آرامش نفس و خوشبينى به ديگران
كودك- بالاخص نوزاد- موجودى است بسيار ضعيف و ناتوان. به غذا و حرارت نياز دارد ولى تأمين آن از خودش ساخته نيست. به نظافت و حفاظت نياز دارد. موجودى است كاملًا وابسته و بدون وجود فرد يا افرادى كه آب و غذايش را تأمين كرده و از سرما و گرما و خطرات گوناگون حفظش نمايند نمىتواند به حيات و رشد خويش ادامه دهد. كودك اين نياز طبيعى و وابستگى به خارج را به طور كلى احساس مىكند، گرچه تا مدتى پدر و مادر را كه تأمين كننده نيازهاى او هستند- هم نمىشناسد. در اين زمان كودك نياز شديد به آرامش خاطر دارد. اگر نيازهاى مختلف او، مرتب و به طور كامل از خارج تأمين شود احساس امنيت و آرامش مىكند و به اطرافيان خوشبين مىشود، چون مىداند كه به هنگام نياز به ياريش خواهند شتافت. امّا اگر در تأمين نيازهاى خود اختلال و كمبودى احساس كند همواره در حال دلهره و اضطراب خواهد بود، بد بين و بىاعتماد خواهد شد و چنين احوال ناخوشايندى در روح و جسمش آثار بدى خواهد گذاشت و در زندگى آيندهاش نيز مؤثر خواهد بود.
بنابراين مادر، در تأمين آرامش خاطر كودك نقش مهمى را مىتواند ايفا كند.
اگر برنامه شير، تغذيه و خواب او را منظم نمايد و در نظافت و تعويض لباسها و كهنههاى او به موقع اقدام كند و در نگهدارى او از سرما و گرما و ديگر عوامل ناراحت كننده جديت نمايد، كودك با آرامش خاطر به حيات و رشد طبيعى خود ادامه مىدهد. در همين زمان، اعتماد و خوشبينى در روح و روانش پايهگذارى مىشود كه در زندگى آيندهاش تأثير به سزايى خواهد داشت.
به همين جهت مىبينيم كه فرزندان، حتى تا آخر عمر به مادر خود احساس وابستگى و دلگرمى ويژهاى دارند، كه چنين احساسى را حتى به پدر خود ندارند.
يكى از دانشمندان مىنويسد:
در مراحل ابتدايى كه هنوز «خود» به وجود نيامده است، روابط طفل با مادر در خدمت ارضاى نيازهايى است كه بيشتر جنبه فيزيولوژيك دارند تا روانى.
ارضاى اين نيازها به طفل نوعى احساس امنيت مىبخشد. تقليل هيجان ناشى از اين نيازها و احساسهاى ناخوشايند به طفل، آن آرامشى را مىبخشد كه لازمه آغاز تكامل روانى اوست.[1] يكى از دانشمندان مىنويسد:
در شش ماه ابتداى زندگى- چنان كه در بخش قبل گفتيم- طفل به تدريج تحت حمايت عاطفى و رفتارى مادر به درجهاى از حمايت و اطمينان شخصى نايل مىشود. اين حمايت و اطمينان شخصى براى تكامل طفل در نيمه دوم اولين سال حيات، حكم تخته پرش شنا را دارد و در اين ميان درجه اين حمايت و اطمينان شخصى، سرعت تكامل در نيمه دوم اولين سال را معين مىكند.
علامتهاى عاطفى كه طفل از مادر كسب كرده است، كيفيت، نتايج و قابليت اطمينانىاى كه به همراه دارند، تكامل روانى طبيعى طفل را ميسر مىسازد. اين علائم عاطفى كه از طريق مادر به طفل داده مىشوند توسط وضع كلى روانى نا آگاه مادر تعيين مىگردند و مادر در اين بين تنها از قسمتى از رفتار خويش آگاهى دارد.[2] پدر نيز مىتواند به ايفاى اين نقش مهم با مادر همكارى داشته باشد، چنان چه پدر در مورد تغذيه فرزند، تعويض لباسها، استحمام و پاكيزه كردن او با مادر همكارى نمايد، كودك نيز او را به عنوان يك تكيهگاه مورد اعتماد و مهربان تلقى خواهد كرد. و چنين رفتارى نه تنها به ابهت و مقام پدرى لطمهاى وارد نمىسازد بلكه كودك، آن را از علائم محبت و صميميت پدر مىشمارد و بيشتر دلگرم مىشود.
در صورتى كه اگر پدر در پرستارى از فرزند خويش جز بوسيدن و نوازش كردن و احياناً بازى كردن، نقش ديگرى را برعهده نگيرد كودك نيز او را وسيلهاى براى سرگرمى و اسباب بازى تلقى خواهد كرد.
يكى از دانشمندان مىنويسد:
از ماه چهارم به بعد نقش پدر اهميت دارد. اگر پدر فقط سرگرم بازى با كودك باشد و كارى به غذا و استحمام و تعويض لباس او نداشته باشد، پدر به عنوان يك نوع اسباب بازى تلقى مىشود و كودك همين انتظار را از او دارد. برعكس اگر در پرستارى و مراقبت و تغذيه با مادر همكارى نمايد ديگر به عنوان اسباببازى تلقى نخواهد شد بلكه مقامى در حد مادر خواهد داشت.[3]
[1]. از تولد تا نوپايى، ص 75.
[2]. همان، ص 71.
[3]. اولين سال زندگى، ص 63.