پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

اولين مسافرت به قم

اولین مسافرت به قم

از بس مادر گریه و بی‌تابی می‌کرد، خویشان پیشنهاد کردند سفری به قم و زیارت حضرت معصومه (علیها‌السلام) برویم. در این سفر خواهرم خدیجه و شوهرش مشهدی اسدالله همراه ما بودند. من در آن زمان پنج شش ساله بودم. قرار شد با اتومبیل که تازه در ایران آمده بود و اوصافش را شنیده بودیم سفر کنیم. اساس سفر را بستند و به سوی گاراژ قنبرعلی خان حرکت کردیم. جمعی از خویشان و دوستان ما را تا گاراژ بدرقه کردند. در ازدحام بدرقه‌کنندگان سوار ماشین شدیم و به سوی قم حرکت کردیم. مسافرت با ماشین برای من بسیار جالب و زیبا بود. تا آنجا که به یاد دارم اتومبیل آن زمان را توصیف می‏کنم: صندلی نداشت بلکه اثاث را کف ماشین ریخته بودند و مسافران روی آنها نشسته بودند، شیشه نداشت و به جای شیشه از توری‏های فلزی استفاده کرده بودند. چراغ نداشت و برای روشنایی از چراغ‏های نفتی که چراغ بغدادی نامیده می‏شد استفاده می‌کردند. با سرعت کم حرکت می‌کرد. راه‏های آن زمان نه‌تنها آسفالت نبود بلکه راه خاکی خوبی هم نبود. بسیار کم ­قدرت بود و وقتی به گردنه ‏ای می‏رسید بزرگ‌ترها پیاده می‏شدند و ماشین را هل می‏دادند، ولی به زنان و بچه ‏ها اجازه می‏دادند در ماشین بمانند. گرد و غبار غوغا می‌کرد و بر سر و روی مسافران می‏نشست. هرجا به آب و سبزه‏ای می‏رسیدیم توقف می‌کردیم تا هم مسافران سر و صورت خود را بشویند هم موتور ماشین خنک شود.

دقیقاً به یاد ندارم که تا قم چند ساعت طول کشید ولی حدس می‏زنم در حدود 24 ساعت باشد. ولی به‌هرحال راضی بودیم چون سرعت آن خیلی بیشتر از الاغ بود.

نزدیک ظهر بود که به گردنه ‏ای نزدیک قم رسیدیم. گنبد حضرت معصومه از دور نمایان شد و زائران از شوق چندین مرتبه صلوات فرستادند ماشین توقف کرد، شاگرد راننده کلاهش را برداشت و در بین مسافران می‏چرخید و «گنبدنما» می‏خواست. هرکس به مقدار توانش پولی در کلاه او ریخت تا ماشین زودتر حرکت کند. وارد قم شدیم و در یکی از مسافرخانه ‏های نزدیک حرم ساکن شدیم. بعد از اندکی استراحت و صرف ناهار به حرم مشرف شدیم. مشاهده‌ی ضریح مطهر، در اولین مرتبه برای من بسیار جالب بود. ریاست حوزه‌ی علمیه‌ی قم در آن زمان بر عهده‌ی آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری بود ولی من او را ندیدم و چیزی به یاد ندارم. اما در این سفر با آیت‌الله ریاضی نجف‌آبادی که از فضلای حوزه‌ی علمیه‌ی قم بود آشنا شدم. او زیاد به مسافرخانه‌ی ما رفت‌وآمد می‌کرد و حتی یک مرتبه در همان مسافرخانه برای ما چلو و خورش پخت، زیرا همسرش از نجف‌آباد به همراه ما به قم آمده بود. خاطرات چندانی از آن ایام ندارم جز اینکه یک مرتبه مریض شدم و آقای ریاضی مرا نزد پزشک برد. گویا در حدود ده روز در قم توقف داشتیم. با خرید مقداری سوهان و چند عدد گلدان سرامیک آماده‌ی مراجعت به وطن شدیم. سوهان قم در آن زمان از روغن حیوانی و زعفران تهیه می‏شد که بسیار خوشبو و خوشمزه بود. بعد از طی مسافت به نجف‌آباد رسیدیم. خویشان و نزدیکان به استقبال آمده بودند، با سلام و صلوات ما را به منزل بردند.