پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

مراجعت دوباره به قم

مراجعت دوباره به قم

در حدود شش سال در حوزه‌ی علمیه‌ی اصفهان به تحصیل اشتغال داشتم. در نهایت تصمیم گرفتم برای ادامه‌ی تحصیلات به حوزه‌ی علمیه‌ی قم منتقل شوم. زیرا شنیده می‏شد با اقامتِ آیت‌الله بروجردی در قم، حوزه‌ی علمیه از رونق بیشتری برخوردار گشته و از جهتِ درس و بحث، به‌ویژه درس خارج فقه و اصول غنی‏تر از حوزه‌ی علمیه‌ی اصفهان می‌باشد. موضوع را با یکی از طلاب نجف‌آبادی ساکنِ قم در میان گذاشتم و از او کمک خواستم. ایشان موافقت کرد که با هم به سوی قم حرکت کنیم و تا پیدا‌کردن حجره، به‌طور موقت در حجره‌ی او مهمان باشم. اواخر شهریور یا اوایل مهرماه 1326 به سوی قم حرکت کردیم. بسیار خشنود بودم که توفیق یافتم دوباره به قم مراجعت نمایم. اسباب و لوازم زندگی را برداشتم و بر یک ماشین لیلاند نفتکش سوار شدم و پس از چند ساعت وارد قم گشتم. اثاث را بر یک گاری دستی حمل کردم و به سوی مدرسه‌ی حاج ملاصادق روانه شدم. یک شبانه‌روز در حجره‌ی آن دوستِ نجف‌آبادی مهمان بودم. با مشاوره ‏ای که دوستان به عمل آوردند قرار شد در حجره آقای آشیخ عباس ایزدی نجف‌آبادی ساکن شوم. هم ­حجره شدن با آقای ایزدی که یکی از اساتید بود برای من یک افتخار محسوب می‏شد. نگرانی من از جهتِ مسکن برطرف شد و زندگی عادی را شروع کردم. در اینجا باید دو کار را انجام می‌دادم: اول اینکه بخشی از کتاب رسائل و مکاسب را که در اصفهان نخوانده بودم می‌خواندم. دوم اینکه امتحان می­دادم تا از شهریه استفاده کنم. در بخش اول با مشورت دوستان در درس حاج آقا رضا صفی (بهاءالدینی) و حاج شیخ عبدالجواد جبل‌عاملی سدهی و آقای سیدمحمدباقر طباطبایی سلطانی و آقای مجاهدی شرکت کردم. برای امتحان حوزه نیز ثبت‌نام نمودم، تاریخی را تعیین کردند.

در اصفهان درس‏ها را مرور و خودم را برای امتحان آماده کرده بودم ولی اضطراب و دلهره داشتم. اگر در امتحان مردود می‏شدم هم آبرویم می‏ریخت و هم از جهتِ معیشت با مشکل مواجه می‌گشتم. ثبت‌نام برای امتحان را به کسی نگفتم. تاریخ امتحان فرارسید و به دفتر امتحانات مراجعه کردم. دفتر و محل امتحان در مدرسه‌ی فیضیه و حجره‌ی آقای صاحب‌الداری جنبِ کتابخانه بود.

در آن زمان امتحانات حوزه فقط شفاهی بود و امتحان کتبی مرسوم نبود. اساتید امتحان من آقای فاضل موحدی قفقازی و آقای آشیخ ابوالقاسم نحوی و آقای صاحب‌الداری بودند. امتحانات این‌گونه بود: امتحان‌کنندگان جایگاه امتحان را از روی کتاب تعیین می‌کردند و به طلبه اجازه می‌دادند آن را مطالعه کند، بعداً از او می‌خواستند اول عبارت کتاب را بخواند، سپس مطلب را از حفظ بیان کند و توضیح دهد. صرف و نحو و فقه و اصول را با هم امتحان می‌گرفتند. استاد صرف و نحو در عبارت خواندن طلبه کاملاً دقت می‌کرد که غلط می‏خواند یا صحیح، و در موارد لازم سؤال ادبی می‌کرد. استاد فقه‌ و اصول نیز به هنگام بیان مطالب کاملاً دقت می‌کرد، که مطلب را فهمیده یا نه. و در موارد لازم نیز سؤال و اشکال می‌کرد. هدف امتحان شناختِ قدرتِ فهم طلبه و رعایت موازین ادبیات بود، در واقع امتحانات بر قدرت فهم مطلب تکیه داشت، نه حفظ مطلب.

 

به‌هرحال برای امتحان من جایی از رسائل و جایی از مکاسب را تعیین کردند. در کتابخانه‌ی فیضیه مشغول مطالعه شدم. یک نفر هم از دور نظارت می‌کرد، مبادا از کسی سؤال کنم. بعد از اینکه نوبت امتحانم فرا رسید به اتاق آقای صاحب‌الداری هدایت شدم. بر طبق مرسوم در ابتدا عبارت را از روی کتاب خواندم. آقای نحوی کاملاً گوش می‏داد. یک سؤال ادبی مطرح کرد که من پاسخ دادم. اتفاقاً جواب من برخلاف کتب درسی بود. آقای نحوی اعتراض کرد که در فلان کتاب این‌گونه نوشته‌است ولی من با اقامه‌ی برهان، بطلانِ آن مطلب و صحت مدعای خودم را اثبات کردم، اما آقای نحوی آن را قبول نکرد. در این هنگام آقای فاضل از سخن من دفاع کرد و گفت حق با ایشان است. بعد از آن، مطلبِ کتاب را از خارج توضیح دادم، و به سؤالات فقهی و اصولی پاسخ گفتم. بدین صورت جلسه‌ی امتحان پایان پذیرفت، ولی نتیجه را اعلام نکردند و گفتند موقع شهریه معلوم می‏شود.

 

باز هم شرکت در امتحانات را به کسی نگفتم و مشغول درس و بحث شدم. قریب یک ماه و نیم بعد با دلهره به دفتر شهریه مراجعه کردم، نام خودم را گفتم مسئول دفتر نگاهی کرد و گفت: «مبارک باشد قبول شده ‏اید». شهریه در حدود ده تا دوازده تومان بود. دفتر آیت‌الله حجت تابع دفتر آیت‌الله بروجردی بود و امتحان جدایی نداشت. شهریه‌ی او را نیز گرفتم. مبلغ پنج تومان پول و سی عدد مهر نان می‏داد که در برابر هر مهر یک عدد نان سنگک می‏دادند و در همه‌ی نانوایی‏ های شهر قابل استفاده بود. بدین‌وسیله بعد از قریب هفت‌سال وضع معیشتِ من نسبتاً روبه‏راه شد، و با آرامش بیشتری به درس و بحث مشغول شدم.
 

بعد از اتمام رسائل و مکاسب درس کفایه را شروع کردم. سطح جلد دوم کفایه را نزد آیت‌الله گلپایگانی در مدرسه‌ی دارالشفا خواندم، و سطح جلد اول را در درس آیت‌الله سید شهاب‌الدین نجفی مرعشی نجفی در یکی از اتاق‏های صحن مطهر شرکت نمودم. شاگردان هریک از این دو درس در حدود بیست نفر بودند. آیت‌الله گلپایگانی عمیق‏تر بود، گاهی هم از خودش اظهارنظر می‌کرد و آیت‌الله نجفی خوش‌بیان‏تر بود. وقتی آیت‌الله گلپایگانی به بحث تعادل و تراجیح رسید به پیشنهاد بعضی شاگردان همان درس به‌صورت درس خارج تبدیل شد.

در همین ایام در درس منظومه‌ی حکمت حاجی سبزواری که به وسیله‌ی علامه طباطبایی در مدرسه‌ی حجتیه تدریس می‏شد شرکت کردم. شاگردان این درس بیش از پنجاه نفر بودند. بعد از اتمام درس کفایه در درس خارج اصول آیت‏الله بروجردی شرکت کردم. اواسط مباحثِ الفاظ جلد اول کفایه بود. عصرها در مدرسه‌ی فیضیه تدریس می‌کرد. در همین ایام در درس خارج فقه ایشان نیز شرکت کردم. کتاب صلاة بحث نماز جمعه را تدریس می‌کرد. در صحن بزرگ حضرت معصومه علیها­السلام و قبل‌ازظهر گفته می‏شد.

در همین ایام در درس خارج اصول آیت‌الله حاج­آقا روح‌الله نیز شرکت کردم. موضوع بحث در آن زمان مسئله‌ی برائت جلد دوم کفایه بود. اسامی اساتید و هم‌مباحثه ­های من در قم از این قرار می­باشد:

اساتید دروس سطح و خارج در قم آیات و حجج اسلام:

1 ـ حاج آقا رضا صفی (بهاءالدینی)

2 ـ حاج شیخ عبدالجواد جبل­عاملی

3 ـ حاج شیخ میرزا محمد مجاهدی

4 ـ حاج سید محمدرضا گلپایگانی

5 ـ سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی

6 ـ حاج سید حسین طباطبایی بروجردی

7 ـ حاج سید روح‌الله خمینی(امام)

8 ـ حاج سید محمدحسین علامه طباطبایی

 

هم‌مباحثه‏ ها در قم

1 ـ حاج شیخ عبدالله جوادی آملی

2 ـ حاج شیخ عباس ایزدی نجف‌آبادی

3 ـ آسید کمال‌الدین موسوی اصفهانی

4 ـ آسید عطاءالله احمدی شیخ شبانی

5 ـ حاج شیخ ابوالقاسم محمدی قهدریجانی

6 ـ آشیخ محمد مفتح همدانی

7 ـ حاج شیخ محمد کلباسی اصفهانی

و بعضی افراد دیگر