بعثت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و اتمام مکارم اخلاق
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میفرماید:
من مبعوث شدم تا مکارم اخلاق را به اتمام برسانم.[10]
معلوم است که هدف پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، نه تنها اتمام مکارم اخلاق است؛ بلکه از این جمله استنباط میشود پیامبران دیگر هم این هدف را داشتهاند و پیامبر خاتم نیز آمده تا کار آنها را اتمام بخشد. همچنین در حدیث دیگری فرمودند:
شما را به مکارم اخلاق، توصیه میکنم، زیرا خداوند متعال مرا به همین منظور فرستاده است.[11]
از این احادیث و آیهای که پیشتر به آن اشاره شد برداشت میشود که پیامبران و به ویژه پیامبر اسلام، دو هدف بزرگ داشتهاند: یکی، تزکیه نفوس از اخلاق زشت حیوانی و دیگری، تحلیه نفوس و آراستن آن به اخلاق انسانی و اخلاق خوب و میل به مکارم اخلاق. اما سؤال این است که: از این دو هدف، کدام بر دیگری مقدّم است؟ آن طور که علمای علم اخلاق گفتهاند تزکیه نفوس، مقدّم بر تحلیه و آراستن آن است. پس اگر کسی طالب سعادت خویش است، نخست باید نفس خود را از اخلاق زشت و حیوانی، پاک کند تا بتواند آن را به اخلاق نیک بیاراید. ممکن نیست انسان مکارم اخلاق را عملی کند، مگر اینکه پیش از آن نفس خود را پاک کرده باشد. به هر حال، تزکیه همواره بر تعلیم و تحلیه، مقدّم است. مرحوم نراقی قدسسره در توضیح تقدّمِ تزکیه بر تعلیم گفته است:
فَالمواظبةُ عَلَی الطاعاتِ الظاهِرة لاتَنفَع ما لَمتتطّهر النَّفْس مِنَ الصّفات المَذمُومَة؛[12]
کسانی که صرفاً بر انجام طاعات ظاهری، مواظبت داشته باشند، مستحبات و اعمال ظاهری را به جا آورند و بر رعایت اخلاق خوب، مقید باشند و عمل کنند، نفعی نمیبرند، مگر اینکه نفسشان از صفات مذموم، پاک شود.
سپس در ادامه میگوید:
صفات مذموم که همان صفات حیوانی است؛ مثل تکبر و خود بزرگبینی؛ بهطوری که انسان خودش را بزرگ ببیند و به دیگران و زیردستان تکبر بورزد، یا حسد، که مبتلای به آن نمیتواند نعمتی را در دیگری ببیند. لقمان در وصایایش به فرزندش میگوید: حسود را سه نشانه است: پشت سر غیبت میکند، روبهرو تملق میگوید و از گرفتاری دیگران شاد میشود.[13]
بنابراین، حسودان، گرفتار صفت زشتی هستند که به فرمایش امیرالمؤمنین علی علیهالسلام:
حسد ایمان را میسوزاند؛ همانطور که آتش، هیزم را میسوزاند.[14]
یکی دیگر از صفات زشت، ریاستطلبی است. یعنی انسان، عاشق ریاست باشد؛ این طرف و آن طرف بزند یا ـ نعوذ باللّه ـ مرتکب حرام شود تا ریاستی به دست بیاورد. چنین فردی دلش میخواهد از همه بالاتر باشد و شرکایش از او پایینتر باشند. نمیتواند ببیند که دیگران حتی با او مساوی باشند. هر چند انسان به طور طبیعی دوست دارد در جامعه مشهور باشد و دیگران به شخصیتش احترام بگذارند. اما آیا سزاوار است این کار به هر قیمتی صورت پذیرد؟ این صفات مذموم اجمالاً صفاتی حیوانی هستند که انسانِ گرفتار به آنها با انجام طاعات و عبادات ظاهری نمیتواند آنچنان نفعی به دست آورد، چون ممکن است طاعات و عبادات را به جا بیاورد و به ظاهر اخلاق خوبی هم داشته باشد، اما با داشتن این صفات و نفسِ آلوده نمیتواند منشأ و ملجأ تابش انوار درخشان ایمان، اسلام و معنویت باشد.
بنابراین، چه فایدهای در زینتدادن ظاهر و رها کردن باطن هست؟ کسی که این گونه است شاید مواظب باشد که طاعات را به جا آورد، حتی شاید کارهای نیک هم انجام دهد، اعمال ظاهری مثل مستحبات را هم به جا بیاورد، اما توجه نمیکند که در قلبش چه خبر است و چه حالی دارد. این مثل قبر یک میت است که اطرافش چراغهای بسیار قوی روشن کردند، با گچ و سنگهای زیبا زینت دادند، اما اینکه در باطنش و نیز داخل قبر چه خبر است، خدا میداند! آیا جز مرده متعّفنی که با کرمها و حشرات سروکار دارد چیز دیگری هست؟ کسی که به ظاهرش توجه دارد، ولی قلبش آلوده و تاریک است، همین طور است. این آدم، مثل اتاقی تاریک است که «وضعَ سراج عَلی ظاهِره»؛ در آن چراغ روشن کردند، ظاهرش را نورانی کردند، ظاهر را خیلی زیبا و عالی درست کردند و هر کس که میبیند غبطه میخورد که چقدر عالی است، امّا «باطنه مَظْلوم»؛ باطن آن تاریک است. انسانی که فقط ظاهرش را پاک میکند، اما به قلبش توجه ندارد، نمیتواند به سعادت برسد. اخلاق بد در قلب انسان، بستر معاصی است.[15] هر کس قلبش را از اخلاق ذمیمه پاک نکند، طاعات ظاهری برایش مفید نخواهد بود. طاعات، عبادات و مکارم اخلاق[16] برای این وضع شدهاند که قلب انسان را آماده کنند تا از طرف خداوند متعال، نوری به آن افاضه شود. آیا با این قلب آلوده، نفس آدمی، استعدادِ دریافتِ انوار الهی را دارد؟ آیا این انسان میتواند بنده خاصّ خدا بوده و ایمانش در این جهت مؤثر باشد؟ البته مرحوم نراقی، قصدِ نفی کردن این طاعات را ندارد، بلکه میگوید: انسان ابتدا باید نفسش را پاک کند تا این عبادتهای ظاهری هم برایش سودمند باشد.
.
[10]. «اِنّما بُعثْتُ لاُِتَمِّمَ مَکارِمُ الاَخْلاقِ» مجلسی، بحارالانوار، ج 16، ص 210.
[11]. «عَلَیکمْ بِمَکارِمِ الاَخْلاقِ، فَاِنّ اللّهَ بَعَثَنی بِها» میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج 11، ص 191.
[12]. محمد مهدی نراقی، جامع السّعادات، ج 1، ص 37.
[13]. «لِلْحاسِدِ ثَلاثُ عَلاماتٍ؛ یغْتابُ اِذا غابَ، وَ یتَملّق اِذا شَهدَ، و یشمت بالمُصِیبَة» مجلسی، بحارالانوار، ج 1، ص129.
[14]. «اَلْحَسَدُ یأْکلُ الإیمانَ کما تَأکلُ النّارُ الحَطَبَ» نهج البلاغه، خطبه 86 .
[15]. «فَانَّ الاَخلاقَ المَذْمُومة فِی القَلْبِ هِی مغارس المَعاصی» محمدمهدی نراقی، جامع السّعادات، ج 1، ص 37.
[16] . گفتنی است «مکارم اخلاق» بسیار برتر از «مَحاسن اخلاق» است؛ یعنی آنگاه که انسان از حُسن اخلاق، رضای خدا را بخواهد و اخلاق خود را برای انسانیت و شَرَف، نیکو گردانَد، به حیطه مکارم اخلاق وارد میشود. امام علی علیهالسلام میفرماید: «ذَلَّلِوُا اَخلاقَکم بِالمَحاسِن و قُودُوها اِلَی المَکارِمِ؛ اخلاقتان را به وسیله صفات نیکو، رام کنید و به سوی مکارم بکشانید» الحرّانی، تحف العقول، ص 266.