پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

علماي نجف‌آباد در آن زمان

علمای نجف‌آباد در آن زمان

علمای معروف نجف‌آباد در آن زمان عبارت بودند از:

1 ـ حاج شیخ احمد حججی:

ایشان در مسجدی که نزدیک منزل ما بود نماز جماعت می‏خواند و منبر می‏رفت. در حدود هفت هشت سال داشتم که در مسجد با ایشان آشنا شدم. او خیلی ساده سخن می‌گفت و گاهی هم به داستان‌های آموزنده ‏ای اشاره می‌کرد. در آغاز منبر حمد و قل هو الله می‏خواند و بدین‌وسیله قرائت حمد و سوره را به مردم یاد می‏داد. به منبر او علاقه داشتم. جدم حاج رجبعلی و پدر و مادرم نیز غالباً در نماز جماعت حاضر می‏شدند. وی عالمی متواضع، خوش ­اخلاق و مردمی بود و به همین جهت مردم به او علاقه داشتند. به قرار مسموع فقه و اصول را در حد اجتهاد در نجف اشرف نزد آخوند خراسانی و سیدمحمدکاظم یزدی خوانده بود. در منزل خود برای تعدادی از طلاب و گروه خاصی از کشاورزان و کسبه و تجار که به تحصیل علوم دینی علاقه داشتند، درس فقه و تفسیر و اخلاق می‏داد. بدین وسیله جمعی را پرورش داد که به «ملاکلاهی» معروف شدند. یکی از آنها حاج علی‌منتظری بود. او در جذب جوانان به دروس حوزوی و تحصیلات علوم دینی عنایت و جدیت خاصی داشت و موفق هم بود. گروه زیادی از جوانان نجف‌آباد و روستاهای اطراف با تشویق‌های و پیگیری‏های ایشان طلبه شدند. هرگاه و در هر کجا فردی را می‏دید که برای طلبگی مناسب است با پدرش وارد مذاکره می‏شد و از او می‏خواست که پسرش را برای تحصیلات علوم دینی بفرستد. در طلبه‌شدن خود من نیز بی‌اثر نبود: جده‌ی مادری من حاج خورشید آنگاه که در قید حیات بود به هنگام بیماری از حاج شیخ احمد دعوت کرده بود برایش وصیتنامه بنویسد. در ضمن وصیتنامه نوشته بود مقدار نیم جریب از باغات او به اولین فردی که از خویشان او طلبه شد، داده شود. در آن زمان من هنوز بچه بودم. البته وارثان به وصیتش عمل نکردند. داستان مذکور را به عنوان نمونه ذکر کردم. منزل ایشان در محله‌ی دیگر و از مسجد نسبتاً دور بود.

بعد از طلبه‌شدن گهگاه به منزلشان می‏رفتم. با اینکه مرض قند داشت شربت سکنجبین و خیار زیاد میل می‌کرد و گاهی هم لیوانی به ما می‏داد. در یکی از ایام که به قصد نماز جماعت به سوی مسجد حرکت کرد همراه او بودم. پیاده و از وسط بازار عبور کرد، به بعضی مغازه ‏ها که می‏رسید مغازه‌دار به احترام ایشان برمی‏خاست و تعارف می‌کرد. برای رفع خستگی چند دقیقه ‏ای در مغازه‏اش می‏نشست و گاهی به حساب خمس او رسیدگی می‌کرد.

نزدیک مسجد مغازه ‏ای بود که مغازه‌دارش معروف به «میرزا نمازی» بود. منزل او  نیز همان‌جا بود. همسر نامبرده بهائی و خودش نیز متهم به بهائی بودن بود. بهائی‏ها هم سعی می‌کردند او را به سوی خود جذب کنند. مرحوم حججی بسیاری از اوقات درب مغازه ‏اش می‏رفت، آبی می‌گرفت و همان­جا تجدید وضو می‌کرد. از صاحب مغازه نقل کردند که می‌گفت: برای جذب من به بهائیت کوشش می‌کردند، تنها چیزی که مرا از بهائی‌شدن محفوظ داشت، اخلاق خوش حاج شیخ احمد و وضو گرفتن درب مغازه‏ام بود.

مرحوم حاج شیخ احمد بسیار خوش‌اخلاق و طلبه‌پرور بود و با طلبه ‏ها انس می‏گرفت و احترام می‌‌گذاشت. یاد گرفتن مسائل فقهی مورد نیاز و مطالعه‌ی کتب اخلاق از جمله کتاب «معراج السعاده» را کیداً توصیه می‌کرد و می‌گفت: مردم نجف‌آباد و روستاهای اطراف به مسائل فقهی و اخلاقی شدیداً نیاز دارند. توصیه می‌کرد اگر پولی به‌دست آوردید صرف غذا کنید تا بیمار نشوید، با یک کتاب چند نفر می‏توانید مطالعه کنید. در آن زمان که در اصفهان تحصیل می‌کردم طلاب از جهت معیشت کاملاً در مضیقه بودند.

تهیه‌ی آذوقه مخصوصاً نان بسیار دشوار بود و طلبه‏ های روستایی ناچار بودند نانشان را از روستا تهیه‌ کنند. مرحوم حاج شیخ احمد مرد خیّری را به نام مشهدی عبدالله پیدا کرده بود که خانواده‌ی طلبه ‏ها در طول هفته اجناس و خوراکی‌هایی را که برای فرزندانشان تهیه می‌کردند به خانه‌ی مشهدی عبدالله می‏بردند. ایشان هم اجناس را بر یک یا دو الاغ حمل می‌کرد و به اصفهان مدرسه‌ی جده‌ بزرگ می‏آورد. طلبه ‏ها از مدارس مختلف بدانجا می‏آمدند و اجناس خود را تحویل می‏گرفتند. مرحوم حاج شیخ احمد، گاهی کیسه آردی به در خانه‌ی افراد بی‌بضاعت می‏فرستاد تا برای فرزندانشان نان تهیه کنند.

یکی از ایام که به قصد دیدار خانواده و تهیه‌ی آذوقه به نجف‌آباد رفته بودم، هنگام مراجعت به اصفهان مرحوم حججی فرمود: «من نیز قصد اصفهان دارم با هم برویم». ایشان سوار بر الاغ شد، من با چند نفر از طلبه ‏ها پیاده همراهی می‌کردیم. در بین راه که به بعضی روستاها می‏رسیدیم ایشان برای استراحت پیاده می‏شد، بعضی روستاییان که او را می‏شناختند احترام می‌کردند و با آب و میوه پذیرایی می‏نمودند. در بین راه برای ما داستان می‌گفت و پند و اندرز می‏داد. سفر خوش و زیبایی بود.

 

2 ـ حاج شیخ ابراهیم ریاضی

شش هفت ساله بودم که در قم با ایشان آشنا شدم. من به اتفاق مادر و یکی از خواهران و شوهر او به قصد زیارت به قم مشرف شدیم. در آن سفر همسر آقای ریاضی نیز با ما بود. در یک مسافرخانه نزدیک حرم منزل کردیم. مرحوم ریاضی که در آن زمان در حوزه‌ی علمیه‌ی قم به تحصیل اشتغال داشت، در مسافرخانه از ما دیدن کرد. وی به همسرش خیلی احترام می‌گذاشت.

دومین مرحله‌ی آشنایی من با او در نجف‌آباد و در مسجد مرحوم حاج شیخ احمد بود. در تابستان ایشان به نجف‌آباد آمده بود و در مسجد آقای حججی برای نماز جماعت حضور یافته بود. مرحوم حججی بعد از نماز به او تعارف کرد منبر برود. نمازگزاران صلوات فرستادند و او به منبر رفت. موضوع سخنرانی‌اش را به یاد ندارم، ولی تند و با عجله و به اصطلاح «تکیه به صوت» صحبت می‌کرد.

مرحوم ریاضی دروس ادبیات و سطح فقه و اصول را در حوزه‌ی علمیه‌ی اصفهان فراگرفت و در درس خارج فقه و اصول آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی و سایر علمای در حوزه‌ی علمیه‌ی قم شرکت نمود. چون او مورد اعتماد مرحوم حائری بود تقسیم شهریه‌ی طلاب اصفهانی برعهده­ی ایشان گذاشته شد. وی در حوزه‌ی علمیه‌ی قم دروس سطح را تدریس می‌کرد.

در یکی از سال‌ها مرحوم حاج شیخ احمد ایشان را برای اقامه‌ی نماز جماعت و تبلیغ و تدریس به نجف‌آباد دعوت کرد و مورد قبول واقع شد. شیخ ابراهیم در مسجد خودش و در مجالس دیگر منبر می‏رفت و گاهی به جای حاج شیخ احمد نماز می‏خواند؛ برای تعدادی از طلبه ‏ها و کسبه و بازاری‌ها نیز تدریس می‌کرد. من در آن زمان هنوز طلبه نشده بودم.

در سال 1321 به قصد تحصیل علوم حوزوی ابتدا به قم سفر کردم و بعد از حدود سه ماه توقف و فرا رسیدن تعطیلات رسمی حوزه به نجف‌آباد مراجعت نمودم و دروس حوزوی را در آنجا ادامه دادم. در آن زمان مدرسه‌ی علمیه ‏ای در نجف‏آباد وجود نداشت. اساتید در مساجد یا منازل خود تدریس می‌کردند و از این جهت در مضیقه بودند. آقای ریاضی این مشکل را با یکی از ثروتمندان اهل خیر در میان گذاشت و او خانه‌ی بزرگ خود را که دارای چندین اتاق بود به این کار اختصاص داد و درس و بحث طلبه ‏ها بدانجا منتقل شد. بعد از چندی آقای ریاضی زمین بزرگ‌تری را تهیه کرد و با سعی و تلاش فراوان مدرسه‌ی الحجة را بنا کرد که به‌نام مدرسه‌ی ریاضی معروف است. آقای ریاضی عالمی بلندهمت، وارسته، مخلص، جدی و در کمک به مستمندان و رفع مشکلات مردم کوشا بود. وی ساده و متواضع می‏زیست، در جذب و پرورش طلبه ‏ها و نظارت بر درس و بحث آنها تلاش می‌کرد و همانند پدری مهربان با طلبه ‏ها انس می‌گرفت و از آنها دلجویی می‌کرد. او برای طلبه ‏ها در سطوح مختلف تدریس داشت و برای کسبه و بازاری‌ها نیز درس فقه و تفسیر و اخلاق می‌گفت. ایشان در شبستان مدرسه نماز جماعت می‏خواند و منبر می‏رفت و بعد از فوت مرحوم حاج شیخ احمد به‌طور مرتب در مسجد ایشان اقامه‌ی نماز جماعت می‌کرد. مرحوم ریاضی در بین مردم موجه بود و وجوهات خود را به او می‏پرداختند.

 

3 ـ حاج شیخ غلامحسین منصور:

پس از فراگرفتن صرف و نحو و مقداری از دروس سطح برای ادامه‌ی تحصیلات به نجف اشرف مشرف شد. در درس خارج فقه آسید ابوالحسن اصفهانی و دیگر اساتید بزرگ شرکت کرد و به مراتبی از فضل نائل آمد. بعد از چندی به حوزه‌ی علمیه‌ی اصفهان آمد و به تدریسِ دروس مختلف پرداخت، سپس به حوزه‌ی علمیه‌ی قم منتقل شد. در درس آیت‌الله حائری یزدی و بعضی علمای دیگر حاضر شد و کسب فیض کرد و برای طلاب دروس سطح را تدریس نمود. در نهایت به نجف‌آباد آمد و تا آخر عمر در آنجا سکونت گزید. وی در مدرسه‌ی الحجه برای طلبه ‏ها تدریس می‌کرد.

من نیز چند ماهی در ایام تابستان نزد ایشان درس ادبیات خواندم. وی در مسجد محله‌ی حکیم اقامه‌ی نماز جماعت می‌کرد و گاهی منبر می‏رفت و به ارشاد مردم می‏پرداخت.

ایشان مخلص و در تعلیم و تربیت طلبه ‏ها جدی بود. در پرداخت وجوهات کمتر به او مراجعه می‏شد و زندگی او از کشاورزی و درآمد باغاتی که در مزارع شاه‌آباد، اطراف نجف‌آباد داشت اداره می‏شد، به‌همین جهت زندگی نسبتاً خوبی داشت. گاهی ما را به باغ خود دعوت و با کباب برگ پذیرایی می‌کرد. در منزلش چای شیرین می‏خورد و هر هفته یک مرتبه بعد از اتمام درس یک چای هم به ما می‏داد.

 

4 ـ حاج شیخ نصرالله قضایی:

برای تحصیل علوم دینیه به حوزه‌ی علمیه‌ی اصفهان رفت و دروس ادبیات و سطح را نزد اساتید معروف خواند. در دروس خارج فقه و اصول آیت‌الله آسیدعلی آیت نجف‌آبادی و سیدمحمد مدرس نجف‌آبادی شرکت کرد و به مراتبی از فضل و علم نائل آمد. در اصفهان سطوح فقه و اصول را تدریس کرد. آنگاه به نجف‌آباد آمد و در مدرسه‌ی الحجة برای طلبه‏ ها تدریس می‌کرد. برای کسبه و بازاری‌ها نیز درس تفسیر می‌گفت. نماز جماعت نیز اقامه می‌کرد، به کشاورزی علاقه داشت و در این رابطه فعال و جدی بود.

 

5 ـ سیدناصر‌الدین حجت:

وی معروف به حاج آقا ناصر بود. ادبیات را در نجف‌آباد نزد پدرش، که از علمای نجف‌آباد بود آموخت. برای ادامه‌ی تحصیلات به اصفهان رفت. دروس سطح فقه و اصول را نزد اساتید حوزه خواند و مدتی هم در درس خارج فقه و اصول شرکت کرد. در قم و نجف اشرف نیز از محضر اساتید بزرگ کسب فیض کرد. آنگاه به نجف‌آباد مراجعت کرد و به ارشاد و تبلیغ پرداخت. در مسجد نصیر نماز جماعت می‏خواند و به تبلیغ و ترویج دین اشتغال داشت. برای بیان عقاید و دفاع از اسلام جلساتی داشت. ادیب و شاعر و نویسنده بود و گاهی با بهائیان مناظره داشت و در این رابطه کتاب «الحجة البالغه» را تألیف کرد. با طب قدیم آشنا بود و به معالجه‌ی بیماران می‏پرداخت و با تفسیر قرآن نیز آشنا بود. گرچه من خدمت ایشان نرسیده بودم چون در محله‌ی دیگری زندگی می‌کرد ولی در دوران نوجوانی آوازه‌ی فضلش را از دور می‏شنیدم.

 

6 ـ حاج ملا محمد باقر قاهری:

در مسجد یاور اقامه‌ی نماز جماعت می‌کرد. اهل منبر و خطابه بود، منبرهایش نسبتاً خوب بود.

 

7 ـ حاج ملا محمود قاهری:

اهل منبر و به فضل معروف بود.

 

8 ـ حاج سید محمود سجادی:

تحصیلات او در حوزه‌ی علمیه‌ی اصفهان بود و بعد از خاتمه‌ی تحصیلات به نجف‌آباد مراجعت کرد. در مسجد بازار نماز جماعت می‏خواند و به ارشاد و هدایت مردم می‏پرداخت. مردم نسبت به او ارادت خاصی داشتند و او را مستجاب‌الدعوه و صاحب کرامات می‏دانستند و برایش نذر و نیاز می‌کردند. در منبر دم گرمی داشت و خوب دعا می‌کرد. شب‏های قدر مراسم احیا را خوب برپا می‏ساخت و مسجدش پر از جمعیت می‏شد. من نیز برای مراسم احیاء به مسجد او می‏رفتم.

 

9 ـ آقای سید حسن مدرس:

پدر حاج آقا محمود مدرس یکی از علمای نجف‌آباد بود و در حوزه‌ی علمیه‌ی اصفهان درس خوانده بود. پس از مراجعت به نجف‌آباد در مسجد معروف به کوچه‌ی شاه نماز جماعت می‌خواند و به ارشاد و هدایت مردم می‏پرداخت.

 

10 ـ حاج شیخ غلامحسین ذاکر:

دانشمندی وارسته، عفیف و مخلص و اهل منبر بود، و ارادتمندان خاصی داشت.

 

11 ـ آقای آسید ابراهیم ابطحی:

وی در حوزه‌ی علمیه‌ی اصفهان درس خوانده بود و سپس به نجف‌آباد مراجعت کرد و یکی از وعاظ و منبری‌های معروف نجف‌آباد بود. خوب صحبت می‌کرد و دم گرمی داشت. منبرش مطلوب بود و مردم برای استماع سخنان او ازدحام می‌کردند و مجلسش شلوغ می‏شد. او خوب هم روضه می‏خواند.

 

12 ـ آیت‌الله سیدعلی آیت نجف‌آبادی:

یکی از فقها و مجتهدان بزرگ اصفهان بود. ادبیات و دروس سطح فقه و اصول را در اصفهان خواند و برای ادامه‌ی تحصیلات به نجف اشرف مشرف شد. یکی از بهترین شاگردان درس خارج آخوند خراسانی و آسید محمد کاظم یزدی بود. هم‌زمان دروس سطح فقه و اصول را تدریس می‌کرد. پس از خاتمه‌ی تحصیلات به اصفهان مراجعت کرد. خانواده‏اش در نجف‌آباد زندگی می‌کردند ولی خودش در مدرسه‌ی صدر ساکن شد و خارج فقه و اصول را تدریس می‌کرد. درسش نسبتاً پرجمعیت بود و شاگردان و فضلای خوبی از محضرش استفاده کرده و پرورش یافتند. کلام و تفسیر نیز تدریس می‌کرد. علاوه بر تدریس، منبر هم می‏رفت. بعضی علما و طلاب منبر رفتن را دون شأن او می‏دانستند و خرده می‏گرفتند. در جواب می‌گفت با خدا عهد بسته‏ ام که منبر بروم و بر امام حسین (علیه‌السلام) روضه بخوانم. در نجف‌آباد هم او را برای منبر دعوت می‌کردند، می ‏پذیرفت. من در ایام نوجوانی در بعضی مجالس او شرکت می‌کردم و از همان زمان با وی آشنا شدم. سخنرانی‌هایش پرمحتوا و مطلب‌دار بود و مریدان خاصی داشت.

در اصفهان در حدی نبودم که در درسش شرکت کنم، ولی در بعضی مجالس او را می‏دیدم.

از جمله به یاد دارم مجلسی در مسجد جده‌ بزرگ برگزار شده بود. آقای سیدعلی آیت و حاج شیخ محمدحسن عالم نجف‌آبادی و حاج میرزا علی آقای شیرازی و جمعی دیگر از علما و طلاب در آن مجلس حضور داشتند. حاج شیخ محمدحسن منبر رفت و به موعظه پرداخت. اشک بر صورت و محاسن حاج میرزا علی آقای شیرازی و آسید علی آیت جاری شد که بعد از سال‌ها هنوز منظره‏اش را فراموش نکرده‏ام.

آقای سیدعلی آیت بسیار پرکار بود و همواره مشغول مطالعه یا تدریس بود. در حجره‌ی مدرسه‌ی صدر بیمار و بستری شد. وی در حال بیماری هم دست از مطالعه بر نمی‏داشت، در آخرین ساعات زندگی کتاب را از روی سینه ‏اش برداشتند و روحش به عرش اعلا پرواز کرد.

 

13 ـ حاج شیخ محمدحسن عالم نجف‌آبادی:

گرچه در نجف‌آباد ساکن نبود ولی چون در برخی مراسم برای منبر به نجف‌آباد دعوت می‏شد و جزء منبری‌های آنجا بود، نام او را در فهرستِ علمای نجف‌آباد آوردم. من در سنین نوجوانی از سخنرانی‌هایش در نجف‌آباد استفاده کردم.

ادبیات و سطوح فقه و اصول را در اصفهان خواند و سپس برای ادامه‌ی تحصیلات به نجف اشرف سفر کرد. در درس خارج فقه و اصول از محضر فقهای بزرگی همانند آخوند خراسانی و سیدجمال‌الدین گلپایگانی و سیدمحمدکاظم یزدی کسب فیض کرد. سپس به اصفهان مراجعت و به تدریس و تبلیغ مشغول شد. وی از اساتید معروف سطوح فقه و اصول بود و شرح حال او با تفصیل بیشتر ضمن شرح حال اساتید بیان خواهد شد.

 

14 ـ آسیدمحمد مدرس:

در نجف اشرف درس خوانده و از اساتید معروفِ فقه و اصول اصفهان بود و شاگردان بزرگی را پرورش داد. من محضر این دانشمند بزرگ را درک نکردم ولی در سنین نوجوانی در نجف‌آباد و در زمان تحصیل در حوزه‌ی علمیه‌ی اصفهان ذکر فضایلش را از اساتید می‏شنیدم.

 

15 ـ سید هاشم میردامادی نجف‌آبادی:

در نجف‌ اشرف به دنیا آمده و در همان‌جا تحصیل کرده‌بود. پس از اتمام تحصیلات فقه و اصول و تفسیر به ایران آمده در مشهد مقدس مقیم شد. در مسجد گوهرشاد نماز جماعت می‏خواند، درس تفسیر و اخلاق می‌گفت و مریدان مخصوصی داشت. گاهی که به قصد زیارت به مشهد مشرف می‏شدم در نماز او شرکت می‌کردم. با پسرش سیدحسن میردامادی که در حوزه‌ی علمیه‌ی قم تحصیل می‌کرد آشنا و دوست بودم. او طلبه‌ی خوش‌فهم و محجوبی بود. در درس آیت‌الله بروجردی و علامه طباطبایی و امام خمینی شرکت می‌کرد.

 

16 ـ آسید محمدباقر مرتضوی:

اهل بن از توابع شهرکرد بود و در حوزه‌ی علمیه‌ی اصفهان و نجف ‌اشرف درس خوانده بود و پس از خاتمه‌ی تحصیلات به نجف‌آباد آمد و در مسجد چهارسو سه وعده نماز جماعت می‏خواند و منبر می‏رفت. مریدان فراوانی داشت و مسجدش پرجمعیت بود. در بین مردم محبوب و برایش نذر و نیاز می‌کردند. مراسم تشییع‌ جنازه‏اش باشکوه برگزار شد و در محل دفنش بین مردم محله‌ی پنج ­جوبه و شش­ جوبه نزاع درگرفت که در نهایت بین قبرستان پنج ­جوبه و شش­جوبه دفن شد. مراسم تشییع او را در سنین نوجوانی شاهد بودم.

 

17 ـ سید عطاءالله مرتضوی:

یکی از علمای محترم نجف‌آباد بود که در حوزه‌ی علمیه‌ی اصفهان درس خوانده بود. بعد از خاتمه‌ی تحصیلات به نجف‌آباد آمد و در مسجد چهار سو به جای پدر اقامه نماز جماعت می‌کرد. در مسجد خود منبر می‏رفت، گرم صحبت می‌کرد و مریدان ویژه‏ای داشت که برایش نذر و نیاز می‌کردند.

 

18 ـ شیخ حیدرعلی یوسفان:

در اصفهان و قم درس خواند و در حجره‌ی مدرسه‌ی حاج ملاصادق قم زندگی می‌کرد. مدتی کوتاه هم­حجره بودیم. مرد ساده و وارسته‏ای بود. سپس به نجف‌آباد آمد و در مسجد محله‌ی لرها به اقامه نماز جماعت و تبلیغ مشغول شد. برای بعضی طلاب تدریس نیز داشت.

 

19 ـ آشیخ محمد حبیب‌اللهی:

در حوزه‌ی علمیه‌ی اصفهان و نجف اشرف درس خوانده سپس به اصفهان مراجعت کرد. در اصفهان دروس ادبیات و سطح فقه و اصول را تدریس می‌کرد. داماد حاج شیخ محمدحسن عالم نجف‌آبادی بود. در اواخر عمر برای اقامه‌ی نماز جماعت و تبلیغ دین به خمین منتقل شد.

 

20 ـ شیخ ابوالقاسم حججی (برادر حاج شیخ احمد):

در اصفهان و قم درس خوانده بود و در قم برای طلبه ‏ها ادبیات تدریس می‌کرد. در ایام تعطیلات تفسیر و تجوید می‌گفت. سپس به نجف‌آباد آمد و در مسجد حکیم نماز جماعت می‏خواند و منبر می‏رفت. برای تعدادی از طلبه ‏ها تدریس داشت.

 

21 ـ حاج شیخ محمد جعفر تدین:

شخصیتی آبرومند و از نوادگان فقیه گرانمایه ملاعبدالرحیم نجف‌آبادی بود. در مسجد میدان نماز جماعت می‏خواند و به تبلیغ و ارشاد می‏پرداخت.