پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

حوادث سال‏هاي 43 تا 57

حوادث سال‏های 43 تا 57

امام در سال 43 به ترکیه تبعید شد و در سال 57 به ایران بازگشت و انقلاب پیروز شد. اکنون این سؤال مهم مطرح می‏شود که در زمان تبعید و غیبت امام که دسترسی به وی غیرممکن یا بسیار دشوار بود، رهبری نهضت را چه کس یا چه کسانی برعهده داشتند و چگونه احساسات انقلابیون را هدایت کردند و میدان مبارزات را داغ نگه‌ داشتند تا بعد از قریب پانزده سال در نهایت رژیم پهلوی سقوط کرد و انقلاب پیروز شد؟ پاسخ بدین سؤال نیاز به بررسی دقیق حوادث آن ایام دارد که فعلاً و در این اوراق کوتاه امکانش نیست. خوشبختانه برخی از آن حوادث در اسناد و مدارک نهضت امام‌خمینی به ثبت رسیده است. من در اینجا به‌طور کوتاه به نمایی از حوادث آن دوران اشاره می‌نمایم.

قبلاً به این نکته اشاره کنم که عوامل اطلاعاتی رژیم و مشاوران آمریکایی آنان به این نتیجه رسیده‌بودند که علمای بزرگ و مراجع تقلید قابل تفاهم هستند، می‏توان به‌طور مستقیم یا به‌وسیله‌ی عوامل نفوذی در آنها تأثیر گذاشت و به بهانه‌ی اداره‌ی حوزه و تدریس یا دایر کردن مدارس حوزوی یا مراکز خدمات اجتماعی یا تبلیغات اسلامی قانع و سرگرمشان ساخت و با تهدید یا تطمیع از مخالفت با رژیم و ادامه‌ی نهضت بازشان داشت. به نظر آنها تنها عنصر سرسخت و غیرقابل انعطاف آیت‌الله خمینی بود که باید برای کنترل او چاره ‏ای اندیشید. محاکمه و اعدام او را هم به مصلحت ندیدند. تنها کاری را که مفید و کارساز دیدند تبعید امام خمینی به کشور ترکیه و تحت نظر داشتن او بود. عقیده داشتند که با اجرای چنین برنامه ‏ای نهضت انقلابی ایران با خلأ فقدان رهبری مواجه، و به‌تدریج احساسات مردم فروکش و کنترل خواهد شد. ابزار تبلیغاتی و رسانه ‏های عمومی را هم در اختیار داشتند و می‏توانستند در تحریف واقعیات از آنها بهره بگیرند. با این قبیل تحلیل‏ها بود که امام را به ترکیه، یکی از کشورهای دوست‌شان تبعید کردند.

در تعقیب همین سیاست و به منظور به انزوای کامل کشیدن رهبری بود که عوامل اطلاعاتی سعی می‌کردند بیت امام متروک بماند، طلاب و مردم بدانجا مراجعه نکنند، سهم امام و وجوهات شرعیه به آنجا پرداخت نشود، شهریه‌ی طلاب از آنجا توزیع نگردد. کسی پاسخ‌گوی فتاوای امام نباشد و در ایام سوگواری مجالس روضه‌خوانی برپا نشود. چاپ و نشر رساله‏ های امام اکیداً ممنوع بود، منبری‌ها و مسئله­گوها حق نداشتند نام امام را ببرند یا فتوای فقهی او را بگویند و اگر می‌گفتند زندانی و ممنوع‌المنبر می‏شدند.

عوامل اطلاعاتی رژیم مطمئن بودند در چنین اوضاع و شرایط خفقان ­آوری و با توجّه به خلأ رهبری، نهضت انقلابی را مهار می‌کنند و امام را به فراموشی می‏سپارند. غافل از اینکه خود رهبریِ در حال تبعید می‏تواند برای بقای خشم مردم دیندار و تداوم مبارزات بهترین سوژه باشد.

آنها باز هم از قدرت ایمان مردم و عشق به رهبری و مرجعیت تقلید غافل بودند. آنها برای فضلا و مدرسین حوزه، و علما و منبری‌های در حال تبعید و احساسات تند جوانان علاقه‏مند به انقلاب و شیفته‌ی امام خمینی که از فطرت پاکشان سرچشمه می‌گرفت حساب خاصی باز نکرده بودند، غافل از اینکه همین‏ها می‏توانند به صورت خودجوش خلأ رهبری را جبران نمایند و میدان مبارزات را همچنان داغ نگه‏دارند. با توجه به آنچه گفته شد می‏توانید پاسخ سؤال سابق را بیابید.

پاسخ این است که خلأ رهبری به‌وسیله‌ی تعداد محدودی از مدرسین و فضلای مجاهد حوزه‌ی علمیه‌ی قم که اکثرشان از شاگردان مخلص امام و علاقه‏مندان به انقلاب بودند پر شد. تعداد آنها چندان زیاد نبودند می‏توانم به‌نام تعدادی از معروفان آنها اشاره کنم: آقایان شیخ عبدالرحیم ربانی شیرازی، قدوسی نهاوندی، شیخ احمد آذری قمی، شیخ حسینعلی منتظری نجف‌آبادی، شیخ علی اکبر هاشمی رفسنجانی، شیخ علی مشکینی، ناصر مکارم شیرازی، محمدتقی مصباح یزدی، شیخ احمد جنتی، محمد مفتح همدانی آشیخ محمد فاضل لنکرانی، سیدحسن طاهری خرم‌آبادی، آشیخ محمد یزدی، آشیخ محمد مؤمن قمی، آشیخ محمد محمدی گلپایگانی و جمعی دیگر، تعدادی از علمای مبارز تهران که معاریف آنها عبارت بودند از: آقای شیخ مرتضی مطهری، سید محمد بهشتی، موسوی اردبیلی، مفتح همدانی، محی‌الدین انواری و نیز تعدادی از علمای مبارز و وفادار شهرستان‌های مختلف.

کارگزاران و فعالان این صحنه عبارت بودند از: جمع کثیری از طلاب جوان و انقلابی حوزه‌ی علمیه‌ی قم و سایر شهرستان‌ها و جمع کثیری از بازاریان انقلابی قم و تهران و برخی شهرهای دیگر.

بعد از تبعید امام گروه‏های مذکور به طور خودجوش و بدون برنامه‌ی منسجم و از قبل پیش‌بینی ­شده وارد صحنه‌ی عمل شدند. در این رابطه باید چند برنامه را به اجرا می‌گذاشتند:

نخستین کار مهم ادامه‌ی اداره‌ی بیت امام، پاسخگویی به مسائل شرعی، وصول وجوهات شرعی و پرداخت شهریه‌ی طلاب و برگزاری مراسم اعیاد اسلامی و سوگواری و عزاداری و دیگر امور مربوطه بود. در انجامِ این مهم در آغاز آقازاده امام حاج آقا مصطفی مسئولیت اداره‌ی بیت را برعهده گرفت و بعد از تبعید ایشان به ترکیه آقای آشیخ محمد صادق تهرانی و آشیخ علی­اکبر تربتی و در نهایت آقای پسندیده مسئولیت اداره‌ی بیت را عهده ­دار شدند.

کسانی که قبلاً در بیت مسئولیت‏هایی را برعهده داشتند، مانند شیخ عبدالعلی قرهی و آشیخ حسن صانعی و آشیخ رضا توسلی و آشیخ زین‌العابدین ذوالفقاری و دیگر افراد به کارهایشان گمارده شدند و مرتب در بیت حضور می‏یافتند. فضلا و مدرسین انقلابی نیز سعی می‌کردند به طور مرتب یا گهگاه در بیت حضور یابند و در مراسم جشن یا سوگواری شرکت نمایند. برای تأمین هزینه‌ی شهریه‌ی طلاب نیز تعدادی از مدرسین و علمای مبارز قم و تهران و سایر شهرستان‌ها و بازاریان انقلابی فعال بودند. طلاب جوان نیز برای منبر به شهرستان‌ها می‏رفتند و نیز در تشویق مردم به دادن وجوهات شرعیه نقش مهمی را ایفا می‌کردند.

بدین­وسیله بیت امام به رغم اذیت و آزار و کارشکنی‌های عوامل اطلاعاتی رژیم همانند سابق و گاهی بهتر اداره می‏شد، و به پایگاه و مرکز امیدی برای انقلابیون بر جای ماند.

دومین و مهم‌ترین کاری که برای ادامه‌ی مبارزات و تحریک عواطف و خشم مردم باید انجام می‏گرفت یادآوری کارهای ننگین رژیم و اعتراض بدان‌ها بود که در فرصت‏های مناسب انجام می‌گرفت. یکی از مهم‌ترین آنها تبعید امام به ترکیه و بعد از چندی به عراق بود که به نمونه‏ هایی از آنها به‌طور اجمال اشاره می‌شود:

ترتیب مجالس دعا در مسجد بالاسر حضرت معصومه (س) و در منظر زائران، خواندن دعای توسل و دعا برای آزادی امام، که مدت‌ها ادامه داشت؛ تعطیل درس‏های حوزه و سخنرانی در جمع طلاب و تقاضای آزادی امام؛ نامه‌ی سرگشاده‌ی طلاب هریک از شهرستان‏ها به دولت و تقاضای آزادی امام، نامه‌ی سرگشاده‌ی مدرسین و اساتید حوزه‌ی علمیه‌ی قم به مراجع قم و نجف و تقاضای اقدام برای آزادی امام؛ نامه‏ های سرگشاده‌ی طلاب شهرستانی ساکن قم به علما و مراجع و تقاضای اقدام برای آزادی امام؛ تحصن مدرسین و طلاب به‌صورت دسته‌جمعی در منازل مراجع تقلید و تقاضای اقدامات لازم برای آزادی امام؛ نامه‌ی سرگشاده و اظهار تأسف از حادثه‌ی خونین پانزده خرداد، به‌مناسبت سالگرد آن روز؛ نامه‌ی سرگشاده و اظهار تأسف از حادثه‌ی ننگین حمله به مدرسه‌ی فیضیه و ده‌ها نامه‌ی دیگر از این قبیل که در مناسبت‏های مختلف، با امضاهای کم یا زیاد و گاهی بدون امضا نوشته و چاپ و به‌صورت گسترده در قم و تهران و سایر شهرستان‌ها پخش می‏شد و پخش‌کنندگان غالباً طلاب جوان و دیگر جوانان بودند.

گفتنی است که چاپ و نشر آن اعلامیه‏ ها در آن شرایط خفقان‌آور بسیار دشوار و پرمخاطره بود، ولی احساس وظیفه و ایمان قوی در تحمل مشکلات و احیاناً دستگیری و زندان و شکنجه یا تبعید کارساز بود. ایام عاشورا و مراسم عزاداری و اجتماع عظیم مردم در حرم مطهر و هنگام تحویل سال بهترین فرصت بود. گاهی بعضی منبری‌ها و طلاب جوان با لباس مبدل و تغییر صورت در چنین اجتماعاتی سخن می‌گفتند و انتقادات خود را از رژیم بیان می‌کردند. چنان‌که در مراسم عید نوروز 1345 همین اتفاق رخ داد و پیرو آن ابتدا آقای محمد منتظری دستگیر و در روز بعد پدرش آشیخ حسینعلی منتظری را در منزل دستگیر، سپس آقای ربانی شیرازی دستگیر و همه را به تهران و زندان قزل‌قلعه منتقل ساختند. در همین ایام آقای آذری قمی نیز بازداشت شد، و در جستجوی منزلش اساسنامه‌ی مدرسین به‌دست آمد و پیرو آن پرونده‌ی سنگینی برای آقای ربانی و منتظری و آذری و جمعی دیگر از مدرسین تشکیل شد که مشکلات بزرگی را به همراه داشت. خود من نیز یکی از اعضای این پرونده بودم.