نظافت و بهداشت
لباس نوزاد را با توجه به فصلهای سال و وضع هوا، باید طوری تهیه کرد که نه سرما بخورد و نه از شدت گرما عرق بریزد و ناراحت شود. لباسهای نرم و ساده که از پارچههای پنبهای تهیه شده، برای بهداشت و راحتی نوزاد بهتر است. لباسهای تنگ و چسبان که آزادی را از کودک بگیرد، خوب نیست و هنگام عوض کردن آنها، هم مادر ناراحت میشود و هم کودک. در میان بیشتر مردم مرسوم است که کودک را قنداق میکنند و دست و پایش را محکم میبندند. به نظر میرسد که قنداق کردن کار خوبی نیست و به جسم و جان کودک ضرر میرساند. با این عمل، آزادی را از آن موجود ناتوان سلب میکنند. نمیگذارند آزادانه دست و پا بزند و حرکت کند و بدینجهت، مانع حرکت و رشد طبیعی او میشوند.
یکی از نویسندگان غربی مینویسد:
به محض اینکه نوزاد از شکم مادر خارج میشود و میخواهد از آزادی لذت برده، دست و پای خود را حرکت بدهد، بلافاصله قید و بند جدیدی به دست و پای او میبندند. ابتدا او را قنداق میکنند، دست و پایش را دراز کرده او را به زمین میخوابانند و در اطراف بدنش به قدری پارچه و لباس و کمربند میبندند که نمیتواند خود را حرکت دهد ... با این ترتیب، رشد درونی کودک که به مرور بیشتر میشود، بهواسطه مانع خارجی متوقف میگردد، زیرا او نمیتواند برای رشد و تربیت بدن اعضای خود را خوب حرکت بدهد ...
در کشورهایی که این نوع پرستاریهای وحشیانه معمول نیست، مردان آن سرزمین نیرومند، بلند قامت و با اعضای متناسب هستند. برعکس در جاهایی که کودکان را قنداق میکنند، مردان قوزی، لنگ، کج و کوله و به هم فشرده بوده و موجودات خارق العاده زیادی پیدا میشود ... آیا فکر میکنید یک چنین تربیت و عملهای وحشیانه در اخلاق و وضع مزاجی آنها اثر نامطلوب نخواهد گذاشت؟ اوّلین احساس آنها احساس درد و شکنجه است، زیرا در مقابل هر حرکتی که میخواهد بکند، غیر از مانع چیزی نمیبیند. او از یک زندانی محکوم به اعمال شاقه بدبختتر است. بیجهت کوشش میکند، عصبانی میشود فریاد میکشد ... اگر دست و پای شما را هم میبستند، بیشتر و بلندتر فریاد میکشیدید.[1]
کودک نیز انسان است احساس و شعور دارد و آزادی و راحتی میخواهد. از قنداق کردن و سلب آزادی رنج میبرد، اما نمیتواند از خود دفاع کند. تنها عکس العملش همان گریه و زاری و داد و فریاد میباشد و جز این چارهای ندارد.
این فشارها و ناراحتیها به تدریج در اعصاب و مغز کودک اثر میگذارد و او را موجودی تندخو و عصبانی پرورش میدهد.
لباسهای بچه را تمیز و پاکیزه نگهدارید. بعد از هر ادرار، پوشکهای او را عوض کنید، پاهایش را بشویید و با روغن زیتون چرب کنید تا دچار سوختگی و زخم نشود.
هرچند یک بار کودک را حمام دهید و پاکیزه بشویید. بدینوسیله میتوانید به سلامت و بهداشت او کمک کنید و جلو بسیاری از بیماریها را بگیرید. به علاوه کودکی نظیف و پاکیزه خواهید داشت که در نظرها جلوه میکند و همه او را دوست میدارند.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
اسلام دین پاکیزهگی است. شما هم پاکیزه باشید، زیرا فقط پاکیزگان داخل بهشت میشوند.[2]
همچنین ایشان فرمود:
کودکان را از چربی و کثافت تمیز کنید، زیرا شیطان آن را استشمام میکند، پس کودک در خواب میترسد و بیتابی میکند و فرشتهها ناراحت میشوند.[3]
ختنه کردن پسر، یکی از سنن و واجبات اسلامی است و برای بهداشت و سلامت او نیز مفید است. بهوسیله ختنه کردن میتوان از تولید چرک و کثافت و پیدایش میکروبهای موذی بین حشفه و پوست زیادی جلوگیری کرد. البته ختنه را میتوان تا زمان بلوغ تأخیر انداخت، اما بهتر است در نخستین روزهای تولد انجام گیرد.
اسلام دستور میدهد که نوزاد را در روز هفتم ختنه کنند. حضرت صادق علیه السلام فرمود:
فرزندانتان را در روز هفتم ختنه کنید. این برای آنان بهتر و پاکیزهتر است و رشد و پرورش آنها را سریع خواهد کرد. به درستی که زمین از بول انسان ختنه نکرده کراهت دارد.[4]
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
نوزاد را در روز هفتم ختنه کنید تا پاکیزه شود و بهتر رشد و نمو کند.[5]
عقیقه کردن نیز یکی از مستحبات مؤکد است. در اسلام سفارش شده که سر نوزاد را روز هفتم بتراشید و هم وزن موی سرش، طلا یا نقره صدقه بدهند و در همین روز، گوسفندی برایش عقیقه کنند و گوشتش را در بین فقرا تقسیم نمایند و یا در مجلس مهمانی صرف کنند. عقیقه کردن صدقه خوبی است و برای حفظ جان کودک و دفع بلاها اثر دارد.
نوزاد موجود بسیار ظریف و ناتوانی است و به مراقبت و مواظبتهای پدر و مادر کاملًا نیازمند است. سلامت و تندرستی یا رنجوری و بیماری انسان، در دوران کودکی پایهگذاری میشود و مسئولیت این کار، بهعهده پدران و مادران نهاده شده است. پدر و مادری که باعث به وجود آمدن او شدهاند، وظیفه دارند برای حفظ و حراست او کوشش نمایند و انسانی سالم و تندرست تحویل دهند. اگر در اثر سهلانگاری و غفلت پدر و مادر، به جسم و جان کودک لطمهای وارد شد آنان مسئول و مورد بازخواست خواهند بود.
نوزاد در معرض دهها بیماری خطرناک است که با واکسن میتوان از بسیاری از آنها پیشگیری نمود، مانند: فلج اطفال، آبله، سرخک، سرخجه، دیفتری، کزاز و سیاه سرفه.
خوشبختانه واکسن این قبیل بیماریها در بهداریها و درمانگاهها موجود است و رایگان در اختیار مراجعان قرار میگیرد و پدران و مادران دراینباره عذری ندارند.
آنها اگر کوتاهی کنند و کودک عزیزشان فلج شود و یا بهواسطه ابتلا به سایر بیماریها در معرض تلف قرار گیرد یا تا آخر عمر ناقص و بیمار باقی بماند، در پیش گاه خدا و وجدان خود مسئول خواهند بود. به هر حال پدر و مادر وظیفه دارند که در حفظ سلامت و تندرستی فرزندشان کوشش نمایند و انسانی قوی و نیرومند و سالم پرورش دهند.
مزاحم خواب و آزادی نوزاد نباشید
نوزاد تا چند هفته، بیشتر اوقات در خواب است. شاید در شبانه روز بیست ساعت بخوابد، اما به تدریج ساعتهای خوابش کمتر میشود. او نیاز شدیدی به خواب و استراحت کامل دارد. از سر و صدای زیاد و مزاحمت جداً بیزار ومتنفر است. محیط امنی را دوست دارد که راحت بخوابد و مزاحمی نداشته باشد. بوسیدنهای زیاد و دست به دست گرداندن و به دیگران نشان دادن، آرامش و استراحت کودک را برهم میزند. داد و قال زیاد و آهنگهای گوش خراش رادیو و تلویزیون، اعصاب ظریف کودک را متأثر میسازد. بیجهت نباید کودک را از خواب خوش بیدار ساخت و این طرف و آن طرف برد. این قبیل حرکات، آرامش او را برهم میزند و اعصابش را متأثر میسازد و در صورت تکرار، ممکن است اسباب تندخویی، کج خلقی، دلهره و اضطراب او را فراهم سازد.
نوزاد از سرو صدای زیاد و جابه جا شدن تنفر دارد، اما مخالف تکان دادن نیست. او دوست دارد در آغوش مادر یا در گهواره تکان داده شود. از تکان دادن احساس آرامش و دل گرمی میکند، زیرا حرکت، نشانه آن است که کسی در همان نزدیکی وجود دارد و مراقب اوست، در صورتی که خاموشی و بیحرکتی نشانه تنهایی است.
به علاوه، کودک در دوران جنینی در گهواره شکم مادر حرکت میکرد به همین جهت، هنگام گذراندن دوران خردی، ادامه همان موقعیت را دوست دارد. کودک از زمزمههای نرم و لطیف مادر نیز احساس آرامش میکند.
نخستین سال زندگی کودک، سال تمرینات عضلانی است. او دوست دارد آزادانه حرکت کند و دست و پا بزند. لباس نوزاد باید نرم و گشاد باشد. قنداق کردن و کهنه پیچ نمودن، آزادی حرکت را از او میگیرد و اعصابش را متأثر میسازد. کودکی که آزادی را از او گرفتهاند، چارهای ندارد جز اینکه گریه کند و داد و فریاد راه بیندازد و همین ناراحتیهای عصبی، ممکن است مقدمه تندخویی و عصبانیتهای شدید واقع شود.
حساسترین دوران زندگی
حساسترین و مهمترین دوران زندگی، دوره کودکی است. شخصیت آینده هر انسانی، در همین دوره پایهگذاری میشود و شکل میگیرد. در اثر کوچکترین انحراف یا سهلانگاری، ممکن است به شخصیت آینده کودک لطمههای غیر قابل جبرانی وارد گردد. به ویژه دوران سه سالگی آغاز زندگی، بسیار حساس وبا ارزش است. شاید همه یا بیشتر مردم، از دوره شیرخوارگی کودک، به کلی غافل باشند و هیچگونه ارزشی برای آن قائل نباشند. میگویند: بچه و مخصوصاً نوزاد، چیزی سرش نمیشود؛ نه میتواند حرف بزند ونه مطالب را درک میکند. او آن قدر ناتوان است که ادرار و مدفوع خود را نمیتواند کنترل کند. دیگر چه قابلیتی برای تعلیم و تربیت دارد؟ بدینترتیب، دوران حساس کودکی با کمال بیتوجهی سپری میشود.
در صورتی که این مطلب اشتباه بسیار بزرگی است. نخستین دوره زندگی کودک حساسترین و پرارزشترین دورانهاست، در همین دوره ساده است که کودک شکل میگیرد و شخصیت اخلاقی، اجتماعی و دینی او پایهگذاری میشود.
کودک در ظرف این سه سال، صدها کلمه یاد میگیرد و با معانی آنها آشنا میگردد.
خوبی و بدی، دوستی و دشمنی، محبّت و خشم، زشتی و زیبایی، کوچکی و بزرگی، رنگهای گوناگون و مزههای مختلف و بسیاری از این قبیل چیزها را به خوبی میفهمد و درک میکند.
دیدن، شنیدن و حرف زدن را یاد گرفته، با طرز فکر کردن آشنا شده است. خزیدن، نشستن، راه رفتن، خندیدن، گریستن و دهها از این قبیل کارها را فرا گرفته است. اشیا و اشخاص را میشناسد و تمیز میدهد، دهها عادت تازه کسب کرده و با آنها خو گرفته است. در ظرف این سه سال، هزاران حادثه خوب یا بد در روح حساس و لطیف او اثر گذاشته و مسیر آیندهاش را تعیین کرده است.
با همه این احوال، کمتر کسی پیدا میشود که از وقایع دوران سه ساله اوّل عمر خویش، چیزی به یاد داشته باشد و پرده فراموشی، روی همه چیز را پوشانده است. اما این سالها، روی طبیعت کودک اثر گذاشته، مسیر آیندهاش را تا حدودی روشن ساخته است. بسیاری از بیماریهای روانی، ترسها و دلهرهها و غصهها و ناامیدیها، از حوادث همین دوران سرچشمه میگیرد. یکی از روان شناسان مینویسد:
هرگاه شخصیت کودک، طی این نخستین سالهای زندگی چنانکه باید قوام نیابد، کودک قادر به مواجه شدن با مسئولیتهای خویش نخواهد گردید و در معرض حمله اختلالات روانی گوناگون قرار خواهد گرفت و به همین جهت است که غالباً مشاهده میشود علل اساسی ناراحتیهای روانی، از حوادث سه یا چهار سال اوّل زندگی سرچشمه گرفته است ... هر بار که روان کاو به دقت علل روانی یک بیمار عصبی را تحلیل میکند، تقریباً همیشه تشخیص میدهد که در دوران اوّلیه زندگی وی عواملی وجود داشته که در عجز او برای مواجهه با مشکلات کنونی فوق العاده مؤثر بوده است.[6]
دکتر جلالی مینویسد:
پایه رفتار اجتماعی کودک در سال اوّل زندگی ریخته میشود و تمایل یا عدم تمایل او به آمیزش در همین زمان هویدا میگردد.[7]
بنابراین، پدران و مادران مسئول و آگاه نمیتوانند دوره حساس و گران مایه آغاز ولادت را نادیده بگیرند و تعلیم و تربیت کودک را تأخیر بیندازند، بلکه تعلیم و تربیت، از آغاز ولادت شروع میشود. گروهی از دانشمندان مینویسند:
تربیت کودک از آغاز ولادت شروع میگردد. ارتباطی که بزرگها با کودک دارند و طرز رفتار آنان و توجّهاتی که به او دارند، نخستین راه تربیت میباشد و همچنین، مناظری را که کودک میبیند و اصواتی را که میشوند و کلیه تأثیراتی که از راه حواس بر اعصاب و مغز او وارد میشود، در طرز تربیت او مؤثر خواهد بود. بسیاری از اطلاعات و تجربههایی که در تشکیل عادتها و اخلاق آینده کودک نقش دارند، در اثنای زندگی اوّلیه او ظاهر میگردند. رفتاری که بزرگها در مورد کودک از آغاز ولادت دارند، در اطلاعات و تجربههای او تأثیر به سزایی دارد و از عوامل تعلیم و تربیت او به شمار میرود.[8]
راسل مینویسد:
موقع صحیح و مناسب که لازم میآید تربیت اخلاقی شروع شود همان لحظه تولد است، زیرا در این وقت است که میتوان بدون انتظار یأس، به کار شروع کرد، اما اگر تربیت پس از این زمان شروع گردد، آن وقت مجبور میشویم که با عادات مخالف مبارزه کنیم.[9]
حضرت علی به فرزندش امام حسن علیه السلام فرمود:
قلب کودک مانند زمین بیگیاه است که هر چه بر او عرضه شود، میپذیرد. به همین جهت، من پیش از اینکه قلب تو سخت شود و دلت مشغول گردد، به تأدیب تو اقدام نمودم.[10]
نوزاد و تربیتهای اخلاقی
هنگامی که کودک به دنیا میآید، موجود بسیار ناتوانی است. بالقوه عاقل است، اما چیزی را درک نمیکند و فکر و اندیشه ندارد. با چشم نگاه میکند، اما چیزی را نمیشناسد. رنگها و اشکال را تشخیص نمیدهد. دوری و نزدیکی و بزرگی و کوچکی را نمیفهمد. صداها را میشنود، اما معانی و ویژگیهای آنها را درک نمیکند و همچنین سایر حواس. اما او، قوه و استعداد تکامل و فهمیدن را دارد. به تدریج تجربه میکند و چیز میفهمد.
خدا در قرآن میفرماید:
آن گاه که خدا شما را از شکم مادران خارج ساخت، چیزی نمیدانستید. خدا به شما چشم و گوش و قلب داد تا چیز بفهمید و خدای را سپاس گویید.[11]
بیشترین کار نوزاد، خوردن و خوابیدن و دست و پا زدن و گریستن و بیرون کردن ادرار و مدفوع است. تا چند هفته کار دیگری جز اینها از او ساخته نیست. کارهای ابتدایی نوزاد گرچه بسیار ساده و اندک است، اما بهواسطه همینهاست که او با اشخاص و اشیای دیگر ارتباط پیدا میکند و تجربه میآموزد و کسب عادت و دانش مینماید.
در اثر همین تماسها و تجربههاست که شخصیت اخلاقی و اجتماعی آینده او پایهگذاری میشود و شکل میگیرد.
حضرت علی علیه السلام فرمود:
اسراری که در نهاد انسان پایهگذاری شده، در طول ایام آشکار میگردد.[12]
کودک یک فرد ناتوان اجتماعی است که بدون کمک دیگران نمیتواند زنده بماند و زندگی کند. اگر دیگران به او نرسند و نیازمندیهایش را برطرف نسازند، به هلاکت میرسد. همچنانکه بهداشت و پرورش جسمانی نوزاد در دست پرستاران است، تربیت و رشد اخلاقی- اجتماعی و حتی دینی نوزاد نیز به رفتار پرستاران بستگی دارد. پدران و مادران آگاه و مسئول، با رفتار صحیح و حساب شده خویش، میتوانند نیازمندیهای نوزاد را برطرف سازند و بهترین محیط را برای پرورش جسم و جان او فراهم سازند و بذر اخلاق و عادتهای نیک را در روح حساس و بیآلایش او بیفشانند.
چنانکه یک مربی نادان، با رفتار غلط و اشتباه خویش، نفس پاک و بیآلایش نوزاد را در معرض اخلاق زشت و عادتهای ناپسند قرار خواهد داد.
نوزاد گرسنه میشود و به غذا نیازمند است. احساس نیاز میکند و به نیروی برتری توجه دارد که میتواند نیازمندیهایش را برطرف سازد. بدینجهت گریه میکند و داد میزند تا به فریادش برسند و نیازمندیهایش را برطرف سازند. اگر به خواستههای درونی کودک کاملًا توجه شود، با تنظیم برنامه صحیح و مرتب، در مواقع معین و به مقدار لازم به او شیر بدهند، احساس آرامش میکند. او با خاطری جمع آسوده میخوابد و در مواقع معین- که گرسنه شد- بیدار میگردد. باز هم شیر میخورد و دوباره میخوابد. اعصاب و مغز چنین کودک خوشبختی آرام و راحت است. اضطراب و دلهره ندارد. با اخلاق خوش و صبر و شکیبایی و نظم در زندگی عادت میکند. اعتماد و خوش بینی به دیگران در روح حساسش پایه گذاری میشود. نوزاد در این مرحله از وجود- که کسی را نمیشناسد و چیزی را تشخیص نمیدهد- در باطن ذات به دو مطلب توجه دارد: از یک طرف ناتوانی و نیازمندی خودش را کاملًا احساس مینماید و از سوی دیگر، به نیروی بزرگ و مطلقی توجه دارد که پناه گاه همه نیازمندان است. به همین جهت گریه میکند و از آن نیروی برتری که او را نمیشناسد، استمداد میجوید و آن نیروی غیبی، آفریننده جهانیان است. کودک بهواسطه ضعف و ناتوانی ذاتی، خودش را وابسته و متعلق به یک نیروی بینیاز میداند، اگر این احساس تعلق، با تأمین آرامش به خوبی ارضا گردد، ایمان و آرامش روانی در دل کودک پایهگذاری میشود.
پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:
کودکان را برای گریه کردن کتک نزنید، بلکه نیازشان را برطرف سازید، زیرا گریه کودک تا چهار ماه، شهادت به پروردگار جهان و یگانگی اوست.[13]
نوزاد قبل از چهارماهگی، هنوز یک موجود اجتماعی نشده است و کسی را نمیشناسد، حتی بین مادرش با دیگران فرقی نمیگذارد و به قول مادران، غریبی نمیکند. در همین چهارماه است که کودک به یک قدرت مطلق توجه دارد و بس.
اما کودکی که در اثر غفلت و سهلانگاری مادر، از مراقبتهای لازم و تغذیه صحیح و منظم محروم گشت، ناچار است گاه و بیگاه گریه کند و فریاد بزند تا به دادش برسند.
اعصاب و مغز چنین کودکی همیشه در معرض تأثر و دگرگونی است و آرامش ندارد و رفته رفته، موجودی عصبانی و تندخو بار آمده، حس بیاعتمادی و پریشانی در او به وجود میآید. به تدریج او موجودی نامنظم و لجباز خواهد شد.
نوزاد و تربیت دینی
درست است که نوزاد معانی کلمهها و جملهها را نمیفهمد و خصوصیات مناظر و اشکال را تشخیص نمیدهد، ولی صداها، آهنگها، مناظر و اشکال را میشنود و میبیند و اعصاب و مغزش از آنها متأثر میگردد. بدینجهت، نمیتوان گفت که دیدنیها و شنیدنیها، هیچ گونه تأثیری در نوزاد ندارد و او درباره آنها بیتفاوت محض است.
جملهها گرچه برای نوزاد معنا ندارند، اما در روح حساس واعصاب ظریف او نقش میبندند. کودک به تدریج با آن جملهها مأنوس و آشنا میگردد و همین آشنایی، ممکن است در آینده او مؤثر باشد. ما با هر لفظی بیشتر آشنا باشیم، معنای آن را بهتر درک میکنیم. قیافه افراد آشنا را بیشتر دوست داریم تا قیافه افراد ناشناس. نوزادی که در یک محیط دینی پرورش یافته و صدها مرتبه آهنگ دلربای تلاوت قرآن و لفظ زیبای خدا را شنیده و با چشمش منظرههای نماز خواندن پدر و مادر را دیده است، با نوزادی که در محیط فساد و بیدینی پرورش یافته و گوشش با شنیدن نغمههای فساد و چشمش با دیدن مناظر فحشا خو گرفته یکسان نیست. پدران و مادران مسئول و آگاه، برای تربیت فرزندان خویش از هیچ فرصتی حتی مأنوس ساختن آنها با اصوات و مناظر نیک غفلت نمیورزند. پیامبر اسلام نیز از این نکته حساس تربیتی غفلت نکرده و به پیروانش دستور میدهد که به محض اینکه بچه به دنیا آمد، در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه بگویند.
حضرت علی علیه السلام از پیغمبر صلی الله علیه و آله روایت کرده که فرمود:
هر کس صاحب فرزندی شد، در گوش راستش اذان بگوید و در گوش چپش اقامه تا از شر شیطان محفوظ بماند و دستور داد همین عمل را درباره امام حسن و امام حسین اجرا سازند. علاوه بر این، دستور داد سوره حمد و آیة الکرسی و آیههای آخر سوره حشر و سورههای اخلاص و ناس و فلق را در گوش آنان بخوانند.[14]
در بعض احادیث وارد شده که خود پیغمبر در گوش امام حسن و امام حسین اذان و اقامه گفت.
آری، پیامبر اسلام میدانست که نوزاد معانی دقیق اذان و اقامه و آیات قرآن را درک نمیکند، اما از تأثیر عمیقی که همین الفاظ، در اعصاب ظریف کودک میگذارند نیز غفلت نداشت. پیغمبر صلی الله علیه و آله بدیننکته توجه داشت که این جملهها در روح و روان کودک نقش میبندد و او را مأنوس میسازد و انس با الفاظ، بیاثر نخواهد بود.
به علاوه، ممکن است پیامبر اکرم از این دستور اکید منظور دیگری نیز داشته باشد. او میخواسته به پدران و مادران گوش زد کند که در تعلیم و تربیت کودک سهلانگاری جایز نیست و برای این منظور از هر وسیله و فرصتی باید استفاده نمود. یک مربی آگاه، با گفتن اذان و اقامه در گوش نوزاد، تصمیم آیندهاش را آشکارا اعلام میدارد و کودک عزیزش را به گروه خداپرستان ملحق میسازد.
اثر مذکور احتیاج به شنیدنیها ندارد، بلکه بهطور کلی میتوان گفت: هر چیزی که بهوسیله یکی از حواس در مغز و اعصاب کودک اثر بگذارد، در زندگی آیندهاش بیاثر نخواهد بود؛ مثلًا نوزادی که عمل منافی عفتی را مشاهده نماید، گرچه آن را تشخیص نمیدهد، اما روح و روانش از این حادثه زشت متأثر خواهد شد و همین عمل کوچک، ممکن است برای او منشأ انحراف باشد.
به همین جهت، پیغمبر اسلام فرمود:
اگر کودک در گهواره نگاه میکند، مرد نباید با همسر خود عمل زناشویی انجام دهد.[15]
احساس وابستگی
نوزاد، موجود بسیار ناتوانی است که بدون حمایت دیگران نمیتواند زنده بماند و پرورش یابد. او موجود محتاجی است که نیازمندیهایش را باید دیگران برطرف سازند. پیش از تولد که در رحم مادر زندگی میکرد، جای گرم و نرمی داشت و غذا و حرارتش را مادر تهیه میکرد و او آرام و راحت در گوشهای خفته بود و اصلًا به نیازمندیهایش توجه نداشت. اما وقتی که به دنیا آمد، احساس نیازمندی میکند.
شاید نخستین احساس نوزاد، احساس سرما و بعد از آن احساس گرسنگی باشد. برای اوّلین بار درک میکند که برای تأمین حرارت و غذا به دیگری نیازمند است. در این مرحله از وجود، کسی را نمیشناسد. نیازمندی خود را فطرتاً درک میکند و به سوی یک قدرت مطلق و ناشناختهای که نیازمندیهایش را برطرف میسازد، توجه دارد و خود را به آن قدرت مطلق وابسته میداند و از او انتظار دارد که نیازمندیهایش را برطرف سازد. کودک از همان آغاز زندگی، احساس وابستگی و تعلق میکند و این احساس، در تمام مراحل زندگی او باقی خواهد ماند. اگر گرسنه یا تشنه شود، برای جلب توجه دیگران گریه میکند، به سینه مادر میچسبد و از نغمهها و نوازشهای او احساس آرامش میکند. اگر درد یا ناراحتی داشته باشد یا بترسد و یا احساس خطر کند، به دامن مادر پناه میبرد.
همین احساس وابستگی و نیاز است که بعدها به صورت تقلید از دیگران که یک وابستگی روانی است، نمودار میگردد و کودک، اخلاق و رفتار خود را از روی اخلاق و رفتار اطرافیانش قالب ریزی میکند. همین احساس تعلق است که بعداً به صورت بازیهای اجتماعی و همکاری با گروه و دوستگیری خود نمایی میکند. علاقه به همسر و فرزند و فداکاری و وفاداری به آنها نیز از همین احساس سرچشمه میگیرد.
تمایل به اجتماع و روح همکاری و تعاون نیز نموداری از همین احساس است. بنابراین، احساس وابستگی را نمیتوان کوچک و ناچیز شمرد، بلکه وسیله پرارزشی برای شخصیتسازی و تربیت اخلاقی و اجتماعی کودک است.
اگر احساس تعلق و وابستگی بهطور صحیح رهبری و ارضا شود، کودک احساس آرامش و دل گرمی میکند و با اعتماد و خوش بین میشود. روح امیدواری و توکل در دلش زنده میماند. به دیگران خوش بین میشود و به زندگی اجتماعی و تعاون وهمکاری گرایش پیدا میکند. مردم را دوست میدارد و به همکاری آنان امیدوار میگردد. وقتی به اجتماع خوش بین بود، با آنان همکاری و برایشان فداکاری میکند.
افراد اجتماع نیز وقتی او را خیرخواه و خدمتگزار شناختند، به او اظهار علاقه مینمایند.
برعکس، اگر این احساس گرانمایه سرکوفته شد و بهطور صحیح مورد استفاده قرار نگرفت، زندگی اجتماعی کودک را از مسیر درستی که خدا برایش مقرر فرموده منحرف خواهد ساخت. روان پزشکان عقیده دارند که بسیاری از ترسها و دلهرهها، بیاعتمادیها و بدبینیها، خجلتها و گوشهگیریها، افسردگیها و اضطرابها و حتی خودکشیها و جنایتها، از حوادث دوران کودکی سرچشمه میگیرد.
اگر میخواهید احساس وابستگی کودک را به خوبی ارضا کنید، همواره بهترین پشتیبان او باشید و هنگام گرسنگی، غذایش بدهید و وسیله آسایش و راحتی او را فراهم سازید.
اگر درد یا ناراحتی پیدا کرد، فوراً به دادش برسید. خواب و خوراکش را مرتب سازید؛ بهطوری که هیچ گونه نگرانی نداشته باشد و احساس آرامش کند.
نوزاد را کتک نزنید. او کسی را نمیشناسد و تنها نیازمندی خویش را درک میکند و به یک قدرت ناشناختهای اتکا دارد و با زبان گریه به او پناه میبرد و اظهار نیاز میکند.
شما با کتک زدن او را مأیوس و بدبین نگردانید.
پیغمبر اسلام فرمود:
اطفال را برای گریستن کتک نزنید، زیرا آنها تا چهار ماه بهوسیله گریستن به خدا و یگانگی او گواهی میدهند.[16]
در همه حال یار و پشتیبان کودک باشید. اگر میل دارد کاری را انجام دهد و نمیتواند، کمکش کنید. با نوازش و اظهار محبّت دل گرمش سازید. در مواقع لازم از او حمایت و طرفداری کنید. اگر نگرانی دارد و احساس عدم امنیت میکند، اسباب نگرانیاش را برطرف سازید و او را خاطر جمع گردانید.
هیچگاه او را تهدید نکنید که «مىروم تو را همین جا مىگذارم»، زیرا همین تهدید ممکن است در روحش اثر بدی بگذارد و او را نگران و پریشان سازد. بچه دوست دارد که محبوب پدر و مادر و دیگران باشد و از اینکه او را دوست نداشته باشند، جداً نگران است. او همواره سعی دارد که علاقه و محبّت آنها را حفظ کند. بعضی از پدر و مادرها از این وسیله استفاده میکنند و کودک را تهدید مینمایند که اگر فلان کار را انجام ندهی، دیگر تو را دوست ندارم. اما شما از این حربه استفاده نکنید، زیرا این قبیل تهدیدها ممکن است به تدریج آثار بدی در روح کودک بگذارد و اعتماد و آرامش را از او بگیرد و اسباب ضعف اعصاب و اضطراب درونی او را فراهم سازد. اگر گریه میکند و یا داد میزند، نمیخواهد با گریستن شما را ناراحت سازد، بلکه میخواهد توجه شما را جلب کند تا به فریادش برسید. با صبر و درایت علل ناراحتی او را پیدا کنید و برطرف سازید تا آرام گردد. اگر برای گریستن او را تهدید کنید و یا کتک بزنید، ممکن است خاموش گردد، اما چه خاموشیای، یک خاموشی اضطرابآمیز مأیوسانه بسیار خطرناکی که ممکن است آیندهاش را دگرگون سازد.
بچه همیشه به وجود پدر و مادر دل گرم است و از جدایی وحشت دارد. هیچ گاه از مرگ خودتان با او صحبت نکنید، زیرا اسباب نگرانی و وحشت او میشود. اگر بیمار شدید، دم از مرگ مزنید، بلکه بچههای خودتان را امیدوار و دل گرم سازید. اگر ناچارید مدتی بچه ها را تنها بگذارید و دور از آنها زندگی کنید، قبلًا آنها را آماده و دل گرم سازید و سپس به مسافرت بروید. بعداً هم همواره روابط خودتان را حفظ کنید و بهوسیله نامه آنها را دل گرم سازید.
اگر بچه شما مریض شد، برای مراعات پرهیز یا خوردن دارو، او را به مردن و خوب نشدن تهدید نکنید، بلکه در این موارد از تشویق استفاده کنید و او را به خوب شدن امیدوار سازید. حتی اگر بیماری خطرناکی دارد، پریشانی و اضطراب خودتان را از او پنهان سازید. بهطور خلاصه، در تمام دوران عمر، طوری با فرزندان خویش رفتار کنید که شما را بهترین غم خوار و پشتیبان خود بدانند.
اما گفتنی است که حمایت از کودک و اظهار محبّت، باید به مقدار لازم و در موارد ضروری باشد؛ بهطوری که او را لوس بار نیاورد و مزاحم استقلال و اعتماد به نفساش نباشد.
در جایی که کودک واقعاً ناتوان است و احتیاج به حمایت دارد، باید از او حمایت کرد، اما اگر خودش قدرتمند است واحتیاجی به کمک ندارد بلکه برای حکومت و تسلط بر دیگران داد و فریاد میزند، نباید به او اعتنا کرد.
راسل مینویسد:
اگر بیجهت و بدون علت محسوس گریه میکند، باید او را به حال خود گذاشت که هر قدر میخواهد فریاد کند و اگر غیر از این رفتار شود، به زودی به صورت حاکم مستبدی درمیآید. در مواقعی هم که مقتضی است به او توجه شود، نباید افراط کرد، بلکه باید دایره عمل به اندازه احتیاج و ضرورت باشد و در اظهار عواطف زیاده روی نشود.[17]
آغاز برونگرایی
کودک، یک انسان کوچک است وانسان، موجودی است اجتماعی و بدون کمک و تعاون، نمیتواند زنده بماند و زندگی کند. به دیگران توجه دارد، از آنان استفاده میکند و به آنها نفع میرساند. اما نوزاد در نخستین ماههای زندگی خویش کسی را نمیشناسد و چندان توجهی به دیگران ندارد؛ یعنی آثار اجتماعی بودن، هنوز در او ظهور نکرده است.
هنگامی که تقریباً چهار ماهه شد، رفته رفته آثار اجتماعی شدن در او هویدا میگردد و از آن هنگام، به جهان خارج و موجوداتی که در اطرافش هستند، توجه دارد. با دیدگان خود حرکات مادرش را تعقیب میکند. در برابر حرکتهای مادر واکنش نشان میدهد.
در پاسخ لبخند او لبخند میزند. با حرکت ابروهایِ مادر، ابروی خود را حرکت میدهد.
به بازی کودکان خیره میشود. با خود زمزمه و تبسم مینماید. عواطف دیگران را درک میکند. بین ترش رویی و تبسم فرق میگذارد. در برابر تهدید یا نوازش، واکنشهای مختلف نشان میدهد. در مقابل تهدید و ترش رویی، خود را عقب میکشد و در برابر چهره بشاش و آواز محبّتآمیز، برای نزدیک شدن تلاش میکند. میل دارد او را بنشانند تا جهان را تماشا کند.
وقتی کودک بدینمرحله رسید، پدر و مادر باید توجه داشته باشند که احساسات اجتماعی شدن در کودک بیدار شده و یکی از اعضای رسمی خانواده به شمار میآید.
به دیگران توجه دارد وعواطف آنان را تا حدودی درک میکند. دیگر نمیتوانند او را بیشعور و بیگانه بدانند و در مورد او بیتفاوت باشند. او در مدت این چهار ماه تجربهها کسب کرده و چیزها یاد گرفته. او دیگر برون گرا و اجتماعی شده است. این احساس گرچه بسیار ساده و بسیط است، اما طلیعهای است از زندگانی طولانی اجتماعی آینده کودک. اگر پدر و مادر، احساس تازه کودک را بشناسند و با یک روش عقلایی و حساب شده در صدد تکمیل آن برآیند، میتوانند فردی اجتماعی و مفید تربیت نمایند.
اما اگر این احساس برون گرایی بهوسیله اطرافیان لطمه دید و سرکوفته شد، به تدریج رو به خاموشی میگذارد و کودک را به سوی وادی هولناک درون گرایی برمی گرداند و این، یکی از صفات زیان آور است. در اثر همین صفت است که انسان انزوا طلب و خودبین میشود و از اجتماع و کارهای اجتماعی گریزان میگردد. او به دیگران بدبین میشود و احساس حقارت میکند. از تعاون و همکاری وحشت و اضطراب پیدا میکند.
در این هنگام، پدر و مادر مسئولیتهای تازهای پیدا میکنند. باید کودک را موجود با شعوری حساب کنند که عواطف آنان را درک میکند و از رفتارشان متأثر میگردد.
باید کودک را از یاد نبرند و همواره به او توجه داشته باشند. با لبِ خندان و چهره بشاش با او مواجه شوند. بهطور محبّتآمیز با او سخن بگویند، با بوسههای گرم خویش اظهار علاقه کنند. مادر مهربان با حرکتهای سرو گردن، اشارههای چشم و ابرو، لبخندهای شیرین و نغمههای محبّتآمیز خویش، میتواند حس برون گرایی کودک را تقویت کند و به سوی جهان خارج متوجه سازد. میتوان با اسباب بازیهای قشنگ و مناسب، او را به جهان خارج توجه داد.
اگر خواستههای درونی کودک به خوبی اشباع شود، احساس آرامش و دل گرمی میکند. به دیگران خوش بین میشود. مردم را خیرخواه و مهربان و دل سوز میشناسد.
با اجتماعی که با او خوش رفتاری نموده و به خواستهای درونی او جواب مساعد داده، خوش بین و مأنوس میگردد بیشک چنین دیدگاهی، در جسم و جان کودک آثار خوبی خواهد گذاشت و برای زندگی آیندهاش پایه صحیحی خواهد بود.
پدر و مادر آگاه، کودک را کتک نمیزنند. ترش رویی و اوقات تلخی نمیکنند. داد نمیزنند، زیرا میدانند این گونه رفتار نابخردانه، در روح و روان کودک آثار سوئی میگذارد و عواطف و احساسات پاک او را جریحه دار خواهد ساخت. بهواسطه همین رفتار غیرعقلایی است که کودک، ترسو، خجول، انزوا طلب، بدبین و عقدهای تربیت خواهد شد.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
فرزندان خود را گرامی بدارید و نیکو تربیت کنید تا خدا شما را بیامرزد.[18]
[19]
[1] . ژان ژاک روسو، امیل، ترجمه ع-/ سبحانى، ص 38- 40
[2] . هیثمى، مجمع الزوائد، ج 5، ص 132، باب النظافة: عائشة، قالت: قال رسولاللَّه صلى الله علیه و آله و سلم:« الإسلام نظیف فتنظفوا؛ فإنّه لا یدخل الجنة إلّانظیف»
[3] . بحارالأنوار، ج 101، ص 95، باب فضل الأولاد ...، ح 45: عن الرضا علیه السلام قال: قال النبیّ صلى الله علیه و آله و سلم:« اغسلوا صبیانکم من الغمر؛ فإنَّ الشیطان یشمّ الغمر، فیفزع الصبیّ فی رقاده ویتأذى به الکاتبان»
[4] . وسائل الشیعه، ج 21، ص 435، باب وجوب ختان الصبىّ ...، ح 5: عن مسعدة بن صدقة، عن أبیعبداللَّه علیه السلام قال:« اختنوا أولادکم لسبعة أیّام؛ فإنَّهُ أطهر وأسرع لنبات اللحم، وإنَّ الأرضَ لتکره بولَ الأغلف»
[5] . همان، ص 439، باب استحباب کَوْنِ الختانِ یومَ السابع ...، ح 3: قال رسولاللَّه صلى الله علیه و آله و سلم:« اختنوا أولادکم یومَ السابع؛ فإنّه أطهر وأسرع لنبات اللحم»
[6] . ج. آ. هادفیلد، روانشناسى کودک و بالغ، ترجمه مشفق همدانى، ص 106
[7] . روانشناسى کودک، ص 302
[8] . ارثر جیتس، علم النفس التربوى، ج 1، ص 19
[9] . در تربیت، ص 79
[10] . وسائل الشیعه، ج 21، ص 478، باب استحباب تعلیم الأوْلاد فی صغَرِهم ...، ح 6: علیُّ بن موسى بن طاووس فی کتاب کشف المحجّة لثمرة المهجة ... فی وصیّةِ أمیرالمؤمنین لولده الحسن علیهما السلام ...:« ... وإنّما قلب الحدث کالأرض الخالیة، ما ألقى فیها من شیءٍ قَبِلَتْهُ، فبادرتک بالأدب قَبْلَ أنْ یقسو قلبک ویشتغل لبّک»
[11] . نحل( 16) آیه 78:« واللَّه أخرجکم من بُطوُنِ أُمَّهاتکم لا تَعْلَمونَ شیئاً وجَعَلَ لکم السَمْعَ والأبْصارَ والأفئدةَ لَعَلَّکم تشکرون»
[12] . غرر الحکم، ص 70:« الأیّامُ تُوضِحُ السرائر الکامنة»
[13] . بحارالأنوار، ج 101، ص 103، باب فضل الأولاد ...، ح 96: عن ابن عمر، قال: قال رسولاللَّه صلى الله علیه و آله و سلم:« لا تضربوا أطفالکم على بکائهم؛ فإنَّ بکاءَهم أربعة أشهر شهادة أنْ لا إله إلّااللَّه و ...»
[14] . مستدرک الوسائل، ج 15، ص 137، باب استحباب الأذان فی ...، ح 1: عن علیٍّ علیه السلام أنَّ رسولاللَّه صلى الله علیه و آله و سلم قال:« مَنْ وُلِدَ له مولودٌ فلیؤذِّن فی أُذُنِهِ الیُمْنى ویُقیمُ فی الیُسرى؛ فإنَّ ذالک عصمة من الشیطانِ». وإنَّه صلى الله علیه و آله و سلم أمر أنْ یَفْعَلَ ذالک بالحسن والحسین وأن یُقْرَأَ مع الأذان فی أُذُنهما فاتحة الکتاب وآیة الکرسی وآخِرُ سورةِ الحشرِ وسورة الاخلاص والمعوذتان»
[15] . همان، ج 14، ص 228، باب کراهة جماع المرأة ...، ح 1: عن علیٍّ علیه السلام قال:« نهى رسولاللَّه صلى الله علیه و آله و سلم أنْ یجامِعَ الرجلُ امرأتَهُ والصبیُّ فی المهْدِ یَنْظُر إلیهما»
[16] . بحارالأنوار، ج 101، ص 103، باب فضل الأولاد ...، ح 95: عن ابن عمر، قال: قال رسولاللَّه صلى الله علیه و آله و سلم:« لا تضربوا أطفالکم على بکائهم؛ فإنَّ بکاءَهم أربعة أشهر شهادة أن لا إله إلّااللَّه ...»
[17] . در تربیت، ترجمه عباس شوقى، ص 79
[18] . طبرسى، مکارم الاخلاق، ص 255، فی فضل الأولاد: وعنه علیه السلام:« أکرموا أولادکم وأحسنوا أدَبَهم یغفر لکم»
[19] امینى، ابراهیم، تربیت، 1جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: هفتم، 1390.