ابعاد گوناگون انسان
انسان در عین حال که یک حقیقت بیش نیست، اما حقیقتی است که ابعاد مختلف وجودی دارد. انسان در عین حال که در مرحله پایین یک جسم طبیعی و یک حیوان است، اما در مرحله بالاتر، روح ملکوتی و نفخه[53] الهی دارد و انسانیت انسان هم به همین روح ملکوتی و نفخه الهی اوست. اگر انسان بر سایر موجودات، برتری دارد، برای همین روح ملکوتی است. از این جهت در قرآن کریم، خداوند به پیغمبرش میفرماید:
مردم درباره روح از تو سؤال میکنند. در پاسخ آنها بگو: روح از عالَم امر پروردگار من است.[54]
علامه طباطبائی قدسسرهدر تفسیر این آیه میفرماید:
خداوند متعال، جواب مردم را داده، نه اینکه خواسته مطلب را بدون جواب بگذارد. وقتی مردم سؤال میکنند: روح چیست؟ میفرماید: روح از عالَم امر است.[55]
یعنی روح از عالَم دیگری غیر از این عالم است. خلاصه، از عالم خلق و جسم و جسمانیات و مادّه نیست، بلکه از عالم امر است. پس در واقع، جواب مردم را داده است. سپس برای رفع استبعاد مردم که میگویند ما که روح را نمیبینیم، میفرماید: علمهایی که به شما داده شده است خیلی زیاد نیست؛ علوم کمی در اختیارتان قرار داده شده است. بنابراین، چنین نیست که هر چیزی را که شما نتوانستید آن را بفهمید، وجود نداشته باشد. هست، ولی شما آن را درک نمیکنید. این اشاره به همان جنبه ملکوتی و نفخه الهی نفْس آدمی و انسانیت انسان است. اگر خداوند متعال، انسان را خلیفه خود (خلیفة اللّه) مینامد، به دلیل وجود این امتیاز است که در انسان وجود دارد. وقتی خداوند متعال میخواست آدم ابوالبشر را خلق کند به ملائک فرمود: میخواهم در زمین خلیفهای برای خود قرار دهم. ملائکه چون میدانستند این موجودی است مادی و جسمانی که لازمهاش تزاحم و خونریزی است، از خداوند پرسیدند: پروردگارا! تو میخواهی برای خود جانشینی قرار بدهی که در زمین فساد و خونریزی میکند؟! ـ تعریض به اینکه شاید این انسان، صلاحیت جانشینی خداوند را نداشته باشد ـ اگر میخواهی خلیفه قرار دهی تا تو را تقدیس و تسبیح کند، ما هستیم که تسبیح تو را بگوییم و تقدیست کنیم. خداوند فرمود: من چیزی را میدانم که شما نمیدانید.[56]
از این آیه چنین استفاده میشود که خداوند متعال که بنی آدم را آفرید از ابتدا به عنوان خلیفه خود آفرید. خلیفه به معنای جانشین و قائم مقام است. در واقع، کسی که کارهای دیگری را بر عهده بگیرد؛ مصداق خلیفه است. گاهی انسان انجام یک سری امور را به دیگری واگذار میکند و میگوید این کارها را انجام بده. این شخص در انجام آن کار، خلیفه او میشود. راغب اصفهانی در تفسیر این آیه میگوید: معمولاً در سه جا خلیفه داریم: یکی، جایی که فردی غایب است و کسی را جانشین خود قرار میدهد که وقتی حاضر نیست، کاری را برایش انجام دهد. این همان خلیفه است. گاهی هم: فردی که در حالت احتضار است وصیت میکند و فردی را جانشین خود قرار میدهد که بعد از مرگ او، به کارهایش رسیدگی کند و گاهی هم: خلیفه را به این منظور قرار میدهند که شخصی امور یک فرد ناتوان را انجام دهد. اما در مورد خداوند متعال که انسان را خلیفه خود قرار داده است هیچ یک از این سه نوع، مصداق ندارد، زیرا خداوند، نه غایب است، نه مرگ دارد و نه عاجز است که نتواند کارش را انجام دهد. راغب در ادامه میگوید: چهارمین فرض این است که فردی، دیگری را به دلیل تشریف، احترام، بزرگداشت و اثبات عظمتش در برابر دیگران جانشین به دیگران معرفی میکند؛ یعنی با اینکه خودش حاضر است، قُدرت هم دارد و کار هم میتواند بکند، اما چون میخواهد بگوید این شخصیت، شخصیت ارزندهای است، او را خلیفه خود معرفی میکند. راغب اصفهانی معتقد است: خداوند متعال که انسان را خلیفه خود معرفی کرد، مصداق نوع چهارم است. خدا برای اینکه عظمت انسان را در بین سایرین به اثبات برساند، برای ابراز ارزش و عظمت انسان و برای اینکه ملائک و جن و دیگران ارزش انسان را بفهمند و حتی خود انسان عظمت خود را درک کند او را خلیفه خود معرفی خواند. ممکن است کسی خلیفه کدخدا یا شهردار یا بخشدار یا استاندار یا رئیس جمهوری باشد، خلیفه هر کسی که باشد، تابع همان کسی است که او را به خلافت میگیرد؛ یعنی عظمت آن خلیفه به همان نسبت معلوم میشود. اگر رئیسجمهوری خواست برای خود خلیفه معلوم کند، جانشینی که مناسب با کار و عظمت و شغلش باشد، معرفی میکند. در سایر کارها نیز این چنین است.
[53]. نفخه: دَمش ـ نَفْس.
[54]. « وَیسْأَلُونَک عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ ما أُوتِـیتُمْ مِنَ العِلْمِ إِلاّ قَلِـیلاً » اسراء، آیه 85 .
[55]. ر.ک: سید محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج 13، ص 171 ـ 172.
[56]. « وَ إِذ قالَ رَبُّک لِلْمَلائِکةِ إِنِّی جاعِلٌ فِـی الْأَرضِ خَلِـیفَةً قالُوا أتَجْعَلُ فِـیها مَنْ یفْسِدُ فِـیها وَیسْفِک الدِّماءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِک وَنُقَدِّسُ لَک قالَ إِنِّی أعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ » بقره، آیه 30.