پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

مادر فاطمه

مادر فاطمه زنى بود به نام خدیجه دختر خویلد. خدیجه در یکى از خانواده هاى اصیل و شریف قریش به دنیا آمد و تربیت یافت. افراد خانواده اش همه دانشمند و فداکار و روحانى و حمایت کننده از خانه ى کعبه بودند.هنگامیکه «تبّع» پادشاه یمن تصمیم گرفت حجرالاسود را از مسجدالحرام به یمن منتقل کند، خویلد پدر خدیجه در مقام دفاع برخاست. بواسطه ى مبارزات و فداکاریهاى او بود که «تبّع» از تصمیم خویش منصرف شد و آن سنگ مقدس را از جایش حرکت نداد. [الروض الانف ج 1 ص 213.] «اسد بن عبدالعزى» جد خدیجه یکى از اعضاء برجسته ى پیمان «خلف الفضول» است. پیمان مذکور را گروهى از رجال با شخصیت و عدالت خواه عرب بستند و قرار گذاشتند که از مظلومین دفاع کنند و در یارى کردن درماندگان کوشش نمایند. رسول خدا نیز در آن انجمن عضویت داشت و مى فرمود: من در خانه ى «عبداللَّه بن جدعان» حاضر بودم که پیمان بسته شد و اگر مرا دعوت نمایند با کمال میل شرکت مى کنم. [سیره ى ابن هشام ج 1 ص 141.] «ورقة بن نوفل» پسرعموى خدیجه یکى از افرادى بود که پرستش بتها را نمى پسندیدند و از مدتها قبل در صدد تحقیق و کنجکاوى بودند تا دین حق را بیابند.

«در یکى از عیدها که قریش مشغول عبادت یکى از بتها بودند، چهار نفر که یکى از آنان «ورقة بن نوفل» بود، جلسه ى سرى تشکیل دادند و درباره ى اعمال مردم به بحث و کنجکاوى پرداختند و نظرشان بدانجا منتهى شد که مردم در عبادت بتها سخت در اشتباهند و دین حضرت ابراهیم را از دست داده اند. بتهائى را پرستش مى کنند که نه مى شنوند و نه مى بینند و هیچ نفع و ضررى ندارند. سپس تصمیم گرفتند در بلاد متفرق شوند تا دین واقعى حضرت ابراهیم را بیابند». [سیره ى ابن هشام ج 1 ص 237.] «ورقة بن نوفل» پسرعموى خدیجه، همان مرد دانشمندى است که وقتى از جانب خدا به پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) وحى شد و داستان نازل شدن جبرئیل را براى خدیجه شرح داد، خدیجه براى تحقیق قضیه، نزد او رفت و جریان را برایش شرح داد، و از رمز آن حادثه تازه جویا شد.

و رقه پاسخ داد: با ین اوضاع که تشریح کردى جبرئیل بر محمد نازل شده و او پیغمبر خداست. از قول من به محمد بگو: در کار خود جدیت و پایدارى کن.

روزى دیگر «ورقه» در مسجدالحرام با پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم برخورد نمود و عرض کرد: آنچه را دیدى و شنیدى براى من شرح بده.

پیغمبر اکرم داستان نزول فرشته را برایش بیان کرد. و رقه عرض کرد: به خدا سوگند! تو پیغمبر خدا هستى، و همان فرشته اى که بر موسى نازل شده بر تو هم نزول کرده است. آگاه باش که ترا تکذیب و اذیت خواهند نمود. از وطن تبعید مى شوى و با تو جنگ خواهند کرد. اگر من تا آن زمان زنده ماندم دین خدا را یارى مى کنم.

سپس سر پیغمبر را بوسید و رفت. [سیره ى ابن هشام ج 1 ص 253 و 254.] از امثال این داستانها معلوم مى شود که خاندان خدیجه مردمانى متفکر و کنجکاو و علاقمند به دین حضرت ابراهیم بوده اند.