پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

انتقال به منزل پدر بزرگ

انتقال به منزل پدر بزرگ

عمو غلامرضا در همسایگی پدربزرگ زندگی می‌کرد. بعد از فوت او پدر بزرگ و مادربزرگ که از مرگ عمو شدیداً ناراحت بودند تصمیم گرفتند ما را به منزل خودشان بازگردانند تا تنها نباشند. پدر هم بی‌میل نبود زیرا خانه‌ی مسکونی به فروش می‏رسید و مهریه‌ی زن‌ِ برادرم پرداخت می‏شد تا برای خودشان خانه تهیه کنند و بقیه را در راه پرداختِ بدهکاری‏ها صرف نمایند. شبی در منزل بودیم که چندنفر از خویشان آمدند و اثاث منزل ما را برداشتند و به منزل پدربزرگ بردند؛ گرچه مادر از این امر راضی نبود و گریه می‌کرد، زیرا خانه‌ی ملکی را از دست می‏داد ولی با توجه به مشکلات جز تسلیم چاره‏ای نداشت. من و بردارم جعفر نیز از این نقل مکان اندوهناک بودیم.

به‌هرحال به منزل پدر بزرگ منتقل شدیم. آن منزل چهار اتاق داشت که یک اتاق محل سکونت پدر بزرگ بود، یک اتاق را هم به ما دادند، یک اتاق هم به‌صورت مشترک برای مهمانداری اختصاص یافت و یک اتاق هم به­صورت انباری مورد استفاده واقع می‏شد. کم‌کم با منزل جدید انس گرفتیم. در کنار پدربزرگ و مادربزرگ زندگی‌کردن نیز برایمان جالب بود. من قدری بزرگ شده بودم و می‏توانستم در علف چیدن و چرا دادن گوسفندان در باغ به پدر بزرگ کمک کنم. گاهی هم به همراه پدربزرگ به مسجد محله می‏رفتم و در مجالس دینی شرکت می‌کردم. و از نوازش‏های او بهره‏مند می‏شدم. متأسفانه این وضع چندان دوام نداشت. پدربزرگ سکته کرد و از دنیا رفت. طبق وصیت جنازه‏اش را به اصفهان بردند و در قبرستان تخت فولاد، تکیه‌ی سیدالعراقیین به خاک سپردند. چهره­ی نورانی او را که نماز می‏خواند و دعا می‌کرد هرگز فراموش نمی‏کنم. رضوان الله علیه.

بعد از فوت پدربزرگ مسئولیت پدر بیشتر شد، زیرا سرپرستی مادر نیز بر عهده‏ اش افتاد: هم باید هزینه‌ی زندگی خانواده را تأمین می‌کرد، هم هزینه‌ی زندگی مادرش را. البته مادربزرگ از طریق ارث، قطعه باغی را در تملک داشت ولی پدر ناچار بود آن را اداره کند و محصولش را در اختیار او قرار دهد.