و فرمود:
عمل كمى كه ادامه يابد بهتر از عمل كثيرى است كه قطع گردد.[18] به نظر اسلام، ارزش عمل خير، به واسطه تأثيرى است كه در نفسِ عامل مىگذارد. بنابراين، عادت و ملكه شدن عمل خير، موجب تكامل نفس و سعادت اخروى او خواهد بود. خود عادت خير يك ارزش محسوب مىشود.
چنانكه عادت دادن به فضايل يك وسيله تربيتى است كه مربى بدين وسيله مىتواند كودك را به خوبى پرورش دهد، عادت كردن به كارهاى زشت نيز يك وسيله ضد تربيتى است كه مربى بايد از به وجود آمدن آن جداً جلوگيرى كند، زيرا ترك عادت بسيار دشوار و احياناً در حد عدم امكان مىباشد. در احاديث نيز بدين مطلب اشاره شده است. براى مثال:
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
دشوارترين كارها تغيير عادت است.[19] و فرمود:
عادت، دشمنى است كه انسان در اختيار مىگيرد.[20] و فرمود:
غلبه بر عادت (بد) يك فضيلت است.[21] نيز فرمود:
در ترك عادتها بر نفس خودتان غلبه كنيد و با خواستههاى نفس مبارزه نماييد تا نفس خويش را در اختيار بگيريد.[22]
مسئوليت مربى
كودك در آغازِ وجود، از هر گونه عادت خوب يا بدى خالى است، ليكن قابليت و استعداد هر يك از آنها را دارد. استعدادهاى او به تدريج به فعليت تبديل مىشود و به صورت عادت در مىآيد. دوران كودكى، دوران تكوين عادتها است؛ عادتهاى خوب يا بد. شخصيت كودك در اين زمان تشكيل مىشود و زندگى آيندهاش راترسيم مىنمايد. كودك چون موجودى ناتوان و از درك مصالح حال و آيندهاش ناآگاه است، در اين زمان حساس و در تكوين عادتها، شديداً به مراقبتهاى پدر و مادر نياز دارد.
پدر و مادر وظيفه دارند براى تربيت كودك، ابعاد نيازهاى جسمانى و روحانى، فردى و اجتماعى، دنيوى و اخروى، حال و آينده او را منظور بدارند و بر طبق آن، برنامه كامل و دقيقى را تنظيم و در اوقات مناسب به اجرا گذارند.
آنچه كودك بايد در طول اين مدت ياد بگيرد و تمرين كند تا به صورت عادت درآيد عبارت است از:
آداب سخن گفتن، غذا خوردن، لباس پوشيدن، رعايت بهداشت و نظافت، آداب معاشرت، مسئوليتپذيرى و انجام آن، كار كردن، اشتراك و تعاون در اداره امور زندگى، تخلق به اخلاق نيك، اجتناب از اخلاق زشت، شناخت وظايف دينى و عمل به آنها، مانند: نماز، روزه، و ديگر وظايف، حضور در مساجد و مجالس دينى.
همه اينها بايد در زمان كودكى و در فرصتهاى مناسب، پايهگذارى و تمرين شود تا به صورت عادت درآيد. در چنين صورتى وقتى هم بزرگ شد انجام آنها برايش آسان خواهد بود و غالباً ادامه خواهد يافت. امّا اگر در زمان كودكى به صورت عادت درنيامد، در بزرگى تحقق آن تضمين چندانى ندارد، چون عادت كردن در دوران بزرگى دشوارتر خواهد بود.
به هر حال تربيت از طريق عادت سهلترين و معتبرترين روشهاى تربيتى است، ليكن در عين حال بىنقص هم نيست. نقص اين روش اين است كه نيروى تعقل كودك را پرورش نمىدهد، زيرا در زمان كودكى صرفاً به پيشنهاد پدر و مادر و بدون تعقل و درك مصالح و مفاسد، كارها را انجام داده تا به صورت عادت درآيد، بعد از بزرگ شدن و رشد عقلى نيز بر طبق عادت، به رفتار خويش ادامه خواهد داد، بدون اينكه توجهى به مصالح و مفاسد داشته باشد. در صورتى كه بهتر است كارهايش را از روى درك و تعقل انجام دهد تا هم ضامن اجراى عقلى داشته باشد و هم از ارزش بيشترى برخوردار باشد.
ليكن مربيان متعهد وآگاه مىتوانند در عين عادت دادن، اين نقيصه را در فرصتهاى مناسب برطرف سازند. از ابتدا كودك را به كارهاى نيك و اخلاق پسنديده عادت دهند، و زمانى كه به سن رشد و دركِ خوب و بد و مصالح و مفاسد رسيد، مصالح و مفاسد همان اعمال را برايش توضيح دهند. بدين وسيله كودك به ارزش واقعى اخلاق و رفتار خود پى مىبرد و همان اعمال عادى را آگاهانه و از روى تعقل انجام مىدهد.
وقتى بزرگتر شد و به دبستان راه يافت، معلّمين متعهد مىتوانند مسئوليت پرورش تعقل و توضيح مصالح و ارزشهاى اخلاق و رفتارِ عادى شده را براى كودك بر عهده بگيرند.
خواجه طوسى در اين باره مىگويد:
و چون از مرتبهكودكى بگذرد و اغراض مردمان فهم كند او را تفهيم كنند كه غرض اخير از ثروت و ضياع و عبيد و خيل و خول و طرح و فرش، ترفيه بدن و حفظ صحت است تا معتدل المزاج بماند و در امراض و آفات نيفتد، چندان كه استعداد و تأهّب دارالبقاء حاصل كند و با او تقرير دهند كه لذات بدنى خلاص از آلام باشد و راحت يافتن از تعب، تا اين قاعده را التزام نمايد.[23] غزالى مىگويد:
و چون هفت ساله شد نماز و طهارت فرا نمايد به رفق و چون ده ساله شد اگر نكند بزند و ادب كند و دزدى و حرام خوردن و دروغ گفتن اندر پيش وى زشت كند و هميشه آن را همى نكوهد. چون چنين پرورند هر گه كه بالغ شود اسرار اين آداب با وى بگويند. كه مقصود از طعام آن است كه بنده را قوت بود بر آنكه طاعت خداى تعالى كند و مقصود از دنيا زاد آخرت است كه دنيا با كسى نمىماند و مرگ به زودى و ناگاه درآيد و نيك بخت آن بود كه از دنيا زاد آخرت برگيرد تا به بهشت و خشنودى حق تعالى رسد و صحبت بهشت و دوزخ وى را گفتن گيرد و ثواب و عقاب كارها با وى همى گويد، چون ابتدا با ادب پرورند اين سخنها چون نقش اندر سنگ باشد و اگر فرا گذاشته باشند چون خاك از ديوار فرو ريزد.[24]
اشكال
به تربيت از طريق عادت خرده گرفتهاند كه امور ارزشى و عبادى را از ارزش ساقط مىكند. گفتهاند: كارهاى نيك و ارزشى در صورتى ارزش دارند كه از روى اراده و اختيار و به قصد كسب فضيلت، انجام بگيرند و عادت پيدا كردن، با چنين امرى سازگار نيست، چون شخصى كه به كارى عادت كرده، از روى ميل و رغبت آن را انجام مىدهد، نه از روى اراده و اختيار و به منظور كسب فضيلت. فرد معتاد، محكوم تمايلات نفسانى خويش بوده و ارادهاش تضعيف شده است.
در مورد وظايف اجتماعى و دينى نيز همين مطلب را اظهار كرده و مىگويند:
وظايف دينى و اجتماعى در صورتى ارزش دارند كه به قصد انجام وظيفه و اداى تكليف انجام بگيرند و عادت با چنين موضوعى سازگار نيست، چون شخصى كه به انجام تكاليف، معتاد شده از روى تمايل شديد نفسانى آنها را انجام مىدهد، نه به منظور اداى تكاليف. اعتياد، آزادى و اختيار را از معتاد سلب مىكند و وادار به عمل مىنمايد.
با چنين بيانى، تربيت از طريق عادت را محكوم كرده و آن را روشى غير صحيح و يك اشتباه تربيتى مىدانند و مىگويند: اوليا و مربيان وظيفه دارند از معتاد شدن كودك جداً جلوگيرى كنند تا وقتى بزرگ شد و به رشد عقلى رسيد، با بيان مصالح و مفاسد و اقامه برهان، نيروى عقل و قوه قضاوت او را پرورش دهند. وقتى با ارزشهاى واقعى آشنا شد از روى اراده و اختيار و به منظور كسب فضيلت و اداى تكليف آنها را انجام خواهد داد.
جواب
در پاسخ اشكال بالا مىتوان چنين گفت: اولًا: گر چه فعل در اثر عادت ملايم طبع شخص معتاد گشته و آسان مىشود، ليكن چنان نيست كه اراده فاعل را سلب يا تضعيف نمايد بلكه برعكس اراده انجام فعل را تقويت و اراده طرف مقابل (ترك) را تضعيف مىكند و فعل شخص معتاد نيز از روى علم و اراده و اختيار صادر مىشود. نهايت اينكه سهلتر و آسانتر است. بنابراين، عادت كردن، به ارزشى بودن فعل لطمهاى وارد نمىسازد.
ثانياً: فاعل معتاد نيز توجه دارد كه فعل او يك كار نيك و يك تكليف دينى يا اجتماعى است و به همين منظور آن را انجام مىدهد، نه از روى تمايلات شديد نفسانى به انجام آن مبادرت مىورزد. بله، عادت اين اثر را دارد كه صدور فعل را مناسب با طبع و آن را آسان مىنمايد؛ مخصوصاً با توجه به آنچه سابقاً گذشت كه مربى آگاه و متعهد، بعد از عادت دادن كودك به اخلاق و رفتار نيك، در فرصتهاىمناسب فوايد و مصالح آنها را براى او توضيح مىدهد، تا به ارزش كار نيكِ خود، بيشتر توجه نمايد.
به هر حال، چون عمل نيك از روى علم و اراده و اختيار كامل و با توجه به ارزش واقعى خود انجام مىگيرد، يك عمل اخلاقى و ارزشمند خواهد بود.
ثالثاً: پيشنهاد آنان، يعنى اينكه مربى بايد از معتاد شدن كودك جداً جلوگيرى كند تا وقتى به سن رشد عقلى رسيد، نيروى تعقل او را پرورش دهد تا كارهاى نيك و ارزشمند را به منظور اداى تكليف انجام دهد، موضوعى غير ممكن است، زيرا سنين كودكى سنين تكوين عادتها است. اگر كودك را به كارهاى نيك و اخلاق پسنديده عادت ندهند، امكان دارد در اثر تكرار كارهاى بد، به آنها عادت كند و بعد از آن، ترك عادت بهطور يقين دشوار خواهد بود.
به هر حال، صلاح نيست كه مربى از دوران حساس و سرنوشتساز كودكى و فرصتهاى ارزشمند آن چشم پوشى كرده و كودك را به حال خود بگذارد تا هر كار خواست بكند و به هر فعلى عادت نمايد. لذا چنين عملى بدون شك يك اشتباه بزرگ تربيتى و يك خيانت محسوب مىشود.
روش الگويى
براى تربيت، از شيوهها و روشهاى مختلف مىتوان استفاده كرد كه مهمترين آنها روش الگويى است. در اين روش، از فرد يا افرادى كه داراى رفتار مطلوب هستند، به عنوان سرمشق و الگو استفاده شده و در معرض مشاهده فردِ مورد تربيت قرار مىگيرد تا از رفتار او پيروى كند و خود را با او همسان سازد.
تأثير شخصيت الگوها در شكلگيرى رفتار و منش كودكان، نوجوانان و جوانان و تشكيل يا تثبيت شخصيت اخلاقى و اجتماعى آنان فوق العاده چشمگير است. در اين روش، يادگيرى بهطور غير مستقيم و از طريق مشاهده انجام مىگيرد كه از مؤثرترين و پايدارترين انواع يادگيرىها محسوب مىشود.
تأثير الگو و نقشپذيرى انسان يك امر طبيعى است كه از غريزه تقليد سرچشمه مىگيرد.
غريزه تقليد
غريزه تقليد يكى از نيرومندترين، ريشه دارترين و سودمندترين غرايز بشرى كه در طبيعت انسانها نهاده شده و نيازى به آموزش ندارد. كودك از آغاز يك مقلد است و تا آخر عمر همچنان مقلد باقى خواهد ماند؛ گر چه با رشد عقلى، از تقليد او كاسته خواهد شد. تقليد از رفتار الگوها در زندگى كودكان خردسال، به خوبى مشاهده مىشود.
غريزه پر بركت تقليد به كودك اجازه مىدهد كه خود را با موقعيتهاى گوناگون زندگى تطبيق داده و خود را با ديگر انسانها، همسان و هماهنگ سازد.
به نيروى اين غريزه است كه طرز غذا خوردن، لباس پوشيدن، حرف زدن، اظهار عواطف، عكسالعمل در برابر ناملايمات، ترس و فرار از خطرها، آداب و رسوم زندگى، تعاون و همكارى، اخلاق خوب يا بد را از معاشرين خود ياد گرفته و تقليد مىنمايد.
بنابراين، تقليد غريزه سودمند طبيعى است و نمىتوان جلو آن را گرفت بلكه بايد در راه تربيت افراد، از آن استفاده كرد. اوليا و مربيان بايد از اين غريزه ارزشمند استفاده كرده و الگوهاى خوب و مطلوب را در اختيارش قرار دهند تا از اخلاق و رفتار آنها درس عملى بگيرد و خود را بسازد.
پس، وجود غريزه تقليد، زمينهساز تأثير الگوها بوده و در روش تربيت الگويى مورد استفاده قرار مىگيرد.
لاك مىنويسد:
از طريق سرمشق است كه روح كودك پرورش مىيابد و تنها از اين راه است كه تربيت با ارزشى به طفل مىتوان داد.[25]
انواع الگوها
كودك و نوجوان، از اخلاق و رفتار همه معاشرين، كم يا بيش، درس مىگيرد؛ مانند: پدر و مادر، پدربزرگ و مادربزرگ، برادر و خواهر، عمو و عمه، دايى و خاله، دوستان و هم بازىها، آموزگاران و استادان، هم كلاسها، ورزشكاران و هنرمندان، افرادى كه در اجراى فيلمهاى سينمايى يا تلويزيونى فعاليت دارند، مخصوصاً قهرمانان فيلمها، بازيگران تآتر، نقاشها و تصويرها، گويندگان و سخنرانان و شخصيتهاى بزرگ سياسى و اجتماعى، هر يك از اينها مىتواند براى كودك الگو قرار گيرد و او را تحت تأثير قرار دهد، كه در تربيت بايد مورد توجه اوليا و مربيان باشد. ليكن چند دسته آنها نقش بيشترى دارند كه بهطور خاص به آنها اشاره خواهد شد:
والدين
پدر و مادر اولين و آشناترين چهرههايى هستند كه كودك با آنها برخورد مىكند. در دوران ناتوانى و نياز و وابستگى كودك، پدر و مادراند كه با عشق و اخلاص به يارى كودك آمده و از او پرستارى و نوازش مىنمايند. همه نيازهاى غذايى و بهداشتى و عاطفى كودك از ناحيه پدر و مادر تأمين مىشود. كودك به تدريج به موقعيت حساس پدر و مادر و نياز شديد خود به آنان، پى مىبرد و متقابلًا به آنان علاقهمند مىگردد. به همين جهت والدينِ خود را بهترين، خير خواهترين و با نفوذترين اشخاصى مىداندكه مىتوان آنان را سرمشق و الگوى زندگى قرار داد و از رفتارشان پيروى نمود. بنابراين، پدر و مادر را مىتوان به عنوان اولين، مؤثرترين، بادوامترين و مطمئنترين الگوها معرفى كرد.
چشمان ظريف كودك، همانند يك دوربين حساس فيلمبردارى، از همه حركات و رفتار والدين فيلمبردارى مىكند و از رفتار خوب يا بد آنان تقليد مىنمايد. كودك همه چيز را در خانه و از پدر و مادر ياد مىگيرد. از لبخندها و زمزمهها و نوازشهاى مادر، درس خوشبينى و اعتماد و اظهار محبت مىآموزد.
از تندىها و عصبانيتها و بدرفتارىهاى او نيز درس خشونت و بدرفتارى مىگيرد.
سخن گفتن، آداب غذا خوردن، لباس پوشيدن، معاشرت، رعايت نظم يا بىنظمى، نظافت يا كثافت، ترس يا بىباكى، بردبارى يا بىتابى، امانتدارى يا خيانت، راستگويى يا دروغگويى، خيرخواهى يا بدخواهى، وظيفهشناسى يا عدم احساس مسئوليت، پايبندى به قوانين اجتماعى يا قانون شكنى، ادب در معاشرت يا بىادبى، تقيد به انجام وظايف دينى يا لاابالىگرى و ديگر امور اخلاقى را كودك غالباً در خانه و از پدر و مادر ياد مىگيرد.
دختربچه از رفتار مادر درس شوهردارى، خانهدارى، بچهدارى و ديگر آداب زندگى را فرا مىگيرد. پسر بچه نيز از رفتار پدر درس زندارى، بچهدارى و اشتغال به كار را مىآموزد.
روابط خوب، مؤدبانه و صميمانه پدر و مادر، يا روابط تيره، بىادبانه، خصمانه، لجبازىها و كشمكشهاى آنان، بدون شك در تربيت و شكلگيرى شخصيت كودك، تأثير بسزايى دارد. شما آثار و عكس العمل رفتار خوب يا بد والدين را در بازىهاى انفرادى يا دسته جمعى كودكان مىتوانيد مشاهده كنيد.
بنابراين، پدران و مادرانى كه به تربيت صحيح فرزندان خويش و سعادت
دنيوى و اخروى آنها علاقه دارند بايد در ابتدا رفتارشان را اصلاح كرده و خود را به صورت بهترين الگوها درآورند، تا فرزندانشان از آنها بياموزند.
چنانچه رفتار خودشان بد باشد نبايد از كودكانشان انتظار داشته باشند كه خوب پرورش يابند، زيرا كودكان غالباً از رفتار بد آنها تقليد مىكنند اگر والدين، مسلمان بوده و علاقه دارند فرزندانشان نيز متعهد به اسلام پرورش يابند، بايد خودشان پايبند به وظايف دينى باشند و خود را به صورت نمونههاى عالى اسلام و قرآن و الگوى كامل تعاليم اسلامى درآورند تا فرزندانشان نيز از رفتار آنها تقليد نموده و ديندار پرورش يابند.
والدين در صورتى مىتوانند فرزندان خويش را با تربيتهاى اسلامى و مقيد به ضوابط شرعى پرورش دهند كه خودشان نيز در محيط خانواده و در حضور فرزندان به انجام وظائف دينى و رعايت اخلاق نيك اسلامى ملتزم بوده و از ارتكاب گناه خوددارى كنند.
اگر پدر و مادر به نماز اهميت داده و آن را در اول وقت ادا كنند، فرزندان خانواده نيز نماز خوان تربيت مىشوند. تقيد به روزهدارى و انجام ساير فرايض دينى و رعايت تقوا نيز همين اثر را دارد.
برعكس، چنانچه پدر و مادر، نسبت به انجام وظايف دينى و مراسم مذهبى، لاابالى يا بىاعتنا باشند، نبايد انتظار داشته باشند كه فرزندانى ديندار و ملتزم به مراسم دينى پرورش دهند.
در احاديث نيز بدين مطلب اشاره شده است:
پيامبر اكرم مىفرمايد:
بين فرزندان خود به عدالت رفتار كنيد، همانطور كه ميل داريد آنان در احسان در بين شما با عدالت رفتار نمايند.[26]
معلّم
بعد از پدر و مادر، معلّم جاذبترين و با نفوذترين افراد، در كودك ونوجوان است. دانشآموزان، به ويژه دانشآموزان ابتدايى، شديداً تحت تأثير معلّم خود قرار گرفته و از رفتارش تقليد مىكنند. رابطه دانشآموز با معلّم يك رابطه باطنى و معنوى است. معلّم را شخصيتى محترم و ممتاز مىداند كه او را در بزرگ شدن، به استقلال رسيدن و به عضويت رسمى جامعه درآمدن، كمك مىنمايد. معلّم با روح و جان دانشآموزان سروكار دارد، به همين جهت به عنوان يك الگوى محبوب و مطاع پذيرفته مىشود.
دانشآموز، گرچه قبلًا در محيط خانواده علوم و اطلاعات فراوانى را كسب كرده، به امورى عادت كرده و تا حدى شكل گرفته است، ليكن هنوز شكل ثابتى به خود نگرفته و تا حد زيادى قابل انعطاف و تغيير رويه است. كودك در اين سنين، از محيط خانواده خارج مىشود و بهطور رسمى در اجتماعى جديد، يعنى مدرسه، پذيرفته مىشود. دانشآموزان در اين اجتماع جديد فرصت مىيابد تا افكار و اندوخته هاى دينى و عادتهاى گذشتهاش را مورد بازنگرى قرار دهد و شخصيت خويش را بسازد و تكميل و تثبيت نمايد.
با نفوذترين و محبوبترين فردى كه مىتواند در اين مرحله حساس، به كودك كمك كند معلّم است، به همين جهت دانشآموزان، معلّم را به عنوان يك الگو مىپذيرند و از رفتار، گفتار و اخلاق او سرمشق مىگيرند و خود را با وى همسان مىسازند. دانشآموزان همه اعمال و رفتار معلّمان و مدير وحتى مستخدم مدرسه را زير نظر داشته و از آنها درس مىگيرند. لذا از طرز برخورد آموزگاران با مدير، معلّمان با يكديگر، معلّمان با خدمتكاران مدرسه و معلّمان با دانشآموزان، درس مىگيرند.
از مواردى مانند: اخلاق و رفتار معلّم، طرز اداره كلاس، رعايت عدل و انصاف در نمره دادن، وقت شناسى و رعايت نظم، دلسوزى و مهربانى، خوشرويى و فروتنى، ديندارى و التزام به ضوابط شرعى، اخلاق خوش و با ادبى، خيرخواهى و نوع دوستى معلّم درس مىگيرند. همچنين از اخلاق و رفتار و كردار بد او متأثر گشته و خود را با او همسان مىسازند.
بنابراين، معلّم، تنها يك آموزگار نيست بلكه مهمتر از آن، يك مربى و الگوى با نفوذ است. يك معلّم خوب كه با رفتار نيك و گفتار پسنديدهاش دانشآموزان را خوب پرورش دهد بزرگترين خدمت را نسبت به اجتماع انجام داده است.
برعكس يك معلّم بداخلاق و بدرفتار و منحرف كه با رفتار بد خود، دانشآموزان را به انحراف و تباهى مىكشد، بزرگترين خيانتها را نسبت به اجتماع مرتكب خواهد شد.
بنابراين، شغل معلّمى حساسترين شغلها است. معلّم نمىتواند نسبت به اخلاق رفتار خود، آزاد و بىتفاوت باشد بلكه بايد به مسئوليت سنگين و ارزشمند خويش و مقدار نفوذش در دانشآموزان، خوب بينديشد و با اصلاح اخلاق و رفتار خود بهترين الگو را در اختيار دانشآموزان قرار دهد.
از اينجا روشن شد كه اصلاح جامعه بايد از اصلاح خانواده و مدرسه، به وسيله پرورش و به كار گرفتن آموزگاران خوب و شايسته انجام بگيرد. مراكز تربيت معلّم، در اين ارتباط بزرگترين مسئوليت را برعهده دارند. بايد در گزينش دانشجو كاملًا دقت كنند و افراد متعهد و صالح را بپذيرند. در برنامه درسى آنان همانطور كه درآموزش علوم عنايت دارند، در پرورش ايمان و تعهدات اخلاقى و تزكيه و تهذيب نفوس آنان نيز عنايت داشته باشند.
تزاحم بين قول و عمل
اگر مربى به آنچه مىگويد، خود نيز عمل كند، فرد مورد تربيت، راه خود را به خوبى مىشناسد، از رفتار مربى سرمشق مىگيرد و گفتارش را مؤيد رفتارش محسوب مىدارد. امّا چنانچه در بين گفتار و رفتار او تفاوت و دوگانگى مشاهده كند سرگردان خواهد شد، چون نمىداند از گفتار مربى پيروى كند يا از رفتارش. لذا يا بهطور كلى سلب اعتماد مىكند، يا اينكه رفتارش را ترجيح داده و پيروى مىنمايد، امّا به هر حال گفتارش از اعتبار ساقط مىشود.
اگر پدر و مادر يا معلّم، خود دروغ بگويند نمىتوانند كودك را با دعوت زبانى به راست گفتن پرورش دهند. حتى در صورتى كه در ارتكاب عمل خاصى معذور هستند بايد كودك را توجيه نمايند؛ مثلًا اگر در اثر بيمارى ناچارند روزه نگيرند، بايد كودك را كاملًا آگاه نمايند كه بيمارند و بر طبق دستور پزشك بايد روزه را بخورند و اگر بگيرند باطل است. اگر معلّم در اثر بيمارى ناچار است روزهاش را افطار كند، لازم است در حضور دانشآموزان روزه خوارى نكند، اگر ناچار شد، دانشآموزان را توجيه كند و از اينكه در اثر بيمارى ناچار شده روزهاش را افطار كند جداً اظهار تأسف نمايد.
در احاديث نيز به موضوع ضرورت هماهنگى بين گفتار و رفتار مربى، اشاره شده است، براى نمونه:
حضرت صادق عليه السلام فرمود:
چنانچه عالم، به علم خود عمل نكند مواعظ او با سرعت از قلبها زايل مىشود، چنانكه باران از جاى صاف و صيقلى مىلغزد و زايل مىشود.[27]
تعارض بين الگوها
هر يك از پدر و مادر براى كودك الگويى هستند كه از رفتارشان پيروى مىكند.
چنانچه همه آنان در رفتار و گفتار هماهنگ باشند كودك بدون ترديد و حيرت از آنان پيروى مىنمايد. امّا اگر در بين رفتار الگوها تعارض و تهافت وجود داشته باشد، كودك مردّد و نگران مىشود، چون نمىداند از كدام يك از آنها پيروى كرده و به اصول و ارزشهاى كدام يك پايبند گردد. در چنين حالى به همه آنان بدبين و بى اعتماد مىشود. چون خودش نمىتواند الگوى صالح را تشخيص دهد، امكان دارد از الگوى ناشايسته پيروى نموده و به انحراف كشيده شود. اين يكى از مشكلات مهم تربيتى است كه برنامههاى تربيتى را عقيم و بىاثر مىسازد.
بنابراين، همه مربيان وظيفه دارند رفتار و گفتارشان را هماهنگ سازند.
عنايت اسلام به الگوها
اسلام چون به نقش مهم و سازنده الگوها در تربيت افراد، واقف بوده، به افراد ممتازى كه داراى موقعيت خاص اجتماعى هستند و مىتوانند براى ساير افراد به عنوان الگو و سرمشق پذيرفته شوند، سفارش مىكند كه قبلًا رفتار و سيره خودشان را اصلاح نمايند، آن گاه منصب پيشوايى را بپذيرند. در اينباره احاديث فراوانى داريم كه به برخى از آنها اشاره مىشود:
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
هر كس كه خودش را در منصب پيشوايى و رهبرى مردم قرار داد لازم است قبل از تعليم ديگران نفس خودش را اصلاح كند، بايد تأديب و تربيت او با رفتار، قبل از تأديب با زبانش باشد. كسى كه معلّم و تأديب كننده نفس خويش باشد شايستهتر به احترام است از معلّم و تأديب كننده ديگران.[28] و فرمود:
پندى كه هيچ گوشى آن را بيرون نمىافكند و هيچ نفعى با آن برابرى نمىكند، پندى است كه زبان گفتار از آن خاموش و زبان كردار بدان گويا باشد.[29] و فرمود:
بهترين ادب اين است كه از نفس خودت شروع كنى.[30] امام صادق عليه السلام فرمود:
شما دعوت كنندگان مردم به غير زبانتان باشيد. بايد مردم، اجتهاد و صداقت و پرهيزكارى را در شما مشاهده نمايند.[31] اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
اگر به اصلاح مردم همت نمودهاى اين كار را از اصلاح خودت شروع كن، زيرا چنانچه خودت فاسد باشى و بخواهى ديگران را اصلاح كنى، اين بزرگترين عيب است.[32]
اسلام توافق گفتار و كردار را در الگوهاى تربيتى يك امر لازم و ضرورى مىداند. آنقدر در اين باره تأكيد دارد كه دعوت كردن به كارهاى نيك را در صورتى كه با عمل همراه نباشد يك گناه مىداند.
خدا در قرآن مىگويد:
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! چرا چيزى را مىگوييد كه خود انجام نمىدهيد!! اين گناه بزرگى است كه شما چيزى را بگوييد كه آن را انجام نمىدهيد.[33] و مىفرمايد:
آيا مردم را به نيكى دعوت مىكنيد ولى نفس خودتان را فراموش مىنماييد؟
در حالىكه كتاب خدا را مىخوانيد، آيا تعقل نمىكنيد.[34] به همين جهت اسلام به علما تأكيد نموده كه حتماً بر طبق علم خويش عمل كنند. از عالمان بىعمل نيز شديداً مذمت مىنمايد و حتى عذاب اخروى آنان را سختتر از عذاب جاهلان معرفى مىكند، زيرا مردم غالباً علما را به عنوان الگو مىپذيرند و از رفتارشان پيروى مىنمايند؛ اگر صالح و نيك رفتار باشند، مردم نيز صالح خواهند شد و اگر ناصالح و بدرفتار باشند، مردم نيز بد رفتار خواهند شد. بنابراين فساد علما از فساد جاهلان بسى زيانبارتر خواهد بود.
در اين زمينه احاديث فراوانى داريم كه به نمونهاى از آنها اشاره مىشود:
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
علم، امانتِ خداست و علما امانتدار هستند. پس هر عالمى كه به علم خود عمل كند امانت خدا را ادا كرده است و هر كس كه به علم خود عمل نكند خدا نام او را در ديوان زيان كاران ثبت مىنمايد.[35] اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
لغزش عالم مانند شكسته شدن كشتى است كه خودش غرق مىشود و ديگران را نيز غرق مىكند.[36] رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
بدترين بدها، علماى بد هستند و بهترينِ خوبها، علماى خوب مىباشند.[37][38]
[1]. غرر الحكم، فصل اول، شماره 759:« العادة طبع ثان».
[2]. اخلاق ناصرى، ص 201.
[3]. كيمياى سعادت، ج 2، ص 433.
[4]. ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 8، ص 569.
[5]. غرر الحكم، فصل 53، شماره 4:« عَوِّد نفسَك فعلَ المكارم و تَحمُّلَ إعباء المغارم تَشرُفْ نفسك و تَعمُرْ آخرتك و يَكثُرْ حامدوك».
[6]. همان، شماره 1:« عَوِّد نفسك الجميلَ؛ فانّه يُجمِل عنك الأحدوثَة و يُجزِل لكِ المثوبةَ».
[7]. همان، شماره 3:« عَوِّد لسانك لينَ الكلام و بَذلَ السلام يَكثُرْ محبوك، وَ يقلّ مبغضوك».
[8]. همان، شماره 9:« عادة الإحسان مادّة الإمكان».
[9]. همان، فصل 26، شماره 102:« تَخيّر لنفسُك من كلّ خُلقٍ أحسنَه فإنّ الخير عادةٌ».
[10]. همان، فصل 65، شماره 36:
« كفى بفعل الخير حسنُ عادةٍ».
[11]. همان، فصل نهم، شماره 44:« إنّ طباعك تدعوك إلى ما ألفَتْه».
[12]. همان، شماره 43:« إنّ لسانك يقتضيك ما عوّدتَه».
[13]. همان، فصل 77، شماره 87:« من عمل اشتاق».
[14]. وسائل الشيعه، ج 15، ص 182:
« يُؤخَذُ الغلام بالصلاة و هو ابن سبع سنين».
[15]. همان، ج 7، ص 168:« إنّا نأمر صبياننا بالصيام إذا كانوا بني سبع سنين بما أطاقوا من صيام اليوم، فإن كان إلى نصف النهار أو أكثر من ذلك أو أقلّ، فإذا غلبهم العطش و الغرث أفطروا حتى يَتَعوّدوا الصومَ و يُطيقوه. فمُرواصبيانكم إذا كانوا بني تسع سنين بالصوم ما أطاقوا من صيام، فإذا غلبهم العطش أفطروا».
[16]. همان، ص 168:« وأما صوم التأديب: فأن يُؤخذ الصبيّ إذا راهق بالصوم تأديباً و ليس بفرض».
[17]. غرر الحكم، فصل 49، شماره 37:« عليك بإدمان العمل في النشاط و الكسل».
[18]. همان، فصل 61، شماره 16:« قليل يدوم خيرٌ من كثيرٍ مُنقطِع».
[19]. همان، فصل هشتم، شماره 142:« أصعب السياسات نقلُ العادات».
[20]. همان، فصل اول، شماره 1001:« العادة عدوّ متملِّك».
[21]. همان، فصل اول، شماره 411:« الفضيلة غلبة العادة».
[22]. همان، فصل 57، شماره 38:« غالبوا أنفسكم على ترك العادات و جاهدوا أهواءَكم تَملِكوها».
[23]. اخلاق ناصرى، ص 227.
[24]. كيمياى سعادت، ج 2، ص 446.
[25]. مربيان بزرگ، ص 145.
[26]. بحارالأنوار، ج 104، ص 92:« اعدلوا بين أولادكم كما تُحِبّون أن يعدلوا بينكم في البِرَّ و اللطفِ».
[27]. همان، ج 2، ص 39؛« إنّ العالِم إذا لم يَعمل بعلمه زلّت موعظُته عن القلوب كما يَزلّ المطرُ عن الصفا».
[28]. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 73:« من نَصب نفسَه للناس إماماً فليبدأ بتعليم نفسه قبل تعليم غيره و ليكن تأديبه بسيرته قبل تأديبه بلسانه و معلِّم نفسه و مؤدِّبها أحق بالإجلال من معلِّم الناس و مؤدِّبهم».
[29]. غررالحكم، فصل نهم، شماره 162:« إنّ الوعظ الذي لايمجّه سمع، و لايعدله نفع ماسكت عنه لسان القول، و نطق به لسانُ الفعل».
[30]. همان، فصل 6، شماره 294:« أفضل الأدب ما بدأت به نفسك».
[31]. مشكاةالانوار، ص 46:« كونوا دعاة الناس بغير ألسنتكم، ليروا منكم الاجتهاد و الصدق و الورع».
[32]. همان، فصل دهم، شماره 43:« إن سمت همّتك لإصلاح الناس فابدأه بنفسك، فإنّ تعاطيك صلاح غيرك و أنت فاسد أكبرُ العيب».
[33]. صف( 61) آيات 2- 3:« يا أَيُّها الَّذِينَ آمَنُوا لِمَتَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ* كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ».
[34]. بقره( 2) آيه 44:« أَتَأْمُرُونَ النّاسَ بِالبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الكِتابَ أَفَلا تَعْقِلُونَ».
[35]. بحارالأنوار، ج 2، ص 36:« العلم وديعة اللَّه في أرضه، و العلماء أمناؤه عليه، فمن عمل بعلمه أدّى أمانته، و من لم يعمل بعلمه كُتِب في ديوان الخائبين».
[36]. همان، ص 36:« زلّة العالم كانكسارِ السفينة تُغرَقُ و تُغرِقُ».
[37]. همان، ص 110:« ألا إنّ شرّ الشرّ شرار العلماء، و أنّ خير الخير خيار العلماء».
[38] امينى، ابراهيم، اسلام و تعليم و تربيت، 1جلد، بوستان كتاب (انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم) - قم، چاپ: سوم، 1387.