پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

آرزوى پيامبر و خديجه

یکى از اسرار آفرینش اینست که هر فردى علاقه دارد داراى فرزندى باشد
تا او را بر حسب دلخواه تربیت کند و به یادگار بگذارد. انسان فرزندش را از بقایاى وجود خودش محسوب مى دارد و با فرارسیدن مرگ، وجودش را خاتمه یافته نمى داند، اما شخص بى فرزند، دوران زندگى و حیات خودش را کوتاه و با فرارسیدن مرگ، خاتمه یافته مى پندارد، شاید دستگاه آفرینش مى خواهد بدین وسیله، نسل انسان را از انقراض و نابودى محفوظ بدارد.

پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) و خدیجه نیز چنین آرزویى داشتند. خدیجه اى که براى ترویج خداپرستى و نجات بشریت از هیچگونه فداکارى دریغ نداشت، و براى پیشبرد هدف مقدس پیغمبر اکرم از مال و خویشان و دوستانش چشم پوشید، و بدون هیچ قید و شرطى تسلیم خواسته هاى محمد گشت، حتما علاقه داشت از محمد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم فرزندى پیدا کند که از دین اسلام حمایت نماید و در بسط و ترویج آن و به ثمر رساندن هدف عالى محمد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم کوشش کند.

پیغمبر اکرم مى دانست که مرگ براى بشر حتمى است، و در مدت محدود و کوتاه زندگى، نمى تواند هدف بزرگ خویش را کاملا اجرا کند و جهان بشریت را از گرداب گمراهى نجات دهد. پیغمبر به خوبى مى دانست که باید بعد از او افرادى باشند تا در تعقیب هدفش جدیت و کوشش نمایند. و طبعا دلش مى خواست که آن افراد فداکار، از نسل خودش بوجود آیند. محمد (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) و خدیجه چنین آرزویى را داشتند، اما متاسفانه پسرانى که قبلا از آنان بوجود آمده بودند و به نام عبداللَّه و قاسم نامیده شدند، در کودکى وفات کردند. به همان مقدار که پیغمبر و خدیجه از آن مرگ ناگوار، اندوهگین شدند دشمنانشان شادمان و خشنود گشتند و بدان وسیله، نسل محمد را منقرض شده پنداشتند. گاهى آن حضرت را به عنوان «ابتر» یعنى بى فرزند مى خواندند. هنگامى که عبداللَّه وفات کرد «عاص بن وائل» به جاى آن که محمد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم را در مرگ فرزندش تسلیت گوید، در مجامع عمومى آن حضرت را ابتر و بى فرزند مى خواند و مى گفت: بعد از آن که محمد بمیرد اثرى از وى باقى نخواهد ماند و با زخم زبان،دل پیغمبر و خدیجه را مجروح مى نمود. [سیره ى ابن هشام ج 2 ص 34. تفسیر جوامع الجامع تالیف طبرسى 529.]