عدل و مساوات
یک خانواده چند نفری، به منزله یک کشور کوچک است که پدر و مادر آن را اداره و سرپرستی میکنند. چنانکه حسن اداره یک کشور بدون رعایت عدل و مساوات امکانپذیر نیست، در اداره خانواده نیز عدل و انصاف ضرورت دارد. صفا و صمیمیت، محبّت و الفت، اعتماد و خوشبینی رفاه و آرامش، تنها در محیط عدل و مساوات به وجود میآید. در چنین محیطی است که کودکان دُرست پرورش مییابند و نیروهای درونی خویش را به فعلیت و تحقق میرسانند و از پدر و مادر، عملًا درس عدل و مساوات میگیرند. چنان چه بزرگان احتیاج به عدل و انصاف دارند، کودکان نیز تشنه عدل و مساوات هستند.
حضرت صادق علیه السلام فرمود:
عدل و انصاف در ذائقه مردم شیرینتر و گواراتر از آبی است که آدم تشنه بنوشد. در اداره کارها گرچه کوچک باشد، چیزی بهتر از عدل نیست.[11]
همچنین ایشان فرمود:
سه دسته در قیامت نزدیکترین مردم به خدا هستند:
اوّل: کسی که در حال خشم به زیردستانش ستم نکند؛ دوم: کسی که برای اصلاح دو نفر در بینشان رفت و آمد کند، ولی کوچکترین تخلفی از حق ننماید و سوم: کسی که حق را بگوید، گرچه به ضرر خودش باشد.[12]
خدا در قرآن میفرماید:
خدا دستور میدهد که با عدل و احسان رفتار کنید.[13]
پدر و مادر عادل و با انصاف، با همه فرزندان یکسان رفتار میکنند و هیچ کدام را بر دیگری ترجیح نمیدهند. دختر و پسر، زشت و زیبا، بزرگ و کوچک، خوش استعداد و کم استعداد و سالم و معیوب، همه را فرزند خویش میدانند و در بینشان تفاوتی قائل نمیشوند. در نوازش و اظهار محبّت، در بزرگ داشت و احترام، در خوراک و پوشاک، در حمایت و طرف داری، در بخشش و پول توجیبی، در تقسیم کارهای منزل و در کلیه امور، همه فرزندان را یکسان میبینند و با همه یکنواخت رفتار میکنند.
پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
عدالت را در بین فرزندانتان رعایت کنید، حتی در خفا. چنانکه شما دوست دارید فرزندانتان در احسان و لطف با عدالت با شما رفتار کنند، آنان نیز از شما همین انتظار را دارند.[14]
ایشان مردی را دید که یکی از فرزندانش را میبوسید و دیگری را نه، به او فرمود: چرا عدل و مساوات را رعایت نمیکنی؟[15]
مردی نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بود. در همین هنگام پسرش وارد شد، آن مرد پسر را بوسید و روی زانویش نشاند. بعد از آن دخترش وارد شد، آن مرد دختربچه را جلو خودش نشانید. پیغمبر به او فرمود: چرا در بین فرزندانت عدالت را رعایت نکردی.[16]
حضرت علی علیه السلام فرمود:
رعایت عدالت و تساوی بهترین سیاستهاست.[17]
زنی با دو فرزند کوچکش بر عایشه همسر رسول خدا وارد شد. عایشه سه دانه خرما به زن داد. مادر بچهها به هریک از آنها یکدانه خرما داد و خرمای دیگر را نیز دو نصف کرد و به هر یک از بچهها نیمی از آن را داد. وقتی پیغمبر به منزل برگشت، عایشه جریان را برای آن حضرت تعریف کرد. پیغمبر فرمود: آیا از عمل آن زن تعجب کردی؟
خدا بهواسطه رعایت عدالت و مساوات، آن زن را به بهشت میبرد.[18]
اما اگر پدر و مادر با عدل و انصاف نباشند و در بین فرزندانشان امتیاز قائل شوند و بعضی را بر بعضی ترجیح دهند، لطمههای اخلاقی غیرقابل جبرانی بر کودکان بیگناه خویش وارد خواهند ساخت که اهم آنها بهطور خلاصه این است:
1. بچهها در محیط خانه عملًا از رفتار پدر و مادر درس حقکشی و بیعدالتی فرا میگیرند و به آن عادت میکنند.
2. فرزندانی که مورد تبعیض قرار گرفتهاند، از پدر و مادر کینه به دل میگیرند و ممکن است عکسالعمل نشان بدهند و دست به سرکشی و عصیان بزنند.
3. در بین خواهران و برادران حسد و دشمنی به وجود میآید و آنها همیشه در نزاع و کشمکش خواهند بود و حتی ممکن است عکسالعملهای شدیدی نشان بدهند و دست به شرارت و حتی قتل و جنایت بزنند.
4. کودکانی که مورد تبعیض قرار گرفتهاند، احساس محرومیت و مظلومیت مینمایند و عقده پیدا میکنند و همین عقده، ممکن است اضطراب و ناراحتی ناامنی تولید کند و بالأخره به ضعف اعصاب و بیماریهای روانی منتهی گردد.
پدر و مادر، مسئول همه این نابسامانیها هستند که از قانون ضروری عدل و مساوات تخلف نمودند و در بین فرزندانشان تفاوت گذاشتند. البته پدر و مادر نمیتوانند با همه فرزندان کاملًا یکسان رفتار کنند. نیازهای کودکان در سنین مختلف و در همه زمانها و به نسبت جنس آنها یکسان نیست و عدل و مساوات هم چنین اقتضایی ندارد. مگر میتوان فرزند بزرگ را در آغوش گرفت و مانند بچه شیرخوار نوازش کرد؟
یا پول توجیبی بچه سه ساله را عیناً به مقدار پول توجیبی پسر هجده ساله قرار داد؟ مگر دختر میتواند درست مانند یک پسر آزادی معاشرت داشته باشد؟ عدل و مساوات چنین اقتضایی ندارد و ما همچنین پیشنهادی نداریم. اما به هر حال، پدر و مادر باید با عقل و تدبیر کامل، رفتار عادلانهای را انتخاب کنند که فرزندانشان احساس تبعیض ننمایند. این مطلب در بحث حسد بررسی شده است. میتوانید به آن جا رجوع فرمایید.
... در ضمن نامهاش مینویسد:
خاطره بسیار تلخی از زمان کودکی به یاد دارم که هرگز نمیتوانم آن را فراموش کنم. پدرم بین من و برادرم تبعیض میگذاشت. به خواستههای او کاملًا توجه میکرد و به من اعتنایی نداشت. به او احترام میگذاشت، ولی به من توهین و سرزنش میکرد. او را بیشتر از من دوست میداشت و نوازش میکرد. بهواسطه همین عمل، من از پدر و برادرم خیلی بدم میآمد. دلم میخواست رفتار غیر انسانی او را تلافی کنم، ولی کاری از من ساخته نبود. از شدت ناراحتی هر وقت خانه خلوت میشد، به اتاق مهمانخانه میرفتم و با میخ کمد منبتکاری را خراش میدادم و در و دیوار را زخمی میکردم و شیشهها را میشکستم. چه کنم کار دیگری از دستم ساخته نبود. اما پدرم از این موضوع اصلًا خبر نداشت و باور نمیکرد که من این ضررها را به او زده باشم.
... در ضمن نامهاش مینویسد:
یکی از بستگان نزدیک ما دو دختر داشت یکی باهوش و دیگری کمهوش. هر دو به دبستان رفتند. دختر بزرگتر که کمهوش بود، غالباً نمرههای بدی میآورد و دختر کوچکتر نمرههای خوب. مادر آنها پیش هر کس مینشست، از دختر کوچک تعریف میکرد و از دختر بزرگ بدگویی. دختر کوچک را نوازش میکرد و آفرین میگفت و به دختر بزرگ میگفت: خاک بر سرت، دختر گنده بیعرضه! پولها را حرام میکنی و چیزی یاد نمیگیری. حیف از این غذاها که میخوری و لباسها که میپوشی. بدبخت تنبل! آخر چه خواهی شد. دختر بزرگ اکنون شوهر کرده و مادر چند فرزند شده است، اما یک زن طبیعی و سالم نیست و احساس حقارت میکند. ساکت و منزوی است. در مهمانیها گوشهای مینشیند و حرف نمیزند. وقتی به او میگوییم: تو هم چیزی بگو.
آهی میکشد و میگوید: چه بگویم؟ قبلًا چندین مرتبه او را نزد دکتر اعصاب بردند. دکتر بعد از معاینه و گفتوگو به آنها گفت: این دختر خانم مریض نیست، بلکه پدر و مادرش مریض هستند که این دختر بیگناه را به چنین روزی انداختهاند. یک روز دکتر از او پرسید:
میتوانی غذا درست کنی؟ دختر گریه کرد و گفت: میتوانم، اما هر وقت غذایی درست میکنم، پدر و مادرم به آن اعتنا نمیکنند و میگویند: ما شاء اللَّه به خواهرت ... او خوب میتواند غذا درست کند.
[11] . الکافى، ج 2، ص 146، بابُ الإنصاف ...، ح 11: عن الحلبیّ، عن أبیعبداللَّه علیه السلام قال:« العدلُ أحلى من الماء یُصیبُه الظَمْآنُ ما أوْسعُ العدلَ إذا عُدِلَ فیه وإنْ قَلَّ»
[12] . بحارالأنوار، ج 72، ص 33، باب الإنصاف والعدل، ح 26: عن محمّد بن مسلمٍ، عن أبیعبداللَّه علیه السلام قال:« ثلاثة هم أقربُ الخَلْقِ إلى اللَّه عزّوجلّ یوم القیامة حتّى یفرغَ من الحساب: رجلٌ لم تدعهُ قدرةٌ فی حال غَضْبِهِ إلى أنْ یحیفَ على مَنْ تَحْتَ یدِهِ، ورجل مَشى بین اثنینِ فلم یمل مع أحدهما على الآخَرَ بشعیرةٍ، ورجلٌ قال بالحقِّ فیما له وعلیه»
[13] . نحل( 16) آیه 90:« إنَّ اللَّه یأمُرُ بالعدل والإحسان ...»
[14] . مکارم الأخلاق، ص 252: قال صلى الله علیه و آله و سلم:« إعدلوا بین أولادکم( فی السرّ) کما تُحِبُّونَ أنْ تعدلوا بینکم فی البرّ واللطفِ»
[15] . همان: عن النبیّ صلى الله علیه و آله و سلم: أنَّه نظر إلى رَجُلٍ له ابنان فَقَبَّل أحدَهما وترک الآخَرَ، فقال النبیّ:« فَهَلا ساوَیتَ بینهما؟!»
[16] . مجمع الزوائد، ج 8، ص 156، بابُ ما جاء فی الأولادِ: عن أنس: أنَّ رَجُلًا کان عند النبیّ، صلّى اللَّه علیه[ وآله] وسلَّم، فجاءَ ابنٌ له، فَقَبَّلَهُ وأجْلَسَهُ على فَخذِهِ وجاءتْ بنتٌ له، فأجْلَسَها بین یَدَیْهِ. فقال رسولاللَّه صلى الله علیه و آله و سلم:« ألا سَوَیْتَ بَینَهم؟!»
[17] . غرر الحکم، ص 88:« العدلُ أفضلُ السیاستینِ»
[18] . سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1210، باب برّ الوالدین: عن صعصعة، قال: دخلتُ على عائشة امرأةً معها ابنتان لها، فأعْطَتْها ثلاثَ تمرات، فأعْطَتْ کلَّ واحدةٍ منهما تمرةً ثمَّ صدعت الباقیةَ بینهما. قالت: فأتى النبیّ صلى اللَّه علیه وسلّم فحدَّثَته، فقال:« ما عجبک! لقد دخلَتْ به الجنةَ»