قضاوت دشمن
یکی از حوادث آغاز قرن دوم هجری این بود که پادشاه سیستان به نام «رتبیل» از زیر بار مالیات بنیامیه شانه خالی کرد. بنیامیه چندینبار به وی حمله کردند ولی تسلیم آنان نشد. یزیدبنعبدالملک در زمان خلافتش گروهی را نزد «رتبیل» فرستاد و مطالبۀ مالیات کرد. وقتی مأموران، بهحضورش رسیدند از آنها پرسید: مأمورانی که قبلاً پیش ما میآمدند لاغر بودند، کفشهایشان از برگ خرما تهیه شده بود و آثار سجود بر صورتشان هویدا بود، پس آنان کجایند؟ مأموران پاسخ دادند: وفات کردهاند، رتبیل گفت: شکی نیست شما از جهت صورت زیباتر از آنان هستید، ولی آنان
از شما راستگوتر و شجاعتر بودند. تاریخ میگوید: رتبیل این سخنان را گفت و همچنان از پرداخت مالیات امتناع ورزید و حدود نیمقرن از قلمرو حکومت اسلامی خارج بود.
حادثۀ مذکور در زمانی رخ داد که هنوز بسیاری از تابعین و تابعینِ تابعین در قید حیات بودند و عصر فقها و مجتهدین بود و هنوز بیش از یک قرن از وفات پیغمبر اسلام سپری نشده بود و مسلمانان ملت نیرومندی بودند که همواره نفوذشان در جهان توسعه مییافت، ایران، روم، مصر، آفریقا و اسپانیا را مسخّر خویش ساخته بودند و هیچیک از ملتهای جهان ازحیث سپاه و سلاح و عزت و عظمت و ثروت به پای ایشان نمیرسید. هنوز قلوب مسلمانان به نور ایمان آباد بود و احکام شرع بیش از حال، مورد عمل واقع میشد و نظام اطاعت از قوانین اسلام برقرار بود و ملت مسلمان، انتظامات محکمی داشت، ولی با وجود تمام مزایا باز هم دشمنشان ـ که قبلا ًمسلمانان گرسنه و برهنۀ عهد صحابه را دیده بود ـ فرق بزرگی را بین مسلمین مسلّحِ آن عصر و مسلمانان فقیر و بیسلاح عصر صحابه درک کرد.
منشأ قدرت مسلمانان صدر اسلام
اکنون این سؤال پیش میآید که سرچشمۀ آن امتیازها چه بود؟ شاید فلاسفه، آن فرق را از ناحیۀ بدویت و تمدن بدانند و بگویند: مردمان بدوی عصر صحابه در کمال عسرت و سختی زندگی میکردند، ولی اشخاصی که بعداً آمدند ثروتمند و متمدن شدند و با خوشی و آسایش زندگی میکردند. اما واقع مطلب این است که فرق مذکور، علت حقیقی امتیاز مسلمانان دو عصر نیست، بلکه امتیاز حقیقی آنان عبارت است از: ایمان و اخلاص و حُسن نیت و اخلاق فاضله و اطاعت از خدا و رسول.
آری، قدرت حقیقی مسلمانان از همینجا سرچشمه میگرفت. قدرت مسلمانان عصر صحابه از فراوانی افراد و زیادیِ سلاح و وفور طلا و نقره و تخصص در علوم و صنایع و مرتببودن لوازم زندگی بهوجود نیامده بود، بلکه آنان به مدد نیروی ایمان و عمل صالح، نهضت خویش را شروع کردند و همین دو امر بود که اسباب عزت و هیبت جهانی آنان را فراهم ساخت و همگان، شیفتۀ اخلاق نیک و امانتداری آنان شدند. مادامی که آن منبع عزت و قدرت در دستشان بود با وجود کمیِ عدد و سلاح، نیرومندترین و شریفترین ملت جهان بودند. ولی از هنگامی که معدن گرانبهای ایمانشان رو به نقصان نهاد، ضعف و ناتوانی بر آنان عارض گشت و نیرویشان به سستی گرایید. آنگاه نه کثرت نفرات به دردشان خورد و نه تجملات زندگی و اسباب مادی توانست موقعیت و مقام بینالمللی آنان را نگهدارد.
بهترین موعظه از زبان دشمن
چنانکه خواندید: نکتهای را که «رتبیل» یعنی دشمن سرسخت اسلام به مسلمانان گوشزد کرد از هزاران پندواندرز واعظانِ صالح برای آنان مفیدتر است. «رتبیل» با سخنان کوتاه خویش این حقیقت را به اثبات رسانید که قدرت حقیقی هر ملتی از ناحیۀ فراوانی سپاه و سلاحهای مدرن و آذوقۀ فراوان و لباسهای مرتب و کثرت وسایل و اسباب جنگی نیست، بلکه نیروی هر ملتی از اخلاق نیک و رفتار خوب و معاملات صحیح و همت عالی آنان سرچشمه میگیرد. با همین نیروی روحانی بود که مسلمانان توانستند بدون وسایل مادی، جهانی را مسخّر خویش سازند. با اینکه فقیر بودند بر اغنیای جهان غالب گشتند، نهتنها زمین را مسخّر خویش نمودند، بلکه قلوب جهانیان را نیز تصرف کردند. به مدد همان نیروی ایمان بود که نفراتی که کفشهایشان از برگ خرما تهیه میشد و بدنهایشان لاغر و نحیف بود و شمشیرهای خود را در زیر لباسهای کهنه غلاف میکردند، جهانی را مغلوب کردند. آنان هیبت و ترس، سلطه و جبروت، قدرت و عزت و امانتداری خود را طوری به جهانیان فهماندند که چنین موقعیتی برای پوشندگان لباسهای رنگارنگ و متکبران و عیّاشان زیبامنظر و مسلّحین به انواع سلاحهای جنگی هرگز فراهم نخواهد شد؛
چراکه وفور نیروهای معنوی میتواند قلّت اسباب مادی را جبران کند، ولی کثرت اسباب مادی، هرگز فقدان نیروی معنوی را جبران نمیکند. اگر فرضاً بدون نیروی معنوی غلبهای تحقّق پیدا کرد، موقتی خواهد بود و دوام نخواهد یافت.
هر بنایی که شالودهاش محکم نباشد با انواع نقاشی و زینتها و رنگهای گوناگون و حیاط وسیع و باغچههای زیبا استوار نخواهد گشت. چنانکه کثرت ساکنان آن بنا و زیادی اسباب و آلاتش سبب استحکامش نمیگردد. مادامی که پایههایش سست و دیوارهایش خاکی و ستونهایش پوسیده و تختهها و چوبهایش شکسته باشند، هیچ قدرتی نمیتواند از خرابشدنش جلوگیری کند؛ گرچه ساکنانش زیاد باشند و به انواع اسباب و لوازم زندگی مزین و زینتهای ظاهریِ در و دیوارش، برای بینندگان بسیار جالب باشد.
شما فقط ظواهر اشیا را میبینید، ولی حوادث روزگار تنها به ظواهر اکتفا نمیکند، بلکه در باطن اشیاء نیز نفوذ مینماید. حوادث دهر با اساس و شالودۀ بنا تصادم میکند و استحکام دیوارها را میسنجد و سلامت ستونها را آزمایش میکند، پس اگر همه را استوار و منظم یافت همانند موجی که سنگ سخت آن را به عقب میراند عقبنشینی میکند و ساختمان بهسبب استحکامش بر حوادث غالب میگردد؛ هرچند اصلاً زینتی نداشته باشد، اما اگر ساختمان استحکامی نداشت، درمقابلِ حوادث استقامت ندارد و منهدم میگردد؛ ولو ساکنانش زیاد، و نقش و نگارش نیکو باشد.
عوامل قدرت
اوضاع زندگی ملی و اجتماعی هر ملتی نیز بر همین منوال است. عواملی که ملتی را مقتدر و نیرومند میگردانند منازل و لباسهای زیبا و مرکب آخرین سیستم و وسایل آسایش زندگی و فنون ظریف و کارخانهها و دانشگاههای آن ملت نیست، بلکه سرچشمۀ نیرو و قدرت هر ملتی سهچیز است: اول، اصول و قوانینی که تمدنشان بر آنها استقرار یافته است؛ دوم، نفوذ و رسوخ آن مبادی در قلوب ملت؛ سوم، تسلط قوانین بر اعمال ملت.
این سه اصل برای حیات هر ملتی بهمنزلۀ اساس متین و دیوارهای قوی و ستونهای محکم ساختمان است. پس هر ملتی که این سه اصل را داشته باشد، در بین ملتهای جهان، نیرومند و مقتدر خواهد بود و موقعیت جهانی خواهد یافت و بر شرق و غرب جهان غلبه، و اعتماد جهانیان را جلب خواهد کرد و تمام ملتها در مقابلشان تسلیم خواهند گشت و معزز و محترم خواهند شد، گرچه کوخنشین باشند و لباسهایشان کهنه و مندرس باشد و از شدت فقر، لاغر و ضعیف باشند و در کشورشان دانشگاهی وجود نداشته باشد و در آبادیهایشان دودکشی بالا نرفته باشد و در علوم و صنایع، دستی نداشته باشند، زیرا چیزهایی را که از اسباب ترقی میشمارید نقشها و رنگهایی بیش نیستند و از اجزای اصلی و ارکان کاخ تمدن قرار ندارند. شما اگر به دیوارهای پوسیده، ورق طلا هم بپوشانید از ویران شدنشان جلوگیری نمیکند.
قرآن کریم بارها این حقیقت را تذکر داده است. آن کتاب آسمانی در توصیف مبادی اسلام میفرماید: با فطرت ثابت و غیرمتغیّر انسانی تطابق دارند. پس دینی که بر این مبادی محکم بنا شده دین قیّم و استواری خواهد بود و همۀ جنبههای زندگی دنیوی و اخروی انسان را بر اسلوب صحیحی برپا میسازد. قرآن کریم میفرماید:
توجه خویش را بهسوی دین معتدل معطوف ساز، فطرت خداست که مردم را بر آن آفریده است و آفرینش خدا تغییربردار نیست. این است دین قیم و استوار ولی اکثر مردم نمیدانند.[90]
سپس قرآن میگوید: مردم اگر به این دینِ متین متوسل گردند و بهآن ایمان بیاورند و بر طبقش عمل کنند، بر جهان غالب میگردند و حکومت زمین در دستشان واقع خواهد شد: «قدرت زمین در دست بندگان شایسته و صالح ما قرار خواهد گرفت.»[91]
باز قرآن میفرماید:
شما اگر ایمان بیاورید از تمام جهانیان برتر خواهید شد.[92]
و نیز میفرماید:
خدا به اشخاصی که ایمان آوردهاند و عمل شایسته انجام دادهاند وعده داده است که خلیفۀ زمینشان گرداند.[93]
همچنین میفرماید:
هرکس با خدا و رسول و کسانی که ایمان دارند دوستی و موالات کند، (پیروز است) زیرا حزب خدا (خداپرستان) پیروزند.[94]
اما اشخاصی که به حسب ظاهر، داخل حوزۀ اسلام هستند، ولی نه قلباً اسلام را دوست دارند و نه طبق دستورهایش عمل میکنند، بدون شک ظاهر فریبندهای دارند: «وقتی آنها را ببینی از اجسامشان تعجب میکنی.»[95] و سخنان لذتبخشی دارند: «اگر سخنی بگویند به سخنانشان گوش میدهی.»[96] ولی درواقع، پیکرهای بی روحی هستند: «مانند چوبهای ستون هستند.»[97] از مردم بیش از خدا میترسند: «به همان اندازه که باید از خدا بترسند، بلکه بیشتر از آن از مردم میترسند.»[98]
اعمال آنان مانند سرابی است که اصلاً حقیقت ندارد: «اعمال آنان مانند سرایی است که در بیابانی باشد. تشنگان آبش میپندارند، ولی وقتی نزدیک شدند چیزی نمییابند.»[99]
اینگونه افراد، قادر به تأسیس اجتماع نیرومندی نیستند، زیرا قلوبشان از یکدیگر نفرت دارند و نمیتوانند در عملی با هم تشریک مساعی کنند: «بین خودشان سخت نزاع دارند. تو آنان را متّحد میپنداری، ولی قلوبشان پراکنده و متفرق است.»[100] و چنین ملتی نمیتواند نیرویی را که به مؤمنان شایسته اختصاص دارد، بهدست آورد: «با شما وارد جنگ نمیشوند، مگر در آبادیهای محفوظ یا از پشت دیوارها.»[101]
چنین ملتی هرگز نمیتواند مقام رهبری و پیشوایی جهانیان را تحصیل کند: «پیمان من به ستمکاران نمیرسد.»[102]
کیفر چنین ملتی این است که در دنیا به ذلّت و خواری گرفتار میشوند و در آخرت هم از عذاب دردناک دوزخ خواهند چشید: «در دنیا ذلیل و خوار خواهند بود و در آخرت به عذاب سختی گرفتار میگردند.»[103]
پیروزی ازنظر قرآن
شاید از این مطلب تعجب کنید که قرآن کریم، یگانه راه ترقی و اتحاد و پیروزی مسلمانان را در ایمان به خدا و عمل صالح میداند، بههمینعلت، برایشان واجب نکرده که دانشگاه تأسیس کنند و کارخانه برپا سازند و کشتی بسازند و کمپانیهای تجارتی تشکیل دهند و بانک تأسیس کنند و آلات و ادوات اختراع نمایند و از طرز لباس و روش و عادت ملتهای مترقی تقلید کنند؛ ازطرفدیگر، قرآن کریم، یگانه علت عقبافتادگی و انحطاط و خواری دنیا و آخرت را در نفاق و دورویی میداند، نه فقدان وسایلی که جهانیان آنها را اسباب پیشرفت و ترقی میدانند، ولی اگر به روح قرآن پی ببری و در معانی عالی آن تأمل کنی تعجبت زایل میگردد.
اولین مطلبی که باید بدانی این است که قوام شخص مسلمان به اسلام است و بدون اسلام، مسلمانی تحقق پیدا نمیکند، پس اگر انسان به نبوت حضرت محمد| ایمان آورد و از دستورهایش پیروی کرد، اسلامش تحقق مییابد؛ هرچند بهجز اسلام مالک چیز دیگری نباشد. برعکس، اگر به انواع زینتهای دنیوی آرایش کند، ولی نور ایمان در قلبش نباشد و از قوانین اسلام متابعت نکند، مسلمان واقعی نیست؛ ولو آنکه دکترای دانشگاه یا مالک کارخانه یا رئیس بانک یا فرماندۀ سپاه یا فرمانده نیروی دریایی باشد. از همین رهگذر است که اینگونه ترقّیات را نباید از پیشرفتهای مسلمانان محسوب داشت مگر اینکه حقیقت اسلام در ملت مسلمان تحقق یابد و بدون تحقق اسلام این ترقیات هرچه هم بزرگ باشند، نشانۀ پیشرفت نیستند و نمیتوانند منظور و هدف اسلام قرار گیرند.
البته امکان دارد ملتی که اصلاً مسلمان نیستند و افکار و اخلاقیات و نظام اجتماعی آنان براساس غیراسلامی بنا شده، نهضت کنند و با مبادی اخلاقی، سیاسی، اقتصادی و مدنی خود که برخلاف اصول اسلامی است، ترقی نمایند و به اوج ترقی و تکاملی برسند که از نظر خود، ترقی حقیقی محسوب میگردد، ولی امکانپذیر نیست که اجتماعی به عنوان اجتماع اسلامی تأسیس گردد و افکار و اخلاق و مدنیت و سیاست و اقتصادشان بر پایههای اسلامی بنا شود، ولی از ناحیۀ عقیده و عمل اسلامی ضعیف باشند. برای چنین ملتی هرگز امکان ندارد که بتوانند همانند ملت نیرومندی در جهان نهضت کنند و بر سایر ملتها پیروز گردند؛ هرچند از نظر اسباب و وسایل مادی هم بسیار غنی باشند، زیرا آن اساسی که کاخ ملیت و اخلاق و تمدنشان بر آن استوار گشته، خودش سست و ضعیف است و سستی پایهها را با زینت و آرایش خارجی نمیتوان جبران کرد.
ولی خیال نکنید ما منکر اهمیت و ارزش علوم و فنون و اسباب ترقیات مادی هستیم. نه، ما چنین قصدی نداریم، بلکه مقصودمان این است که پشرفتهای مادی باید برای مسلمانان در درجه دوم قرار گیرد؛ یعنی ابتدا اجتماع خود را براساس عقاید و اعمال اسلامی استوار سازند و ملت مسلمان واقعی تأسیس کنند، سپس به ترقیات مادی بپردازند و برای پیشرفت علوم و فنون مادی بکوشند و هرچه راکه با اساس اسلام سازگار است، برای خویش برگزینند.
اما اگر اساس اسلام در بین مسلمانان سست و ریشههایش در دلها ضعیف، و تسلطش بر شئون زندگی کم باشد، ناچار مبانی اخلاقی آنان مختلف و رفتار و معاملاتشان فاسد خواهد شد، ضوابط نظام اجتماعی آنان سست و نیروهایشان پراکنده میشود. نتیجه حتمیِ چنین اوضاعی این است که نیروی ملت رو به ضعف میرود و روزبهروز از سایر ملتها عقب میافتند تا هنگامی که ملتهای دیگر بر آنها بتازند و بهکلی مغلوبشان سازند. در آن هنگام خطرناک نه کثرت وسایلِ مادی سودی دارد؛ نه زیادی فارغالتحصیلان دانشگاها میتواند خطرها را دفع کند، نه زر و زیورهای خارجی مانع شکست آنان میگردد.
قرآن کریم و غالب بودنِ حزب خدا
علاوهبر همۀ اینها، قرآن کریم با کمال اطمینان به مسلمانان اعلام میکند که : «شما اگر مؤمن باشید از تمام ملل برتر خواهید شد.»[104]
و «آگاه باشید: حزب خدا غالب است.»[105] و «کسانی که ایمان بیاورند وعمل صالح انجام دهند خلیقۀ زمین خواهند شد.»[106]
آیا منشأ این اطمینان و اعتماد را میدانید؟ آیا میدانید چرا قرآن کریم با کمال شجاعت ادعا میکند: ملتهای جهان هرچه هم از جهت وسایل و اسباب مادی کامل باشند، بالاخره مسلمین با سلاح ایمان و عمل صالح بر آنها غالب خواهند گشت؟
قرآن کریم خود به حل این مشکل پرداخته میگوید:
مَثَلی زده شده بدان توجه کنید: غیر از خدا کسانی که میخوانید قدرت ندارند مگسی را بیافرینند، ولو با همدیگر تشریک مساعی کنند و اگر مگس چیزی از ایشان برباید نمیتوانند از دستش بازستانند. طالب و مطلوب هردو ضعیفاند خدا را بهخوبی نشناختهاند. خدا قوی و عزیز است.[107]
باز هم قرآن میفرماید:
مَثَل کسانی که بهجز خدا اولیایی برای خویش انتخاب مینمایند، مَثَل عنکبوتی است که برای خودش خانه بسازد و سستترین خانهها خانۀ عنکبوت است.[108]
مقصود قرآن این است اشخاصی که تنها بر نیروهای مادی اعتماد کنند، درواقع به چیزهایی تکیه کردهاند که فاقد قدرتاند و هرکس به چیز ناتوانی تکیه کند، درواقع خودش را ناتوان و ضعیف قرار داده است. پس سنگرهای محکمی که به عقیدۀ خویش تهیه میکنند، مانند خانۀ عنکبوت، سست و ناتوان خواهد بود و چنین اشخاصی با چنین نیروی سستی هرگز نمیتوانند درمقابل اشخاصی که بر خداوند مقتدر و عزیز حقیقی اعتماد کردهاند استقامت و پایداری کنند.
قرآن شریف میفرماید:
هرکس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان بیاورد به دستگیرۀ محکمی چنگ زده که گسستن ندارد.[109]
قرآن مجید ادعا میکند که هروقت اهل ایمان و اهل کفر در میدان نبرد با هم روبهرو گشتند، نصرت و غلبه حتماً با اهل ایمان خواهد بود:
اگر کفار به جنگ شما اقدام کنند، عقبنشینی خواهند کرد و دوست و مددکاری ندارند. این سنت گذشته خداست و سنت خدای را تغییرپذیر نخواهی یافت.[110]
باز هم قرآن میفرماید:
ما ترس را در دل کفار خواهیم انداخت، زیرا بدون برهان برای خدا شریک قرار دادند.[111]
علت مطلب آن است که هرکس برای خدا بجنگد تأییدات الهی شامل حالش خواهد شد و مغلوب هیچکس نمیگردد.
خدا در قرآن میفرماید:
خدا پشتیبان اشخاصی است که ایمان آوردهاند و کفار یاوری ندارند.[112]
و میفرماید:
وقتی که تیرانداختی تو تیر نینداختی، بلکه خدا تیر انداخت.[113]
راز محبوبیت
مطالب مذکور دربارۀ قدرت و نیروی مرد مؤمن و صالح بود؛ ازسویدیگر، یکی از قوانین الهی این است که هرکس امین و پاک عمل بود و از شریعت خدا پیروی کرد و کارهایش از سودجویی و خودخواهی منزه بود، در بین مردم محبوب میگردد و دلها را به سوی خویش جذب میکند و با دیدۀ احترام به وی مینگرند؛ حتی دشمنانش به وی عقیدهمند میگردند، چه رسد به دوستان، و همۀ مردم به صفات عدالت و عفت و وفای او اطمینان پیدا میکنند.
خدا در قرآن مجید میفرماید:
افرادی که ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند. خدا آنان را محبوب خواهد کرد.[114]
و نیز میگوید:
خدا اشخاصی را که ایمان آوردهاند به گفتاری استوار در دنیا و آخرت پایدار خواهد نمود.[115]
همچنین میفرماید:
هرکس عمل صالح بهجای آورد و مؤمن باشد ما او را زندگی پاکیزهای خواهیم داد. و به بهترین وجه پاداششان میدهیم.[116]
گفتن کلمه توحید و انقلابی در زندگی
آنچه آمد، از حقایق مسلّم و غیرقابل انکار قرآن است، ولی باید دید این مزیت و پیروزی نتیجۀ چیست؟ آیا به مجرد گفتن کلمۀ «لااله الا الله» و داشتن یکی از نامهای مسلمین و پیروی برخی از سنتهای اسلامی و ادای بعضی از شعائر مذهبی این نتیجه بزرگ حاصل میشود؟ نه، هرگز چنین نیست! بلکه، قرآن کریم تحقق نتایج مذکور را به دو امر مشروط کرده است: ایمان و عمل صالح.
قرآن شریف خواسته است حقیقت کلمه توحید بهطوری در قلوب و نفوس شما نفوذ و رسوخ کند که بر تمام افکار و تصورات و اخلاق و معاملاتتان غالب گردد و جمیع شئون زندگیتان به رنگ توحید در آید و هیچ تصوری به ذهنتان خطور نکند که با مقتضای توحید سازگار نباشد و عملی برخلاف توحید از شما صادر نگردد. پس باید با گفتن کلمۀ توحید، انقلاب تامی در زندگی شما به وجود آید. روح تقوا و صلاح در تمام رگ و پوستتان جریان یابد. برای هیچ قدرتی جز قدرت خدا سر فرود نیاورید. دستتان را به سوی غیرخدا دراز نکنید و از غیرخدا نهراسید. حُبّ و بغض شما باید فقط برای خدا باشد و بس، در زندگی شما قانونی بهغیر از قوانین الهی نفوذ نداشته باشد. آماده باشید که هرچه را دوست دارید در راه رضایت خدا بذل کنید و مطیع دستورهای پروردگار جهان باشید.
بعد از آنکه واجد چنین امتیازهایی شدید، دیگر قدرت شما تنها به نفوس و اجساد نیست، بلکه نیرویی غیرمتناهی که تمام موجودات در مقابلش خضوع دارند پشتیبان شما خواهد شد و وجودتان با نور آسمان و زمین ـ که محبوب حقیقی تمام بشر است ـ نورانی میگردد.
مسلمانان صدر اسلام از تمام این امتیازها و افتخارها کاملاً برخوردار بودند و نتایجش را صفحات تاریخ اسلام گواهی میدهد. در آن عصر چنین بود که هرکس میگفت: «لااله الا الله» زندگی او بهکلی منقلب و دگرگون میشد؛ قبلاً خام بود بعداً مانند طلای مسکوکی میگشت. بعد از ادای کلمه توحید هرکس او را میدید گویا مجسمۀ تقوا و صداقت را مشاهده میکرد حتی اگر بیسواد و فقیر بود و لباس خشن بر تن داشت و فرشش حصیر بود. بهقدری هیبت و عظمت داشت که پادشاهان با ابهّت و متکبّر، چنین هیبتی نداشتند. گویا چراغی بود که هرجا میرفت چراغهای دیگر از آن کسب نور میکردند. هرکس از نورش استفاده نمیکرد و درصدد خاموش نمودنش بر میآمد با شعلۀ پرنورش میسوخت و نابود میگشت.
آری، هنگامی که تعداد مسلمانان از 350 نفر تجاوز نمیکرد، دارای چنین نیروی ایمان و رفتار پاک و عمل صالحی بودند و به همین علت توانستند با جهان عرب اعلام جنگ دهند و هنگامی که تعدادشان به چندین میلیون رسید به کشورگشایی و فتح بلاد اقدام کنید؛ بهطورىکه هر نیرویی که دربرابرشان عرض اندام مینمود، پراکنده میگشت.
توحید زبانی
نقطۀ مرکزى نیروی مسلمانان، ایمان به خدا و رفتار نیک است. این دو امر بر اثر نفوذ کلمۀ «لااله الا الله» در قلب حاصل میگردد؛ پس اگر کلمۀ توحید در قلب رسوخ نکرد و فقط بر زبان جاری گشت و در ذهن و حرکات و اعمال انسان انقلابی ایجاد نکرد و بعد از ادای شهادتین باز هم مثل سابقش بود، بین گویندۀ کلمۀ توحید و منکرینش از جهت اخلاق و اعمال فرقی نبود، چنانکه منکرین برای غیرخدا خضوع میکنند او هم برای غیرخدا سر فرود آورد و همانند منکران، حاجتهای خویش را از غیرخدا خواست و از غیرخدا ترسید و رضایت غیرخدا را طلب کرد، مانند آنان اسیر هوا و هوس بود، قوانین و احکام متین خدا را پشت سر انداخت و از قوانین بشری پیروی کرد یا از تمایلات نفس خویش متابعت نمود، در افکار، آمال، نیات، اقوال، افعال و معاملاتش عیناً شبیه غیرمؤمنان بود، اگر بنا باشد چنین شخص لاابالی را مسلمان بنامیم، پس مسلمان چه امتیازی بر غیرمسلمان دارد؟ اگر روح ایمان و تقوا در مسلمان وجود نداشت آیا جز این است که او هم مثل سایرین خواهد بود؟ درصورتیکه از ایمان و عمل صالح صرفنظر کنیم، اگر مسلمان با غیرمسلمان مسابقه گذاشتند، ناچار مسابقۀ آنان از حیث نیروی بدنی و اسباب مادی خواهد بود و هرکس از این حیث قویتر بود غالب خواهد گشت.
هرکس به صفحات تاریخ اسلام مراجعه کند، در اولین نظر، فرق بین دو حالت برایش روشن میگردد: در حالت اول، تعداد کمی از مسلمانان قیام کردند و تخت حکومتهای بزرگ را به لرزه درآوردند و پرچم اسلام را در امتداد بینالنهر «اتک» تا سواحل اقیانوس اطلس برافراشتند، ولی در حالت دوم ـ چنان که ملاحظه میفرمایید ـ تعدادشان به هزاران میلیون میرسد، اما زیر دست بیگانگان هستند! در بعضی از کشورها چندین میلیون مسلمان زندگی میکنند و چندین قرن بر آنها گذشته، ولی هنوز هم آثار کفر و شرک در آنجا باقی است.
[90]. روم، آیۀ30.
[91]. انبیاء، آیۀ105.
[92]. آلعمران، آیۀ139.
[93]. نور، آیۀ55.
[94]. مائده، آیۀ56.
[95]. منافقین، آیۀ4.
[96]. همان.
[97]. همان.
[98]. نساء، آیۀ77.
[99]. نور، آیۀ39.
[100]. حشر، آیۀ14
[101]. همان، آیۀ14.
[102]. بقره، آیۀ124.
[103]. همان، آیۀ114.
[104]. آلعمران، آیۀ139.
[105]. مائده، آیۀ56.
[106]. نور، آیۀ55.
[107]. حج، آیات73و74.
[108]. عنکبوت، آیۀ41.
[109]. بقره، آیۀ256.
[110]. فتح، آیات22و23.
[111]. آلعمران، آیۀ151.
[112]. محمد، آیۀ11.
[113]. انفال، آیۀ17.
[114]. مریم، آیۀ96.
[115]. ابراهیم، آیۀ27.
[116]. نحل، آیۀ97.