خمس
اسرار خمس
« وَاعْلَمُوا أَ نَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَلِذِی القُرْبی وَ الیتامی وَ المَساکـینِ وَ ابْنِ السَّبِـیلِ إِنْ کنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلی عَبْدِنا یوْمَ الفُرْقانِ یوْمَ الْتَقی الجَمْعانِ وَ اللّهُ عَلی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ »؛[467]
بدانید هر گونه غنیمتی به دست آورید، خمس آن برای خدا و برای پیامبر و برای ذی القربی و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه [از آنها] است. اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدایی حق از باطل، روز درگیری دو گروه [باایمان و بیایمان] [ روز جنگ بَدر ]نازل کردیم، ایمان آوردهاید و خداوند بر هر چیزی تواناست.
حقِّ واجب دیگری که به اموال تعلق میگیرد این است که هر کس «خمس» مازاد درآمد سالیانهاش را بعد از کسر مخارج سال خود و خانوادهاش به امام یا نایب او بپردازد. امام هم در هر جا که صلاح بداند صرف کند؛ برای اقامه دین و کمک به فقرا و ذویالقربی و پرورش ایتام.
وظیفه ثروتمندان
« قُلْ لِعِبادِی الَّذِینَ آمَنُوا یقِـیمُوا الصَّلاةَ وَینْفِقُوا مِمّا رَزَقْناهُمْ سِرّاً وَعَلانِـیةً مِنْ قَبْلِ أَنْ یأْتِی یوْمٌ لا بَیعٌ فِـیهِ وَلاخِلالٌ »؛[468]
به بندگان من که ایمان آوردهاند، بگو: نماز را برپا دارند و از آنچه به آنها روزی دادهایم، پنهان و آشکار، انفاق کنند پیش از آنکه روزی فرا رسد که نه در آن خرید و فروش است و نه دوستی! [نه با مال میتوانند از کیفر خدا رهایی یابند و نه با پیوندهای مادی!].
پیشتر گفته شد که انسان نمیتواند بهتنهایی زندگی کند و باید هر کس کاری کند تا چرخ اجتماع به کار افتد، چرا که «بنی آدم اعضای یک پیکرند» همانطور که بدن انسان، مرکب از دست و پا و چشم و گوش و زبان و قلب و معده و کبد و اعصاب و رگها و غیر آنهاست و هر کدام وظیفهای بر عهده دارد و کاری را متکفل است، هر یک از اعضا باید کاری را انجام دهد، زیرا برای ادامه حیات این پیکر، فعالیت همه بخشها لازم است و بدون آن زندگی برای انسان میسر نیست. از اغذیه، خون تولید میشود. دست، لقمه را به دهان میرساند. دهان، دندانها و زبان غذا را نرم میکنند. از زیر زبان، مایعی روی آن ترشح میشود، وارد معده میشود، غدههای معده، ترشحات لازم را انجام میدهد. جگر، مایعی به نام صَفرا تهیه میکند و مایعی دیگر از لوزالمعده ترشح میشود. همه اینها در هضم غذا مؤثر هستند. از مجموع این عملیات، خون تولید میشود و وارد قلب میگردد. قلب مقدار لازم را برای خودش میگیرد و بقیه را به اعضای دیگر میفرستد. اگر قلب، خون را نگه دارد و به اعضا، پمپاژ نکند شخص، دچار سکته قلبی میشود و بدن از کار میافتد. مال نیز در زندگی و حیات اجتماع به منزله خون در بدن انسان است. افراد اجتماع باید همه بکوشند کنند تا مالی تهیه شود و این مال به دست عدهای که قلب اجتماع را تشکیل میدهند بیفتد. اگر افراد کوشش نکنند، مالی برای غنی تهیه نمیشود، همچنین اگر ثروتمندان خونِ اجتماع را گرفته، پس ندهند جامعه به سکته مزاج مبتلا میشود. دین اسلام، ملت واحد تشکیل داده و گفته همه با هم برادر و اعضای یک پیکرند. در این بین، مصلحت خداوند عالَم اقتضا کرده که مال را به دست عدهای بسپارد، ولی آنها حق ندارند همه را صرف خود یا ذخیره کنند و بگویند این مال، مال خودم است و هر طور بخواهم آن را صرف میکنم. مؤمن حقیقی کسی است که از آنچه خدا به او داده انفاق کند.
آنها که نماز را برپا میدارند و از آنچه به آنها روزی دادهایم، انفاق میکنند. [آری،] مؤنان حقیقی آنها هستند برای آنان درجاتی [مهم] نزد پروردگارشان است و برای آنها، آمرزش و روزی بینقص و عیب است.[469]
مؤمن باید هر چه دارد با مؤمنین، تقسیم کند. در آیات و روایات تأکید کردهاند مسلمانان به اندازه توانایی به فقیران و مستمندان کمک کنند. امام باقر علیهالسلام میفرماید:
کار خیر و صدقه، فقر را میبَرند، بر عمر میافزایند و هفتاد مرگِ بد را از صاحب خود دور میکنند.[470]
همچنین ابن سنان از امام صادق علیهالسلام روایت میکند:
بیمارانتان را با صدقه معالجه کنید و با دعا و نیایش از بلا جلوگیری کنید. به وسیله صدقه روزی را به طرف خود کشیده پایین آورید، زیرا صدقه از بین چانه هفتاد شیطان، خلاص میشود [ یعنی شیاطین پیوسته مانع انجام صدقه هستند] هیچ چیز بر شیطان سنگینتر از صدقه بر مؤن نیست. قبل از آنکه صدقه به دست سائل برسد، به دست خدا میرسد؛ یعنی مورد قبول او واقع میشود.[471]
دستگیری از فقرا، عمر را زیاد میکند، سبب شفای بیماران میشود، جلوی مرگ نابهنگام را میگیرد و رزق را افزون میسازد.
و آنها که به خاطر ذات [پاک] پروردگارشان شکیبایی میکنند و نماز را برپا میدارند و از آنچه به آنها روزی دادهایم، در پنهان و آشکار، انفاق میکنند و با حسنات، سیئات را از میان میبرند، پایانِ نیک سرای دیگر، از آنِ آنهاست.[472]
امام هادی علیهالسلام و مرد بدهکار
روایت شده: روزی امام هادی علیهالسلام از سامرا برای کار مهمی به قریهای رفت. مردی از اعراب به طلب آن حضرت رفت. گفتند: ایشان به فلان قریه تشریف برده. عرب نزدِ آن حضرت رفت و عرض کرد: مردی هستم از شیعیان شما و دِینی دارم بسیار سنگین و کسی را ندیدم که ادا کند، جز شما. حضرت فرمود: شاد باش. سپس آن مرد را فرود آورد و چون صبح گردید، فرمود: من به تو حاجتی دارم و تو را به خدا قسم میدهم قبول کن. عرض کرد: اطاعت میکنم. پس حضرت به خطّ خود ورقی نوشت و اعتراف کرد بر ذمه خود، مالی را که زیادتر از دِین اعرابی بود. فرمود: این دست خط را بگیر، وقتی من در «سُرّ مَنْ رأی» در محضر جماعتی بودم، از من به درشتی مطالبه کن و اعرابی چنین کرد. حضرت به نرمی و ملایمت عذرخواست و وعده وفا داد. خبر به متوکل رسید، لذا امر کرد سی هزار درهم به سوی آن حضرت، حمل کنند. حضرت پولها را به اعرابی عطا کرد و فرمود: دین خود را ادا کن و ما بقی را خرج عیال خود نما و ما را معذور دار. اعرابی گفت: یابن رسول اللّه! به خدا آرزوی من، کمتر از ثلث این بود، ولی «خداوند آگاهتر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد!».[473] و[474] حضرت امام حسن مجتبی علیهالسلامسه بار مالش را با فقیران قسمت کرد. مردی خدمت آن جناب رسید و اظهار فقر و پریشانی نمود. حضرت، خازن خویش را طلبید و فرمود: چه مقدار مال نزد تو موجود است؟ عرض کرد: دوازده هزار درهم. فرمود: آن را به این مرد فقیر بده، من از او خجالت میکشم. عرض کرد: دیگر چیزی از برای نفقه باقی نماند. فرمود: آن را به این فقیر بده و به خدا حُسن ظن داشته باش، حق تعالی تدارک میکند. سپس خود از مَرد عذر خواست و فرمود: ما حقِّ تو را ندادیم، اما به قدر آنچه بود دادیم. آن مرد قبلاً دو بیت شعر برای امام سروده بود، که محضرِ حضرت عرضه داشت:
لم یبق لی شَیء یباعُ بدرهم
یکفیک منظر حالتی عن مخبری
ألا بقی لی ماء وجه صنعته
ألا یباع و قد وجدتک مشتری[475]
حضرت هم، بعد از عطا این دو بیت را برای او خواند:
عاجلتنا فأتاک وابل برّنا
طلاًّ ولو أمهلتنا لم تطر
فخذ القلیل و کن کأنّک لم تبع
ماصنعته و کأنّنا لم نشتر[476]
ای کسانی که خون اجتماع در دست شماست! خون را به جریان بیندازید و برای مردم کار فراهم کنید. بیچارگان را سرپرستی کنید. ما همگی خواهیم مُرد. چه ثروتمندانی که قبل از ما مُردند و نامی از آنها باقی نیست. با مالی که در دست دارید، برای آخرت خود توشه فراهم کنید. در این تجارت، ضرر نمیکنید. نفع با شماست. هر چه دادید، برایتان باقی میماند.
کسانی که کتاب الهی را تلاوت میکنند و نماز را برپا میدارند و از آنچه به آنان روزی دادهایم، پنهان و آشکار انفاق میکنند، تجارتی [ پرسود و] بیزیان و خالی از کساد را امید دارند. [ آنها این اعمال صالح را انجام میدهند] تا خداوند اجر و پاداش کامل به آنان دهد و از فضلش بر آنها بیفزاید که او آمرزنده و شکرگزار است!.[477]
برکات خُمس
آنچه در راه خدا بدهید، گر چه اندک باشد، رشد و نمو میکند، بزرگ میشود و به شما ثواب فراوان، عطا میکند. فضل خدا بیپایان است. امام صادق علیهالسلاممیفرماید:
اگر شخصی خرمایی یا نصف خرمایی را صدقه دهد، آن را پرورش میدهم؛ همچنان که کسی کرّه اسب خود را پرورش میدهد. و چون روز قیامت به ملاقات من رسد، آن صدقه را خواهد دید؛ در حالیمثل کوه اُحد است و حتی چه بسا بزرگتر از کوه احد.[478]
کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق میکنند، همانند بذری هستند که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه، یکصد دانه باشد و خداوند آن را برای هر کس بخواهد [ و شایستگی داشته باشد]، دو یا چند برابر میکند و خدا [ از نظر قدرت و رحمت،] وسیع، و [ به همه چیز] داناست.[479]
فرزندان به انسان وفا نمیکنند، پس این اموال را برای چه میخواهید؟ در راه خدا بدهید تا برای شما بمانَد.
آنچه نزد شماست فانی میشود، اما آنچه نزد خداست باقی است.[480]
به خدا قسم! در جهان دیگر بیشتر به آن احتیاج دارید، پس این قدر بخل نورزید. وقتی دستتان از دنیا کوتاه شد، مالتان به دست دیگران میافتد و با کمال عیش و عشرت، مشغول طرب با آن میشوند؛ گاهی هم فحشی نثار روح مطهر شما میکنند! آنگاه پشیمان خواهید شد، ولی پشیمانی دیگر سودی ندارد، باید در این دنیا ذخیره نمایید؛ از گذشتگان عبرت بگیرید. «شَدّاد» و «فرعون» با آن همه ثروت و سلطنت چه شدند! قارون با اموالش چه شد! شما را به خدا قسم! از خواب غفلت بیدار شوید. اینها افسانه نیست؛ آیات و اخبار است.
ثروت بیبرکت قارون
قارون؛ عموزاده حضرت موسی علیهالسلام ثروت بسیاری داشت؛ آن قدر که چندین زورمند زیر بار کلیدهای مخازن و دفترهای حساب ثروتش زانو میزدند، ولی او در عوض، شکر آن نعمت را به جا نیاورد و پیوسته ثروت خود را به رخ بنی اسرائیل میکشید و به فکر اندوختن اموال بود. روشندلان بنی اسرائیل او را موعظه میکردند: ای قارون! به مال دنیا زیاد مغرور مشو. خدا کسانی را که دل باخته مال باشند، دوست نمیدارد. این مال را که خدا به تو بخشیده، در راه بالا بردن سطح زندگی قوم خود صرف کن. با خلق خدا چنان احسان کن که خدا با تو کرد. این مال، امانتی است که خدا به تو سپرده تا در راه او صرف کنی. این اموال را اسباب فساد قرار نده، چرا که خدا مفسدان را دوست نمیدارد. ولی قارون به سخنان آنها گوش نمیداد و میگفت: من این مال فراوان و ثروت بیکران را با زرنگی و کار خودم کسب کردهام و خدا تنها مرا سزاوار این نعمت شناخته! روزی قارون در زیباترین لباسها در موکبی عظیم با جلال و جبروت راه افتاد تا حشمت خود را به رخ قوم کشد و بینوایان را مرعوب و مقهور خود سازد. وقتی چشم مردم ظاهربین به تشکیلات قارون افتاد چشمهایشان خیره شد و دلهایشان از جا کنده، و بیاختیار گفتند: ای کاش! ما نیز دستگاهی چون قارون داشتیم، همانا که او دارای بخت و شانس خوبی است. اما روشندلان بنیاسرائیل که از حقایق آگاه بودند و ارزش واقعی هر چیز را به خوبی میدانستند، در جواب گفتند: وای بر شما! ثروت روحی و اعمال شایسته که نزد خدا اندوخته گردد و با تقوا همراه باشد، از ثروت قارون که موجب ظلم و سرکشی شود بهتر است. اشتباه نکنید. یک روز موسی به امر خدا زکات مال قارون را مطالبه کرد، اما او در پرداختن زکات، بخل ورزید و مسامحه کرد و چون موسی در مطالبه اصرار ورزید، قارون هم مانند جبّاران که به مردان خدا با سلاح تهمت، هجوم میآورند، شبانه با زنی تبهکار تبانی کرد تا چون روز فرا رسد در حضور قوم، موسی را به زنا متهم سازد.
چون صبح شد، قارون در مجمع بنی اسرائیل نزد موسی رفت و گفت: آیا در تورات وارد نشده که زانی را باید سنگسار کرد؟ موسی گفت: چرا. قارون گفت: پس به حکم تورات باید سنگسار شوی، زیرا با فلان زن زنا کردهای! موسی زن را احضار کرد و او را قسم داد که حقیقت را بگوید. زن گفت: آنچه قارون میگوید، تهمت و افتراست. من گواهی میدهم که قارونْ دروغگو و موسی، منزه است. چون کارِ فساد او به اینجا رسید، موسی او را نفرین کرد و خدا زلزله سختی پدید آورد و زمین، قارون و اموالش را فرو برد. آنان که تا دیروز به مال قارون رشک میبردند فهمیدند که ثروت، نه تنها نشانه عزت و تقرب به خدا نیست، بلکه چه بسا مالی که موجب هلاکت و خسران خواهد بود، لذا گفتند: اگر لطف خدا نبود ما هم به سرنوشت قارون دچار شده بودیم.[481]
[467]. انفال، آیه 41.
[468]. ابراهیم، آیه 31.
[469]. « الَّذِینَ یقِـیمُونَ الصَّلاةَ وَمِمّا رَزَقْناهُمْ ینْفِقُونَ * أُولـئِک هُمُ المُـؤْمِنُونَ حَقّـاً لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کرِیمٌ » انفال، آیه 3 ـ 4.
[470]. «البرّ و الصدقة ینفیان الفقر، و یزیدان فی العمر، و یدفعان تسعین میتةَ السوء» کلینی، الکافی، ج4، ص2.
[471]. «داووا مرضاکم بالصدقة، و ادفعوا البلاء بالدّعاء، و استنزلوا الرّزق بالصّدقة، فإنّها تفک من بین لحی سبعمائة شیطان، و لَیس شیء أثقل علی الشّیطان من الصدقة عَلی المؤمن، وَ هِی تقع فی ید الرَّب قبل أن تقع فی ید العَبد» محمد مهدی نراقی، جامع السّعادات، ج2، ص112.
[472]. « وَالَّذِینَ صَبَرُوا ابْتَغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقامُوا الصَّلاةَ وَأَنْفَقُوا مِمّا رَزَقْناهُمْ سِرّاً وَعَلانِـیةً وَیدْرَءُون َباِلحَسَنَةِ السَّـیـئَةَ أُولـئِک لَهُمْ عُقْبَی الدّارِ » رعد، آیه 22.
[473]. « اللّهُ أَعْلَمُ حَیثُ یجْعَلُ رِسالَتَهُ » انعام، آیه 124.
[474]. شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج2، ص647.
[475]. «چیزی برایم باقی نمانده که به درهمی بفروشم. حالت من برای شما کافی است که از من خبر دهد. فقط آبرویم مانده که بفروشم که همانا شما را مشتری آن یافتم».
[476]. «عجله نمودی؛ پس ما باران نیکی خود را به تو عطا کردیم. اگر مهلت میدادی، به سیل بخشش ما میرسیدی. پس این اندک را بگیر؛ مانند آنکه معاملهای نکردهای. نه تو چیزی آبروی خود فروختی و نه ما آن را خریدیم» (شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 1، ص 162).
[477]. « إِنَّ الَّذِینَ یتْلُونَ کتابَ اللّهِ وَأَقامُوا الصَّلاةَ وَأَنْفَقُوا مِمّا رَزَقْناهُمْ سِرّاً وَعَلانِـیةً یرْجُونَ تِـجارَةً لَنْ تَبُورَ * لِـیوَفِّـیهُمْ أُجُورَهُمْ وَیزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّـهُ غَفُورٌ شَـکورٌ » فاطر، آیه 29 ـ 30.
[478]. «الرجل یتصدّق بالتمرة أو بشقّ تمرة فأرباها له کما یربی الرجل فلوه و فصیله، فیأتی یوم القیامة و هو مثل أُحد و أعظم من أحد» حرّ عاملی، وسائلالشّیعه، ج9، ص382.
[479]. « مَثَلُ الَّذِینَ ینْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِـیلِ اللّهِ کمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی کلِّ سُنبُلَةٍ مِئَةُ حَبَّةٍ وَاللّهُ یضاعِفُ لِمَنْ یشاءُ وَاللّهُ واسِـعٌ عَلِـیمٌ » بقره، آیه 261.
[480]. « ما عِنْدَکمْ ینْفَدُ وَما عِنْدَ اللّهِ باقٍ » نحل، آیه 96.
[481]. داستان قارون در سوره قصص آیههای 76 ـ 82 آمده است سید صدرالدّین بلاغی، قصص قرآن، ص164.