انسانشناسی؛ ضرورتی از یاد رفته!
بزرگترین مصیبت برای بشر به اصطلاح متمدن امروز همین است که شخصیت انسانی خود را گم کرده است. این جهان متمدن با همه ادعاهایش، که حقاً هم در علوم و صنایع، ترقیاتی فوقالعاده داشته، در انسانشناسی و در اینکه خودش انسان است، نه تنها قدمی برنداشته؛ بلکه عقبگرد نیز کرده است. انسانی که جهانشناسی را به آن درجه از عظمت برده است، در انسانشناسی، خودش را فراموش کرده که حتی آن را پایمال کرده؛ به گونهای که در مواردی، دیگر اثری از آثار انسانیتش نیست. همین علوم و صنایع و اختراعات با آن همه عظمت و ارزشی که دارند، اگر همراه با ارزشهای انسانی نباشند، سبب بدبختی بشر میشوند. البته علوم تقصیری ندارند، بلکه مشکل اینجاست که به دست بُعد حیوانیت انسانها افتاده است. دانشمندان، سعی و تلاششان این است که قوای حیوانی انسانها را ارضا کنند و جوانان را به هر سویی که میخواهند ببرند.
الآن چه وضعی در جهان به اصطلاح متمدن وجود دارد. اگر انسان به کشورهای غربی مسافرت کند و دقت کند، میبیند خیابانها و خودروها، بسیار خوب و در همه جا نظم حاکم است، اما اگر کمی عمیقتر به مردم بنگرد، درمییابد که به چه حالی افتاده و در چه پرتگاهی سقوط کردهاند، چرا که ارزشهای انسانی را فراموش کردهاند! زندگی در چنین جامعهای خلاصه میشود در اینکه قوای حیوانی انسان چه نیازهایی دارد. قانونگذارانشان هم قوانینی را وضع و تصویب میکنند که بیشتر جنبه حیوانیت این مردم تأمین شود. مجلسشان قوانینی وضع میکند که حتی ذکر نام آنها نیز شرمآور است؛ مثل قانون آزادی همجنس بازی! چون جنبه حیوانیت مردم این را میخواهد، قانونگذاران نیز چنین قانونی را تصویب میکنند و مجریان هم شرایط آن را فراهم میآورند. ولی اگر در میانِ همین ملتها، دانشمندانی اهل و متوجه باشند که چه وضعی برایشان پیش آمده، وحشت میکنند. این وضعی که نوع انسانها به آن گرفتار شدهاند، چیست؟ آیا جز آن است که شخصیت خود را فراموش کردهاند؟ این آدم از خودش بیگانه است و نمیتواند با وجدانش بسازد، لذا مشروبات الکلی مینوشد تا به خیال خود، ساعتی راحت باشد. اکثر این اعتیادها بر اثر ناراحتی روح انسان است؛ یعنی فرد مبتلا چون روح بزرگی ندارد، به اعتیاد مبتلا میشود تا به گمانش راحت شود و اوضاع و احوال آشفتهاش را از یاد ببرد. این همه خودکشیها برای همین است.
اگر کسی ارزش انسانی را قبول داشته باشد چرا باید خودکشی کند؟ وقتی زندگی فقط در خوردن و خوابیدن خلاصه گردید، باید هم خودکشی کرد! فرد پوچگرا میگوید: زندگی جز تکرار مکررات، چیز دیگری نیست، برای همین خودکشی میکنم تا راحت بشوم! میگوید پیش خودم فکر کردم، دیدم بیست سال دیگر میمیرم، پس بگذار زودتر خودم را راحت کنم! بزرگترین مصیبت دنیای مادی امروز همین است. یکی از دانشمندان غربی به نام دکتر «الکسیس کارل» که اهل دل است، میگوید:
در میان این تمدن عجیب با این همه عجایبی که دارد، متأسفانه شخصیت آدمی رو به زوال میرود و به جای اینکه در مراتب اخلاقی و طِراز زندگی و خصوصیات روحی پیشرفت نماید برعکس خوی بربریت و وحشیگری اجداد خود را پیشگرفته و از تمام اختراعات و اکتشافات برای نابودی و اضمحلال عالم بشریت استفاده میکند.[44]
این یک واقعیت است. اینها بدبختیهای جهان غرب است که دارند به کشورهای دیگر از جمله کشور ما صادر میکنند و میخواهند جوانان ما را به حیوانیت بکشانند تا ارزشهای انسانی به فراموشی، سپرده شود.
[44]. ر.ک: الکسیس کارل، انسان، موجود ناشناخته، ص 14 ـ 35.