پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

10. فسـاد اجتمـاعى

اسباب هلاکت اجتماع

یکى از قواعد کلی در قرآن شریف این است که خدا ظالم نیست تا ملت صالحى را بی‌سبب به‌هلاکت رساند: «پروردگارت چنین نیست که ستم کند و آبادى‏هایی را به هلاکت رساند، درحالی‌که اهالى آن‌ها صالح باشند.»[48]

مقصود از هلاکت آبادی‏ها تنها این نیست که طبقاتِ زمین آن‌ها را واژگون سازد و شهرهای آباد را ویران کند، بلکه یکى از انواع هلاک‌کردن آن است که شئون اجتماعى ملتى را متلاشى و پراکنده سازد و نیروى ملى‌شان را درهم کوبد و آنان را به ذلّت و بندگى و خوارى محکوم کند و بر طبق آن اصل مسلم قرآنى، هیچ ملتى به هیچ بلیّه‏اى گرفتار نخواهد شد، مگر وقتی که راه‏هاى خیر و صلاح را از دست بدهند و در طریق شر و فساد و طغیان و عصیان قرار گیرند و به خویشتن ستم کنند. خداوند متعال در هرجاى از کتاب شریفش که عذاب و هلاکت ملتى را تذکر داده، جرم آنان را نیز یادآورى کرده است تا براى مردم روشن گردد که اعمال زشت، دنیا و آخرت را فاسد می‌کند. خدا در قرآن مجید مى‏فرماید: «هریک از آنان را به گناه خودش معاقب ساختیم... خدا بدیشان ظلم نمى‏کند، بلکه خودشان به خویشتن ستم مى‏کنند.»[49]

مطلب دیگرى که از آن قاعدۀ کلى استفاده مى‏شود، این‏که فساد فردى باعث هلاکت ملت نمى‏گردد، بلکه شرور و مفاسد اجتماعى است که ملتى را محکوم به فنا مى‏سازد؛ بدین معنا که اگر عقاید و اعمال فاسدى در بین افراد متفرقۀ ملت وجود داشت ولى سطح دینى و اخلاقى ملت ـ من‌حیث‌المجموع ـ به‌طورى عالى بود که بدی‏هاى فردى آن‌ها را جبران کند، درآن‏صورت، مفاسد فردى آن‌ها باعث هلاکت ملت نمى‏گردد و نظام اجتماعى ایشان پایدار خواهد ماند.

اما درصورتى‌که مفاسد اعتقادى و عملى از حدود افراد گذشت و به ملت و اجتماع سرایت کرد و احساسات دینى و اخلاقى آنان به‌قدرى تخدیر شد که براى هرگونه شر و فسادى آماده گشتند، درآن‌صورت، عنایت‌های ویژۀ خدا از آن ملت منصرف مى‏گردد و از اوج عزت و بزرگى به وادى بدبختى و خوارى سقوط خواهند کرد تا هنگامى فرارسد که مشمول غضب الهى واقع شوند و به دیار نابودى رهسپار گردند.

 

امت حضرت نوح

قرآن کریم نمونه‏هاى زیادى را از این‏گونه ملت‌ها ذکر کرده که ازجملۀ آنان ملت نوح است. این ملت وقتى به هلاکت رسید که مفاسد اعتقادى و عملى در آنان ریشه کرد و تمام اجتماعشان را فراگرفت؛ به‌طوری‌‌که دیگر انتظار نمى‏رفت از درخت فاسد اجتماعشان میوۀ صالحى به‏وجود آید. پس حضرت نوح ناچار شد با خداى خود بگوید:

خدایا احدى از کفار را بر روى زمین باقى نگذار، زیرا اگر آنان را باقى گذارى بندگانت را گمراه مى‏سازند و جز گنهکار کفران‌پیشه‏اى تولید نمی‏کنند.[50]

 

ملت عاد

از جمله عذاب‌شدگان، ملت «عاد» است. اینان وقتى مستحق عذاب شدند که شرور و مفاسد چنان در آن‌ها ریشه کرده بود که مفسدان و ستم‏کاران و اشرار، رهبران و رؤساى آنان گشتند و در نظام فاسد اجتماعشان جایى براى رجال نیک و صالح باقى نماند. خدا در قرآن مى‏فرماید: «این ملت عادند که آیات خدا را انکار نمودند و با پیغمبران مخالفت ورزیدند و از دستورهای ستم‏کاران معاند پیروى کردند.»[51]

 

ملت لوط

ازجملۀ آنان ملت «لوط» بود. هلاکت این قوم هنگامی فرا رسید که احساسات اخلاقی‌شان به‌طور‌کلى خاموش شد و وقاحت و پستى آنان به درجه‏اى رسید که کارهاى زشت را علناً در مجالس عمومى و بازارها مرتکب مى‏شدند و قبح اعمال خویش را اصلاً درک نمى‏کردند. قرآن دربارۀ آنان مى‏فرماید: «شما با مردها اعمال زشتى را مرتکب مى‏شوید و راهزنى مى‏کنید و منکرات را در مجالس عمومى به جای مى‏آورید.»[52]

 

اهل مدین

اهل «مدین» نیز از این جمله بودند. این ملت وقتى به عذاب خدا گرفتار شدند که تمامشان خائن و متقلّب و بدعمل گشتند. کم‌فروشى و خیانت در معاملات از صفات بد شمرده نمى‏شد. حسّ اخلاقى به‌حدّى در آنان نابود گشته بود که وقتى ایشان را دربارۀ کارهاى زشت ملامت مى‏کردند، اصلاً خجالت نمى‏کشیدند، بلکه شخص ناصح را سرزنش مى‏نمودند. عیوب خودشان را اصلاً درک نمى‏کردند و منکرات و معاصى را قبیح نمى‏دانستند، بلکه نصیحت‏کننده را سزاوار طعن و ملامت مى‏دانستند؛ خدا دربارۀ ایشان مى‏فرماید:

اى قوم پیمانه و وزن را به انصاف تمام دهید و چیزهاى مردم را کم ندهید و در زمین فساد نکنید. در پاسخِ شعیب گفتند: اى شعیب، بسیارى از چیزهایی را که مى‌گویى نمى‏فهمیم و تو را در بین خودمان ناتوان مى‏یابیم و اگر به‌خاطر کسانت نبود سنگسارت مى‏کردیم.[53]

 

ملت بنى‏ اسرائیل

بنى‌اسرائیل هم یکی از این ملت‌هاست. آنان، زمانی به ذلّت و خوارى محکوم گشتند و مستوجب غضب و لعنت الهى واقع شدند که به ارتکاب کارهاى زشت و دشمنى‌کردن و حرام‌خورى مشغول و رؤسا و رهبرانشان به مرض پول‌پرستى و سودجویى مبتلا شدند. دربارۀ معاصى و خطاها سهل‌انگارى و تسامح مى‏کردند و افرادى در بینشان باقى نماند که کارهاى زشت را بد بدانند و از ارتکاب آن‌ها نهى کنند. قرآن دربارۀ بنى‏اسرائیل مى‏فرماید:

بسیارى از ایشان را مشاهده مى‏کنى که در معصیت‌کارى و دشمنى و حرام‌خوارى مسابقه گذاشته‏اند و عمل ایشان بسیار بد عملى است، چرا علما ایشان را از سخنان گناه و حرام‏خوارى نهى نمى‏کنند. رفتار این دانشمندان بسیار بد است.[54]

باز مى‏فرماید:

کفار بنى‌اسرائیل بدان جهت از زبان داود و عیسى‌بن‌مریم مورد لعن قرار گرفتند که عصیان مى‏ورزیدند و متجاوز بودند و از اعمال زشت خویش دست برنمى‏داشتند.[55]

احادیثى که از پیغمبر اکرم| در تفسیر این آیه وارد شده، مقصود قرآن را روشن مى‏سازد. چکیدۀ آن احادیث این است که وقتى بنى‌اسرائیل غرق در معاصى گشتند یکى از آنان به دیگرى مى‏گفت: از خدا بترس و معصیت را ترک کن، اما همین شخصِ واعظ، حاضر نبود به‏خاطر نهی‏ازمنکر، معاشرت با وى را ترک کند و با او هم‌غذا و هم‌جلسه نگردد. چون چنین کردند، خدا قلوبشان را با یکدیگر مرتبط کرد و همه در عصیان اوامر خدایى هم‌عقیده گشتند. سپس پیغمبر این آیه را خواند: «کفار بنى اسرائیل به زبان داود و عیسى‌بن‌مریم مورد لعنت قرار گرفتند.»[56]

نقل کرده‏اند که رسول خدا تکیه داده بود، پس نشست و فرمود: به خدا سوگند شما هم باید امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر کنید و دست گناه‏کار را بگیرید و او را به‌سوی حق بکشید، و الّا خدا قلوب شما را نیز با هم مرتبط و هم‌عقیده مى‏کند و به معاصى راضى مى‏شوید و مانند بنى‏اسرائیل مورد لعنت قرار خواهید گرفت.

 

امراض مسرى

فساد عقیده و عمل همچون امراض مسرى است. مرضِ مسرى ابتدا به بعضى افراد ناتوان و ضعیف سرایت می‏کند، پس اگر اوضاع محل خوب باشد و براى رعایت سلامتی پیش‌بینى‏هاى لازم به عمل آمده باشد و تشکیلات منظمى براى ازبین‏بردنِ آلودگی‏ها داشته باشند و در اولین ساعت‌های پیدایش بیمارى در معالجه‌کردن مبتلایان اقدامات لازم به عمل آید، با این‌گونه اقدامات، آن بیماری ریشه‌کن مى‏گردد و به عموم سرایت نخواهد کرد.

ولى برعکس، اگر پزشکان از خطرهاى آن مرض غفلت کنند و مأموران اداره بهداشت انجام‏وظیفه نکنند و از انباشتِ کثافات و نجاسات باکى نداشته باشند در آن صورت، میکروب‌ها کم‌کم در هوا منتشر مى‏گردند و محیط براى تولید و انتشار مرض مستعد می‌شود. تا هنگامی که عموم اهالى آن شهر از هواى سالم و آب و غذاى غیرآلوده و مسکن و لباس نظیف به‌کلی محروم شوند. درآن‏وقت، نیروى حیاتى خود را از دست مى‏دهند و تمامشان بدان بیمارى مبتلا خواهند شد. در آن هنگام، حتى قوى‏ترین و سالم‏ترین افراد آن محل هم قدرت ندارد. خطر مرض را از خود دفع کند؛ حتى خود پزشکان و مأموران نظافت و کارکنان بهداشت عمومى نیز بدان بیمارى مهلک مبتلا خواهند شد، بلکه افرادى هم که تمام پیش‌گیری‏هاى لازم را در مورد خودشان به‌کار بسته‌اند و در مورد حفظ‌ سلامتی و استعمال دارو، کوتاهى نکرده باشند از خطرات مرض نجات نخواهند یافت، زیرا هیچ تدبیر و علاجى نمى‏تواند درمقابل مسمومیت هوا و آلودگى آب و زمین و فساد وسایل تغذیه، مفید و مؤثر واقع گردد.

 

مفاسد اخلاقى

اکنون شما مى‏توانید فساد اخلاق و اعمال زشت و عقیده‌هاى فاسد را با مثال مذکور قیاس کنید. علما طبیبان روحانى ملت هستند، رجال دولت به منزلۀ مأموران نظافت و بهداشت عمومى‌اند و غیرت ایمانى و حسِّ اخلاقى به‌منزلۀ نیروى حیاتى اجتماع و محیط اجتماعى، به‏منزلۀ آب و هوا و غذا و مسکن و لباس اهالى قرار دارد. امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر نسبت به امور دینى و اخلاقى ملت به منزلۀ نظافت و دستورهای بهداشتى بدن انسان مى‏باشد.

پس، هنگامی که علما و رؤساى ملت به وظیفۀ خویش یعنى امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر عمل نکردند و وجود شرور و مفاسد را تحمل نمودند مرض مسرى ضلالت و انحطاط اخلاقى در بین ملت انتشار مى‏یابد و غیرت ایمانىِ آن‌ها را نابود مى‏سازد.

کم‌کم آن مفاسد از افراد، تجاوز کرده، به اجتماع سرایت مى‏کند و محیط زندگى براى هرگونه فسادى مستعد مى‏گردد و جایى براى خیر و صلاح باقى نمى‏ماند. در آن محیط، مردم از کارهاى خوب مى‏گریزند و به سوى کردار ناشایسته مى ‏شتابند.

مبادى اخلاقى به‌کلی منقلب مى‏گردد. معایب، محاسن شمرده مى‏شود و برعکس، محاسن را معایب مى‏دانند. در آن هنگام است که ضلالت و فساد اخلاق رو به ازدیاد مى‏گذارند و دیگر براى خوبى و صلاح، بذرى باقى نمى‏ماند تا قابل رشد و نموّ باشد، زیرا زمین و آب و هوا، بذر خوبى را تغذیه نمى‏کند تار شد، کند، بلکه تمام عوامل و اسباب براى تغذیه و نموّ درخت کثیفِ فساد اخلاق آماده است.

هرگاه که یکى از ملت‌های جهان بدین احوال سقوط کرد، مستحق عذاب الهى مى‏گردد و نکبت و بدبختى چنان دامن‏گیرشان مى‏گردد که احدى از آنان از آن مهلکه نجات نخواهد یافت؛ گرچه شب و روزش را در گوشه‏اى به عبادت بگذراند.

قرآن کریم مى‏فرماید:

از بلیّه و عذابى بترسید که اختصاص به ستم‏کاران ندارد، بلکه همه را شامل مى‏گردد.[57]

ابن‏عباس در تفسیر آیۀ مذکور می‌گوید: مراد آیه این است که منکرات و کارهاى زشت را در بین خودتان علنى نسازید، وگرنه عذاب الهى همۀ شما را فرا مى‏گیرد. پیغمبر اکرم| نیز در تفسیر آیه فرمود:

خداوند متعال به‏سبب اعمال زشت خواص، تمام ملت را معذب نمى‏سازد؛ مگر وقتی که منکرات در بین آن‏ها علنى گردد و با وجود قدرت، از ارتکاب آن‏ها جلوگیرى نکنند، در آن هنگام عذاب خدا شامل تمام ملت مى‏گردد.[58]

 

غیرت دینى

بهترین چیزی که مى‏تواند صحّتِ اخلاقى و دینى مردم را نگهدارد غیرت ایمانى و حسِّ اخلاقى فردْفردِ اجتماع است. پیغمبر اکرم|، حسِّ مذکور را به «حیا» تعبیر کرده است. حیا درواقع یکى از اجزای اصلى و عناصر اولیۀ ایمان است؛ چنان‌که پیغمبر| فرمود: «حیا جزو ایمان است». حتى کسى از پیغمبر پرسید: آیا حیا جزو ایمان است؟ آن حضرت پاسخ داد: بلکه حیا تمام دین است.

مقصود از حیا این است که انسان فطرتاً از گناه و معصیت، بیزار باشد، هرکس چنین شد، نه‏تنها خودش از کارهاى زشت اجتناب مى‌ورزد، بلکه از دیدن معصیت نیز ناراحت مى‏گردد. با ظلم و معصیت هرگز نمى‏تواند سازش کند، اگر عمل زشتى در مقابلش انجام گیرد غیرت دینى او تحریک مى‏شود و درصدد جلوگیرى برمى‏آید. اگر توانست با دست و زبان از معاصى جلوگیرى مى‏کند، وگرنه قلباً از وجود معصیت متألّم مى‏گردد و به‌خود مى‏پیچد. درهمین‏باره، پیغمبر| فرمود: هرکس کارزشتى را دید با دست خود آن را تغییر دهد، اگر با دست نمى‏تواند به وسیلۀ زبانش از آن جلوگیرى کند، اگر از این مرتبه هم عاجز است باید قلباً آن معصیت را مکروه بدارد، ولى مرتبۀ سوم،ضعیف‏ترین مرتبۀ ایمان است.

پس هر ملتى که عمومشان بدین صفت متصف باشند، دینشان از آفات محفوظ خواهد ماند و سطح اخلاقى آنان تنزل نمى‏کند، زیرا هریک از افراد آن ملت به منزلۀ مأمور و پلیس دیگران مى‏باشد و با چنین مراقبت کاملى مفاسد هرگز نمى‏توانند در محیط امنى نفوذ، و در اجتماع رخنه کنند.

 

بزرگ‌ترین وظیفۀ مسلمانان

هدف قرآن کریم این است که چنین اجتماع نمونه‏ای به وجود آورد که هریک از افراد آن به‏سبب میل طبیعى و غیرت فطرى و محرک باطنى خویش، از سایر افراد ملت مراقبت کند و تمام افراد پلیس روحانى یکدیگر باشند و بدون گرفتن پاداش، انجام وظیفه کنند. خدا در قرآن مى‏فرماید: «ما شما را ملت وسطى قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و پیغمبر هم گواه شماست».[59] به‏همین‏علت، قرآن شریف بارها به مسلمانان تذکر داده است که امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر یکى از ویژگی‌های ملى مسلمین به‌شمار مى‏رود و باید در تمام آنان محقق باشد، قرآن مى‏فرماید: «شما بهترین ملل هستید، زیرا امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر مى‏کنید و به خدا ایمان دارید.»[60] هم‌چنین مى‏فرماید: «مردان و زنان مؤمن، مراقب یکدیگرند امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر مى‏کنند.»[61] باز مى‏فرماید: «مؤمنین کسانى هستند که امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر مى‏نمایند و حدود و احکام الهى را محافظت مى‏کنند.»[62]

باز مى‏فرماید:

مؤمنین کسانى هستند که اگر در زمین قدرتى به آن‌ها دادیم، نماز را بر پاى مى‏دارند و زکات مى‏دهند و امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر مى‏کنند.[63]

پس اگر جهان مسلمین، به‏صورتى درآمد که قرآن توصیف نموده، مَثَل آن‌ها مَثَل شهرى مى‏شود که هریک از اهالى آن‌جا خود را مسئول امور نظافت و رعایت قوانین سلامت و بهداشت بداند و نه‏تنها در نظافت جسم و خانه خویش جدّیت می‌ورزد، بلکه هرگونه کثافتى را که در هر نقطه‏اى ببینید برای ازبین‏بردن آن می‌کوشد و اصلاً نمى‏تواند وجود آلودگى را تحمل کند. دراین‌صورت، معلوم است که هواى چنین شهرى صاف و پاکیزه خواهد ماند و میکروب‌ها نمى‏توانند در چنین محیط سالمى رشد و نموّ کنند. اگر اتفاقاً در بین ساکنان آن شهر، مریض یا ناتوانى پیدا شود، یا فورا ًبهبود می‌یابد یا حداقل مرضش به دیگران سرایت نمى‏کند و به صورت مرض عمومى در نمى‏آید.

ولى اگر مسلمانان بدین مرتبۀ عالى نرسیدند که هریک از آنان به وظیفۀ امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر اقدام کند، پس دست‌کم باید همیشه گروهى را براى امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر آماده داشته باشند. آن گروه مجهز باید از اوضاع دینى و اخلاقى ملت کاملاً مراقبت کنند و براى ازبین‏بردنِ عقاید فاسد و اخلاق بد و اعمال زشت بکوشند. خدا در قرآن شریف مى‏فرماید: «همیشه باید گروهى از شما آماده باشند که مردم را به‏سوى کارهاى نیک دعوت نمایند و امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر کنند.»[64]

مقصود از این گروه، جمعیت علما و رؤساى ملت است. این دو طبقه از مسلمین باید همیشه سرگرم امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر باشند؛ چنان‌که مأموران بهداشت عمومى شهر باید دائماً بکوشند و براى مقابله با امراض خطرناک همواره به حال آماده‏باش باشند.

پس اگر علما و سران در انجام وظیفۀ خویش کوتاهى کردند و در بین ملت، جمعیتى نبود که مردم را به خیر و صلاح دعوت و از منکرات بازدارد، درآن‏صورت هلاکت آن ملت امری مسلّم خواهد بود؛ مانند شهرى که براى نظافت و رعایت قوانین بهداشت، تدابیر و پیش‌بینى‏هاى لازم در آن به‌عمل نیامده باشد.

 

علت هلاکت برخى ملت‌ها

علت این‌که بعضى از ملت‌های گذشته به انواع آفت‌ها و مصیبت‌ها و عذاب‌ها گرفتار شدند آن بود که در بین آنان گروه مجهّزى وجود نداشت تا مردم را از کارهاى زشت نهى و به کارهاى نیک دعوت کند و براى اصلاحات عمومى و رشد ملت بکوشد. خدا در قرآن مى‏فرماید: «پس چرا در ملل گذشته گروهى نبودند که از فساد در زمین نهى کنند؟ جز عدۀ کمى از کسانی که نجاتشان دادیم.»[65] باز مى‏فرماید: «چرا علما آنان را از سخنان ناروا و حرام‏خوارى نهى نکردند.»[66]

 

وظیفۀ علما و رؤسا

علما و بزرگان و فرمانروایان هر ملتى وظیفۀ سنگینى بر دوش دارند، زیرا آنان نه‏تنها مسئول اعمال خود هستند، بلکه تا حدود زیادى دربرابر اعمال دیگران نیز مسئولند. ما دربارۀ ستم‏کاران بى‌حیا و عالمانی که تملّق آن‌ها را مى‏گویند، فعلاً سخنى نداریم، زیرا در قیامت، کیفر اعمال خویش را خواهند چشید. سخن را بى‌پرده بگویم:

زمام‏داران و عالمان و بزرگانی که به وظیفۀ خویش عمل نکنند و براى جلوگیرى از مفاسد و اصلاح امور اجتماعى ملت نکوشند و در منازل خود استراحت کنند یا در گوشه‏اى منزوى گردند و به نام تقوا و زهد به عبادت و ریاضت و گوشه‌گیرى بپردازند، هرگز نزد پروردگار جهان از عهدۀ جواب این مسئولیت بزرگ برنخواهند آمد، زیرا با وجود توفان ضلالت و انحطاط اخلاقى که اطراف و جوانب ملت را دربرگرفته است، آنان حق ندارند در کنج انزوا بنشینند و با خضوع و خشوع، مشغول عبادت گردند، بلکه واجب است همانند سربازی فداکار به میدان مبارزه قدم بگذارند و حقایق اسلامى را گوشزد کنند و براى مقابله با توفان سهمگین بى‌دینى از تمام نیرو و قدرت خدادادى خود بهره گیرند.

البته آنان این مسئولیت را ندارند که خطرهای بی‌دینى را به‌طور حتم از سر ملت دفع کنند، ولى قطعاً این مسئولیت را دارند که باید حداکثر کوشش و قدرت خویش را در این راه مبذول دارند. این عالمان اگر در عمل به این مسئولیت، کوتاهی ورزند، عبادت‌های شخصى و ریاضت‌ها و تقواى ایشان در قیامت جبران این گناه بزرگ را نخواهد کرد. چنان‌که اگر بیمارى مُسری و آلودگی‏ای در شهر منتشر شد و بویش به مشام هزاران نفر از ساکنان شهر رسید، ولى مأموران بهداشت و نظافت، به‌جای آن‌که براى جلوگیرى از انتشار بیمارى بکوشند در کنج خانه‏هاى خویش بنشینند و یگانه هدفشان این باشد که جان خود و اهل و عیالشان را از آن مهلکه نجات دهند، شما هرگز چنین مأمورانى را بى‌تقصیر نمى‏دانید و تبرئه‌شان نمى‏کنید؛ درصورتی‌که براى دیگران چنین مسئولیتى را قائل نیستید.



[48]. هود، آیۀ117.
[49]. عنکبوت، آیۀ40.
[50]. نوح، آیات26ـ27.
[51]. هود، آیۀ59.
[52]. عنکبوت، آیۀ29.
[53]. هود، آیۀ85.
[54]. مائده، آیۀ62 ـ63.
[55]. همان، آیۀ79.
[56]. همان.
[57]. انفال، آیۀ25.
[58]. کنزالعمال، ج7، ص475.
[59]. بقره، آیۀ143.
[60]. آل‌عمران، آیۀ110.
[61]. توبه، آیۀ71.
[62]. همان، آیۀ112.
[63]. حج، آیۀ41.
[64]. آل‌عمران، آیۀ102.
[65]. هود، آیۀ116.
[66]. مائده، آیۀ63.