خشم
در طبیعت انسان، غریزهاى به نام خشم وجود دارد که ظاهراً یکى از عواطف ناخوشایند به شمار مىرود، در صورتى که خشم در اصل نه تنها بد نیست بلکه در برخى موارد از ضروریات زندگى محسوب مىشود. آنچه بد است خشمهاى بىجا و افراطى است.
در چند ماه اول زندگى کودک، آثار خشم و غضب در وى مشاهده نمىشود.
امّا از شش ماهگى به بعد تغییراتى در خلق و خوى کودک به وجود مىآید و آثار خشم مشاهده مىشود. در پایان سال اول، شدت یافته و عصبانیت بیشترى از خود نشان مىدهد. کودک عصبانى، رنگش سرخ مىشود، گریه مىکند، جیغ مىکشد، پاهایش را بر زمین مىکوبد، خودش را روى زمین مىکشد، اگر چیزى دستش باشد پرتاب مىکند، به صورت پدر و مادر یا خواهر و برادر پنجه مىزند.
عصبانیتهاى کودک مىتواند معلول عوامل متعددى باشد:
1. مقاومت والدین در برابر خواستهها و توقعات کودک و محروم ساختن او از رسیدن به اهداف.
2. بىخوابى و خستگى زیاد کودک.
3. تبعیضهایى که والدین بین کودک و خواهر یا برادر بزرگتر یا کوچکترش قائل مىشوند.
4. وجود دردها و ناراحتىهاى شدید براى کودک و عدم توجه پدر و مادر در رفع آنها.
5. تصرف و قبضه کردن اسباببازىها، کفش و لباس او به وسیله کودکان دیگر.
6. وادار کردن کودک به انجام کارى که برخلاف میل اوست.
در این قبیل موارد کودک غضبناک مىشود و خشم خود را به هر شکلى آشکار مىسازد. حال اگر از این عمل نتیجه گرفت، غریزه خشم تقویت مىشود و به صورت یک خلق و خوى تند و وحشیانهاى تبدیل مىشود.
بنابراین، پدر و مادر باید از زمان کودکى فرزندشان به فکر تعدیل و کنترل غریزه خشم او باشند؛ مثلًا از به وجود آمدن عوامل خشم جداً جلوگیرى کرده یا در رفع آنها کوشش نمایند، وسیله استراحت و خواب به موقع او را فراهم سازند، به شیر و تغذیه و تعویض لباسهاى او برسند، از هر گونه تبعیض جداً اجتناب نمایند، در رفع ناراحتىهاى او تلاش کنند، به کودکان دیگر اجازه ندهند در اسباببازىها و لباسهاى او تصرف نمایند و خواستههاى معقول او را در صورت امکان برآورده سازند. با رعایت این امور زمینهاى براى عصبانیت کودک به وجود نمىآید.
البته در مواردى که کودک توقعات بىجا و غیر مجاز یا غیر ممکن دارد و براى رسیدن به هدف، خشمناک مىشود و داد و قال راه مىاندازد و مىخواهد بدین وسیله به هدف برسد، باید در برابر خشم و جنجال او مقاومت نمود، وگرنه به این خوى ناپسند عادت کرده و در زندگى آیندهاش براى رسیدن به اهداف خود همواره از این سلاح استفاده خواهد کرد.
یکى از دانشمندان مىنویسد:
در سال اول زندگى تعارض میان ممنوعیتهاى والدین با خواستههاى کودکان پیدا مىشود و چون بر اثر این تعارضها کودک از رسیدن به هدف خود محروم مىشود، خشم بر او مستولى مىگردد. هم چنین معلوم شده است کودکانى که در موقع بیمارى، زیاده از حد مورد توجه قرار گرفتهاند زودتر خشمناک مىشوند. سهل انگارى والدین و عدم مقاومت آنها در برابر خواستههاى نامشروع کودکان موجب ناراحتى و کمحوصلگى آنان در برابر هر محرومیتى است.[1] دیگرى مىنویسد:
در دوازده ماهگى به امر خوب و بد آگاهى دارد. گاهى اوقات ممکن است عصبانى شود، در این حالت بهترین برخورد حفظ خونسردى مىباشد. شما مىتوانید به آرامى از اتاق خارج شوید و او را تنها بگذارید، عصبانیت او به زودى برطرف مىشود، زیرا کسى در کنار او نیست تا خودنمایى کند.[2] همین دانشمند مىنویسد:
زمانى که امرى را مناسب حال فرزند خود مىدانید- مثل خوابیدن، مراجعه به پزشک، غذا خوردن و امثال آن- به هیچ وجه تحت تأثیر او قرار نگرفته و آن را انجام دهید. در غیر این صورت از هم اکنون مىآموزد که مىتواند در برابر هر امرى شما را قانع کند و اصطلاحاً عقب بزند. در نتیجه در آینده، اجتماع، فردى مغرور را به سادگى در خود نخواهد پذیرفت. او باید این مطلب را درک کند که اصولًا تابع شما باشد. هر چه کودک بزرگتر مىشود از نظر ذهنى آماده مىشود و در مىیابد که والدینش قادرند و باید در سنین ویژهاى براى او تصمیمگیرى کرده، او را راهنمایى کنند. البته سختگیر بودن و انعطاف نداشتن هم چندان منطقى به نظر نمىرسد، امّا براى هر فردى یک چارچوب قانونى و برنامه منظم، امرى ضرورى است.[3]
ترس
ترس یکى از عواطف ناخوشایندى است که در کودکان و همه انسانها کم و بیش وجود دارد. درست معلوم نیست که ترس از چه زمانى در کودک به وجود مىآید، امّا گفته شده که طفل در حدود چهارماهگى از دیدن اشخاص و محیط نامأنوس مىترسد، امّا در هشت ماهگى علائم ترس، بهتر مشاهده مىشود.
بعضى هم مدعى هستند که بعد از تولد، وجود ترس در نوزاد پایهگذارى شده گرچه علائم و آثار آشکارى هم مشاهده نشود.
به هر حال، اصل وجود ترس نه تنها مضر نیست، بلکه براى سلامت و ادامه حیات انسان ضرورت دارد. انسان باید از دشمن و از خطرها و بیمارىها بترسد تا از آنها اجتناب کند. آنچه مذموم است ترسهاى نامعقول و بیجا و افراطى مىباشد. پدر و مادر نباید از ترسهاى واقعى و معقول فرزند خردسالشان مانع شوند بلکه باید در موارد لازم او را برحذر بدارند. کودک باید از نزدیک شدن به آتش، آبجوش، سیم برق، کپسول گاز، حیوانات درنده و موذى، دویدن وسط خیابان، رفتن روى بام و پله، روشن کردن کبریت، بازى با اشیاى تیز و برنده و دیگر امور خطرناک، بترسد تا جانش از خطر محفوظ بماند. پدر و مادر باید از فرزندشان مراقبت نمایند و امور خطرناک را از دسترس او خارج سازند. به علاوه به هر طریق ممکن او را از نزدیک شدن به امور خطرناک برحذر بدارند و احتمال خطر را به او تفهیم کنند.
امّا پدر و مادر باید در مورد ترسهاى غیر معقول؛ مانند: ترس از جن و پرى، تاریکى، سوسک، گربه، موش، مارمولک، غول و لولو، از همان زمان کودکى مانع از پیدایش این ترسها بشوند یا در رفع آنها بکوشند.
این را باید بدانیم که کودک ذاتاً و تا مدتى از این قبیل امور و حتى از حیوانات موذى نیز نمىترسد. بلکه ترس از این امور را عملًا از پدر و مادر و سایر معاشرین فرامىگیرد. آنها هستند که با اظهار ترس و فرار خود، ترسیدن را به فرزند خود مىآموزند. راه پیشگیرى نیز در اختیار خود آنان مىباشد؛ مثلًا اگر خودشان از حیوانات غیر موذى اظهار ترس نکنند یا از توقف در مکان تاریک به اتفاق کودک خردسالشان نهراسند و از جن و پرى و غول و لولو صحبت نکنند، چنین ترسهایى در نهاد کودک پایهگذارى نمىشود. برخى از روانشناسان صداهاى شدید و ناگهانى را نیز یکى از عوامل ترس کودکان- و حتى نوزاد- مىدانند که بهتر است تا حد ممکن از وقوع آنها جلوگیرى کرد.[4]
[1]. روانشناسى کودک، ص 293.
[2]. اولین سال زندگى، ص 132.
[3]. همان، ص 94.
[4]. امینى، ابراهیم، اسلام و تعلیم و تربیت، 1جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: سوم، 1387.