مَهر زن و فلسفه آن
هنگام اجرای صیغه نکاح مرد چیزی را به همسرش تقدیم میکند که در اصطلاح مهر و صداق نامیده میشود. کلمه مهر در قرآن نیامده اما لفظ صداق استعمال شده است.
قرآن میگوید: صداق زنان را بپردازید که عطیهای است. و اگر بعدا چیزی از آن را، با رضایت به شما بخشیدند بخورید که گوارایتان باد.[603]
برای صداق مقدار معینی تعیین نشده بلکه به توافق زن و مرد بستگی دارد.
امام محمد باقر(ع) فرمود: صداق چیزی است که زن و شوهر بر آن توافق میکنند، کم باشد یا زیاد.[604]
برای حدّاقل مَهر نیز مقداری تعیین نشده اما در احادیث آمده که زیاد هم ناچیز نباشد.
امام جعفر صادق(ع)به وسیله پدرانش از حضرت علی(ع) نقل کرده که فرمود: من دوست ندارم مهر از ده درهم کمتر باشد تا به مقدار پولی که به زن زناکار پرداخت میشود، شبیه نباشد.[605]
برای حدّاکثر صداق نیز مقدار معینی تعیین نشده، هرچه هم زیاد باشد مانع ندارد، ولی اسلام تعیین مهرهای سنگین و مسابقه در آن را صلاح نمیداند و از آن نهی کرده است.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: مهر زنان را سنگین نکنید و ازدیاد آن را به مسابقه نگذارید، زیرا موجب دشمنی میشود.[606]
نباید در تعیین مهر آنقدر سختگیری کرد که جوانان امکان ازدواج نداشته باشند. باید از افراط و تفریط خودداری شود؛ و با رعایت شئون زن و مرد، و شخصیت اجتماعی خانواده عروس و داماد، طبق امکانات اقتصادی آنان، به صداق مناسب و معتدلی توافق کنند.
در نوع مهر نیز محدودیتی وجود ندارد بلکه هر نوع مالی میتواند صداق باشد؛ مانند طلا، نقره، املاک، انواع پولهای رایج، اسباب و لوازم زندگی، فرش، ظروف، خودرو، لباس و هر چیز دیگری که قابل تملک باشد. اما صلاح زن در این است که در صورت امکان مهر خود را مِلک یا طلا، یا نقره یا اشیایی نظیر اینها قرار دهد تا برایش ذخیره باشد و با مرور زمان از ارزش آن کاسته نشود.
مهر میتواند نقد باشد یا نسیه و برعهده شوهر یا هر شخص دیگری که به توافق زن و شوهر بستگی دارد.
اگر به صورت نقد باشد زن میتواند قبل از عروسی آن را مطالبه کند. در صورتی که مرد قدرت پرداختِ آنرا دارد باید بپردازد و در صورتی که از پرداخت آن خودداری کرد، زن حق دارد از عمل جنسی خودداری کند، و تمکین نکردنش ـ برخلاف مواردی که نفقه به زنِ ناشِزا (نافرمانی بدون دلیل و توجیه شرعی) تعلق نمیگیرد ـ موجب نشوز و سقوط نفقه نمیشود.
چنانچه صداق نسیه است و وقت معینی برایش تعیین شده، زن قبل از رسیدن وقت، حقّ مطالبه ندارد. و اگر وقت معینی تعیین نشده، هرگاه آنرا مطالبه کرد، چنانچه مرد قدرت پرداخت دارد باید فورا آنرا بپردازد.
مالک حقیقی مهر، چه مِلک باشد چه پول نقد، خود زن است. هیچ کس حق ندارد بدون رضای او در مالش تصرف کند، حتی پدر و مادر و شوهر او. منافع آن نیز به خود زن تعلق دارد.
رسول خدا(ص) فرمود: خدا در قیامت هر گناهی را میبخشد جز گناه کسی را که مهر زن را غصب کند، یا مزد اجیری را ندهد، یا انسان آزادی را به عنوان برده بفروشد.[607]
از حضرت موسیبن جعفر(ع) پرسیدند: آیا پدر میتواند صداق دخترش را برای خود بگیرد؟ فرمود: نَه، چنین حقی را ندارد.[608]
و چنانکه صداق نسیه و بر عهده شوهر است، یک بدهی واقعی است که باید عندالمطالبه و در نخستین زمان امکان پرداخت شود.
حضرت صادق(ع) درباره مردی که زنی را به عقد خود درآورده، ولی قصد داشته مهر او را نپردازد، فرمود: این عمل، زنا محسوب میشود.[609]
امام صادق(ع)فرمود: مردی که مهری برای همسرش قرار دهد ولی قصد ادای آنرا نداشته باشد، به منزله دزد است.[610]
حضرت صادق(ع) بهوسیله پدرانش از رسول خدا نقل کرده که فرمود: هر کس مَهر همسرش را ندهد، نزد خدا زناکار محسوب میشود. خدای عزّوجل در قیامت به او میگوید: کنیز خود را به تو تزویج کردم، در پیمان خودم، ولی تو به عهد من وفا نکردی و به کنیزم ستم کردی پس به اندازه حقِّ زن از حسنات مرد میگیرد و به زن میدهد. و اگر حسنهای باقی نماند، دستور میدهد او را در آتش دوزخ بیفکنند، زیرا به عهد خود وفا نکرده است. و عهد مورد سؤال واقع میشود.[611]
فلسفه مهر
ممکن است کسی اصل تشریع مهر را زیر سؤال برده، بگوید: زن و مرد از لحاظ جنسی به یکدیگر نیاز دارند و از همین راه به سوی همدیگر جذب میشوند و ازدواج میکنند. مهر دیگر چه معنا دارد؟ با تشریع مهر، زن تحقیر شده و تا سرحدّ یک کالای مورد معامله تنزل یافته است! مرد به وسیله مهر، زن را همانند یک برده در تملک خود درمیآورد.
در پاسخ، اجمالاً میتوان گفت: در اسلام، نَه زن کالا و برده محسوب شده نه مَهر،ثَمَن معامله! بلکه مهر، عطیه و هدیهای است که مرد به همسرش تقدیم میکند تا او را گرامی بدارد و مراتب علاقهاش را اظهار دارد.
در توضیح مطلب و تشریح فلسفه تشریع صداق به دو نکته مهم اشاره میشود.
نکته اوّل: با اینکه زن و مرد از لحاظ غریزه جنسی به یکدیگر نیاز دارند و تَبَعا خواستار همدیگرند، ولی هر یک از آنان ویژگیهایی دارد.
یکی از ویژگیهای زن لطافت و زیبایی اوست که همین برای مرد جاذبه دارد. مهمترین عامل نفوذ زن زیبایی اوست و مرد به آن توجه خاصی دارد. زن با الهام از فطرت، این موضوع را دریافته و به همین جهت با آرایش خویشتن را زیباتر جلوه میدهد و بیشتر در دل مرد نفوذ میکند.
دومین ویژگی زن این است: با اینکه غریزه جنسی دارد و باطنا خواستار مرد است، در کتمان خواسته غریزی خود از مرد مقاومتر است. خود را بینیاز نشان میدهد و به خواستگاری مرد نمیرود. او ترجیح میدهد در دل مرد نفوذ کند و او را شیفته خود و به خواستگاری کردن وادارش سازد. آرایش و خودنمایی و ناز و غمزههای زن از همین مسئله نشئت میگیرد. بنابراین، زن بیش از هر چیز خواستار تسخیر دل مرد و عشق و دلباختگی اوست.
اما مرد در برابر نیروی جنسی ناتوان است، و نمیتواند خواسته درونی خود را کتمان کند، به همین دلیل به خواستگاری زن میرود. مرد طالب زن است و چون دریافته که زن خواستار عشق و علاقه اوست، اظهار محبت و دلباختگی میکند و ناز و غمزههایش را میخرد. و برای اثبات محبت باطنی خود، از هر وسیلهای استفاده مینماید. پول خرجش میکند، برایش هدیه میبرد. مجلس جشن عقد و عروسی برپا میسازد.
قرارداد مهر نیز یکی از همین وسایل است. مرد برای اثبات علاقه باطنی خود و نیز گرامیداشت همسرش و به دست آوردن دلش، چیزی را به او تقدیم میکند.
قرآن نیز مهر را با عبارتِ «صدقاتهن» بیان میفرماید، و آنرا «نحلة» میخواند که به معنای هدیه و عطیه است.
نکته دوم: قرارداد صداق به زن آرامش و اطمینان نِسبی میدهد تا بتواند وظایفی را که آفرینش برعهدهاش نهاده انجام دهد. گرچه زن و مرد هنگام ازدواج با هم پیمان میبندند که به یکدیگر وفادار باشند و در پرورش و نگهداری فرزندان همکاری کنند، موارد خلافی نیز مشاهده میشود که مرد به وظیفه خود عمل نمیکند، و از تأمین هزینه زندگی و پرورش فرزندان خودداری میورزد، در صورتی که طبیعت مسئولیتهای ویژهای را برعهده زن نهاده که نمیتواند از انجام آنها شانه خالی کند.
زیرا مرد همچون زارع است و زن مانند مزرعه. مرد نطفه فرزند را در رَحِم زن غَرس میکند، و بعد از آن طبعا آزاد است. گرچه از لحاظ شرع و قانون و اخلاق در برابر همسر و فرزندش مسئولیت دارد، چون طبیعت چیزی را برعهدهاش نگذاشته، میتواند زن را با جنینی که در رَحِم دارد رها سازد و بگریزد. البته اکثر مردان چنین نیستند ولی به هر حال نمونههایی از آنان دیده شده است.
اما زن، ناچار دوران دشوار بارداری و زایمان و نقاهت ناشی از آنرا تحمل میکند؛ سپس نیز ناچار شیرش میدهد و از او نگهداری میکند. با توجه به عاطفه شدید مادری، و اُنسی که به او گرفته، بعد از آن هم نمیتواند او را رها سازد بلکه ناچار از او نگهداری میکند.
او در این مدت به هزینه زندگی و مسکن و خوراک و پوشاک نیاز دارد. در چنین فرضی زن بیچاره چه کند؟ بانوان طبعا از چنین احتمالی نگرانند.
شاید یکی از علل تشریع مَهر، تأمین آرامش و امنیت نِسبی برای بانوان درباره چنین احتمالاتی است. اگر صداقْ مِلک است با پول نقد، زن آن را میگیرد و برای چنین مواقع احتمالی نگهداری میکند. و اگر نسیه است باز هم میتواند آنرا مطالبه کند.
کوتاه سخن اینکه مَهر را میتوان وسیله دلگرمی زن و پشتوانهای برای ازدواج معرفی کرد.
امام صادق(ع) فرمود: علت اینکه صداق برعهده مرد نهاده شده، نه زن ـ گرچه کار هر دو یکی است ـ این است که مرد وقتی کام خود را از زن گرفت، برمیخیزد و منتظر فَراغ زن نیست. به همین علت صداق بر مرد نهاده شده نه بر زن.[612]
بیندیشید و پاسخ دهید
1. آیا مَهر در قرآن آمده است؟
2. مقدار مَهر چقدر است؟
3. خوب است مَهر چقدر باشد؟
4. چه چیزهایی میتواند مَهر باشد؟
5 . اسلام درباره مَهر چه توصیه میکند؟
6. در انتخاب نوع مَهر، صلاح زن در چیست؟
7. آیا مرد میتواند مَهر همسرش را نپردازد؟
8 . چه کسی حق دارد در مَهر زن تصرف کند؟
9. منافع مَهر، مال کیست؟
10. فلسفه اوّل در تشریع مَهر چیست؟
11. فلسفه دوم در تشریع مَهر چیست؟
[603] . « وَآتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِنْ طِبْنَ لَکمْ عَنْ شَیءٍ مِنْهُ نَفْساً فَکلُوهُ هَنِـیئاً مَرِیئاً »؛ نساء، آیه 4.
[604] . قالَ اَبُوجَعفَر علیهالسلام: الصّداق ما تراضیا علیه من قلیل اَوْ کثیر، فهذا الصّداق؛ وسائل الشیعه، ج 15 ـ ص 23.
[605] . جعفر بن محمّد علیهالسلام عَن آبائه، عَن عَلی علیهالسلام قالَ: إنّی أکره أن یکون المهرُ أقلَّ من عشرةِ دراهمَ لئلاّ یشبهَ مهرَ البغی؛
همان، ص 11.
[606] . عن علی علیهالسلام قال: لا تغالوا بمهور النساء فتکونَ عداوةً؛ همان، ص 11.
[607] . قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله: إنّ اللّه لیغفرُ کلَّ ذنبٍ یومَ القیامة اِلاّ مهرَ امرأة، و من اغتصبَ أجیرا أجره و من باع حرّا؛ همان،
ص 22.
[608] . أحمد بن أبینصر قال: سأل أباالحسن الأوّل علیهالسلام؛ عَنِ الرَّجُلِ یزوّج ابنته، أله أن یأکلُ صداقها؟ قال: لا، لیس ذلک له؛
همان، ص 26.
[609] . فضیل بن یسار عن أبیعبداللّه علیهالسلام فی الرَّجُل یتزوّج المرأة و لا یجعل فی نفسه أن یعطیها مهرَها فهو زنی؛ همان،
ص 21.
[610] . عن أبیعبداللّه علیهالسلام قال: من أَمهرَ مهرا ثمّ لا ینوی قضاءه کان بِمَنزِلَةِ السّارِقِ؛ همان، ص 21.
[611] . عَن الصّادق عَنْ آبائِهِ علیهمالسلام، عن النَّبی صلیاللهعلیهوآله فی حدیث المناهی قال: من ظلم امرأة مهرَها فهو عنداللّه زانٍ، یقول اللّه
عزّوجلّ یوم القیامة: عبدی زوّجتک أمتی علی عهدی فلم توفِّ بعهدی و ظلمت أمتی. فیؤخذُ من حسَناتِه فیدفَعُ إلیها بقدر حقِّها، فإذا لمتبقَ له حسنةٌ أُمِرَ به إلی النارِ بنکثه للعهد، إنّ العهد کان مسؤولاً؛ همان، ص 22.
[612] . عَنِ الصّادق علیهالسلام قالَ: اِنّما صار الصّداقُ عَلَی الرَّجُل دُونَ المرأة و إن کان فعلُهما واحدا؛ لاَنّ الرَّجُل إذا قَضی حاجتَه منهاقامَ عَنها وَلَم ینتظر فراغها فَصارَ الصّداق عَلَیهِ دونها لذلک؛ همان، ص 23.