پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

نبوت عامه وامامت

فهیمی: نمى دانم شما شیعیان چه اصرارى دارید که وجود امامى را حتماً اثبات  کنید؟ به طورى در عقیدهء خودتان پافشارى مى کنید که اگر در ظاهر هم امامى وجود نداشت، میگویید: غائب است. با توجه به اینکه پیغمبران احکام خدا را براى مردم بیان  نموده اند، دستگاه آفرینش اصلاً چه احتیاجى به وجود امام دارد؟

هوشیار: همان برهانیکه براى اثبات نبوت عامه اقامه مى شود وفرستادن احکام را بر خدا ایجاب مى کند، عین همان برهان، وجود امام وحجت وحافظ احکام را نیز اقتضا دارد. براى توضیح واثبات مدعا ناچاریم ابتدائاً برهان  نبوت عامه را اجمالاً بیان کنیم سپس باثبات مقصد بپردازیم.

شما اگر در مقدماتى که در جاى خود به اثبات رسیده وحالا هم مى خواهم آنها را به طور اجمال تذکر  بدهم، توجه ودقت کامل بفرمایید موضوع نبوت عامه برایتان روشن مى گردد.

1: آفرینش ویژهء انسان جوریست که نمى تواند به تنهایى چرخ زندگى  خویش را بچرخاند بلکه به همکارى وتعاون همنوعانش نیازمند مى باشد. باصطلاح، مدنى واجتماعى آفریده شده ناچار است به حالت اجتماعى زندگى  کند. ناگفته پیداست که تزاحم در منافع وحصول اختلاف، از ثمرات زندگى اجتماعى است زیرا هر فردى از افراد اجتماع، جدیت مى کند که تا سرحد قدرت وتوانایى از منافع محدود مادى برخوردار گردد وموانع وصول به مقصد را از پیش پاى خود برطرف سازد، در صورتى که دیگران نیز در صدد رسیدن به همین مقصد مى باشند. ازاینجهت است که تزاحم در منافع وتجاوز وتعدى به  حقوق همدیگر پیش آمد مى کند.از این رهگذر است که وجود قانون براى ادارهء اجتماع ضرورى مى گردد تا به برکت وجود قانون حقوق افراد محفوظ بماند واز تجاوز زورمندان جلوگیرى شود واختلاف واختلال مرتفع گردد. لذا مى توان گفت که: وجود  قوانین بهترین گنجى است که بشریت تا کنون بدان راه یافته است ومى توان حدس زد که: بشر ازهمان اوائل تشکیلات اجتماعى خویش، کم وبیش، از وجود قانون برخوردار بوده وهمواره بدان احترام مى گذاشته است.

2: بشر به نیروى استکمال مجهز شده وتوجه به کمال وسعادت، ارتکازى وفطرى اوست. در تمام کوشش هاى مداوم خویش، جز تحصیل کمالات حقیقى هیچ هدف ومقصدى ندارد. تمام افعال وحرکات وجدیتهاى خستگى ناپذیرش در اطراف آن هدف عالى دور مى زند.

3: چون انسان در مسیر ترقى وتکامل واقع شده وتوجه به کمالات حقیقى در نهادش  گذاشته شده است باید وصول به آن غایت برایش میسر باشد، زیرا کار عبث ولغو در دستگاه آفرینش وجود ندارد.

4: این موضوع نیز به اثبات رسیده که انسان از جسم وروح ترکیب یافته، از جنبهء جسم، مادى است، لیکن روحش درعین حالیکه شدت ارتباط واتصال را با بدن دارد وبه وسیلهء آن، تکامل مى یابد، خودش از عالم مجردات محسوب مى گردد.

5: چون انسان  از تن وروح ترکیب یافته قهراً دو نوع زندگى هم خواهد داشت: یکى حیات وزندگى دنیوى که مربوط به تن اوست، دیگرى زندگى نفسانى ومعنوى که به روانش ارتباط دارد. در نتیجه، نسبت به هریک از آن دوزندگى، سعادت وشقاوتى خواهد  داشت.

6: چنانکه در میان بدن وروح شدت اتصال وارتباط ویگانگى برقرار است همچنین بین زندگى دنیوى وزندگى نفسانى نیزارتباط واتصال کامل وجود دارد. یعنى کیفیت زندگى دنیوى وحرکات وافعال بدنى انسان ، در روح وى  تأثیر مى کنند چنانکه حالات وملکات وصفات نفسانى نیز، نسبت به صدور افعال ظاهرى مؤثرند.

7: بشر چون در صراط تکامل واقع شده  وتوجه به کمال  فطرى وطبیعى اوست

وخلقت خدا هم عبث نیست، باید وسیلهء رسیدن به غایت وکسب کمالات انسانیت، در دسترسش قرار گرفته باشد وبتواند راه  وصول بآن غایت وطریق احتراز از انحراف را تشخیص دهد.

1. 8: بشر طبعاً خودخواه ومنفعت جوست وبغیرازمصالح ومنافع خویش اصلاً منظورى ندارد. بلکه جدیت مى کند که همنوعانش را نیز استثمار کند وازنتیجهء کوشش آنان  بهره مند گردد.

9: بشر در عین حالیکه همیشه دنبال کمالات واقعى خویش مى گردد ودر جستجوى آن حقیقت، هر درى را مى کوبد، ولى غالباً از تشخیص آنها عاجز مى ماند زیرا امیال وخواسته هاى نفسانى واحساسات درونى وى غالباً راه  تشخیص حقیقت وصراط مستقیم انسانیت را برعقل عملى تاریک مى نمایند واو را به سوى انحراف ووادى هاى شقاوت سوق مى دهند.

 

چه قانونى بشر را سعادتمند مى کند؟

چون بشر ناچار است به حالت اجتماعى زندگى کند  وتزاحم در منافع وتعدى واستخدام همنوع، از لوازم حتمى زندگى اجتماعى است، باید قانونى در بین بشر حکومت کند تا از حدوث اختلال وپراکندگى مانع گردد. آن قانون در صورتى مى تواند جامعه را به خوبى اداره کند که واجد شرائط ذیل باشد:

1: آن قوانین بطورى جامع وکامل باشند که در تمام شئون اجتماعى وانفرادى اشخاص نفوذ ودخالت داشته باشند، تمام حالات  واحتیاجات بشر مراعات شده باشد ونسبت به هیچ موضوعى غفلت وسهل انگارى واقع نشده باشد. چنین قوانینى باید بر طبق احتیاجات واقعى وطبیعى افراد جعل وتدوین گردد واز متن حقیقت وخارج گرفته شود.

2  2: آن قوانین باید بشر را به سوى سعادت وکمالات واقعى سوق دهند نه سعادت وکمالات پندارى وخیالی.

3: باید سعادت جهان  بشریت در آن قوانین  مراعات شده باشد ومحدود به تأمین منافع افراد معینى نباشد.

4: باید اجتماع را بر پایه هاى فضائل وکمالات انسانیت بنا نهد وآنها را به سوى آن هدف عالى سوق دهد به طورى که افراد آن اجتماع، زندگى دنیوى را طریق وصول به کمالات وفضائل انسانیت بدانند وبه عنوان استقلال، بآن نگاه نکنند.

5: آن قوانین صلاحیت داشته باشند که از تجاوز وتعدیات وهرج ومرج مانع شوند وحقوق تمام افراد را تضمین کنند.

6: در جعل وتدوین آن قوانین جنبهء روح وزندگى معنوى هم، کاملاً مراعات شده باشد به طوریکه هیچیک از آنها نسبت به روح ونفس، ضرر وزیانى وارد نسازد وانسان را از صراط مستقیم تکامل منحرف نکند.

7: اجتماع را از عوامل انحراف از جادهء مستقیم انسانیت وسقوط در وادیهاى هلاکت، منزه وپاک سازد.

8: واضع آن قوانین باید تمام جهات مصالح ومفاسد وموارد تزاحم وبرخورد آنها را بداند، از اقتضائات ازمنه وامکنه مطلع باشد.

بشر به طورحتم، به چنین قوانینى نیازمند است واز ضروریات زندگى او بشمار مى روند وزندگى بدون قانون در حکم سقوط انسانیت مى باشد،لیکن  این موضوع قابل بحث است که آیا قوانین مجعول بشر از عهده انجام این مسئولیت بزرگ بر مى آیند وصلاحیت ادارهء اجتماع را دارند یا نه؟

ما عقیده داریم قوانینى که به توسط افکار کوتاه بشر تدوین شود ناقص است وصلاحیت کامل براى ادارهء اجتماع ندارد. چند  موضوع را به عنوان دلیل وشاهد مى توان ذکر کرد:

1: علوم واطلاعات بشر ناقص ومحدود است. بشر عادى از احتیاجات مختلف انسان ونوامیس آفرینش وجهات  خیر وشر وموارد تزاحم وبرخورد قوانین وتأثیر وتأثر وفعل وانفعالات آنها واقتضائات امکنه وازمنه، اطلاعات کامل ندارد.

2: بر فرض محال که قانون گذاران بشر از عهدهء جعل وتدوین  چنین قوانین جامعى برآیند اما بدون شک، از ارتباط عمیقى که بین زندگى دنیوى وزندگى معنوى برقرار است وتأثیراتى که اعمال وحرکات ظاهرى در نفس دارند، بى اطلاعند واگر مختصر اطلاعى هم داشته باشند ناقص وناچیز است. اصولاً مراقبت از زندگى نفسانى از برنامهءآنان خارج است وسعادت بشر را جز از ناحیهء امور مادى نمى نگرند، در صورتیکه این دو نوع زندگى کمال ارتباط را دارند وانفکاک بین آنها امکان پذیر نیست.

3: چون بشر خودخواه است، استخدام واستثمار نمودن همنوع براى او طبیعى است وهر فردى از افراد انسان منافع خویش را بر مصالح دیگران ترجیح مى دهد، پس رفع اختلاف وجلوگیرى از استخدام، از صلاحیت او خارج است، زیرا خواسته ها وامیال قانونگذاران بشر،هرگز اجازه نمى دهند که از منافع خودشان ووابستگانشان چشم پوشى نمایند ومصالح بشریت را منظور بدارند.

4: قانونگذاران بشر همیشه، باانظار کوتاه ومحدود خویش قوانین را تدوین مى کنند وآنها را در قالب تعصبات وعادات وافکار کوتاه خویش مى ریزند،لذا قوانین را به نفع عدهء معدودى جعل مى کنند ودرحین وضع، توجهى به مصالح ومفاسد دیگران ندارند. چنین قوانینى سعادت عموم انسانیت در آنها منظور نشده است. فقط قوانین خداییست که بر طبق ناموس آفرینش ودر خور احتیاجات واقعى بشر تدوین گردیده، از هر گونه انحراف واغراض شخصى منزه است وسعادت جهان انسانیت در آنها منظور شده است ازاینجا روشن مى شود که: بشر به قوانین خدایى کاملاً نیازمند است والطاف خداوندى اقتضا دارد که برنامهء کاملى را تهیه نموده توسط پیمبران ارسال دارد.

 

سعادت اخروى

انسان در عین حال که شب وروز به زندگى دنیوى  سرگرم است، در باطن ذات ونفس خویش نیز، زندگى مرموز وپوشیده اى دارد، اگر چه اصلاً توجهى بدان زندگى نداشته وآنرا به کلى فراموش نموده باشد. نسبت به آن زندگى مجهول نیز سعادت وشقاوتى خواهد داشت. یعنى افکار وعقائد حقه واخلاق پسندیده واعمال شایسته، سبب استکمال وترقى روحانى مى گردند وسعادت وکمال او را فراهم مى سازند،چنانکه عقائد باطل واخلاق زشت واعمال ناشایسته باعث نقصان وشقاوت وانحراف نفس مى گردند. پس انسان اگر در صراط مستقیم تکامل واقع شود جوهر ذات وحقیقتش پرورش وتکامل یافته به عالم اصلى خویش  که عالم نورانیت وسرور است صعود ورجوع مى نماید واگر  تمام کمالات روحانى  واخلاق پسندیده انسانى را فداى ارضاى قواى حیوانى نمود واسیر خواسته هاى نفسانى گشت وبه صورت حیوانى هوسباز وکامجو، یا دیوى درنده وخونخوار درآمد، چنین شخصى از صراط مستقیم تکامل، انحراف یافته در وادى هاى هلاکت وشقاوت سرگردان خواهد گشت. پس انسان نسبت به زندگى روحانى نیز، محتاج به برنامه وراهنماى کاملى است وبدون کمک نمى تواند این مسیر خطرناک ودقیق را طى کند، زیرا امیال وخواهشهاى نفسانى وقواى حیوانى، غالباً راه حقیقت بینى وقضاوت صحیح را بر عقل عملى تاریک مى نمایند  واو را بسوى وادیهاى هلاکت سوق مى دهند، خوب را بد وبد را خوب در نظرش جلوه مى دهند. تنها آفرینندهء انسان وجهانست که به کمالات حقیقیه وسعادت واقعى انسان واخلاق نیک وبد واقف است ومى تواند برنامه ودستورالعمل جامعى براى نیل به سعادت نفسانى واحتراز از عوامل شقاوت به دست بشر بدهد، پس انسان در تأمین سعادت اخروى خویش نیز، نیازمند به پروردگار جهان است.

از اینجا نتیجه مى گیریم که: پروردگار حکیم هرگز نوع انسان را که براى هر یک از سعادت وشقاوت مستعد است،  تحت نفوذ قواى حیوانى وتسلط  خواهشهاى نفسانى قرار نداده ودر وادى جهالت وسرگردانى رهایش نمى کند، بلکه الطاف بى پایانش اقتضا دارد که بوسیلهء پیغمبران برگزیده اى که ازجنس بشرند، احکام وقوانین وبرنامه هاى کاملى که سعادت دنیوى واخروى افراد را تأمین کند، براى مردم بفرستد وراه سعادت وشقاوت را به آنان بیاموزد تا عذرشان منقطع گردد وطریق وصول به غایت برایشان هموار شود.

 

راه تکامل

راه تکامل انسان وصراط مستقیم رجوع الى الله، همان عقائد حقه واعمال نیک واخلاق پسندیده اى است که خداوند متعال آنها را بر قلوب پاک انبیاء نازل کرده تا به مردم ابلاغ نمایند. لیکن باید دانست که این راه، راه قراردادى وتشریفاتى که هیچ سنخیت ومناسبتى با مقصد نداشته باشد نیست بلکه طریقى است واقعى وحقیقى که از عالم ربوبى سرچشمه گرفته هرکس در آنراه واقع شود در باطن ذات سیرتکاملى نموده به عالم وسیع وبهشت رضوان صعود مى کند.

به عبارت دیگر: دین حق طریق مستقیمى است که هر کس در آن  واقع شود، جوهر ذات وانسانیتش کامل گشته از  صراط مستقیم انسانیت بعالم سرور ومنبع کمالات رجوع مى نماید. وهرکس از راه مستقیم دیانت منحرف گردد ناچار راه فضائل انسانیت را گم کرده  در راههاى غیر مستقیم حیوانیت واقع شده صفات حیوانیت ودرندگى را تقویت نموده، از پیمودن صراط دقیق انسانیت عاجز مى شود. چنین شخصى جز زندگى سخت وسقوط در هاویهء جحیم سرنوشتى نخواهد داشت.

 

عصمت پیمبران

الطاف خداوندى چنین اقتضا  دارد  که پیامبرانى را بفرستد تا احکام وقوانین  لازم  را به مردم ابلاغ کنند وآنان را به سوى غایت وهدف ایجاد هدایت وکمک نمایند. در صورتى منظور حق تعالى تأمین مى شود واحکام ودستورات لازم بدون کم وزیاد، در دسترس مردم گذاشته مى شود وعذرشان  منقطع مى گردد که پیغمبر از خطا واشتباه ونسیان در امان ومحفوظ باشد، یعنى در گرفتن احکام وضبط آنها وابلاغ به مردم، از خطا ونسیان  معصوم باشد.علاوه بر این باید خودش به حقیقت آن احکام متحقق باشد وبه علم خویش عمل نماید وقولاً وعملاً مردم را به سوى کمالات حقیقى دعوت کند تا عذرشان منقطع گردد ودر تشخیص راه حق، در ضلالت وسرگردانى واقع نشوند زیرا پیغمبر اگر به احکام دین پابند ومقید نباشد کلامش از اعتبار ساقط مى شود ومردم به وى اعتمادى نخواهند نمود زیرا او برخلاف گفتارش عمل مى کند وبه واسطهء عمل خویش، مردم را به سوى خلاف آن احکام دعوت مى نماید. ومعلوم است که دعوت عملى اگر از دعوت قولى مؤثرتر نباشد کم اثرترهم نخواهد بود.

به بیان دیگر: علوم ومدرکات ما از خطاء واشتباه معصوم ومحفوظ نیستند، زیرا حواس وقواى مدرکه در حصول آنها دخالت دارند وخطاهاى حواس برکسى پوشیده نیست. اما علوم واحکامى که از جانب پروردگارعالم، براى هدایت مردم، به پیمبران، وحى والهام مى شود،از این قبیل نیست واز راه حواس وقواى مدرکه آنها را تحصیل نکرده اند وگرنه لازم مى آید که خطاء واشتباه در معلومات آنان نیز راه داشته باشد واحکام واقعى بدست مردم نرسد، بلکه علوم آنان به این طریق است که حقائق عوالم غیبى بر باطن ذات وقلب آنان نازل مى شود، عین آن حقائق را به علم حضورى مشاهده مى نمایند وآنچه را باچشم دل مشاهده مى کنند از عالم بالا نازل کرده در دسترس مردم قرار مى دهند، چون عین آن حقایق را مشاهده ودرک مى کنند پس در گرفتن وتحمل وضبط آنها، خطاء واشتباهى راه ندارد.

به همین علت، از عصیان ومخالفت آن دستورات معصوم ودر امان هستند وبه علوم خویش عمل مى نمایند زیرا کسى که عین حقایق وکمالات وسعادت خویش را مشاهده کند بدون شک برطبق مشاهداتش رفتار مى کند وهرگز تخلف نمى نماید، زیرا تمام طرق وراههاى اشتباه کارى نفس وقوا، بر او بسته است وکمالات حقیقى خویش را با چشم دل مشاهده مى کند وچنین شخصى هرگز کمال خویش را از دست نمى دهد.

 

برهان عقلى بر امامت

بعد از روشن شدن دلیل نبوت عامه، اکنون تصدیق مى فرمایید که عین همین برهان  نیز اقتضا دارد که هر وقت پیغمبرى در  بین مردم موجود نبود، باید یکى ازافراد انسان جانشین وخزینه داراحکام خدایى باشد ودر تحمل ونگهدارى وتبلیغ آنها سعى وکوشش نماید، زیرا منظور حق تعالى از بعثت پیمبران وفرستادن احکام، در صورتى تحقق مى پذیرد والطافش به حد کمال مى رسد وحجت بر بندگان  تمام مى شود که تمام آن قوانین ودستورات  بدون کم وزیاد، در بین بشر محفوظ بماند. پس در مورد فقدان پیمبران، لطف خدا چنین اقتضا دارد که یکى از افراد انسان را مسئول حفظ ونگهدارى وتحمل احکام نماید.

آن فرد برگزیده  نیز، باید در گرفتن احکام وضبط وابلاغ آنها از خطاء واشتباه معصوم باشد تا منظور حق تعالى تأمین شود  وحجت بر بندگان تمام گردد. باید به حقیقت وواقعیت احکام دین  متحقق باشد وخودش بدانها عمل کند تا دیگران اعمال واخلاق واقوال خویش را با اعمال وى تطبیق نمایند وازاو پیروى کنند ودریافتن راه حقیقت، دچار شک وحیرت نشوند وعذر ودستاویزى به دستشان نیاید.  چون امام نیز باید در تحمل این مسئولیت بزرگ، از خطاء واشتباه معصوم ومحفوظ باشد، باید گفت که: این قبیل علومش را از راه حواس وقواى مدرکه کسب نکرده وبا علوم معمولى مردم بسى تفاوت دارد، بلکه به واسطهء راهنمایى پیغمبر، چشم بصیرتش روشن شده حقائق وکمالات انسانیت را با چشم دل مشاهده مى کند، چون چنین است از خطاء واشتباه معصوم است وهمین مشاهدهء حقائق وکمالات است که علت عصمت وى شده وباعث این مى شود که بر طبق علوم ومشاهداتش عمل نماید وبه واسطهء علم وعمل، امام وپیشوا وپیشرو انسانیت  گردد.

به عبارت دیگر: همیشه باید در بین نوع انسان، فرد کاملى وجود داشته باشد که به تمام عقائد حقهء الهى عقیده مند بوده تمام اخلاق وصفات نیک انسانى را به کار بسته  به تمام احکام دین عمل نماید وهمه را بدون کم وزیاد بداند. در تمام این  مراحل، از خطاء واشتباه  وعصیان معصوم باشد. بواسطهء علم وعمل، تمام کمالات ممکنهء انسانى، در وى به فعلیت رسیده پیشرو وامام قافلهء انسانیت باشد. اگر نوع انسان، زمانى از چنین فرد ممتازى خالى گردد لازم مى آید که احکام الهى که به منظورهدایت انسانیت نازل گشته محفوظ نمانده از بین مردم مرتفع گردد وافاضات وامدادهاى غیبى حق تعالى منقطع شود وبین عالم ربوبى وعالم انسانى ارتباطى برقرار نباشد.

به عبارت  دیگر: باید همیشه در بین نوع انسان، فردى وجود داشته باشد که همواره مورد هدایت وتأییدات وافاضات حق تعالى بوده باشد وبه واسطهء افاضات معنوى وکمک هاى باطنى، هر فردى را بر طبق استعدادش به کمال مطلوب برساند وگنجینه وخزینه دار احکام الهى باشد تا افراد بشر، در صورت احتیاج وعدم ایجاد مانع، از علومش بهره مند گردند. وجود مقدس امام، حجت حق ونمونهء دین وانسان  کاملى است که مى تواند در حد توانایى بشر، خدا را بشناسد وپرستش کند، اگراو وجود نداشته باشد، خدا به حد کمال شناخته وعبادت نمى شود. قلب وباطن امام خزینهء علوم خداوندى ومخزن اسرار الهى است، ومانند آیینه اى است که حقائق عالم هستى در آن جلوه گر شود تا دیگران از انعکاسات آن حقائق بهره مند گردند.

جلالى: راه حفظ احکام وقوانین دین منحصر به این  نیست که یکنفر همهء آنها را بداند وعمل کند، بلکه اگر تمام احکام وقوانین دیانت در بین افراد انسان تقسیم گردد وهردسته اى یک سلسلهء آن احکام را بدانند وعمل نمایند، در آنصورت نیز، تمام احکام دین، از حیث علم وعمل، در بین نوع انسان محفوظ میماند.

هوشیار: فرضیهء جنابعالى از دو راه مردود است:

اول: در طى بحثهاى گذشته گفته شد که: همیشه باید در بین نوع انسان فرد ممتازى وجود داشته باشد که تمام کمالات ممکنهء انسانیت، در وى فعلیت وتحقق یافته ودر متن صراط مستقیم دیانت قرار گرفته باشد وازجنبهء تعلیم وتربیت، ازما سوى الله بى نیاز باشد. اگر چنین فرد کاملى از میان نوع مفقود گردد، انسانیت بى حجت وبى غایت مى شود، ونوع بى غایت انقراض برایش ضروریست. لیکن در مورد فرضیهء شما، چنین فرد کاملى وجود ندارد، زیرا هر یک از آن افراد، گرچه یک سلسلهء احکام را مى داند وعمل مى کند، اما هیچیک از آنها در متن صراط مستقیم دیانت واقع نشده اند بلکه از جادهء حقیقت منحرف هستند، زیرا بین مراتب صراط مستقیم واحکام دیانت یک پیوند نا گسستنى وارتباط عمیقى برقرار است که تقطیع آن، امکان پذیر نیست.

دوم: چنانکه قبلاً تذکر داده شد احکام وقوانینى که از جانب خداوند متعال به منظور هدایت انسانها نازل گشته باید همیشه در بین آنها ثابت ومحفوظ بماند، بطوریکه تمام راههاى تغیر وتبدل ونابودى بر آنها مسدود شده از هر خطرى در امان باشند تا مردم به صحت آن ها کاملاً اعتماد داشته باشند واین موضوع درصورتى تحقق مى پذیرد که خزینه دار وحافظ آن ها فرد معصومى باشد که از خطرات سهو ونسیان ومعصیت در امان باشد. لیکن در فرضیهء شما چنین نیست، زیرا خطاء وفراموشى وعصیان، براى هر یک از آن افراد امکان دارد. در نتیجه، احکام خداوندى از تغیر وتبدل در امان نیستند وحجت خدا تمام نیست وعذر بندگان قطع نمى گردد.

 

امامت از نظر روایات

هوشیار:  تمام مطالبى که راجع به امامت عرض شد در روایات اهل بیت منصوص است، اگر در صدد تحقیق باشید مى توانید به کتب حدیث مراجعه نمایید ولى براى نمونه چند عدد آنها را مى خوانم:

ابوحمزه مى گوید: خدمت حضرت صادق(علیه السلام) عرض کردم: آیا زمین بدون وجود امام باقى مى ماند؟ فرمود: اگر زمین بى امام گردد فرو خواهد رفت.(1)

وشاء مى گوید: خدمت امام رضا(علیه السلام) عرض کردم: آیا زمین بى امام مى ماند؟

فرمود: نه.گفتم: براى ما روایت شده که زمین بى امام نمى گردد مگر در صورتى که خدا بر بندگانش غضب نماید پس آن جناب فرمود: زمین بى امام نمى گردد والا فرو خواهد رفت.(2)

ابن الطیار مى گوید: از حضرت صادق (علیه السلام) شنیدم که مى فرمود اگر در زمین بیش از دو نفر هم موجود نباشد، یکى از آنان حتماً حجت خواهد بود.(3)

حضرت ابوجعفر (علیه السلام) فرمود: به خدا سوگند! خدا از آن وقتى که آدم را قبض روح کرده تا حال، هرگز زمین را بى امامى که مردم به واسطهء او هدایت یابند رها نکرده است واوست حجت خدا بر بندگانش. زمین هرگز بى امام باقى نمیماند تا خدا بر بندگانش حجتى داشته باشد.(4)

حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: خدا ما را به نیکوترین خلقت آفرید ودر آسمان وزمین خزانه دارعلوم خویش قرار داد. درخت با ما تکلم نمود وبه عبادت کردن ما، خدا عبادت مى شود.اگر ما نبودیم خدا عبادت نمى شد.(5)

حضرت صادق(علیه السلام) فرمود: اوصیا درهاى علوم ربوبى هستند، باید ازآن درها داخل دین شد. اگر آنان نباشند خدا شناخته نمى شود وبه وجود آنان خدا بر بندگانش احتیاج مى نماید.(6)

ابوخالد مى گوید: تفسیراین آیه ــ فآمنوا بالله ورسوله والنورالذى انزلناــ راازحضرت ابى جعفر(علیه السلام) پرسیدم. فرمود: اى ابا خالد! به خدا سوگند مراد ازنور،ائمه مى باشند،اى ابا خالد! نورامام در دلهاى مؤمنین از نور شمس تا بنده تر است. آنان هستند که قلوب مؤمنین را نورانى مى گردانند، خدا نور آنان را از هر کس بخواهد ممنوع ومستور مى کند پس قلبش تاریک وپوشیده مى گردد.(7)

حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: وقتى خدا اراده کرد فردى را براى امور بندگانش انتخاب کند، شرح صدرى به وى عطا نموده قلبش را چشمهء حقائق وحکمت ها مى گرداند وعلوم خودش را همواره به او الهام مى کند بعد از آن از هیچ جوابى عاجز نخواهد ماند ودر بیان حقائق وراهنمایى صحیح  به ضلالت وگمراهى مبتلا نمى گردد. از خطا معصوم است واز تأییدات وتوفیقات وراهنمایى هاى خداوندى همواره برخوردار مى باشد واز خطاها ولغزشها در امان است. خدااو را به این مقام برگزید تا بر بندگانش، حجت وگواه باشد.  این بخششى است خدایى، که به هر کس خواست عطا مى کند.

وفضل خدا بزرگ است.(8)

پیغمبر (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: ستارگان امان اهل آسمانند، اگر نابود شوند اهل آسمان نیز نابود مى گردند. اهلبیت من امان ساکنین زمین مى باشند، پس اگر اهلبیت من وجود نداشته باشند اهل زمین نیزهلاک مى گردند (139)

على (علیه السلام) فرمود: زمین از قائمى که براى خدا قیام کند وحجت خداى را بر پا دارد خالى نمى گردد. گاهى ظاهر ومشهور است، گاهى ترسان وپنهان، براى اینکه حجتهاى خدا باطل نگردد. عدد آنان چه بسیار کم وکجا هستند؟ به خدا سوگند! از حیث عدد کم مى باشند لیکن از حیث قدر ومقام بزرگند. خدا به وسیلهء آنان حجت وبراهین خویش را حفظ مى کند تا هنگامى که آن براهین را در نزد امثال خودشان ودیعه گذارند ودر قلوب آنان کشت وزرع کنند.

علم، آنان را به حقیقت بصیرت وبینایى رسانده است، به روح یقین برخورد کرده واصل شده اند. آنچه را مستان وشیفتگان مال وثروت سخت ودشوار  مى شمارند در نظر آنان سهل وآسان است، به چیزیکه جهال از آن وحشت دارند مأنوسند. مصاحبتشان با دنیا، به واسطهء بدنهایى است که ارواح آنها به محل اعلا معلق ومربوط است. آنان در زمین خلیفه هاى خدا ودعوت کنندگان دین هستند4 قال على علیه السلام ــ فى خطبة الى ان قال ــ اللهم بلى لا تخلو الارض من قائم لله بحجة: اما ظاهراً مشهوراً او خائفاً مغموراً، لئلا تبطل حجج الله وبیناته وکم ذاواین اولئک؟؟ اولئک والله الاقلون عدداً والاعظمون عنداالله قدراً. یحفظ الله بهم حججه وبیناته حتى یودعوها نظرائهم ویزرعوها فى قلوب اشباههم.

هجم بهم العلم على حقیقة البصیرة وباشروا روح الیقین واستلانوا مااستوعره المترفون وانسوا بما استوحش منه الجاهلون وصحبوالدنیا با بدان ارواحها معلقة باالمحل الاعلى، اولئک خلفاءالله فى ارضه والدعاة الى دینه.(9)

علی(علیه السلام) فرمود: گوهرهاى گرانبهاى قرآن در وجود اهل بیت نهاده شده آنان گنج هاى خدا مى باشند. اگر سخن گویند صادقند واگر ساکت بمانند کسى برایشان سبقت نمى جوید.(10)

علی (علیه السلام) دربارهء اهل بیت فرمود: به برکت وجود آنان حق در جایش مستقر مى شود وباطل زائل مى گردد وزبانش از بیخ قطع مى شود. آنان دین را تعقل نموده اند تعقلى که با فهم وحفظ وعمل همراه است، نه تعقلى که به مجرد شنیدن ونقل کردن باشد. به درستى که روایت کنندگان علم بسیارند لکن رعایت کنندگان آن کمیابند.(11)

سخن را کوتاه کنم: از دلیل عقلى مذکور واحادیثى که در این موضوع صادر شده استفاده مى کنیم: مادامى که نوع انسان روى زمین باقى باشد، باید همواره در بین آنها فرد کامل معصومى وجود داشته باشد که تمام کمالاتى که براى آن نوع امکان دارد، در او به فعلیت رسیده، علماً وعملاً، هدایت افراد را عهده دار باشد وچنین فرد ممتازى امام وپیشرو انسانیت خواهد بود. آن وجود مقدس در راه کمالات انسانى صعود مى کند وبقیهء افراد نوع را به سوى آن کمالات ومقامات دعوت مى نماید وبه واسطهء وى همواره بین عالم غیبى وعالم انسانى رابطه واتصال برقرار است، افاضات عوالم غیبى اولا بر آن وجود شریف وبه برکت او بر دیگران تراوش مى کند. اگر چنین فرد ممتاز وکاملى در بین مردم وجود نداشته باشد لازم مى آید که نوع انسان بدون غایت ومنقطع گردد ونوع بدون اتصال وغایت، انقراض برایش ضرورى است پس قطع نظر ازادلهء دیگر، این دلیل نیز دلالت مى کند که: هیچ عصر وزمانى واز جمله عصرما، از وجود امام خالى نخواهد بود وچون درعصر ما امام ظاهرى وجود ندارد باید گفت: در حالت غیبت واختفاء زندگى مى کند.

نگارنده: بحث خیلى طولانى شده بود وبراى اینکه افراد خسته نشوند قرار شد ادامه بحث براى جلسه بعد بماند.

1) اصول کافى ط اسلامیه سال 1381 ج 1ص334.
2) عن الوشاء قال اباالحسن الرضا علیه السلام: هل تبقى الارض بغیر امام؟ قال: لا قلت انا نروى: انها لا تبقى الا ان یسخط الله على العباد قال لا تبقى اذاً لساخت،اصول کافى ج 1 ص 334.
3) اصول کافى ج 1 ص 335.
4) اصول کافى ج 1 ص 333.
5) قال ابوعبدالله علیه السلام: ان الله خلقنا فاحس خلقنا وصورنا فاحسن صورنا وجعلنا خزانه فى سمائه وارضه ولنا نطقت الشجر وبعبادتنا عبدالله ولولا ناما عبدالله ــ اصول کافى ج 1 ص 368.
6) قال ابوعبدالله علیه السلام: الاوصیاء هم ابواب الله التى یؤتى منها ولولا هم ما عرف الله وبهم احتج الله تبارک وتعالى على خلقه اصول کافى ج 1 ص 369.
7) عن ابى خالد الکابلى قال: سئلت ابا جعفرعلیه السلام عن قول الله: (فآمنوا بالله ورسوله والنور الذى انزلنا) فقال یا اباخالد! النور والله الائمة یا اباخالد! لنور الامام فى قلوب المؤمنین انورمن الشمس المضیئة بالنهار وهم الذین ینورون قلوب المؤمنین ویحجب الله نور هم عمن یشاءفتظلم قلوبهم ویغشاهم بها ــ اصول کافى ج 1 ص 372.
8) قال الرضا علیهالسلام ــ فى حدیث طویل الى ان قال ــ وان العبد اذا اختاره الله لامورعباده شرح صدره لذلک واودع قلبه ینابیع الحکمة والهمه العلم الهاماً فلم یعى بعده  بجواب ولا یحیر فیه عن الصواب فهو معصوم مؤید موفق مسدد. قد امن من الخطاء والزلل والعثار، یخصه الله  بذلک لیکون حجته على عباده وشاهده على خلقه وذلک فضل الله یؤتیه من یشاء والله ذوالفضل العظیم. اصول کافى ج 1 ص 390.
9) نهج البلاغة ج 3 خطبه 147.
10) قال على علیه السلام ــ فى خطبة ــ فیهم کرائم القرآن وهم کنوزالرحمان ان نطقوا صدقوا وان صمتوالم یسبقوا ـ نهج البلاغة ج2خطبه150.
11) قال على علیه السلام (فى خطبة): بهم عادالحق فى نصابه وانزاح الباطل عن مقامه وانقطع لسانه عن منبته، عقلو الدین عقل ورعایة، لا عقل سماع وروایة، فان رواة العلم کثیر ورعاته قلیل (نهج البلاغة ج2 خطبهء 234).