پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

بخش ششم: تکالیف و احکام و منابع آن‌ها

بخش 6

تکالیف و احکام و منابع آن‌ها

 

 

 

تکالیف و احکام اسلام

انسان در زندگی اجتماعی خود، در معاشرت‌ها و کیفیت ارتباط افراد، کسب و کار و مالکیت، روابط بین کارگر و کارفرما، انواع مبادلات مالی، ازدواج و روابط خانوادگی، تأمین امنیت اجتماعی، حقوق اجتماعی افراد، کیفر دادن مجرمان و خلاف‌کاران، ولایت و حکومت و اداره جامعه و اموری از این قبیل احتیاج به قانون دارد.

هم‌چنین در زندگی نفسانی و باطنی خود، ارتباطش با پروردگار جهان، کیفیت پرستش و مراسم عبادی، شناخت عوامل سعادت و شقاوت شناخت مکارم و رذایل اخلاقی، شناخت راه پرورش و تکمیل نفْس، نیز نیازمند به راهنمایی‌های پروردگار جهان است.

آفریدگار انسان و جهان، چون از شگفتی‌ها و اسرار و رموز جسم و روح انسان آگاه بوده، و نیازهای مختلف و متنوع او را دانسته، و توجه داشته که بدون راهنما نمی‌تواند راه دشوار زندگی را طی کند و به کمال مطلوب برسد، احکام و قوانین لازم را جعل و به وسیله پیامبران فرستاده است، هم‌چنین برنامه‌ها و دستورهای لازم را برای تأمین سعادت نفسانی و اخروی صادر و به وسیله پیامبران برای بشر فرستاده است. این مجموعه به صورت اوامر و نواهی، یا بیان و توضیح وظیفه در اختیار بشر قرار گرفته است. آنچه از جانب خدا، توسط پیامبران برای بشر آمده، و جزو دین  است، یا به صورت قوانین و احکام تدوین شده، یا به صورت امر و نهی و بیان وظیفه آمده است. به این مجموعه، تکالیف نیز می‌گویند، زیرا عمل به آن‌ها وظیفه است و عمل به وظیفه دشوار است.

احکام و قوانین و دستورهای اسلام بسیار گسترده و متنوع است و در کتاب‌های حدیث و فقه و تفسیر و اخلاق تفصیلاً بحث و بررسی شده است که اکنون به ذکر تقسیماتِ برخی احکام اکتفا می‌شود.

 

احکام تکلیفیه و وضعیه

احکام اسلام به دو دسته تقسیم شده‌اند: تکلیفیه و وضعیه.

احکام تکلیفیه

وجوب، حُرمت، استحباب، کراهت، و اِباحه را احکام خمسه تکلیفیه می‌نامند. گفته‌اند: هیچ عملی خالی از یکی از احکام پنج‌گانه مذکور نیست: یا واجب است، یعنی انسان مکلف وظیفه حتمی دارد آن‌را انجام دهد، و ترک آن موجب گناه و کیفر می‌شود؛ یا حرام است و مکلف وظیفه دارد حتما آن‌را ترک کند، و انجام آن، موجب گناه و کیفر می‌شود؛ یا مستحب است، یعنی فعل آن مطلوب است و ثواب دارد ولی ترک آن مجازات ندارد؛ یا مکروه است، یعنی فعل آن از نظر شارع بد و مبغوض است، اما انجام دادنش گناه نیست و عِقاب ندارد؛ یا مُباح است، یعنی فعل و ترک آن از نظر شارع مساوی است. چنین احکامی را بدین جهت تکلیفیه می‌گویند که در قالب اوامر و نواهی، وظایفی را برعهده انسان‌ها می‌گذارند.

 

احکام وضعیه

احکامی از قبیل زوجیت میان زن و شوهر، ملکیت، مالکیت، حرّیت، رقّیت،  ولایت، نیابت، شرطیت، مانعیت، جزئیت، سببیت، حجّیت، صحت و بطلان را احکام وضعیه می‌نامند. احکام وضعیه تکلیف و وظیفه نیستند، بلکه اموری هستند که شارع آن‌ها را جعل کرده یا پذیرفته و آثاری را بر آن‌ها مترتب ساخته است.

احکام تعبدی و توصلی

احکام تعبدی: هر عملی که در صحت آن، اخلاص و قصد قربت شرط شده، تعبدی نامیده می‌شود، چه واجب باشد چه مستحب. عبادات کلاً از این قبیل هستند. واجبات تعبدی مانندِ نمازهای واجب، روزه واجب و غسل جنابت و وضو و تیمم برای نماز واجب و طواف واجب، حجّ واجب، زکات و خُمس.

مستحبات تعبدی مانندِ نمازهای مستحب، وضو و غسل مستحب، قرائت قرآن، دعا، ذکر، حج و عمره مستحب، توسل، زیارت قبور پیامبر و ائمه معصومین علیهم‌السلام.

اعمال یادشده اگر به قصد ریا و خودنمایی انجام گیرند، باطل محسوب می‌شوند، و باید دوباره تکرار شوند.

احکام توصلی: هر عملی که برای عمل دیگری انجام می‌گیرد و قصد قربت در آن، شرط نیست توصلی نامیده می‌شود که آن نیز یا واجب است یا مستحب. واجب توصلی مانندِ جهاد در راه خدا، دفاع از اسلام و قرآن و کشورهای اسلامی، دفاع از مظلومان، امر به معروف و نهی از منکر، وفا به عهد، کفن و دفن میت، ادای دین، نفقه دادن به زوجه، نفقه دادن به دیگر افراد واجب النّفقه، جواب سلام و نجات جان مسلمان.

این قبیل امور واجب توصلی هستند. اگر به قصد قربت انجام بگیرند ثواب دارند ولی اگر بدون قصد قربت انجام بگیرند باطل نیستند. و تکلیف را ساقط می‌سازند، ولی ثواب ندارند.

مستحبات توصلی: مانند تعاون در کار خیر، احسان به والدین، کمک به بینوایان، احترام به معلم، ترحم به کودکان، احترام به بزرگ‌سالان، صِله رَحِم، خدمت به مردم، سعی در حلّ مشکلات مردم، برآوردن حاجت مسلمانان،اطعام و مهمان‌نوازی، خوش‌رفتاری با مردم، خوش اخلاقی، خوش‌رفتاری با همسایگان، خشنود ساختن مؤمنان، عیادت بیماران، زیارت برادران مسلمان و تعلیم و تعلم و نشر علوم، دلجویی و نوازش ایتام، خوش‌رفتاری و احسان به خانواده، تشییع جنازه مسلمانان.

این قبیل امور ذاتا مطلوب شارع مقدس اسلام هستند، گرچه با قصد قربت انجام نگیرند. نهایت این‌که اگر به قصد قربت انجام بگیرند مستحب محسوب می‌شوند و ثواب دارند. و اگر بدون قصد قربت انجام بگیرند باز هم مطلوب حاصل شده گر چه ثوابی بر آن مترتب نخواهد شد.

 

عینی و کفایی

وجوب به گونه دیگری نیز تقسیم شده که وجوب عینی یا کفایی نامیده می‌شود.

در وجوب عینی یک عمل بر یکایک افراد واجب می‌شود، به گونه‌ای که امتثال یک فرد موجب سقوط حکم از دیگری نمی‌شود. همه افراد مکلف هستند و در ترک آن همه عِقاب می‌شوند؛ مانندِ نماز، روزه، حج، زکات و خمس.

ولی در واجب کفایی از چند نفر خواسته می‌شود عملی را انجام دهند، به گونه‌ای که اگر یک نفر آن‌را انجام داد از دیگران ساقط می‌شود. ولی اگر هیچ کدام انجام نداد، همه گناه‌کارند و مؤاخذه می‌شوند.

واجب کفایی مانندِ کفن و دفن میت، جهاد در راه خدا، دفاع از اسلام، امر به معروف و نهی از منکر، اشتغال به شغل‌های لازم مانندِ پزشکی، قضا، شغل‌های اداری، علوم و صنایع، زراعت، تجارت، حرفه‌های مختلف.

این اشتغالات واجبات کفایی هستند. اگر یک یا چند نفر به اندازه نیاز مشغول  شدند، از دیگران ساقط می‌شود. ولی اگر همه ترک کردند یا شاغلین به مقدار نیاز نبودند، همه عِقاب می‌شوند.
 

تعیینی و تخییری

وجوب، به وجوب تعیینی و تخییری نیز تقسیم شده است. در وجوب تعیینی فعل معینی بر مکلف یا مکلفین واجب می‌شود که باید حتما همان کار معین را انجام دهند؛ مانند: نماز، روزه، حج، زکات، امر به معروف و نهی از منکر، جهاد در راه خدا و خمس.

ولی در وجوب تخییری از مکلف خواسته می‌شود یکی از دو یا چند عمل را انجام دهد؛ مانند کفاره افطار روزه در ماه رمضان که افطارکننده موظف است علاوه بر قضا، یکی از سه کار را اختیار کند: آزاد کردن یک بنده؛ اطعام شصت فقیر، یا شصت روز روزه.
 

محرّمات

در اسلام بعضی کارها حرام شمرده شده که به طور جدّی از آن نهی، و بر ارتکابش وعید عذاب و کیفر داده شده است؛ مانند کشتن انسان بدون مجوز شرعی، زنا، لواط، ظلم، غصب اموال، سرقت، تصرف در اموال دیگران بدون اجازه، شراب‌خواری، ربادادن و گرفتن، خوردن گوشت حیوانات حرام گوشت، خوردن میته (حیوانی که ذبح شرعی نشده باشد)، به زنان نامحرم نگاه کردن، خُلف وعده، تهمت زدن، دروغ گفتن، غیبت کردن، عیب‌جویی، رشوه گرفتن و دادن، خوردن غذای نجس، فرار از جهاد واجب و ترک واجبات.

این قبیل کارها در اسلام حرام معرفی شده و مسلمانان موظفند از ارتکاب آن‌ها اجتناب کنند.

سایر احکام

احکام اسلام در عبادات و محرّمات خلاصه نمی‌شود بلکه بسیار گسترده است و در همه شئون فردی و اجتماعی انسان دخالت کرده و در همه‌جا حکم دارد. موضوعات و مسائل متنوع و گسترده اسلام در کتاب‌های فقه مطرح و تفصیلاً بررسی شده است که اکنون به ذکر برخی عناوین کلی اکتفا می‌شود:

 

نجاسات

اسلام بعضی اشیا (یازده مورد) را نجس معرفی کرده واز مسلمانان خواسته از آن‌ها اجتناب کنند:

اوّل و دوم: بول و فَضله حیوانات حرام گوشتی که خون جهنده دارند.

سوم: منی حیواناتی که خون جهنده دارند.

چهارم: مرده حیواناتی که خون جهنده دارند.

پنجم: خون حیواناتی که خون جهنده دارند.

ششم و هفتم: سگ و خوکی که در خشکی زندگی می‌کنند.

هشتم: چیزی که مست‌کننده و مایع بالاصاله باشد.

نُهم: فقّاع یعنی آب‌جو، که مست‌کننده باشد.

دهم: کافر یعنی کسی که دین اسلام را قبول ندارد.

یازدهم: عرق حیوان نجاست‌خوار.

 

مطهّرات

مطهّرات یعنی چیزهایی که اشیا را تطهیر می‌کنند که آن‌ها نیز یازده مورد هستند و مهم‌ترین آن‌ها آب است.

چون بیان کیفیت نجس شدن اشیا و برشماری مطهّرات و کیفیت تطهیر هر یک از آن‌ها و احکام نجاسات نیاز به تفصیل دارد، علاقه‌مندان را به کتاب‌های فقه و رساله‌های عملیه ارجاع می‌دهیم.

 

معاملات

احکام معاملات نیز در اسلام، بسیار گسترده است که به ذکر عناوین کلی آن‌ها اکتفا می‌شود: مَکاسب، خرید و فروش، انواع خیارات، ربا، حقّ الشّفعه، اجاره، جعاله، عاریه، ودیعه، رهن، ضمان، حواله، قرض، مضاربه، مزارعه، مساقات، شرکت، صلح، وکالت، وقف، هبه، ارث، وصیت، احیای موات، ملکیت، حجر، لقطه، غصب، و دیگر معاملات.

احکام خانواده

اسلام در شئون مختلف خانواده نیز احکام و دستورهای مفصّلی دارد که به ذکر عناوین کلی آن اکتفا می‌کنیم:

نکاح، مَهر، حقوق متقابل زن و شهر، رِضاع و احکام اولاد، نفقه، نُشوز، طلاق، عده طلاق، عده وفات، و دیگر امور.

ولایت و حکومت

اسلام در ولایت و حکومت نیز احکام گسترده‌ای دارد که چون در این نوشتار امکان تفصیلش نیست به ذکر عناوین کلی اکتفا می‌شود.

مانندِ اصل ولایت و حکومت اسلامی و ادله مشروعیت آن، کیفیت حکومت اسلامی، شرایط حاکم و والی، اختیارات حاکم، وظایف حاکم، کیفیت انتخاب والی، وظایف کارگزاران حکومت اسلامی، اموال عمومی و بودجه حکومت، مالیات،  زکات، خمس، جهاد، قضا، شهادات، قصاص، حدود، دیات، و دیگر امور مربوط به حکومت.

احکام مربوط به خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ها

مانندِ صید و ذبح حیوانات حرام گوشت و حلال گوشت، شرایط ذبح شرعی و ذابح، شرایط صید و دیگر امور از این قبیل.

 

بیندیشید و پاسخ دهید

1. احکام خَمسه را نام ببرید.

2. احکام تکلیفی چگونه هستند؟

3. احکام وضعی چگونه هستند؟

4. واجب تعبّدی چیست؟

5 . واجب توصّلی چیست؟

6. واجب عینی و کفایی چه هستند؟

7. واجب تعیینی و تخییری چه هستند؟

8 . محرّمات را بشمارید.

9. نجاسات کدامند؟

10. ده نوع از معاملات را بشمارید؟

11. احکام خانواده کدامند؟

12. احکام مربوط به حکومت را بیان کنید.

 

 

قرآن اوّلین منبع علوم اسلامی

 

به چیزی که احکام و قوانین و علوم اسلامی از آن استنباط و گرفته می‌شود منبع و مصدر و مأخذ گفته می‌شود. منابع اصیل علوم اسلامی چهار چیز است: قرآن، احادیث و سیره پیامبر، احادیث و سیره امامان معصوم، عقل.

قرآنِ شریف مهم‌ترین و معتبرترین منابع علوم و معارف اسلامی است، زیرا از جهت سند قطعی است. هر مسلمانی یقین دارد که همین قرآن موجود عین همان آیات و سوره‌هایی است که بر قلب مبارک پیامبر وحی شده است و هیچ‌گونه تغییر و تحریف یا کم و زیادی در آن، انجام نگرفته است که چنین امتیازی در هیچ‌یک از کتاب‌های آسمانی وجود ندارد.

قرآن از جهت الفاظ نیز امتیاز بزرگی دارد که بر اعتبار آن می‌افزاید، زیرا همین عبارت‌ها و الفاظ و جمله‌بندی‌ها با عربی روشن و فصیح را، خدا صادر و بر قلب نورانی پیامبر نازل کرده است. به همین دلیل معجزه است و دیگری نمی‌تواند همانندش را بیاورد.

امتیاز مفاهیم و معانی قرآن نیز واضح است و هر کس با دقت، آیات این کتاب آسمانی را مطالعه کند و در آن‌ها خوب بیندیشد، به عمق و اعتلای مفاهیم آن پی خواهد برد. گرچه حجّیت ظواهر قرآن مورد بحث قرار گرفته، گمان نمی‌کنم نیازی به بحث و استدلال داشته باشد، زیرا:

اوّلاً: قرآن برنامه زندگی و کتاب عمل است که با عباراتی ساده و فصیح و قابل فهم عُموم، و به منظور استفاده مردم نازل شده است.

ثانیا: مسلمانان صدر اسلام، از شنیدن آیات، وظایف خود را می‌فهمیدند و بدان‌ها عمل می‌کردند و هیچ‌گونه تردیدی مشاهده نشده است. پیامبر(ص) نیز در تبلیغات خود، برای مردم قرآن می‌خواند و به آیات آن استشهاد می‌کرد.

ثالثا: خود قرآن بارها مردم را به تدبر و تفکر در آیات فراخوانده و از آنان خواسته که در زندگی خود از آن استفاده کنند. در صورتی که اگر قابل فهم نبود، دعوت به تدبر معنایی نداشت.

بنابراین، در حجیت ظواهر قرآن و اعتبار آن نباید تردید کرد و به دنبال اقامه برهان بود. برای اثبات حجیت ظواهر قرآن به برخی آیات نیز می‌توان استدلال نمود؛ از باب نمونه:

قرآن می‌فرماید: این قرآن به درست‌ترین آیین‌ها هدایت می‌کند، و به مؤمنانی که عمل صالح انجام می‌دهند، بشارت می‌دهد که از پاداش گران‌قدری برخوردار خواهند شد.[276]

ـ کتابی است که آیه‌هایش به وضوح بیان شده و قرآنی است به زبان عربی، برای مردمی که می‌دانند.[277]

ـ ای اهل کتاب! پیامبر ما به سوی شما آمد تا بسیاری از کتاب خدا را که مخفی می‌داشتید بیان کند و از بسیاری درگذرد، و از جانب خدا نور و کتابی روشن بر شما نازل شد، تا خدا به وسیله آن کتاب، هر کس را که رضای خدا را می‌خواهد به راه‌های سلامت هدایت کند، و به فرمان خدا از تاریکی به روشنایی ببرد و به صراط مستقیم هدایت کند.[278]

ـ این آیات کتاب روشن و واضح است.[279]

ـ کتابی مبارک است که بر تو نازل کرده‌ایم تا در آیات آن، بیندیشید و خردمندان از آن پند گیرند.[280]

ـ این کتاب مبارک را بر تو نازل کردیم، از آن پیروی کنید و تقوا پیشه سازید، شاید مورد رحمت واقع شوید.[281]

ـ بگو: چه شهادت‌ها بزرگ‌تر است؟ بگو: خدا در میان من و شما گواه است. و این قرآن بر من وحی شده تا به وسیله آن شما و هر کس را که قرآن به وی ابلاغ شود بیم دهیم.[282]

قرآن شریف خودش را به عناوینی مانند «نور، کتاب مُبین، تِبیانا لکلّ شی‌ء، بینة، هدی للمتقین، یهدی للّتی هی اَقوم، یبشر المؤمنین، یهدیهم الی صراط مستقیم، اوحی الی هذا القرآن لانذرکم و من بلغ، کتاب فُصّلت آیاته قرآنا عربیا لقوم یعقلون، کتاب انزلنا الیک لیدبروا آیاته و لیتذکر اولوالالباب» معرفی کرده است. با توجه به آنچه گذشت، آیا در حجّیت ظواهر چنین کتابی می‌توان تردید نمود؟

برخی احادیث نیز بر حجیت و اعتبار ظواهر قرآن دلالت دارد؛ از باب نمونه:

زیدبن ارقم می‌گوید: روزی رسول خدا(ص)، در نزدیک آبی به نام «خمّ» میان مکه و مدینه، برای ایراد خطبه برخاست، حمد و ثنای خدای را به‌جای آورد، و به موعظه پرداخت. سپس فرمود: همانا من بشری هستم و نزدیک است فرشته پروردگار برای قبض روحم حاضر شود و من او را اجابت کنم. پس دو چیز بزرگ و گران‌قدر را برای  شما می‌گذارم؛ اوّل: کتاب خدا که هدایت و نور است. پس آن را بگیرید و تمسک جویید. آن‌گاه مردم را درباره تمسک به کتاب خدا تشویق و ترغیب کرد. سپس افزود: دوم: اهل بیتم را در میان شما می‌گذارم. شما را درباره اهل بیت سفارش می‌کنم؛ شما را در مورد اهل بیت توصیه می‌کنم؛ شما را درباره اهل بیت یادآور می‌شوم.[283]

از این حدیث و ده‌ها مانند آن به خوبی برمی‌آید که به رسول خدا(ص) قرآن را به عنوان یک مصدر معتبر و جاوید اسلام به ودیعه نهاده، تا همواره باقی بماند و مورد استفاده مسلمانان باشد.

بنابراین، قرآن مهم‌ترین و معتبرترین و موثق‌ترین مصدر علوم و معارف و احکام اسلامی است؛ منبعی بسیار غنی که می‌تواند پاسخ‌گوی نیازهای فرهنگی و دینی مردم باشد. معارف و احکام قرآن از متن حقیقت سرچشمه گرفته و طبق فطرت تدوین شده، به همین دلیل در طول تاریخ کهنه نمی‌شود، بر اثر پیشرفت علوم و صنایع و ترقی و تمدن بشر از ارزش آن کاسته نمی‌شود. هر چه بر علوم و اطلاعات بشر افزوده شود، و هر چه دانشمندان در این کتاب آسمانی بیشتر دقت و غور کنند، مطالب عالی‌تری را استفاده خواهند کرد. هیچ کتاب دینی نداریم که به مقدار قرآن درباره‌اش تحقیق شده باشد، و باز هم قابل تحقیق و استخراج مطلب کامل‌تر و جدیدتر باشد.

گرچه دانشمندان مختلف علوم فقه، فلسفه، کلام، عرفان، طبیعی، اخلاق، تربیتی، اجتماعی، سیاسی هیئت و نجوم، حقوق و... درباره قرآن تألیفات و تفاسیری نوشته‌اند و هر یک، بنابر گرایش خاص خود، مطالب و حقایق بسیار ارزنده‌ای را استخراج و در اختیار علاقه‌مندان قرار داده، اما باز هم راه برای کشفیات جدید و کامل‌تر باز است.

چون ذکر آن تفاصیل در این کوتاه نوشتار امکان ندارد، به ذکر برخی از موضوعات و عناوین کلی مطرح شده در قرآن اکتفا می‌کنیم، و علاقه‌مندان را به کتاب‌های تفاسیر ارجاع می‌دهیم.

عناوین مطرح شده در قرآن را به چند دسته تقسیم می‌شود:

1. معارف و اصول عقاید، شناخت خدا و اسما و صفاتش. معاد و زندگی بعد از مرگ در جهان آخرت، عالَم برزخ و قیامت، ثبت اعمال در دنیا و نامه عمل، حساب اعمال در قیامت، بهشت و نعمت‌های آن، دوزخ و عذاب‌های آن، نُبوت و ضرورت ارسال پیامبر، صفات و ویژگی‌های پیامبران، معجزات پیامبران، ابلاغ پیام‌های خدا به مردم و مشکلات و دشواری‌هایی که در این راه تحمل کردند. استقامت و جدّیت پیامبران الهی در دعوت، امامت و رهبری امت اسلام و شرایط و ویژگی‌های امام.

2. داستان‌ها و قصه‌ها و شرح کوشش و جدیت برخی پیامبران در ابلاغ رسالت.

3. ترغیب و تحریص مردم به ایمان به خدا و معاد و نبوت.

4. بشارت مؤمنان و نیکوکاران به پاداش‌های اخروی و نعمت‌های بهشتی. و تحذیر کافران و بدکاران از کیفرها و عذاب‌های اخروی.

5 . دعوت به توحید و مبارزه با انواع شرک.

6. دعوت به تفکر در خلقت زمین و آسمان و ستارگان و خورشید و کوه‌ها و دریاها و گیاهان و درختان و باد و باران و شگفتی‌های انسان و حیوانات.

7. یادآوری نعمت‌های خدا و دعوت به شناخت و قدردانی از آن‌ها.

8 . وصف مؤمنان و کارهای خوب آنان و کافران و منافقان و کارهای بدشان.

9. شرح حال برخی امت‌های گذشته و عاقبت خوب یا بد آن‌ها.

10. احتجاج‌های پیامبران با مردم عصر خود، در موضوعات: خدا و توحید و معاد و نبوت.

11. معرفی مکارم اخلاق و دعوت به آن‌ها.

12. ذکر اخلاق رذیله و ضرورت اجتناب از آن‌ها.

13. معجزات پیامبران.

14. دعوت به پرستش خدای یگانه و ترغیب به انجام مراسم عبادی؛ مانند نماز، روزه، حج، زکات و خمس.

15. برخی احکام سیاسی.

16. احکام برخی معاملات.

17. احکام ارث و وصیت.

18. برخی احکام قضا، شهادت، قصاص، حدود و دیات.

19. دعوت به تقوا و تزکیه و تهذیب نفْس.

20. دعوت به مراقبت از نفْس و کنترل خواسته‌های نفسانی.

21. بیان برخی احکام و مسائل عبادت‌ها.

22. مذمت و نکوهش از ظلم و ظالمان و بیان کیفرهای شَدید اخروی آن.

23. راه‌های فلاح و رستگاری انسان و دعوت به آن.

24. عوامل بدبختی و شقاوت انسان و تحذیر از آن‌ها.

25. دعوت به وحدت امت اسلام و نهی از تفرقه.

بنابراین، قرآن کریم یکی از غنی‌ترین و معتبرترین منابع و مصادر علوم و معارف و احکام اسلامی است که می‌تواند در طول تاریخ پاسخ‌گوی نیازهای گوناگون جوامع اسلامی باشد. پیامبر گرامی اسلام این کتاب گران‌بها را در میان مسلمانان به ودیعه گذارده و از امت اسلام خواسته که همواره به آن تمسک جویند و از دستورها و راهنمایی‌هایش بهره جویند.

یادآوری: گرچه قرآن کتابی است بسیار غنی، ما را از سایر منابع علوم اسلامی یعنی: سنّت و سیره رسول خدا(ص)، و احادیث و سیره ائمه معصومین علیهم‌السلام بی‌نیاز نمی‌کند،  زیرا همه موضوعات در قرآن مطرح نشده، و آنچه مطرح شده نیز کلی است که شرح و تفصیل و مسائل فرعی آن‌ها را باید در سنّت و سیره جُست.

بیندیشید و پاسخ دهید

1. قرآن چه امتیازهایی بر سایر کتاب‌های دینی دارد؟

2. چرا حجّیت ظواهر قرآن نیازی به برهان ندارد؟

3. قرآن در آیات چگونه وصف شده است؟

4. این توصیفات دلیل بر چیست؟

5 . حدیثِ ثقلین را توضیح دهید؟

6. از حدیث ثقلین چه می‌فهمیم؟

7. چرا علوم قرآن کهنه نمی‌شود و همواره قابل عمل است؟

8 . آیا با وجود قرآن از سایر منابع علوم اسلامی بی‌نیاز هستیم؟ چرا؟

9. چرا پیامبر اکرم(ص) قرآن را در میان مسلمانان ودیعه نهاد؟

 

 

سنّت رسول خدا دومین منبع

بعد از قرآن کریم، سنّت پیامبر(ص) مهم‌ترین مصدر علوم اسلامی و معارف و احکام است. سنّت بر سه چیز اطلاق می‌شود: اوّل: گفتار پیامبر درباره امور دینی و وظایف. دوم: فعل پیامبر که به عنوان دین انجام داده. سوم: تقریر و امضای رسول اللّه فعل یکی از اصحاب را که به عنوان دین انجام داده است. به سنّت در اصطلاح، حدیث و روایت نیز می‌گویند.

احادیث پیامبر اکرم(ص) در بیان معارف و احکام دین نقش بسیار بزرگی را ایفا کرده و می‌کند. زیرا گرچه قرآن غنی‌ترین منابع علوم اسلامی است ولی در برخی موارد نیاز به شرح و تفصیل دارد که احادیث پیامبر و امامان معصوم علیهم‌السلام این نیاز را تأمین می‌کند. بعضی آیات، عام یا مطلق یا منسوخ هستند که مخصِّص یا قید یا ناسخ آن‌ها در قرآن نیامده و حدیث این نیاز را تأمین می‌کند. یا یک فعل عبادی است که کیفیت انجام آن و اجزا و شرایط و مقدمات، مسائل فرعی مربوط به آن در قرآن نیامده است، و در تبیین آن به احادیث نیاز داریم. یا یکی از قوانین و احکام کلی است، که در شرح و بسط و بیان مسائل فرعی آن به حدیث نیاز داریم.

اصولاً برخی موضوعات و احکام اصلاً در قرآن نیامده و باید از احادیث استفاده شود.

پیامبر اکرم(ص) دین اسلام را به عنوان یک دین کامل و جامع معرفی می‌کرد. که در همه شئون زندگی دنیوی و اخروی مسلمانان دخالت می‌کند و حکم دارد. گرچه آیاتی که نازل می‌شد بخشی از این نیاز گسترده را تأمین می‌کرد، کافی نبود، به همین جهت رسول اللّه(ص) از جانب خدا مأموریت داشت این نیاز را تأمین کند، و در این رابطه از وحی نیز برخوردار بود. مسلمانان نیز موظف بودند از رسول خدا(ص) اطاعت کنند و آنچه را می‌گوید بپذیرند.

در قرآن می‌فرماید: ای کسانی که ایمان آورده‌اید از خدا و رسول اطاعت کنید و اعمال خودتان را باطل نسازید.[284]

و می‌فرماید: همانا رسول خدا برای شما الگوی خوبی است، برای کسی که به خدا و روز قیامت امید دارد، و خدا را بسیار یاد می‌کند.[285]

بنابراین، مسلمانان مأمور بودند احکام و قوانین و معارف دین را از پیامبر بگیرند، و در برابر اوامر و نواهی او مطیع باشند. به همین جهت مسلمانان مراقب گفته‌ها و افعال آن حضرت بودند و آنچه را می‌فرمود به عنوان حکم خدا و تلقی از وحی می‌پذیرفتند کیفیت انجام مراسم عبادی را نیز از فعل آن جناب می‌آموختند.

در این میان تعدادی از اصحاب برای یادگرفتن احکام و ضبط آن‌ها عنایت بیشتری مبذول می‌داشتند. در فرصت‌های مناسب حضور پیامبر مشرّف می‌شدند و خوب به سخنانش گوش می‌دادند و گاهی سؤال می‌کردند و اگر احیانا غایب بودند وقتی برمی‌گشتند مسائل مطرح شده را از دوستانشان می‌پرسیدند.

مسلمانانی که در خارج مدینه زندگی می‌کردند در فرصت‌های مناسب به مدینه می‌آمدند و به منظور کسب علم چندی توقف می‌کردند و از محضر رسول خدا(ص) استفاده می‌نمودند، سپس به وطن خود مراجعت می‌کردند؛ از باب نمونه:

مالک‌بن حویرث گفت: با گروهی از جوانان هم‌سن خود به مدینه آمدیم، بیست شبانه روز در خدمت پیامبر توقف نمودیم، رسول خدا(ص) گمان کرد به دیدار خانواده‌مان مشتاق گشته‌ایم. از احوال آنان جویا شد و ما جواب دادیم ـ و پیامبر دوست مهربانی بود ـ پس به ما فرمود: به سوی خانواده خود برگردید، احکام و معارف الهی را به آنان بیاموزید، و دستور بدهید چنان‌که من نماز می‌خوانم، نماز بخوانند. هنگامی که وقت نماز فرا رسید یکی از شما اذان بگوید، بزرگ‌ترین فرد را امام قرار دهید و در نماز به او اقتدا کنید.[286]

رسول خدا نیز در هدایت مردم و نشر معارف و احکام دین همواره کوشا بود. در مسجد و منزل، کوچه و بازار، مجالس عمومی و خصوصی، سفر و حضر، صلح و جنگ، همواره از فرصت استفاده می‌کرد و در نشر معارف و احکام دین می‌کوشید.

در ضمن تعلیم آیات قرآن، مسائل مربوط به آن‌ها را نیز بیان می‌کرد. برخی مراسم دینی را به منظور تعلیم به دیگران، خود انجام می‌داد تا دیگران یاد بگیرند. اگر مشاهده می‌کرد عملی را نادرست انجام می‌دهند تذکر می‌داد و کیفیت صحیح آن‌را بیان می‌کرد. و اگر درست انجام می‌دادند تأیید و تقریر می‌کرد.

رسول خدا(ص) پیوسته به مسلمانان توصیه می‌کرد مناسک و مراسم دینی را از او یاد بگیرند.

جابر می‌گوید: پیامبر را روز عید قربان دیدم که شتر سواری خود را رها کرده بود و می‌فرمود: مناسک حج را از من یاد بگیرید، زیرا شاید بعد از این، دیگر به عمل حج مشرّف نشوم.[287]

بدین صورت رسول خدا(ص) در نشر معارف و احکام دین جدّیت می‌کرد، و  اصحاب در یادگیری و ضبط آن‌ها عنایت داشتند. رسول خدا(ص) از این عمل دو منظور داشت: اوّل آشنا کردن اصحاب به علوم و معارف دین و تعلیم وظایف و احکام اسلام. دوم ضبط و نگه‌داری احکام دین جهت ابلاغ به مسلمانان آینده تا قیامت.

پیامبر اسلام با همکاری و جدّیت اصحاب بالاخص تعدادی از آنان، در رسیدن به این دو هدف توفیق یافت. علوم و معارف و احکام و قوانین دین به صورت حدیث ضبط شد و برای مسلمانان در طول تاریخ محفوظ ماند. در انجام این مسئولیت بزرگ علی‌بن ابی‌طالب(ع) از سایر اصحاب جدی‌تر بود و مسئولیت بیشتری را برعهده گرفت، چنان‌که در آینده بدان اشاره خواهد شد.

به برکت عنایت ویژه رسول خدا(ص) و جدیت اصحاب است که ده‌ها بلکه صدها هزار حدیث،در علوم مختلف اسلامی، در کتاب‌ها و مصادر روایی ثبت شده و به صورت میراثی عظیم برای مسلمانان باقی مانده است.

 

دو تذکر مهم

اکنون تذکر دو نکته را لازم می‌دانم:

1. گرچه در مصادر روایی ما احادیث فراوانی وجود دارد، چنان نیست که هر حدیثی که در کتاب‌های حدیث ثبت شده معتبر و قابل عمل باشد، بلکه برخی از آن‌ها اعتبار ندارند. در توضیح مطلب یادآور می‌شوم که احادیث به دو دسته تقسیم می‌شوند: خبر واحد، و خبر متواتر.

خبر متواتر: اگر راویان یک حدیث از معصوم، و راویانی که در طبقات بعد از آنان روایت می‌کنند، به قدری زیاد باشند که تبانی آنان بر کذب عادتا مُحال باشد، چنین حدیثی متواتر نامیده می‌شود که یقین‌آور و حجت است، زیرا عقلا و عرف مردم بر طبق چنین خبری عمل می‌کنند.

خبر واحد: حدیثی است که راویان آن به حدّ تواتر نباشد که خود به انواعی تقسیم شده است؛ مانند خبر صحیح، خبر حَسَن، خبر موثّق، خبر ضعیف، و خبر مُرسَل.

حدیثی که راویان آن، تا به معصوم برسد، همه دوازده امامی عادل باشند صحیح نامیده می‌شود.

حدیثی که همه راویان آن امامی و موثق باشند، خبر حسن خوانده می‌شود.

حدیثی که بعضی راویان آن غیر امامی ولی موثق باشند، حدیث موثق است.

حدیثی که برخی راویانش ضعیف و غیرموثق باشند، حدیث ضعیف خوانده می‌شود.

اگر در میان راویان یک حدیث فردی جاعل وجود داشته باشد، حدیث مجعول نامیده می‌شود.

اگر در میان راویان فردی مجهول الحال موجود باشد، حدیث را مجهول می‌خوانند.

اگر یکی از راویان، حدیث را بدون واسطه، از کسی نقل کرده که در یک زمان نبوده‌اند، حدیث را مرسل می‌نامند.

حدیث صحیح و حسن نزد علما معتبر است و به آن عمل می‌کنند.

حدیث موثق را نیز اغلب علما معتبر می‌دانند.

اما حدیث ضعیف اعتبار ندارد مگر این‌که با قرینه صحت همراه باشد یا چیزی ضعف آن‌را جبران کند.

حدیث مجعول نیز اصلاً اعتبار ندارد و مردود به شمار می‌رود.

تذکر دوم: آنچه در مورد حجّیت خبر واحد گفته شد، در احادیثی است که مربوط به وظایف و تکالیف باشد. اما در احادیث مربوط به عقاید، طبیعیات، تاریخ، امور بهداشتی، فواید یا زیان‌های برخی گیاهان، میوه‌ها، غذاها، آشامیدنی‌ها، احوال انسان، تعلیم و تربیت، بیماری‌ها انسان و علل آن و راه‌های علاج، و دیگر امور مانند این‌ها را نمی‌توان حجت شرعی و لازم‌العمل معرفی کرد.

اگر خبر واحد در اموری است که نیاز به ایمان و یقین دارد؛ مانند وجود خدا،  توحید، صفات خدا، وجود معاد و زندگی بعد از مرگ، اصل نبوت و ضرورت ارسال پیامبران، در چنین مواردی نمی‌توان به خبر واحد اکتفا نمود. بلکه باید با بحث و کنجکاوی به تحصیل ایمان و یقین پرداخت.

ولی در اموری که نیاز به یقین ندارند، مانند برخی صفات و خصوصیات پیامبران، عالَم برزخ و خصوصیات آن، کیفیت قیامت و نامه عمل، توازن اعمال و حساب، میزان عمل، کیفیت نعمت‌های بهشتی و عذاب‌های دوزخی، می‌توان به خبرهای صحیح و معتبر استناد نمود ولی در حدّ یک دلیل ظنی بیش نیستند. و در همین حد نیز می‌توان آن‌ها را به اسلام نسبت داد، مگر این‌که شواهد صدقی به همراه داشته باشند که موجب حصول یقین شوند.

خبر واحد مربوط به تاریخ، طبیعیات، انسان، بهداشت و درمان نیز همین‌گونه هستند.

بیندیشید و پاسخ دهید

1. آیا قرآن ما را از احادیث و بیانات پیامبر بی‌نیاز می‌کند؟ چرا؟

2. مسلمانان مأمور بودند احکام دینشان را چگونه به دست آورند؟

3. مسلمانان چگونه به این وظیفه عمل می‌کردند؟

4. پیامبر به مسلمانان چه توصیه می‌کرد؟

5 . هدف رسول خدا از جدّیت در تعلیم احکام چه بود؟

6. خبر متواتر را تعریف کنید؟

7. حدیث صحیح چیست و چه فرقی با حدیث حَسَن دارد؟

8 . چه حدیثی معتبر است؟

9. احادیث چه هنگام حجّیت دارند؟

10. آیا در ایمان به اصول عقاید می‌توان به خبر واحد بسنده کرد؟

11. در چه نوعی از عقاید می‌توان به خبر واحد استناد کرد؟

 

 

احادیث اهل بیت علیهم‌السلام سومین منبع

سومین منبع علوم و معارف اسلام و احکام و قوانین، سنّت و سیره اهل بیت و عترت پیامبر(ص) است. پیامبر اسلام می‌دانست که بعد از خودش، مسلمانان به مرجع معتبر و مورد اعتماد علمی که از خطا و اشتباه و گناه معصوم باشد، نیاز دارند تا احکام و معارف دین را از او فرا گیرند و در حلّ مشکلات دینی به او پناه ببرند؛ به همین منظور اهل بیت را به عنوان یک مرجع غنی و مورد اعتماد علمی برگزید و به مسلمانان معرفی نمود تا همواره در کنار قرآن باقی بماند و مرجع دین باشد. بارها و در مواقع و موارد متعدد اهل بیت را معرفی نمود و مردم را به آنان ارجاع داد. احادیث آن در کتاب‌ها و مصادر روایی شیعه و اهل سنّت موجود است.

یکی از معتبرترین آن‌ها حدیث معروف ثقلین است که با عبارت‌های گوناگون و سندهای متعدد نقل شده و در مصادر حدیث به ثبت رسیده است، که به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود:

زید بن ارقم گفت: وقتی رسول خدا از سفر حَجّه‌الوداع برگشت و در «غدیر خم» فرود آمد، دستور داد زیر درختان بزرگی را که در آن‌جا بود پاکیزه کردند. آن‌گاه فرمود: گویا من از جانب خدا دعوت شدم و آن را پذیرفتم. من دو چیز گران‌قدر [ یا سنگین] را به شما می‌سپارم که یکی از آن‌ها از دیگری بزرگ‌تر است: کتاب خدا و  عترتم. پس بنگرید بعد از من چگونه با آن‌ها رفتار می‌کنید. همانا که قرآن و اهل بیت تا وقتی بر حوض کوثر بر من وارد شوند، از یکدیگر جدا نخواهند شد. سپس فرمود: خدای عزّوجلّ مولای من است و من مولای همه مؤمنان هستم. آن‌گاه دست علی رضی‌الله‌عنه را گرفت و فرمود: هرکس من مولای او هستم علی مولای اوست. خدایا! با دوستان علی دوست باش و با دشمنانش دشمن.[288]

زیدبن ارقم به نقل دیگری چنین می‌گوید: در سفر حَجّه‌الوداع در خدمت رسول خدا(ص) بودم، وقتی به «غدیر خم» رسیدیم، دستور داد زیر درختان بزرگ را پاکیزه کردند. سپس فرمود: گویا از جانب خدا خوانده شده و اجابت کرده‌ام، و خدا مولای من است و من مولای مؤمنان هستم. دو چیز را در میان شما می‌گذارم که اگر به آن‌ها عمل کنید گمراه نمی‌شوید: آن دو چیز کتاب خدا و عترت و اهل بیتم. همانا که این دو تا وقتی بر حوض بر من وارد شوید، از یکدیگر جدا نمی‌شوند. سپس دست علی را گرفت و فرمود: هر کس من ولی و اختیاردار او هستم علی نیز اختیاردار اوست. خدایا! با دوستان علی دوست باش و با دشمنانش دشمن. ابوطفیل می‌گوید: به زید گفتم: خودت این سخن را از رسول خدا شنیدی؟ گفت: همه کسانی که زیر سایه آن درختان بودند حادثه را مشاهده کردند و سخنان رسول اللّه را با گوششان شنیدند.[289]

زید بن ثابت می‌گوید: رسول خدا(ص) فرمود: دو جانشین را در میان شما می‌گذارم: کتاب خدا که ریسمانی است میان زمین و آسمان، و عترت و اهل بیت خودم، این دو، تا وقتی بر حوض کوثر بر من وارد شوند از یکدیگر جدا نخواهند شد.[290]

حذیفة بن اسید می‌گوید: رسول خدا(ص) فرمود: ای مردم! من قبل از شما می‌روم و شما بر حوض بر من وارد خواهید شد. وقتی بر من وارد شُدید، در مورد ثقلین از شما سؤال می‌کنم. پس بنگرید بعد از من چگونه با آن‌ها رفتار می‌کنید: ثقل اکبر کتاب خداست که یک طرفش در دست خدا و طرف دیگرش در دست شماست. پس به آن تمسک جویید و گمراه نشوید و تبدیل نکنید.[291]

ابوسعید می‌گوید: رسول خدا(ص) فرمود: چیزی را در میان شما می‌گذارم که اگر به آن تمسک جویید گمراه نمی‌شوید: و آن ثقلین است. یکی از آن‌دو، بزرگ‌تر از دیگری است: کتاب خدا ریسمانی است از آسمان به زمین، و عترت و اهل‌بیت خودم. آگاه باشید که این دو، تا وقتی که بر حوض بر من وارد شوند از یکدیگر جدا نخواهند شد.[292]

کوتاه سخن: حدیث ثقلین از احادیث متواتر است که با عبارات مختلف، و سندهای متعدد، به وسیله چندین نفر از اصحاب بزرگ، از رسول خدا(ص) نقل شده است؛ مانندِ زیدبن ارقم، ابوذر غفاری، ابوسعید خدری، علی‌بن ابی‌طالب، زیدبن  ثابت، حذیفه‌بن یمان، ابن عباس، سلمان فارسی، ابوهریره، جابربن عبداللّه، حذیفه‌بن اسید غفاری و جبیربن مطعم، حسن‌بن علی، فاطمه زهرا، اُمّ هانی بنت ابی‌طالب، امّ سلمه، ابورافع، و افرادی دیگر. حضرت علی(ع) در زمان خلافت خود، روزی در میان یاران خود خطبه خواند و فرمود: هر کدام از شما که در حادثه غدیر خم حضور داشتید و حدیث ثقلین را از رسول خدا شنیده‌اید به پا خیزد و آنچه را دیده و شنیده شهادت دهد. در این هنگام جمعی (هفده نفر) برخاستند و گفتند: ما حاضر بودیم و حدیث را از رسول خدا شنیدیم. از جمله این افراد بودند: خزیمه‌بن ثابت، سهل‌بن سعد، عدی‌بن حاتم، عقبه‌بن عامر، ابوایوب انصاری، ابوسعید خدری، ابو شریح خزاعی، ابوقدامه انصاری، ابویعلی انصاری و ابوهیثم التیهان.[293]

احمدبن حجر هیثمی می‌نویسد: حدیث ثقلین را بیش از بیست نفر از اصحاب از رسول خدا نقل کرده‌اند.[294]

از این حدیث شریف و ارزشمند، سه مطلب مهم استفاده می‌شود:

اوّل: پیامبر در این حدیث، اهل بیت را قرین قرآن قرارداده و فرمود: اگر به آن‌ها تمسک جویید گمراه نمی‌شوید، و من در قیامت در این‌باره از شما سؤال خواهم کرد. بنابراین، چنان‌که قرآن یک مرجع علمی معتبر است، اهل‌بیت پیامبر نیز مرجع معتبر علمی و حجت شرعی و لازم الاتّباع هستند. و سنّت و سیره آنان یکی از منابع معتبر علوم اسلامی و معارف و احکام به شمار می‌رود.

برطبق این حدیث همه مسلمانان وظیفه دارند در حلّ مشکلات و مسائل مربوط به دین به اهل بیت رجوع کنند.

دوم: چنان‌که قرآن تا قیامت به عنوان یک مرجع و مصدر اخذ علوم دین، در میان مردم باقی است، اهل بیت نیز به همین منظور تا قیامت وجود خواهند  داشت.

سوم: قرآن شریف و اهل بیت، دو حجت شرعی، و دو منبع علمی واجب الاتّباع هستند که هیچ‌گاه از یکدیگر جدا نخواهند شد. بنابراین، هیچ مسلمانی نمی‌تواند اهل بیت را کنار بگذارد و بگوید: حسبنا کتاب اللّه. چنان‌که هیچ مسلمانی حق ندارد قرآن را کنار بگذارد و تنها به اهل بیت تمسک جوید.

احادیث دیگری نیز به همین معنا داریم که پیروی از اهل بیت را موجب رستگاری و نجات، و اعراض از آنان را باعث هلاکت و گمراهی محسوب نموده است. از جمله، حدیث معروف به حدیث سفینه است.

ابن عباس از رسول خدا(ص) نقل کرده که فرمود: اهل‌بیت من همانند کشتی حضرت نوح است که هر کس بر آن سوار شد نجات یافت و هر کس سوار نشد غرق گشت.[295]

همین حدیث را با سندهای دیگر ابوسعید خدری، عبداللّه‌بن زبیر، و ابوذر غفاری از رسول خدا نقل کرده‌اند، که از بررسی آن‌ها استفاده می‌شود پیامبر گرامی(ص) اهل بیت خویش را یک مرجع علمی معتبر و مورد اعتماد، به مسلمانان معرفی کرده، و از آنان خواسته تا در مسائل دینی به آنان مراجعه کنند و احکام اسلام را فرا گیرند. بنابراین، سنّت و سیره اهل بیت، سومین منبع علوم دین است. اکنون این سؤال مطرح می‌شود که: اهل بیت چه کسانی هستند؟ آیا مراد همه خویشان و منسوبان رسول خداست؟ یا مقصود همه کسانی که در بیت پیامبر. به سرپرستی آن حضرت زندگی می‌کردند؛ مانند همسران و فرزندان و خدمت‌گزاران؟

از مضمون حدیث و مناسبت حُکم و موضوع استفاده می‌شود که هیچ یک از دو احتمال مذکور درست نیست، زیرا از این‌که پیامبر اکرم اهل بیت را قرین قرآن قرار  داده و پیروی از آنان را موجب سعادت و نجات دانسته و به مسلمانان توصیه کرده که احکام و معارف دین را از آنان فراگیرند، استفاده می‌شود.

اوّلاً: اهل بیت، عالِم به علوم و معارف و احکام دین هستند، و ثانیا: از گناه و اشتباه و خطا مصونیت دارند تا پیروی از آنان به طور مطلق و کلی موجب سعادت و نجات باشد. و روشن است که نه همه خویشان و منسوبین پیامبر و نه همه همسران و فرزندان آن حضرت چنین امتیازهایی دارند.

بنابراین، باید اهل بیت افراد خاصّی باشند، یعنی همان افرادی که آیه تطهیر در شأن آنان نازل شده و از طهارت باطن و عصمت آنان خبر می‌دهد، افراد محدود و معینی هستند که خود پیامبر(ص) آنان را معرفی نموده است.

در این‌باره احادیثی داریم که به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود:

اُمّ سلمه می‌گوید: آیه تطهیر در خانه من نازل شد، پس رسول خدا(ص) شخصی را به سراغ علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم‌السلام فرستاد، وقتی حاضر شدند فرمود: اینان اهل بیت من هستند.[296]

عمر بن ابی‌سلمه، پرورش یافته پیامبر، می‌گوید: آیه تطهیر در خانه اُمّ سلمه نازل شد. پس پیامبر(ص) فاطمه و حسن و حسین را دعوت نمود، و علی نیز پشت سرش بود. پس عبای خودش را بر سر آنان افکند و گفت: اینان اهل بیت من هستند، و خدا پلیدی (گناه) را از آنان برطرف ساخته و پاکشان ساخته است. در این هنگام اُمّ سلمه عرض کرد: یا رسول اللّه! آیا من نیز با اینان هستم؟ رسول خدا فرمود: سر جای خود باش، تو نیز خوب هستی.[297]

عایشه می‌گوید: صبحگاهی پیامبر از منزل خارج شد، در حالی‌که جامه‌ای از پشم سیاه بر تن داشت. پس حسن آمد و زیر عبا رفت، بعد حسین به زیر عبا داخل شد، پس فاطمه آمد او را نیز به زیر عبا دعوت نمود، آن‌گاه علی آمد او را نیز به زیر عبا فراخواند؛ سپس فرمود « إِنَّما یرِیدُ اللّهُ لِـیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِـیراً ».[298]

در این قبیل احادیث، مصداق اهل بیت که آیه تطهیر در شأن آنان نازل گشته، تعیین شده است که پیامبر اسلام و علی و فاطمه و حسن و حسین.

اما احادیث دیگری نیز داریم که پیامبر اکرم(ص) مصداق مذکور را توسعه داده و افراد دیگری را نیز به عنوان اهل بیت معصوم از گناه معرفی نموده است؛ از باب نمونه:

ابن عباس می‌گوید: از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: من و علی و حسن و حسین و نُه نفر از نسل حسین، از گناه پاک شده‌ایم و معصوم هستیم.[299]

از چنین احادیثی استفاده می‌شود که مراد از اهل بیت مزبور در حدیث ثقلین و دیگر احادیث، علی‌بن ابی‌طالب و فاطمه و حسن و حسین علیهم‌السلام است و نُه نفر از نسل امام حسین(ع) که توسط پیامبر و حضرت علی و امام حسن و امام حسین به عنوان مصادیق معصوم از اهل بیت معرفی شده‌اند.

اینان را پیامبر گرامی اسلام مرجع معتبر و مورد وثوق و معصوم از خطا و اشتباه و گناه معرفی کرده‌اند و گفتار و رفتارشان بر عُموم مسلمانان حجت است، و باید در  اخذ معارف و احکام به آنان رجوع کنند.[300]

بنابراین، احادیث اهل بیت و امامان معصوم علیهم‌السلام سومین منبع علوم و معارف و احکام اسلام است.

 

بیندیشید و پاسخ دهید

1. حدیث ثقلین را از بر بخوانید.

2. چه کسانی حدیث ثقلین را روایت کرده‌اند؟

3. پیامبر در حدیث ثقلین چه فرمود؟

4. چه مطالبی از حدیث ثقلین استفاده می‌شود؟

5 . از حدیث ثقلین چه چیز استفاده می‌شود؟

6. اهل بیت چه کسانی هستند؟

7. پیامبر بعد از نزول آیه تطهیر چه کرد؟

8 . چرا رسول خدا(ص) عبای خود را بر سرِ آنان کشید؟

9. پیامبر اکرم(ص) بعد از آن، چه گفت؟

10. پیامبر در توسعه مصداق اهل بیت مذکور در آیه، چه گفت؟

11. سومین منبع علوم و احکام اسلامی چیست؟

 

 

حاملان علوم پیامبر(ص)

پیش‌تر خواندید که رسول خدا(ص) در نشر علوم و معارف و احکام اسلام، سعی کامل مبذول می‌داشت، اصحاب آن حضرت نیز در یادگرفتن و ضبط احکام کوشا بودند، ولی پیامبر آن را کافی نمی‌دانست. او به خوبی می‌دانست که اوضاع و شرایط سخت و بحرانی صدر اسلام به مسلمانان اجازه نمی‌دهد علوم و معارف گسترده اسلام را کامل فراگیرند و حفظ کنند. و نیز می‌دانست که اصحاب از خطا و اشتباه و نسیان مصون نیستند، و شاید به مرور زمان بخشی از معارف و احکام اسلام فراموش گردد یا مورد اختلاف قرار گیرد.

به همین جهت درصدد بود برای حفظ و ضبط علوم و احکام اسلام جایگاه امن و مورد اعتمادی مصون از خطا و نسیان و اشتباه یافته، احکام متنوع و گسترده اسلام را در آن‌جا به ودیعه بگذارد تا مسلمانان هنگام نیاز بدان‌جا رجوع کنند.

پس، خدای متعال به پیامبر وحی کرد که علی‌بن ابی‌طالب(ع) را که برای تحمل چنین مسئولیت سنگینی از هر جهت آماده بود برگزید و در تعلیم و تربیت او بکوشد.

علی(ع) می‌فرماید: رسول خدا(ص) مرا دربرگرفت و فرمود: خدا به من امر فرموده که تو را به خود نزدیک کنم و دور نگردانم، و دستور داده تو بشنوی و حفظ کنی. و بر  خدا حق است که تو بشنوی و حفظ کنی. پس این آیه نازل شد: « وَتَعِـیها أُذُنٌ واعِـیةٌ ».[301]

ابن عباس از پیامبر(ص) نقل کرده که فرمود: وقتی آیه « وَتَعِـیها أُذُنٌ واعِـیةٌ » نازل شد پیامبر گفت: از پروردگارم خواستم که آن را گوش علی قرار بدهد. علی(ع) می‌گفت: من چیزی را از رسول خدا(ص) نشنیدم جز این‌که آن‌را حفظ کردم و نگه داشتم، و در طول زمان آن‌را فراموش نکردم.[302]

ابن عباس از رسول خدا(ص) نقل کرده که فرمود: چون در مقابل خدا قرار گرفتم، با من سخن گفت و مناجات کرد. پس آنچه را یاد گرفتم، همه را به علی یاد دادم. پس علی درِ علم من است.[303]

امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمود: شما جایگاه مرا نزد رسول خدا(ص) در خویشاوندی نزدیک و موقعیت مخصوص می‌دانید. در کودکی مرا در دامان خود جای می‌نشانید و به سینه خود می‌چسبانید، در بستر خود می‌خوابانید، بدن مبارکش به بدن من می‌چسبد، و بوی خوش او را استشمام می‌کردم، و گاهی غذا را می‌جَوید و در دهانم می‌گذاشت. هیچ‌گاه سخن دروغ از من نشنید، و کردار خطا ندید. از وقتی‌که محمد(ص) از شیر گرفتند، خدا بزرگ‌ترین فرشته‌اش را مأمور کرد تا شبانه روز مراقبش باشد و او را به مکارم و محاسن اخلاق هدایت کند من نیز همانند بچه شتر به دنبال پیامبر بودم؛ هر روز یکی از اخلاق نیک بر وجود مقدسش آشکار می‌شد و به من دستور می‌داد از او پیروی کنم.

هر سال مدتی را در کوه حرا به سر می‌برد؛ فقط من آن حضرت را می‌دیدم، کسی دیگر نمی‌دید. در آغاز بعثت یک خانواده مسلمان بیش نبود و آن رسول خدا و خدیجه و من سومین نفر بودم؛ نور وحی و رسالت را می‌دیدم، و بوی نُبوت را استشمام می‌کردم. وقتی وحی بر پیامبر نازل می‌شد، صدای ناله شیطان را شنیدم. گفتم: یا رسول اللّه! این صدا چیست؟ فرمود: شیطان است که از عبادت خود مأیوس گشته است. یا علی! آنچه من می‌شنوم تو می‌شنوی، و آنچه را می‌بینم تو نیز می‌بینی، ولی تو پیامبر نیستی بلکه وزیر هستی و به راه خیر و خوبی می‌روی.[304]

از علی(ع) پرسیدند: چرا تو بیشتر از سایر اصحاب حدیث داری؟ فرمود: وقتی از پیامبر سؤال می‌کردم جواب می‌داد، و وقتی ساکت می‌شدم، او شروع به سخن می‌کرد.[305]

امیرالمؤمنین(ع) فرمود: روزی یک مرتبه بر رسول خدا(ص) وارد می‌شدم، با من خلوت می‌کرد هر جا می‌رفت همراهش می‌رفتم. اصحاب رسول خدا می‌دانند که: با دیگری جز من چنین رفتاری را نداشت. گاهی رسول خدا(ص) به خانه من تشریف می‌آورد و چنین امری بسیار به وقوع می‌پیوست. وقتی من به منزل رسول اللّه می‌رفتم با من خلوت می‌کرد، و همسرانش را خارج می‌ساخت، در آن هنگام جز من کسی نزد پیامبر نبود. ولی هرگاه به منزل من می‌آمد فاطمه و فرزندانم را خارج نمی‌ساخت.  وقتی از آن حضرت سؤال می‌کردم پاسخ می‌داد، و هنگامی که سؤال‌هایم تمام می‌شد و ساکت می‌شدم. آن حضرت شروع به سخن می‌کرد.

هیچ آیه‌ای بر پیامبر نازل نشد جز این‌که برای من خواند و املا کرد و من به خطّ خودم نوشتم. تأویل آیات و تفسیر و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و عام و خاصّ آن‌ها را به من تعلیم می‌کرد.

و از خدا خواست که استعداد فهم و حفظ آن‌ها را به من عطا کند. بعد از آن هیچ آیه‌ای را که بر من خوانده بود، و هیچ علمی را که املا کرده بود و من نوشته بودم، فراموش نکردم.

پس رسول خدا(ص)، چیزی از علوم حلال و حرام، و امر و نهی را، که قبلاً بوده یا بعدا خواهد آمد، و هیچ کتابی را که قبلاً بر کسی نازل شده ترک نکرد جز این‌که همه را به من یاد داد و حفظ کردم. و حتی یک حرف آن‌را فراموش نکردم.

آن‌گاه دست مبارکش را بر سینه من نهاد و دعا کرد که خدا قلبم را از علم و فهم و حکم و نور پر کند. پس عرض کردم: یا رسول اللّه! پدر و مادرم فدایت، از آن زمان که شما برایم دعا کردید چیزی را فراموش نکردم. و چیزی نبود که ننویسم، آیا باز هم می‌ترسی فراموش کنم؟ فرمود: نه، از این جهت ترسی ندارم.[306]

علی(ع) می‌فرمود: به خدا سوگند! آیه‌ای نازل نشده جز این‌که من می‌دانم در چه موضوعی، در کجا، و بر چه کسی نازل شده است. پروردگارم به من قلبی با فهم و زبانی گویا عطا کرده است.[307]

از احادیث مذکور چند مطلب مهم استفاده می‌شود:

1. علی(ع) از کودکی در خدمت رسول خدا(ص) بوده، حتی در اعتکاف در کوه حرا، و از اخلاق و رفتارش پیروی می‌کرد. رسول خدا به تربیت او توجه داشته است.

2. علی(ع) استعداد خاصّی داشت، نور وحی را مشاهده می‌کرد، صدای جبرئیل و ناله شیطان را استماع می‌کرد.

3. بعد از بعثت نیز پیامبر از جانب خدا مأمور بود علی را به خودش نزدیک کند.

4. پیامبر از خدا خواست که فهم و حفظ فوق‌العاده و گوش شنوایی به علی ببخشد، به گونه‌ای که چیزی را فراموش نکند. خدای متعال نیز تقاضای پیامبر را اجابت کرد و هوش و حافظه نیرومندی به علی عطا کرد، چندان که هر چه را می‌شنید حفظ می‌کرد و تا پایان عمر چیزی را فراموش نکرد.

5 . حضرت علی(ع) در شبانه روز، جلسه مخصوصی با رسول خدا(ص) داشت، که هیچ‌کس در آن شرکت نمی‌کرد. گاهی آن جلسه در منزل پیامبر تشکیل می‌شد و گاهی در منزل علی که از مسائل مختلف سؤال می‌کرد و رسول خدا(ص) همه را جواب می‌داد. گاهی هم که علی مسئله‌ای برای سؤال نداشت، پیامبر سخن می‌گفت و علوم لازم را برای علی بیان می‌کرد.

6. علی(ع) در این جلساتِ پیاپی دیگر مواقعی که در خدمت پیامبر(ص) بود، همه آیات قرآن را، مستقیم از آن حضرت شنید و نوشت و حفظ کرد. علم تأویل و تفسیر و  ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و عام و خاصّ آیات را نیز از محضر رسول خدا استفاده نمود.

و در یک کلام، تدریجا و در طول ایام، همه علوم و معارف و احکام دین را از رسول خدا فراگرفت و قلب مبارکش سرشار از علم و فهم و نور شد.

علی(ع)؛ جامع علوم

علی(ع) بر اثر استعداد ذاتی و دعا و توجه مخصوص پیامبر(ص) در تعلیم و تربیت او، تدریجا و در 23 سال دوران نبوت، همه علوم و معارف و احکام دین و آیات قرآن و تأویل و تفسیر آن‌ها از رسول خدا فرا گرفت و خزینه و منبع علوم دین شد، چنان‌که رسول خدا بارها بدین موضوع تصریح کرد؛ از باب نمونه:

فرمود: یا علی! علم گوارایت باد؛ علم را همانند آب نوشیدی.[308]

من شهر علم هستم و علی درِ آن شهر، هر کس طالب علم است باید از درِ آن وارد شود.[309]

یا علی! من شهر علم و تو درِ آن هستی، کسی که گمان کند بدون ورود از در وارد شهر می‌شود دروغ می‌گوید.[310]

سلمان فارسی از پیامبر(ص) نقل کرده که فرمود: بعد از من، علی‌بن ابی‌طالب اَعلَمِ امت است.[311]

اَنَس بن مالک از پیامبر(ص) نقل کرده که به علی(ع) فرمود: تو بعد از من، مسائلی را که امت در آن اختلاف دارند بیان می‌کنی.[312]

ابو سعید خدری از رسول خدا نقل کرده که فرمود: بهترین قاضی در میان امت من علی است.[313]

آری، جامعیت علمی حضرت علی(ع)، و خزینه‌داری علوم نبوت آن حضرت را رسول خدا(ص) تأیید کرده است.

پیامبر اکرم، این عمل مهم را درباره حضرت علی انجام داد، تا علوم نبوت در جایگاهی امن باقی بماند، و بعد از خودش مورد استفاده امت قرار گیرد.

 

دستور نوشتن

با این‌که رسول خدا(ص) می‌دانست حضرت علی(ع) در ضبط و حفظ علوم و احکام دین از خطا و نسیان و اشتباه مصونیت دارد و از این جهت نگرانی نداشت، دستور اکید داد تا علوم و احکامی را که می‌شنود بنویسد تا برای آیندگان باقی بماند.

علی(ع) گفت: رسول خدا(ص) به من فرمود: یا علی! آنچه را بر تو املا می‌کنم بنویس. عرض کردم: یا رسول اللّه! آیا می‌ترسی فراموش کنم؟ فرمود: نه، زیرا از خدا خواسته‌ام که تو را حافظ قرار دهد، ولی برای امامان از فرزندانت بنویس.[314]

حضرت علی(ع) نیز طبق دستور رسول خدا(ص) مسائل و احکام و علومی را که از آن حضرت می‌شنید می‌نوشت و در کتاب یا کتاب‌هایی ثبت و ضبط می‌کرد. همین کتاب‌ها بود که به طور ارث به سایر امامان، یکی پس از دیگری، منتقل شد. یکی از منابع علمی اهل بیت علیهم‌السلام همین کتاب‌ها بود که در موارد مختلف بدان‌ها استناد کرده‌اند بارها می‌فرمودند: در کتاب علی، یا در صحیفه، یا در جامعه، چنین نوشته است؛ از باب نمونه:

بکر می‌گوید از امام صادق(ع) شنیدم: چیزی نزد ماست که با وجود آن به مردم احتیاج نداریم بلکه مردم به ما نیاز دارند. نزد ما کتابی است که به املای رسول خدا(ص)و خطّ علی(ع) نوشته شده است. صحیفه‌ای است که هر حلال و حرامی در آن هست شما چیزی را به ما ارجاع می‌دهید پس حکم عمل به آن و ترک آن‌را می‌دانیم.[315]

عبداللّه بن سنان می‌گوید: از حضرت صادق(ع) شنیدم که می‌فرمود: پوستی به طول هفتاد ذراع نزد ماست به املای رسول خدا(ص) و خطّ علی(ع)، هر چه مردم به آن محتاج هستند در آن هست، حتی اَرشِ (دیه) خراشی که بر بدن وارد می‌شود.[316]

چنان‌که ملاحظه می‌فرمایید یکی از شیوه‌های بقای علوم و احکام دین که رسول خدا(ص) به کار گرفت نوشتن و تهیه کتاب بود، و به همین منظور، مسئولیت کتابت را برعهده علی‌بن ابی‌طالب نهاد. با املای رسول خدا و نوشتن علی(ع) یا کتاب‌های جامع و معتبری فراهم آمد.

در آن زمان که علوم و احکام دین توسط پیامبر اکرم(ص) به حافظه نیرومند علی(ع) منتقل شد و توسط آن حضرت در کتاب ثبت و ضبط شد، و بدین وسیله مرجع علمی معتبر و نیرومندی فراهم آمد، رسول خدا(ص) در حدیث ثقلین و دیگر احادیث، اهل بیت خود را که علی‌بن ابی‌طالب(ع) در رأس آن قرار داشت، یک مرجع علمی معتبر معرفی کرد و مردم را به آن ارجاع داد.

بعد از ارتحال رسول خدا(ص)، علی(ع) در ارشاد و هدایت مردم از این‌دو طریق استفاده می‌نمود. به علاوه همه علوم محفوظ و مکتوب خود را به فرزندش امام  حسن(ع) منتقل ساخت. بعد از ارتحال حضرت علی(ع) امام حسن نیز علوم محفوظ و کتاب‌ها را به امام حسین(ع) منتقل ساخت.

بدین صورت هر امامی علوم و کتاب‌ها را به امام بعد از خود منتقل می‌ساخت تا امام دوازدهم عجل اللّه تعالی فرجه الشریف و چنان‌که خود ائمه تصریح فرموده‌اند، یکی از مصادر علوم آنان همین کتاب‌ها بوده است.

جابر از امام باقر(ع) روایت کرده که فرمود: ای جابر! اگر ما به رأی خودمان با شما سخن می‌گفتیم از هلاک شوندگان بودیم. بلکه با احادیثی که از رسول خدا(ص) خزینه کرده‌ایم، چنان‌که آنان طلا و نقره خود را خزینه می‌کنند، با شما سخن می‌گوییم.[317]

جمعی از راویان از امام صادق(ع) شنیدند که فرمود: حدیث من حدیث پدرم، و حدیث پدرم حدیث جدَّم و حدیث جَدّم حدیث حسین و حدیث حسین حدیث حسن، و حدیث حسن حدیث امیرالمؤمنین، و حدیث امیرالمؤمنین حدیث رسول اللّه(ص) و حدیث رسول اللّه قول خدای عزّوجلّ است.[318]

از آنچه گذشت، چنین استفاده می‌کنیم: رسول خدا(ص) به منظور حفظ علوم و معارف و احکام دین، اهل بیت خود را برگزید که از خطا و اشتباه و نسیان و گناه معصومند و علوم نبوت را از دو طریق در اختیار آنان نهاد. یکی از طریق تعلیم زبانی و حفظ آنان. دیگری از طریق نوشتن و تهیه کتاب معتبر. بنابراین، ائمه معصومین و اهل بیت پیامبر علوم و احکام دین را از دو طریق استفاده و افاده می‌کردند: یکی از طریق نقل حدیث از پدرانشان، دیگری نقل حدیث از کتاب‌هایی که پدرانشان از  پیامبر ارث برده بودند. و به هر حال، از معتبرترین طرق نقل حدیث محسوب می‌شوند.

و طبق حدیث ثقلین و امثال آن، بر عُموم مسلمانان لازم است در اخذ علوم دین، به آنان مراجعه نمایند.[319]

بیندیشید و پاسخ دهید

1. چرا پیامبر در صدد بود برای ضبط احکام جایگاه امنی را انتخاب کند؟

2. پیامبر در این‌باره از جانب خدا چه مأموریتی یافت؟

3. پیامبر در مورد حضرت علی از خدا چه خواست؟

4. چرا حضرت علی بیشتر از سایر اصحاب حدیث داشت؟

5 . رفتار پیامبر با حضرت علی چگونه بود؟

6. رسول خدا درباره علم علی چه فرمود؟

7. چرا پیامبر به علی دستور داد علوم را بنویسد؟

8 . اهل بیت و امامان معصوم علوم خود را از چه طریق از پیامبر نقل می‌کردند؟

9. چرا اهل بیت بهترین طریق علوم پیامبر هستند؟

10. عُموم مسلمانان در اخذ علوم دین چه وظیفه‌ای دارند؟

 

 

 

عقل چهارمین منبع

عقل را می‌توان چهارمین منبع علوم و معارف و احکام دین به‌شمار آورد. مهم‌ترین امتیاز انسان از سایر حیوانات عقل است و هر چه دارد از عقل اوست. تکامل در علوم طبیعی و صنایع، ترقی در علوم انسانی، تکامل در فلسفه و عرفان و اخلاق، ترقی در زبان و هنر، همه و همه مرهون عقل انسان است. اگر عقل و مدرکات عقلی را از انسان بگیرند، همه این کمالات را از دست خواهد داد. اصولاً زندگی روزمره انسان بر همین مدرکات عقلی استوار است.

قضایای عقلیه را بر دو دسته تقسیم کرده‌اند: اوّل: اوّلیات و بدیهیات عقلیه، که در حکم به آن‌ها نیازی به اقامه برهان نیست؛ مانندِ امتناع اجتماع و ارتفاع نقیضَین، و امتناع اجتماع ضدّین در یک زمان و در محلّ واحد. دوم: قضایای نظری که در حکم به آن‌ها، احتیاج به تشکیل قیاس و اقامه و برهان دارد. تفصیل این مطالب را باید در کتاب‌های منطق مطالعه کرد.

در فرهنگ اسلام نیز عقل، موجودی ممتاز و بسیار گران‌قدر معرفی شده که می‌تواند راهنمای انسان در کشف واقعیات باشد. اسلام دین تعقل و تفکر و استدلال و بهره‌گیری از عقل به‌شمار می‌رود.

قرآن شریف در آیات فراوان، مردم را به تعقل، تفکر، تدبر، و تفقه دعوت می‌کند، و از عدم تعقل مذمت می‌نماید؛ از باب نمونه:

قرآن می‌فرماید: همانا در آفرینش آسمان‌ها و زمین، و ترتیب منظم شب و روز، و کشتی‌هایی که به سود مردم، در دریا حرکت می‌کنند، و در بارانی که از آسمان فرو می‌ریزد و زمین مرده را زنده می‌کند و جنبندگان را پراکنده می‌سازد، و در حرکت بادها و ابرها که در میان آسمان و زمین در اختیار انسان قرار گرفته‌اند، برای کسانی که تعقل می‌کنند مایه عبرت هستند.[320]

و می‌فرماید: خداست که برای شما گوش و چشم و قلب آفرید، کم سپاس‌گزاری می‌کنید. اوست که شما را در زمین پدید آورد و به سوی او محشور می‌شوید. اوست که زنده می‌کند و می‌میراند، و آمدن شب و روز در اختیار اوست. چرا تعقل نمی‌کنید؟[321]

در کتاب‌های حدیث نیز احادیث فراوانی در ارزش عقل و دعوت به تفکر و تعقل داریم. اوّلین عنوان کتاب گران‌قدر کافی به نام «کتاب العقل والجهل» نامیده شده و احادیث فراوانی در این‌باره دارد؛ از باب نمونه:

عبداللّه‌بن سِنان از حضرت صادق(ع) نقل کرده که فرمود: پیامبر، حجت خداست بر بندگان، و عقل، حجتِ میان خدا و بندگان است.[322]

بازهم از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود: عقل، راهنمای مؤمن است.[323]

قرآن کریم علاوه بر دعوت مردم به تعقل و تفکر، خود نیز در برخی موارد به اقامه برهان پرداخته است. پیامبر گرامی اسلام(ص) و ائمه معصومین علیهم‌السلام مردم را به تعقل و  تفکر می‌خواندند، و برای اثبات مطالب اقامه برهان می‌نمودند، و در رد شبهه‌های مخالفان احتجاج[324] داشتند.

شیوه به‌کار بستن عقل و اقامه برهان و بحث و استدلال، مورد قبول اسلام واقع شده و مردم را به آن تشویق می‌کند.

بنابراین، عقل نیز یک دلیل معتبر شرعی و از جمله منابع علوم و احکام به شمار می‌رود که با آن و داوری‌ها و استدلال و احکامش می‌توان به حقایق رسید. مدارک عقلی اگر طبق موازین باشد کشف از واقعیت می‌کند و یقین‌آور است. ولی ناگفته نماند که معنای سخن، این نیست که عقل در درک خود اصلاً خطا ندارد و مدرکاتش همواره طبق واقع است، زیرا وجود مواردی از خطا نیز قابل انکار نیست. ولی وجود موارد محدودی از خطا، بر اصل داوری‌ها و احکام عقلیه لطمه‌ای وارد نمی‌سازد و عقل را از مقام کاشفیت و حجیت ساقط نمی‌سازد. بلکه علت حدوث این خطاها را باید در شیوه نادرست تفکر و استدلال جست‌وجو کرد. علم منطق به همین منظور تدوین شده است. با تفکر صحیح و به‌کار گرفتن موازین منطق می‌توان از وقوع خطاها جلوگیری کرد.

 

موارد استفاده از عقل

عقل، راهنمایی است امین و درست‌کار که در کشف واقعیات می‌توان از آن، بهره گرفت، ولی در اثبات هر چیزی نمی‌توان از عقل انتظار دخالت و اقامه برهان عقلی داشته باشیم، و اگر دلیل عقلی نداشتیم، مردود بشماریم. بلکه احکام و داوری‌های عقلی در موارد خاصّی صادر می‌شود که به برخی از آن‌ها  اشاره می‌کنیم.

اصول عقاید

عقاید به دو دسته تقسیم می‌شود: اصول عقاید و عقاید فرعی.

در اصول عقاید می‌توان از برهان‌های عقلی استفاده کرد؛ مانندِ اثبات وجود خدا، توحید و صفات ثبوتیه و کمال خدا، صفات سلبیه و جلال خدا.

و مانندِ اثبات معاد و زندگی بعد از مرگ و حشر و نشر مردگان برای دریافت پاداش یا به کیفر رسیدن. و مانندِ لزوم بعثت پیامبران برای ابلاغ برنامه‌های الهی به بندگان و ارشاد و هدایت آنان، و اثبات علم و عصمت برای پیامبران، و مانندِ اثبات اصل امامت و لزوم نصب امام برای نگه‌داری و اجرای احکام و تداوم راه انبیا. و اثبات علم و عصمت برای امام.

در اصول کلی عقاید اقامه برهان‌های عقلیه امکان دارد. و به همین جهت ایمان به امور مذکور باید بعد از کنجکاوی و دقت و از طریق براهین و دلیل‌های عقلی تحصیل شود. اسلام هیچ‌گاه به مردم تحمیل نمی‌کند که اصول دین را بدون دلیل بپذیرند، بلکه به تفکر و تعقل و بحث و کنجکاوی تشویقشان می‌کند تا از روی دلیل و برهان آن‌ها را بپذیرند. اما در فروع عقاید غالبا استدلال‌های عقلیه راه ندارد؛ مانندِ وجود عالَم برزخ، سؤال از مردگان در قبر، چگونه برپا شدن قیامت، ثبت و ضبط اعمال خوب یا بد بندگان در دنیا، نامه عمل، حساب و میزان اعمال، صراط، کیفیت نعمت‌های بهشتی و عذاب‌های دوزخی. به واسطه درک عقل و استدلال‌های عقلی نمی‌توان این حقایق را درک کرد، بلکه در این قبیل امور باید از نصوص معتبر شرعی استفاده کرد. و در ایمان به این‌ها نیز به همین مقدار می‌توان اکتفا نمود. هم‌چنین در مورد مسائلی از قبیلِ شفاعت پیامبران و امامان و اولیای خدا، وجود فرشتگان، وجود شیطان و کیفیت نفوذش در آدمیان، کیفیت وحی بر پیامبران، برخی خصوصیات و صفات پیامبر و امام، نه استدلال عقلی  راه دارد، نه لازم است. طریق اثبات و ایمان به این‌ها نیز نصوص شرعیه است.
 

برخی احکام تکلیفیه

در استنباط برخی احکام تکلیفیه نیز می‌توان از عقل استفاده کرد که به چند مورد اشاره می‌شود:

1. استنباط حکم شرعی در موضوعی: بر اثر یافتن ملاک و فلسفه قطعی آن حکم، در توضیح مطلب باید گفت که: در بحث علم کلام مسئله‌ای هست که اکثر مسلمانان و بالاخص شیعیان امامیه بدان عقیده دارند. مسئله این است که احکام شرع تابع مصالح واقعی هستند و از یک سلسله مصالح و مفاسد واقعی نشئت گرفته‌اند. می‌گویند: اگر چیزی در شرع واجب یا حرام شده بدین علت است که دارای مصلحت لازم الاستیفا یا مفسده واجب الاجتناب بوده است. هم‌چنین اگر چیزی مستحب یا مکروه شده بدین جهت است که دارای مصلحت راجح‌الاستیفا یا مفسده راجح‌الاجتناب بوده است. بدین صورت همه احکام شرع را تابع و نشئت گرفته از مصالح یا مفاسد واقعی می‌دانند. عقیده مذکور در کتاب‌های کلام به اثبات رسیده است.

اکنون با فرض قبول عقیده مذکور چنین می‌گویند: اگر شارع حکمی را بر موضوعی جعل کرد، و علت و فلسفه حکم را نیز خودش بیان کرد، چنانچه عقل همین حکمت را در موضوع دیگر نیز پیدا کرد، حکم می‌کند که موضوع دوم نیز باید همین حکم را داشته باشد، و شارع چنین حکمی را در واقع دارد گرچه به ما نرسیده است.

مثلاً اگر شارع گفت: لا تشرب الخَمْر لاَنَّه مُسْکر، یعنی شراب نخور چون مست‌کننده است، چنانچه عقل خاصیت مسکر بودن را در مشروب دیگری مثلاً نبیذ یافت، حکم می‌کند که نبیذ نیز باید حرام باشد. و به قاعده ملازمه عقلیه که  می‌گوید: کلَّما حَکمَ بِهِ العَقْلُ حَکمَ به الشَّرعُ (هرچه را عقل حکم کرد شرع نیز حکم می‌کند) حکم می‌کند شارع مقدس در نبیذ نیز حکم حُرمت را دارد، گرچه به ما نرسیده است.

یا مثلاً اگر عقل در فعلی مَفسَده لازم الاجتنابی را یافت، حکم می‌کند که باید از ارتکاب آن عمل اجتناب ورزید، آن‌گاه به واسطه قاعده ملازمه عقلیه گفته می‌شود که شارع نیز در این‌جا حکم حرمت جعل کرده گرچه به ما نرسیده است. زیرا شارع نسبت به بندگانش تفویت مصلحت نمی‌کند. مثلاً اگر عقل درک کرد که استعمال مواد مخدر مانند هروئین دارای مفاسد فردی و اجتماعی خطرناک و لازم الاجتناب است، حکم می‌کند که این عمل را نباید انجام داد. آن‌گاه به حکم قاعده ملازمه گفته می‌شود که اعتیاد و استعمال هروئین شرعا نیز حرام است. باید شارع نیز در چنین موردی حکم حرمت داشته باشد، گرچه بر اثر عدم وجود موضوع در آن زمان، شارع حکم نداده، و اگر داده، به ما نرسیده است. زیرا خدای متعال که خیر بندگان را می‌خواهد، عمل مفسده‌دار را بدون حکم حرمت نمی‌گذارد.

در این قبیل موارد می‌توان از حکم عقلی به حکم شرعی رسید، و حکم عقل در طریق استنباط حکم شرع قرار می‌گیرد.

اکنون تذکر یک نکته مهم را لازم می‌دانم که: قاعده ملازمه عقلیه در صورتی جاری می‌شود و در طریق استنباط حکم شرعی قرار می‌گیرد که ملاک و علت واقعی حکم، با ادله معتبر شرعی اثبات شده باشد، یا وجود مصلحتِ لازم الاستیفا یا مفسده لازم‌الاجتناب، به‌واسطه حکم قطعی عقل ثابت شده باشد.

ولی در غیر این‌صورت، یعنی با قیاس و اِستحسانات عقلی نمی‌توان به حکم شرعی رسید.

به هر حال چنین استنباطاتی جز به وسیله فقهای آشنا به زمان، و اوضاع و شرایط موجود، و مصالح و مفاسد لازم الاستیفا و لازم الاجتناب، ساخته  نیست.

2. تزاحم میان دو واجب؛ مثلاً اگر وقت نماز تنگ شده و بیش از ادای مقدار واجب وقتی باقی نمانده است، از سوی دیگر مؤمنی در حال غرق شدن است، در چنین صورتی دو واجب برعهده این فرد نهاده شده است: یکی ادای نماز واجب، دیگری نجات جان یک مؤمن، اما چون جمع میان هر دو امکان ندارد ناچار است یکی را انتخاب کند. در این‌جا عقل حکم می‌کند که چون حفظ جان مؤمن مهم‌تر از نماز است، باید نجات غریق را مقدّم بدارد، گرچه نمازش فوت شود.

3. وجوب تهیه مقدمات عمل واجب: اگر به حکم شرع انجام عملی واجب شد، عقل حکم می‌کند که بر مکلّف لازم است مقدمات انجام آن عمل را فراهم سازد، تا بتواند واجب شرعی را به جای آورد. مثلاً اگر انجام عمل حج بر کسی واجب شد، عقل حکم می‌کند که باید همه مقدمات سفر را انجام دهد و به مکه مشرّف شود تا بتواند از میقات مُحرِم شود و مراسم حجّ واجب را به‌جای آورد. تهیه مقدمات به حکم عقل واجب است، گرچه شارع نسبت به تهیه مقدمات حکم خاصی نداده باشد. موارد مشابه که در کتاب‌های فقه و اصول مورد بحث واقع شده است.

نتیجه می‌گیریم: عقل نیز یکی از منابع علوم و معارف و احکام اسلام است، زیرا حجّیت و کاشفیت عقل در اصول عقاید که روشن است، اما در استنباطِ احکام، در موارد خاصی مورد استفاده فقها قرار خواهد گرفت.

بیندیشید و پاسخ دهید

1. مهم‌ترین امتیاز انسان چیست؟

2. عقل چه نقشی در تکامل انسان داشته است؟

3. عقیده اسلام درباره عقل چیست؟

4. قرآن درباره عقل چه می‌فرماید؟

5 . امام صادق(ع) درباره عقل چه گفت؟

6. خاستگاه خطاهای احکام عقلی چیست؟

7. چگونه می‌توانیم جلوی خطاها را بگیریم؟

8 . در اصول عقاید از چه چیز می‌توانیم استفاده کنیم؟

9. در عقاید فرعی باید از چه چیز استفاده کنیم؟

10. در استنباط احکام فرعی چگونه از عقل استفاده می‌کنیم؟

11. قاعده ملازمه عقلیه چیست؟

12. چه کسانی می‌توانند از احکام عقلیه احکام شرعیه را استنباط کنند؟

 

 

اجتهاد و تقلید

اجتهاد در لغت به معنای کوشش است، و در اصطلاح عبارت است از کوشش در استنباط و استخراج احکام شرعی از منابع معتبر شرعی مانند قرآن، احادیث پیامبر، احادیث امامان معصوم، عقل، اصول عملیه و قواعد کلی که حجّیت آن‌ها با ادله شرعی به اثبات رسیده باشد.

بنابراین، اجتهاد از منابع احکام شرع نیست بلکه وسیله‌ای است برای استنباط احکام از منابع شرعی.

در زمان رسول خدا(ص) اجتهاد به صورت کنونی وجود نداشت و نیازی بدان نبود، زیرا مسلمانان به وجود پیامبر اکرم دست‌رسی داشتند. با تماس مستقیم یا با واسطه، با آن حضرت، مسائل مورد نیاز خود را سؤال می‌کردند و پاسخ می‌شنیدند. این زمان را زمان تشریع می‌نامند.

در دوران امامت، یعنی بعد از ارتحال پیامبر اکرم تا زمان ارتحال امام حسن عسکری(ع)، در سال (260 ق) نیز نیاز چندانی به اجتهاد نبود. زیرا مردم به امامان معصوم یعنی خزینه‌داران و حاملان علوم نبوت که اوّلین فرد آنان حضرت علی بود، دست‌رسی داشتند. پیروان اهل بیت به طور مستقیم، یا به وسیله افراد، یا با مکاتبه، با امام معصوم تماس می‌گرفتند و مسائل مورد نیاز را سؤال می‌کردند و پاسخ آن‌ها را  دریافت می‌نمودند. در این دوران، امامان معصوم یعنی وارثان علوم نبوت، در نشر معارف و احکام دین جدیت می‌کردند، و اصحابشان نیز در ضبط و نگه‌داری و نشر احادیث کوشش می‌نمودند، به برکت سعی ائمه معصومین علیهم‌السلام و جدیت اصحاب، فرهنگ تشیع پخش شد و شیعیان از لحاظ علوم و معارف و احکام بسیار غنی شدند. صدها کتاب در موضوعات مختلف، و از جمله در احکام توسط علما و راویان حدیث تألیف شد. مخصوصا در زمان امام محمدباقر و امام جعفر صادق(ع) شهر مقدس مدینه به صورت مدرسه بزرگی درآمد که انواع علوم دینی در آن‌جا تدریس و به سایر مراکز پیروان اهل بیت صادر می‌گشت. در این دوران پربرکت هزاران دانشمند تربیت شد، که در نشر علوم اهل بیت تلاش می‌کردند.

شیعیان با توجه به این همه امکانات، نیاز چندانی به اجتهاد نداشتند، ولی در عین حال، در میان راویان احادیث دانشمندانی وجود داشت که به مقام اجتهاد و استنباط احکام رسیده و فقیه بودند و احیانا در مورد مسائل فرعی مورد مراجعه دیگران واقع می‌شدند. این افراد در مسائل فقهی دارای رأی و فتوا بودند و آرای آنان در میان اصحاب و مؤلفان مطرح بود. یونس‌بن عبدالرّحمان و زرارة از اینان بودند.[325] ائمه اطهار علیهم‌السلام نیز به عناوین مختلف آنان را تأیید و تشویق می‌نمودند. وقتی یک مرد شامی به امام صادق(ع) عرض کرد: آمده‌ام تا در فقه با شما مناظره کنم. امام(ع) به زراره فرمود: در فقه با این مرد مناظره کن.[326] امام محمدباقر(ع) به ابان‌بن تغلب فرمود: در مسجد مدینه بنشین و برای مردم فتوا بده، زیرا دوست دارم در میان شیعیان افرادی مانند تو دیده شوند.[327] امام صادق(ع) می‌فرمود: ما باید اصولِ [ کلی] را بر شما القا کنیم و برشماست که فروع را از آن‌ها استخراج کنید.[328] معلوم می‌شود: امامان معصوم علیهم‌السلام به  اصل لزوم فقاهت و اجتهاد توجه داشته‌اند. بر اثر توجه آنان و کوشش اصحاب، جمعی فقیه و مجتهد پرورش یافت، که در فقه دارای کتاب بودند، و به مسائل دینی مردم پاسخ می‌دادند. نام برخی آنان و کتاب‌هایشان را در کتاب فهرست ابن ندیم می‌خوانید.[329]

در دوران امامت گرچه در میان اصحاب ائمه علیهم‌السلام علما و فقهایی که به مرتبه اجتهاد و اِفتا رسیده بودند وجود داشت و تا حدی برای پیروان اهل بیت مرجعیت علمی داشتند، رجوع به امامان و استفاده مستقیم از آنان در اولویت بود.

اما در زمان غیبت صغرا یعنی از زمان وفات امام حسن عسکری(ع) (260 ق) تا زمان رحلت آخرین نایب امام دوازدهم(ع) (329 ق) وضع شیعیان امامیه به گونه‌ای دیگر بود. زیرا از یک طرف تعداد شیعیان در شهرها و کشورهای مختلف زیاد شده بود، از طرف دیگر اوضاع عمومی مردم تغییر یافته بود و با مسائل فراوان جدیدی روبه‌رو می‌شدند که پاسخ می‌طلبید، ولی متأسّفانه امام دوازدهم از نظرها غایب بود و برای شیعیان امکان ارتباطی وجود نداشت جز از طریق نُوّاب چهارگانه آن حضرت که در طول زمان غیبت، یکی پس از دیگری بدین مقام منصوب شدند. این ارتباطات نیز چندان نبود که نیازهای علمی گسترده و متنوع شیعیان را تأمین کند.

در این زمان به وجود علما و فقهای بزرگی نیاز بود که با علم و فقه و اجتهاد خود، خلأ غیبت وجود مقدس امام زمان روحی فداه را پر کنند و با اجتهاد و غور در منابع فقه (قرآن، احادیث پیامبر و احادیث امامان معصوم و عقل) مسائل مورد نیاز جامعه گسترده شیعه را استخراج کرده و در اختیار آنان قرار دهند و در مقام مرجعیت و زعامت قرار گیرند. و از کیان تشیع دفاع کنند، و پیروان اهل بیت را رهبری نمایند. وجود چنین دانشمندانی برای تصدی مرجعیت دینی جامعه جوان شیعه بسیار  ضروری بود که تدریجا با لطف خدا پرورش یافتند.

یکی از دانشمندان بزرگ آن زمان علی‌بن حسین‌بن موسی‌بن بابویه قمی بود. این دانشمند و فقیه بزرگ در اوایل غیبت صغرا به دنیا آمده است. زمان نیابت سه نفر از نُوّاب امام زمان(ع) را درک نموده است. در سال (328 ه) با نیابت سوم امام زمان، حسین‌بن روح، در بغداد ملاقات داشته، و در سال (329 ه) در شهر قم وفات نموده و قبرش همان‌جاست. در آن زمان یکی از مراجع دین و چهره‌های درخشان دانش بوده، کتاب‌های فراوانی را در علوم مختلف تألیف نموده که از آن جمله است کتاب شرایع در فقه. این دانشمند خدمات ارزنده‌ای را برای شیعه انجام داد.[330]

بعد از او پسرش، محمدبن علی‌بن حسین‌بن بابویه، معروف به صدوق، از فقها و مراجع شیعه بود. او نیز در موضوعات مختلف و از جمله در فقه کتاب‌های فراوانی نوشت. کتاب‌های مقنع و من لایحضره الفقیه، از جمله تألیفات اوست. این فقیه بزرگ نیر در قم می‌زیسته، مدتی هم در بغداد به تدریس اشتغال داشته، در اواخر عمر در شهر ری توطّن گزیده و در سال (381 ه) وفات نمود و قبرش همان‌جاست.[331]

این دو فقیه گران‌قدر، در اجتهاد خود بیشتر به احادیث استناد می‌کردند.

یکی از فقهای دیگر که در اواخر زمان غیبت صغرا و اوایل غیبت کبرا می‌زیسته، حسن‌بن علی‌بن ابی‌عقیل عمانی از علما و فقهای بزرگی است که مرجعیت علمی شیعه را برعهده داشته و با زبان و قلم خود به نشر علوم اهل بیت می‌پرداخته و خدمات ارزنده‌ای انجام داده است. این دانشمند گران‌مایه در علوم مختلف و از جمله در فقه تألیفات زیادی داشته که از آن جمله کتاب المستمسک بحبل آل الرسول است.[332]

محمدبن احمدبن جنید اسکافی نیز در اوایل غیبت کبرا می‌زیسته است. گویا این  فقیه بزرگ اواخر زمان غیبت صغرا را نیز درک کرده باشد. او از دانشمندان و فقهای قرن چهارم است (وفات 381 ه) از نویسندگان خوب بوده و کتاب‌های زیادی را در علوم مختلف تألیف نموده است. یکی از کتاب‌های فقهی او کتاب تهذیب الشّیعة لِأحکام الشَّریعه بوده که یک دوره کامل فقه بوده و در 20 جلد تألیف شده است.[333]

ابن جنید در روش استنباط احکام، از روش عمانی تبعیت کرده است. این دو فقیه بزرگ از پایه‌گذاران اجتهاد صحیح بوده‌اند. در استنباط احکام از عقل نیز استفاده می‌کردند، و به همه مآخذ و جوانب موضوعات و مسائل توجه داشتند.[334]

همین شیوه اجتهاد بود که بعدا به وسیله شیخ مفید (336 ـ وفات 381 ق) یکی از شاگردان ممتاز ابن جنید تعقیب و تکمیل شد. یکی از تألیفات فقهی شیخ مفید کتاب مقنعه است که خوش‌بختانه از حوادث روزگار محفوظ مانده و مورد استفاده علاقه‌مندان است.

بعد از مفید، سید مرتضی متوفّای (436 ق) کتاب انتصار و ناصریات، و سلارابن عبدالعزیز (متوفای 463 ق) کتاب مراسم را به روش مطلوب اجتهاد نوشتند.

بیش از همه شیخ الطّائفه، محمدبن حسن طوسی (385 ـ 460 ق) از شاگردان ممتاز مفید و سید مرتضی، در اصلاح و تکمیل روش اجتهاد کوشش و جدیت کرد. مدت 23 سال، در بغداد از محضر درس شیخ مفید و سید مرتضی بهره برد، بعد از آنان، مرجعیت علمی و زعامت شیعیان برعهده او افتاد. بعد از حوادث دردناک بغداد به نجف منتقل شد و حوزه علمیه پربرکت نجف اشرف را پایه‌گذاری نمود. کتاب‌های خلاف، تذکره، و مبسوط از جمله کتاب‌های فقهی اوست. شیخ طوسی اوّلین کسی است که فقه استدلالی شیعه را به صورت گسترده تدوین کرد و مسائلی را از اصول استخراج نمود.

فقهای بعد از شیخ نیز در تکمیل و تدوین فقه و نیز علم اصول که از مبانی استنباط است، سال‌ها کوشش کردند، تا اجتهاد به صورت صحیح و گسترده و دقیق کنونی درآمد.

 

شرایط اجتهاد

علم فقه و اصول تدریجا و در طول سال‌ها، تکامل یافته و گسترده‌تر شد تا به صورت کنونی درآمد. و به همین جهت، اجتهاد و استنباط احکام، کاری شده دشوار و پرمسئولیت که نیاز به آمادگی و تخصص و جدّیت فراوان دارد. کسانی فقیه و مجتهد هستند که واجد شرایط زیر باشند:

1. در علومی که دانستن آن‌ها برای استنباط احکام ضرورت دارد تخصص داشته باشند؛ مانند: لغت و ادبیات زبان عرب، علم درایه (حدیث‌شناسی)، علم رجال (شناخت راویان احادیث)، علم تفسیر مخصوصا در آیات الاحکام، تسلط کامل بر احادیث پیامبر و امامان معصوم علیهم‌السلام، تخصص در علم اصول و داشتن مبانی محکم، در مسائل مختلف اصول که از پایه‌های اجتهاد محسوب می‌شود.

2. تیزهوشی و آزاداندیشی و شَجاعت در اظهار حقایق.

3. آشنایی با ترقی و تکامل علوم و صنایع، و تأثیر آن‌ها بر اوضاع و شرایط زندگی فردی و اجتماعی، سیاسی و اقتصادی امت اسلام.

4. توجه به مقتضیات زمان و مکان، و موضوعات و مسائل جدید مربوط به آن‌ها.

5 . آشنایی کامل و اشراف بر کلیه ابواب فقه و کتاب‌های فقهی و حتی فقه مذاهب چهارگانه اهل سنّت.

کسی که با توفیقات الهی و جدیت فراوان، سال‌ها به درس و بحث و تعلم و تعلیم، و دقت و کنجکاوی، مشغول باشد، می‌تواند به حدّ اجتهاد و استنباط احکام برسد.

چنین فردی که واجد شرایط مذکور شده صلاحیت دارد با جدیت و کوشش  احکام شریعت را از ادله معتبر شرعی استنباط و استخراج کند.

مجتهد یک اسلام‌شناس واقعی است که به حوادثِ واقعه و رویدادهای جهان، و تأثیراتی که بر زندگی فردی و اجتماعی و اخلاقی و فرهنگی، سیاسی و اقتصادی امت اسلام می‌گذارد، و مشکلات و مسائلی که در پی دارد، کاملاً توجه دارد، و با بینش وسیع فقهی، هم‌گام با حوادث عمومی جهان، در شناخت و تعریف موضوعات شرعی، و استنباط و استخراج احکام شریعت، و بیان راه‌حل‌های مشروع و مناسب، جدیت و اجتهاد می‌کند. و هم‌گام با ترقی و تعالی علوم و صنایع، و تحول در ابعاد گوناگون زندگی انسان‌ها، امت اسلام را در تأمین سعادت دنیوی و اخروی، مادّی و معنوی، هدایت و رهبری می‌کند.

فقیه از کج‌روی‌ها، تندروی‌ها، تأویل و تفسیرهای غلط نااهلان، و بدعت‌گزاری‌های مبطلین. و توطئه‌های دشمنان اسلام، جلوگیری می‌کند و امت اسلام را در پیمودن صراط مستقیم اسلام هدایت می‌نماید.

یک فقیه راستین با بینش عمیق فقهی خود، با تیزهوشی و آزاداندیشی خود، با توجه به همه اوضاع و شرایط زمان و مکان، و با بینش این‌که اسلام یک دین جاودانه است و می‌تواند پاسخ‌گوی نیازهای انسان‌ها در همه زمان‌ها و مکان‌ها باشد، با چنین بینشی در منابع غنی علوم و احکام اسلام بحث و کنجکاوی می‌کند، برای مشکلات و مسائل جدید و رو به تزاید امت اسلام چاره می‌اندیشد، و راه‌حل‌های مشروع و مناسب را استنباط می‌کند و در اختیار جامعه اسلامی قرار می‌دهد. و بدین وسیله جاودانه بودن اسلام را عملاً به اثبات می‌رساند.

چنین عالِمی فقیه و اسلام‌شناس واقعی است که در احادیث به عنوان وارث پیامبران و پایگاه دفاع از اسلام معرفی شده است.

امام صادق(ع) فرمود: کسی که عالِم به زمان خود باشد، مورد هجوم اشتباهات قرار نمی‌گیرد.[335]

علی‌بن ابی‌حمزه می‌گوید: از حضرت موسی‌بن جعفر(ع) شنیدم که فرمود: هرگاه مؤمنی از دنیا برود، فرشتگان آسمان و قطعات زمین که در آن‌ها عبادت می‌کرده و درهای آسمان که اعمالش از آن‌جا صعود می‌نموده بر او می‌گریند. و شکافی در اسلام پدید می‌آید که چیزی آن‌را پر نمی‌کند، زیرا مؤمنان فقیه، همانند دیوار اطراف شهر، نگه‌دارنده اسلام هستند.[336]

 

تقلید

تقلید به معنای پیروی از فقیه و گرفتن احکام دین از اوست. مجتهد و فقیه جامع الشّرایط چون در استنباط احکام دین، از ادله معتبر شرع، تخصص پیدا کرده، و یک کارشناس و اهل خبره است، افرادی که چنین تخصصی دارند، در یادگرفتن تکالیف و احکام دین چاره‌ای جز رجوع به چنین فقیهی ندارند. زیرا رجوع افراد جاهل به کارشناسان و اهل خبره آن فن یک امر عقلایی است. بیمار به پزشک، دانشجو به استاد، کشاورز به مهندس کشاورزی، مراجعه می‌نمایند.

بیندیشید و پاسخ دهید

1. اجتهاد در اصطلاح به چه معناست؟

2. چرا مردم در زمان پیامبر و امامان معصوم علیهم‌السلام چندان نیازی به اجتهاد نداشتند؟

3. در عصر امامان معصوم علیهم‌السلام چه افرادی در حدّ اِفتا بودند؟

4. امام محمدباقر(ع) به «اَبان‌بن تغلب» چه فرمود؟

5 . امام صادق(ع) به اصحاب چه فرمود؟

6. اوضاع در زمان غیبت صغرا چگونه بود؟

7. چرا مردم در دوران غیبت صغرا به وجود فقها نیاز داشتند؟

8 . علی‌بن حسین‌بن بابویه و فرزندش در آن زمان چه مسئولیتی داشتند؟

9. روش فقهی آنان چه بود؟

10. ابن عقیل و ابن جنید در فقه چه کتاب‌هایی نوشتند؟

11. شیوه اجتهاد آنان چگونه بود؟

12. چه کسانی شیوه آنان را تعقیب کردند؟

13. شرایط اجتهاد چیست؟

14. مسئولیت فقیه واقعی در برابر اسلام و مسلمانان چیست؟

15. مجتهد چگونه جاودانه بودن احکام اسلام را اثبات می‌کند؟

 

 

[276] . « إِنَّ هـذا القُرآنَ یهْدِی لِلَّتِی هِی أَقْوَمُ وَیبَـشِّرُ المُـؤْمِنِـینَ الَّذِینَ یعْمَلُونَ الصّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کبِـیراً »؛ اسراء، آیه 9.
[277] . « کتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیاً لِقَوْمٍ یعْلَمُونَ »؛ فصّلت، آیه 3.
[278] . « یا أَهْلَ الکتابِ قَدْ جاءَکمْ رَسُولُنا یبَینُ لَکمْ کثِـیراً مِمّا کنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الکتابِ وَیعْفُوا عَنْ کثِـیرٍ قَدْ جاءَکمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ
وَکتابٌ مُبِـینٌ * یهْدِی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَیخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بِإِذنِهِ وَیهْدِیهِمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِـیمٍ »؛ مائده، آیه 15 ـ 16.
[279] . « تِلْک آیاتُ الکتابِ المُبِـینِ »؛ یوسف، آیه 1.
[280] . « کتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیک مُبارَک لِـیدَّبـَّرُوا آیاتِهِ وَلِـیتَذَکرَ أُولُوا الأَلْبابِ »؛ ص، آیه 29.
[281] . « وَهـذا کتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَک فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّـقُوا لَعَلَّکمْ تُرْحَمُونَ »؛ انعام، آیه 155.
[282] . « قُلْ أَی شَی‌ءٍ أَکبَرُ شَهادَةً قُلِ اللّهُ شَهِـیدٌ بَینِی وَبَینَکمْ وَأُوحِی إِلَی هـذا القُرْآنُ لِأُ نْذِرَکمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ »؛ همان، آیه 19.
[283] . زید بن أرقم قال: قام رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله یوْما فینا خَطِیبا، بِماءٍ یدعی خمّ، بَین مکةَ و المدینةِ، فحَمِدَاللّهَ وأثنی علیه و وَعظَ و
ذَکر، ثمّ قال: أمّا بعد أیها النّاس، فإنّما أنا بشر یوشک أن یأتی رسولُ ربّی فأجیبُ و أنا تارک فیکم ثقلین: أوّلهما: کتاب اللّه فیه الهدی والنور، فخذوا بکتابِ اللّه واستَمْسکوا به، فحَثَّ علی کتابِ اللّه و رَغبَ فیه ثمّ قال: و أهل بیتی أُذکرکم اللّه فی أهل‌بیتی، أُذکرکم اللّه فی أهل‌بیتی، أُذکرکم اللّه فی أهل بیتی؛ صحیح مسلم، ج 4، ص 1873.
[284] . « یا أَیها الَّذِینَ آمَنُوا أَطِـیعُوا اللّهَ وَأَطِـیعُوا الرَّسُولَ وَلا تُبْطِلُوا أَعْمالَکمْ »؛ محمد، آیه 33.
[285] . « لَقَدْ کانَ لَکمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یرْجُوا اللّهَ وَالیوْمَ الاْخِرَ وَذَکرَ اللّهَ کثِیراً »؛ احزاب، آیه 21.
[286] . صحیح بخاری، ج 4، ص 52 .
[287] . یقول جابر: رأیت النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله یرمی براحلتِه یومَ النّحر وَ یقُولُ: لتَأخذوا مناسِککم، فإنّی لا أدری لعلّی لاأَحجُّ بعد حجّتی
هذاه؛ صحیح مسلم، ج 2، ص 943.
[288] . زیدبن ارقم قال: لمّا رَجعَ رسولُ اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله من حجّه‌الوداع و نَزلَ غدیرَخمٍّ، أمرَ بدوحاتٍ فقُمِمْنَ فقال: کأنّی دُعیتُ
فأجبتُ، إنّی قد ترکتُ فیکم الثقلین، أحدهما أکبر من الآخر: کتاب اللّه و عترتی، فانظروا کیف تُخلفونی فیهما، فإنّهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوضَ. ثمّ قال: إنّ اللّه عزّ وجلّ مولای و أنا مولی کلّ مؤمن. ثمّ أخذ بید علی رضی‌الله‌عنه فقال: من کنت مولاه فهذا علی مولاه، اللّهم والِ مَن والاه و عادِ من عاداه؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص109.
[289] . زید بن أرقم قال: کنّا مع النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله فی حجّهِ‌الوداع، فلمّا کنّا بغدیر خمٍّ أمر بدوحاتٍ فقُمِمْنَ ثمّ قال: کأنّی قد دُعیتُ
فأجبتُ و إنّ اللّه مولای و أنا مولی کلّ مؤمنٍ، و أنا تارک فیکم ما إن تمسّکتم به لن تضلّوا: کتابَ اللّه و عترتی أهل بیتی، فانّهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوضَ. ثمّ أخذَ بید علی فقال: من کنت ولیه فهذا ولیه، اللّهم والِ من والاه و عادِ من عاداه، قال أبوطفیل: قلت لزید: أنت سمعت هذا من رسولِ اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله؟ قال: ما کان من الدوحات أحد إلاّ و قد رای بعینه و سَمِع بأُذنه؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 110.
[290] . زید بن ثابت قال: قال رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله: إنّی تارک فیکم خلیفتین: کتابَ اللّه عزّ وجلّ حبلٌ ممدودٌ ما بینَ السماء والأرضِ،
أو ما بین السماءِ إلی الأرض، و عترتی أهل بیتی، و إنّهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوضَ؛ مجمع الزّوائد، ج 9، ص 162.
[291] . حذیفة بن أسید قال: قال رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله: یا أیها الناس إنّی فرط لکم و أنتم واردون علی الحوضَ و إنّی سائلکم حین
تردون علی عن الثقلین، فانظروا کیف تُخلِفونی فیهما: الثقل الأکبر کتابُ اللّه، سببٌ طرفهُ بیدِاللّه و طرفُه بأیدِیکم فاستَمسکوا به ولا تُضِلّوا و لا تُبِدّلوا؛ تاریخ بغداد، ج 8 ، ص 442.
[292] . أبوسعید قال: قال رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله: إنی قد ترکتُ فیکم ما إن أخذتُم به لن تَضِلّوا بعدی الثقلین، أحدهما أکبرِ من الآخر
کتابَ اللّه حبل ممدود من السماء إلی الارض و عترتی أهل بیتی، ألا و إنّهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوضَ؛ مسند احمدبن حنبل، ج 3، ص 59 .
[293] . ینابیع المودّة، ص 41.
[294] . الصواعق المحرقة، ص 150.
[295] . ابن عباس قال: قال رسول‌اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله: مَثَلُ أهلِ‌بیتی مثلُ سفینةِ نوحٍ، مَن رَکبَ فیها نجا و من تَخلَّف عنها غَرقَ؛
مجمع الزّوائد، ج 9، ص 168.
[296] . عَن اُمّ سَلَمة قالت: فی بیتی نزلت « إِنَّما یرِیدُ اللّهُ لِـیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَیتِ » قالت: فأرسَل رسولُ اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآلهإلی
عَلِی وَ فاطمة وَالحَسَن والحُسَین، فَقال: هؤلاء أهل بیتی؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 146.
[297] . عمربن أبیسلمة ربیب النّبی صلی‌الله‌علیه‌وآله قال: نزلت هذه الآیة علی النّبی « إِنَّما یرِیدُ اللّهُ لِـیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَیتِ
وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِـیراً » فی بیت اُمّ سَلَمة فَدَعَا النّبی صلی‌الله‌علیه‌وآله فاطمة وَحَسَنا وَحُسَینا فجلّلهم بِکساءٍ، و علی خلف ظهرِه، ثمّ قال: هؤلاء أهل بیتی فأذهِب عنهم الرجسَ و طَهِّرهم تطهیرا. قالت أمّ سلمة: و أنا معهم یا رسولَ اللّهَ؟ قال أنتِ علی مکانِک، أنت إلی خیر؛ اسد الغابه، ج 2، ص 12.
[298] . عایشة قالت: خَرجَ النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله غداةً و علیه مَرطٌ مرحلٌ من شَعرٍ أسودَ، فجاء الحسنُ بن علی فأدخلَه، ثمّ جاء الحسینُ
فدخل معه ثمّ جاءت فاطمة فأدخلَها، ثمّ جاء علی فأدخله، ثمّ قال: « إِنَّما یرِیدُ اللّهُ لِـیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِـیراً »؛ صحیح مسلم، ج 4، ص 1883.
[299] . عبداللّه‌بن عباس قال: سمعتُ رسولَ اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله یقول: أَنَا وَ عَلی والحسن والحسین و تسعة من ولد الحسین مُطَهّرون
معصومون؛ فرائد السّمطین، ج 2، ص 133.
[300] . مسئله عصمت و امامت نیاز به بحث‌های گسترده و دقیق دارد که در این مقال و مجالِ اندک نمی‌گنجد.
[301] . علی بن أبیطالب علیه‌السلام قال: ضمّنی رسولُ اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله وَقالَ لِی: إنّ اللّه أَمرنی أن أُدْنیک ولا أُقصیک و أن تَسمَع و تَعی. و حقّ
علی اللّه أن تسمَع و تَعی. فنزلت هذه الایة « وَتَعِـیها أُذُنٌ واعِـیةٌ »؛ مناقب خوارزمی، ص 199.
[302] . ابن عباس عن النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله إنّه قال: لمّا نزلت « وَتَعِـیها أُذُنٌ واعِـیةٌ » قال النَّبی: سألتُ رَبّی عَزّ وَجَلّ أن یجعلها أُذنَ علی.
قال علی علیه‌السلام: ما سمعت من رسولِ اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله شیئا اِلاّ حَفِظتُه و وَعَیتُه ولم أنسه مدَی الدهر؛ همان.
[303] . ابن عباس قال: قال رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله: لمّا صرتُ بَین یدَی رَبّی کلّمنی و ناجانی، فَما عُلِّمتُ شَیئا اِلاّ عَلّمتُه عَلِیا، فَهُوَ بابُ
عِلْمِی؛ ینابیع المودة، ص 79.
[304] . قال علی علیه‌السلام: وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله بِالْقَرَابَةِ الْقَرِیبَةِ، وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصِیصَةِ، وَضَعَنِی فِی حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدٌ،
یضُمُّنِی إِلَی صَدْرِهِ، وَ یکنُفُنِی إِلَی فِرَاشِهِ، وَ یمِسُّنِی جَسَدَهُ، وَ یشِمُّنِی عَرْفَهُ، وَ کانَ یمْضُغُ الشَّیءَ ثُمَّ یلْقِمُنِیهِ، وَ مَا وَجَدَ لِی کذْبَةً فِی قَوْلٍ، وَ لا خَطْلَةً فِی فِعْلٍ، وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله مِنْ لَدُنْ أَنْ کانَ فَطِیماً أَعْظَمَ مَلَک مِنْ مَلَائِکتِهِ یسْلُک بِهِ طَرِیقَ الْمَکارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلاقِ الْعَالَمِ، لَیلَهُ وَ نَهَارَهُ، وَ لَقَدْ کنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّهِ، یرْفَعُ لِی فِی کلِّ یوْمٍ مِنْ أَخْلاقِهِ عَلَماً وَ یأْمُرُنِی بِالاقْتِدَاءِ بِهِ وَ لَقَدْ کانَ یجَاوِرُ فِی کلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ، فَأَرَاهُ وَ لَا یرَاهُ غَیرِی. وَ لَمْ یجْمَعْ بَیتٌ وَاحِدٌ یوْمَئِذٍ فِی الإِسْلامِ غَیرَ رَسُولِ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله وَ خَدِیجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا. أَرَی نُورَ الْوَحْی وَ الرِّسَالَةِ، وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْی عَلَیهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله فَقُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ: مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ؟ فَقَالَ: هَذَا الشَّیطَانُ أَیسَ مِنْ عِبَادَتِهِ. إِنَّک تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَی مَا أَرَی إِلاَّ أَنَّک لَسْتَ بِنَبِی وَ لَکنَّک وَزِیرٌ، وَ إِنَّک لَعَلَی خَیرٍ؛ نهج البلاغه، خطبه 192.
[305] . قیل لعلی علیه‌السلام: مالک اکثر اصحاب رسول اللّه حدیثا؟ فقال: انی کنت اذا سألته انبأنی و اذا سکت ابتدئنی؛ طبقات
ابن سعد، ج 2، ص 338 و انساب الاشراف، ج 2، ص 98.
[306] . قال علی علیه‌السلام فی حدیث: وقد کنتُ أدخلُ علی رسولِ اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله کلَّ یومٍ دخلَةَ، فیخلّینی فیها أدور معه حیث دار، و قد
علم أصحاب محمدٍ أنّه لم یصنع ذلک بأحد من الناس غیری، فربما کان فی بیتی یأتینی رسولُ اللّه، أکثر ذلک فی بیتی، و کنت إذ دخلت علیه بعض منازله أخلانی و أقام عنّی نساءه فلایبقی عنده غیری. و إذا تأنّی للخلوة معی فی منزلی لم‌تقم عنّی فاطمة ولاأحد من بنی، وکنت إذا سألته أجابنی و إذا سکت عنه و فنیت مسائلی ابتدأنی، فمانزلت علی رسول‌اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآلهآیة من القرآن إلاّ أقرئنیها و أملاها علی، فکتبتُها بخطّی، و علّمنی تأویلَها و تفسیرَها و ناسخَها و منسوخَها و مُحکمها و متشابِهَها و خاصّها و عامّها. و دعا اللّه أن یعطینی فهمَها و حفظَها، فما نسیتُ آیةً من کتابِ اللّه و علما إملاء علی و کتبته منذ دعا اللّه لی بما دعا، و ما ترک شیئا علّمه اللّه من حلالٍ و حرامٍ و لاأمر ولا نهی، کان أو یکون، و لا کتاب منزلٍ علی أحد قبله من طاعة أو معصیة إلاّ علّمنیهِ و حفظتُه، فلم أنسَ حرفا واحدا. ثمّ وضع یده علی صدری و دعا اللّه لی أن یملأ قلبی علما و فهما و حکما و نورا. فقلت: یا نبی اللّه بأبی أنت و أمی! منذ دعوتَ اللّه لی بما دعوت لم أنسَ شیئا و لم‌یفتنی شیء لم أکتُبه، افتخافُ عنّی النسیان فیما بعد؟ فقال: لا، لست أتخوّف علیک النسیان والجهل؛ کافی، ج 1، ص 64.
[307] . قال علی علیه‌السلام: واللّهِ ما نزلَت آیةٌ إلاّ و قد عَلِمتُ فیما نَزلَت و این نزلت و علی مَن نَزلَت. إنّ ربّی وهب لی قلبا عقولاً و
لسانا ناطقا؛ طبقات ابن سعد، ج 2، ص 338.
[308] . قال النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله: لیهنئک العلم یا أباالحسن، لقد شَربتَ العلمَ شَربا و نَهلتَه نهلاً؛ اسد الغابة، ج 4، ص 22.
[309] . قال رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله: أَنَا مَدِینَةُ العِلْم وَ عَلِی بابها، فَمَن اَرادَ العِلْمَ فَلْیأْتِ الباب؛ ینابیع المودّة، ص 82 .
[310] . قال رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله: یا علی! اَنَا مَدِینَةُ العِلْم وَ اَنتَ بابها، کذب مَن زعم أنّه یصل إلی المدینة إلاّ من قبل بابها؛ همان.
[311] . سلمان الفارسی عَن النّبی صلی‌الله‌علیه‌وآله أنّه قال: اَعلَم اُمّتی مِن بَعدی عَلِی بنِ أبیطالب؛ فرائد السّمطین، ج 2، ص 97.
[312] . اَنس بن مالک قال: إنّ النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله قال لِعَلی: اَنتَ تبین لاُِمَّتی ما اختلفوا فیه بعدی؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 122.
[313] . ابوسعید الخدری قال: قال رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله: إنَّ اَقْضی اُمَّتی عَلِی بْن اَبِیطالِب؛ مناقب خوارزمی، ص 39.
[314] . علی بن أبیطالب علیه‌السلام قال: قال النّبی صلی‌الله‌علیه‌وآله: یا علی! اکتب ما أملی علیک. قلتُ: یا رسولِ اللّه! أتخاف عَلَی النّسْیان؟ قالَ: لا،
وَقَد دعوت اللّه عَزّوَجَلّ أن یجعلک حافظا ولکن اکتب لِشُرَکائِک، الْأئِمَّة مِن وُلْدِک؛ ینابیع المودّة، ص 22.
[315] . بکر بن کرب الصَّیرفی قال: سَمِعت اَبا عبداللّه علیه‌السلام یقول: انّ عِندَنا مالانحتاجُ مَعَه إلی النّاس و إنّ النّاس لَیحتاجون اِلَینا،
وَإنّ عِندَنا کتابا إملاءُ رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله وَخَطّ عَلِی علیه‌السلام، صحیفة فیها کلُّ حَلالٍ وَ حَرامٍ، وإنّکم لتأتونا بِالْأمر فنعرِفُ إذا أخذتم و به نعرف إذا ترکتموه؛ کافی، ج 1، ص 241.
[316] . عبداللّه بن سِنان عَنْ اَبِی عَبداللّهِ علیه‌السلام قال: سمعته یقُولُ: إنّ عِندَنا جلدا سَبْعُون ذِراعا، أملی رسولُ اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله و خطّه
علی علیه‌السلام بیده، و إنّ فیه جمیعَ ما یحتاجون إلیه حتی أرشِ الخدشِ؛ جامع احادیث الشیعه، ج 1، ص 10.
[317] . جابِر عَن اَبی جَعفَر علیه‌السلام قالَ: یا جابر! إنّا لَوْ کنّا نُحدِّثکم برأینا لکنّا مِنَ الهالِکین، وَلکنّا نُحدِّثکم بأحادیث نَکنزها عَن
رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله، کما یکنز هؤلاءِ ذهبَهم وفضّتهم؛ جامع احادیث الشیعه، ج 1، ص 13.
[318] . هشام بن سالم و حمّادبن عثمان و غیره قالُوا: سَمِعنا اَبا عَبدِاللّه علیه‌السلام یقُولُ: حَدیثی حَدیثُ أبی، و حدیثُ أبی حدیثُ
جَدّی، و حدیثُ جَدّی حدیثُ الحسین، و حدیثُ الحسینِ حدیثُ الحَسَن، و حدیثُ الحَسَن حدیثُ أمیرالمؤمنین علیهماالسلام و حدیثُ أمیرالمؤمنین حدیث رسولِ اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله و حدیثُ رسولِ اللّه قَوْلُ اللّه عَزَّ وَجَلّ؛ کافی، ج 1، ص 53 .
[319] . علوم امامان معصوم علیهم‌السلام در دو طریق مذکور منحصر نمی‌شود بلکه راه‌های دیگری نیز داشته‌اند.
[320] . « إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمـواتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّیلِ وَالنَّهارِ وَالفُلْک الَّتِی تَجْرِی فِی البَحْرِ بِما ینْفَعُ النّاسَ وَما أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ
السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْیا بِهِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَبَثَّ فِـیها مِنْ کلِّ دابَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیاحِ وَالسَّحابِ المُسَخَّرِ بَینَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ لاَیاتٍ لِقَوْمٍ یعْقِلُونَ »؛ بقره، آیه 164.
[321] . « وَهُوَ الَّذِی أَنْـشَأَ لَکمُ السَّـمْعَ وَالأَبْصارَ وَالأَفْئِدَةَ قَلِـیلاً ما تَشْکرُونَ * وَهُوَ الَّذِی ذَرَأَکمْ فِی الأَرْضِ وَ إِلَیهِ تُـحْشَرُونَ *
وَهُوَ الَّذِی یحْیی وَیمِـیتُ وَلَهُ اخْتِلافُ اللَّـیلِ وَالنَّهارِ أَفَلا تَعْقِلُونَ »؛ مؤمنون، آیات 78 ـ 80 .
[322] . عبداللّه بن سِنان عَن أبیعبداللّه علیه‌السلام قالَ: حُجَّةُ اللّهِ عَلَی العِبادِ النَّبی وَالحُجَّةُ فیما بَینْ العِباد وَ بَین اللّهِ العَقْل؛ کافی، ج 1،
ص 25.
[323] . عَن أبیعبداللّه علیه‌السلام قالَ: اَلْعَقْلُ دَلِیلُ المُؤمِن؛ همان، ص 25.
[324] . «احتجاج» از «حج» گرفته شده و به معنای آوردن دلیل و بُرهان و حجیت برای اثبات مطلب است.
[325] . کافی، ج 7، ص 83 .
[326] . قاموس الرجال، ج 4، ص 156.
[327] . همان، ص 73.
[328] . عن أبیعبداللّه علیه‌السلام قال: إنّما علینا أن تُلقی إلیکم الأصولَ و علیکم أن تُفَرِّعوا؛ وسائل الشیعه، ج 18، ص 41.
[329] . فهرست ابن ندیم، ص 317 ـ 328.
[330] . بهجة المقال، ج 5 ، ص 416؛ لغت‌نامه دهخدا و فرهنگ معین، ج 5 .
[331] . بهجة المقال، ج 6 ، ص 495؛ لغت‌نامه دهخدا و فرهنگ معین، ج 5 .
[332] . بهجة المقال، ج 3، ص 150 ـ 154.
[333] . همان، ج 6، ص 241 ـ 250.
[334] . همان، ج 3، ص 150 ـ 154 و ج 6، ص 241 ـ 250.
[335] . عن أبیعبداللّه علیه‌السلام قال: العالمُ بزمانهِ لا تَهجُمُ علیه اللوابسُ؛ کافی، ج 1، ص 26.
[336] . علی بن أبیحمزة قال: سمعتُ أبالحسن موسی‌بن جعفر علیه‌السلام یقول: إذا ماتَ المؤمنُ بکت علیه الملائکةُ و بُقاعُ الأرضِ
التی کان یعبدُ اللّه علیها و أبوابُ السماء التی کان یصعدُ فیها بأعمالِه و ثَلمَ فی الإسلامِ ثُلمةٌ لا یسدُّها شیءٌ، لأنّ المؤمنین الفقهاء حصونُ الإسلام کحِصنِ سورِ المدینةِ لها؛ همان، ص 38.