حادثهی پانزدهم خرداد و دستگیری امام
شب پانزدهم خرداد 1342 مصادف بود با شب دوازدهم محرم. بعد از سخنرانی مدرسهی فیضیه بیم آن میرفت که امام را دستگیر کنند، روز یازدهم محرم مجلس روضهخوانی در بیت امام ادامه یافت و انبوه جمعیت همانند روزهای قبل، بلکه بیشتر در آن مجلس شرکت داشتند. اوایل شب دوازدهم محرم من در بیت امام بودم. جمعی از دوستان نیز حضور داشتند و از احتمال دستگیری امام اظهار نگرانی میکردند. جمعی از علاقهمندان مصّر بودند شب را در بیت امام بمانند ولی با مخالفت ایشان مواجه گشتند. من نیز همانند سایر دوستان به منزل مراجعه کردم و با حالت شدید نگرانی استراحت کردم. بامداد بعد از نماز صبح هنگامی که هوا روشن شد در کوچه سر و صدایی شنیده میشد، در را باز کردم از چند نفری که رفتوآمد میکردند، شنیدم که امام را دستگیر کردند.
بعد از طلوع آفتاب به سوی بیت امام حرکت کردم. بهتدریج مردم خبردار میشدند و از گوشه و کنار شهر به سوی بیت امام حرکت میکردند. آنها گریه میکردند و شعار «یا مرگ یا خمینی» سرمیدادند و سرگردان به این طرف و آن طرف میرفتند و تکلیف خود را نمیدانستند. گروهی برای درخواست اقدام مقتضی و شناختِ وظیفه به سوی بیت مراجع تقلید و علمای بزرگ در حال حرکت بودند. مرحوم حاج آقا مصطفی فرزند امام با جمع کثیری از مردم رهسپار صحن مطهر حضرت معصومه(علیهاالسلام) شدند. من نیز با این جمع به سوی صحن حرکت کردم. صحن مطهر پر از جمعیت بود. تنی چند از علمای بزرگ نیز در صحن حضور یافتند. مرحوم حاج آقا مصطفی جریان دستگیری شبانهی امام را برای حاضران توضیح داد. در همین احوال جمعی از مراجع تقلید و علمای بزرگ در بیت یکی از مراجع تشکیل جلسه دادند تا در اقدام مقتضی و تعیین تکلیف مردم به گفتگو بنشینند، در همین احوال صدای تیراندازی از بیرون صحن شنیده میشد. خبر رسید در چند نقطهی شهر و از جمله آن طرف پل آهنچی بین مردم و نیروهای نظامی درگیری بهوجود آمده و مردم بیدفاع را به گلوله بسته اند. در بین علما و فضلایی که در صحن مطهر حضور داشتند دو نظر وجود داشت: تنی چند عقیده داشتند انبوه جمعیت داخل صحن، خارج شوند و به انبوه جمعیت خارج بپیوندند. جمعی دیگر نتیجهی این عمل را جز توسعهی کشتار نمیدانستند. در همین حال از محل اجلاس علما و مراجع پیام آمد که به منازل خود بازگردید و منتظر تعیین تکلیف و اقدام مقتضی باشید. این پیام بهوسیلهی مرحوم حاج آقا مصطفی به مردم ابلاغ شد. مردم بهتدریج به منازل خود بازگشتند.
درگیریهای خیابانی در گوشه و کنار شهر مخصوصاً اطراف حرم مطهر تا ساعتها ادامه داشت، کماندوها و نیروهای نظامی رژیم بیرحمانه به مردم بیدفاع حمله کردند و جمع کثیری را به خاکوخون کشیدند. متأسفانه آمار دقیقی از شهیدان و زخمیهای آن روز در دست نیست، ولی بههرحال زیاد بودند.
اما جریان دستگیری شبانهی امام را اینگونه تشریح کردند. امام در آن شب در منزل مرحوم حاج آقا مصطفی که مقابل بیت خودشان بود استراحت کرده بودند. بعد از صرف شام، چون هوا گرم بود، در حیاط منزل استراحت کرده بودند، به هنگام سحر و طبق عادت همیشه، برای نماز شب از خواب برمیخیزند. در همین حال از بیت خودشان سر و صدایی را میشنوند، حاج آقا مصطفی را از خواب بیدار میکنند و میگویند: مصطفی گویا اینها آمده اند. لباس خود را میپوشند و به در منزل میآیند و به مأموران رژیم که به بیت ایشان حمله کرده و برای یافتن جای او خدمهی بیت را مورد آزار قرار داده بودند میگوید: «روحالله خمینی من هستم چرا اینها را اذیت میکنید». مأموران رژیم که مسلح و آماده بودند او را در یک ماشین فولکس سوار میکنند و به خیابان میرسانند. سپس بر یک ماشین تندرو و مجهز که از قبل آماده شده بود سوار میکنند و با اسکورت چندین کامیون نظامی و با سرعت هرچه بیشتر به سوی تهران بردند. همزمان آیتالله قمی را از مشهد و آیتالله محلاتی را از شیراز دستگیر و به تهران منتقل میسازند. در تهران نیز روز پانزده خرداد تظاهرات عظیم و اعتراض آمیزی برگزار شد و با حملات وحشیانهی مأموران رژیم مواجه و هزاران نفر به شهادت رسیدند.