ترکیب انسان از روح و جسم
انسان، مرکب است؛ یعنی از روح و بدن، ترکیب یافته است که هر یک آثار و احکامی دارد و همانطور که بدن، صحت و مرض دارد، روح هم صحت و مرض دارد. و همانطور که امراض جسمانی قابل علاج هستند، امراض روحانی نیز علاج و مداوا میشوند. اما چون امراض روحانی در نظر خداوند متعال مهمتر بوده و شقاوت یا سعادت فرد در آن است، لذا انبیایی را که طبیبان ارواحند، برانگیخته تا مردم را هدایت نمایند، چون به واسطه ادله قطعی ثابت گشته که جود بر خدا لازم و ذاتی اوست و بخلی در آن ذات وجود ندارد؛ همانگونه که آیات و روایات هم بر این امر دلالت دارند. پس چون مردم محتاج هدایت و رشد و کمال بودهاند خدا هم از این لطف، دریغ نکرده و با بعثت پیامبران و به وسیله ارسال وحی و نزول کتابهای آسمانی بر پیامبران اراده کرده تا مردم هدایت شوند و در هر دورهای به مقتضای احتیاج مردم و امراض آن زمان، دستورهای لازم را داده است. مردم اعصار پیشین، کمتر به امراض روحانی مبتلا بودهاند، چون تزاحمات و اجتماعات، کمتر و مردم، سادهتر و به فطرتِ سلیمِ انسانی نزدیکتر بودند. البته استعداد تکامل هم در آنها ناچیزتر بوده است. از این جهت، دستورهای پیامبران گذشته ـ پیش از پیامبر اسلام ـ بسیار مختصر بوده است. کتابها و الواحی که بر پیامبران گذشته نازل گشته، امروزه در دست نیست و بسیاری از آنها کاملاً مفقود شده و فقط تورات و انجیل باقی است؛ هر چند بر کسی پوشیده نیست که تورات و انجیل کنونی همان کتابهای نازل شده بر موسی و عیسی نیست؛ کما اینکه قرآن کریم این مطلب را صریحاً بیان کرده است؛ همانگونه که از مطالعه آنها نیز مطلب روشن میشود. برای نمونه: در تورات، قضیه وفات حضرت موسی و کیفیت دفن او بیان شده! پس معلوم میشود این کتاب پس از وفات موسی تألیف شده است. همچنین موارد دیگر که تحقیق در این مسئله از موضوع این نوشتار، خارج است. پس مطالبی که در تورات و انجیل آمده است، بیان یک سلسله تواریخ و شرح حال و نَسَب بنیاسرائیل و جنگهای آنها و سلاطین زمان میباشد و دستورهای اخلاقی در آن بسیار کم است.