پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

بخش چهارم: اسلام و ایمان و برخی ویژگی‌های امت اسلام

بخش 4

اسلام و ایمان و برخی ویژگی‌های امت اسلام

 

 

اسلام، ایمان

اسلام در لغت یعنی فرمان‌بُرداری و تسلیم شدن و در اصطلاح به معنای پذیرفتن دین اسلام است. دین اسلام را حضرت محمد(ص) تشریع کرده و پیروانش مسلمان نامیده می‌شوند، زیرا خود را تسلیم خدا کرده و قوانین آسمانی را پذیرفته‌اند.

قرآن می‌فرماید: دین چه کسی بهتر از دین کسی است که صورت دلش را تسلیم خدا کرده، در حالی که نیکوکار است و از دین حنیف ابراهیم پیروی می‌کند و خدا ابراهیم را به دوستی برگزید.[159]

از قرآن استفاده می‌شود که دین حضرت ابراهیم نیز اسلام نام داشته است. خودش مسلمان بوده و از خدا خواسته که از نسل او امت مسلمانی پدید آید.[160]

قرآن می‌گوید: ابراهیم، یهودی و نصرانی نبود بلکه مسلمان حنیف بود و از مشرکان نبود.[161]

و می‌فرماید: پروردگارا ما را فرمان‌بردار خویش ساز، و از فرزندان ما نیز امتی  مسلم (فرمان‌بردار) قرار بده، مناسک عبادت را به ما بیاموز و توبه ما را بپذیر که تو، توبه‌پذیر و مهربان هستی.[162]

در راه خدا جهاد کنید، او شما را برگزید، و در دینتان دشواری قرار نداد. کیش پدرتان ابراهیم است، او از پیش شما را مسلمان نامید.[163]

ـ دین نزد خدا، دین اسلام است. و اهل کتاب راه خلاف نرفتند مگر بعد از این‌که به حقانیت آن آگاه شدند، و از روی حسد. آنان که به آیات خدا کفر ورزیدند بدانند که او زود به حساب‌ها خواهد رسید.[164]

ـ هر کس دینی جز اسلام، اختیار کند، از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زیان‌کاران است.[165]

هر کس به سه اصل اعتراف کند و شهادت بدهد، داخل اسلام شده و مسلمان محسوب می‌شود: اوّل: وجود خدا و توحید. دوم: معاد و زندگی پس از مرگ. سوم: پیامبری و رسالت حضرت محمد(ص). با قبول این سه اصل مسلمان شناخته می‌شود. و آثار اسلام، مانندِ طهارت، جواز ازدواج با مسلمان، ارث بردن و حفظ جان و مال بر او مترتّب می‌شود.

قاسم صیرفی گفت: از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود: به وسیله اسلام جان انسان محترم و محفوظ می‌ماند، امانتش بازگردانده می‌شود و ازدواج با او حلال می‌گردد، اما پاداش بر ایمان مترتّب می‌شود.[166]

گرچه با شهادت به این سه اصل، اسلام انسان تحقق می‌یابد و از آثار ویژه اسلام برخوردار می‌گردد. هر اسلامی موجب سعادت اخروی و نجات از عذاب نمی‌شود بلکه این آثار مهم تنها بر اسلامی مترتب می‌شود که از قلب انسان سرچشمه بگیرد و با عمل به وظایف دینی همراه باشد. از همین روی در احادیث، عمل به واجبات، از پایه‌های اسلام قلمداد شده است؛ از باب نمونه:

ابوحمزه از امام محمدباقر(ع) روایت کرده که فرمود: اسلام بر پنج پایه استوار است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت. و بر هیچ امری، مانند ولایت تأکید نشده است.[167]

 

ایمان

ایمان در لغت به معنای اطمینان و آرامش نفْس و زوال شک است و در اصطلاح به معنای اطمینان و یقین به وجود آفریدگار جهان و وحدانیت او و یقین به وجود معاد و زندگی بعد از مرگ و تصدیق قلبی به حقانیت رسالت پیامبر اسلام است. راغب در معنای ایمان می‌نویسد: ایمان یعنی پذیرفتن حق و تصدیق آن، که با اجتماع سه چیز تحقق می‌یابد: اعتراف به قلب، اقرار با زبان و عمل بر طبق آن.[168]

اصل ایمان همان باور و اطمینان قلبی است ولی عمل به وظایف دینی از لوازم حتمی چنین ایمانی خواهد بود. ممکن نیست کسی چیزی را از روی قلب باور کرده باشد ولی برخلاف آن عمل کند. اگر عمل او طبق مدعایش نباشد، ایمانش واقعی نیست.

قرآن می‌فرماید: مردمی را نمی‌یابی که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشند، ولی با کسانی که با خدا و رسول مخالفت می‌ورزند دوستی کنند. هر چند آن مخالفان  پدران یا فرزندان یا برادران یا قبیله آنان باشند. خدا ایمان را در قلب مؤمنان جای داده و با روحی از خود، یاری‌شان کرده است. مؤمنان را به بهشتی می‌برد که نهرهای آب در آن جاری است. در آن‌جا جاودانه هستند. خدا از آنان راضی است و آنان نیز از خدا راضی هستند. اینان حزب خدایند و حزب اللّه رستگار است.[169]

محمدبن مسلم می‌گوید: از حضرت صادق(ع) درباره ایمان سؤال کردم، فرمود: ایمان یعنی شهادت به وحدانیت خدا، و شهادت به این‌که محمد رسول خداست و اعتراف به این‌که آنچه آورده از جانب خداست. شهادت به این امور در صورتی که از قلب سرچشمه بگیرد ایمان است. محمدبن مسلم عرض کرد: آیا خودِ شهادت عمل نیست؟ فرمود: آری، بدون عمل ایمان تحقق نمی‌یابد، عمل جزء ایمان است و بدون آن، ثبوت ندارد.[170]

بنابراین، ایمان برتر از اسلام است، زیرا در تحقق اسلام شهادت به امور سه‌گانه کافی بود، گرچه از یقین قلبی صادر نشده باشند. برخلاف ایمان که در تحقق آن، علاوه بر شهادت زبانی، یقین و اذعان قلبی نیز ضرورت دارد. پس هر مؤمنی مسلمان است ولی هر مسلمانی مؤمن نیست. امامان معصوم نیز در فرق میان ایمان و اسلام به همین مطلب اشاره کرده‌اند.

سَماعه می‌گوید:به امام صادق(ع) عرض کردم: از ایمان و اسلام به من خبر بده، آیا دو چیز مختلف هستند؟ فرمود، ایمان با اسلام شریک است ولی اسلام با ایمان شریک نیست. عرض کردم: پس ایمان و اسلام را برای من وصف کن.

فرمود: اسلام عبارت است از شهادت به خدا و توحید او، و تصدیق و شهادت به رسالت پیامبر اسلام. با این شهادت‌ها انسان مسلمان می‌شود، جانش مصونیت پیدا می‌کند، ازدواج و ارث نیز تجویز می‌گردد. اسلام توده مردم بر طبق همین ظواهر است. ولی ایمان عبارت است از هدایت و یقین قلبی، و عمل بر طبق آن (شهادت و عمل) ایمان یک درجه از اسلام بالاتر است. ایمان در ظاهر با اسلام شریک است ولی اسلام با ایمان در باطن شریک نیست، گرچه هردو در گفتار زبانی شریک هستند.[171]

قرآن می‌گوید: عرب‌های بادیه‌نشین گفتند: ایمان آوردیم. بگو: ایمان نیاورده‌اید. بگویید: اسلام آورده‌ایم که هنوز ایمان در دل‌هایتان داخل نشده است.[172]

جَمیل‌بن دَرّاج می‌گوید: از حضرت صادق(ع) از تفسیر همین آیه سؤال کردم، فرمود: آیا نمی‌دانی که ایمان غیر از اسلام است.[173]

حُمْران بنِ اَعْین روایت کرده که از امام محمدباقر(ع) شنیدم که می‌فرمود: ایمان چیزی است که در قلب نفوذ کرده و آن را به سوی خدا جذب می‌کند. اطاعت از خدا و تسلیم در برابر فرمان‌هایش نیز ایمان واقعی را تصدیق می‌کند. اما اسلام همان قول و فعل ظاهری است. و این همان است که مردم برآنند. این اسلام موجب حفظ جان و تجویز ازدواج و ارث می‌شود. مسلمانان بر نماز و زکات و روزه و حج اتفاق کرده‌اند و بدین وسیله از کفر خارج شده و به ایمان منسوب گشته‌اند. اسلام با ایمان شریک نیست، ولی ایمان با اسلام شریک است. ایمان و اسلام در گفتار و کردار با هم جمع  می‌شوند، چنان‌که کعبه داخل مسجدالحرام است ولی مسجد در کعبه نیست. همین‌طور ایمان با اسلام شریک است ولی اسلام با ایمان شریک نیست. خدای متعال در قرآن فرموده: « قالَتِ الأَعْرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُـؤْمِنُوا وَلـکنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَلَمّا یدْخُلِ الإِیمانُ فِی قُلُوبِکمْ »پس قول خدا صادق‌ترین اقوال است.[174]

بعد از بیان معنای اسلام و ایمان و تفاوت آن‌ها، اکنون باید گفت گرچه ایمان یک حقیقت بیش نیست، و آن عبارت است از اطمینان قلبی و تصدیق جازم به وجود خدا و توحید او، و معاد و رسالت پیامبر اسلام(ص)، حقیقتی است قابل زیاده و نقصان، و دارای مراتب و درجات، همه مؤمنان از جهت اطمینان قلبی در یک مرتبه و درجه نیستند بلکه مراتب و درجات متفاوتی دارند. ایمان افراد قابل تکامل و ارتقاست. قرآن و احادیث نیز بدین مطلب اشاره کرده‌اند:

قرآن می‌فرماید: مؤمنان کسانی هستند که چون نام خدا برده شود خوف بر دل‌هایشان چیره گردد، و چون آیات خدا بر آنان خوانده شود، ایمانشان افزون گردد و بر پروردگارشان توکل می‌کنند.[175]

عبدالعزیز می‌گوید: امام صادق(ع) به من فرمود: ای عبدالعزیز! ایمان دَه درجه دارد و به منزله پله است که یکی یکی از آن بالا می‌روند. پس صاحب دو درجه نباید به صاحب یک درجه بگوید: تو ایمان نداری. و همین‌طور کسی که درجه دهم می‌رسد.  پس فروتر از خودت را از ایمان ساقط نکن، زیرا افراد مافوقت نیز تو را ساقط می‌سازند. وقتی کسی را در ایمان، یک درجه پایین‌تر از خود دیدی، او را با مدارا و مهربانی بالا ببر. و چیزی را بر او تحمیل نکن که طاقت آن‌را ندارد. زیرا هر کس مؤمنی را بشکند، باید آن‌را جبران کند.[176]

محمدباقر مجلسی رحمه‌الله در این‌باره می‌نویسد: حق این است که ایمان قابل زیاده و نقصان است، چه این‌که اعمال را جزء ایمان بدانیم، یا شرط آن، یا از آثار آن، زیرا تصدیق قلبی را به هر معنا تفسیر کنیم، بدون شک قابل زیاده و نقصان است. هرچه ایمان قوی‌تر شود آثار آن بر اعضا و جوارح نیز بیشتر می‌گردد. پس کثرت و قلّت اعمال، بر شدّت و ضعف ایمان دلالت دارد. ایمان و عمل بر یکدیگر تأثیر دارند. هر مرتبه‌ای از ایمان برخی از اعمال مناسب را به دنبال دارد که وقتی مؤمن آن اعمال را انجام داد، ایمانش نیز قوی‌تر می‌گردد در نتیجه عمل بیشتری را در پی خواهد داشت.

از سوی دیگر وقتی مؤمن مرتکب گناه کبیره شد ایمانش نقصان می‌یابد، تا حدی که امکان دارد حقیقت ایمان را از دست بدهد. کسی که ایمان به خدا و معاد و بهشت و دوزخ دارد، چگونه ممکن است مرتکب گناهی شود که موجب دخول در دوزخ است! پس ارتکاب گناه جز در اثر ضعف یقین نیست.[177]

بیندیشید و پاسخ دهید

1. انسان چگونه داخل اسلام می‌شود؟

2. چه آثاری بر اسلام مترتّب می‌شود؟

3. چه اسلامی موجب سعادت اخروی می‌شود؟

4. ایمان یعنی چه؟

5 . در تحقق ایمان چه چیزهایی شرط است؟

6. اسلام با ایمان چه اشتراکی دارند؟

7. اسلام با ایمان چه فرقی دارند؟

8 . آیا هر مسلمانی مؤمن است؟

9. آیا هر مؤمنی مسلمان است؟

10. آیا ایمان قابل زیاده و نقصان است؟

11. عمل به وظایف دینی چه تأثیری در ایمان دارد؟

12. ایمان چگونه نقصان می‌یابد؟

 

 

کفر

کفر در لغت به معنای مستور کردن و پوشاندن و در اصطلاح در مقابل اسلام است. هر غیر مسلمانی کافر محسوب می‌شود. در ابتدای همین بخش خواندیم که در تحقق اسلام سه مسئله شرط است: شهادت به وجود خدا و یگانگی او، شهادت به معاد و زندگی بعد از مرگ، شهادت به رسالت حضرت محمد(ص). هر کس به این سه اصل شهادت بدهد مسلمان محسوب می‌شود و آثار اسلام بر او مترتّب می‌گردد. اما اگر کسی منکر هر سه اصل یا یکی از آن‌ها باشد، کافر محسوب می‌شود و آثار اسلام بر او مترتّب نیست.

قرآن می‌فرماید: هر کس به خدا و پیامبرش ایمان نیاورده است [ بداند که] برای کافران آتشی سوزان آماده کرده‌ایم.[178]

ـ ای کسانی که ایمان آورده‌اید! به خدا و رسول و کتابی که بر او نازل گشته و کتابی که پیش از آن فرود آمده، [ به حقیقت] ایمان بیاورید. هرکه به خدا و فرشتگان و کتاب‌های آسمانی و پیامبرانش و به روز قیامت کافر شود، در گمراهی سختی افتاده است.[179]

ـ کافران می‌گویند: تو پیامبر نیستی، بگو: خدا و آن کس که علم کتاب دارد، به شهادت میان من و شما کافی است.[180]

ـ هر کس که جز خدای یگانه خدای دیگری را بخواند که بر حقانیتش دلیل ندارد، حساب او با خداست، و کافران رستگار نمی‌شوند.[181]

از آیات مذکور استفاده می‌شود که هر کس خدا یا توحید او، یا رسالت پیامبر اسلام، یا معاد و زندگی بعد از مرگ را قبول ندارد، کافر محسوب می‌شود.

هم‌چنین کسی که در همه این امور یا یکی از آن‌ها شک داشته باشد، در شمار کافران است.

قرآن می‌فرماید: همواره کافران در آن شک دارند، تا وقتی قیامت ناگهان فرا رسد، یا به عذاب روز قیامت گرفتار شوند.[182]

امام صادق(ع) فرمود: هر کس در خدا یا رسول شک کند، کافر است.[183]

امیرالمؤمنین(ع) فرمود: خدشه نکنید، که به شک می‌افتید و شک نکنید، که کافر می‌شوید.[184]

از آیه و احادیث پیش گفته استفاده می‌شود که شک در یکی از اصول دین موجب کفر می‌شود، گرچه با انکار زبانی همراه نباشد. ولی از برخی احادیث برمی‌آید که شک قلبی تنها موجب کفر نمی‌شود بلکه در صورتی موجب کفر می‌شود که انکار زبانی نیز همراه آن باشد.

محمدبن مسلم می‌گوید: سمت چپ امام صادق(ع) نشسته بودم، زراره نیز در  طرف راست نشسته بود، که ابوبصیر وارد شد و عرض کرد: یا اباعبداللّه! چه می‌گویی درباره کسی که در وجود خدا شک کند؟ فرمود: کافر است. ابوبصیر عرض کرد: اگر در پیامبری حضرت محمد شک کند چه؟ فرمود: کافر است. آن‌گاه متوجه زراره شد و فرمود: در صورتی کافر می‌شود که انکار کند.[185]

زرارة از امام صادق(ع) نقل کرده که فرمود: اگر بندگان آن‌گاه که نمی‌دانند، درنگ کنند و انکار نکنند، کافر نخواهند شد.[186]

بنابراین، اگر کسی در وجود خدا یا صفاتش، یا پیامبری حضرت محمد(ص) یا معاد یا خصوصیات آن در دل شک و شبهه‌ای دارد ولی با زبان انکار نمی‌کند، و اگر گاهی به صورت اشکال سخنی ـ با هدف تحقیق نه انکار ـ می‌گوید، کافر محسوب نمی‌شود.

منکر ضروری: یکی از موجبات کفر را انکار ضروری دین دانسته‌اند. گفته‌اند، اگر کسی یکی از ضروریات دین، مانند وجوب نماز و وجوب پرداخت زکات یا وجوب پیروی از دستورهای شرع را انکار کند در حالی که می‌داند حکم مزبور از احکام قطعی است، او نیز از کافران محسوب می‌شود. زیرا لازمه چنین انکاری، انکار وجود خدا یا رسالت پیامبر اسلام است و از این جهت موجب کفر می‌شود. بنابراین، معیار کفر در همه جا حتی در مورد کفر منکر ضروری، انکار یکی از اصول دین است. پس اگر کسی اصول دین را قبول دارد ولی بر اثر شبهه، یکی از احکام را انکار می‌کند کافر نیست.

کوتاه سخن این‌که کفر به یکی از چند وجه تحقق می‌یابد:

1. وجود خدا را انکار کند. 2. مشرک باشد؛ یعنی غیر از خدا، موجود دیگری را در آفرینش یا اداره جهان مؤثّر بداند. 3. معاد و زندگی پس از مرگ را انکار کند. 4. رسالت پیامبر اسلام را انکار کند. یهود و نصارا از این قسم هستند. 5 . یکی از  ضروریات دین را انکار کند، به گونه‌ای که به انکار یکی از اصول دین منتهی گردد.

هر کس همه اصول مذکور یا یکی از آن‌ها را منکر باشد، کافر محسوب می‌شود و احکام کفر بر او مترتّب می‌گردد. اما هر کس همه اصول مذکور را بپذیرد و به صحت آن‌ها شهادت دهد مسلمان است و احکام اسلام بر او مترتّب می‌شود.

بنابراین، شیعیان اِثنی عَشَریه (دوازده امامی) و مذاهب چهارگانه اهل سنّت (حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی) مسلمان هستند، چون به اصول چهارگانه مذکور ایمان دارند. اما سایر فرقه‌های اسلامی مانندِ زیدیه، اسماعیلیه، غلات، مجسّمة، جبریه، تفویضیه، قدریه و دیگر مذاهب اسلامی، پس اگر همه اصول مذکور یا یکی از آن‌ها را منکر باشند، از کفار محسوب می‌شوند. و اگر همه را قبول دارند مسلمان هستند و احکام اسلام بر آنان مترتّب می‌شود.

احکام کفر

کافر در اسلام احکام مخصوصی دارد که به بعضی از آن‌ها اشاره می‌شود:

1. زن و مرد مسلمان نمی‌توانند با مرد و زن کافر ازدواج دائم نمایند.

2. زن و مرد کافر از مسلمان ارث نمی‌برند.

3. اسلام، کافر را نجس می‌داند و به مسلمان دستور می‌دهد از کفار اجتناب کنند.

بیندیشید و پاسخ دهید

1. کافر کیست؟

2. در چه صورتی شک در اصول دین موجب کفر می‌شود؟

3. چرا انکار یکی از ضروریات دین باعث کفر است؟

4. کافران چند دسته‌اند؟

5 . کفر چه احکامی دارد؟

6. آیات درس را حفظ کنید.

 

 

نفاق

 

در اصطلاح قرآن، منافق به کسی گفته می‌شود که ظاهرا مدعی اسلام است و به اصول دین شهادت می‌دهد ولی در باطن کافر است و به آنچه می‌گوید ایمان ندارد. چنین فردی از مسلمانان محسوب می‌شود و احکام اسلام بر او جاری می‌گردد، زیرا از کفر باطنی او خبر ندارند، ولی اسلامِ صوری در سعادت اخروی‌اش سودی ندارد، و در قیامت مانند کفار بلکه شدیدتر معذّب خواهد شد.

قرآن می‌گوید: چون منافقان نزد تو آیند، گویند: شهادت می‌دهیم که تو پیامبر خدا هستی. خدا می‌داند که تو پیامبر هستی و شهادت می‌دهد که منافقان در شهادت خود دروغ می‌گویند. سوگندهای خود را سپر قرار دادند، و مردم را از راه خدا بازداشتند. بد عملی انجام می‌دهند. این بِدان جهت است که نخست [ به زبان ]ایمان آوردند سپس [ در دل] کافر شدند. خدا نیز بر دلشان مُهر نهاد، و آنان نمی‌فهمند.[187]
 

پیدایی منافقان

اما درست معلوم نیست که پیدایی منافقان از چه زمانی آغاز شده است، اما هم در مکه و قبل از هجرت بوده‌اند، هم در مدینه و بعد از هجرت. منافقان با این‌که، در باطن، اسلام را قبول نداشتند اما با انگیزه‌های مختلف، ظاهرا مدعی اسلام شدند، و در بین مسلمانان نفوذ کردند. آنان به چند دسته تقسیم می‌شوند:

دسته اوّل: کسانی که با انگیزه رسیدن به جاه و مقام و استفاده از قدرت احتمالی اسلام، خود را در زمره مسلمانان داخل نمودند. هم در مکه و در حال ضعف مسلمانان وجود داشتند، هم در مدینه و در زمان به قدرت رسیدن مسلمانان. زیرا حتی در آغاز دعوت به اسلام نیز این احتمال چندان بعید نبود که اسلام گسترش یابد و پیامبر و یارانش بر دشمنان پیروز گردند و به قدرت برسند. البته این احتمال در مدینه قوّت گرفت، به همین جهت تعداد منافقان زیادتر شد. در چنین مواقعی امکان دارد افراد ناراضی و سودجو از فرصت استفاده کنند و با اقلیت همکاری کنند، گرچه باطنا به آنان عقیده نداشته باشند.

دسته دوم: کسانی که اسلام را باطنا قبول نداشتند اما از ترس شمشیر پیامبر اسلام و به خطر افتادن منافعشان، به حسب ظاهر اسلام را می‌پذیرفتند و شهادَتَین را بر زبان جاری می‌ساختند. این منافقان در مدینه و بالاخص بعد از فتح مکه، به ظاهر اسلام را پذیرفتند و در جمع مسلمانان نفوذ کردند.

دسته سوم: کسانی که در آغاز واقعا اسلام را پذیرفته بودند، ولی بعدا بر اثر خَدشه و شُبهه،[188] مرتد شدند، اما به سبب ترس از کشته شدن، و آثاری که بر  ارتدادشان مترتّب می‌شد، کفر باطنی خود را مخفی می‌ساختند و در جمع مسلمانان باقی می‌ماندند.

بنابراین، منافقان در طول مدت نبوت پیامبر اسلام(ص) در میان مسلمانان بودند، بعد از وفات آن حضرت نیز جمعی از آنان هم‌چنان در جمع مسلمانان واقعی باقی ماندند.

 

توطئه‌های منافقان

منافقان مشکلات فراوانی را برای مسلمانان پدید آوردند که از توطئه‌های کفار و مشرکان کمتر نبود. از باب نمونه به بعضی از آن‌ها اشاره می‌شود:

منافقان نوعی تشکل سرّی داشتند که معمولاً هم‌دیگر را می‌شناختند و در دشمنی با اسلام و مسلمانان همکاری داشتند. در جلسات سرّی خود، پیامبر اسلام را مسخره و از آیات قرآن انتقاد می‌کردند. گاهی این بدگویی‌ها در حضور تازه مسلمانان و ضعیف الایمان نیز انجام می‌گرفت. به قصد تضعیف روح ایمان، شبهه‌ها و اشکال‌هایی را طرح و در میان مردم پخش می‌کردند. به بهانه‌های مختلف از شرکت در مراسم نماز جمعه و جماعت و حضور در جهاد امتناع می‌ورزیدند. با بزرگ جلوه دادن قدرت دشمن و وجود برخی مشکلات، مسلمانان را از شرکت در جهاد دل‌سرد و منصرف می‌ساختند، و اگر در برخی جنگ‌ها حضور می‌یافتند، با پخش شایعات و بزرگ جلوه دادن نیروی دشمن، روحیه سربازان اسلام را تضعیف می‌نمودند. گاهی با گریز از جنگ، سربازان اسلام را نیز به فرار تشویق می‌کردند. با دشمنان اسلام همکاری مخفیانه داشتند و اطلاعات نظامی را در اختیارشان قرار می‌دادند.

منافقان برای ضربه زدن به اسلام و مسلمانان، حتی از بنای مسجد و برپایی نماز جماعت و مجالس دینی نیز استفاده می‌کردند. جمعی از منافقان نزدیک مسجد قُبا[189]  مسجدی ساختند، و پیامبر اسلام(ص) را برای اقامه جماعت، به مسجد دعوت نمودند. رسول خدا از آنان پرسید: در تأسیس این مسجد چه هدفی دارید؟ جواب دادند، مسجد را برای بیماران که نمی‌توانند در مسجد شما برای جماعت حضور یابند، و برای شب‌های بارانی ساختیم.

در صورتی که هدف آنان چیز دیگری بود. آنان مسجد را به قصد ضربه زدن به اسلام و مسلمانان، و ایجاد تفرقه و فتنه‌انگیزی در اجتماع آنان، و مرکزی برای طرح توطئه‌ها و نقشه‌ها بر ضدّ مسلمانان، و دفاع از کفر و شرک، بنا کرده بودند. قرآن از توطئه منافقان پرده برداشته و اهداف آنان را در ساختن مسجد بیان کرده است، و بدین وسیله مسجد آنان مسجد ضِرار نامیده شد.

قرآن می‌گوید: آنان که مسجدی ساختند تا به مؤمنان زیان برسانند، و برای کفر پایگاهی باشد، و در میان مؤمنان تفرقه بیندازند، و برای کسانی که با خدا و پیامبر جنگیده‌اند کمین‌گاه باشد. سوگند می‌خورند که در تأسیس مسجد قصدی جز نیکوکاری نداشتیم، ولی خدا شهادت می‌دهد که دروغ می‌گویند. در آن مسجد هرگز نماز اقامه مکن، زیرا مسجدی که روز نخست بر پایه تقوا بنا شده شایسته‌تر است که در آن‌جا نماز بگزاری. در آن مسجد مردانی هستند که دوست دارند پاکیزه شوند. و خدا پاکیزگان را دوست دارد.[190]

وقتی رسول خدا(ص) از هدف منافقان آگاهی یافت، دعوت آنان را برای اقامه نماز نپذیرفت بلکه به چند نفر از اصحاب مأموریت داد تا مسجد ضرار را آتش زدند و تخریب کردند.[191]

یکی از خیانت‌های منافقان که در قرآن نیز بدان اشاره شده است، بعد از جنگ با بنی المصطلق اتفاق افتاد. جریان جنگ از این قرار بود:

به پیامبر اسلام(ص) خبر رسید که بنی المصطلق، قصد جنگ دارند و خود را برای حمله به مسلمانان آماده می‌سازند. پیامبر اکرم به مسلمانان اعلان جهاد داد. سربازان اسلام آماده شدند. و با رسول خدا به سوی سرزمین دشمن حرکت کردند و کنار چاه مریسیع بار انداختند. و در همان‌جا با دشمنان اسلام مشغول نبرد شدند. پس از نبرد کوتاهی سپاهیان اسلام بر دشمنان بنی المصطلق غلبه کرد. جمعی از آنان کشته و گروهی دیگر اسیر گشتند. بعد از این پیروزی سریع و چشم‌گیر، در میان مهاجران و انصار، بر سرِ آب مریسیع نزاعی درگرفت که می‌رفت تا به یک جنگ داخلی تبدیل گردد.

عبداللّه بن اُبی که یکی از منافقان بود فتنه‌انگیزی می‌کرد و با تحریک عصبیت‌های قومی و جاهلی به اختلاف‌ها دامن می‌زد. او در حضور جمعی از دوستانش گفت: مهاجران به شهر ما آمدند، بر ما فزونی گرفتند و ما را از سرزمین خود کوچ دادند، این تقصیر خود ماست. زیرا مهاجران را در بلاد خود راه دادیم و اموالمان را با آنان تقسیم کردیم. اگر ما به آنان کمک نکرده بودیم نمی‌توانستند در مدینه بمانند. ما بودیم که محمد(ص) و یارانش را در شهرمان راه دادیم و اکنون بر ما تسلط یافته‌اند. اینک چاره این است، وقتی به مدینه بازگشتیم باید افراد عزیز و نیرومند و پرافتخار (مردم مدینه) افراد ناتوان و ضعیف و فقیر (مهاجران) را از مدینه خارج سازند.

فتنه‌انگیزی‌های این مرد منافق مؤثّر بود، شروع کشمکش داخلی را نزدیک می‌کرد خوش‌بختانه نوجوان غیوری به نام زیدبن ارقم هنگام سخنرانی‌های عبداللّه بن ابی حضور داشت و سخنان او را می‌شنید. فورا خدمت رسول خدا مشرّف شد و  سخنان و فتنه‌انگیزی‌های عبداللّه‌بن ابی را نقل کرد. بدین وسیله توطئه منافقان کشف شد. عبداللّه بیمناک شد. فورا خدمت رسول خدا(ص) رسید و سوگند یاد کرد که من چنین سخنی را نگفتم و زید دروغ می‌گوید. پیامبر اکرم برای حفظ مصالح اسلام، سخن عبداللّه را به حسب ظاهر پذیرفت. و برای خاموش کردن فتنه به سپاهیان اسلام دستور حرکت داد. سربازان اسلام حرکت کردند و بدون توقف، مدت دو نیمروز و یک شب، به حرکت خود ادامه دادند.[192]

آیات زیر در همین حادثه و کشف توطئه منافقان نازل شد:

آنان می‌گویند: بر آنان که گرد رسول خدا گرد آمده‌اند انفاق نکنید تا پراکنده شوند. در حالی که خزینه‌های آسمان و زمین از خداست، ولی منافقان نمی‌فهمند. می‌گویند وقتی به مدینه بازگشتیم، صاحبان عزت، ذلیلان را از آنجا بیرون خواهند کرد. در صورتی که عزت از آنِ خدا و پیامبر و مؤمنان است. ولی منافقان نمی‌دانند.[193]

خیانت و گستاخی منافقان به حدی بود که در کشتن پیامبر اسلام(ص) نیز توطئه می‌کردند. یکی از نمونه‌های آن در بازگشت پیامبر از جنگ تبوک[194] به وقوع پیوست که خوش‌بختانه خنثی شد. سران منافقان (12 نفر) بعد از این جنگ، تصمیم گرفتند در یک توطئه مخفی پیامبر اکرم(ص) را بکشند. توطئه از این قرار بود: در مراجعت به مدینه وقتی پیامبر خواست از گردنه کوه صعب‌العبوری عبور کند شترش را رم دهند تا آن حضرت را به دره عمیق پرتاب سازد.

سپاهیان اسلام و پیامبر اکرم(ص) به سوی مدینه روانه شدند. وقتی به نزدیک گردنه  معهود رسیدند، توطئه‌گران منافق برای اجرای نقشه خود آماده گشتند. در این هنگام جبرئیل از جانب خدا فرود آمد و توطئه منافقان را به پیامبر اسلام خبر داد. رسول خدا(ص) به سپاهیان اعلام کرد هیچ‌کس قبل از من نباید از گردنه عبور کند. آن‌گاه افسار شتر را به دست عمّار داد که از جلو حرکت کن و به حذیفه دستور داد: از عقب شتر را براند و مواظب آن باشد. بعد از نیمه شب حرکت کردند و وارد گردنه شدند. در یک گذرگاه حسّاس چند نفر سواره را مشاهده کردند که صورت‌های خود را پوشیده و در کمین‌گاه پنهان شده بودند. به حذیفه فرمود: با عصای خود بر صورت حیوانات سواری آنان بزن. حذیفه با عصای خود به دشمنان حمله کرد و حیوانات سواری آنان را رم داد و پراکنده ساخت. در این هنگام یکی از منافقان که بر بالای کوه کمین کرده بود ظرفی پر از سنگ را از بالا به پایین انداخت تا شتر پیامبر رم کند. ولی خوش‌بختانه آن ظرف به شتر پیامبر اصابت نکرد و به دره سقوط کرد. در همه این احوال حذیفه و عمّار، مراقب شتر رسول خدا بودند و با سرعت از گردنه عبور کردند و از خطر نجات یافتند. در این هنگام پیامبر، منافقان را به حذیفه معرفی کرد.[195]

منافقان با این‌که مسلمان محسوب می‌شدند و باید خیرخواه و حامی مسلمانان باشند، اما متأسفانه چنین نبود بلکه بر اثر کفر باطنی همواره با کافران پیمان دوستی و خیرخواهی داشتند. در جلسات خصوصی از کافران دل‌جویی و خیرخواهی می‌کردند. به پایداری در کفر و استقامت در برابر مسلمانان و تحمل دشواری‌ها تشویقشان می‌کردند. وعده نصرت و همکاری و همدردی می‌دادند. چنان‌که قرآن به نمونه‌ای از آن، درباره یهودیان بنی‌نضیر اشاره می‌کند:

آیا منافقان را ندیدی که به یاران خود از کافران اهل کتاب می‌گفتند: اگر شما را اخراج کنند ما نیز با شما خارج خواهیم شد، و به زیان شما از هیچ‌کس  اطاعت نخواهیم کرد. و اگر با شما بجنگند به یاری شما خواهیم شتافت. اما خدا می‌داند که منافقان دروغ می‌گویند. اگر دوستان اهل کتاب اخراج شوند منافقان با آنان خارج نخواهند شد و اگر گرفتار جنگ شدند یاریشان نخواهند کرد. اگر هم به یاریشان برخیزند، از جنگ فرار می‌کنند و دوستانشان بدون نصرت خواهند ماند.[196]

منافقان با یهودیان بنی‌نضیر طرح دوستی ریخته بودند، از آنان دل‌جویی می‌کردند و به پایداری در کفر و استقامت در برابر مسلمانان تشویقشان می‌نمودند. می‌گفتند: پایداری کنید و از مسلمانان نهراسید. ما همواره با شما خواهیم بود. اگر شما را از این سرزمین اخراج کردند ما نیز با شما خارج خواهیم شد و اگر با شما جنگ کردند به یاریتان خواهیم شتافت. اما چنان‌که قرآن قبلاً خبر داده بود، منافقان به وعده‌های خود عمل نکردند. وقتی پیامبر اکرم(ص) با یهود بنی‌نضیر مصالحه کرد که از سرزمین جزیره‌العرب کوچ کنند و به مکان دیگری منتقل گردند منافقان به وعده خود عمل نکردند و با آنان خارج نشدند.[197]

منافقان افراد خطرناکی بودند، مصائب و مشکلات فراوانی را برای اسلام پدید آوردند. چون دشمنان دوست‌نما بودند، خیانت و زیانشان بیشتر از مشرکان بود. به همین جهت قرآن به منافقان و افشاگری خیانت‌های آنان توجه مخصوصی مبذول داشته و در آیات فراوان به خیانت‌ها و دروغ‌گویی‌ها، و فتنه‌انگیزی‌ها و توطئه‌های آنان اشاره می‌کند. و مسلمانان را برحذر می‌دارد. گاهی آنان را تهدید می‌کند و می‌فرماید:

اگر منافقان و کسانی که در قلبشان مرضی دارند و آنان که در مدینه شایعه‌پراکنی می‌کنند، از کار خود دست برندارند تو را به سرکوبی آنان تشویق می‌کنم. بعد از آن جز  اندکی از آنان با تو نخواهند بود. اینان لعنت‌شدگانند. هرجا یافته شوند باید دست‌گیر و کشته شوند.[198]

در سوره دیگری می‌فرماید: خدا همه منافقان را با کافران در جهنم گِرد می‌آورد.[199]

در آیه دیگر می‌گوید: منافقان در پست‌ترین طبقات دوزخ هستند. و هرگز برای‌شان یاوری نمی‌یابی.[200]

و باز می‌فرماید: ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر. جایگاهشان جهنم است و بد جایگاهی دارند.[201]

وجود منافقان و کارشکنی‌ها و توطئه‌ها و خیانت‌ها و شایعه پراکنی‌ها و فریب‌کاری‌های آنان یکی از مشکلات پیامبر اسلام و مسلمانان بود. جمعی از همین منافقان بعد از رحلت رسول خدا نیز به خیانت‌های خود ادامه می‌دادند و چه مشکلاتی را در راه گسترش اسلام راستین پدید آوردند. منافقان از آن زمان تاکنون و در طول تاریخ و در بلاد مختلف وجود داشته و دارند. و همواره در راه گسترش و عظمت اسلام و اجرای احکام و قوانین قرآن و حاکمیت به قدرت رسیدن اسلام کارشکنی کرده و می‌کنند. بر مسلمانان لازم است منافقان را بشناسند و همواره از کیدشان برحذر بوده و با نفاق و منافق مبارزه کنند.

بیندیشید و پاسخ دهید

1. منافق کیست؟

2. منافقان چند دسته‌اند؟ و انگیزه آنان در قبول اسلام چیست؟

3. منافقان در مخالفت با اسلام چه می‌کردند؟

4. مسجد ضِرار با چه انگیزه‌ای بنا شد؟

5 . پیامبر درباره مسجد ضِرار جه دستوری داد؟

6. عبداللّه بن اُبی، بعد از جنگ بنی المصطلق چه گفت؟

7. چه کسی سخنان عبداللّه بن اُبی را به پیامبر خبر داد؟

8 . پیامبر برای جلوگیری از اختلاف پس از شنیدن سخنان عبداللّه‌بن اُبی چه کرد؟

9. توطئه قتل پیامبر را بیان کنید.

10. توطئه منافقان چگونه خنثی شد؟

11. منافقان به یهود بنی‌نضیر چه گفتند؟

12. آیا امروزه نیز منافق هست؟

13. منافقان چه می‌کنند و با چه نشانه‌هایی شناخته می‌شوند؟

14. مسلمانان در برابر منافقان چه وظیفه‌ای دارند؟

 

 

 

وحدت امت اسلام

اسلام همه مسلمانان را یک امت می‌داند. در قرآن می‌گوید: این امت شما، امت یگانه است و من پروردگارتان هستم. پس مرا پرستش کنید.[202]

امت در لغت به جماعتی از انسان‌ها می‌گویند که در زندگی مقصد و هدف واحدی را تعقیب می‌کنند و در رسیدن به هدف مشترک، تعاون و همکاری دارند.

اسلام چنان‌که به فرد و تزکیه و تهذیب و ترقی و تکامل او توجه دارد، به جامعه و سلامت و کمال و سعادت آن نیز توجه دارد. چنان‌که افراد سلامت یا بیماری، سعادت یا شقاوت، ترقی یا تنزل، تکامل یا نقصان، دارند جوامع انسانی نیز به همین صفات متصف می‌شوند. مهم‌ترین و ضروری‌ترین عامل برای تحقق یک جامعه مستقل و نیرومند وحدت در هدف و تعاون و همکاری در رسیدن به آن هدف است. قدرت و عظمت هر جامعه به میزان وحدت و تعاون موجود میان آحاد آن بستگی دارد. اگر در میان افراد یک جامعه وحدت و یک‌دلی و تعاون کامل برقرار باشد می‌توانند هویت و استقلال اجتماعی خود را حفظ و با قدرت و عظمت و سرافرازی در جهان زندگی کنند؛ ولی اگر پراکنده و متفرق باشند، ذلیل و ضعیف و بدبخت  خواهند بود.

مجموع مسلمانان جهان از دیدگاه اسلام یک امت اسلامی را تشکیل می‌دهند. هر یک از مسلمانان به منزله یک عضو پیکر انسان است. چنان‌که حیات و سلامت انسان به تعاون میان اعضا و جوارح او بستگی دارد، حیات و عظمت و قدرت جامعه بزرگ اسلامی نیز به وحدت و تعاون میان آحاد مسلمانان بستگی دارد. در احادیث نیز بدین نکته اشاره شده است؛ از باب نمونه:

رسول خدا(ص) فرمود: مؤمن نسبت به مؤمن مانند یک ساختمان است که اجزای آن، یکدیگر را تقویت می‌کنند.[203]

حضرت صادق(ع) فرمود: نه، به خدا سوگند! مؤمن مؤمن واقعی نیست مگر این‌که نسبت به برادر مؤمنش مانند عضو یک پیکر باشد، که هرگاه یکی از رگ‌ها به درد و لرزش درآمد، سایر رگ‌ها نیز فریادشان بلند می‌شود.[204]

پیامبر اسلام(ص) فرمود: مَثَل مؤمنین در دوستی و دل‌سوزی و مهربانی با یکدیگر مثل یک پیکر است که هرگاه عضوی از آن به درد آید، اعضای دیگر به وسیله بی‌خوابی و تب با عضو دردمند همکاری می‌کنند.[205]

سعدی، همین مضمون را، به نظم کشیده است:

بنی‌آدم، اعضای یک پیکرند

که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آوَرد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار


پیامبر اسلام(ص) آن‌قدر به وحدت مسلمانان توجه داشت که در آغاز هجرت به مدینه، در میان مهاجران و انصار پیمان وحدت بست و آن‌را در نامه‌ای طولانی به ثبت  رسانید. در آغاز آن نامه چنین آمده: بسم اللّه الرّحمن الرّحیم. این، نامه‌ای است از محمد(ص) در میان مؤمنان و مسلمانان قریش و مدینه و کسانی که از آنان پیروی و جهاد می‌کنند. همه اینان، در برابر سایر مردم یک امت هستند.[206]

به انعقاد پیمان مذکور بسنده نکرد بلکه برای استواری وحدَت، در میان هر دو نفر، دو نفر از اصحاب، عقد اخوّت برقرار کرد. ابن هشام می‌نویسد: پیامبر اسلام در میان مهاجران و انصار اصحاب خود پیمان برادری منعقد ساخت. بدین وسیله مسلمانان دو نفر دو نفر برادر شدند. آن‌گاه دست علی‌بن ابی‌طالب(ع) را گرفت و فرمود: علی برادر من است. پس رسول خدا(ص) بزرگ رسولان و امام پرهیزکاران و رسول پروردگار جهانیان، کسی که در میان بندگان نظیر ندارد، با علی‌بن ابی‌طالب رضی‌الله‌عنه برادر شدند.[207] بدین جهت در میان همه اصحاب پیمان برادری منعقد ساخت، که به وحدت امت کمک می‌کرد از این‌هم پا را فراتر نهاد و همه مسلمانان را در همه زمان‌ها و مکان‌ها، برادر قرار داد.

قرآن می‌فرماید: همانا که مؤمنان برادر هستند، پس در میان برادرانتان اصلاح کنید، پرهیزکار باشید تا مورد رحمت خدا قرار گیرید.[208]

امام صادق(ع) فرمود: مسلمان برادر مسلمان است. دیدبان و آینه و راهنمای اوست. به او خیانت و خُدعه و ستم نمی‌کند، به او دروغ نمی‌گوید و از وی غیبت نمی‌کند.[209]

احکام و قوانین اسلام به گونه‌ای تنظیم شده که به استواری وحدت کمک می‌کند به حضور مسلمانان در نماز جماعت و جمعه تأکید شده، تا مسلمانان هر روز چند بار و هر هفته یک‌بار گردآیند و از حال هم خبردار باشند.

امام محمدباقر(ع) فرمود: هر کس بدون عذر نماز جماعت را ترک گوید، به گونه‌ای که از نماز جماعت و از جماعت مسلمانان اعراض کرده باشد، نمازش قبول نمی‌شود.[210]

امام صادق(ع) فرمود: هر کس به اندازه یک وجب از جماعت مسلمانان جدا شود، رشته ایمان را از گردن خود برداشته است.[211]

مسلمانان مستطیع کشورهای اسلامی سالی یک‌بار در کنگره عظیم و جهانی حج شرکت می‌کنند تا از اوضاع و احوال کشورهای اسلامی باخبر شوند و برای مشکلاتشان چاره بیندیشند.

بخش عظیمی از اخلاقیات اسلام به گونه‌ای تنظیم شده که روح تعاون و ارتباط را در میان مسلمانان تقویت می‌کند و موجب پایداری وحدت خواهد شد.

از این مجموع استفاده می‌شود که مسلمانان یک امت، و آحاد مسلمانان اعضای این امت بزرگ هستند. اختلاف‌های نژادی، زبانی، کشوری، قومی، شغلی، شهری و حتی عقیدتی و مذهبی نمی‌تواند و نباید به این وحدت لطمه وارد سازد. آنچه آحاد مسلمانان را به امت بزرگ اسلامی وابسته می‌سازد، ایمان به خدا و توحید او، ایمان به معاد و زندگی بعد از مرگ و ایمان به پیامبر اسلام و قرآن است. هر کس به امور مذکور  شهادت می‌دهد مسلمان است و جزء امت بزرگ اسلام محسوب می‌شود. هر یک از فرقه‌ها و مذاهب اسلامی که به حقانیت اصول مذکور شهادت دهند مسلمان هستند، دیگر مسلمانان باید آنان را به عنوان مسلمان بپذیرند و طرد نکنند. مسلمانان در صدها و هزارها مسائل کلی و جزئی اسلام وحدت عقیده دارند، بنابراین، اگر در برخی مسائل با هم اختلاف‌نظر داشتند، به اسلام آنان لطمه نمی‌زند و از امت بزرگ اسلامی خارج نمی‌شوند. کسانی که خدا و پیامبر و قرآن و سنّت او را قبول دارند باید بدین اصل مشترک تمسک جویند و برای عظمت و قدرت و استقلال امت اسلامی جدّیت کنند.

در قرآن می‌گوید: همه شما به ریسمان الهی (قرآن و سنّت) تمسک جویید و پراکنده نشوید و از نعمتی که خدا بر شما ارزانی داشته یاد کنید: آن هنگام که دشمن یکدیگر بودید پس خدا قلب‌هایتان را با هم‌دیگر مهربان ساخت. و به لطف او برادر شُدید. و بر لبه پرتگاهی از آتش بودید و او شما را نجات داد. خداوند آیات خود را برای شما چنین بیان می‌کند؛ شاید هدایت یابید.[212]

آن همه قدرت و عظمت و ترقی و گسترش که نصیب مسلمانان صدر اسلام شد بر اثر توحید کلمه مسلمانان و وحدت و رهبری پدید آمد.

تنزل و انحطاط و ضعف امت اسلامی نیز از زمانی شروع شد که وحدت را از دست دادند و به صورت‌های مختلف پراکنده شدند. تفرقه و اختلاف یکی از مصائب و آفت‌های بزرگ ملت‌هاست. در صورتی یک ملت می‌تواند به کمال ممکن و مطلوب خود برسد که در میان آحاد آن، وحدت و تعاون باشد. در صورت اختلاف، تاب و توان آحاد به هدر می‌رود و ملت به کمال مطلوب نخواهد رسید.

قرآن می‌فرماید: از خدا و پیامبر اطاعت کنید و با یکدیگر به نزاع برنخیزید که  ناتوان می‌شوید و آبرویتان می‌ریزد. و صبر کنید، که خدا با صابران است.[213]

بزرگ‌ترین بلا و مصیبتی که بر امت بزرگ و نیرومند اسلام وارد شده، تفرقه و اختلاف است. اختلافاتی که امت بزرگ را به کشورهای کوچک تقسیم کرده، و تفرقه‌هایی که بر اثر پیدایی مذاهب و فرقه‌های گوناگون اسلامی پدید آمده است. ضعف و انحطاط و خودباختگی و عدم استقلال کشورهای اسلامی، و نفوذ و تسلط دشمنان اسلام، بر اثر همین اختلاف‌ها شکل گرفته است. در صورتی امت بزرگ اسلام می‌تواند از این وضع اسفبار رها گردد و هویت اسلامی خود را باز یابد و به عنوان یک امت مستقل و نیرومند اسلامی در عرصه جهانی حضور یابد و راه نفوذ را بر بیگانگان ببندد و خود درباره اوضاع سیاسی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی و حتی دینی‌اش تصمیم بگیرد که مسلمانان اختلافات موجود را کنار بگذارند و همه با هم متحد شوند.

اصلاح‌طلبان و خیراندیشان نیز باید بدانند که حلّ مشکلات عمومی جهان اسلام جز با ایجاد وحدت و مبارزه با تفرقه امکان‌پذیر نیست. باید دست به دست هم دهند و در راه ایجاد وحدت تلاش و جهاد کنند. با عوامل تفرقه مبارزه کنند و افکار همه را به سوی یک هدف متمرکز سازند. مشکلات کنونی جهان اسلام و توطئه‌های خطرناک و نقشه‌های شوم دشمنان را برای مردم بگویند و همه را در دفاع از اسلام و قرآن متحد سازند.

باید یادآورد که مقصود از وحدت امت این نیست که پیروان مذاهب و فرقه‌های اسلامی از عقاید کلامی و فقه خود دست بردارند و تنها پیرو یک مذهب شوند، زیرا گرچه چنین امری مطلوب است، در شرایط کنونی امکان‌پذیر نیست بلکه مقصود این است که اصل مسلمان بودن و صدها و هزارها وجوه مشترک را بنگرند، و اختلافات  جزئی را نادیده بگیرند، و در راه رسیدن به اهداف مشترک متحد شوند. وجوه زیر می‌تواند اهداف مشترک قلمداد شود:

1. ترویج و گسترش اسلام در جهان و نشر فرهنگ اسلام.

2. ترویج توحید و مبارزه با شرک.

3. دفاع از اسلام و قرآن و مقدسات اسلامی در برابر هجوم استکبار جهانی برای محو اسلام و خاموش کردن نور خدا.

4. مبارزه با تهاجم فرهنگی غرب یعنی فرهنگ مادی‌گری، بی‌بندوباری و مفاسد اخلاقی، بی‌حجابی و آزادی‌های جنسی، عیاشی و ولگردی و بی‌ایمانی.

5 . دفاع از کشورهای غصب شده اسلامی.

6. مبارزه با سلطه‌جویی و نفوذ دشمنان اسلام در کشورهای اسلامی،

7. دفاع از استقلال کشورهای اسلامی.

8 . سعی و کوشش برای خودکفایی اقتصادی، علمی، صنعتی، نظامی، فرهنگی و هنری امت بزرگ اسلام.

9. سعی در اعاده مجد و عظمت و قدرت از دست داده امت اسلام.

هدف از وحدت مسلمانان و تقریب بین مذاهب اسلامی باید ایجاد تعاون و همکاری همه مسلمانان در رسیدن به این قبیل اهداف مشترک و حیاتی و مهم جهان اسلام باشد چنین وحدتی امکان تحقق دارد. علمای اسلام و اصلاح‌طلبان موظفند مسلمانان را در این طریق هدایت کنند.

بیندیشید و پاسخ دهید

1. مهم‌ترین شرط تحقق یک جامعه مستقل و نیرومند چیست؟

2. مجموع مسلمانان جهان از دیدگاه اسلام چگونه است؟

3. پیامبر اسلام در وحدت مسلمانان چه فرمود؟

4. پیامبر برای استوار ساختن وحدت میان مسلمانان چه کارهایی را انجام داد؟

5 . احکام و قوانین اسلام چگونه تنظیم یافته‌اند تا به وحدت مسلمانان کمک کنند؟

6. منشأ وحدت مسلمانان چیست؟

7. آیا اختلافات مذهبی، نژادی، کشوری، زبانی، به وحدت امت اسلامی لطمه می‌زند؟

8 . علت عظمت و قدرت مسلمانان صدر اسلام چه بود؟

9. علت ضعف و انحطاط مسلمانان چیست؟

10. در چه صورتی یک امت می‌تواند به کمال مطلوب برسد؟

11. در چه صورتی امت اسلام به استقلال و عظمت از دست رفته خود دست می‌یابد؟

12. مقصود از وحدت مسلمانان چیست؟

13. مسلمانان در چه اموری باید تعاون و وحدت داشته باشند؟

 

 

وظایف و حقوق متقابل مسلمانان

 

قبلاً دانستید که همه مسلمانان جهان از دیدگاه اسلام یک واحد اجتماعی و یک امت را تشکیل می‌دهند که باید آثار ویژه خود را داشته باشد. جامعه بزرگ اسلامی به منزله یک ساختمان بزرگ بلکه به مثابه پیکر یک انسان زنده است. انسان دارای اعضا و جوارح مختلف است؛ مانندِ چشم، گوش، زبان، بینی، دست، پا، قلب، ریه، کلیه، کبد، معده، روده، غده‌ها، اعصاب و عروق، و دیگر اعضا و جوارح نیز از هزارها بلکه میلیون‌ها سلول زنده ترکیب یافته‌اند. از هر یک از اعضا و جوارح انسان گرچه مسئولیت خاصی را برعهده دارند، در میان همه آن‌ها، یک نوع ارتباط و تعاون نیز وجود دارد که به مجموع آن‌ها وحدت بخشیده است. به همین جهت یک واحد جدید پدید آمده که آثار خاصّ خود را دارد. باید هر یک از اعضای پیکر انسان وظیفه ویژه خود را انجام دهد تا سلامت و آسایش و حیات مجموع تأمین گردد. بیماری و ناتوانی هر یک از اعضا به دیگران نیز سرایت خواهد کرد.

جامعه بزرگ اسلام نیز یک واحد است، و آحاد مسلمانان به منزله اعضا و جوارح آن. هر یک از آحاد مسلمانان باید خود را عضو امت بزرگ اسلام بداند. باید توجه کند که سلامت و سعادت و سربلندی اسلامی او به سلامت و سعادت و عظمت امت اسلام بستگی دارد. استقلال و عظمت و قدرت و تعالی امت بزرگ اسلام بدون  همکاری و تعاون و انجام مسئولیت‌های متقابل آحاد مسلمانان امکان وقوع ندارد. وحدت امت اسلامی نیز از همین راه استحکام می‌یابد.

به همین جهت، شارع مقدس اسلام برای هر یک از مسلمانان وظایف و حقوق متقابلی را تشریع کرده که در قرآن بدان‌ها پرداخته و در منابع روایی، در عناوین و ابواب مختلف گردآوری شده است. احادیث مربوط بسیار است که اکنون به نمونه‌ای از هر باب اشاره می‌شود:

 

1. اهمیت به امور مسلمانان

امام صادق(ع) از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده که فرمود: هر کس صبح کند، در حالی که به کارهای مسلمانان اهتمام ندارد، از مسلمانان نیست. و هر کس فریاد استغاثه شخصی را بشنود که می‌گوید: «ای مسلمانان! به فریادم برسید» و ندای دادخواهی او را اجابت نکند مسلمان نیست.[214]

2. مؤمنان برادر هم‌دیگرند

حضرت صادق(ع) فرمود: مؤمن برادر مؤمن و دیدبان و راهنمای اوست. به برادر خود، خیانت و ظلم و تقلب نمی‌کند، اگر به وی وعده داد تخلف نمی‌کند.[215]

 

3. حقّ مؤمن بر برادر مؤمن

مُعَلّی‌بنِ خُنَیس می‌گوید: به حضرت صادق(ع) عرض کردم: مسلمان چه حقی بر مسلمان دارد؟

فرمود: هفت حقّ واجب دارد که اگر یکی از آن‌ها را تضییع کرد، از ولایت و طاعت خدا خارج شده و خدا در او بهره‌ای ندارد.

مُعَلّی عرض کرد: جانم فدایت، آن حقوق چه هستند؟

امام فرمود: ای مُعَلّی! می‌ترسم آن‌ها را تباه کنی و بدانی و عمل نکنی. معلّی گفت: لا قُوّة اِلاّ باللّه.

امام فرمود: کوچک‌ترین حقِّ مسلمان این است که آنچه را برای خودت دوست داری برای او نیز دوست بداری. و آنچه را برای خودت نمی‌پسندی برای او نیز نپسندی. حقّ دوم این است که از به خشم آوردن او اجتناب کنی، رضایش را به دست آوری و امرش را اطاعت کنی. حقّ سوم این که با جان و مال و زبان و دست و پایت او را یاری کنی. حقّ چهارم این‌که دیدبان و راهنما و آینه‌اش باشی. حقّ پنجم این‌که چنین نباشد که تو سیر و او گرسنه، تو سیراب و او تشنه، تو پوشیده و او برهنه باشد.

حقّ ششم این‌که اگر تو خدمتگزار داری ولی برادر مسلمانت ندارد، باید خادم خود را بفرستی تا لباس‌هایش را بشوید، غذایش را بپزد، و فرشش را بیندازد. حقّ هفتم این‌که سوگندش را بپذیری و دعوتش را اجابت کنی، اگر بیمار شد عیادتش کنی، و اگر وفات کرد به تشییع جنازه‌اش بروی. اگر احساس کردی که به تو حاجتی دارد به قضای حاجت او مبادرت کنی. نگذاری از تو درخواست کند بلکه قبل از آن نیازش را برآورده سازی. پس اگر چنین کردی ولایت خودت را به ولایت او، ولایت او را به ولایت خودت اتصال داده‌ای.[216]

 

4. دِل‌سوزی و مهرورزی به یکدیگر

امام صادق(ع) فرمود: بر مسلمانان لازم است در ارتباط میان خودشان و تعاون و مهربانی و دل‌سوزی و رسیدگی به حاجتمندان، و اظهار مَحبت به هم‌دیگر کوشش کنند. تا چنان باشید که خدا به شما امر کرده و در قرآن می‌گوید: « رُحَماءُ بَینَهُمْ » نسبت به یکدیگر مهربان باشید، نسبت به گرفتاری‌های برادرانتان اندوهناک باشید. چنان‌که انصار در زمان رسول اللّه چنین بودند.[217]

5 . شاد کردن مؤمنان

رسول خدا(ص) فرمود: هر کس دل مؤمنی را شاد کند مرا خشنود ساخته هر کس مرا خرسند کند خدا را خشنود ساخته است.[218]

 

6. برآورده کردن نیاز مؤمن

امام صادق(ع) فرمود: هیچ‌کس حاجت مسلمانی را برآورده نمی‌سازد مگر این‌که خدای متعال به او می‌فرماید: ثواب تو بر من است، و در این‌باره به کمتر از بهشت راضی نمی‌شوم.[219]

7. کوشش برای نیاز مؤمن

امام صادق(ع) از خدای عزّوجلّ نقل کرده که فرمود: بندگان، عیال من‌اند. محبوب‌ترین آنان کسانی هستند که با دیگران مهربان‌تر و در رفع حوایجشان کوشاتر باشد.[220]

 

8 . اندرز دادن به مؤمن

رسول خدا(ص) فرمود: مسلمان باید برادر مسلمانش را نصیحت کند، چنان‌که برای خودش خیرخواهی می‌کند.[221]

9. کسی که خیرخواه برادر مؤمنش نیست

رسول خدا(ص) فرمود: هر کس که در راه برآوردن حاجت برادر مسلمانش بکوشد ولی خیرخواهش نباشد به خدا و رسولش خیانت کرده است.[222]

از این قبیل احادیث و صدها حدیث مشابه استفاده می‌شود که شارع مقدس اسلام به ارتباط میان مسلمانان و وحدت امت اسلام توجه کامل داشته و به همین جهت، به امور وحدت توصیه و از امورِ تفرقه نهی کرده است.

بیندیشید و پاسخ دهید

1. وظایف و حقوق متقابل مسلمانان را که در این درس آمده بنویسید.

2. چهار حدیث از احادیث مذکور در درس را بنویسید.

3. از این قبیل احادیث چه استفاده می‌کنید.

 

 

برخی ویژگی‌ها و مسئولیت‌های امت اسلام

قرآن کریم ملت اسلام را امتی ممتاز می‌داند که خدای بزرگ آن‌را برگزیده و مسئولیت‌های سنگینی را برعهده‌اش نهاده است. امت اسلام را حضرت ابراهیم(ع) از خدا خواسته که از ذرّیه‌اش امت مسلمانی را پدید بیاورد.

قرآن می‌فرماید: [ ابراهیم گفت] پروردگارا! ما را فرمان‌بردار خویش ساز، و از فرزندانمان امت مسلمی را [ که تسلیم تو باشند] قرار بده. مناسک پرستش را به ما نشان بده و توبه ما را بپذیر که تو، توبه‌پذیر و مهربان هستی.[223]

ـ در راه خدا چنان که باید جهاد کنید. خدا شما را برگزید و در دین شما چیز سختی قرار نداد، ملت پدرتان ابراهیم است، او از پیش شما را مسلمان نامید، تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر دیگر مردم گواه باشید. پس نماز را بر پای دارید و زکات بدهید، و به خدا توسل جویید. او مولای شماست،و چه مولای نیکو و چه یاور خوبی.[224]

در آیات مذکور به چند نکته مهم اشاره شده است:

1. به وجود آمدن امت اسلام خواسته حضرت ابراهیم بوده است. ملت ابراهیم است و او آنان را مسلمان نامیده است.

2. امت اسلام برگزیده خداست.

3. اسلام دین آسانی است و تکالیف حَرَجی در آن وجود ندارد.

4. امت اسلام باید شاهد بر سایر مردم باشد، چنان‌که رسول خدا شاهد بر امت اسلام است.

5 . مسلمانان موظفند در راه دفاع و گسترش چنین دینی جهاد کنند.

قرآن کریم خصایصی را برای امت اسلام برشمرده و تکالیفی را برعهده آنان نهاده که به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود:

1. امت وسط قرار داده شده، تا بر سایر مردم شاهد و گواه باشند.

قرآن می‌فرماید: و هم‌چنین شما را امت وسط قرار دادیم تا بر مردمان گواه باشید و پیامبر بر شما شاهد باشد.[225]

در آیه مذکور امت اسلام به وسط وصف شده است. اکثر مفسران «وسط» را به معنای میانه و معتدل تفسیر کرده‌اند. گفته‌اند: امت اسلام از این جهت امت وسط توصیف شده که احکام و قوانین دین اسلام در حدّ اعتدال تشریع شده و از افراط و تفریط به دور است. دین اسلام نه مردم را دعوت به افراط در مادی‌گری و لذت‌جویی و دنیاپرستی می‌کند، چنان‌که مشرکان و ملحدان و ماده‌پرستان این چنین هستند. نه دعوت به رهبانیت و ریاضت و گوشه‌گیری و ترک دنیا و لذایذ جسمانی می‌نماید، چنان‌که رهبانان و تارکان دنیا در مسیحیت و مرتاضان بودایی این چنین هستند. اما اسلام این افراط و تفریط‌ها را نمی‌پسندد و دعوت به اعتدال می‌کند. اسلام دنیا و آخرت، مادیت و معنویت، سعادت و کمال جسمانی و نفسانی، کار و عبادت را به‌هم درآمیخته و یک واحد معتدل را پدید آورده است.

تردید نیست که وجود یک چنین امت معتدلی بهترین دلیل برای صلاحیت ادیان آسمانی در جهت اداره اجتماع و تأمین سعادت دنیوی و اخروی انسان‌هاست و می‌تواند برای سایر ملل اسوه باشد.

بنابراین، معنای آیه چنین می‌شود: خدا شما را امت وسط و معتدل قرار داد تا به وسیله اعمال معتدلتان نمونه‌ای از اعتدال دینی را در معرض دید جهانیان قرار دهید و برای دیگران گواه و شاهد باشید، چنان‌که رسول خدا نیز بر شما شاهد و گواه است.

مسلمانان سعی می‌کنند با به‌کار بستن احکام و قوانین نورانی اسلام، امت صالح و مترقی نمونه‌ای را پدید آورند و در معرض دید جهانیان قرار دهند تا به اسلام گرایش پیدا کنند. و این، مسئولیتی است بسیار ارزشمند و دشوار.

2. یکی از خصایص و امتیازات امت اسلام دعوت دیگران به نیکی و امر به معروف و نهی از منکر است.

قرآن می‌فرماید: باید از شما امتی به‌وجود آید که مردم را به خیر دعوت کنند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند، و اینان رستگارند.[226]

و می‌فرماید: شما بهترین امتی هستید که از میان مردم به وجود آمده‌اید، زیرا امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید و به خدا ایمان دارید.[227]

در آیه اوّل، از مسلمانان خواسته شده که از خودشان امتی نیرومند بسازند که سه مسئولیت مهم و سنگین را انجام دهد:

1. مردم جهان را دعوت به خیر کنند؛

2. امر به معروف کنند؛

3. نهی از منکر نمایند.

و در آیه دوم گفته شده: شما برای مردم بهترین امت هستید، و در بیان علت این امتیاز، سه سبب را ذکر کرده است:

1. امر به معروف؛

2. نهی از منکر؛

3. ایمان به خدا.

در آیات مذکور سه مسئولت بزرگ برعهده امت اسلام نهاده شده است: دعوت جهانیان به خیر، امر به معروف به طور گسترده، نهی از منکر به طور وسیع.

چون امت اسلام چنین مسئولیت‌های بزرگ و دشواری را پذیرفته، بر سایر امت‌ها امتیاز یافته‌اند.

چون امت اسلام چنین مسئولیت مهمی را پذیرفته باید خودش را برای انجام چنین رسالتی آماده سازد. وظیفه دارد مردم جهان را به نیکی دعوت کند و انجام چنین مسئولیتی بدون تهیه مقدمات امکان‌پذیر نیست. باید برای نهی از منکر به طور گسترده و در همه مراحل آماده باشد. باید از حقوق محرومان و مستضعفان در هر کجا که هستند دفاع کند. باید با مستکبران و ستم‌کاران و زورگویان و متجاوزان مبارزه کند. و انجام چنین مسئولیت گسترده و سنگینی در صورتی امکان‌پذیر است که امت اسلام، از جهات علمی، اقتصادی، نظامی و صنعتی، نیرومند و مستقل باشد.

3. سومین و چهارمین خصیصه امت اسلام این است که در برابر دشمنان سرسخت و مقاوم و نسبت به مسلمانان رئوف و مهربان هستند.

قرآن می‌فرماید: محمد رسول خدا و کسانی که با او هستند، بر کافران سرسخت و با یکدیگر مهربان و دلسوز هستند. آنان را در حال رکوع و سجده می‌بینی، که فضل و خشنودی خدا را طلب می‌کند. نشان سجده بر چهره آنان ظاهر است.[228]

در آیه مذکور به دو صفت از صفات ممتاز پیامبر و اصحابش اشاره شده است:

1. در برابر کافران و مشرکان و سلطه‌جویی‌ها و تجاوزهای آنان مقاوم و سرسخت و انعطاف‌ناپذیرند. آن چنان مجهز و قدرتمند هستند که نیازی به سازش ندارند.

2. اما با مسلمانان دل‌سوز و مهربانند. همه مسلمانان جهان را اعضای امت واحد اسلام می‌دانند. از رفاه و آسایش برادران مسلمان خود خشنود می‌شوند، و از رنج و مشکلات آنان اندوهناک می‌گردند. برای ترقی و عظمت امت اسلام و حلّ مشکلات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی عُموم مسلمانان جدّیت و عنایت دارند.

بنابراین، کشورهای اسلامی باید در برابر مستکبران و جهان‌خواران و دشمنان اسلام سخت و مقاوم باشند، و زورگوی و قلدری و سلطه‌جویی آنان را نپذیرند. اما رابطه کشورهای اسلامی با یکدیگر باید دوستانه و خیرخواهانه باشد. از استقلال و تمامیت ارضی یکدیگر دفاع نمایند. در تمام کارها به هم‌دیگر کمک کنند، از عوامل اختلاف و تفرقه بپرهیزند و پیوند برادری و وحدت را در میان خود استوار سازند.

 

بیندیشید و پاسخ دهید

1. حضرت ابراهیم از خدا چه خواست؟

2. چرا امت اسلام «امتِ وسط» وصف شده؟

3. امت اسلام چگونه بر سایر امت‌ها شاهد و گواه خواهد شد؟

4. دومین خصیصه امت اسلام چیست؟

5 . مسلمانان برای انجام مسئولیت جهانی دعوت به خیر و امر به معروف و نهی از منکر باید چه کند؟

6. مسلمانان در برابر کافران و دشمنان باید چگونه باشند؟

7. مسلمانان با یکدیگر باید چگونه باشند؟

8 . کشورهای اسلامی در برابر یکدیگر باید چگونه باشند؟

9. کشورهای اسلامی در برابر کشورهای استکباری باید چگونه باشند؟

 


[159] . « وَمَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَمُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِـیمَ حَنِـیفاً وَاتَّـخَذَ اللّهُ إِبْراهِـیمَ خَلِـیلاً »؛ نساء، آیه
125.
[160] . بقره، آیه 128.
[161] . « ما کانَ إِبْراهِـیمُ یهُودِیاً وَلا نَصْرانِـیاً وَلـکنْ کانَ حَنِـیفاً مُسْلِماً وَما کانَ مِنَ المُشْرِکـینَ »؛ آل عمران، آیه 67.
[162] . « رَبَّنا وَاجْعَلْنا مُسْلِمَینِ لَک وَمِنْ ذُرِّیـتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَک وَأَرِنا مَناسِکنا وَتُبْ عَلَینا إِنَّـک أَنْتَ التَّـوّابُ الرَّحِـیمُ »؛ بقره، آیه
128.
[163] . « وَجاهِدُوا فِی اللّهِ حَـقَّ جِـهادِهِ هُـوَ اجْتَباکمْ وَما جَعَلَ عَلَیـکمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِیکمْ إِبْراهِـیمَ هُـوَ سَـمّاکمُ
المُسْلِمِـینَ مِنْ قَبْلُ »؛ حج، آیه 78.
[164] . « إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ الاْءِسْلامُ وَما اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الکتابَ إِلاّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ العِلْمُ بَغْیاً بَینَهُمْ وَمَنْ یکفُرْ بِآیاتِ اللّهِ فَإِنَّ
اللّهَ سَرِیعُ الحِسابِ »؛ آل عمران، آیه 19.
[165] . « وَمَنْ یبْتَغِ غَیرَ الإِسْلامِ دِینَاً فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الخاسِرِینَ »؛ همان، آیه 85 .
[166] . القاسم الصّیرفی قال: سمعت أبا عبداللّه علیه‌السلام یقول: الإسلامُ یحقنُ به الدّمُ و تُؤَدّی به الأمانةُ و تُستَحَلُّ به الفُرُوج، والثَّوابُ
عَلَی الإیمانِ؛ کافی، ج 2، ص 24.
[167] . اَبُوحَمْزة عَن اَبِی جَعْفَرٍ علیه‌السلام قالَ: بُنَی الاِْسْلامُ عَلی خَمسٍ: عَلَی الصَّلاةِ وَالزَّکاةِ وَالصَّوْمِ وَالْحَجَّ وَالوَلاَیةِ، وَلَمْ ینادَ بِشَی_'feءٍ کما
نُودِی بِالوَلایةِ؛ کافی، ج 2، ص 18 .
[168] . مفردات، ص 26.
[169] . « لا تَجِدُ قَوْماً یـؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیوْمِ الآخِرِ یوادُّونَ مَنْ حادَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِـیرَتَهُمْ
أُولـئِک َ کتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الإِیمانَ وَأَیدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَیدْخِلُهُمْ جَنّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهارُ خالِدِینَ فِـیها رَضِـی اللّه عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولـئِک َ حِزْبُ اللّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ المُفْلِحُونَ »: مجادله، آیه 22.
[170] . محمّدبن مسلم عن أبیعبداللّه علیه‌السلام قال: سألتُه عن الإیمان، فقال: شهادةُ اَنْ لا إله إلاّ اللّه، و أنّ محمّدا رسولُ اللّه والإقرارُ
بما جاءَ مِنْ عِنْدَاللّه، وَ ما استقَرّ فِی القُلُوب مِنَ التَّصدیق بذلک. قال: قلت: الشّهادةُ ألیست عملاً؟ قال: بلی، قلت: العمل من الإیمان؟ قال: نعم، الإیمان لا یکون إلاّ بِعَمَلَ وَالعَمَلُ مِنه وَلا یثبت الإیمان إلاّ بعمل؛ کافی، ج 2، ص 38.
[171] . سَماعَة قال: قُلتُ لِأبی عَبدِاللّهِ علیه‌السلام: اَخبِرنی عَنِ الاِسلامِ وَالاِیمانِ أهُما مُختلِفان؟ فَقالَ: اِنَّ الاِیمانَ یشارِک الاِْسلامَ،
وَالاِسلامُ لایشارِک الإیمانَ. فَقُلتُ: فَصِفهُما لِی، فَقالَ: اَلاِسْلامُ شَهادَةُ اَنْ لااِلهَ اِلاَّ اللّهُ، وَالتَّصدِیقُ بِرَسُولِ اللّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله، بِهِ حُقِنتِ الدِّماءُ وَ عَلَیهِ جَرَتِ المَناکحُ وَالمَوارِیثُ وَعَلی ظاهِرِهِ جَماعَةُ النّاسٍ. وَالاِیمانُ الهُدی وَما یثبُتُ فِی القُلُوبِ مِنْ صِفَةِ الاِسْلام وَ لَما ظَهَرَ مَن العَمَل بِه. وَالاِْیمانُ اَرفَعُ مِنَ الاِْسلامِ بِدَرَجَةٍ. اِنَّ الاِْیمانَ یشارِک الاِْسْلامَ فِی اَلظّاهِرِ وَالاِْسْلامَ لا یشَارِک الاِیمانَ فِی الباطِنِ وَاِنِ اجْتَمَعا فِی القَوْلِ وَالصِّفَة؛ کافی، ج 2، ص 25.
[172] . « قالَتِ الأَعْرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُـؤْمِنُوا وَلـکنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَلَمّا یدْخُلِ الإِیمانُ فِی قُلُوبِکمْ »؛ حجرات، آیه 14.
[173] . جَمیل‌بن دَرّاج قال: سَأَلتُ اَبا عَبدِاللّه علیه‌السلام عَن قَولِ اللّه عَزّوَجَلَّ « قالَتِ الأَعْرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُـؤْمِنُوا وَلـکنْ قُولُوا أَسْلَمْنا
وَلَمّا یدْخُلِ الإِیمانُ فِی قُلُوبِکمْ »؛ فَقالَ لِی: اَلا تَری اَنَّ الاِْیمانَ غَیرُ الاِْسْلامِ؛ کافی، ج 2، ص 24.
[174] . حُمْرانَ بْنِ اَعینَ عَن أبِی جَعْفَرٍ علیه‌السلام قال: سَمِعتُهُ یقُولُ: الإیمانُ مَااسْتَقَرَّ فِی الْقَلْبِ وَاَفْضی بِهِ اِلی اللّه عَزّ وَجَلِّ وَ صَدَّقَهُ
الْعَمَلُ بِالطاعَةِ لِلّهِ وَالتَّسْلِیمِ لاَِمْرِهِ، وَالاِْسْلامُ ما ظَهَرَ مِنْ قَوْلٍ وَفْعِلٍ وَ هُوَ الَّذِی عَلیهِ جَماعَةُ النّاسٍ مِنَ الْفِرَقِ کلِّها، وَبِهِ حُقنَتِ الدّماءُ وَعَلیهِ جَرْتِ المَوارِیثُ وَ جازالنِّکاحُ وَاجْتَمَعُوا عَلَی الصَّلاةِ وَالزَّکاةِ وَالصَّوْمِ والحَجّ، فَخَرجُوا بِذلِک مِنَ الکفْرِ وَاُضِیفُوا اِلَی الاِیمانِ، وَالاِْسْلامُ لا یشْرِک الاِیمانَ، وَالاِیمانُ یشْرِک الاِْسلامَ. وَهُما فِی الْقَوْلِ وَالْفِعلِ یجْتَمِعانِ، کما صارَت الکعْبَةُ فِی الْمَسْجِدِ وَالْمَسْجِدُ لَیسَ فی الْکعْبَةِ وَ کذلِک الاْیمانُ یشرک الاِْسْلامَ وَالاِْسْلامُ لا یشْرک الاِْیمانَ. وَ قَدْ قالَ اللّه عَزّ وَجل « قالَتِ الأَعْرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُـؤْمِنُوا وَلـکنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَلَمّا یدْخُلِ الإِیمانُ فِی قُلُوبِکمْ » فَقَوْلُ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ اَصْدَقُ الْقَوْلِ؛ همان، ص 26.
[175] . « إِنَّما المُـؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِـیتْ عَلَیهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إِیماناً * وَعلی رَبِّهِمْ یتَوَکلُونَ »؛ انفال،
آیه 2.
[176] . عبدالعزیز القراطیسی قال: قال لی أبو عبداللّه علیه‌السلام: یا عَبدَالعَزیز اِنَّ الایمانَ عشَرُ دَرَجاتٍ بِمَنْزِلَةِ السُّلَّمِ یصَعُد مِنه مرقاةً
بَعدَ مِرقاةٍ، فَلا یقُولَنَّ صاحِب الاثنَین لِصاحِبِ الواحِدِ: لَستَ عِلی شَی_'feءٍ، حتّی ینتَهی اِلَی العاشِرِ. فَلاتُسقِطْ مَنْ هُوَ دوُنَک فَیسقِطَک مَنْ هُوَ فَوْقَک، وَاِذا رَأیتَ مَنْ هُوَ اَسفَلُ مِنک بِدَرَجَةٍ فَارفَعهُ اِلَیک بِرِفْقٍ وَلا تَحْمِلَنَّ عَلَیهِ ما لا یطیقُ فَتُکسِّرَهُ فَاِنَّ مَنْ کسَّرَ مُؤْمِنا فَعَلَیهِ جَبرُهُ؛ کافی، ج 2، ص 45.
[177] . بحارالانوار، ج 69، ص 210.
[178] . « وَمَنْ لَمْ یـؤْمِنْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ فَإِنّا أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ سَعِـیراً »؛ فتح: آیه 13.
[179] . « یا أَیها الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَالکتابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلی رَسُولِهِ وَالکتابِ الَّذِی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ‌وَمَنْ یکفُرْ بِاللّهِ
وَمَلائِکتِهِ وَکتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالیوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِـیداً »؛ نساء، آیه 136.
[180] . « وَیقُولُ الَّذِینَ کفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کفی بِاللّهِ شَهِـیداً بَینِی وَبَینَکمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الکتابِ »؛ رعد، آیه 43.
[181] . « وَمَنْ یـدْعُ مَعَ اللّهِ إِلـهاً آخَرَ لابُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا یـفْلِـحُ الْکافِرُونَ »؛ مؤمنون، آیه 117.
[182] . « وَلایزالُ الَّذِینَ کفَرُوا فِی مِرْیةٍ مِنْهُ حَتّی تَـأْتِـیهُمُ السّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ یأْتِـیهُمْ عَذابُ یوْمٍ عَقِـیمٍ »؛ حج، آیه 55 .
[183] . عبداللّه‌بن سنان عن ابی‌عبداللّه علیه‌السلام قالَ: مَنْ شَک فِی اللّهِ وَفِی رَسُولِهِ فَهُوَ کافِر؛ کافی، ج 2، ص 386.
[184] . کان أمیرالمؤمنین علیه‌السلام یقُولُ فِی خُطْبَتِهِ: لا ترتابوا فتَشکوا و لا تَشکوا فتَکفروا؛ همان، ص 399.
[185] . مُحمَّدُ بن مُسْلِمٍ قالَ: کنْتُ عَندَ اَبِی‌عبداللّه علیه‌السلام جالِسا عَن یساره وَزُرارةُ عن یمِینِه فَدَخل عَلَیه أبوبصیر فقال: یا
أباعبداللّه ما تقول فیمن شک فی اللّهِ؟ فقال: کافِر یا أبا محمّد! قال: فشک فی رسولِ اللّه؟ فقال: کافر. ثُمّ التفت إلی زرارةَ فقال: إنّما یکفُر إذا جَحَد؛ همان.
[186] . زُرارة عَن اَبی عَبدِ اللّه علیه‌السلام قالَ: لَوْ اَنَّ العِبادَ اِذا جَهِلُوا وَقَفوا وَلَمْ یجْحَدوُا لمْ‌یکفُرُوا؛ همان، ص 388.
[187] . « إِذا جاءَک َ المُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِ نَّک َ لَرَسُولُ اللّهِ وَاللّهُ یعْلَمُ إِنَّک َ لَرَسُولُهُ وَاللّهُ یشْهَدُ إِنَّ المُنافِقِـینَ لَکاذِبُونَ * إِتَّـخَذُوا
أَیمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللّهِ إِنَّهُمْ ساءَ ما کانُوا یعْمَلُونَ * ذ لِک َ بِأَ نَّـهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کفَرُوا فَطُبِـعَ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یفْقَهُونَ »؛ منافقون، آیه 1 ـ 3.
[188] . «شُبهه» یعنی آنچه امرش مُشتبه است و نمی‌تواند به حق یا باطل بودنش قطع پیدا کرد. شبهه‌های فکری و عقیدتی برای آنان که با مبانی دینی آشنایی کامل ندارند، باعث گمراهی و ضعف اعتقادات و در نهایت ارتداد بازگشت از دین خدا به کفر و انکار می‌شود.
[189] . مسلمانان این مسجد بسیار مقدس در «قبا» را که امروزه به مدینه متّصل است، به فرمان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله هنگام مهاجرت از مکه به مدینه و در ایام اقامت آن حضرت در دهکده قبا ساختند.
[190] . « وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَکفْراً وَتَفْرِیقاً بَینَ المُـؤْمِنِـینَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَلَیحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا
إِلاّ الحُسْنی وَاللّهُ یشْهَدُ إِنَّـهُمْ لَکاذِبُونَ * لا تَقُمْ فِـیهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ اُسِّـسَ عَلَی التَّـقْوی مِنْ أَوَّلِ یوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِـیهِ فِیهِ رِجالٌ یحِبُّونَ اَنْ یتَطَهَّرُوا وَاللّهُ یحِبُّ المُـطَّـهِّرِینَ »؛ توبه، آیه 107 ـ 108.
[191] . مجمع البیان، ج 5 ، ص 73.
[192] . ابن هشام، السیرة النبویة، ج 3، ص 302 و تفسیر مجمع البیان، ج 10، ص 293.
[193] . « هُمُ الَّذِینَ یقُولُونَ لاتُنْفِقُوا عَلی مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ حَتّی ینْفَضُّوا وَلِلّهِ خَزائِنُ السَّمـواتِ وَالأَرْضِ وَلـکنَّ المُنافِقِـینَ
لایفْقَهُونَ * یقُولُونَ لَـئِنْ رَجَعْنا إِلَی المَدِینَةِ لَیخْرِجَنَّ الأَعَزُّ مِنْها الأَذَلَّ وَلِلّهِ العِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُـؤْمِنِـینَ وَلـکنَّ المُنافِقِـینَ لایعْلَمُونَ »؛ منافقین، آیه 7 ـ 8 .
[194] . تبوک، سرزمینی در شمال سوریه، و با روم شرقی، هم‌مرز بود. این واقعه در سال 9 هجری روی داد، که بدون دَرگیری پایان یافت.
[195] . بحارالانوار، ج 21، ص 196 ـ 231.
[196] . « أَلَمْ تَـرَ إِلَی الَّذِینَ نافَقُوا یقُولُونَ لاِءِخْوانِـهِمُ الَّذِینَ کفَرُوا مِنْ أَهْلِ الکتابِ لَـئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَکمْ وَلا نُطِـیعُ فِـیکمْ
أَحَداً أَبَداً وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّکمْ وَاللّهُ یشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ * لَئِنْ أُخْرِجُوا لایخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَلَئِنْ قُوتِلُوا لا ینْصُرُونَهُمْ وَلَئِنْ نَصَرُوهُمْ لَیوَلُّـنَّ الأَدْبارَ ثُمَّ لا ینُـصْرَوُن َ »؛ حشر، آیه 11 ـ 12.
[197] . بحارالانوار، ج 20، ص 157 و تفسیر مجمع البیان، ج 9، ص 263.
[198] . « لَـئِنْ لَمْ یـنْتَهِ المُـنافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالمُرْجِفُونَ فِی المَدِینَةِ لَنُغْرِیـنَّک بِهِمْ ثُمَّ لایجاوِرُونَک فِـیها إِلاّ قَلِـیلاً
* مَلْعُونِـینَ أَینَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِـیلاً »؛ احزاب، آیه 60 ـ 61.
[199] . « إِنَّ اللّهَ جامِـعُ المُنافِقِـینَ وَالکافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِـیعاً »؛ نساء، آیه 140.
[200] . « إِنَّ المُنافِقِـینَ فِی الدَّرْک ِ الأَسْفَلِ مِنَ النّارِ وَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِـیراً »؛ همان، آیه 145.
[201] . « یا أَ یها النَّبِی جاهِدِ الکفّارَ وَالمُنافِقِـینَ وَاغْلُظْ عَلَیـهِمْ وَمَأْواهُمْ جَـهَـنَّمُ وَبِئْـسَ المَصِـیرُ »؛ توبه، آیه 73.
[202] . « إِنَّ هـذِهِ أُمـَّتُـکمْ أُمـَّةً واحِدَةً وَأَنَا رَبُّکمْ فَاعْبُدُونِ »؛ انبیاء، آیه 96.
[203] . عن أبیموسی قال: قال رسولُ اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله: المؤمنُ لِلمؤمن کالبُنیان یشدّ بعضُه بعضا؛ صحیح مسلم، ج 4، ص 1999.
[204] . عن أبیعبداللّه علیه‌السلام قال: لا واللّه، لا یکون المؤمن مؤمنا أبدا حتی یکون لأخیهِ مثلَ الجسد إذا ضَربَ علیه عرقٌ واحدٌ
تَداعت له سائرُ عروقِه، بحارالانوار، ج 74، ص 233.
[205] . لقمان بن بشیر قال قال رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله: مثلُ المؤمنین فی تَوادِّهم و تراحُمِهم و تعاطُفِهم مَثلُ الجسدِ إذا اشتکی منه عضو
تداعی له سائرُ الجسد بالسَهرِ والحُمّی؛ صحیح مسلم، ج 4، ص 1999.
[206] . بسم اللّه الرحمن الرحیم هذا کتاب من محمّد صلی‌الله‌علیه‌وآله بین المؤمنین والمسلمین من قریش و یثربَ و مَن تَبعهَم فلَحِقَ بهم و
جاهدَ معهم إنّهم أمّةً واحدةً من دون الناسِ؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج 2، ص 147 و البدایة والنّهایة، ج 3، ص 273.
[207] . آخی رسولُ اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله بین أصحابه من المهاجرین و الأنصار، فقال: فیما بلغنا و نعوذ باللّه أن نقول علیه مالم یقل «تآخوا فی اللّه أخوین أخوین، ثم أخذ بید علی بن ابیطالب فقال: هذا أخی، فکان رسولُ اللّه سیدَ المرسلین و اِمام المتّقین و رسول ربّ العالمین الّذی لَیسَ لَهُ خطیر وَلانَظیر مِن العِباد، و علی بن أبیطالب رضی‌الله‌عنه أخوین؛ ابن السیرة النبویة، ج 2، ص 150.
[208] . « إِنَّمَا المُـؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیکمْ وَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکمْ تُرْحَمُونَ »؛ حجرات، آیه 10.
[209] . قال أبو عبداللّه علیه‌السلام: المسلمُ اَخو المسلمِ، هو عینُه و مرآته و دلیله، لا یخونُه و لا یخدعُه و لا یظلمُه و لا یکذبُه و لا یغتابُه؛کافی، ج 2، ص 16.
[210] . زرارة بن أعین عن أبیجعفر علیه‌السلام قال: من ترک الجماعةَ رغبةً عنها و عن جماعةِ المسلمین من غیرِ علّةٍ فلاصلاةَ له؛
وسائل الشیعه، ج 5 ، ص 376.
[211] . محمّد بن علی الحلبی عن أبیعبداللّه علیه‌السلام قال: من خَلعَ جماعةَ المسلمین قدرَ شِبرٍ خَلعَ ربقةَ الإیمانِ من عُنقِه؛ همان،
ص 377.
[212] . « وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِـیعاً وَلا تَفَرَّقُوا وَاذکرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیکمْ إِذ کنْتُمْ أَعْداءً فَأَلـَّفَ بَینَ قُلُوبِکمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً
وَکنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَکمْ مِنْها کذ لِک یبَینُ اللّهُ لَکمْ آیاتِهِ لَعَلَّـکمْ تَهْتَدُونَ »؛ آل عمران، آیه 103.
[213] . « وَأَطِـیعُوا اللّهَ وَرَسُولَهُ وَلا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذهَبَ رِیحُـکمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرِینَ »؛ انفال، آیه 46.
[214] . عَن أبی عَبدِاللّه علیه‌السلام قَالَ: مَن اَصبَحَ لایهتمُّ بأُمور المُسلِمینَ فَلیسَ مِنْهُم. وَمَن سَمعَ رَجُلاً ینادی یالَلمُسلِمینَ فَلَم یجِبْه
فَلَیسَ بِمُسلِمٍ؛ کافی، ج 2، ص 164.
[215] . علی بن عقبة عن أبیعبداللّه علیه‌السلام قال: المؤمن أخو المؤمن، عینُه و دلیلُه، لا یخونُه و لا یظلِمه و لا یغشُّه و لا یعِده عدةً
فیخلِفه؛ همان، ص 166.
[216] . مُعَلَی بنِ حُنَیسْ عَن أبی عَبداللّهِ علیه‌السلام: قال: قلتُ لَهُ: ما حَقُّ المُسلِمِ؟ قالَ: لَهُ سَبعُ حُقُوقٍ واجِباتٍ ما مِنهُنَّ حَقٌ اِلاّ وَ هُوَ
عَلَیهِ واجِبٌ. اِنْ صَیعَ مِنها شَیئا خَرَجَ مِن وِلایةِ اللّهِ وَ طاعَتِهِ وَلَم یکن لِلّه فیهِ نَصِیب. قُلتُ لَهُ: جُعِلَتُ فِداک وَما هِی؟ قالَ: یا مُعَلَّی اِنّی عَلَیک شَفِیقٌ، اَخافُ أنْ تُضَیعَ وَلا تَحفَظَ وَ تَعلَمَ وَلا تَعمَلَ. قال: قُلتُ لَهُ: لاقُوَة اِلاّ بِاللّهِ. قالَ: اُیسَرُ حَقٍّ مِنها اَنَ تُحِبَّ لَهُ ما تُحِبُّ لِنَفسِک وَتَکرَهَ لَهُ ما تَکرَهُ لِنَفسِک. وَالحَقُّ الثانی: أن تَجتنبَ سخطَه و تتبع مرضاته و تطیع أمره. والحقّ الثالث: أن تُعینه بنفسِک و مالِک و لسانِک و یدِک و رِجلک. والحقّ الرابع: أن تکون عینه و دلیله و مرآته. والحقّ الخامس: أن لا تشبع و یجوع و لا تروی و یظمأ و لا تلبس و یعری. والحقّ السادس: أن یکون لک خادم و لیس لأخیک خادم فواجبٌ أن تبعثَ خادمَک فیغسل ثیابَه و یصنَع طعامَه و یمَّهدَ فراشَه. والحقّ السابع: أن تبرّ قَسمه و تُجیبَ دعوتَه و تعودَ مریضَه و تَشهدَ جنازتَه، و إذا علمتَ أنّ له حاجةً تبادر إلی قضائها، و لا تُلِجئه أن یسألکها ولکن تُبادره مبادرةً. فإذا فعلت ذلک وصلتَ ولایتک بولایتِه و ولایتَه بولایتک؛ همان، ص 169.
[217] . أبوالمعزی عن أبیعبداللّه علیه‌السلام قال: یحقّ علی المسلمین الاجتهاد فی التواصُلِ والتعاوُنِ و التعاطُف والمواساة لأهل
الحاجة و تُعاطفُ بعضهم علی بعضٍ حتی تکونوا کما أمرکم اللّه عزّوجل « رُحَماءُ بَینَهُمْ » متراحمینَ مغتمینَ لما غابَ عنکم من أمرهِم، علی ما مضی علیه معشرُ الأنصار علی عهدِ رسولِ اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله؛ همان، ص 175.
[218] . قال رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله: من سَرَّ مؤمنا فقد سرّنی و من سَرّنی فقد سَرَّ اللّه؛ همان، ص 188.
[219] . عن أبیعبداللّه علیه‌السلام قال: ما قضی مسلمٌ لمسلمٍ حاجةً إلاّ ناداهُ اللّه تَبارک و تعالی: عَلی ثوابُک و لا أرضی لک بدون الجنّةِ؛
همان، ص 194.
[220] . قال أبو عبداللّه علیه‌السلام: قال اللّه عزّ وجلّ: الخَلقُ عیالی فأَحبّهُم إلی ألطفهُم بهم و أسعاهم فی حوائجهم؛ همان، ص 199.
[221] . قال رسول اللّه علیه‌السلام: لینصح الرجلُ منکم أخاه کنصیحته لنفسِه؛ همان، ص 208.
[222] . قالَ رَسولُ اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله: مَن سَعی فِی حاجَةٍ لِأَخِیهِ فَلَم ینصَحْهُ فَقَد خانَ اللّهَ وَرَسوُلَهُ؛ همان، ص 362.
[223] . « رَبَّنا وَاجْعَلْنا مُسْلِمَینِ لَک وَمِنْ ذُرِّیـتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَک وَأَرِنا مَناسِکنا وَتُبْ عَلَینا إِنَّـک أَنْتَ التَّـوّابُ الرَّحِـیمُ »؛ بقره، آیه
128.
[224] . « وَجاهِدُوا فِی اللّهِ حَـقَّ جِـهادِهِ هُـوَ اجْتَباکمْ وَما جَعَلَ عَلَیـکمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِیکمْ إِبْراهِـیمَ هُـوَ سَـمّاکمُ
المُسْلِمِـینَ مِنْ قَبْلُ وَفِی هـذا لِـیکونَ الرَّسُولُ شَهِـیداً عَلَیکمْ وَتَکونُوا شُـهَداءَ عَلَی النّاسِ فَأَقِـیمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّکاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللّهِ هُـوَ مَوْلاکمْ فَنِعْمَ المَوْلی وَنِعْمَ النَّصِـیرُ »؛ حج، آیه 78.
[225] . « وَکذ لِک جَعَلْناکمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَـکونُوا شُهَداءَ عَلَی النّاسِ وَیـکونَ الرَّسُولُ عَلَیکمْ شَهِـیداً »؛ بقره، آیه 143.
[226] . « وَلْتَکنْ مِنْـکمْ أُمَّةٌ یدْعُونَ إِلی الخَیرِ وَیأْمُرُونَ بِالمَعْرُوفِ وَینْهَوْنَ عَنِ المُنْـکرِ وَأُولـئِک هُمُ المُفْلِحُونَ »؛ آل عمران، آیه
104.
[227] . « کنْتُمْ خَیرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ المُنْکرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ »؛ همان، آیه 110.
[228] . « مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَی الکفّارِ رُحَماءُ بَینَهُمْ تَراهُمْ رُکعاً سُـجَّداً یبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّهِ وَرِضْواناً سِـیماهُمْفِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ »؛ فتح، آیه 29.